بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب الگوهای رفتاری امام علی (ع)جلد دوم, محمد دشتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     StartFrm -
     86700001 -
     86700002 -
     86700003 -
     86700004 -
     86700005 -
     86700006 -
     86700007 -
     86700008 -
     86700009 -
     86700010 -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     Fehrest -
 

 

 
 

 

back page

12 تحذيرات
الاوّل - التحذيرٌ من الدّم الحرام
إِيَّاكَ وَالدِّمَاءَ وَسَفكَهَا بِغَيرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَيسَ شَى ءٌ اءَدنَى لِنِقمَةٍ، وَلاَ اءَعظَمَ لِتَبِعَةٍ،وَلاَ اءَحرَى بِزَوَالِ نِعمَةٍ، وَانقِطَاعِ مُدَّةٍ، مِن سَفكِ الدِّمَاءِ بِغَيرِ حَقِّهَا. وَاللّهُ سُبحَانَهُ مُبتَدِئٌبِالحُكمِ بَينَ العِبَادِ، فِيَما تَسَافَكُوا مِنَ الدِّمَاءِ يَومَ القِيَامَةِ؛ فَلاَ تُقَوِّيَنَّ سُلطَانَكَبِسَفكِ دَمٍ حَرَامٍ. فَإِنَّ ذلِكَ مِمَّا يُضعِفُهُ وَيُوهِنُهُ،بَل يُزِيلُهُ وَيَنقُلُهُ.
زيرا كه آينده ناگوار پيمان شكنى را آزمودند، پس هرگز پيمان شكن مباش ، و در عهدخود خيانت مكن ، و دشمن را فريب مده ، زيرا كسى جز نادان بدكار، بر خدا گستاخى روانمى دارد، خداوند عهد و پيمانى كه با نام اوشكل مى گيرد با رحمت خود مايه آسايش بندگان ، و پناهگاه امنى براى پناه آورندگانقرار داده است ، تا همگان به حريم اءمن آن روى بياورند. پس فساد، خيانت ، فريب ، درعهد و پيمان راه ندارد، مبادا قراردادى را امضاء كنى كه در آن براى دغلكارى و فريبراههايى وجود دارد، و پس از محكم كارى و دقّت در قرارداد نامه ، دست از بهانه جويىبردار، مبادا مشكلات پيمانى كه بر عهده ات قرار گرفته ، و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو را به پيمان شكنى وا دارد، زيرا شكيبايى تو در مشكلات پيمانها كه اميد پيروزىدر آينده را به همراه دارد، بهتر از پيمان شكنى است كه از كيفر آن مى ترسى ، و در دنياو آخرت نمى توانى پاسخ ‌گوى پيمان شكنى باشى .
12 - هشدارها
اوّل - هشدار از خون ناحق
از خونريزى بپرهيز، و از خون ناحق پروا كن ، كه هيچ چيز همانند خون ناحق كيفر الهىرا نزديك ، مجازات را بزرگ ، و نابودى نعمت ها را سرعت ، وزوال حكومت را نزديك نمى گرداند، و روزقيامت خداى سبحانقبل از رسيدگى اعمال بندگان ، نسبت به خونهاى ناحق ريخته شده داورى خواهد كرد، پسبا ريختن خونى حرام ، حكومت خود را تقويت مكن .
زيرا خون ناحق حكومت را سُست ، و پَست ، و بنياد آن را بركنده به ديگرىمنتقل سازد، و تو، نه در نزد من ، ونه در پيشگاه خداوند، عذرى در خون ناحق نخواهى داشت،

وَلاَ عُذرَ لَكَ عِندَ اللّهِ وَلاَ عِندِى فِى قَتلِ العَمدِ، لاَِنَّ فِيهِ قَوَدَالبَدَنِ.وَإِنِابتُلِيتَبِخَطَاءٍوَاءَفرَطَ عَلَيكَ سَوطُكَ اءَو سَيفُكَ اءَو يَدُكَ بِالعُقُوبَةِ؛ فَإِنَّ فِى الوَكزَةِ فَمَا فَوقَهَامَقتَلَةً، فَلاَتَطمَحَنَّ بِكَ نَخوَةُ سُلطَانِكَ عَن اءَن تُؤَدِّيَ إِلَى اءَولِيَاءِ المَقتُولِ حَقَّهُم .
الثانى - تحذير من الاُنانيّة
وَإِيَّاكَ وَالاِْعْجَابَ بِنَفْسِكَ، وَالثِّقَةَ بِمَا يُعْجِبُكَ مِنْهَا، وَحُبَّ الاِْطْرَاءِ، فَإِنَّ ذلِكَ مِنْاءَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطَانِ فِى نَفْسِهِ لَِيمْحَقَ مَا يَكُونُ مِن إِحسَانِ الُْمحسِنِينَ.
الثّالث - التحذير من المنّ
وَإِيَّاكَ وَالمَنَّ عَلَى رَعِيَّتِكَ بِإِحسَانِكَ، اءَوِ التَّزَيُّدَ فِيَما كَانَ مِن فِعلِكَ، اءَو اءَن تَعِدَهُمفَتُتبِعَ مَوعِدَكَ بِخُلفِكَ، فَإِنَّ المَنَّ يُبطِلُ الاِْحْسَانَ، وَالتَّزَيُّدَ يَذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ،وَالْخُلْفَ يُوجِبُ المَقتَ عِندَ اللّهِ وَالنَّاسِ. قَالَ اللّهُ تَعَالَى :
كَبُرَ مَقتا عِندَ اللّهِ اءَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفعَلُونَ.

الرابّع - التحذير من العجلة
وَإِيَّاكَ وَالعَجَلَةَ بِالاُْمُورِ قَبْلَ اءَوَانِهَا، اءَوِ التَّسَقُّطَ فِيهَا عِنْدَ إِمكَانِهَا، اءَوِ اللَّجَاجَةَفِيهَا إِذَا تَنَكَّرَت ، اءَوِ الوَهنَ عَنهَا إِذَااستَوضَحَت .فَضَع كُلَّاءَمرٍمَوضِعَهُ،وَاءَوقِعكُلَّاءَمرٍمَوقِعَهُ.
چرا كه كيفر آن قصاص است و از آن گريزى نيست ، اگر به خطا خون كسى ريختى ،يا تازيانه يا شمشير، يا دستت دچار تند روى شد، كه گاه مشتى سبب كشتن كسى مىگردد، چه رسد به بيش از آن ، مبادا غرور قدرت تو را از پرداخت خونبها بهبازماندگان مقتول بازدارد!
دوّم - هشدار از خودپسندى
مبادا هرگز! دچار خودپسندى گردى ! و به خوبيهاى خود اطمينان كنى ، و ستايش رادوست داشته باشى ، كه اينها همه از بهترين فرصتهاى شيطان براى هجوم آوردن بهتوست ، و كردار نيك ، نيكوكاران را نابود سازد.
سوّم - هشدار از منّت گذارى
مبادا هرگز! با خدمتهايى كه انجام دادى بر مردم منّت گذارى ، يا آن چه را انجام دادهاى بزرگ بشمارى ، يا مردم را وعده اى داده ، سپس خُلف وعده نمايى ، منّت نهادن ، پاداشنيكوكارى را از بين مى برد، و كارى را بزرگ شمردن ، نور حق را خاموش گرداند، وخلاف وعده عمل كردن ، خشم خدا و مردم را بر مى انگيزاند كه خداى بزرگ فرمود :
دشمنى بزرگ نزد خدا آن كه بگوييد و عملنكنيد(173)

چهارم - هشدار از شتابزدگى
مبادا هرگز! در كارى كه وقت آن فرا نرسيده شتاب كنى ، يا كارى كه وقت آن رسيدهسُستى ورزى ، و يا در چيزى كه روشن نيست ستيزه جويى نمايى و يا در كارهاى روشنكوتاهى كنى ، تلاش كن تا هركارى را در جاى خود، و در زمان مخصوص به خود، انجامدهى .
الخامس - التحذير من طلب العناوين
وَإِيَّاكَ وَالاِْسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ اءُسْوَةٌ، وَالتَّغَابِيَ عَمَّا تُعْنَى بِهِ مِمَّا قَد وَضَحَلِلعُيُونِ، فَإِنَّهُ مَاءخُوذٌ مِنكَ لِغَيرِكَ. وَعَمَّا قَلِيلٍتَنكَشِفُ عَنكَ اءَغطِيَةُ الاُْمُورِ، وَيُنْتَصَفُمِنْكَ لِلْمَظْلُومِ. املِك حَمِيَّةَ اءَنفِكَ، وَسَورَةَ حَدِّكَ، وَسَطوَةَ يَدِكَ، وَ غَربَ لِسَانِكَ، وَاحتَرِس مِنكُلِّ ذلِكَ بِكَفِّ البَادِرَةِ، وَ تَاءخِيرِ السَّطوَةِ، حَتَّى يَسكُنَ غَضَبُكَ فَتَملِكَ الاِْخْتِيَارَ:وَلَنْ تَحْكُمَ ذلِكَ مِن نَفسِكَ حَتَّى تُكثِرَ هُمُومَكَ بِذِكرِ المَعَادِ إِلَى رَبِّكَ. وَالوَاجِبُ عَلَيكَاءَنتَتَذَكَّرَ مَا مَضَى لِمَن تَقَدَّمَكَ مِن حُكُومَةٍ عَادِلَةٍ، اءَو سُنَّةٍ فَاضِلَةٍ، اءَو اءَثَرٍ عَن نَبِيِّنَاصلى الله عليه و آله اءَوفَرِيضَةٍ فِى كِتَابِ اللّهِ، فَتَقتَدِيَ بِمَا شَاهَدتَ مِمَّا عَمِلنَا بِهِفِيهَا، وَتَجتَهِدَ لِنَفسِكَ فِى اتِّبَاعِ مَا عَهِدتُإِلَيكَفِى عَهدِى هذَا، وَاستَوثَقتُ بِهِ مِنَ الحُجَّةِلِنَفسِى عَلَيكَ، لِكَيلاَ تَكُونَ لَكَ عِلَّةٌ عِندَ تَسَرُّعِ نَفسِكَ إِلَى هَوَاهَا. وَاءَنَا اءَساءَلُ اللّهَبِسَعَةِ رَحمَتِهِ، وَعَظِيمِ قُدرَتِهِ عَلَى إِعطَاءِ كُلِّ رَغبَةٍ، اءَن يُوَفِّقَنِى وَإِيَّاكَ لِمَا فِيهِ رِضَاهُمِنَ الاِْقَامَةِ عَلَى الْعُذْرِ الْوَاضِحِ إِلَيهِ وَإِلَى خَلقِهِ، مَعَ حُسنِ الثَّنَاءِ فِى العِبَادِ، وَجَمِيلِالاَْثَرِ فِى البِلاَدِ، وَتَمَامِ النِّعمَةِ، وَتَضعِيفِ الكَرَامَةِ، وَاءَن يَختِمَ لِى وَلَكَ بِالسَّعَادَةِوَالشَّهَادَةِ، إِنَّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ. وَالسَّلاَمُ عَلَى رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهالطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَسَلَّمَ تَسلِيما كَثِيرا، وَالسَّلاَمُ.
پنجم - هشدار از امتياز خواهى
مبادا هرگز! در آن چه كه با مردم مساوى هستى امتيازى خواهى ، و از امورى كه بر همهروشن است ، غفلت نداشته باش ، زيرا به هرحال نسبت به آن در برابر مردم مسئولى ، و به زودى پرده از كارها يك سو رود، و انتقامستمديده از تو باز مى گيرند، باد غرورت ، جوشش خشمت ، تجاوز دستت ، تندى زبانت ،را در اختيار خودگير، و با پرهيز از شتابزدگى ، و فرو خوردن خشم ، خود را آرامش دهتا خشم فرو نشيند و اختيار نفس در دست تو باشد. و تو بر نفس مسلّط نخواهى شد مگربا ياد فراوان قيامت ، و بازگشت به سوى خدا. آن چه بر تو لازم است آن كه ، حكومتهاىدادگستر پيشين ، سنّت هاى با ارزش گذشتگان ، روش هاى پسنديده رفتگان ، و آثارپيامبر صلى الله عليه و آله و واجباتى كه در كتاب خداست ، را همواره به ياد آورى ، وبه آن چه ما عمل كرده ايم پيروى كنى ، و براى پيروى از فرامين اين عهدنامه اى كهبراى تو نوشته ام ، و با آن حجّت را بر تو تمام كرده ام ، تلاش كن ، زيرا اگر نفسسركشى كرد و بر تو چيره شد عذرى نزد من نداشته باشى . از خداوند بزرگ با رحمتگسترده ، و قدرت برترش در انجام تمام خواسته ها، درخواست مى كنيم كه به آن چهموجب خشنودى اوست ما و تو را موفّق فرمايد، كه نزد او و خلق او، داراى عذرى روشنباشيم ، برخوردار از ستايش بندگان ، يادگار نيك در شهرها، رسيدن به همه نعمت ها،و كرامت ها بوده ، و اينكه پايان عمر من و تو را به شهادت و رستگارى ختم فرمايد، كههمانا ما به سوى او باز مى گرديم ، با درود به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله واهل بيت پاكيزه و پاك او، درودى فراوان و پيوسته . با درود
2 - رنجنامه غصب خلافت
خطبه 3 نهج البلاغه
وَهِيَ اَالمعرُوفَةُ بالشِّقشِقِيَّة
1 - الشكوى من ابن ابى قحافه
اءَمَا وَاللّهِ لَقَد تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَإ نَّهُ لِيَعلَمُ اءَنَّ مَحَلِّى مِنهَا مَحَلُّ القُطبِ مِنَ الرَّحَا.يَنحَدِرُ عَنِّى السَّيلُ، وَلا يَرقَى إ لَيَّ الطَّيرُ؛ فَسَدَلتُ دُونَهَا ثَوبا، وَطَوَيتُ عَنهَا كَشحا،وَطَفِقتُ اءَرتَئِى بَينَ اءَن اءَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ، اءَو اءَصبِرَ عَلَى طَخيَةٍ عَميَاءَ، يَهرَمُ فِيهَاالكَبِيرُ، وَيَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ، وَيَكدَحُ فِيهَا مُؤ مِنٌ حَتَّى يَلقَى رَبَّهُ! فَرَاءَيتُ اءَنَّالصَّبرَ عَلَى هَاتَا اءَحجَى ، فَصَبَرتُ وَفِى العَينِ قَذًى ، وَفِى الحَلقِ شَجا، اءَرَىتُرَاثِى نَهبا، حَتَّى مَضَى الاَْوَّلُ لِسَبِيلِهِ، فَاءَدْلَى بِهَا إ لَى فُلانٍ بَعْدَهُ.
2 - ابوبكر و التلاعب بالخلافة
ثم تمثل بقول الا عشى :

شَتَّانَ مَا يَومِى عَلَى كُورِهَا
وَيَومُ حَيَّانَ اءَخِى جَابِرِ

فَيَا عَجَبا!! بَينَا هُوَ يَستَقِيلُهَا فِى حَيَاتِهِ إ ذ عَقَدَهَا لاَِّخَرَ بَعدَ وَفَاتِهِ - لَشَدَّ مَاتَشَطَّرَا ضَرعَيهَا!
-
ترجمه خطبه 3
(معروف به خطبه شقشقيّه )
(درد دلها و شكوه هاى امام عليه السلام از ماجراى سقيفه و غصب خلافت در اين خطبهمطرح است )
1 - غصب خلافت و علل شكيبايى امام عليه السلام
آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مىدانست ، جايگاه من در حكومت اسلامى ، چون مِحوَر سنگ هاى آسياب است كه بدون آن آسيابحركت نمى كند او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است ، و مرغان دورپرواز انديشه ها به بُلَند اى ارزش من نتوانند پرواز كرد، پس من رِداى خلافت ، رهاكرده ، و دامن جمع نموده از آن كنارگيرى كردم ، و در اين انديشه بودم ، كه آيا با دستتنها براى گرفتن حق خود بپا خيزم ؟ يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجودآوردند، صبر پيشه سازم ؟ كه پيران را فرسوده ، جوانان را پير، و مردان با ايمان راتا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد.
پس از ارزيابى درست ، صبر و بردبارى را خِرَدمندانه تر ديدم ، پس صبر كردم درحالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود، و با ديدگان خود مىنگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند!

2 - بازى ابابكر با خلافت
تااينكه خليفه اوّل ، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خَطّاب سپرد. (سپس امام مَثَلىرا با شِعرى از اءَعشى عنوان كرد)
مرا با برادر جابرحيّان چه شباهتى است ؟ من همه روز را در گرماى سوزان كاركردم و او راحت و آسوده در خانه بود!!
شگفتا! ابابكر كه در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگاممرگ ، خلافت را به عقد ديگرى در آورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و ازحاصل آن بهرمند گرديدند.
3 - الشكوى من عمر
فَصَيَّرَهَا فِى حَوزَةٍ خَشنَاءَ يَغلُظُ كَلمُهَا، وَيَخشُنُ مَسُّهَا، وَيَكثُرُ العِثَارُ فِيهَا،وَالاِْعْتِذَارُ مِنْهَا، فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعبَةِ إ ن اءَشنَقَ لَهَا خَرَمَ، وَإ ن اءَسلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ.فَمُنِيَ النَّاسُ - لَعَمرُ اللّهِ - بِخَبطٍ وَشِمَاسٍ، وَتَلَوُّنٍ وَاعتِرَاضٍ؛فَصَبَرتُ عَلَى طُولِ المُدَّةِ، وَشِدَّةِ الِْمحْنَةِ؛ حَتَّى إ ذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ.
4 - الشكوى من شورى عمر
جَعَلَهَا فِى جَمَاعَةٍ زَعَمَ اءَنِّى اءَحَدُهُم ، فَيَا لَلّهِ وَلِلشُّورَى ! مَتَى اعتَرَضَ الرَّيبُ فِيَّ مَعَالاَْوَّلِ مِنْهُمْ، حَتَّى صِرْتُ اءُقْرَنُ إ لَى هذِهِ النَّظَائِرِ! لكنِّى اَسفَفتُ إِذ اَسَفُّوا، وَطِرتُ إِذطَارُوا؛ فَصَغَا رَجُلٌ مِنهُم لِضِغنِهِ، وَمَالَ الاخَرُ لِصِهرِهِ، مَعَ هَنٍ وَهَنٍ.
5 - الشكوى من عثمان
إِلَى اءَن قَامَ ثَالِثُ القَومِ نَافِجا حِضنَيهِ، بَينَ نَثِيلِهِ وَمُعتَلَفِهِ، وَقَامَ مَعَهُ بَنُو اءَبِيهِيَخضَمُونَ مَالَ اللّهِ خِضمَةَ الاِْبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ، إ لَى اءَنِ انتَكَثَ عَلَيهِ فَتلُهُ، وَاءَجهَزَعَلَيهِ عَمَلُهُ، وَكَبَت بِهِ بِط نَتُهُ!
6 - وصف يوم البيعة
3 - عمر و ماجراى خلافت :
سرانجام اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى عمر سپرد، كه مجموعهاى از خشونت ، سختگيرى ، اشتباه و پوزش طلبى بود، زمامدار مانند كسى كه بر شترىسركش سوار است ، اگر عَنان محكم كشد، پرده هاى بينى حيوان پاره مى شود، و اگرآزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى كند. سوگند به خدا مردم در حكومت دوّمى ، در ناراحتىو رنج مهّمى گرفتار آمده بودند، و دچار دوروييها و اعتراض ها شدند، و من در اين مدتطولانىِ محنت زا، و عذاب آور، چاره اى جز شكيبايى نداشتم ، تا آن كه روزگار عُمَر همسپرى شد.
4 - شورا عمر و خلافت عثمان
سپس عمر خلافت را در گروهى قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مى باشم !! پناه بهخدا از اين شورا! در كدام زمان من با اعضاءِ شورا برابر بودم ؟ كه هم اكنون مرا همانندآنها پندارند؟ و در صَف آنها قرارم دهند؟ ناچار باز هم كوتاه آمدم ، و با آنان هماهنگگرديدم . يكى از آنها با كينه اى كه از من داشت روى برتافت ، وديگرى دامادش(174) را بر حقيقت برترى دادوآن دونفر ديگركه زشت است آوردن نامشان
5 - شكوه از خلافت عثمان
تا آن كه سوّمى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده ، همواره بينآشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى اميّه بپا خاستند،و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه اى كه بجان گياهبهارى بيافتد، عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد، واءعمال او مردم را برانگيخت ، و شكم بارگى او نابودش ساخت .
6 - بيعت عمومى مردم با اميرالمؤ منين عليه السلام
فَمَا رَاعَنِى إ لا وَالنَّاسُ كَعُرفِ الضَّبُعِ إ لَيَّ، يَنثَالُونَ عَلَيَّ مِن كُلِّ جَانِبٍ، حَتَّى لَقَدوُطِى ءَ الحَسَنَانِ، وَشُقَّ عِطفَايَ، مُجتَمِعِينَ حَولِى كَرَبِيضَةِ الغَنَمِ.
فَلَمَّا نَهَضتُ بالاَْمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ، وَمَرَقَتْ اءُخْرَى ، وَقَسَطَ آخَرُونَ: كَاءَنَّهُم لَم يَسمَعُوااللّهَ سُبحَانَهُ يَقُولُ: تِلكَ الدَّارُ الاخِرَةُ نَجعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوّا فِى الاَْرْضِ وَلاَفَسَادا، وَالعَاقِبَةُ لِلمُتَّقين
بَلَى ! وَاللّهِ لَقَد سَمِعُوهَا وَوَعَوهَا، وَلكِنَّهُم حَلِيَتِ الدُّنيَا فِى اءَعيُنِهِم ، وَرَاقَهُمزِبرِجُهَا!

7 - المسؤ وليّات الاجتماعيّة
اءَمَا وَالَّذِى فَلَقَ الحَبَّةَ، وَبَرَاءَ النَّسَمَةَ، لَولاَ حُضُورُ الحَاضِرِ، وَقِيَامُ الحُجَّةِ بِوُجُودِالنَّاصِرِ، وَمَا اءَخَذَ اللّهُ عَلَى العُلَمَاءِ اءَلا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ، وَلاَ سَغَبِ مَظلُومٍ، لالقَيتُحَبلَهَا عَلَى غَارِبِهَا، وَلَسَقَيتُ آخِرَهَا بِكَاءسِ اءَوَّلِهَا، وَلالفَيتُم دُنيَاكُم هذِهِ اءَزهَدَ عِندِى مِنعَفطَةِ عَنزٍ!
قالوا: وقام إ ليه رجل من اءَهل السواد عند بلوغه إ لى هذا الموضع من خطبته ، فناولهكتابا [قيل : إ ن فيه مسائل كان يريد الا جابة عنها]،قاءَقبل ينظر فيه [فَلَمّا فرغ من قراءته ] .قال له ابن عباس : يا اءميرالمؤ منين ، لَوِ اطَّرَدَت خُط بَتُكَ مِن حَيثُ اءَفضَيتَ!
فَقَالَ: هَيهَاتَ يَابنَ عَبَّاسٍ! تِلكَ شِقشِقَةٌ هَدَرَت ثُمَّ قَرَّت !

روز بيعت ، فراوانى مردم چون يالهاى پر پُشت كَفتار بود، از هر طرف مرا احاطهكردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسين عليه السلام لگدمال گردند، و رِداى من از دو طرف پاره شد، مردم چون گلّه هاى انبوه گوسفند مرا در ميانگرفتند
امّا آنگاه كه بپاخاستم و حكومت را به دست گرفتم ، جمعى پيمان شكستند، و گروهى ازاطاعت من سرباز زده از دين خارج شدند، و برخى از اطاعت حق سر بر تافتند، گويانشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مى فرمايد : (سراى آخرت را براى كسانىبرگزيديم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آنِ پرهيزكاران است ).
آرى ! به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، امّا دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيورآن چشم هايشان را خيره كرد.

7 - مسؤ وليت هاى اجتماعى
سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعتكنندگان نبود، و ياران ، حجّت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد وپيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران ، و گرسنگى مظلومان ، سكوتنكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته ، رها مى نمودم ، و آخر خلافت را بهكاسه اوّل آن سيراب مى كردم ، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينىگوسفندى بى ارزش تراست .
(گفتند: در اينجا مردى از اءهالى عراق بلند شد و نامه اى به دست امام عليه السلام داد وامام عليه السلام آن را مطالعه مى فرمود، گفته شد مسائلى در آن بود كه مى بايستجواب مى داد. وقتى خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عباس ‍ گفت يا اميرالمؤ منين ! چهخوب بود سخن را از همانجا كه قطع شد آغاز مى كرديد؟ امام عليه السلام فرمود:)
هرگز! اى پسر عباس ، شعله اى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست،(175)
قال ابن عباس : فو اللّه ما اءَسفت على كلام قط كاءسفى على هذا الكلام اءَلا يكوناءميرالمؤ منين عليه السلام بلغ منه حيث اءَراد.
قوله (ع ) كراكب الصعبة إ ن اءشنق لها خرم ، وإ ن اءسلس لها تقحم
يريد اءنه إ ذا شدد عليها جذب الزمام وهى تنازعه راءسها خرم اءنفها، وإ ن اءرخى لهاشيئا مع صعوبتها تقحمت به فلم يملكها؛
يقال : اءشنق الناقة ، إ ذا جذب راءسها بالزمام فرفعه ، وشنقها
(ابن عباس مى گويد، به خدا سوگند! بر هيچ گفتارى مانند قطع شدن سخن امام عليهالسلام اينگونه اندوهناك نشدم ، كه امام نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامهدهد.)
مى گويم : (معناى سخن امام عليه السلام كه فرمود، كراكب الصّعبة ، اين است كه اگرسوار كار مهار شتر سركش را سخت بكشد، و مركب چموش نافرمانى كند، بينى او پارهمى شود، و اگر مهارش را رها كند، چموشى كرده در پرتگاه سقوط قرار مى گيرد وصاحبش قدرت كنترل او را ندارد. مى گويند اشنق الناقه يعنى به وسيله مهار،سرشتر را بالا بكشد و شنقها نيز مى گويند كه ابن سكّيت در كتاب اصلاح المنطقگفته است . اينكه فرمود اشنق لها و نفرمود اشنقها براى آنكه اين كلمه رامقابل اسلس لها قرار داد، گويى فرموده باشد كه اگر سر او را بالا كشد. يعنىآن را واگذارد تا سر خود را بالا نگاه دارد).
3 - ويژگى هاى سياست امام على (ع )
خطبه 126 نهج البلاغه
لما عوتب على التسوية فى العطاء
ا لعدالة ا لاقتصاديّة
اءَتَاءمُرُونِّى اءَن اءَطلُبَ النَّصرَ بِالجَورِ فِيمَن وُلِّيتُ عَلَيهِ! وَاللّهِ لاَ اءَطُورُ بِهِ مَاسَمَرَ سَمِيرٌ، وَمَا اءَمَّ نَجمٌ فِى السَّمَاءِ نَجما!
لَو كَانَ المَالُ لِى لَسَوَّيتُ بَينَهُم ، فَكَيفَ وَإِنَّمَا المَالُ مَالُ اللّهِ! اءَلاَ وَإِنَّ إِعطَاءَ المَالِ فِىغَيرِ حَقِّهِ تَبذِيرٌ وَإِسرَافٌ، وَهُوَ يَرفَعُ صَاحِبَهُ فِى الدُّنيَا وَيَضَعُهُ فِى الاخِرَةِ، وَيُكرِمُهُفِى النَّاسِ وَيُهِينُهُ عِندَ اللّهِ.
وَلَم يَضَعِ امرُؤٌ مَالَهُ فِى غَيرِ حَقِّهِ وَلاَ عِندَ غَيرِ اءَهلِهِ إِلا حَرَمَهُ اللّهُ شُكرَهُم ، وَكَانَ لِغَيرِهِوُدُّهُم . فَإِن زَلَّت بِهِ النَّعلُ يَوما فَاحتَاجَ إِلَى مَعُونَتِهِم فَشَرُّ خَلِيلٍ وَاءَلاَْمُ خَدِينٍ!

ترجمه خطبه 126 نهج البلاغه
(وقتى گروهى براى تقسيم مساوى بيت المالاعتراض كردند و زياده طلب بودند ، فرمود :)
عدالت اقتصادى امام عليه السلام
آيا به من دستور مى دهيد براى پيروزى خود، از جور و ستم درباره امّت اسلامى كهبر آنها ولايت دارم ، استفاده كنم ؟
به خدا سوگند! تا عمر دارم ، و شب و روز برقرار است ، و ستارگان از پى هم طلوع وغروب مى كنند، هرگز چنين كارى نخواهم كرد!
اگر اين اموال از خودم بود بگونه اى مساوى در ميان مردم تقسيم مى كردم تا چه رسد كهجزو اموال خداست ، آگاه باشيد! بخشيدن مال به آنها كه استحقاق ندارند، زياده روى واسراف است ، ممكن است در دنيا ارزش دهنده آن را بالا بَرَد امّا در آخرت پَست خواهد كرد، درميان مردم ممكن است گراميش بدارند امّا در پيشگاه خدا خوار وذليل است .
هيچ كس مالش را در راهى كه خدا اجازه نفرمود مصرف نكرد و به غيراهل آن نپرداخت جز آن كه خدا او را از سپاس آنان محروم فرمود، و دوستى آنها را متوّجهديگرى ساخت ، پس اگر روزى بلغزد و محتاج كمك آنان گردد، بدترين رفيق و سرزنشكننده ترين دوست خواهند بود.

خطبه 200 نهج البلاغه
سياسة معاوية الماكرة
وَاللّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِاءَدهَى مِنِّى ، وَلكِنَّهُ يَغدِرُ وَيَفجُرُ. وَلَولاَكَرَاهِيَّةُ الغَدرِ لَكُنتُ مِناءَدهَى النَّاسِ، وَلكِن كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٍ، وَكُلُّ فُجَرَةٌ كُفَرَةٌ.
وَلِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعرَفُ بِهِ يَومَ القِيَامَةِ.
وَاللّهِ مَا اءُستَغفَلُ بِالمَكِيدَةِ، وَلاَ اءُستَغمَزُ بِالشَّدِيدَةِ.

ترجمه خطبه 200 نهج البلاغه
سياست دروغين معاويه
سوگند به خدا! معاويه از من سياستمدارتر نيست ، امّا معاويه حيله گر و جنايتكار است، اگر نيرنگ ناپسند نبود من زيركترين افراد بودم ، ولى هر نيرنگى گناه ، و هرگناهى نوعى كفر و انكار است ، روز رستاخيز در دست هر حيله گرى پرچمى است كه باآن شناخته مى شود
به خدا سوگند! من با فريبكارى غافلگير نمى شوم ، و با سخت گيرى ناتوان نخواهمشد.

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation