|
|
|
|
|
|
تبعيد يا زندان ؟ ساواك قم پس از مدتى كه نتوانستند هيچگونه اعترافى از آية الله ربانى بگيرد و يابه مدركى دست پيدا كند. وى را به زندان قصر تهرانمنتقل و به سه سال و يك ماه حبس محكوم ساخت با اينكه ابتداء قرار بود به همين مدت بهشهرستان چابهار تبعيد گردد. اقامه نماز در زندان شاه از آنجايى كه آية الله ربانى شيرازى براى مبارزه زمان و مكان خاصى را نمى شناختبه محض ورود به زندان تصميم گرفت اقامه نماز صبح را رسميت بخشد؛ چرا كه ازمقررات زندان اين بود كه : نماز خواندن براى افراد مذهبى ده دقيقهقبل از طلوع آفتاب و پيش از بيدار باش رسمى است و رژيم براى اينكه ثابت كند كهكليه زندانيان ضد امنيت (سياسى ) ماركسيست هستند اين استثناء را نيز از بچه مذهبى هالغو كرده بود. اين سوژه خوبى براى آية الله ربانى جهت ادامه مبارزه بود. بر هميناساس او طى مشورتى با برخى از آقايان موجود در زندان ؛ پيشنهاد اجراى مراسم نمازصبح در اول وقت شرعى به طور دسته جمعى را داد كه به اتفاق آراء به تصويب رسيد. بدنبال آن قرار شد كه زندانيان مذهبى و نماز خوان ، در ساعت چهار صبح درستاول اذان صبح به يكباره بيدار شوند و عليرغم قانون زندان به انجام مراسم نمازبپردازند. زندانيان مذهبى كه به واسطه گرمى هوا در حياط زندان مى خوابيدند آن شب در كناريكديگر و نزديك به هم خوابيدند تا بتوانند با هماهنگى بيشتر به اجراى برنامه هاىپيش بينى شده بپردازند. در سحرگاه آن روز در حالى كه يكديگر را بيدار كرده بودنددست جمعى برخاستند و براى وضو گرفتن به سوى شيرهاى آب حركت كردند. ماءمورين داخل زندان كه انتظار چنين حركت مقدسى را از سوى زندانيان نداشتند با اخطارهاو تهديدهاى پى در پى خواستند آنها را از وضو گرفتن باز دارند كه با مقاومتزندانيان روبرو شدند و ديدند كه چگونه عده اى زندانى تهديدهاى آنها را ناديدهگرفته و با دلى آكنده از ايمان براى انجام عبادت و اقامه نماز تا پاى جان ايستاده اند. حمله ماءمورين به نمازگزاران ماءموران و مسئولين داخلى زندان نيروهاى ضربت زندان و ساير نگهبانانى را كه دراستراحت به سر مى بردند، جهت سركوبى زندانيان بى پناه و بى دفاع به كمكفراخواندند و چيزى نگذشت كه نمازگزاران از هر سو مورد هجوم وحشيانه قرارگرفتند. همين قضيه در هنگام اذان صبح فردا تكرار شد و عليرغم ضرب و شتم و شدتعملى كه سركوبگران به خرج دادند به هر طريقى كه بود نماز صبح را دراول وقت شرعى اقامه كردند. روزهاى بعد نيز اين موضوع تكرار شد به طورى كه حتىبعضى از افرادى كه اهل نماز نبودند به صف نمازگزاران پيوستند. حاصل اين مقاومتها اين شد كه از طرف مسئولين زندان اعلام شد كه ((نماز خواندن همانطور كه قبلا (ده دقيقه به طلوع آفتاب ) اعلام شده بود بلا مانع است .)) آية الله ربانى و ديگر زندانيان سرشناس روحانى كه ديدند موقعيت مناسبى براىضربه زدن به رژيم شاه بدست آمده ، به عقب نشينى مسئولان زندان اعتنايى نكردند وفرداى آن روز نيز در آغاز اذان صبح با همان كيفيتقبل ، شروع به برپايى نماز در اول وقت شرعى كردند. شكنجه به خاطر برپايى نماز ساواك پس از اين استقامت زندانيان مذهبى در خصوص اقامه نمازاول وقت صبح ، آية الله ربانى را مسبب و محرك اصلى معرفى كرد و با احضار ايشانبه نگهبانى و اعمال شكنجه جسمى و تراشيدن محاسن ايشان به شكنجه روحى نيزپرداخت و سپس وى را به سلول انفرادى منتقل ساختند. قساوتها و شكنجه هاى ساواك در مورد زندانيان مذهبى سودى نبخشيد و موضوع اقامه نمازدر اول وقت شرعى همچنان ادامه پيدا كرد تا اينكه سرهنگ محررى رئيسكل زندان قصر، به منظور جلوگيرى از رسوايى بيشتر به زندان آمد و صريحا دستورسرهنگ زمانى را لغو كرد. ديرى نگذشت كه خبر رفتار وحشيانه ساواك و پليس در برابر انجام فرائض مذهبى وشكنجه شدن روحانيون بخاطر اقامه نماز در زندان خبر داغ همه خبرگزاريهاى جهان شد وافكار عمومى جهانيان دريافتند كه ادعاى شاه خائن مبنى بر اينكه مبارزان عليه رژيم ،ماركسيست هستند، در چه پايه اى با حقيقت تطبيق دارد!! دفاع از انقلاب
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم
|
موجيم كه آسودگى ما عدم ماست
| پس از مبارزات مستمر حضرت امام خمينى (ره ) عليه رژيم شاهنشاهى و سقوط آن درسال 1357 شمسى و پيروزى انقلاب و استقرار نظام مقدس جمهورى اسلامى ، عده اىگمان مى كردند كه ديگر وقت آن است كه به گوشه خلوت و راحتى بروند و خستگىدوران مبارزه را از تن بدر كنند، اما هجوم همه جانبه دشمنان انقلاب به نظام نوين ، نشانداد كه چنين نيست و به قول حضرت امام با پيروزى انقلاب فقط نيمى از راه طى شده ونيم ديگر آن كه عبارت از حفظ و حراست از انقلاب و دستاوردهاى آن است ، باقيمانده است .وظيفه مردم است كه براى دفاع از موجوديت انقلاب همچنان در صحنه باشند. شروع جنگ هاى داخلى در مناطق مختلف كشور و بخصوص در استانهاى مرزىمثل كردستان ، سيستان و بلوچستان آذربايجان ، فارس و... حكايت از اين داشت كه پيشبينى شاه ، مبنى بر اينكه با رفتن او از ايران به ايرانستانتبديل مى شود در حال وقوع است . ماءموريت به كردستان در اين ميان وضع دو استان كردستان و آذربايجان از ساير مناطق نگران كننده تر بهنظر مى رسيد و از ديرباز همواره به عنوان اهرمهاى فشار به دولت مركزى مورد استفادهقرار مى گرفت . در چنين شرايطى آية الله ربانى شيرازى اولين كسى بود كه مجددا براى دفاع ازانقلاب پيشقدم شد و در ميدان خطر حاضر گرديد. او با صلاحديد حضرت امام (ره ) درتاريخ 24/5/1358 ابتدا به كردستان و سپس به آذربايجان عزيمت كرد. رفتن وى به كردستان در زمان صورت گرفت كه نيروهاى ضد انقلاب بر بسيارى ازامور منطقه حاكم شده و تقريبا اختيار آنجا را به دست گرفته بودند. اين گروهها كهنوعا چپ گرا و ماركسيستى بودند عليرغم اختلاف نظر شديدى كه در بعضى ازمسائل اعتقادى و اقتصادى و حتى سياسى و... با يكديگر داشتند با هم مؤ تلف شده وبراى باج خواهى از دولت ، روانه مناطق مرزى و بخصوص كردستان شده بودند و بهايجاد آشوب و ناامنى پرداختند. آية الله ربانى پس از ورود به منطقه كردستان و آگاه شدن از تركيب نيروهاى مخالفىكه در آنجا جمع شده بودند و همچنين به منظور پيشگيرى از تكرار حوادث كردستان درمناطق مرزى و غير مرزى كشور پيشنهادى را خدمت امام و دولت موقت فرستاد كه به بخشىاز آن پيشنهادهاى تاريخى اشاره مى شود: عمليات پاك سازى لازم منطقه و نمايش قدرت نظامى 2. برقرارى و يا تقويت پادگان ها و پاسگاهها و تقويت روحيهپرسنل و تنبيه و اخراج بعضى از متخلفان . 3. رسيدگى به وضع عشاير و روحانيون و طلاباهل سنت و جماعت . 4. دستگيرى افراد خائن و ضد انقلاب 5. محاصره اقتصادى مهاباد در صورتى كه عمليات نظامى به زودى شروع نشود وانتقال نظاميان كرد از منطقه و... برخورد ضعيف دولت موقت با مسئله كردستان سبب شد كه آذربايجان هم به آن بپيوندد وعلم مخالفت برافرازد. ماءموريت به آذربايجان اما وضع آذربايجان از جهات گوناگون با كردستان تفاوت داشت . يكى از آن جهات اينبود كه مردم آذربايجان بر خلاف مردم كرد، مسلمانانى شيعه مذهب و متعصب و سخت پاىبند به مقررات شرعى و مذهبى بودند. به همين سبب حزب خلق مسلمان براى اجراىبرنامه هاى خود، مجبور بود كه چهره ضد انقلابى خود را در پشت سر شريعتمدارى كهدر آن زمان در مقام مرجعيت قرار داشت پنهان كند و با زبان او به تحريك مردم بپردازد وحتى زمزه هايى براى بردن وى از قم به آذربايجان بر سرزبان ها افتاده بود. آية الله ربانى شيرازى كه از سالها قبل آقاى شريعتمدارى را مى شناخت ، از همان راهىوارد شد كه خلق مسلمانى ها وارد شده بودند و آن اين بود كه ضمن سفرى به آذربايجانتماس با علماء و مردم آن منطقه به افشاى شريعتمدارى در دوران مبارزه و پس از آنپرداخت و آن سوى چهره اش را به مردم معرفى كرد و بدينوسيله توانست حزب خلقمسلمان را خلع سلاح نمايد و توطئه هاى پشت پرده را بر ملا كند و در نتيجه در تاريخ20/9/1358 ضمن همكارى مردم با نيروهاى انتظامى ، با يك يورش ، عناصر ضد انقلابو ضد خلق مسلمان را از مراكز راديو تلويزيون تبريز - كه مدتى بود دراشغال و تصرف آنها قرار داشت - بيرون ريختند. ربانى شيرازى طى پيامى اقدام شجاعانه مردم تبريز - را در پس گرفتن مراكز راديوو تلويزيون - ستود. ماءموريت به استان فارس توانايى آية الله ربانى در حال مشكلات كردستان و آذربايجان و برخورد واقع بينانهو اصولى او با حوادث و جريانات دو منطقه مزبور سبب شد كه اندكى پس از شروعغائله استان فارس ، امام امت او را طى حكمى به شرح زير به آن منطقه فرستاد و مقاماتاجرايى محل را موظف به پيروى از ايشان نمود: جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى شيخ عبدالرحيم ربانى دامة افاضاته با توجه به مشكلاتى كه در مناطق عشايرى فارس وجود دارد، جنابعالى ماءموريت داريدجهت بررسى اوضاع و رفع مشكلات به مناطق مزبور برويد و با مشورت و كمك آقايانمعتمدين محل و افراد ذى صلاح ، سعى كافى در اين باره نماييد و ساكمين مناطق را بهاتحاد و يگانگى و پرهيز از اختلاف و تفرقه دعوت كنيد. بديهى است كه مقامات اجرايىنيز به وظيفه خود در پيروى از راهنمايى هاى آن جناب و همكاريهاى لازمه با شما عملىخواهند نمود. از خداى تعالى موفقيت جنابعالى را مسئلت دارم . روح الله الموسوى الخمينى 23/9/1358 در پى اين فرمان تاريخى ؛ آية الله ربانى به آن منطقه عزيمت كرد و با برخورداصلى و حكيمانه در مقابل خوانين قشقايى ، توانست شورش آنها را مهار كند و گلوله رابه گل تبديل نمايد. مبارزه با سازشكارى يكى ديگر از ويژگيهاى آية الله ربانى شيرازى مبارزه وى با سازشكاران مكتبى وجريانات فكر انحرافى و التقاطى بود. او به همان نسبت كه درمقابل مخالفان سياسى و عقيدتى خود انعطاف پذير بود و سعى در جذب آنها مى كردبه هيچ وجه حاضر به هيچ گونه عقب نشينى و گذشتى درمقابل انحرافات كسانى كه با ذهن ديگران مى انديشيدند و دست پخت مكاتب شرق و غربرا با نام اسلام ، به خورد مردم مى دادند، نبود. حجم تبليغات و شعارهاى گروههاى چپ مثل حزب توده ، سازمان چريكهاى فدايى خلق ،پيكار، پيشگام ، شفق سرخ ، و راست متمايل به ماركسيسم و چپمثل سازمان منافقن و جنبش مسلمانان مبارز، و افكار عمومى مردم مسلمان و جوانان انقلابى مؤمن را تحت تاءثير قرار داده بود. يكى از مسائلى كه در آن روزها به عنوان خواسته اساسى عموم گروهكها مطرح بود،مسئله ملى كردن ((تجارت خارجى )) و اجراى ((بند جيم )) بود كه آية الله ربانى باهر دوى آنها مخالف بود و معتقد بود كه هيچ يك از دو قانون ربطى به اسلام ندارد. واول بايد انسان اسلامى را شناخت تا اقتصاد - كه تابعى از انسان آن مكتب است - بشناسيم. ربانى شيرازى و قانون اساسى تسلط آية الله ربانى بر فقه شيعه و قانون اساسى كه خود يكى از 6 فقيه شوراىنگهبان و يكى از نمايندگان مؤ ثر مجلس خبرگان تهيه و تدوين قانون اساسى بودكه توانست بسيارى از منويات خود را به صورت قانون جلوه گر سازد كه از جمله آنهارد قانون ملى كردن تجارت خارجى و همچنين رد بند چهارم (بند جيم ) قانون اصلاحاتارضى و زمين ها شهرهاى بود. ترور ربانى شيرازى مواضع قاطعانه آية الله ربانى شيرازى دشمنان ايشان را بر آن داشت كه وى را موردتهديد قرار دهند و وقتى صلابت و تهور ايشان را مشاهده كردند دست به ترور او زدند ودر تاريخ 9/1/60 در راه بازگشت از جهاد سازندگى ، براى چندمين بار او را مورد سوءقصد قرار دادند به سوى ايشان تيراندازى كردند كه يكى از گلوله ها به گردن وىاصابت كرد. حضرت امام (ره ) در تلگرافى خطاب به ايشان فرمود: بسم الله الرحمن الرحيم جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى ربانى شيرازى دامة افاضاته از سوء قصد به جنابعالى مطلع شدم . اين نحو برخورد با روحانيون متعهد، برنامهمنحرفين بوده و هست و غرض آنان خارج نمودن جمع كاردان و متعهد از صحنه است ،غافل از آنكه به حكم تاريخ روحانيون آگاه در تمام صحنه هاى سياسى پيشقدم بودهاند و ترور اشخاص نمى تواند آنان را ماءيوس كند و راه را براى بدخواهان به اسلام وكشور بازكند. بحمدالله جنابعالى از اين سانحه نجات پيدا نموديد و اميد است كه به زودى صحت خودرا بازيافته و به خدمت به اسلام و مملكت ادامه دهيد.(954) روح الله الموسوى الخمينى آية الله ربانى پس از دريافت تلگراف امام خمينى ، بلافاصله پاسخى تهيه نموده وبراى آن حضرت ارسال كردند كه در بخشى از آن چنين مى خوانيم ؛ ... ماهيت انقلاب اسلامى ايران بر خلاف زعم كج انديشان متكى به فرد يا افراد نيست كهبا ترور آنها، وقفه يا ضربه اى بر آن وارد شود. انقلاب اسلامى ايران مرحله اى ازتكامل انقلاب جهانى الهى است كه با كوشش پى گير پيامبران الهى و پيشوايان راستينو مردان معتقد استوار گشته است ... و بر دواصل ((ايمان )) و ((جهاد)) متكى است كه حاملان آن دواصل امتى مسئول و متعهدند كه با رفت و آمد اشخاص خللى در تصميم آنها وارد نمىشود.(955) رحلت رفت و آمدهاى مكرر و مداوم ايشان از شيراز به تهران و بالعكس ، كه جهت انجام مسئوليتهاو وظايفى كه در آن هر دو شهرستان به عهده وى بود؛ دشمنان ربانى را به اين فكرواداشت كه با استفاده از حربه كه با استفاده از حربه تصادف ؟! به زندگى سراسرجهاد و مبارزه وى خاتمه دهند. لازم به ذكر است كه ايشان چه در دوران تصدى نمايندگانمجلس خبرگان و چه در زمان عضويت در شوراى نگهبان نيمى از يك هفته را در تهران وبقيه را در شيراز بسر مى بردند و غالبا راه طولانى بين شيراز و تهران را نيز بااتومبيل طى مى كردند. تا اينكه در تاريخ 17/12/1360 كه براى شركت در جلسات شوراى نگهبان از شيرازعازم تهران بودند، در بين راه دليجان و محلات ،اتومبيل ايشان پس از تركيدن لاستيك آن توسط گلوله ؟! از جاده منحرف و واژگون شد.هنوز ساعاتى از انتقال ايشان به درمانگاه نگذشته بود كه خبر رسيد روح پاكش از محنتآباد دنيا پرواز كرد. غم فقدان آن عزيز بيش از همه سينه خمينى بزرگ را آتش زد، آنچنانكه در مرثيه اى كهبراى او نوشت ، رحلتش را غم انگيز خواند: بسم الله الرحمن الرحيم با كمال تاءسف رحلت غم انگيز جناب حجة الاسلام و المسلمين مجاهد عزيز آقاى ربانىشيرازى را به اسلام و اولياى معظم اسلام بويژه حضرت بقيه الله ارواحنا فداه و بهملت شريف و حوزه هاى علميه و اهالى محترم فارس و بازماندگان اين فقيه سعيد تسليتعرض عرض مى كنم . در طول تاريخ مدعيان فضيلت و مجاهدت و شجاعت و تعهد به حق و دين بسيار بوده وهستند تنها در سختى ها و گرفتاريها و حق گوييها درمقابل قدرت هاى شيطانى است كه مدعيان لاف زن از متعهدان بى سرو صدا و خالصانفداكار از مغشوشان و متمايز شوند. مرحوم مجاهد سعيد ارزشمند ربانى شيرازى كه اكنون در جوار حق آرميده و ما از بركتوجودش محروم شديم از اين اقليت بود. او درطول زندگانى شرافتمندانه خود، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن درمقابل باطل و باطل ها ايستاد و از خودش نرمش نشان نداد. او در حبس ها و زجرها و ناملايماتبا قامت راست انسانهاى متعهد ايستادگى كرد و تسليم نشد او كه خدايش رحمت كند و بهجوار قرب حضرتش بپذيرد با روحى ملايم درمقابل دوستان و مؤ منان و مقاوم در برابر دشمنان خلق به لقاءالله پيوست و ما عقبماندگان كه احتياج به اين مردان حق داريم از آنكمال و جمال محروميم . از خداوند متعال توفيق خدمت براى همگان و سعادت و صبر در اينمصيبت براى دوستان و بازماندگان ايشان را خواستارم . (956) روح الله الموسوى الخمينى شهيد آية الله اشرفى اصفهانى شهادت : 23/7/1361 ش . چشمه ايثار از ميلاد تا مدرسه در سال 1281 شمسى ، در خمينى شهر كودكى متولد شد كه عطاءالله نام گرفت پدرشمرحوم ميرزااسدالله از علماى دين و مردى زاهد با زندگى ساده اى بود. مادرش بانو ((نجمه )) فرزند مرحوم سيد محمدتقى ميردامادى ، زنى با ايمان و موقر،پاكدامن و صبور و فداكار بود. نياكان از و اغلب از عالمان دين بوده اند. او نيز از نوجوانى و پس از گذراندن دوره مكتبخانه ، در دوازده سالگى به توصيه پدر عالمش ، از خمينى شهر عازم اصفهان مى شودو دروس حوزه را با اخلاص و ايمان و پشتكار آغاز مى كند (957) و طى دهسال سكونت در حوزه علميه اصفهان ،دوره هاى مقدمات و سطح فقه واصول را در محضر اساتيدى همچون آية الله سيد مهدى درچه اى و سيد محمد نجف آبادىبه پايان مى برد. سپس به قم هجرت كرده ، دوره عالى و اجتهادى فقه واصول را در محضر بزرگانى مانند شيخ عبدالكريم حائرى ، حاج سيد محمد تقىخوانسارى ، سيد صدرالدين صدر، سيد محمد حجت و آية الله بروجردى و فلسفه را از امامخمين فرامى گيرد. (958) فعاليتهاى فوق العاده او در تنظيم وتقرير دروس آية اللهبروجردى ، استاد را بر آن داشته تا به حجره اش رفته و ايشان را مورد عنايت ويژه خودقرار دهد و همين گام اوليه موجب دوستى و ايجاد علاقه فوق العاده اى بين شاگرد واستاد گرديد. تدريس شيخ عطاءالله اشرفى اصفهانى از اوايل طلبگى در اصفهان شروع به تدريس كرد ودر قم نيز در مدت هفده سال اقامت ، در كنار تحصيل ، به تدريس و تعليم و تربيت طلابجوان اشتغال داشت (959) مجتهد مجاهد آيه الله حاج شيخ احمد جنتى ، از شاگردان او دردوره تدريس كفايه و مكاسب در حوزه علميه قم بود. ايشان بعد ازانتقال از قم به كرمانشاه و اقامت در آن ديار، به تدريس و تعليم فقه ،اصول و ديگر معارف دينى پرداخت . آثار قلمى آثار قلمى و علمى آية الله اشرفى اصفهانى بدين قرار است : 1. البيان ، در موضوع علوم قرآن ، به زبان فارسى 2. تفسير قرآن ، خلاصه اى از تفاسير شيعه و سنى 3. مجمع الشتات ، در اصول دين و عقايد و كلام ، به زبان عربى در چهار جلد. 4. مجموعه اى پيرامون حروف مقطعه قرآن ، به زبان فارسى 5. كتابى در موضوع ((غيبت امام عصر)) (عج ) آثار عمرانى و مراكز دينى با همت و تلاش آية الله اشرافى اصفهانى اماكنذيل تاءسيس گرديد: 1. ساختمان مكتب الزهراء 2. مسجد ولى عصر (عج ) در خمينى شهر 3. مسجد امام حسين عليه السلام در خمينى شهر 4. حوزه علميه امام خمين در كرمانشاه 5. ساختمان مسجدالنبى در كرمانشاه 6. توسعه مسجد آية الله بروجردى در كرمانشاه شيوه نيكو ويژگيها و روحيات معنوى وى به گونه اى بود كه هر انسان حق بينى را به خود جلبمى كرد. در مدت اقامتش در قم معمولا يك ساعتقبل از اذان صبح به حرم حضرت معصومه عليه السلام مى رفت و به راز و نياز مىپرداخت . حضرت آية الله مرعشى (ره ) مى فرمود: هميشهقبل از اذان صبح كه به حرم حضرت معصومه عليه السلام مشرف مى شدم يا اولين نفر منبودم يا حاجى آقاى اشرفى .(960) انس و الفت به قرآن مجيد و حفظ آيات قرآن و نيزتشكيل جلسات تفسير قرآن ، و ادامه آنها تا آخرين لحظات عمر، از وى سيمايى ملكوتىساخته بود. خواندن زيارت عاشورا و دلدادگى وى به امام حسين عليه السلام به گونه اى بود كهفرزندشان مى گويد: هيچگاه زيارت عاشوراى او قطع نمى شد. او از تربت مقدس امامحسين عليه السلام شفا مى گرفت و ديگران را نيز به اينعمل سفارش مى كرد.(961) از هنگام تكليف تا پايان عمر شريف خويش ، در شب هاى جمعه ، هيچگاه زمزمه دعاىكميل ايشان ترك نمى شد. آية الله اشرفى در برخوردهاى اجتماعى خويش ، آدابى نيكو داشت . در برخوردهاى اوهمواره تواضع و فروتنى نمايان بود و از تكبر پرهيز داشت . هيچگاه در برابرديگران پايش را دراز نمى كرد. چون آن را بى ادبى مى دانست . توقع نداشت كه كارهاىشخصى اش را ديگران انجام دهند. در طول اقامتشان در قم و كرمانشاه ، هيچ كس از خانوادهاش به ياد ندارد كه حتى براى يك بار از كسى خواسته باشد مثلا يك ليوان آب به اوبدهند. او در زندگى خانوادگى اش كوچكترين اختلافى با همسرش نداشت و بارها بيان مى كردكه من زن را براى كار كردن نياورده ام بلكه او هم در اسلام وظيفه اى برايش مشخص شدهاست . هنگامى كه بر سر سفره اى وارد مى شد هر چند غذاى مختلفى تهيه شده بود، اما او تنهااز يك نوع غذا استفاده مى كرد. به فرزندان خويش توصيه مى كرد كه به كسى حسادت نورزند و خود نيز اينگونهبود. اعتقاد داشت كه خدا به كسى كه بخواند عزت مى دهد و اگر لايقش نداند عزت را ازاو خواهد گرفت . پذيرفتن دعوت ثروتمندان براى او بسيارمشكل بود اما با اقشار ضعيف ، كشاورزان و كارگران ساده رفت و آمد داشت و خيلى زوددعوت آنان را مى پذيرفت . ايشان از ابتداى زندگى تا قبل از موضوع ترور شخصيت ها، خريد لوازم مورد نياز خانهرا خودشان انجام مى دادند و در مسير بازگشت از نماز جماعت از مغازه هاى قصابى ،نانوايى و ميوه فروشى ، اقلام مورد نياز را تهيه مى كرد. به خانه مى آورد.(962) ساده زيستى شيخ عطاء الله ، سرگذشتى همانند سرگذشت اكثر عالمان دينى داشت . او از اوانطلبگى ، با فقر و تنگدستى زندگى مى كرد. وقتى در اصفهان بود، شهريه اى براىكمك هزينه زندگى طلاب در كار نبود. و تنها به برخى از آنان كه در دوره عالىمشغول به تحصيل بودند. ماهانه هشت ريال پرداخت مى شد. او حتى قدرت خريد كتابهاىدرسى را هم نداشت به طورى كه كتاب مكاسب را از روى يكى از كتب وقفى خواند و تمامكرد. اما هرگز مشكلات ناشى از فقر، نتوانست مانعى بر سر راه علمى و معنوى او ايجاد نمايد.در قم نيز قبل از آمدن آية الله بروجردى وضع زندگى طلاب خوب نبود به گونه اىكه آية الله اشرفى با داشتن همسر و سه فرزند تنها هر دو ماه يكبار مبلغ بيست و پنجريال شهريه مى گرفت . اما بعد از آمدن ايشان ، آقاى اشرفى اصفهانى ،چهل و پنج تومان شهريه مى گرفت و نصف آن را براى همسر و دخترش كه در خمينىشهر بودند، مى فرستاد و نصف ديگرش را براى خود و دو فرزندش - حاج شيخ حسين ومحمد - نگه مى داشت . بدين گونه شانزده - هفدهسال با دو فرزندش در يك حجره به سر برد و وضع نامساعد مالى اش اجازه نداد كهخانواده اش را به قم بياورد و خانه اى اجاره كند.(963) وقتى از طرف آيه الله بروجردى ، به كرمانشاه رفت ، نزديك به يكسال در مدرسه آيه الله بروجردى تنها بود، تااينكه پس از مدتى ، ايشان سفارش مىكنند كه او براى خود خانه اى اجاره كند. وى خانه اى اجاره كرد و خانواده اش را به آنجابرد و پس از گذشت سالها، خانه اى را كه بيش از دو اتاق نداشت ، خريد. (964) او تا قبل از پيروزى انقلاب اسلامى ، همچنان ساده زندگى كرد با اينكه وجوه شرعىفراوانى به دستش مى رسيد و از سوى فقهاى بزرگ عصر اجازه داشت كه از آن استفادهشخصى كند، تا آخر عمر در همان خانه كوچك و ساده و تنگ زندگى كرد و بعد ازپيروزى انقلاب اسلامى ، كه ايشان نماينده امام و امام جمعه باختران شد و امكاناتفراوانى در اختيارش بود، باز هم به همان زندگى ساده بسنده كرد و هيچ تغييرى دروضع و حال زندگى اش نداد. يكى از دو اتاق خانه اش را براى استراحت خود و خانوادهاش اختصاص داده بود و ديگرى را براى مطالعه پذيرايى مسؤ ولان شهر، اين وضع رابه اطلاع امام راحل رسانده و گفته بودند كه اين خانه از نظر امنيتى و نيز آسايشزندگى ، مناسب نيست . و امام فرمود بود: به آقاى اشرفى بگوييد يك خانه بزرگ و امن و مناسب با شاءنخودشان ، تهيه كنند. ولى آية الله اشرفى در جواب گفته بود: ((من بيش از چند روز ديگر، زنده نيستم ! و همينمنزل خوب و مناسب است ، از جهت امنيتى هم - ان شاء الله - خطرى ندارد)) (965) هر وقت پيشنهاد مى شد كه خانه اش را تعمير كنند، مى گفت : ((اگر راست مى گوييد، برويد خانه فقرا را تعمير كنيد، و همين براى من بس است .بسيارى از مردم در زير چادرها (در زمان جنگ ) آواره هستند و امام و رهبر من در جماران ، روىموكت زندگى مى كند، من چگونه اجازه بدهم كه خانه ام را تعمير و بازسازى كنيد؟!)) او جسمى ضعيف داشت و كم غذا مى خورد، وقتى به او گفته شد كه با اين وضع جسمى كهشما داريد، كم خوردن غذا براى شما ضرر دارد، گفت : ((همين قدر هم براى ما زياد است . در حالى كه رزمندگان ما در خط مقدم جبهه هاى حق عليهباطل خيلى از اوقات نان خشك مى خورند.)) (966) بعد از انتصاب به امامت جمعه كرمانشاه ، هرچه به او گفته مى شد كه خدمتكارى براىخانه اش بياورند، قبول نمى كرد و مى گفت : ((من كى هستم كه كسى بيايد و من به او امر و نهى بكنم ! او هم بنده خداست . من تا وقتىكه قدرت روى پا ايستادن داشته باشم ، خودم كارهايم را انجام مى دهم . آن وقت هم كه ازپا افتادم ، آن ديگر وظيفه ديگرى است .)) حامى وحدت آية الله اشرفى اصفهانى ، عالمى ژرف انديش واقع بين بود و بخوبى مى دانست كهاختلافات و گرفتارى مسلمانان ، ناشى از توطئه خصمانه دشمنان اسلام است . در مناطقغربى كشور ايران بويژه منطقه كرمانشاه و اطراف آن ، شيعه و سنى در كنار هم زندگىمى كنند. دشمنان اسلام در اين منطقه بيشتر سرمايه گذارى مى كنند تا بتوانند بين ايندو برادر اختلاف و جدايى بيندازند. آية الله اشرفى اصفهانى كه درسال 1335 شمسى از سوى آية الله بروجردى ، به آن استان اعزام شد مى دانست كه مهمترين وظيفه اش ، حفظ وحدت و ايجاد برادرى و صميميت در بين مردم آن سامان است . تاآخر هم به اين موضوع بسيار توجه مى كرد، به طورى كه بعد از انقلاب اسلامى و آغازفتنه هاى دشمنان ضد انقلاب ، كه سعى كردند به سلاح زنگ زده اختلاف شيعه و سنىچنگ بزنند و آشوب به پا كنند، ايشان با تدبير و درايت خاص خود و با چنگ زدن بهآيات وحدت بخش قرآن كريم ععع انما المؤ منون اخوة (967)، واعتصموابحبل الله جميعا و لاتفرقوا(968)عععع شيعه و سنى را برادروار در يك صف نشايند وتوطئه هاى بدخواهان و دشمنان شيطان سيرت و تفرقه افكن پست را خنثى و ناكامگردانيد. او مى گفت : ((يكى از توطئه هاى بزرگ دشمن اين است كه مى خواهد بين اقشار مختلف ، اختلافبيندازد، بين شيعه و اهل سنت و ديگر فرق مسلمين تفرقه بيندازد... ما بدون وحدت نمىتوانيم جامعه و انقلاب اسلامى را به پيش ببريم (969)... امروز مساله مهم ، مسالهاتحاد و اتفاق بين برادران شيعه وبرادران اهل سنت است )) (970) يار و مريد امام آية الله اشرفى اصفهانى ، از شاگردان مريدان و ياران امام خمينى (ره ) بود. او نسبتبه امام شناختى عميق و ارادتى عاشقانه داشت . وى بعد از رحلت مرجع بزرگ تشيع آيةالله بروجردى ، مردم را در امر تقليد به امام راهنمايى مى كرد. خود در اين موضوع مىگويد: ((اينجانب بر حسب تشخيص خود و تفحصى هم كه از شخصيتهاى بزرگ علمى نجف اشرفو حوزه علميه قم كردم ، حضرت امام خمينى را شايسته براى مقام مقدس مرجعيت معرفىنمودم و عامه مردم را در امر تقليد، به ايشان سوق دادم ، كه اين موضوع با مخالفتبعضى و كارشكنى آنها مواجه شد، و از سوى ساواك هم تهديد به تبعيد گرديدم ، ولىبه لطف خداوند بزرگ ، در انجام اين امر الهى و وظيفه شرعى موفق شدم .)) (971) در قضيه دستگيرى امام در اوايل نهضت نيز او از حاميان ايشان (972) و تا آخرعمر هموفادار امام بود. امام نيز از اوايل آشنايى به او عنايت و توجه داشت و درسال 1384 ق . اجازه نامه اى مبنى بر تصرف آية الله اشرفى در امور حسبيه و وجوهشرعى براى وى نوشته است و هميشه در مكاتبات خويش ، با احترام و عظمت از او نام مىبرد. در دوران انقلاب اسلامى ، آية الله اشرفى اصفهانى ، به عنوان يار و ياور امام ، محورمبارزات مردم كرمانشاه بود و رهبرى امام را همواره تبليغ و تاءييد مى كرد و صميمانهبه ايشان عشق مى ورزيد. در سنگر نماز جمعه نقش نماز جمعه و امام جمعه در حفظ اسلام و اتحاد مسلمين ، انكار شدنى نيست . با پيروزىانقلاب اسلامى ، نماز جمعه اهميت بيشترى پيدا كرد و با انتصاب ائمه جمعه شهرهاىبزرگ از سوى امام نماز جمعه سنگر انقلاب و مبارزه شد و ديديم كه چگونه دشمناناسلام منافقان و عافيت طلبان ، از نماز جمعه مى ترسيدند و تيغ كين به روى ائمه جمعهكشيدند. چرا كه ائمه جمعه كه خون پاكشان در راه حراست از اسلام و ارزشهاى انقلاب ،ريخته شد و شهداى محراب انقلاب شدند، نقش رهبرى را در هر منطقه داشتند و دارند. در اوايل پيروزى انقلاب ، علماى كرمانشاه با نوشتن طومارى ، از رهبر كبير انقلاب امامخمينى خواستند كه آية الله اشرفى را به امامت جمعه آن شهر تعيين نمايند. امام نيز باشناختى كه از دهها سال قبل از آية الله اشرفى داشت . خواسته آنان راقبول كرد و در 14 ذيقعده سال 1399 ق . با صدور حكمى ، ايشان را به امامت جمعهكرمانشاه منصوب كرد. در ميدان جهاد خطبه هاى ايشان در پيشبرد انقلاب و ادامه جنگ تحميلى و دفاعى مقدس ، فوق العاده مؤ ثربود. ايشان علاوه برتشويق جوانان به عزيمت به جبهه هاى دفاع ، و دعوت مردم براىكمك به جبهه ها، خود نيز عملا مدافع و مجاهد بود. به رغم كهولت چند بار در جبهه هاىنبرد حاضر شد. وقتى مى گفتند شما جلوتر نرويد ممكن است دشمن ببيند و حادثه اى رخدهد، مى گفت : ((خون من كه از خون اين بچه ها بالاتر نيست ، بگذاريد شايد من هم در جبهه ها شهادتنصيبم گردد، شايد آن چيزى كه سالهاست بهدنبال آن (شهادت ) هستم ، در جبهه ها پيدا كنم .))(973) شهادت برترين معراج عشق است ...(974) منافقان پست و خونخوار و مخنث ، وقتى خو را در مقابله با انقلاب اسلامى و امام امت عاجز وزبون يافتند، مصمم بر كشتن ياران امام شدند. شهداى هفتم تير، شهيد رجائى و باهنر...و شهداى محراب ... از آن جمله اند گرچه امام جمعه كشى در انقلاب اسلامى توسط دشمناناسلام ، از همان سال اول پيروزى انقلاب شروع شده بود و شهيد محراب آية الله سيدمحمد على قاضى طباطبايى تبريزى ، نخستين شهيد محراب انقلاب بود، ولى دوسال بعد از آن واقعه خونين بار ديگر وارثان خوارج كور و احمق ، يعنى سردمداران واعضاى ابله ((سازمان مجاهدين خلق )) كه بحق منافقين خلق بودند، به تحريكامپرياليسم آمريكا و ديگر دشمنان انقلاب اسلامى ايران ، دست به كار شدند و با كشتنياران امام و بمب گذارى در اتوبوسها و معابر عمومى و مساجد كشور كشتن مردم مسلمان وعادى ايران ، به خيال خام خود، خواستند حمام خون به راه اندازند!... و بدين وسيله انقلابو امام را از بين ببرند و خودشان به حكومت برسند و ناكامى شيطانى خود را التيامبخشند!... كه البته براى هميشه ناكام ماندند! گرچه دستشان به خون هزاران بى گناهآلوده شد. آرى اين منافقان كوردل ناكام ، در ظهر جمعه 23 مهرماه 1361، در سنگر نماز جمعهكرمانشاه با منفجر كردن نارنجكى ، امام جمعه هشتاد ساله و مجاهد پير راه اسلام ، آية اللهشيخ عطاءالله اشرفى اصفهانى را به شهادت رساندند. و بدين سان چهارمين شهيدمحراب به پيشگاه ابديت تقديم شد. شهادت ميراث مردان خداست و ننگ و رسوايى نصيب منافقان و وارثانآل ابى سفيان و خوارج ... آية الله اشرفى اصفهانى با شهادت به آرزوى ديرين خود رسيد، اما ننگ و نفرين ابدىو عذاب الهى دامنگير منافقان گشت . پيكر مطهر اين لاله خونين پس از تشييع با شكوه مردم كرمانشاه به اصفهانانتقال داده شد و پس از مراسم با شكوه ديگرى در گلستان شهداى تخت فولاد اصفهانبه خاك سپرده شد. امام خمينى كه يار وفادار و مجاهد راه اسلام را از دست داده و داغدار شده بود، در پيام مهمىبه مناسبت شهادت اين شهيد محراب ، نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم . انا لله و انا اليه راجعون چه سعادتمندند. آنان كه عمرى را در خدمت به اسلام و مسلمين بگذرانند و در آخر عمرفانى به فيض عظيمى كه دلباختگان به لقاءالله آرزو مى كنند،نايل آيند... شهيد عزيز محراب اين جمعه ما از آن شخصيتهايى بود كه اينجانب يكى ازارادتمندان اين شخص والامقام بوده و هستم . اين وجوه پر بركت متعهد را قريب شصتسال است مى شناختم . مرحوم شهيد بزرگوار حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج آقاعطاءالله اشرفى را در اين مدت طولانى به صفاى نفس و آرامش روح و اطمينان قلب وخالى از هواهاى نفسانى و تارك هوى و مطيع امر مولا و جامع علم مفيد وعمل صالح مى شناسم و در عين حال مجاهد و متعهد و قوى النفس بود... خداوند او را در زمرهشهداى كربلا قرار دهد و لعنت و نفرين خود را بر قاتلان چنين مردانى نثار فرمايد...))(975) حضرت آية الله خامنه اى ، رهبر معظم انقلاب اسلامى ، در دوره رياست جمهورى خود، بهمناسبت شهادت آية الله اشرفى اصفهانى فرمودند: مرحوم آقاى اشرفى رضوان الله عليه يك انسان دوست داشتنى مطلوب بود... بسيارمتواضع ، با اخلاص ، باصفا و بى ادعا بود. به طورى كه احترام وتجليل همگان را بر مى انگيخت .(976) آية الله حيدرى ايلامى متوفاى : 11/10/1365 ش . خروش مقدس در محضر اهل بيت حاج شيخ عبدالرحمن حيدرى ايلامى به سال 1304 ش . در شهر ايلام ديده به جهانگشود. تحصيلات را تا ششم نظام قديم ادامه داد و سپس در كسوت معلمى به تدريسمشغول شد اما رؤ يايى صادق مسير زندگى او را تغيير داد. او در رؤ يا، محضر دوازده امام معصوم را در حالى درك مى كند كه وجود مقدس ائمه هدى باجمعى از مردم و دانش آموزان بر او وارد مى شوند بقچه اى را كه به همراه داشته ، بازكرده و قبايى را از آن خارج مى كنند و بر تن او مى پوشانند و عصايى به دستش مىسپارند؛ آنگاه به او امر مى كنند كه اين جمله را به مردم بياموزد: ععع ولاية على بن ابى طالب حصنى فمن ذخل حصنى امن من عذايى عععع وى از خواب بر مى خيزد و چون قلم و كاغذ در دسترس نبود؛ زغالى را از بخارى بيرونمى آورد و اين جمله را بر ديوار منزل مى نگارد؛ جمله اى كه تاريخ هجرتش را رفم مىزند و سرآغاز راه ديگرى در زندگيش مى شود. راهى كه ((هستى )) به نيم نگاه راهبر وراهنمايش ((هست )) است و تلخى ها و سختى ها بر رهروانش ازعسل شيرين تر. در بارگاه نور شيخ عبدالرحمن با هجرت به كربلاى معلى چون كبوترى بر گرد ((كعبه شش گوشه)) به طواف مى پردازد و واژه علم را با توسل و تعبد جهت مى بخشد. از آنجا كه مرهم شهريه جراحت فقر خود و خانواده اش را التيام نمى بخشد، با خريدبيل كارگرى ، روزها را در باغهاى خارج شهر به آبيارى و شبها را در صحن اباعبداللهو حجره ها به تحصيل مى پردازد. عرق روز را به مركب شبتبديل و طى دو سال از ابتداى جامع المقدمات تا پايان شرح لمعه را نزد استادان به نامآن زمان چون آية الله سعيد تنكابنى ، آية الله جعفر رشتى ، آية الله محمد حسينمازندرانى ، آية الله يوسف بيارجمندى ، و والد آية الله محمد هادى معرفت تلمذ مى كند وبا رحلت آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى كربلا را به سوى سامرا ترك ، و درمدرسه ميرزاى شيرازى فصلى ديگر از علم وعمل را آغاز مى كند. او در مدت اقامت هشت ساله خود در كنار مرقد امام على النقى عليه السلام و امام حسن عسكرىعليه السلام ضمن تحصيل رسائل و مكاسب در درس خارج فقه واصول آية الله حاج شيخ مجتبى لنكرانى ، آية الله حاج شيخعبدالرسول اصفهانى و آية الله حاج شيخ عبدالله اصفهانى (معروف به حاج شيخ )شركت كرده ، از خرمن علم و ادب هر يك خوشه ها بر مى چيند. در اين زمان است كه روحصيقل خورده شيخ عبدالرحمن در فقر و مصيبت فرزند، او را به حريم نورانى اين دو امامهمام نزديك كرده ، مورد توجه و شاهد كرامات اين بارگاه نور مى شود. پس از چندى عطش سيرى ناپذير علم و معرفت وى را به بارگاه اميرمؤ منان على عليهالسلام و حوزه نجف اشرف مى كشاند و در درس خارج آيات عظام : سيد محسن حكيم ، سيدابوالقاسم خويى ، حاج سيد محمود شاهرودى ، آقا ميرزا باقر زنجانى و آقا شيخ حسينحلى شركت كرده ، در مقابل استادان تفسير، كلام ، فلسفه و عرفان نيز زانوى ادب برزمين مى زند. آوازه علم و تقواى شيخ عبدالرحمن او را در زمره هيئت استفتاى برخى از مراجع قرار مى دهد؛آوازه اى كه در همان روزهاى آغازين ورود به حوزه در كربلاى معلى ورد زبان عام و خاصبود. آية الله محمد هادى معرفت مى گويد: ((عبادت ايشان در حوزه علميه كربلا نمونه بود و همه ايشان را به پاكى و تعبد مىشناختند و چنان گرم تحصيل بودند كه حتى يك لحظه را تلف نمى كردند.)) در محفل انس با آغاز نهضت روحانيت در ايران و تبعيد امام راحل به نجف اشرف ، آية الله حيدرى گمشدهخود را در وجود امام مى يابد و جاذبه روحانى اش او را به مدار ومحفل انس او مى كشاند. وى ضمن شركت در درس خارج اصول و فقه امام در بحث ((ولايت فقيه )) امام نيز شركتمى كند و همين درس افقى نو را فراروى او مى گشايد و انديشه سريان فقه در گسترهجامعه و به عينيت رساندن احكام الهى در متن زندگى مردم را، در باورش بارور مى كند. اوكه پس از سالها تلاش و تحصيل به مقام اجتهاد رسيد، مى آيد، تا رسالت الهى خويش رادر جامعه به انجام رساند. در ركاب ولايت در خواست كردهاى فيلى بغداد از او به سال 1350 ش . براى ارشاد و تبليغ در مسجدابوسفيان ، آية الله حيدرى را وارد مرحله تازه اى از حيات پربارش مى كند و او را بهجرگه آنانى پيوند مى زند كه با كوله بارى از علم و عصاى تقوى ، طلايه دارحركتهاى حماسه و عشق مى شوند. دستگاه امنيتى عراق بيش از دو سال حضور وى را در پايتختتحمل نمى كند و پس از دستگيرى در مرز بصره ، او را به يكى از پاسگاه هاى ايرانىتحويل مى دهد. آية الله حيدرى پس از آزادى از اردوگاه ، راهى شهر جهاد و اجتهاد مى شود.و نزديك به دو سال بر كرسى تدريس فقه واصول مى نشيند. در اين ايام است كه با درخواست مردم و روحانيت در تبعيد ايلام بهزادگاهش باز مى گردد. با ورود آية الله حيدرى درسال 54 به شهر ايلام ، انقلاب و نهضت روحانيت در اين نقطه جلوه تازه اى به خود مىگيرد و روحانيت مبارزه ايلام شكل مى گيرد. در آغاز ورود به شهر با بيان اين مطلب كه : ((من نماينده مراجع عظام هستم و حاضر به معرفى خود به ساواك و يا شهربانى نيستم)) تهديد ساواك و شهربانى را تهديدى توخالى حساب كرده ، اولين ضربه روحانيت رابر پيكر دستگاه حكومتى وارد مى كند. آية الله حيدرى در نخستين گام خود در احياى امر به معروف و نهى از منكر با هميارى مردمخدا جو بلندگوهايى را كه در ميادين شهر موسيقىمبتذل پخش مى كنند. جمع آورى مى كند. خنثى كردن تبليغات بهائيت در استان ، دعوت از دهها روحانى از حوزه علميه قم چون آيةالله محمد رضا طبسى (ره )، حجة الاسلام كوشكى و...، تاءسيس مدرسه علميه باقريه وتربيت طلاب ، تاءسيس بيش از 80 حسينيه و مسجد در سطح استان ،تشكيل كلاسهاى تابستانى قرآن و احكام براى خواهران و برادران در مقاطع مختلف سنى وترغيب و تشويق مردم در هر چه با شكوهتر برگزار كردن ايام الله ، خصوصا نيمهشعبان ، شهر ايلام را به شهرهاى مذهبى و انقلابىتبديل مى كند و استان را در قبضه قدرت روحانيت مبارز و تبعيدى شهر قرار مى دهد. ترك شهر از سوى آية الله حيدرى به هنگام ورود شاه معدوم به ايلام خشم دستگاه رانسبت به او دو چندان مى كند و از همين زمان است كه وى مشى تهاجمى خود را آغاز مى كند واين روند به گونه اى پيش مى رود كه شش ماهقبل از پيروزى انقلاب اداره هاى دولتى و دستگاههاى امنيتى نظام ستم شاهى تنها حضورىسمبليك را در منطقه ايلام ايفا مى كردند. سپهبد مقدم رئيس دستگاه امنيتى كه ايلام را از دست رفته مى ديد با نامه اى متظلمانه وعنوان اين مطلب كه اين كشور تنها كشور شيعى است و بايد از آشوب حفظ شود قرآنى رابه همراه يك ميليون تومان براى او مى فرستد تا او را به سازش بكشاند. آية اللهحيدرى با عبارتى كوتاه و محتوايى رسانامه سپهبد مقدم را زير نويس مى كند. بعد از سلام كلام الله بوسيده و بر ديده گذاشتم ؛ ولى ازقبول اين گونه پولهايى كه تا كنون از بركت و توجهات ولى عصر (عج ) فرجهالشريف عادت ننموده ام ، معذرت مى خواهم ، خداوندمتعال ما و شماها را به حق و حقيقت و اسلام واقعى راهنمايى و از ظلم و ستم و خيانت بهمسلمانان و دين مبين اسلام نگهدارى (و) محافظت فرمايد. حيدرى 26/1/57 آية الله حيدرى نخستين كسى است كه دادگاه عدل اسلامى را به همين نام شش ماهقبل از پيروزى انقلاب در منزل خود بنيان نهاد و به شكايات و اختلافات مردم رسيدگىمى كرد و نيز اولين كسى است كه حدود اسلامى راقبل از پيروزى انقلاب - بدون اعتنا به تهديدهاى ساواك و شهربانى وقت در مسجد جامعايلام در برابر ديدگان مردم - جارى ساخت . وى قبل و پس از انقلاب فرماندهى امنيتى و حراستى استان ايلام را به دست گرفت و باتشكيل ستادهاى مقاومت و هسته هاى ضربت در تمام نقاط استان راه را بر سودجويان و ضدانقلابها بست . در پيش گرفتن روش پدرانه و گفتگو محرمانه با كارمندان دولت و حتى نيروهاى نظامىو انتظامى براى جذب آنان همزمان با خروش مقدسش بر عليه دستگاه ستم شاهى - نهتنها نشان از هوشمندى سياسى و فردانگرى او داشت بلكه همين بر خورد باعث گشت تابا پيروزى انقلاب اسلامى ، بافت ادارى استان با حفظ اسناد و مدارك در خدمت انقلابباقى بماند. هشدار او به نيروهاى زرهى كرمانشاه و دستور او مبنى بر روشن كردن آتش بر قله ها وتپه ها در شبهاى انقلاب ، رعب و وحشت را در دلهاى نيروهاى اعزامى از پادگان كرمانشاه دوچندان ساخت . فرياد او در مسجد جامع در عكس العمل تهديد ساواك مبنى بر دستگيرى طلاب اعزامى بااين بيان : اگر طلبه اى را بگيرند، كافى است تونل را ببنديم . با همين امكانات كه داريم ، توانآن را داريم كه ماها با طاغوت بجنگيم .)) شورى وصف ناپذير در مردم ايجاد كرد و كوره انقلاب را تا روز 12 بهمن شعله ورترنمود. سرانجام رشادتهاى مردم و جوانان ايلامى با تقديم شهيدانى به پيشگاه انقلاب بهبار نشست و آية الله حيدرى همزمان با ورود امام در 12 بهمن با آمدن به خيابان و شليكچند گلوله از تفنگ خود پيروزى انقلاب را اعلام كرد و پس ازتشكيل شوراى انقلاب و هماهنگى با شهيد مظلوم بهشتى ماهها يكه و تنها با تنى خستهانقلاب را در استان ايلام هدايت كرد.
|
|
|
|
|
|
|
|