بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب پیام عاشورا, محمدصادق نجمى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     PAYAM001 -
     PAYAM002 -
     PAYAM003 -
     PAYAM004 -
     PAYAM005 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب
 مقدمه دفتر
 مقدمه مؤ لف
 معرفى اهل بيت (ع ) و بنى اميه در پيام امام حسين (ع )
  الف - خاندان پيامبر (ص )
  ب - بنى اميه
 1 - معرفى اهل بيت (ع )
 2 - معرفى حسين بن على (ع )
 3 - معرفى بنى اميه
  بنى اميه پيروان شيطان
 بنى اميه دشمنان مسلمانان و اهل بيت (ع )
 4 - معرفى معاويه
 5 - معرفى يزيد
 6 - نكوهش مردم كوفه در پيام امام حسين (ع )
 7 - پيام مقاومت
 8 - دعوت به صبر و پايدارى
 9 - امر به معروف و نهى از منكر در پيام حسين بن على (ع )
 الف - اهميت امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى
 مهم ترين بعد در امر به معروف و نهى از منكر
  ب - نكوهش سستى كنندگان در امر به معروف و نهى از منكر
  ج - امر به معروف و نهى از منكر، عنصر اصلىوعامل مهم در قيام حسين بن على (ع )
 10 - نماز در پيام امام
 11 - سه پيام تهديدآميز
 12 - پيام شجاعت
 13 - پيام انتخاب
 14 - پيام اتمام حجت
 خطبه اول
 15 - اتمام حجت خصوصى
 با عبيد الله بن حر جعفى
 با عمر بن سعد
 بازهم با عمر سعد
 با عمرو بن حجاج
 16 - پيام استمداد
 17 - پيام انتقام
 18 - پيام شهادت
 نامه اى به بنى هاشم
 در بطن عقبه
 هنگام ورود به كربلا
 عصر تاسوعا
 19 - پيام پيروزى
 20 - دعا و نفرين در پيام امام
 سه نفرين به يك مناسبت
مقدمه دفتر
(عاشورا) واژه اى است خاطره انگيز كه پيوسته ، فداكارى ، شجاعت ، جوانمردى ،ايستادگى در برابر بيدادگرى ، پيروى از رهبر اسلامى و حمايت از دين را به همراهدارد.
(عاشورا) نشانگر حركت آغاز شده از سوى آدم (عليه السلام ) است كه وارث اوپرچمداريش را به عهده گرفته و در راه آن ، جان باخته است .
(عاشورا) آيينه تمام نماى فرياد (هيهات منا الذلة ) امام حسين (عليه السلام )استكه هيچ سنگى توان شكستن آن را ندارد.
(عاشورا) خورشيد فروزانى است كه ابرهاى تيره و تار ستم ، هرگز توان پنهانساختن آن را ندارند.
كلام آخر اينكه : (عاشورا)، پيام آور انقلاب سرخ علوى است كه تا ستم و ستم پيشهدر جهان وجود دارد، هرگز از جوش و خروش باز نمى ايستد.
كتابى كه اكنون در دست شما خواننده گرامى است ، بيان چندين پيام از پيام هاى عاشورااست كه توسط مؤ لف محترم آن به رشته تحرير درآمده ، بدان اميد كهمشعل فروزان شام سياه انسانها قرار گيرد.
اين دفتر، پس از بررسى ، ويرايش و اصلاح ، آن را به زيور چاپ آراسته و در اختيارحق جويان قرار مى دهد و جز خشنودى خداوند بزرگ ، هدفى را پى نمى گيرد.
در خاتمه تذكر چند نكته ضرورى است :
1 - از آنجا كه اين كتاب ، سخنان امام حسين (عليه السلام ) را به منابع فراوان مستندساخته و پيداست كه همه آنها يكسان نبوده و با يكديگر اختلاف دارند لذا واحد تحقيق وبررسى سعى نموده مدارك خطبه هاى متن را با يك منبع تطبيق داده و همان را نخستين مدركقرار دهد و منابع ديگر را به دنبال آن ذكر نمايد.
2 - كوشش شده منبعى انتخاب شود كه متن كتاب با آن همخوانى داشته باشد.
3 - از خوانندگان محترم تقاضا داريم هرگونه انتقاد يا پيشنهادى دارند، به آدرس : قم- صندوق پستى 749 - دفتر انتشارات اسلامى - بخش فارسى ،ارسال دارند.
دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم .
مقدمه مؤ لف
انگيزه تنظيم كتاب با كيفيت موجود اين است كه : از شهادت حسين بن على (عليه السلام )تا به امروز كه نزديك به چهارده قرن مى گذرد، كتابها و تاءليفات بى شمارىدرباره شخصيت و بيان عظمت قيام و ابعاد مظلوميت آن حضرت ، تاءليف گرديده ، مقالاتبى حد، نگارش يافته و سخنرانيها بى شمارى ايراد شده ، است و اين وضع ، باروندى بيشتر، ادامه دارد و درباره هيچكس جز سالار شهيدان ، اين همه تاءليفات و مقالات وسخنرانى سابقه ندارد، (1) و هر نويسنده و گوينده در حد اخلاص خود، مثاب و ماءجورخواهد بود.
آنچه قابل ذكر است اينكه محتواى بعضى از اين تاءليفات و سخنرانيها را جنبه تاريخىعاشورا و ابعاد ظلم و ستمى كه بر فرزند پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و خاندانشوارد شده تشكيل مى دهد و جنبه هاى تحليلى قيام عاشورا و اهداف اين حركت تاريخى ، كمترمورد توجه قرار مى گيرد. و گاهى نيز اين حادثه عظيم تنها از جنبه خاص و از زاويهمحدودى تجزيه و تحليل مى گردد و يا انگيزه هاى فرعى باعوامل اصلى ، درهم آميخته و مسائل فرعى ، جايگزين اهداف اصلى در اين قيام معرفى مىشود.
براى تكميل اين بحث و جلوگيرى از خلظ انگيزه هاى اصلى و فرعى در قيام حسين بن على(عليهماالسلام )به نظر رسيد نامه ها و خطبه هاى آن حضرت را از بدو حركت از مدينه تاهنگام شهادتش ، از منابع معتبر و با ترتيب زمانى و با توضيحات لازم ، در يك مجموعهگرد آورديم تا راهى براى تفسير و تحليل قيام آن بزرگوار، بر اساس گفتار آنحضرت باشد. اميد است اين اقدام ، مورد استقبال طيف عظيمى از خطبا، گويندگان ونويسندگان قرار مى گيرد.
بايد دانست آن چنان شخصيت حسين بن على (عليه السلام )از لحاظ شجاعت ، فداكارى ومظلوميت در ميان جامعه مطرح است ، هيچ يك از مدافعان حق و حقيقت و شهداى راه فضيلت ، دراين حد مطرح نيستند.
تشكيل هياءتهاى عزادارى و مجالس سوگوارى ، سرودن اشعار و مراثى ، گريه كردن ونوحه سرايى ، اظهار حزن و اندوه و ابراز تاءثر و تاءسف در حدى كه در مصيبت حضرتسيدالشهداء، انجام مى گيرد و اين اظهار ارادت كه به آستان مقدس آن حضرت ، باتاريخ اسلام عجين گرديده است ، درباره هيچ يك ازرجال آسمانى و پيشوايان مذهبى سابقه ندارد؛ همانگونه كه خود حضرت فرمود: اناقتيل العبرة يذكرنى مؤ من الا بكى ؛ من كشته اشكم ، هيچ مؤ منى مرا ياد نمى كند مگراينكه مى گريد. (2)
لذا حسين (عليه السلام ) يك چهره شناخته شده تاريخ است و همه مسلمانان جهان و حتىافراد بيگانه از اسلام با نام عزيز حسين (عليه السلام ) آشنا هستند و همه عزاداران و نهتنها نام زيباى او را مى شناسند بلكه مى دانند كه او بسطرسول خدا (صل الله عليه و آله ) و فرزند على مرتضى (عليه السلام ) و فاطمهزهراست . و مى دانند كه او در سوم شعبان سال چهارم هجرت ، متولد و در عاشوراءىسال 61 در كربلا به شهادت رسيد و قبر مطهر او در قتلگاهش ، زيارتگاه شيعيانش مىباشد.
- همگان نام برادران ، خواهران و فرزندان او را مى دانند و از واقعه شهادت جانگداز اوآگاهند.
- مى دانند شماره ياران او در كربلا چند نفر بودند و ماجراى شهادت و اسارت آنان چهبوده است . آرى ، همه عزاداران آن حضرت با اين مطالب و مطالب ديگر درباره شهادت اوآشنا هستند و آنها را مى دانند.
ولى آيا همه عزاداران او فلسفه قيام و شهادتش را مى دانند؟ آيا همه كسانى كه بر اواشك مى ريزند، با پيام او آشنا هستند و يا در اشعار و مراثى و در مراسم عزادارى درحالى كه سيل اشك بر رخسارها جارى است و بيانگر حركتسيل ارادت و عواطف به آستان مقدس (فرزندرسول خدا) (صل الله عليه و آله ) است ، اهداف والا و مقدس آن حضرت هم متجلى و متبلوراست . و همه جملاتى كه به صورت شعر، شعار و ذكر مصيبت بر زبانها جارى است ، مىتواند زبانحال واقعى و گوياى آن حقيقت باشد كه حسين (عليه السلام ) و يارانش فداىآن گرديدند؟
يا بيشتر آنها برخاسته از عواطف گويندگان و بيانگر فكر و انديشه آنان است كه بهعنوان زبانحال امام حسين (عليه السلام )و ايده و انديشه او ارائه مى گردد؟
آيا همه عزاداران و خطبا و گويندگان ما به اين واقعيت مى انديشند كه تاريخ از ديدقصه و بيان حوادث ، گر چه تنها يك (يزيد) دارد كه لحظاتى از تاريخ يك قومىو ايامى از روزهاى مردمى را اشغال كرد و جناياتى آفريد و گذاشت و گذشت ، اما ازديدگاه صحيح و درست تاريخ ، عناصرى زنده وفعال در ميان اقوام و ملل مختلف در تمام دور آنها و لحظات تاريخ وجود دارد كه مى تواندمستمرا يزيد آفرين باشد و اين عناصر، هيچگاه عقيم نيستند و اگر جامعه ما رو نداشت ،بلكه از وجود چنين يزيدى غافل بود.
از شناخت حسين روز هم غافل بود، در عزاى حسين (عليه السلام ) كوتاهى نداشت در حالىكه در نظامى زندگى مى كرد كه همه برنامه اش ضد حسين ضد مكتب حسين بود. تسلطدشمنان حسين (عليه السلام ) آنچنان عميق بود كه تصميم داشت هر چه رنگ و بوى اسلامدارد، از ميان بردارد و اگر شناخت صحيح از حسين و يزيد زمانه وجود داشت ، بايستى ازمدتها قبل و نه در سال 57، انقلاب صورت بگيرد. و اگر امام خمينى (قدس سره ) نبود،نه حسين زمان شناخته مى شد و نه يزيد زمان .
از اصل موضوع ، دور شديم .سخن در اينجا بود كه بخش مهمى از اشعار، مراثى ، شعارهاو نوحه ها هماهنگى كامل با فكر و انديشه امام (عليه السلام ) و قيام او ندارد و پيامعاشورا در آنها كم رنگ است و يا اصلا مشهود نيست . و يكى ازعلل آن ، عدم درك صحيح از واقعه عاشورا و قيام حسين بن على (عليهماالسلام ) است ؛ زيرايك شاعر و گوينده هر چه توانا و گويا و ارتباط او با آنچه توصيف مى كند، نزديكباشد، باز هم از ترسيم واقعيت آن عاجز و از بيان حقيقت آن ناتوان خواهد بود، آن هم دريك حادثه عظيم تاريخى مانند حادثه عاشورا و قيام اباعبدالله الحسين ، با گذشت بيشاز چهارده قرن و با ابعاد و جنبه هاى متعددى كه بر آن حاكم بوده كه حقا تجزيه وتحليل صحيح آن براى افراد عادى ، مشكل و يا غير ممكن است .
مگر اينكه ترسيم اين هدف و ابلاغ اين پيام از خود حسين بن على (عليه السلام )باشد واين واقعيت را از كلام خود او دريابيم ، بر اين اساس ، تصميم گرفتيم از سخنان وگفتارهاى آن حضرت ، فرازها و فقرات كوتاه كه داراى جنبه عاشوراست ، در اختيارارادتمندان آن حضرت از شعرا، مداحان ، نوحه سرايان و عزاداران قرار بگيرد تاتدريجا اين مفاهيم عالى و ارزشمند، جايگزين مطالب احيانا تكرارى و بعضى اشعار كممحتوا گرديده و پيام دلنشين عاشورا كه سراپا درس عشق و شهادت و درس دشمن شناسىو ثبات و استقامت در مبارزه با اوست ، گسترش يابد، همانگونه كه در نظام اسلامى ، برمسؤ ولين ذيربط است كه در حذف مطالب و حركات بى مفهوم و گسترش پيام واقعىعاشورا، تلاش و هدايت بيشترى را بر عهده بگيرند.
آرى ، چه كلامى بالاتر و شيرين تر از كلام حسين بن على (عليه السلام )؟ و چه شعارىگوياتر و كوبنده تر از شعار او؟! و چه پيامى جاودانه تر و سازنده تر از پيام او؟
براى تاءمين اين منظور، تا آنجا كه امكان داشت ، پيامهاى موجود آن حضرت را به تناسبموضوعات ، گردآورى و نقل نموديم و بعضى از پيامها كه داراى دو جنبه بوده ، مكررنقل گرديده است كه مجموعا 163 پيام در بيست و سه موضوع مختلف ، محتواى اين جزوه راتشكيل مى دهد. و ثواب آن را به روح پدر و مادر عزيزم كه ارادت به خاندان عصمت رابه عمق جانم در آميخته اند، تقديم مى دارم .
اللهم تقبلة بمنك و كرمك .
محمد صادق نجمى آذر ماه 1375.
معرفى اهل بيت (ع ) و بنى اميه در پيام امام حسين (ع )
حسين بن على (عليه السلام ) در فرازهايى از سخنانش ،اهل بيت پيامبر (صل الله عليه و آله ) و شخص خويش و همچنين بنى اميه را عموما و از ميانآنان (معاوية بن ابى سفيان و يزيد بن معاويه ) را خصوصا معرفى نموده است كهيكى از آثار و ابعاد مهم اين معرفى اين است كه جهانيان متوجه اين نكته باشند و اين حقيقترا از زبان فرزند رسول خدا (صل الله عليه و آله ) دريابند كه انگيزه جنگ و نزاع درميان اين دو خاندان و عامل اصلى پديدآورنده واقعه عاشورا و حادثه كربلا يك انگيزه وعامل شخصى و مادى و يا مقطعى نبوده است بلكه اين اختلاف داراءى ريشه عميق و برخاستهاز طرز تفكر دينى و اعتقادى اين دو خاندان بوده است كه از دوران بعثت پيامبر اسلام در دوجبهه مخالف و با دو هدف متضاد در مقابل هم قرار گرفته بودند.
الف - خاندان پيامبر (ص )
در اين خاندان ، وحى و نبوت ، دعوت به توحيد و يگانه پرستى و هدايت جامعه به وسيلهشخص رسول خدا (صل الله عليه و آله ) تحقق يافت و نگهدارى اين هدف بزرگ ، اززيارت و نقصان و از دست برد بيگانگان نيز بايد به وسيله عترت او تحقق يابد.
ب - بنى اميه
اين خاندان هميشه رقيب و مخالف سرسخت پيامبر(صل الله عليه و آله ) بود و تا فتح مكه و ياءسكامل مشركين ، در حال جنگ با اسلام و قرآن بوده و در جنگ بدر، احد و احزاب ، نه تنهاپرچم كفر به دوش ابوسفيان و معاويه قرار داشت ، بلكه در بعضى از اين جنگها،(هند) همسر ابوسفيان نيز به عنوان تقويت روحى و حمايت معنوى از سپاهيان شرك ، بههمراه آنان در ميدان جنگ حضور مى يافت .
ولى پس از پيروزى اسلام در (جزيرة العرب ) كه براى آنان تظاهر به شرك و جنگعلنى وجود نداشت ، اين كفر به نفاق مبدل گرديد و ظاهرا اسلام را پذيرفتند، اما درباطن امر و در عمل ، همان دشمنى و كينه گذشته با اسلام و قرآن را تعقيب نمودند و آنگاهكه معاويه به قدرت رسيد، در كنار اين نفاق ، ظلم و ستم بر مسلمانان واقعى را به حداعلى رسانيده و پيروان اميرمؤ منان (عليه السلام ) را به زنجير كشيد و اينك نوبت بهفرزند او يزيد فاسق رسيده است .
آرى ، حسين بن على (عليه السلام ) در لابلاى پيامها و گفتارهايش ، هم ازاهل بيت سخن گفته و هم خودش را معرفى نموده است و هم فساد بنى اميه و دشمنى آنان بااسلام و همچنين ظلم معاويه و فساد و انحراف يزيد را برملا ساخته است .
اينك پيامهاى آن حضرت را به ترتيبى كه اشاره نموديم به صورت چند بخشمستقل مى آوريم :
1 - معرفى اهل بيت (ع )
1/1 - انا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و مهبط الرحمة بنا فتحالله و بنا ختم .(3)
((امير!) ماييم خاندان نبوت و معدن رسالت ومحل رفت و آمد فرشتگان و محل نزول رحمت الهى . خداوند، دين و آيين خود (اسلام ) را ازخاندان ما شروع كرده ، و آن را با خاندان ما ختم خواهد نمود).
حسين بن على (عليه السلام )اين جملات را در پاسخ (وليد بن عقبة ) استاندار مدينهايراد فرمود، آنگاه كه او جريان مرگ معاويه را مطرح كرده و پيشنهاد نمود كه آن حضرتطبق دستور (يزيد بن معاويه ) با وى بيعت نمايد.
2/1 - و نحن اهل بيت محمد (صل الله عليه و آله ) اولى بولاية هذا الاءمر من هؤ لاءالمدعين ما ليس لهم و السائرين بالجور و العدوان (4)
(تنها ما خاندان محمد به حكومت و رهبرى جامعه ، شايسته و سزاواريم نه اينان (بنىاميه ) كه به ناحق مدعى اين مقام هستند و هميشه راه ظلم و فساد و راه دشمنى (با دين خدا) رادر پيش ‍ گرفته اند).
اين جملات بخشى از خطبه حسين بن على (عليه السلام )است كه درمنزل (شراف ) پس از نماز عصر به حاضرين از اصحاب خويش و سپاهيان (حربنيزيد رياحى ) ايراد فرمود.
3/1 - اللهم انى احمدك على ان اكرمتنا بالنبوة و علمتنا القرآن و فقهتنا فى الدين وجعلت لنا اسماعا و آبصارا و افئدة و لم تجعلنا من المشركين (5).
(خدايا! سپاسگزار تو هستم كه بر خاندان ما نبوت را كرامت بخشيدى و قرآن را بر ماآموختى و ما را با آيينت آشنا نمودى و بر ما گوش (حق شنو) و چشم (حق بين ) و قلب روشنعطا فرمودى . و سپاسگزار تو مى باشم كه ما را از گروه مشرك قرار ندادى ).
اين جملات هم بخشى از خطبه آن حضرت است كه در (شب عاشورا) براىاهل بيت باوفا و ياران با صفايش ايراد فرموده است .
4/1 - اللهم انا اهل بيت نبيك و ذريته و قرابته فاقصم من ظلمنا و غصبناك حقنا انكسميع قريب . (6)
(خدايا! ما خاندان پيامبر تو و فرزندان و قوم و عشيره او هستيم ، كسانى را كه بر ماستم نمودند و حق ما را غصب كردند، ذليل كن ، تو كه بر دعاى بندگانت شنوا و بر آناناز همه نزديكتر هستى ).
امام ، اين جمله را كه مشتمل بر دعا و نفرين است ، در روز عاشورا آنگاه ايراد فرمود كه درطى سخنرانى مفصل ، مردم كوفه را نصيحت و موعظه نمود، ولى مواعظ و نصايح فرزندپيامبر (صل الله عليه و آله ) در دلهاى سخت تر از سنگ آن مردم مؤ ثر واقع نگرديد؛زيرا آنان از شنيدن كلام امامى كه به حق سخن مى گويد اءبا و امتناع داشتند و خود را آمادهجنگ و رسيدن به زخارف دنيا كرده بودند.
5/1 - وكنا اهله و اولياءه و اوصيائه و ورثته و احق الناس ‍ بمقامه فى الناس ... ونحن نعلم انا احق بذلك الحق المستحق علينا ممن تولاه (7)
(و ما خاندان پيامبر و اوليا و اوصياى او و وارثان بحق و شايسته ترين افراد نسبتبه مقام او، در ميان امت هستيم ... و ما مى دانيم كه شايسته اين حق (حكومت ) بوديم نه كسانىكه آن را به ناحق به دست گرفتند).
اين دو جمله فرازهايى از نامه حسين بن على (عليه السلام ) است كه از مكه به سران مردمبصره نگاشته اند، ما متن مشروح اين نامه را در كتاب (سخنان حسين بن على (عليهالسلام )) نقل نموده ايم .
2 - معرفى حسين بن على (ع )
1/2 - السلام عليك يا رسول الله انا الحسين بن فاطمة فرخك و ابن فرختك و سبطكالذى خلقتنى فى امتك (8)
(سلام بر تو يا رسول الله ! من حسين ، فرزند فاطمه و پرورش يافته آغوش تو وآغوش دخترت هستم كه براى هدايت جامعه ، جانشين خود قرار داده اى ).
اين جمله از فرازهاى اولين زيارتى است كه حسين بن على (عليه السلام ) پس از آنكهتصميم گرفت از مدينه به سوى مكه حركت كند، قبر جدشرسول خدا را زيارت و در موضوع مهمى كه به عنوان وظيفه مبارزه با يزيد بر او متوجهگرديده است ، از آن حضرت استمداد كند.
2/2 - اللهم هذا قبر نبيك محمد (صل الله عليه و آله ) و انا ابن بنت نبيك و قدحضرنى من الامر ما قد علمت (9) .
( خدايا! اين قبر پيامبر تو محمد است و من فرزند دختر پيامبر تو هستم اينكه براى منامرى رخ داده است كه خودت از آن آگاهى ).
و اين فراز از زيارت دوم آن حضرت ، در آستانه حركت از مدينه مى باشد.
3/2 - فانا الحسين بن على و ابن فاطمة بنترسول الله ... (10)
((مردم !) من حسين فرزند على و فرزند فاطمه ، دختر پيامبر خدا هستم .)
اين معرفى ، جزء فرازهايى از سخنرانى آن حضرت درمنزل (بيضه )(11) است كه متن مشروح آن در كتاب (سخنان حسين بن على ) آوردهايم .
4/2 - ايها الناس ! انسبونى من انا، ثم ارجعوا الى انفسكم و عاتبوها، وانظروااهل يحل قتلى و انتهاك حرمتى ، الست ابن بنت نبيكم وابن وصيه وابن عمه واول المؤ منين بالله و المصدق لرسوله بما جاء من عند ربه ، اوليس حمزة سيدالشهداء عمابى ؟ اوليس جعفر الطيار عمى ، اولم يبلغكمقول رسول الله لى ولاخى : هذان سيد شباب اهل الجنة ...؟ (12)
(اى مردم ! نسب مرا بگوييد كه من چه كسى هستم ، پس به خود آييد و خويشتن را ملامت كنيدو ببينيد آيا كشتن من و درهم شكستن حرمت حريم من براى شما روا و جايز است ؟ و آيا منفرزند دختر پيامبر شما نيستم ؟ و آيا من فرزند وصى و پسر عم پيامبر شما و فرزنداولين كسى كه ايمان آورد، نيستم ؟ و آيا من فرزند اولين كسى كه رسالت پيامبر راتصديق نمود، نيستم ؟ آيا حمزه سيدالشهداء عموى پدر من نيست ؟ آيا جعفر طيار عموى مننيست ؟ آيا گفتار رسول خدا را شنيده ايد كه درباره من و برادرم فرمود: اين دو، سرورجوانان بهشتند...).
5/2 - افتشكون انى اين بنت نبيكم ، فوالله ما بين المشرق و المغرب ابن بنت نبىغيرى فيكم ولا فى غيركم (13)
(اى مردم ! آيا در اين واقعيت شك داريد كه من فرزند دختر پيامبر شما هستم ؟ به خداسوگند! نه در ميان مشرق و مغرب و نه در ميان شما و غير شما، فرزند پيامبرى بجز منوجود ندارد).
اين دو فراز، از جمله فرازهاى اولين سخنرانى مشروح حسين بن على (عليه السلام ) استكه در روز عاشورا ايراد فرموده است .
6/2 - فلعمرى ما الامام الا العامل بالكتاب و الآخذ بالقسط والداين بالحق والحابسنفسه على ذات الله (14)
(به جانم سوگند! امام به حق و پيشواى راستين كسى است كه به كتاب خداعمل كند و راه عدل را پيشه خود سازد و ملازم حق بوده و وجود خويش را وقف و فداى فرمانخدا كند).
اين جمله را حسين بن على (عليه السلام ) در ضمن نامه اى كه در پاسخ نامه هادرخواستهاى مكرر مردم كوفه نگاشت و به وسيله مسلم بنعقيل ارسال داشت ، مرقوم فرموده است و در ضمن ، خودش را با اين اوصاف معرفى نمودهاست .
7/2 - امام دعا الى هدى فاءجابوا اليه ، و امام دعا الى ضلالة فاءجابوا اليها، هؤلاء فى الجنة و هؤ لاء فى النار (15)
(امام ، رهبرى هست كه مردم را به راه درست و به سوى سعادت و خوشبختى مى خواند وگروهى بدو پاسخ مثبت مى دهند و از او پيروى مى كنند و پيشوا و رهبر ديگرى هم هست كهبه سوى ضلالت و بدبختى مى خواند، گروهى هم از وى پيروى مى كنند، آنان دربهشتند و اينان در دوزخ ).
امام (عليه السلام ) اين جمله را در منزل (ثعلبيه ) در پاسخ شخصى فرمود كهتفسير اين آيه شريفه را سؤ ال نمود: (يوم ندعواكل اناس بامامهم ...)(16)
توضيح : بايد توجه داشت گرچه پاسخ در اين دو فراز اخير، كلى است و در آنهاشرايط رهبر واقعى كه عمل كردن به دستورهاى قرآن و اجراى قسط و عدالت در جامعه وفدا شدن در راه خدا مطرح گرديده و همچنين از دو نوع پيشوا؛ پيشواى هدايت و پيشواىضلالت ، سخن رفته است ولى در شرايط آن روز، مصداق اين امام و رهبر با چنين شرايطو كسى كه در مقابله پيشوايان ضلالت ، رهبرى صحيح جامعه را به عهده بگيرد بجز آنحضرت نبوده است و اين دو فراز، در واقع معرفى حسين بن على (عليه السلام )است بابيان كلى .
3 - معرفى بنى اميه
به طورى كه در صفحات گذشته اشاره نموديم ، عدالت و دشمنى (بنى اميه ) باخاندان پيامبر صل عليه و آله و سلم عميق و ريشه دار بوده و منحصر به دوران پيامبر وصدر اسلام نبود، بلكه آنگاه كه اين خانواده به حكومت دست يافت و معاويه به قدرترسيد، اين دشمنى را به صورت شديدتر و با محاسبه دقيق تر اجرا نمود؛ زيرا اينكنه رسول خدا صل عليه و آله و سلم در حيات است و نه مانند گذشته جنگ و مبارزه باظواهر اسلام صحيح است و لذا بايد اين عداوت را بهاهل بيت پيامبر و حاميان واقعى اسلام متوجه و در جانشينان به حقرسول الله متمركز سازند و اين در شرايطى است كه اكثر مردم از حقيقت امر، بى اطلاع وتوده جامعه به ظواهر امر، دلبسته اند و از درك حقايق غافلند، در اينجاست كه حسين بنعلى عليه السلام با بيان عمق دشمنى بنى اميه و تكرار آن در مناسبتهاى مختلف ، خواستهاست گوشه اى از اين واقعيت را ابراز كند و پرده از افكار پليد و عقايد خطر ناك وتحريف در دين كه به وسيله امويان به وجود آمده است ، كنار بزند و آتش كينه و عداوتآنان در نسبت به اهل بيت كه شعله آن با هيچ عاملى بجز ريختن خون فرزندان پيامبر،فرو نخواهد نشست و در اجراى دشمنى خود با اهل بيت به كمتر ازقتل حسين عليه السلام و يارانش و اسارت فرزندانش راضى نخواهد گرديد، برملاسازد. ولى مهم اين است كه بدانيم چون اين عداوت ، ريشه فكرى - اعتقادى دارد، لذامنحصر به دوران پيامبر صل عليه و آله و سلم و ائمه نيست بلكه در هر زمان و عصرى ،بنى اميه هايى وجود دارند كه با اسلام و مسلمين در جنگ و ستيز هستند و به عقيده خود تااسلام را سركوب و تا مسلمانان را از صحنه خارج نكنند و آنان را به زنجير ذلت نكشند،خواب راحت به چشمشان نخواهد رفت .
بنى اميه پيروان شيطان
1 / 3 - ان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان ، و تركوا طاعة الرحمان ، و اظهروا الفساد،و عطلوا الحدود، و استاثروا بالفى ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله ... (17)
(و اينان ( بنى اميه ) اطاعت خدا را ترك و اطاعت شيطان را بر خود فرض نموده اند.فساد را ترويج و حدود و قوانين الهى را تعطيل كرده اند. بيتالمال را بر خود اختصاص داده اند. حرام خدا راحلال و حلال او حرام كرده اند ).
اين جملات ، در معرض بنى اميه فرازهايى از سخنرانى حسين بن على عليه السلام استكه در (منزل بيضه ) خطاب به ياران خود و سپاهيان (حر بن يزيد رياحى ) ايرادفرمود.
بنى اميه دشمنان مسلمانان و اهل بيت (ع )
2/3 - و حششتم علينا نار الفتن التى جناها عدوكم و عونا، فاصبحتم البا علىاوليائكم ، و يدا عليهم لاعدائكم (18)
(و شما (مردم كوفه ) آتش فتنه اى را كه (بنى اميه ) دشمن شما و دشمن مابرافروخته بود، بر عليه ما شعله ور ساختيد و به حمايت از دشمانتان بر عليهپيشوايانتان فتنه بر پا نموديد ).
اين جمله ، از فرازهاى دومين سخنرانى حسين بن على عليه السلام در روز عاشورا است .
3 / 3 - يا ابا هرم ! ان اميه شتموا عرضى فصبرت ، و اخذوا مالى فصبرت ، وطلبوا دمى فهربت ، و ايم الله ليقتوا نى فيلبسهم الله ذلا شاملا و سيفا قاطعا (19)
(اى ابا هرم ! بنى اميه با فحاشى و ناسزاگويى ، احترام مرا در هم شكستند، صبر وسكوت اختيار نمودم ، ثروتم را از دست گرفتند، باز شكيبايى كردم و چون خواستندخونم را بريزند، شهر و ديار خويش را ترك نمودم . و به خدا سوگند! همان بنى اميهمرا خواهند كشت و خداوند آنها را به ذلتى فراگير و شمشيرى بران مبتلا خواهد نمود ).
اين جمله را امام عليه السلام در (منزل رهيمه ) در پاسخ به نام (ابوهرم ) فرمود،آنگاه كه سؤ ال كرد يابن رسول الله ! چه عاملى شما را واداشت كه از حرم جدتان خارجشويد؟
4 / 3 - يا ابن العم !... و الله لا يدعونى حتى يستخرجوا هذه العلقة من جوفى (20)
(پسر عم ! به خدا سوگند! بنى اميه دست از من بر نمى دارد مگر اينكه خون مرابريزند ).
امام اين جمله را در ضمن پاسخ به (عبدالله بن عباس ) كه مخالف سفر آن حضرت بهعراق بود، ايراد فرمود.
5/3 - كانى باوصالى تقطعها عسلان الفوات بين النواويس و كربلا فيملان منىاكراشا جوفا و اجريه سغبا (21)
(گويا مى بينم كه درندگان بيابانها (پيروان بنى اميه ) در سرزمينى در مياننواويس و كربلا، اعضاى بدن مرا قطعه قطعه و شكمهاى گرسنه خود را سيرو انبانهاىخود را پر مى كنند ).
امام عليه السلام اين جمله را در ضمن خطبه اى در شب هشتم ذيحجهسال شصت در مكه ايراد فرمود و صبح همان روز به سوى عراق حركت نمود.
6/3 - و ايم الله ! لو كنت فى ثقب جحر هامة من هذه الهوام لا ستخر جونى حتى يقضوافى حاجتهم ... (22)
(بخدا سوگند! اگر در آشيانه پرنده اى هم باشم ، (بنى اميه ) مرا بيرون خواهندكشيد تا با كشتن من به خواسته خود نايل گردند ).
حسين بن على عليه السلام اين جمله را در پاسخ (عبدالله بن زبير ) در مكه فرمود كهاو باطن به خارج شدن آن حضرت از مكه راضى وخوشحال بود، ولى در ظاهر امر، پيشنهاد اقامت در مكه و گاهى وعده كمك و مساعدت هم مىداد!!
7 / 3 - ان هواء اخافونى و هذه كتب اهل الكوفة و هم قاتلى (23)
(از طرفى اينان (بنى اميه ) مرا تهديد و تخويف نمودند و از طرف ديگر،اهل كوفه اين همه دعوتنامه براى من فرستادند و همين مردم كوفه هستند كه ( به دستوربنى اميه ) مرا به قتل خواهند رسانيد ).
اين جمله ، بخشى از پاسخ حسين بن على عليه السلام است به سؤال شخصى كه در مسير عراق با آن حضرت ملاقات كرده و سؤال نمود يابن رسول الله ! پدر و مادر فداى تو باد! چه انگيزه اى شما را از شهر وديار خود به اين بيابان بى آب و علف كشانده است ؟
8 / 3 - يا عبدالله !... و الله لايد عونى حتى يستخرجوا هذه العلقة من جوفى .(24)
(اى بنده خدا! بنى اميه دست از من بر نمى دارند تا اينكه خون مرا بريزند ).
اين جمله را نيز آن حضرت در منزل (بطن عقبه ) در نزديكى كربلا در پاسخ شخصىبه نام (عمرو بن لوذان ) فرمود؛ زيرا وى كه در اينمنزل به قافله آن حضرت ملحق شده بود سؤال كرد ابن رسول الله مقصد شما كجاست در پاسخ وى جمله بالا را ايراد فرمود.
9 / 3 - ... و تقرقوا فى سوادكم و مدائنكم ، فان القوم انما يطلبوننى ، و لواصابونى لذهلوا عن طلب غيرى . (25)
(... و هر يك از شما به شهر و ديار خويش متفرق شويد، زيرا اينان تنها در تعقيب منهستند و اگر بر من دست يابند، كارى با ديگران ندارند ).
امام عليه السلام اين جمله را در شب عاشورا و در ضمن سخنرانى خود، خطاب به يارانخويش ايراد فرمود.
4 - معرفى معاويه
1 / 4 - اما بعد، فان هذا الطاعة قد فعل بنا و بشيعتنا ما قد رايتم و علمتم و شهدتم .
( (شما حاضرين از شخصيتهاى اسلامى ) از جناياتى كه معاويه اين جبار طاغيه نسبتبه ما شيعيان ما روا داشته ، آگاهيد و شاهد ستمگريهاى او هستيد ).
توضيح : اين فراز و سه فراز آينده از فرمايشات حسين بن على عليه السلام درمعرفى معاويه و حكومت جابرانه و ظالمانه او و ترسيم اجمالى از وضع شيعياناهل بيت و مظلوميت آنان در دوران حكومت معاويه ، بخشهاى مختلف از خطبه حسين بن على عليهالسلام در سرزمين منى است .
2 / 4 - فيا عجبا! و مالى لا اجب و الارض من غاش غشوم و متصدق ظلوم وعامل على المومنين بهم غير رحيم
(شگفتا! و چرا شگفت زده نباشيم در حالى كه جامعه در تصرف مرد دغلباز و ستمكارى(چون معاويه ) است كه مامورين مالياتيش ستم مى ورزند و استانداران و فرماندارانش برمومنان بى رحم و خشن هستند ).
3 / 4 - فمن بين مستعبد مقهور و بين مستضعف على معيشته مغلوب ، يتقلبون فى الملكبارائهم ، و يستشعرون الخزى باهوائهم ، اقتداء بالا شرار و جزاة على الجبار
(گروهى از مومنان ( در حكومت او) مانند بردگانى هستند سركوفته و گروه ديگر،بيچارگانى كه سرگرم تاءمين آب و نانشان در حالى كه حاكمان دست نشانده او، درمنجلاب فساد حكومت و سلطه گرى خويش غوطه ورند و با هوسبازيهاى خويش ، رسوايىبه بار مى آورند، زيرا از چنان اشرارى پيروى نموده و در برابر خدا گستاخى مى كنند).
4 / 4 - فالارض لهم شاعرة ، و ايديهم فيها مبسوطة ، و الناس ‍ لهمخول ، لا يدفعون يد لامس ، فمن بين جبار عنيد و ذى سطوة على الضعفة شديد مطاع لايعرف المبداء المعيد (26)
(زمين در زير پايشان است و دستشان به هر جنايتى باز است . مردم برده آنان هستند وقدرت دفاع از خود را ندارند. در يك بخش از كشور اسلامى ، حاكمى است ديكتاتور و كينهورز و خود خواه و حاكمى است كه بيچارگان را مى كوبد و بر آنان قلدرى و سخت گيرىمى كند و در نقطه ديگر، فرمانروايى است كه نه خدا را مى شناسد و نه روز جزا را ).
5 - معرفى يزيد
1 / 5 - فاسترجع الحسين و قال على الاسلام السلام اذا بليت الامة براعمثل يزيد، و لقد سمعت جدى رسول الله (ص )يقول : الخلافة محرمة على آل سفيان ، فاذا رايتم معاوية على منبرى فابقروا بطنه ، و قدرآه اهل المدينة على المنبر فلم يبقروا فابتلا هم الله بيزيد الفاسق . (27)
(امام حسين (ع ) فرمود: ما از خدا هستيم و به سوى او بر مى گرديم ، اينك بايد فاتحهاسلام را خواند؛ زيرا امت به يك فرمانروايى فاسد مانند يزيد مبتلا شده اند، آرى ، من ازجدم رسول خدا صل الله عليه و آله وسلم شنيدم كه مى فرمود: خلافت برآل ابى سفيان است و اگر روزى معاويه را بر منبر من ديديد پس او را بكشيد و چون مردماو را در عرشه منبر رسول خدا ديدند و به قتلش ‍ نرسانيدند، خداوند آنان را به بدتراز وى ، يعنى يزيد فاسق مبتلا گردانيد ).
اين جمله ، پاسخ امام عليه السلام است به (مروان بن حكم ) كه در مدينه وقبل حركت آن حضرت به سوى مكه ، پيشنهاد سازش با حكومت اموى و بيعت با يزيد را مىنمود.
2 / 5 - و يزيد رجل فاسق شارب الخمر، وقاتل النفس المحرمة ، معلن بالفسق ، و مثلى لا يباع مثله .(28)
(و يزيد شخصى است فاسق شرابخوار و آدمكش ، متظاهر به فسق و فردى مانند من ، باچنين كسى بيعت نخواهد كرد ).
اين جمله را هم ، امام در پاسخ (وليد بن عتيقه ) فرماندار مدينه فرمود آنگاه كهپيشنهاد بيعت با يزيد را به آن حضرت ارائه نمود.
6 - نكوهش مردم كوفه در پيام امام حسين (ع )
حسين بن على عليه السلام در چند فراز از سخنانش ، مردم كوفه را مورد ملامت و نكوهشقرار داده ، حالت تزلزل و نوسان روحى ، پيمان شكنى و عدم ثبات فكرى - عقيدتىآنان را كه يكى از عوامل مهم آن ، تغذيه از حرام و استفاده از هداياى غير مشروع حكام وفرمانداران معاويه بود، مطرح نموده است ، آنگاه به ثمره تلخ و نتيجه خطر ناك اينوضع نابسامان عقيدتى آنان اشاره كرده است و آن حمايت بى دريغشان آنان از بنى اميهدشمنان سرسخت اسلام و قرآن و عداوت و دشمنى با امام و رهبرشان و با فرزندپيامبرشان مى باشد كه با علم و آگاهى و شناختى كه از او دارند، به جنگ با وى آمادهشده و جناياتى كه در تاريخ بشريت بى سابقه است ، مرتكب گردانيده اند.
اين درسى است براى همه مسلمانان در طول تاريخ كه ممكن است افرادى به همانعلل و عواملى كه موجب انحراف مردم كوفه گرديد، منحرف گردند و در عين ادعاى اسلام وپيروى از قرآن ، عملا در اختيار دشمنان اسلام و حركتشان در مسير تحقق اهداف و آرمان آنانباشد و حتى گاهى سكوتشان موجب تقويت جبهه دشمن و تاييد و تثبيت حكومت نااهلان وبنى اميه هاى دوران گردد.
1 / 6 - و قد اتتنى كتبتكم و قدمت على رسلكم ببيعتكم ، انكم لا تسلمونى و لاتخذلونى ، فان اتممتم على بيعتكم تصيبوا رشدكم ... و ان لم تفعلوا و نقضتم عهد كم وخلعتم بيعتى من اعناقكم فلعمرى ما هى لكم بنكر، لقد فعلتموها بابى و اخى و ابن عمىمسلم ، فالمغرور من اغتربكم ، فحظكم اخطاتم ، و نصيبكم ضيعتم ، و من نكث فانما ينكثعلى نفسه ...
(و به سيله نامه ها و پيام پيكهايى كه به من فرستاديد، با من بيعت نموديد و پيمانبستيد كه در مقابل دشمن ، مرا تنها نخواهيد گذاشت و دست از ياريم نخواهيد كشيد، اينكاگر بر اين پيمان وفادار و باقى بوديد، به سعادت و ارزش انسانى خود دست يافتهايد... و اگر با من پيمان شكنى كنيد و بر بيعت خود باقى نمانيد، به خدا سوگند! اينعمل شما بى سابقه نيست كه با پدرم و برادرم و پسر عمويم مسلم هم اين چنين رفتارنموديد، پس كسى گول خورده است كه به حرف شما اعتماد كند شما مردمانى هستيد كه دربه دست آوردن نصيب اسلامى خود، راه خطا پيموده و سهم خود را به رايگان از دست دادهايد و هر كس پيمان شكنى كند، خود متضرر خواهد گرديد...).
اين جملات ، بخشى از سخنرانى حسين بن على عليه السلام است كه در(منزل بيضه ) به سپاهيان (حر بن يزيد رياحى ) ايراد فرمود.
2 / 6 - الناس عبيد الدنيا، و الدين لعق السنتهم ، يحوطونه ما درت معائشهم ، فاذامحصورا بالبلاء قل الديانون .(29)
(اين مردم (مردم كوفه ) برده و اسير دنيا هستند و دين لقلقه زبانشان ، پيروى نمودنآنان از دين تا آنجاست كه زندگيشان در رفاه باشد و آنگاه كه در بوته امتحان قراربگيرند، دينداران ، كم خواهند بود ).
اين فراز، آخرين جمله در خطبه حسين بن على بن على عليه السلام است كه پس از ورود بهكربلا در ميان اهل بيت و ياران خويش ايراد فرمود.
توضيح اينكه : منظور از (الناس ) با قرينه صدر وذيل خطبه و شرايط موجود، مردم كوفه مى باشد و (الف و لام ) نه براى (جنس )بلكه براى (عهد خارجى ) است .
3 / 6 - و اراكم قد اجتمعتم على امر قد اسخطتم الله فيه عليكم ، و اعرض بوجههالكريم عنكم ، و احل بكم نقمته ، فنعم الرب ربنا، و بئس العبيد انتم ، اقررتم بالطاعةو امنتم بالرسول محمد صل الله عليه و آله وسلم ثم انكم زحفتم الى ذريته و عترتهتريدون قتلهم ، لقد استحوذ عليكم الشيطان فانساكم ذكر الله العظيم فتبا لكم و لماتريدون ... (30)
(مى بينم كه شما (مردم كوفه ) براى امرى اجتماع كرده ايد كه خشم خدا را بر عليهخود بر انگيخته ايد و موجب اعراض خدا از شما گرديده و غضبش را بر شما فروفرستاده است . چه نيكوست خداى ما و چه بندگانى هستيد شماها كه به فرمان خدا گردننهاديد و به پيامبرش ايمان آورديد و سپس گرديده و خداى بزرگ را از ياد شما بردهاست ، ننگ بر شما بر آنچه اراده كرده ايد ).
اين فراز، بخشى از اولين سخنرانى حسين بن على عليه السلام در روز عاشوراست كهخطاب به سپاهيان عمر سعد، ايراد فرموده است .
4 / 6 - و انما ادعوكم الى سبيل الرشاد، فمن اطاعنى كان من المرشدين و من عصانىكان من المهلكين ، و كلكم عاص لامرى غير مستمع لقولى ، قد انخزلت عطياتكم من الحرام وملئت بطونكم من الحرام فطبع الله على قلوبكم ، و يلكم الا تنصتون ؟! الا تسمعون ؟!)(31)
(... من شما (مردم كوفه ) را به رشد و سعادت فرا مى خوانم ، هر كس را من پيروى كند،از رشد يافتگان است و هر كس ‍ مخالفت ورزد، از هلاك شدگان است . اينك همه شماسركشى و عصيان و با دستور من مخالفت مى كنيد كه گفتار مرا نمى شنويد، آرى در اثرهداياى حرام كه به دست شما رسيده و در اثر غذاهاى حرام كه شكمهاى شما از آنهاانباشته شده ، خداوند اين چنين بر دلهاى شما مهر زده است واى بر شما! چرا ساكت نمىشويد؟! چرا به سخنانم گوش فرا نمى دهيد؟!).
و اين فراز و دو فراز آينده ، از دومين سخنرانى حسين بن على عليه السلام در روزعاشوراست ما مشروح اين دو سخنرانى را با ذكر منابع ، در (سخنان حسين بن على عليهالسلام ) نقل نموده ايم .
5 / 6 - فقبحا لكم فانما انتم من طواغيت الامة و شذاذ الاحزاب و نبذة الكتاب و نفثةالشيطان و عصبة الاثام و محرفى الكتاب و مطفئى السنن و قتله اولاد الانبياء و مبيرى عترةالاوصياء و ملحقى العهار بالنسب و موذى المومنين و صراخ ائمة المستهزئين الذين جعلواالقران عضين . (32)
(رويتان سياه باد! شما از سركشان امت و از بازماندگان احزاب مشرك هستيد كه قرآن رابه دور انداخته ايد و از دماغ شيطان افتاده ايد. شما از گروه جنايتكاران و تحريفكنندگان كتاب و خاموش كنندگان سنن هستيد كه فرزندان پيامبر را مى كشيد ونسل اوصيا را ريشه كن مى كنيد. شما پيروان كسانى هستيد كه زنازادگان را به نسب ملحقكردند و اذيت كنند گان مومنان و فرياد رس پيشوايان استهزا كنندگان مى باشيد كهقرآن را بخشهايى نامفهوم و بى محتوا تصور مى كنند ).
6 / 6 - اجل و الله ! الخذل فيكم معروف ، و شجت عليه عروقكم ، و توراثتهاصولكم و فروعكم ، و نبتت عليه قلوبكم ، و غشيت به صدوركم فكنتم اخبث ثمرة شجىللناس و اكلة للغاصب ... (33)
(آرى ، به خدا سوگند! مكر و فريب ، از صفات بارز شماست كه رگ و ريشه شما برآن استوار و تنه و شاخه شما آن را به ارث برده و دلهايتان با اين عادت نكوهيده ، رشدنموده و سينه هايتان با آن مملو گرديد، است به آن ميوه نامبارك شبيه هستيد كه در گلوىباغبان رنج ديده اش ، گير كند، و در كام سارق ستمگر شيرين و گوارا باشد ).
7 - پيام مقاومت
يكى از مبانى اعتقادى شيعه - در اصل همانند نبوت - برترى امام در همه اوصاف حسنه وفضايل اخلاقى انسانى است . و امام افضل افراد امت و ارجح از همه آحاد مردم باشد؛ زيرامقدم داشتن (مفضول ) و كسانى كه از لحاظفضايل در سطح پايين قرار دارند بر (فاضل ) و افراد برجسته و لايق ، عقلانادرست و بر خلاف نظام اتم آفرينش و قانون تشريع الهى است . و اين حقيقت را مىتوان از اين آيه شريفه به وضوح دريافت كه :
افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى فما لكم كيف تحكمون .(34)
(آيا كسى كه هدايت به سوى حق مى كند براى پيروى شايسته تر است يا آن كس كهخود هدايت نمى شود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مى شود، چگونه داورى مى كنيد؟! ).
اصلا واژه (امام ) كه از قرآن كريم گرفته شده است ، به معناى (رهبر، پيشوا،الگو و سرمشق ) است . الگو و سرمشق در چه ؟ در همهفضايل معنوى و اخلاقى ، در علم و دانش ، در تواضع و فروتنى ، در كرامت و عزت نفس ،در عبادت و شجاعت ، در كرم و سخاوت ... و بالاخره در صبر و شكيبايى به هنگام مقابلهبا دشمن و در استقامت و پايدارى در دفاع از اسلام و قرآن و اين است مفهوم (امام ).
حسين بن على عليه السلام يكى از امامان و پيشوايان معصوم و يكى از اين الگوهاست كهچون در صحنه مبارزه با دشمن قرار مى گيرد، پيام استقامت و پايدارى او در همه انسانهاموج و تحرك ايجاد مى كند و آنجا كه اسلام به فداكارى او نيازمند است ، شعار صبر وشكيباييش براى همه جهانيان الگو و سرمشق مى گردد.
اين معنا و پيام استقامت و پايدارى در كلمات حسين بن على عليه السلام بيش از پيامهاىديگرش منعكس گرديده و تعداد اين شعارها در گفتار آن حضرت كه به صورت نظم ونثر به دست ما رسيده ، بيش از ساير پيامها و شعارهايش ظهور و تجلى دارد كه در اينجابيست مورد از آنها را ذكر مى كنيم :
1 / 7 - و يزيد رجل فاسق شارب الخمرقاتل النفس المحرمة معلن بالفسق و مثلى لا يبايع مثله .(35)
(و يزيد شخصى است فاسق ، شرابخوار، آدمكش و آشكارا مرتكب فسق و فجور مى شودو شخصى مانند من با فردى مثل او بيعت نخواهد كرد ).
به طورى كه در صفحات گذشته اشاره نموديم ، امام عليه السلام اين جمله را در پاسخ(وليد بن عتبه ) فرماندار مدينه ايراد فرمود كه پس از مرگ معاويه به آن حضرتپيشنهاد بيعت با يزيد را مطرح نمود و اين جمله در عين اينكه فساد يزيد را بيان مى كند،پايدارى و استقامت حسين بن على عليه السلام را نيز مى رساند كه درمقابل فساد، به مبارزه ادامه خواهد داد: و مثلى لا يباع مثله
2 / 7 - و انى لا اعطى الدنية من نفسى ابدا
(همانا من هيچ گاه زير بار ذلت نخواهم رفت ).
امام عليه السلام اين جمله را در پاسخ برادرش (عمر ) معروف به (اطرف ) بياننمود، آنگاه كه او قبل از حركت از مدينه ، حادثه كربلا و جريان شهادت امام را از زبانامام حسن نقل و در خواست نمود كه امام از اين سفر منصرف شود و با يزيد سازش ‍ كند، آنحضرت در پاسخ وى ضمن اينكه آگاهى خود را بيش از آنچه (عمر اطرف ) در جرياناين حوادث بود، به اطلاع وى رسانيده و جريان شهادت خود و امام مجتبى را به طورى كهاز رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم شنيده بود براى وىنقل كرد، اين جمله را هم اضافه نمود كه : (به خدا سوگند! به اين همه فشارها ابدابه زير بار ذلت نخواهم رفت ).

next page

fehrest page