سالهاى تاريك
در اين سالها دو تن از ساكنان ((هرمل )) به ((شقرا)) آمده ، از دانشور بزرگجبل عامل خواستند براى پايان دادن به درگيرى دو گروه از ساكنان آن ديار به((هرمل )) سفر كند. هر چند با توجه به شرايط موجود سفر بدان آبادى كار آسانىنمى نمود ولى آفتاب ((شقرا))، كه از ميان برداشتن درگيريهاى مؤ منان را وظيفه الهىخويش مى دانست ، دشواريها را به جان خريده روانه((هرمل )) شد. مساءله اى شگفت پيش آمده بود. يكى از سرمايه داران با بانويى ازدواج كرده ، پيش ازتولد فرزندش زندگى را وداع گفته بود. پس از مرگ وى همسرش پسرى به دنيا آورد.بستگان حاج محمد على ادعا مى كردند كه نوزاد بدون آثار حيات تولد يافته است ولىهمسر بر اين باور بود كه فرزندش زنده پاى به گيتى نهاده و پس از لحظه اىدرگذشته است . يكى از مسؤ ولان بلند پايه ((هرمل )) با ورود ستاره تابناكجبل جبل عامل به وى گفت : از دو جهت در تنگنا واقع شده ايم يكى تنگناى اختلاف نژادها ومذهبها و ديگرى تنگناى دين كه دست ما را بسته است . سيد محسن پاسخ داد اختلاف نژادها و مذهبها موجب دشوارى و تنگناست ، اين را مى پذيرمولى تنگناى دين قابل پذيرش نيست . مشكل حكومت عثمانى از ترك دين سرچشمه گرفتهاست . اگر شما به فرمانهاى پروردگار عمل مى كرديد هرگز در سراشيبى سقوط وانهدام قرار نمى گرفتيد. آنگاه محفل دادرسى تشكيل داد و پس از تحقيق حق را با زن يافت . ولى از آنجا كه هيچ كسحتى ماماى دهكده حاضر به گواهى حيات نوزاد در لحظه تولد نبود، ناگزير از دو طرفخواست به صلح روى آورند. سپس در نشستى كه با نمايندگان دو طرف داشت ميان آنهاصلح برقرار كرد و مساءله اى كه مى رفت ، به رويارويى دو قبيله انجامد، فرجامى نيكيافت . باز در قدس با پايان جنگ جهانى امير فيض بن الحسين فرمانرواى دمشق شد. سرور دانشورانجبل عامل ، كه در پى اصلاح امور مسلمانان بود، چنان مى پنداشت كه مردى چونفيصل - با توجه به شيعه بودنش - مى تواند وى را در اين امر مهم يارى دهد بنابراينهمراه گروهى از دانشمندان جبل عامل به ديدارش شتافت و توانست از قدرت مالى وى براىپيشبرد امور فرهنگى ، آموزشى مؤ منان بهره گيرد. در پى اين سفر جاذبه فلسطين يك بار ديگر آفتاب ((شقرا)) را سمت خويش كشاند.آنچه در اين سفر بسيار قابل توجه مى نمايد. توجه آن بزرگ مرد به وحدت صفوفدين باوران است . چون هنگام نماز عصر فرا رسيد، خدمتكار مسجد صخره ، كه بزرگى ودانش سيد را دريافته بود، آنها را به گوشه اى مسجد برد تا با خاطرى آسوده بهعبادت پردازند. آفتاب شقرا پرسيد: چرا ما را بدين جاى آورده اى مى خواهيم در نمازجماعت شركت كنيم . خادم گفت : آقاى من ! شما با ما نماز مى گزاريد؟ مرجع شيعيان جنوب لبنان و دمشق پاسخ داد: چرا با شما نماز نگزاريم ؟ آيا ما و شما هردو مسلمان نيستيم ؟ آنگاه همگى برخاسته ، همراه امام مسجد نماز جماعت به جاى آوردند. نماز باران دانشور بزرگ جنوب لبنان علاوه بر دانش و روشن بينى از عرفان ، يقين و معنويتفراوان بهره مى برد، پس از بازگشت به وطن مشاهده بى آبى زمين و بى ابرىپيوسته آسمان وى را در اندوه فرو برد. او، كه همه چيز را از خداوند مى دانست ، مردم رابه تلاش در جلب عنايتهاى ويژه پروردگار فرا خوانده ، به روزه در روزهاى چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه دعوت كرد و روز سوم فرمان داد در حالى كه دامن جامه را فرو چيدهاند، برهنه پاى و شكسته دل سوى دشت حركت كنند. در دشت سيد نيايشى سراسرفروتنى و پاكدلى به جاى آورد و در پى آن نماز باران گزارده ، تا شامگاه هبه ندبهو نيايش ادامه داد. همزمان با اذان مغرب همه افطار كرده ، نماز شامگاهى به جاى آوردند وسمت خانه هاشان روان شدند. هنوز به خانه نرسيده بودند كه باران رحمت الهى فروباريد و سراسر شب زمينهاى تشنه را كامياب ساخت . البته اين تنها نماز باران سيدنبود و چند سال بعد نيز تكرار شد. مرجع وحدت و استقلال با فروكش كردن شعله هاى نبرد جهانى و اشغال سرزمينهاى اسلامى از سوى فرانسه وانگليس ، آفتاب ((شقرا)) به عنوان مرجع مؤ منان منطقه به تاءييد، تقويت و هدايتنروهاى استقلال طلب پرداخت . فرانسويان در نخستين اقدام پاشيدم بذرهاى تفرقه راتنها راه مقابله با مسلمانان يافتند. البته اين امر با مهارتى ويژه انجام مى شد. براىمثال قانون ضد اسلامى وضع مى كردند و چون با مخالفت دانشمندان دينى و مردم روبرومى شدند اهل سنت را از اجراى آن معاف مى ساختند. بدين ترتيب را دو گروه مسلمان ازيكديگر جدا مى شد. سيد محسن در برابر اين نقشه پليد ايستادگى كرده ، با اقدامهاىخويش آن را بى اثر ساخت . او براى اينكه نشان دهد ميان شيعه هو سنى فاصله اى نيستدر مدرسه علويه ، كه خود بنياد نهاده بود، از استادان شيعه و سنى يكسان بهره مىبرد. وحدت در اين مدرسه چنان بود كه على قضمانى - دانش آموزاهل سنت - به عنوان مؤ ذن انتخاب شده ، هر روز به روش برادراناهل سنت در مدرسه اذان مى گفت . مرجع كهنسال شيعه خود را پدرى مهربان براى همهمسلمانان و بلكه همه انسانها به شمار مى آورد و درگيرى و نبرد ميان آنان را شايستهمقام انسانيت نمى دانست روزى يكى از برادراناهل سنت نزدش شتافته ، گفت : مى خواهم شيعه شوم . سيد فرمود: فرقى ميان شيعه و سنى نيست . هر وقت خواستى مى توانى به نظارتمجتهدان شيعه عمل كنى . مرد كه هرگز گمان نمى كرد بدين سادگى در جمع شيعيان جاى گيرد، همچنان از سيدمى خواست او را شيعه كند. مرجع مسلمانان نگاهى مهرآميز به وى افكنده ، فرمود: بگوععع لا اله الا الله ، محمد صلى الله عليه و آله و سلمرسول الله .عععع چون اين مرد اين كلمات را بر زبان راند، سيد فرمود: اينك شيعه جعفرى شدى . مرد شگفت زده و ناباورانه مجلس را ترك گفت . كردار و گفتار مرجع بزرگ مسلمانان جبلعامل سبب شد كه استعمار هرگز نتواند نقشه اختلاف ميان برادران مسلمان را پياده كند. البته آن مردالهى تنها بدين مقدار بسنده نكرده ، با سخنان روشنگرانه خويش مردم رابه سوى استقلال و رهايى از بند بيگانگان فرا مى خواند. كارگزاران فرانسوى كهوجود دانشمند پرنفوذى چون سيد محسن را در صفوف مردم به سود خويش نمى ديد بر آنشدند تا با سپردن مقام ((رئيس علماى شيعه در سوريه و لبنان )) بدان بزرگوار،وى را به خويش نزديك ساخته ، فعاليتهايش را تحتكنترل قرار دهند. آفتاب ((شقرا)) از پذيرش پيشنهاد افسر فرانسوى سرباز زده ،فرمود من از سوى خداوند وظيفه اى كه يادآورى كرديد، به عهده دارم و كسى كه از سوىپروردگار وظيفه اى را به عهده گرفته ، ممكن نيست از سوى فرمانده شما نيز بدانگمارده شود. پس به خاطر اعتمادى كه فرمانده به من نشان داد، تشكرم را به وى ابلاغكن و بگو خداوند به يارى قناعت مرا از خانه خوب ،اتومبيل ويژه ، مقام والا و همه آنچه پيشنهاد كرديد، بى نياز ساخته است . البته مرجع بزرگ مسلمانان و سوريه هرگز به نجات كشور و مردمى خاص نمىانديشيد. در نگاه آسمانى وى همه كشورهاى اسلامى وطن شمرده مى شدند و همه ساكنان آنبرادران يكديگر به شمار مى آمدند. بنابراين هنگامى كه فلسطين به وسيله بريتانيااشغال شد و مردمش تحت فشار قرار گرفتند، قدرتمندانه به ميدان مبارزه گام نهاد ومردم را به دفاع از آن فراخواند. ناگفته پيداست كه تلاشهاى خستگى ناپذير آفتاب ((شقرا)) در از ميان برداشتناختلافها و پيشگيرى از تفرقه مسلمانان به زمانى خاص محدود نبود. آن بزرگوار پس ازاستقلال نيز بر وحدت ارج بسيار مى نهاد و هيچ چيز را با اين گوهر رهايى بخشمعاوضه نمى كرد. براى مثال هنگامى كه دولت سوريه قانون انتخابات را تصويبكرد، در اطلاعيه اى اعلام داشت كه تعدادى از كرسيهاى مجلس را در اختياراهل سنت و بقيه را در اختيار اقليتهاى مذهبى قرار داده است . مرجع بزرگ شيعه در برابراين قانون كه آشكارا شيعه را از برادران اهل سنت جدا ساخته ، در گروه اقليتها قرار مىداد، ايستادگى كرد و در نامه اى به سران دمشق ياآور شد كه شيعه مسلمانان را يك گروهمى داند و هرگز خود را از برادران اهل سنت جدا نمى شمارد. بدين ترتيب حكومت قانون را اصلاح كرد و شيعه و سنى را در يك گروه جاى داد. مجموعهتلاشهاى آن فقيه وارسته در قبل و بعد از استقلال سوريه دولت را بر آن داشت كه ناممحله زندگى آن آفتاب بى غروب را به محله امين تغيير دهد. آن بزرگوار در 1352 ق . فرصت يافت تا ديگر بار به عراق شتابد و از زيارتپاكان آن ديار بهره مند شود. سيد پارسايان لبنان و سوريه پس از توقفى اندك درعراق راه ايران پيش گرفت . او در بهار 1352 ق . بدان سرزمين گام نهاد و ضمنزيارت امام هشتم ، على بن موسى الرضا بخشهايى از تاب نفيس اعيان الشيعه را نيزبه پايان رساند. فصل مرثيه سرانجام رجب 1371 ق . فرا رسيد و سرور دانشوران لبنان پس از مدتى بيمارى ،سرانجام براى هميشه ديده از جهان فروبست . مؤ منان پيكر پاكش را تا زينبيه دمشق همراهى كردند و چنانكه سفارش كرده بود، همراهادوات ، عينك و قلمهايش به خاك سپردند. از آن بزرگ مرد علاوه بر شاگردان فرزانه ، حدود 100 جلد كتاب و رساله بر جاىمانده است . كتابهاى گرانقدرى كه بايد اعيان الشيعه ، تاريخجبل عامل ، البحر الزخار فى شرح احاديث الائمة الاطهار، حذفالقتول عن علم الاصول ، حاشيه بر عروة الوثقى ، المجالس السنيه فى مناقب و مصائبالعترة النبويه و لواعج الاشجان را از مهم ترين آنها به شمار آورد. منابع 1. اعيان الشيعه ، سيد محسن امين ، ج 10. 2. الامام السيد محسن الامين . 3. دائردالمعارف الاسلامية الشيعيه ، حسن امين ، ج 3. 4. معجم المؤ لفين ، تراجم مصنفى الكتب العربية ، عمر رضا كحالة ، ج 4. آية الله العظمى سيد محمد تقى خوانسارى متوفاى 1331 بر چشمه سازان حضور حسن ايدرم از ولادت تا هجرت در يكى از روزهاى ارديبهشت سال 1267 ق . كه بهار با ماه رمضان تواءمان گشته بود وغنچه هاى ياد در آن مى شكفتند، در خوانسار شهرى كه جاى جايش چشمه اى سر به بيرونآورده و چون نگينى سبز و بلند با دستهايى گشوده سخاوت را به تمام معنا به رخ مىكشد، در خانه سيد اسدالله ، عالم بزرگ شهر، نورسيده اى پاى در حيات نهاد كه نام اورا محمد تقى گزاردند. سيد محمد تقى جوانه اى بود روييده بر شاخه سار تبارى كه در عرصه علم و زندگىدرخت تناورى را شكل داده بودند و اين طليعه نيكويى براى او به شمار مى آمد. سلسلهنسب او چنين بود سيد محمد تقى خوانسارى فرزند علامه سيد اسدالله و او فرزند دانشمندمحقق سيد حسين و او فرزند عالم بزرگوار سيد ابوالقاسم ، فرزند دانشمند گرانمايهعلامه سيد حسين و او فرزند عالم فرزانه حاج ميرزاابوالقاسم ، فرزند دانشمندگرانمايه علامه سيد حسين و او فرزند عالم فرزانه حاج ميرزاابوالقاسم ... . و در پايان سلسله نيز سرچشمه دانش و عصمت امام موسى بن جعفر عليه السلام قرارداشت . ايام مكتب آمد، سيد محمد تقى در تيزهوشى گوى سبقت از همگنان ربود. او در اين سنين كمهم جذبه هاى معنوى را در خود احساس مى كرد. او كه در مكتب خط را بخوبى آموخت و قرآنىرا به خط خود نشوت و آن را وقف مسجد كرد. حوزه خوانسار كه در آن زمان به بركت پدران سيد محمد تقى و ديگر فرزانه هاى علمىاش رونقى داشت ، دومين جايى بود كه سيد محمد تقى در دامنش استوارى يافت و قامت راستكرد. سرعت فراگيرى سيد محمد تقى چنان بود كه به هفده سالگى نرسيده ، ادبياتعرب و ديگر پايه هاى مقدماتى علوم اسلامى را فراگرفت . او در همين مدت قسمتهايى هماز فقه و اصول دوره سطح را خواند.(262) پاى درس بزرگان خوانسارى جوان پس از مشورتهايى كه با پدر كرد براىتكميل اندوخته ها رهسپار حوزه ديرپاى نجف شد. هجرت به نجف بر شتاب حركت او افزود.او در نجف پس از تكميل درسهاى ناتمام ، در درس محققان بزرگ اين رشته ها حاضر شدتا جوانه هاى اجتهاد كه از توانايى در تحقيق ريشه مى گيرد در او برويند. خوانسارىجوان چهار سال در درس فقه و محقق بزرگ اصولى آية الله آخوند خراسانى شركت كرد.در كنار اين آدرس به درس فقيه برجسته آية الله سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى همحاضر گشت . بعد از ارتحال اين دو او از درسهاىاصول آية الله نائينى ، آية اللله آقا ضياء عراقى و از درس فقه آية الله در گرفتناجتهادنامه خود از اساتيدش كوشش نكرد. اما آقا ضياء عراقى - كه بارها مقام اينشاگردش را ارج نهاده و گفته بود ((و حفظ مقام و نگهدارى شؤ ونات آقاى خوانسارى رامانند علماى متاءخر بر خود فرض مى دانم )) هنگامى كه او بعدها به ايران بازگشتهبود، اجتهادنامه وى را از نجف برايش فرستاد. افزون بر اين آقاى خوانسارى از ايناستاد خود اجازه روايى نيز يافته بود.(263) بر بلنداى حماسه با شروع جنگ جهانى اول كه حكومت عثمانى به نفع آلمان درگير اين جنگ شد و در صفمتحدين قرار گرفت ، قمرو عثمانيها در حيطه جنگ واقع گرديد. در 28 آبان 1293 ق .بصره و حوالى آن به تصرف قواى انگليس درآمد. موقعيتى حساس بود، دولت عثمانىاز روحانيون كمك طلبيد علماى شيعه با آنكه استبداد گسترده از طرف آن دولت بر جامعهاكثريت شيعى عراق روبرو بودند، نتوانستند در چنين هنگامه اى ناظرپايمال شدن سرزمين مقدس عراق شوند. اين بود كه جمع بسيارى از مراجع فتواى جهاددادند و چون خود در سنين پيرى بودند فرزندانشان را به نيابت خويش رهسپار نبردكردند و گروه ديگرى از مجتهدان نيز خود راهى صحنه جهاد گشتند. در ايام محرم فتواهاىشورانگيز جهاد شراره حماسه را بويژه در جان طلايه داران دانش برانگيخت و در اين ميانآقاى خوانسارى نيز كرسى درس و تحقيق را رها كرد و در صف رهسپاران جهاد قرار گرفت. او به گروه مجاهدانى كه به همراه آية الله سيد مصطفى كاشانى عازم نبرد بودند،پيوست . اين گروه سوار بر كشتى در رود دجله و فرات پيش تاختند و خود را به صفوفمقدم جبهه در حوالى بصره رسانيدند. آقاى خوانسارى در سنگرهاى جلو جبهه همراه با همدرسان خود آقاى سيد ابوالقاسمكاشانى و آقاى بختيارى زاده مستقر گشت . او در نبرد با هزار تيرى كه داشت و بامهارتى كه در تيراندازى يافته بود سينه سپاهيان دشمن را آماج خشم ساخت و آنگاه كهدشمن براى درهم شكستن مقاومت جنوب هجومى سخت را آغاز كرد او پر نشاط برود و خنده هاىبلندش تعجب دوستان را برمى انگيخت و وقتى هم كه سايه رخوت بر گروهى ازجنگاوران افتاد باز فرياد او كه حرام بودن عقب نشينى در برابر دشمن را اعلام مى كرد،پرطنين بود، و شگفت تر زمانى بود كه با تنگ تر شدن حلقه محاصره دشمن مجاهدانمهياى مرگ مى شدند و او شور نماز داشت و همگان را به آن مى خواند. گويى نمازعاشورايى حسين عليه السلام در ذهنش زندگى يافته بود. قواى دشمن پيروزيهاى شايانى در جبهه فرات به دست آورد. ولى شكست در كوتالعماره پاى رفتن را از آنان گرفت و به ناچار جبهه جنگ از جنوب به شرق تغيير يافت. با اشغال بغداد كه مقارن با پيروزيهاى ديگر متفقين بود، پايان جهاد فرارسيد. از آنسو اشغالگران در تعقيب نيروهاى مقاومت برآمدند. دستگيريهاى وسيعى آغاز گشت وسرانجام خوانسارى جوان هم كه در نبرد از قسمت پا مجروح شده بود، دستگير شد.مجاهدان عرب تنها با سپردن تعهدى آزاد گشتند اما برخورد با مجاهدان ديگر متفاوت بود.انگليسى ها از آزادى آنان اجتناب ورزيدند. در اين ميان وساطتهايى نيز براى آزادى آقاىخوانسارى صورت گرفت ولى بى ثمر بود. اشغالگران اسراى جنگى را در بندربصره جمع نموده ، آنجا يا كشتى هايى به اسرارتگاههاى خود در مستعمراتشانفرستادند و آقاى خوانسارى و قريب چهارصد تن ديگر از اسراء به جزيره سنگاپوربرده شدند. چهار ماه طول كشيد تا كشتى آنان در آن سرزمين پهلو گرفت . در سنگاپور،اسرا در زندانى صحرايى قرار داده شدند. در اين زندان گروهى از مردمان وحشى جزيرهنيز به نام كوكا به چشم مى خوردند. آنها به آدمخوارى معروف بودند از آن رو هر روزصبح كه شيفت زندانبان عوض مى شد اسرا سرشمارى مى شدند. در آن محيط خش آقاىخوانسارى به تلاش علمى روى آورد. او علاوه بر تدريس منطق و حكمت ، خود نيز بهآموختن پرداخت و توانست زبان انگليسى را از يك راجه هندى بياموزد. رئيس زندان كهمتوجه مقام علمى او شده بود با توجه به آشنايى او به زبان انگليسى از او خواستكتابى گمراه ساز را ترجمه كند. او با آنكه روزهاى سختى را پيش روى خود داشت بااين درخواست مخالفت نمود. و شايد هم براى انتقام از اين سرسختى بود كه زندانبانانقصد جان او را كردند. او خود در اين باره گفته است : ((روزى همه به بيرون رفته بودند و من تنها بودم . زندانبانان حيوانى وحشى را از آندم در بر درون زندان ول كردند. حيوان جستى زد و بسرعت به طرف من آمد. خيلى نزديكشد اما كارى به من نداشت . به دم در رفت و دو مرتبه برگشت . چند دفعه اين كار راانجام داد ولى كارى با من نكرد.)) بعدها كه راجه هندى آزاد شد در آزادى آقاى خوانسارى كوشيد. در نتيجه آقاى خوانسارىنيز پس از گذشت چهار سال تحمل رنج اسارت ، آزاد گشت .(264) مرجعيت آية الله خوانسارى بعد از رهايى از اسارت به زادگاهش خوانسار بازگشت . پس از آن ،آوازه حوزه نوبنياد سلطان آباد اراك ، در او شيفتگى نخستين را زنده ساخت و از همين رو درحوزه سلطان آباد به احترام آية الله حائرى در درسشان شركت جست و خود نيز جداگانهبه تدريس فقه ، اصول و حكمت پرداخت . ديرى نگذشت كه او توجه آية الله حائرى رابه خود برانگيخت . آقاى خوانسارى در سلك ياران نزديك و مشاوران برجسته (هياءتاستفتايى ) آية الله حائرى قرار گرفت . وى در پى اين نزديكيها نقش برجسته اى درشكل گيرى حوزه علميه قم ايفا كرد و مشوقى در هجرت آية الله حائرى به قم بود. درسال 1315 ش . حوزه قم در ماتم از دست دادن بنيانگذارش به سوگ نشست . در آن موقعيتخطير آية الله صدر و آية الله حجت و همچنين آية الله خوانسارى كه سه تن از شاگردانو ياران برجسته آية الله حائرى بودند، براى تصدى مسؤ وليت حوزه و عهده دارىرهبرى دينى مردم مورد توجه قرار گرفتند. در اين ميان آية الله خوانسارى با شايستگىهاى فراوان اخلاقى و علمى كه داشت پيشگام نگشت ، اما شيخ محمد صدوقى و شيخ مجتبىعراقى و تنى چند از دوستانشان در پاگيرى مرجعيت ايشان تلاش ورزيدند. درس خارجبراى ايشان تدارك گرديد و قرار شد ادامه درس استادش حائرى را بگويد. رفته رفتهاين شخصيت برجسته مورد اقبال جامعه ايرانى قرار گرفت و با طرح جواز رجوع درمسائل احتياطى به ايشان از طرف آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى دامنه مرجعيت اوگسترش يافت . اما با اين همه او آية الله صدر و آية الله حجت براى حاكم نمودن وحدترهبرى دينى مردم و زدودن شائبه هاى تفرقه ، آية الله بروجردى را به قم خواندند وبا اصرار زياد او را بر اين سمند نشاندند. سالهاى طولانى تدريس آية الله خانسارى كه از حوزه نجف آغاز گشت ، جمع زيادى ازآموختگان فضل او را همراه داشت . در سالهاى آخر تدريس هم درس خارج او چنان با عمق ودقت طرح مى شد كه تنها شايستگانى چند ياراى حضور در آن را يافتند. آثار علمى ايشانغير از آن رساله هاى فتوايى كه نظريات فقهى ايشان را در بر داشت ، تقريراتدرسهاى خارجى بود كه شاگردانش جمع آورى كرده بودند. از آن جمله درس طهارت ايشانبود كه به همت شاگرد برجسته اش آية الله محمد على اراكى و درس صلوة كه از سوىشاگرد فرزانه ديگرشان آقا مجتبى عراقى نگارش يافت .(265) نماز نماز آية الله خوانسارى حديث شگفتى داشت . در او چنان باور خدا تجلى كرده بود كه درنماز حجاب برمى كشيد و روحش به بهشت ياد درمى آمد. او خود در اين باره چنين گفتهبود: در نماز كه مى ايستم مثل اين كه است كه با خدا شفاهى صحبت مى كنم و انگار رخ بهرخ هستم . در پى نماياندن اين چهره معنوى او بود كه با درخواست جمعى ازدل باوران ، آية الله سيد احمد خوانسارى ، برقرارى نماز جماعت فيضيه را به اوواگذاشت . در اين نماز پرشكوه حتى مقدسانى كه ترديدشان در عدالت امامان جماعتبسيار بود و به هر كس اقتدا نمى كردند، بى هيچ واهمه اى با او به نماز مى ايستادند.بعضى از شبها هم كه آقاى خوانسارى نمى آمد آية الله (امام ) خمينى كه از اساتيد بنامحوزه بود اقامه نماز مى كرد. از آن رو كه نماز جمعه در نظرگاه فقهى آية اللهخوانسارى واجب احتياطى بود در حوالى سال 1320 بعد از ساليانسال اين نماز متروك و مهجور مانده بود، از سوى آن فقيه بزرگ در مدرسه فيضيه بپاشد. بعدها فيضيه هم گنجايش خيل آن همه مشتاقان نداشت . براى همين ، مكان نماز به مسجدامام حسن عسكرى عليه السلام انتقال يافت . برگزارى اين نماز چنان پرتاءثير شد كهبه دنبال آن در بيشتر شهرها نماز جمعه جانى تازه گرفت .(266) نماز باران يكى از حوادث مهم كه از آثار شهودى آقاى خوانسارى از نگاه دينى ، نماز بارانى استكه او آن را اقامه نمود تا تجلى دعا و نماز را در زندگى به گونه اى ملموس آشكاركند. در شهريور 1320 كه متفقين در ايران به طور انبوه حضور يافتند. در آن موقعموجى از قحطى و نابسامانى در كشور به راه افتاد. قسمتى از سپاه متفقين در منطقهخاكفرج قم استقرار يافت و بعد از مدتى كنترل شهر در دست آنان قرار گرفت .اشغال هنوز ادامه داشت كه زمينهاى مساعد و وسيع شهر قم - كه به صورت ديم كشت مىشد - با گذشت دو ماه بهارى از سال 1323 هنوز تشنه بودند. با بروز اين خشكسالىموقعيت غذايى مردم بحرانى شد. اهالى قم ، چاره در خواندن نماز باران ديدند. آنان بهجستجوى امامى برآمدند تا آنها را به ساحل اجابت رساند و با خلوص و صفايش خواستنرا معنى بخشيد. مردم راهى خانه هاى آقايان صدر، حجت و خوانسارى شدند. آقايان صدر وحجت در پاسخ مردم گفتند اگر شما وظيفه هاى شرعى خود را بجا آوريد، آسمان و زميندستهايشان بر شما گشوده خواهد بود. اما آقاى خوانسارى نتوانست جواب نه بگويد ومردم هم گمان بردند او موافق با خواندن نماز باران است . به همين علت اطلاعيه هايى درسطح شهر نصب گرديد كه آقاى خوانسارى در روز جمعه نماز استسقا خواهد خواند.گروهى ايشان را از پايان بد كار بيم دادند اما او گفت حالا كه چنين شده ، خواندن ايننماز بر من تكليفى است و هر چه صلاح باشد همان واقع خواهد شد. با نزديك شدنلحظه موعود بهائيان شهر، متفقين را به انگيزه هاى اين حركت بدبين نمودند تا جايى كهاين نيروها در پوششى دفاعى رفتند. در روز موعود، جمعيت از گوشه و كنار شهر روانهشدند تا به صحراى خاكفرج كه در نيم كيلومترى شهر قرار داشت و مصلاى آن محسوبمى شد بروند. آية الله خوانسارى هم با طماءنينه و آرامش مخصوص و در حالى كه پاهارا برهنه كرده و تحت الحنك انداخته بود با عده اى از همراهان به سمت آن نقطه حركتنمودند. جمعيت افزون بر بيست هزار نفر بود و 3/2 ساكنان شهر را در بر مى گرفت .با عبور آرام مردم از كنار پادگان ، شائبه هاى ترديد زدوده شد و توطئه بهائيان بىاثر ماند. آن روز نماز خوانده شد اما اثرى از اجابت ديده نشد. آية الله خوانسارى كهبارها عطوفت و مهربانى پايان ناپذير خدا را با همه وجود خود درك كرده بود،بخوبى مى دانست كه خواستن را با اصرار معنا بخشد. چه آنكه اگر خواهش باشد اجابتحتمى است . او بعد از پايان درس و بحث از شاگردانش خواست كه تا همپاى او باز بهكوى خواهش روند و نماز بارانى ديگر بخوانند. اين بار نماز در باغهاى پشت قبرستاننوبپاگشت . غروب يكشنبه فرا رسيد و آسمان بى تكه ابرى سرخ گونگى خورشيدرا به نظاره نشست . گزارش هواشناسان غربى كه در پادگان خاكفرج بودند گوياىاين بود كه بارشى روى نخواهد داد. دين ناباوران زبان تمسخر گشودند. استاد رسولى در خاطره خود مى گويد: ((آن روزگذشت و ما مطابق معمول به نماز جماعت آية الله خوانسارى در مدرسه فيضيه رفتيم .اكنون يادم نيست كه به چه مناسبتى شبها در مدرسه فيضيه بعد از نماز جلسه روضهخوانى و سخنرانى بود. مرحوم حاج محمد تقى اشرافى به منبر رفت و هنوزاوايل سخنرانى ايشان بود كه باران شروع شد... آن شب باران مفصلى آمد.)) اين باران چنان گسترده و بى امان بود كه تا آن وقت چنين بارشى را كسى سراغ نداشت. بى سيم هاى پادگان خاكفرج به كار افتاد و خبر اين حادثه شگفت به جهان مخابرهشد و در مدتى كوتاه پس از تاءييد آن از طرف مقامهاى رسمى لندن و آمريكا، از طريقراديو انعكاس جهانى يافت .(267) حج نمونه تا شهريور 1328 ش هفت سال مى گذشت كه ايران از حج محروم بود. در آنسال حضور روحانيان كه تشنه تر از همه مى نمودند در اين حج ، حضورى پرجلوه بود.حضورى آنچنان كه حج آن سال را حجة العلما ناميدند. روحانيان بزرگى چون آية اللهميرزا محمد فيض و تنى چند از علماى برجسته در اين حركت به چشم مى خوردند. آية اللهخوانسارى هم به دعوت يكى از بازاريان تهران به اين كاروان پيوست . در همان روزهاىنخست ورود ايشان به مكه او وحدت آفرين گشت و با اعلام ثبوت رؤ يت ماه از طرف ايشاناختلاف رخت بربست و وقتى هم كه جمعى از شيعيان از او تقاضاى برپايى جماعتنمودند، او بى اعتنا به درخواست ايشان ، به نمازجماعت برادراناهل سنت رفت . چه آنكه اين حج براى همبستگى بود و دلبستگى و دميدن روح برادرى ، تادر سايه وحدتى ظاهرى روحها به وحدت رسند در مدينهنحل اقامت آية الله خوانسارى جاى آمد و شد هياءت ها و كاروانهاى مذاهب مختلف بود. از جملهآنها هياءت علماى مصر به سرپرستى شيخ حسن البناء، مرشد عام جمعيت اخوان المسلمينبود. گفتگوهاى دوستانه اش آغاز گشت و تلاش آية الله خوانسارى در نزديكى و ايجادتفاهم هر چه بيشتر بود. در پاسخ به اين خبر اخوان وحدت ، خطباى مصرى هم با او،همصدا گرديدند.(268) فتواهاى شورآفرين آية الله خوانسارى همگام با آية الله حاج آقا حسين قمى ، پيشگام مبارزه عليه كشف حجاب ،در اين مبارزه شركت نمود. او در آن جو پراختناق در فتواى روشنگرانه بر زرورى بودنحجاب پاى فشرد.(269) با شروع شكل گيرى توطئه اشغال فلسطين ، آية الله خوانسارى با فرياد آية اللهكاشانى همنوا بود. او در فتوايى فداكارى و كمك مسلمانان را در قضيه فلسطين و جنگصهيونيسم واجب شمرد سرانجام فريادها كارساز شد و هزاران فدايى اسلام آماده عزيمتبه فلسطين گرديدند اما با سنگ اندازى هاى دولت وقت اين اعزام چشمگير انجام نپذيرفت.(270) همگامى آية الله خوانسارى با آية الله كاشانى مرزهاى فراترى پيموده است . او بافتوايى سرنوشت ساز ملى شدن نفت را اعلام كرد و قطع دست غارتگران را از اينسرمايه خداداد خواهان گرديد. در هنگام برگزارى انتخابات مجلس هفدهم كه پس ازپيروزى نهضت ملى انجام گرفت ، ايشان بار ديگر به يارى رهبرى نهضت آية اللهكاشانى شتافت و در فتوايى مهم شركت در انتخابات را اداى وظيفه شرعى دانست و سستىدر اين راه را عملى مسؤ وليت آفرين در پيشگاه خدا قلمداد نمود. انتشار اين فتوا، تاءثيربسزايى در انتخابات مزبور گذاشت . و در تهران تاءثير آن شگفت آورتربود.(271)
|