بنابه نقل مسعودى و ديگران ، حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در روز دوازدهم رجبسال سى و شش با سپاه ظفرمند خود وارد كوفه شد(159) و در محلّه رحبه (160) مسكن گرفت و مردم كوفه از كوچك و بزرگ از آن حضرت به گرمىاستقبال كردند.
(عقل را دو نوع يافتم ، عقلى كه تبعيّت مى شود و آنكه فقط پيامش شنيده مى شود و البتّهكه اين نوع اگر تبعيّت نشود بى فايده خواهد ماند.) 5 - توجّه به آگاهى سياسى مردم مردى از ياران اميرالمؤ منين عليه السلام در جريان جنگجمل سخت در ترديد قرار گرفته بود. او دو طرف را مى نگريست ، از يك طرف حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام را مى ديد وشخصيّت هاى بزرگ اسلامى را كه در ركاب امام على عليه السلام شمشير مى زدند. و از طرفى همسر نبىّ اكرم صلى الله عليه و آله ، عايشه را مى ديد كه قرآن دربارهزوجات آن حضرت مى فرمايد: وَ اَزواجُهُ اُمُّهاتهُم (169) (همسران او مادران امّتند.) و در ركاب عايشه ، طلحه را مى ديد از پيشتازان در اسلام ، مرد خوش سابقه و تيراندازماهر ميدان جنگهاى اسلامى و مردى كه به اسلام خدمتهاى ارزنده اى كرده است . و باز زبير را مى ديد، خوش سابقه تر از طلحه ، آنكه حتّى در روز سقيفه از جملهمتحصّنين در خانه على عليه السلام بود. اين مرد در حيرتى عجيب افتاده بود كه يعنى چه !؟ آخر على عليه السلام و طلحه و زبير از پيشتازان اسلام و فداكاران سخت ترين دژهاىاسلامند، اكنون رو در رو قرار گرفته اند؟ كداميك به حقّ نزديكترند ؟ در اين گيرو دارچه بايد كرد؟! سرانجام محضر اميرالمؤ منين عليه السلام شرفياب شد و گفت : اَيُمكِنُ اَن يَجتَمِعَ زُبيرٌ وَ طَلحَةٌ و عائِشَةٌ عَلَى باطِلٍ؟ (آيا ممكن است طلحه و زبير و عايشه بر باطل اجتماع كنند؟) شخصيّت هايى مانند آنان از بزرگان صحابهرسول اللّه چگونه اشتباه مى كنند و راه باطل را مى پيمايند، آيا ممكن است ؟ امام على عليه السلام در جواب او سخنى دارد كه دكتر طه حسين دانشمند و نويسنده مصر مىگويد: سخنى محكمتر و بالاتر از اين يافت نمى شود. بعد از آنكه وحى خاموش شد و نداىآسمانى منقطع شد، سخنى به اين بزرگى شنيده نشده است.(170) فرمود: اِنَّكَ لَمَلبُوسٌ عَلَيكَ، اِنَّ الحَقَّ وَ الباطِلَ لا يُعارَفانِ بِاَقدارِ الرِّجالِ، اِعرِفِ الحَقَّتَعرِف اَهلَهُ، وَ اعرِفِ الباطِلَ تَعرِف اَه لَهُ. حقيقت بر تو مشتبه شده . حق و باطل را با ميزان قدر و شخصيّت افراد نمى شودشناخت . اين صحيح نيست كه تو اوّل شخصيّت هائى را مقياس قرار دهى و بعد حق وباطل را با اين مقياس ها بسنجى ، اشخاص نبايد مقياس حقّ وباطل قرار گيرند. اين حقّ و باطل است كه بايد مقياس اشخاص و شخصيّت آنان باشند. ( الگوهاى رفتارى امام على عليه السلام ) در چشمه سار نهج البلاغه 1 - اصول سياست و آئين كشوردارى 2 - رنجنامه غصب خلافت 3 - ويژگى هاى سياست امام على عليه السلام 1 - اصول سياست و آئين كشوردارى نامه 53 سياسى ، اخلاقى ، اقتصادى ، نظامى ، عبادى كتبه للا شتر النخعى ، لما ولاه على مصر واءعمالها حين اضطرب اءمر اءميرها محمد بناءبى بكر، وهو اءطول عهد كتبه و اءجمعه للمحاسن . بسم اللّه الرحمن الرحيم هذَا مَا اءَمَرَ بِهِ عَبدُ اللّهِ عَلِيُّ اءَمِيرُ المُؤ مِنِينَ، مَالِكَ بنِ الحَارِثِ الاَْشْتَرَ فِى عَهْدِهِ إِلَيْهِ،حِينَ وَلا هُ مِصْرَ: جِبَايَةَ خَرَاجِهَا، وَجِهَادَ عَدُوِّهَا، وَاستِصلاَحَ اءَهلِهَا، وَعِمَارَةَ بِلاَدِهَا. 1 ضرورة بناءِ الذات اءَمَرَهُ بِتَقوَى اللّهِ، وَإِيثَارِ طَاعَتِهِ، وَاتِّبَاعِ مَا اءَمَرَ بِهِ فِى كِتَابِهِ: مِن فَرَائِضِهِ وَسُنَنِه، الَّتِى لاَ يَسعَدُ اءَحَدٌ إِلا بِاتِّبَاعِهَا، وَلاَيَشقَى إِلا مَعَ جُحُودِهَا وَإِضَاعَتِهَا، وَاءَن يَنصُرَ اللّهَسُبحَانَهُ بِقَلبِهِ وَيَدِهِ وَلِسَانِهِ؛ فَإِنَّهُ جَلَّ اسمُهُ، قَد تَكَفَّلَ بِنَصرِ مَن نَصَرَهُ، وَإِع زَازِمَن اءَعَزَّهُ. وَاءَمَرَهُ اءَن يَكسِرَ نَفسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ، وَيَزَعَهَا عِندَ الجَمَحَاتِ، فَإِنَّ النَّفسَ اءَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ،إِلا مَا رَحِمَ اللّهُ. (نامه به مالك اشتر، هنگامى كه او را به فرماندارى مصر برگزيد، آن هنگام كهاوضاع محمد بن ابى بكر متزلزل شد، و از طولانى ترين نامه هاست كه زيباييهاى تمامنامه ها را دارد). بنام خداوند بخشنده و مهربان ، اين فرمان بنده خدا على اميرمؤ منان ، به مالك اشترپسر حارث است ، در عهدى كه با او دارد، هنگامى كه او را به فرماندارى مصر بر مىگزيند تا خراج آن ديار را جمع آورد، و با دشمنانش نبرد كند، كار مردم را اصلاح ، وشهرهاى مصر را آباد سازد. 1 - ضرورت خودسازى او را به ترس از خدا فرمان مى دهد، و اينكه اطاعت خدا را بر ديگر كارها مقدّم دارد، و آنچه در كتاب خدا آمده ، از واجبات و سنّتها را پيروى كند، دستوراتى كه جز با پيروى آنرستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضايع كردن آن جنايتكار نخواهد گرديد. به او فرمان مى دهد كه خدا را با دل و دست و زبان يارى كند، زيرا خداوند پيروزىكسى را تضمين كند كه او را يارى دهد، و بزرگ دارد آن كس را كه او را بزرگ شمارد. وبه او فرمان مى دهد تا نفس خود را از پيروى آرزوها باز دارد، و به هنگام سركشى رامشنمايد، كه : همانا نفس همواره به بدى واميدارد جز آن كه خدا رحمتآورد(171) ثُمَّ اعلَم يَا مَالِكُ، اءَنِّى قَد وَجَّهتُكَ إِلَى بِلاَدٍ قَد جَرَت عَلَيهَا دُوَلٌ قَبلَكَ، مِن عَدلٍ وَجَورٍ،وَاءَنَّ النَّاسَ يَنظُرُونَ مِن اءُمُورِكَ فِى مِث لِ مَا كُنتَ تَنظُرُ فِيهِ مِن اءُمُورِ الوُلاَةِ قَبلَكَ،وَيَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنتَ تَقُولُ فِيهِم ، وَإِنَّمَا يُستَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجرِى اللّهُ لَهُمعَلَى اءَلسُنِ عِبَادِهِ. فَليَكُن اءَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيكَ ذَخِيرَةُ العَمِلِ الصَّالِحِ، فَاملِك هَوَاكَ،وَشُحَّ بِنَفسِكَ عَمَّا لاَ يَحِلُّ لَكَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفسِ الاِْنْصَافُ مِنهَا فَيَما اءَحَبَّت اءَوكَرِهَت . 2 اخلاق القيادة وَاءَشعِر قَلبَكَ الرَّحمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَالَْمحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلاَتَكُونَنَّ عَلَيهِمسَبُعا ضَارِيا تَغتَنِمُ اءَكلَهُم ، فَإِنَّهُم صِنفَانِ: إِمَّا اءَخٌ لَكَ فِى الدِّينِ، اءَو نَظِيرٌ لَكَ فِىالخَلقِ، يَفرُطُ مِنهُمُ الزَّلَلُ، وَتَعرِضُ لَهُمُ العِلَلُ، وَيُؤ تَى عَلَى اءَيدِيهِم فِى العَمدِوَالخَطَاءِ، فَاءَعطِهِم مِن عَفوِكَ وَصَفحِكَ مِثلَ الَّذِى تُحِبُّ وَتَرضَى اءَن يُعطِيَكَ اللّهُ مِنعَفوِهِ وَصَفحِهِ. فَإِنَّكَ فَوقَهُم ، وَوَآلِى الاَْمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ، وَاللّهُ فَوْقَ مَنْ وَلا كَ! وَقَدِاستَكفَاكَ اءَمرَهُم ، وَابتَلاَكَ بِهِم . وَلاَ تَنصِبَنَّ نَفسَكَ لِحَربِ اللّهِ فَإِنَّهُ لاَ يَدَ لَكَبِنِقمَتِهِ، وَلاَ غِنَى بِكَ عَن عَفوِهِ وَرَحمَتِهِ. پس اى مالك بدان ! من تو را به سوى شهرهايى فرستادم كه پيش از تو دولت هاىعادل يا ستمگرى بر آن حكم راندند، و مردم در كارهاى تو چنان مى نگرند كه تو دركارهاى حاكمان پيش از خود مى نگرى ، و درباره تو آن مى گويند كه تو نسبت بهزمامداران گذشته مى گويى ، و همانا نيكوكاران را به نام نيكى توان شناخت كه خدا ازآنان بر زبان بندگانش جارى ساخت . پس نيكوترين اندوخته تو بايداعمال صالح و درست باشد، هواى نفس را در اختيارگير، و از آن چهحلال نيست خويشتن دارى كن ، زيرا بُخل ورزيدن به نفس خويش ، آن است كه در آن چهدوست دارد، يا براى او ناخوشايند است ، راه انصاف پيمايى . 2 - اخلاق رهبرى (روش برخورد با مردم ) مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرارده ، و با همه دوست و مهربان باش . مباداهرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى ، زيرا مردم دو دستهاند، دسته اى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مى باشند، اگرگناهى از آنان سر مى زند، يا علّت هايى بر آنان عارض مى شود، يا خواسته وناخواسته ، اشتباهى مرتكب مى گردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير، آنگونهكه دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد. همانا تو از آنان برتر، و امامتو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است ، كه انجامامور مردم مصر را به تو واگذارده ، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است ، هرگز باخدا مستيز، كه تو را از كيفر او نجاتى نيست ، و از بخشش و رحمت او بى نياز نخواهىبود، وَلاَ تَندَمَنَّ عَلَى عَفوٍ، وَلاَ تَبجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ، وَلاَ تُسرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةٍ وَجَدتَ مِنهَامَندُوحَةً، وَلاَ تَقُولَنَّ: إِنِّى مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَاءُطَُاعُ، فَإِنَّ ذ لِكَ إِدغَالٌ فِى القَلبِ، وَمَنهَكَةٌ لِلدِّينِ،وَتَقَرُّبٌ مِنَ الغِيَرِ. وَإِذَا اءَحدَثَ لَكَ مَا اءَنتَ فِيهِ مِن سُلطَانِكَ اءُبَّهَةً اءَومَخِيلَةً، فَان ظُر إِلَىعِظَمِ مُلكِ اللّهِ فَوقَكَ، وَقُدرَتِهِ مِنكَ عَلَى مَا لاَ تَقدِرُ عَلَيهِ مِن نَفسِكَ، فَإِنَّ ذلِكَ يُطَامِنُإِلَيكَ مِن طِمَاحِكَ، وَيَكُفُّ عَن كَ مِن غَربِكَ، وَيَفِى ءُ إِلَيكَ بِمَا عَزَبَ عَنكَ مِن عَقلِكَ! 3 التجنّب من الغرور و الا نانيّة إِيَّاكَ وَمُسَامَاةَ اللّهِ فِى عَظَمَتِهِ، وَالتَّشَبُّهَ بِهِ فِى جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ،وَيُهِينُ كُلَّ مُختَالٍ. اءَنصِفِ اللّهَ وَاءَنصِفِ النَّاسَ مِن نَفسِكَ، وَمِن خَاصَّةِ اءَهلِكَ، وَمَن لَكَ فِيهِ هَوًى مِنرَعِيَّتِكَ، فَإِنَّكَ إِلا تَفعَل تَظلِم ! وَمَن ظَلَمَ عِبَادَ اللّهِ كَانَ اللّهُ خَص مَهُ دُونَ عِبَادِهِ، وَمَنخَاصَمَهُ اللّهُ اءَد حَضَ حُجَّتَهُ. وَكَانَ لِلّهِ حَربا حَتَّى يَنزِعَ اءَو يَتُوبَ. وَلَيسَ شَى ءٌ اءَدعَى إِلَى تَغيِيرِ نِعمَةِ اللّهِوَتَعجِيلِ نِقمَتِهِ مِن إِقَامَةٍ عَلَى ظُلمٍ، فَإِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ دَعوَةَ المُضطَهَدِينَ، وَهُوَ لِلظَّالِمِينَبِالمِرصَادِ. 4 كيفيّة جلب رضا العامة او رضا الخاصّة بر بخشش ديگران پشيمان مباش ، و از كيفر كردن شادى مكن ، و از خشمى كه توانىاز آن رها گردى شتاب نداشته باش ، به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نيز فرمانمى دهم ، بايد اطاعت شود، كه اين گونه خود بزرگ بينىدل را فاسد، و دين را پژمرده ، و موجب زوال نعمت هاست . و اگر با مقام و قدرتى كه دارى، دچار تكبّر يا خود بزرگ بينى شدى به بزرگى حكومت پروردگار كه برتر از تواست بنگر، كه تو را از آن سركشى نجات مى دهد، و تند روى تو را فرو مى نشاند، وعقل و انديشه ات را به جايگاه اصلى باز مى گرداند. 3 - پرهيز از غرور و خودپسندى بپرهيز كه در بزرگى خود را همانند خداوند پندارى ، و در شكوه خداوندى همانند اودانى ، زيرا خداوند هر سركشى را خوار مى سازد، و هر خودپسندى را بى ارزش مى كند.با خدا و با مردم ، و با خويشاوندان نزديك ، و با افرادى از رعيّت خود كه آنان را دوستدارى ، انصاف را رعايت كن ، كه اگر چنين نكنى ستم روا داشتى ، و كسى كه به بندگانخدا ستم روا دارد خدا به جاى بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را كه خدا دشمن شود،دليل او را نپذيرد، كه با خدا سرجنگ دارد، تا آنگاه كه باز گردد، يا توبه كند. و چيزى چون ستمكارى نعمت خدا را دگرگون نمى كند، و كيفر او را نزديك نمى سازد، كهخدا دعاى ستمديدگان را مى شنود و در كمين ستمكاران است . 4 - مردم گرايى ، حق گرايى وَليَكُن اءَحَبَّ الاُْمُورِ إِلَيْكَ اءَوْسَطُهَا فِى الْحَقِّ، وَاءَعَمُّهَا فِى العَدلِ، وَاءَجمَعُهَا لِرِضَىالرَّعِيَّةِ، فَإِنَّ سُخطَ العَامَّةِ يُجحِفُ بِرِضَى الخَاصَّةِ، وَإِنَّ سُخطَ الخَاصَّةِ يُغتَفَرُ مَعَ رِضَىالعَامَّةِ. وَلَيسَ اءَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ اءَثقَلَ عَلَى الوَالِى مَؤُونَةً فِى الرَّخَاءِ، وَاءَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِىالبَلاَءِ، وَاءَكرَهَ لِلاِْنْصَافِ، وَاءَسْاءَلَ بِالاِْلْحَافِ، وَاءَقَلَّ شُكْرا عِنْدَ الاِْعْطَاءِ، وَاءَبْطَاءَ عُذْراعِنْدَ المَنعِ، وَاءَضعَفَ صَبرا عِندَ مُلِمَّاتِ الدَّهرِ مِن اءَهلِ الخَاصَّةِ. وَإِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ، وَجِمَاعُالمُسلِمِينَ، وَالعُدَّةُ لِلاَْعْدَاءِ، الْعَامَّةُ مِنَ الاُْمَّةِ؛ فَلْيَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ، وَمَيْلُكَ مَعَهُمْ. 5 ضرورة حفظ السّرّ وَليَكُن اءَبعَدَ رَعِيَّتِكَ مِنكَ، وَاءَشنَاءَهُم عِندَكَ، اءَطلَبُهُم لِمَعَائِبِ النَّاسِ؛ فَإِنَّ فِىالنَّاسِ عُيُوبا، الوَالِى اءَحَقُّ مَن سَتَرَهَا، فَلاَتَكشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنكَ مِنهَا، فَإِنَّمَا عَلَيكَتَطهِيرُ مَا ظَهَرَ لَكَ، وَاللّهُ يَحكُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنكَ، فَاستُرِ العَورَةَ مَا استَطَعتَ يَستُرِ اللّهُمِنكَ مَا تُحِبُّ سَترَهُ مِن رَعِيَّتِكَ. اءَطلِق عَنِ النَّاسِ عُقدَةَ كُلِّ حِقدٍ، وَاقطَع عَنكَ سَبَبَ كُلِّ وِترٍ، وَتَغَابَ عَن كُلِّ مَا لاَ يَضِحُلَكَ، وَلاَ تَعجَلَنَّ إِلَى تَصدِيقِ سَاعٍ، فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشُّ، وَإِن تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ. دوست داشتنى ترين چيزها در نزد تو، در حق ميانه ترين ، و درعدل فراگيرترين ، و در جلب خشنودى مردم گسترده ترين باشد، كه همانا خشم عمومىمردم خشنودى خواص را از بين مى برد، امّا خشم خواص را خشنودى همگان بى اءثر مى كند.خواصّ جامعه همواره بار سنگينى را بر حكومتتحميل مى كنند زيرا در روزگار سختى ياريشان كمتر، و در اجراى عدالت از همهناراضى تر، و در خواسته هايشان پافشارتر، و در عطا و بخشش ها كم سپاس تر، وبه هنگام منع خواسته ها دير عذر پذيرتر، و در برابر مشكلات كم استقامت تر مىباشند. در صورتى كه ستون هاى استوار دين ، و اجتماعات پرشور مسلمين ، و نيروهاىذخيره دفاعى ، عموم مردم مى باشند، پس به آنها گرايش داشته و اشتياق تو با آنانباشد. 5 - ضرورت راز دارى از رعيّت ، آنان كه كه عيب جوترند از خود دور كن ، زيرا مردم عيوبى دارند كه والىدر پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است ، پس مبادا آن چه بر تو پنهان است آشكارگردانى ، و آن چه كه هويداست بپوشانى ، كه داورى در آن چه از تو پنهان است باخداى جهان مى باشد، پس چندان كه مى توانى زشتى ها را بپوشان ، تا آن را كه دوستدارى بر رعيّت پوشيده ماند خدا بر تو بپوشاند، گره هر كينه اى را در مردم بگشاى ،و رشته هر نوع دشمنى را قطع كن ، و از آن چه كه در نظر روشن نيست كناره گير، درتصديق سخن چين شتاب مكن ، زيرا سخن چين گرچه در لباس اندرز دهنده ظاهر مى شود امّاخيانتكار است . 6 المشورة و مكانها الصّحيح وَلاَ تُدخِلَنَّ فِى مَشُورَتِكَ بَخِيلا يَعدِلُ عَنِ الفَضلِ، وَيَعِدُكَ الفَقرَ، وَلاَ جَبَانايُضعِفُكَ عَنِ الاُْمُورِ، وَلاَ حَرِيصا يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالجَورِ، فَإِنَّ البُخلَ وَالجُبنَوَالحِرصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ. إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَن كَانَ لِلاَْشْرَارِ قَبلَكَوَزِيرا، وَمَن شَرِكَهُم فِى الاثَامِ فَلاَ يَكُونَنَّ لَكَ بِطَانَةً، فَإِنَّهُم اءَعوَانُ الاَْثَمَةِ، وَإِخْوَانُالظَّلَمَةِ، وَاءَنْتَ وَاجِدٌ مِنهُم خَيرَ الخَلَفِ مِمَّن لَهُ مِثلُ آرَائِهِم وَنَفَاذِهِم ، وَلَيسَ عَلَيهِ مِثلُآصَارِهِم وَاءَوزَارِهِم وَآثَامِهِم . مِمَّن لَم يُعَاوِن ظَالِما عَلَى ظُلمِهِ، وَلاَ آثِما عَلَى إِثمِهِ، اءُولئِكَاءَخَفُّ عَلَيكَ مَؤُونَةً، وَاءَحسَنُ لَكَ مَعُونَةً، وَاءَحنَى عَلَيكَ عَطفا، وَاءَقَلُّ لِغَيرِكَ إِلفا، فَاتَّخِذاءُولئِكَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِكَ وَحَفَلاَتِكَ، ثُمَّ ليَكُن آثَرُهُم عِندَكَ اءَقوَلَهُم بِمُرِّ الحَقِّ لَكَ،وَاءَقَلَّهُم مُسَاعَدَةً فِيَما يَكُونُ مِنكَ مِمَّا كَرِهِ اللّهُ لاَِولِيَائِهِ، وَاقِعا ذلِكَ مِن هَوَاكَ حَيثُ وَقَعَ. 7 القيادة و الروابط الاجتماعيّة وَالصَق بِاءَهلِ الوَرَعِ وَالصِّدقِ؛ ثُمَّ رُضهُم عَلَى اءَلا يُطرُوكَ وَلاَ يَبجَحُوكَ بِبَاطِلٍ لَمتَفعَلهُ، فَإِنَّ كَثرَةَ الاِْطْرَاءِ تُحْدِثُ الزَّهوَ، وَتُدنِى مِنَ العِزَّةِ. 6 - جايگاه صحيح مشورت بخيل را در مشورت كردن ، دخالت نده ، كه تو را از نيكوكارى باز مى دارد، و ازتنگدستى مى ترساند. ترسو را در مشورت كردن دخالت نده ، كه در انجام كارها روحيّهتو را سُست مى كند. حريص را در مشورت كردن دخالت نده ، كه حرص را با ستمكارى درنظرت زينت مى دهد. همانا بخل و ترس و حرص ، غرائز گوناگونى هستند كه ريشه آنهابدگمانى به خداى بزرگ است بدترين وزيران تو، كسى است كه پيش از تو وزيربدكاران بوده ، و در گناهان آنان شركت داشت ، پس مبادا چنين افرادى محرم راز توباشند، زيرا كه آنان ياوران گناهكاران ، و يارى دهندگان ستمكارانند، تو بايدجانشينانى بهتر از آنان داشته باشى كه قدرت فكرىامثال آنها را داشته امّا گناهان و كردار زشت آنها را نداشته باشند كسانى كه ستمكارى رابرستمى يارى نكرده ، و گناهكارى را در گناهى كمك نرسانده باشند، هزينه اين گونهاز افراد بر تو سبك تر، و ياريشان بهتر، و مهربانيشان بيشتر، و دوستى آنان جز باتو كمتر است ، آنان را از خواص ، و دوستان نزديك ، و رازداران خود قرار ده ، سپس از ميانآنان افرادى را كه در حق گويى از همه صريح ترند، و در آن چه را كه خدا براىدوستانش نمى پسندد تو را مددكار نباشند، انتخاب كن ، چه خوشايند تو باشد ياناخوشايند. 7 - اصول روابط اجتماعى رهبران تا مى توانى با پرهيزكاران و راستگويان بپيوند، و آنان را چنان پرورش ده كهتو را فراوان نستايند، و تو را براى اعمال زشتى كه انجام نداده اى تشويق نكنند، كهستايش بى اندازه خودپسندى مى آورد، و انسان را به سركشى وا مى دارد. وَلاَ يَكُونَنَّ الُْمحْسِنُ وَالْمُسِى ءُ عِنْدَكَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ، فَإِنَّ فِى ذلِكَ تَزهِيدا لاَِهلِالاِْحْسَانِ فِى الاِْحْسَانِ، وَتَدْرِيبا لاَِهْلِ الاِْسَاءَةِ عَلَى الاِْسَاءَةِ! وَاءَلْزِمْ كُلاًّ مِنْهُمْ مَا اءَلْزَمَنَفْسَهُ. وَاعلَم اءَنَّهُ لَيسَ شَى ءٌ بِاءَدعَى إِلَى حُسنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِيَّتِهِ مِن إِح سَانِهِ إِلَيهِم ،وَتَخفِيفِهِ المَؤُونَاتِ عَلَيهِم . وَتَركِ استِكرَاهِهِ إِيَّاهُم عَلَى مَا لَيسَ لَهُ قِبَلَهُم . فَليَكُن مِنكَ فِى ذلِكَ اءَمرٌ يَجتَمِعُ لَكَ بِهِحُسنُ الظَّنِّ بِرَعِيَّتِكَ، فَإِنَّ حُسنَ الظَّنِّ يَقطَعُ عَنكَ نَصَبا طَوِيلا. وَإِنَّ اءَحَقَّ مَن حَسُنَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَن حَسُنَ بَلاَؤُكَ عِندَهُ، وَإِنَّ اءَحَقَّ مَن سَاءَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَن سَاءَبَلاَؤُكَ عِندَهُ. وَلاَ تَنقُض سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ الاُْمَّةِ، وَاجْتَمَعَتْ بِهَا الاُْلْفَةُ،وَصَلَحَت عَلَيهَا الرَّعِيَّةُ. وَلاَ تُحدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَى ءٍ مِن مَاضِىتِل كَ السُّنَنِ، فَيَكُونَ الاَْجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا، وَالْوِزْرُ عَلَيكَ بِمَا نَقَضتَ مِنهَا. وَاءَكثِر مُدَارَسَةَالعُلَمَاءِ، وَمُنَاقَشَةَ الحُكَمَاءِ، فِى تَثبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيهِ اءَمرُ بِلاَدِكَ، وَإِقَامَةِ مَا استَقَامَ بِهِالنَّاسُ قَبلَكَ. 8 التعرفة بالطبقات الاجتماعيّة وَاعلَم اءَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ لاَ يَصلُحُ بَعضُهَا إِلا بِبَعضٍ، وَلاَغِنَى بِبَعضِهَا عَن بَعضٍ: هرگز نيكوكار و بدكار در نظرت يكسان نباشند، زيرا نيكوكاران در نيكوكارى بىرغبت ، و بدكاران در بدكارى تشويق مى گردند، پس هر كدام از آنان را براءساسكردارشان پاداش ده . بدان اى مالك ! هيچ وسيله اى براى جلب اعتماد والى به رعيّتبهتر از نيكوكارى به مردم ، و تخفيف ماليات ، و عدم اجبار مردم به كارى كه دوست ندارند، نمى باشد، پس در اين راه آنقدر بكوش تابه وفادارى رعيّت ، خوشبين شوى ، كه اين خوشبينى بارسنگين رنج آور مشكلات را ازتو بر مى دارد، پس به آنان كه بيشتر احسان كردى بيشتر خوشبين باش ، و به آنانكه بدرفتارى نمودى بدگمان تر باش . و آداب پسنديده اى را كه بزرگان اين امّتبه آن عمل كردند، و ملّت اسلام با آن پيوند خورده ، و رعيّت با آن اصلاح شدند، بر هممزن ، و آدابى كه به سنّتهاى خوب گذشته زيان وارد مى كند، پديد نياور، كه پاداشبراى آورنده سنّت ، و كيفر آن براى تو باشد كه آنها را در هم شكستى . با دانشمندان ،فراوان گفتگو كن ، و با حكيمان فراوان بحث كن ، كه مايه آبادانى و اصلاح شهرها، وبرقرارى نظم و قانونى است كه در گذشته نيز وجود داشت . 8 - شناخت اقشار گوناگون اجتماعى اى مالك بدان ! مردم از گروههاى گوناگونى مى باشند كه اصلاح هر يك جز باديگرى امكان ندارد، و هيچ يك از گروه ها از گروه ديگر بى نياز نيست ؛ فَمِنهَا جُنُودُ اللّهِ، وَمِنهَا كُتَّابُ العَامَّةِ وَالخَاصَّةِ، وَمِنهَا قُضَاةُ العَدلِ، وَمِنهَا عُمَّالُالاِْنْصَافِ وَالرِّفْقِ، وَمِنْهَا اءَهْلُ الْجِزْيَةِ وَالخَرَاجِ مِن اءَهلِ الذِّمَّةِ وَمُسلِمَةِ النَّاسِ، وَمِنهَا التُّجَّارُوَاءَهلُ الصِّنَاعَاتِ وَمِنهَا الطَّبَقَةُ السُّفلَى مِن ذَوِى الحَاجَةِ وَالمَسكَنَةِ، وَكُلُّ قَد سَمَّى اللّهُ لَهُسَهمَهُ، وَوَضَعَ عَلَى حَدِّهِ فَرِيضَةً فِى كِتَابِهِ اءَو سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله عَهدامِنهُ عِندَنَا مَحفُوظا. فَالجُنُودُ، بِإِذنِ اللّهِ، حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَزَينُ الوُلاَةِ، وَعِزُّ الدِّينِ، وَسُبُلُ الاَْمْنِ، وَلَيْسَتَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلا بِهِمْ. ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِلجُنُودِ إِلا بِمَا يُخرِجُ اللّهُ لَهُم مِنَ الخَرَاجِ الَّذِى يَقوَونَبِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِم ، وَيَعتَمِدُونَ عَلَيهِ فِيَما يُصلِحُهُم ، وَيَكُونُ مِن وَرَاءِ حَاجَتِهِم . ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِهذَينِ الصِّنفَينِ إِلا بِالصِّنفِ الثَّالِثِ مِنَ القُضَاةِ وَالعُمَّالِ وَالكُتّابِ، لِمَايُحكِمُونَ مِنَ المَعَاقِدِ، وَيَجمَعُونَ مِنَ المَعَاقِدِ، وَيَجمَعُونَ مِنَ المَنَافِعِ، وَيُؤ تَمَنُونَ عَلَيهِ مِنخَوَاصِّ الاُْمُورِ وَعَوامِّهَا. وَلاَ قِوَامَ لَهُمْ جَمِيعا إِلا بِالتُّجَّارِ وَذَوِى الصِّنَاعَاتِ، فِيَما يَجتَمِعُونَعَلَيهِ مِن مَرَافِقِهِم ، وَيُقِيمُونَهُ مِن اءَسوَاقِهِم ، وَيَكفُونَهُم مِنَ التَّرَفُّقِ بِاءَيدِيهِم مَا لاَيَبلُغُهُ رِفقُ غَيرِهِم . از آن قشرها، لشگريان خدا، و نويسندگان عمومى و خصوصى ، قضات دادگستر،كارگزاران عدل و نظم اجتماعى ، جزيه دهندگان ، پرداخت كنندگان ماليات ، تجّار وبازرگانان ، صاحبان صنعت و پيشه وران ، و طبقه پايين جامعه از نيازمندان و مستمندانمى باشند، كه براى هريك خداوند سهمى مقررّ داشته ، و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنّتپيامبر صلى الله عليه و آله تعيين كرده كه پيمانى از طرف خداست و نگهدارى آن بر مالازم است . پس سپاهيان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعيّت ، و زينت و وقار زمامداران ،شكوه دين ، و راههاى تحقّق امنيّت كشورند، امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، وپايدارى سپاهيان جز به خراج و ماليات رعيّت انجام نمى شود كه با آن براى جهاد بادشمن تقويت گردند، و براى اصلاح امور خويش به آن تكيّه كنند، و نيازمندى هاى خود رابرطرف سازند. سپس سپاهيان و مردم ، جز با گروه سوّم نمى توانند پايدار باشند، وآن قضات ، و كارگزاران دولت ، و نويسندگان حكومتند، كه قراردادها و معاملات رااستوار مى كنند، و آن چه به سود مسلمانان است فراهم مى آورند،ودركارهاى عمومىوخصوصى مورد اعتمادند. و گروه هاى ياد شده بدون بازرگانان ، و صاحبان صنايع نمى توانند دوام بياورند،زيرا آنان وسائل زندگى را فراهم مى آورند، و در بازارها عرضه مى كنند، و بسيارى ازوسايل زندگى را با دست مى سازند كه از توان ديگران خارج است . ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفلَى مِن اءَهلِ الحَاجَةِ وَالمَسكَنَةِ الَّذِينَ يَحِقُّ رِفدُهُم وَمَعُونَتُهُم . وَفِىاللّهِ لِكُلٍّ سَعَةٌ، وَلِكُلٍّ عَلَى الوَالِى حَقُّ بِقَدرِ مَا يُصلِحُهُ، وَلَيسَ يَخرُجُ الوَالِى مِن حَقِيقَةِمَا اءَلزَمَهُ اللّهُ مِن ذلِكَ إِلا بِالاِْهْتَِمامِ وَالاِْسْتِعَانَةِ بِاللّهِ، وَتَوطِينِ نَفسِهِ عَلَى لُزُومِ الحَقِّ،وَالصَّبرِ عَلَيهِ فِيَما خَفَّ عَلَيهِ اءَو ثَقُلَ. الاوّل - اءفضل العسكريين فَوَلَّ مِن جُنُودِكَ اءَنصَحَهُم فِى نَفسِكَ لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاِِمَامِكَ، وَاءَنقَاهُم جَيبا، وَاءَفضَلَهُمحِلما، مِمَّن يُبطِئُ عَنِ الغَضَبِ، وَيَستَرِيحُ إِلَى العُذرِ، وَيَراءَفُ بِالضُّعَفَاءِ، وَيَنبُو عَلَىالاَْقْوِيَاءِ، وَمِمَّنْ لاَ يُثِيرُهُ الْعُنْفُ، وَلاَ يَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ. ثُمَّ الصَق بِذَوِى المُرُوءَاتِوَالاَْحْسَابِ، وَاءَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ، وَالسَّوَابِقِ الحَسَنَةِ؛ ثُمَّ اءَهلِ النَّجدَةِ وَالشَّجَاعَةِ،وَالسَّخَاءِ وَالسَّمَاحَةِ؛ فَإِنَّهُم جِمَاعٌ مِنَ الكَرَمِ، وَشُعَبٌ مِنَ العُرفِ. ثُمَّ تَفَقَّد مِن اءُمُورِهِم مَايَتَفَقَّدُ الوَالِدَانِ مِن وَلَدِهِمَا، وَلاَ يَتَفَاقَمَنَّ فِى نَفسِكَ شَى ءٌ قَوَّيتَهُم بِهِ، وَلاَ تَحقِرَنَّلُطفا تَعَاهَدتَهُم بِهِ وَإِن قَلَّ؛ فَإِنَّهُ دَاعِيَةٌ لَهُم إِلَى بَذلِ النَّصِيحَةِ لَكَ، وَحُسنِ الظَّنِّ بِكَ. وَلاَ تَدَع تَفَقُّدَ لَطِيفِ اءُمُورِهِمُ اتِّكَالا عَلَى جَسِيمِهَا،
|