|
|
|
|
|
|
بخش دوم : عوامل سقوط حكومت ها : عدم پيروى از رهبران جامعه هر امت و جامعه اى داراى رهبر و امام است . ممكن نيست جامعه اى باشد و رهبرى نداشته باشد(82) . هر نظام حكومتى يك نفر را در راءس هرم دارد. نام اصطلاحى ملاكت نيست . هر چهباشد رهبرى نظام را بر عهده دارد چه به او رئيس جمهور ملك ، ملكه ، صدر اعظم ، پيشواو يا رهبر گويند؛ هر چه باشد حكومت يك نظام تحت قوانين او اداره مى شود. در نظام اسلامى ما كه نظام ((امت و امامت )) است و اين ديدگاه تشيع مى باشد، در عصرغيبت ، حاكم بر جامعه ، ولى فقيه است كه وظايف او در قانون اساسى مشخص شده و نيازىبه تكرار و توضيح نيست . امام على عليه السلام مى فرمايد: ((الا مامة نظام الاءمة ))(83) : امامت نظام امت است .يعنى امامت نمى گذارد امت به بيراهه رود، آنان را انسجام مى بخشد. امام على عليه السلام در نهج البلاغه وقتى درباره قيم و سرپرست حكومت سخن مىگويد، آنرا به نخ يا رشته تسبيح تشبيه مى كند كه به دانه اى آن نظم مى دهد: ((مكان القيم بالامر مكان النظام من الخرز يجمعه و يضمه فاذا انقطع النظام تفرق الخرز وذهب ثم لم يجمتع بحذافيره ابدا))(84) : جايگاه حاكم ، همانند جايگاه رشته اى استكه به دانه هاى سوراخ شده - دانه هاى تسبيح - را جمع مى كند و به هم پيوند مى دهدولى اگر اين رشته پاره گردد دانه ها جمعشان به تفرقهتبديل شود و مى افتند و گم مى شوند و بعد از آن ديگر، همانند اولشان جمع نخواهدشد. بنابراين رهبر يك امت ، جامعه را از پراكنده رفتن به همسو شدن ، از تشتت و تفرقه بهتضمن مى كشاند، عوامل از هم پاشيدگى را مى زدايد؛ كينه و مخالفت ها را به صفا وصميميت تبديل مى كند. درختى دوستى را مى نشاند ونهال دشمنى را بر مى كند تا همه افراد جامعه در يك خط سير و نظم منسجم در آيند.(درباره امامت و رهبرى كتابهاى متعددى نگاشته شده كه نيازى به تكرار مطالب خاصىنيست .) امتى كه مى خواهد جامعه اش پابرجا بماند، وقتى فردى از افراد جامعه را بر خود اميركرد، بايد اطاعت او را پذيرا باشد و او امر او را بجان ودل بخرد. اين روش در هر تشكيلات منسجم در سراسر دنيا امرى پسنديده و نظر عقلاىجهان بر اين اساس است مگر اينكه رهبر يك تشكيلات يا جامعه مصالح عموم را زير پا مىگذارد و گمان كند، امت غلامان حلقه بگوش او هستند (85) يا رعيت رمه اويند! رهبريتجامعه بايد توان افراد جامعه را در نظر گيرد كه اگر ((تكليف مالايطاق )) بر مردمبار كرد، بداند عمر رهبرى اش به پايان رسيده ؛ ديگر نظام آفرين افراد جامعه نخواهدبود. همچنانكه تجربه تاريخ نشان داده ، رشته انسجام بودنش از هم گسسته است . مگراينكه وقتى بخواهد بر جامعه كارهاى شاق و طاقت فرساتحميل نمايد از آنان نظر خواهى كند و بيعت بگيردمثل ((بيعت حديبيه )) ى پيامبر اكرم صلى الله عليه واله ، جريان مشورت آن حضرتدرباره جنگ احد و... تلاش اوليه رهبر آن است كه : 1- فرهنگ پيروى نمودن مردم از خود را در جامعه زنده نمايد. 2- بااقدام هاى مناسب محبوبيت مردمى خود را بالا برد. 3- زمينه باور آنان را نسبت به خود كه واقعا خادم مردم است فراهم نمايد. با توجه به اين سه نكته ، بطور مسلم جامعه ، سر از متابعت بر نخواهد تافت بلكهمطيع و فرمانبردار او هستند مگر اينكه مردمى ناسپاس و باطلگرا باشند. قرآن اين روش را براى ايجاد و پابرجايى جامعه ارائه داده است : ((من يطع الرسول فقد اطاع الله ... ))(86) : هر كس پيامبر را اطاعت نمايد اعتقادرا اطاعت كرده است .. ((و اطيعوا الله و الرسول لعلكم ترحمون ))(87) : خدا ورسول را اطاعت كنيد، باشد تا مورد مهر اعتقاد قرار گيرد. ((قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله (88) : بگو اگر عشق به اعتقادداريد مرا اطاعت نمايد تا خداوند شما را محبت نمايد. ((و اطيعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم واصبروا ان الله معالصابرين (89) )):از اعتقاد و پيامبرش فرمان بريد و با هم ستيزه جويى نكنيدكه (بر اثر تفرقه ) سست و ضعيف مى شويد و قدرت و عظمت يا آبروى شما صبرپيشه نمايد كه خداوند با صابران است . عدم اطاعت و پيروى از رهبرى اختلافات را بر مى انگيزاند و نتيجه آن چيزى جز فنا ونابودى نيست . ملاحظه مى شود آيات قرآن فرهنگ اطاعت از پيامبران را كه رهبران فكرى وحقيقى جامعه هستند، رشد مى دهد تا جامعه به فوز و رستگارى برسد.(90) اما دو نكتهديگر را مى توان از آيه ذيل استفاده كرد: ((و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفر لهم و شاورهم فىالامر...(91) )): اگر خشن و سنگدل بودى از دورت پراكنده مى شدند- با توجه بهاينكه نرم خو هستى باز هم - از آنان در گذر و برايشان آمرزش خواه - به آنان بها بده -در امر - حكومت و...با ايشان مشورت كن ... اين آيه از مجموعه آياتى است كه دوران جنگ اءحد و بهتر بگوييم در زمانى كه حكومتاسلامى درگير جنگ بوده نازل شده و در همين دوران خداوندمتعال به مهربان و كامل ترين انسان باز هم سفارش نرمخويى و مهربان بودن مى نمايدتا جايگاهش در ميان امت بيشتر شود، محبوبيت و پايگاه مردمى آن حضرت افزون گردد وتبليغ كامل مكتب توحيد صورت گيرد. حكومت اسلامى بر خلافت ديگر نظام هاى سياسى كه عرصه را بر مردم تنگ مى كنند،ميدان صميميت و نرمخويى و مشاركت و مشاورت را گسترش مى دهد. قرآن همانطور كه به برگزيده خدا صلى الله عليه واله يعنى پيامبراسلام اينگونهسفارش مى كند، مردم را نيز فرا مى خواند كه از اطاعت انبياءالله و رهبران خدايىسرپيچى نكنند زيرا مخالفت با خداوند و پيامبرعامل نابودى و هلاكت يك جامعه مى باشد و چه هلاكتى بدتر از سقوط در آتش جهنم : ((ان الذين يحادون الله و رسوله كبتوا كما كبت الذين من قبلهم ...ان الذين يحادون الله ورسوله اولئك فى الاذلين ...كتب الله لاءغلبن اءنا و رسلى ان الله قوى عزيز(92) ))كسانى كه با خدا و رسول مخالفت مى كنند مانند ديگران كه پيش از آنانبوده اند به آتش عذاب در افتند...كسانى كه با خدا و رسولش مخالفت مى كنند در پستترين جايگاه قرار دارند؛..خدا واجب كرده است كه من پيامبرانم بطور حتم چيره مى شويم ويقين بدانيد كه خدا قوى و غلبه كننده است . بنابراين براى اينكه جامعه اسلام ناب محمدى صلى الله عليه واله برقرار بماندبايد از رهبرى آن جامعه مكتبى اطاعت شود: ((ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا ))(93) : آنچه را پيامبربرايتان آورده بگيرند و از آنچه شما را نهى كرده دورى گزينيد. ((يايها الذين آمنوا اءطيعوا الله والرسول و اولى الاءمر منكم (94) : اى كسانى كهايمان آورده ايد از خدا و پيامبر و كسانى كه ولى امر شما هستند، اطاعت كنيد. درست است كه در آيه مذكور مصداق بارز ((اولى الامر)) حضرت امير عليه السلام وصىرسول الله و اوصياء بعد از آن حضرت امامان معصوم پس از او مى باشند (95) . در زمانحضور امامان معصوم نيز اطاعت از نمايندگان خاص آنان درمسائل شرعى لازم بوده است (96) . قرآن آنجا كه مى خواهد از نافرمانى قوم موسى عليه السلام و بد رفتارى آنان بهعنوان عمل زشت آن امت ياد نمايد تا امت اسلام نسبت به پيامبر خود همانند قوم موسىرفتارى ناشايسته نداشته باشند، مى فرمايد: ((يا ايها الذين امنوا لاتكونوا كالذين آذوا موسى فبراءه الله مما قالوا و كان عند اللهوجيها...و من يطع الله ورسوله فقد فاز فوزا عظيما(97) )): اى كسانى كه ايمانآورده ايد مانند كسانى نباشيد كه پيامبرشان موسى را آزار رساندند تا آنكه خداوند او رامبرا و از تهمت ها منزه ساخت و او را نزد خداوند وجيه و آبرومند بود...و هر كس از خدا وپيامبرش اطاعت نمايد به تحقيق به رستگارى عظيمى رسيده است . هلاكت گروه طاغيان در مقابل پيامبرشان حضرت موسى در قرآن به كرات ذكر شده كهعلت هلاكت و نابودى جامعه فرعونى را عدم پيروى از پيامبر خدا ذكر مى كند: ((فعصى فرعون الرسول فاءخذناه اخذا وبيلا(98) )): پس فرعون پيامبر خدارا نافرمانى كرده ما هم او را به قهر و انتقام سخت گرفتيم . ((و دمرنا ما كان يصنع فرعون و قومه و ما كانوا يعرشون (99) )): و آنچهفرعون و قومش ساخته و آن تخت و بارگاهى را كه ايجاد كرده بودند نابود كرديم . ((فاخدناه و جنوده فنبذناهم فى اليم فانظر كيف كان عاقبة الظالمين (100) )):پس فرعون و لشگرش را گرفتيم و در دريا انداختيم ، بنگر عاقبت ظالمين چگونه بود. در اينجا مناسب است براى يادآورى ، داستان نابودى فرعون را اشاره كنيم ، تا دربرابر قوانين حق تعالى خود، فرعونى نباشيم : ((فرعون درمقابل رسول اعتقاد ايستاد و آيات و معجزات الهى را از او ديد اما تنبيهى براى اوحاصل نشد...جهل و غرور او نگذاشت كه او كمى بيانديشد عاقبت كار خويش نظر افكند. بهعكس موسى را مسخره كرد و به آيات او لبخند زد، فرعون تصميم گرفت موسى را بهقتل برساند، سپاهى فراوان گرد آورد، آماده كارزار شد اماغافل بود از اينكه در نبرد با اعتقاد پيروزى نيست ، مدعى بود كه عده بنىاسرائيل كم و سپاه خودش بسيار است ...تمهيدات فرعون درمقابل اراده الهى نقش بر آب شد. به موسى عليه السلام وحى رسيد شبانه بندگان مرا از مصر خارج ساز و راهى خشكبراى آنان از دريا پديد آور و از تعقيب فرعون مترس و انديشه بر خود راه مده ...بر حسبدستور، پيروان خود را از جريان امر آگاه ساخت و همگى شبانه از مصر خارج شدند.فرعون از خروج آنها آگاه شد به تعقيب آنها شتافت ، پيروان موسى عليه السلام ...راهبيابان را در پيش كشيدند...خود را در مقابل دريا ديدند...وحشت زده روى به موسى عليهالسلام آوردند...گفتند: ما قبل از اينكه به خداى تو ايمان آوريم در شكنجه و عذاب بوديماكنون هم كه به خدا ايمان آورده ايم همان وضع سابق را داريم ...دريا در جلو و سپاهفرعون در پشت سر و عن قريب در دستور فرعون گرفتار خواهيم شد، موسى آنها رادلدارى داد و براى آنها از خدا طلب نصرت كرد. گفت اميد است خداوندمتعال دشمن شما فرعون را هلاكت سازد و شما را در سرزمين او جاى دهد او مى نگرد تاببيند شما چگونه رفتار خواهيد كرد. مراقب خود باشيد كارى نكنيد كه بر خلاف رضاىخدا باشد.اميدوار باشيد بزودى از شر او آسوده خواهيد شد...خداى با من است و بزودى دراين كار مرا هدايت خواهد كرد...به موسى وحى شد عصا را به دريا بزن دريا از همشكافت هر قطعه به مانند كوهى روى هم انباشته شد و راهى براى گذشتن موسى و قومشدر دريا پديد آمد...موسى با باز شدن راه با پيروانش از دريا گذشتند. فرعون نيز سپاهيانش وارد همان راهى شدند كه موسى از آن مى گذشت همين كه يارانموسى از راه دريا پاى به خارج گذارند آبها بهم آمدند و فرعون و قشون او كلا بهزير امواج آب باقى ماندند. اين بود ثمره خلافى كه فرعون نهال آن را كاشت و پيوسته با لجاجت كفر و عناد وطغيان آبش داد تا رشد كرد قوت گرفت ...اين خطايى است از طرف خداوندمتعال به فرعون هنگامى كه او دارد غرق مى گردد. حالا ايمان مى آورى ؟ اين كار را مىبايستى قبلا انجام مى دادى آن زمان كه عاصى بودى و به فساد و تبهكارىاشتغال مى داشتى . مردم غافل چون تو بسيارند كه به آيات توحيد ما وقعى نمى نهند.امروز ما بدن تو را براى عبرت كسانى كه بعد از تو مى آيند بهساحل مى كشانيم تا ببينند بر فرعون چه گذشت . ((و لقد ارسلنا باياتنا الى فرعون و ملائهفقال انى رسول رب العالمين ، فلما جائهم باياتنا اذا هم منها يضحكون (زخرف / 46 و47) ((ع ((ان هولاء لشرذمه قليلون و انهم لنالعائظون ، و انا لجميع حاذرون ، و اوحينا الىموسى ان اسر بعبادى انكم متبعون (شعراء / 52، 54، 55، 56) ((ع ((و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طريقا فى البحر ببسا لاتخاف دركا و لا تخشى ، فاتبعهم فرعون بجنوده (طه / 77 - 78) ((ع ((واستكبر هو و جنوده فى الارض بغير الحق وظنوا انهم الينا لا يرجعون (قصص / 39)((ع ((قالوا اوذينا من قبل ان تاءتيتا و من بعد ما جئتناقال عسى ربكم ان يهلك عدوكم و يستخلفكم فى الارض فينظر كيف تعلمون (اعراف /129) ((ع ((فاتبعوهم مشرقين فلما ترآء الجمعان قال اصحاب موسى انا لمدركون ،قال كلا ان معى ربى سيهدين ، فاءوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك البحر فانفلقفكان كل فرق كالطود العظيم . (شعراء / 60 - 62) ((ع ((كداب آل فرعون والدين من قبلهم كفروا بايات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان اللهقوى شديد العقاب (انفعال / 52) ((ع ((فاتبعهم فرعون بجنوده فعشيهم من اليم ماغشيهم (طه / 87) ((ع ((فاءخذناه و جنوده فنبذناهم فى اليم و هو مليم (ذرايات / 40 ((ع ((و جاوزنا ببنى اسرائيل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغيا و عدوا و حتى اذا ادركهالغرق قال آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنواسرائيل و اءنا من المسلمين ، الآن و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين ، فاليوم ننجيك لمن خلقكآية و ان كثيرا من الناس عن لغافلون (يونس / 90 - 92)(101) ((ع قرآن هرجا بحث از عصيان مردم در مقابل پيامبران خدا را ياد آورى مى كند نتيجه نافرمانىآنان را با علت كيفر و مجازات بيان مى نمايد. به عنوان مثال درباره همين قوم بنى اسرائيل كه به ذلت و خوارى دچار شدند و بهدريوزگى و بينوايى افتادند آن را نتيجه چند چيز ذكر مى كند: - كفر به آيات خداوند - كشتار انبياى خدا - روحيه و عملكرد تجاوزگرى ((و ضربت عليهم الذلة و المسكنة و باءو بغضب من الله ذلك باءنهم كانوا يكفرونبآيات الله ويقتلون النبيين بغير الحق ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون (102) : ذلت ومسكنت دچارشان شد و به غضب خدا گرفتار شدند، زيرا به نشانه هاى خدا، كفرورزيدند و پيامبران را بناحق مى كشتند - چرا پيامبران مى كشتند؟ چون مردمى عصيانگر وتجاوزگر بودند. آيه بعدى نيز اشاره كلى دارد به همه امت هاى نافرمانى ، درمقابل پيامبران : ((كداءب آل فرعون و الذين من قبلهم كذبوابايات ربهم فاءهلكناهم بذنوبهم واءغرقنا آل فرعون و كل كانوا ظالمين (103) : مانند شيوهآل فرعون و ديگرانى كه قبل از آنان بودند، آيات پروردگارشان را تكذيب مى كردندبنابراين به علت گناهانشان آنان را نابود كرديم وآل فرعون را غرق نموديم و - البته - همه اينان ظالم بودند. همانطور كه قبلا اشاره شد، يكى از علت هاى اساسى سقوط حكومت حضرت اميرالمؤ منينعليه السلام همين عدم اطاعت مردم از آن حضرت است . در سخنانى جامع به آن اشاره فرمودهاست : ))اءحمدالله على ماقضى من اءمر، و قدر منفعل ، و على ابتلائى بكم اءيتها الفرقه التى اذا اءمرت لم تطع ، و اذا دعوت لم تجب، ان امهلتم خضتم ، و ان حوربتم خرتم ، و ان اجتمع الناس على امام طعنتم ، و ان اءجئتمالى مشاقة نكصتم ، لا اءبا لغيركم ! ماتنتظرون بنصركم و الجهاد على حقكم ؟ الموت اءوالذل لكم ؟ ((ع ((فو الله لئن جاء يومى - و لياءتينى - ليفرقن بينى و بينكم و اءنا لصحبتكمقال ، و بكم غير كثير. لله اءنتم ! ((ع ((اءما دين يجمعكم ! و لا حمية تشحذكم ! او ليس عجبا ان معاوية يدعو الجفاة الطغامفيتبعونه على غير معونة و لاعطاء و اءنا اءدعوكم - و اءنتم تريكة الاسلام و بقية الناس -الى المعونة او طائفة من العطاء فتفرقون عنى و تختلفون على ؟انه لا يخرج اليكم مناءمرى رضى فترضونه ، و لاسخط فتجمعون عليه ، و ان احب ما اءنا لاق الى الموت ! قددارستكم الكتاب ، و فاتحتكم الحجاج ، و عرفتكم ما اءنكرتم ، و سوغتكم ما مججتم ، لوكان الاعمى يلحظ، او النائم يستيقظ! و اءقرب بقوم منالجهل بالله قائدهم معاوية ! و مؤ دبهم ابن النابغة (104) )):سپاس مى گوييمخداى بزرگ را بر امرى كه لازم و واجب گردانيده و بر كارى كه مقدر فرموده و برآزمايش نمودن من به وجود شما اى گروهى كه هر وقت فرمانى دادم ، اطاعت نكرديد و هرزمان شما را فراخواندم به من پاسخ مساعد نداديد. و اگر به شما فرصتى داده شودبه سخنان بيهوده مى پردازيد و اگر جنگى پيش آيد از خود سستى و تهاون نشان مىدهيد و اگر مردمى دور امام جمع شوند آنان را سرزنش مى كنيد و اگر ناخواسته بهسختى دچار شويد به قهقرا بر مى گرديد. دشمنانتان بى پدر شوند. در يارى وتلاش براى (گرفتن ) حقتان منتظر چه هستيد! مرگ يا خوارى ؟ بخدا سوگند اگر مرگمن فرا رسد - كه خواهد آمد - در حالى ميان من و شما جدايى مى افكند كه از مصاحبت با شمابيزارم و در ميان شما تنهامانده ام شما را بخدا وا مى گذارم . آيا دينى نيست كه شما راگرد هم آورد و غيرت و مردانگى نداريد كه شما را بر انگيزاند؟ آيا شگفت آور نيست كهمعاويه ستمگران فرومايه را فرا مى خواند و بى آنكه به آنان كمك و بخششى كند از اوپيروى مى كنند؟ و من شما را - در حالى كه بازمانده آغاز اسلام و باقى مانده مسلمانان آندوره هستيد - با كمك و بخشش به اندازه سهم هر كس فرا مى خوانم ولى از اطراف منپراكنده مى شويد و با من مخالفت مى كنيد، از فرمان من رضايتى نداريد تا از آن خشنودشويد و نه خشم و رنجشى از آن داريد تا بر ضد آن گرد هم آييد (ديگر از دست شماخسته شده ام ) محبوبترين چيزى كه به ديدارش مشتاقم مرگ است . همانا من قرآن را بهشما آموختم و با دليل و برهان ميان شما حكم كردم و آنچه رانمى شناختيد به شماشناساندم و آنچه را از دهان بيرون مى انداختيد براى شما گوارا ساختم . اى كاش كورمى ديد، خفته بيدار مى گشت و به خدا سوگند چقدر بهجهل نزديك هستند، گروهى كه رهبرشان معاويه و تعليم دهنده شان پسر نابغه (عمر وبن عاص ) است (105) . امام عليه السلام در سخنان ديگرى پيش بينى سقوط حكومت خود را با ذكر كلمه ((لاءظن)) - يعنى گمان نزديك به يقين - براى مردم كوفه بيان مى كند كه شما از رهبرتان دردفاع از حق فرمان نمى بريد ولى دشمنان شما در دفاع ازباطل ، رهبرشان معاويه رااطاعت مى كنند: ((ماهى - الا الكوفه اءقبضها و اءبسطها،ان لمتكونى الا اءنت ، تهب اعاصيرك فقبحك الله ! ((ع
((لعمر اءبيك الخير يا عمرو اننى
|
على و ضر من ذا الاناء قليل
| ثم قال عليه السلام : اءنبئت بسرا قد اطلع اليمن ، و انى والله لاءظن ان هؤ لاء القوم سيد الون منكم باجتماعهمعلى باطلهم ، و تفرقكم عن حقكم ، و بمعصتكم امامكم فى الحق ، و طاعتهم امامهم فىالباطل ، و باءدائهم الامانة الى صاحبهم و خيانتكم ، و بصلاحهم فى بلادهم و فسادكم ،فلو ائتمنت اءحدكم على قعب لخشيت اءن يذهب بعلاقته (106) )): از حكومت جز كوفهكه زمام اختيار آن در دست من است ، چيزى باقى نمانده ؛ اى كوفه اگر قلمرو فرمان منتنها تو باشى و گرد بادهاى تو نيز شروع به ورزيدن كنند، خدا ترا زشت گرداند.سپس به گفته شاعر تمثل فرمود: ((اى عمرو! به جان پدر نيك كردارت سوگند كه ازاين سفره طعام جز اندك چربى براى من چيزى باقى نمانده است . )) آنگاه فرمود: خبر يافتم كه ((بسر )) (به امر معاويه ) بر يمن تاخته است ، به خدا سوگند گمانمى كنم كه اين قوم بر شما چيره شوند و زمام امور را به جاى شما بر دست گيرند زيراآنان در سخن باطل خود اتحاد و يگانگى دارند ولى شما در سخن حق خويش تفرقه وپراكندگى داريد. شما در راه حق از پيشواى بر حق خويش نافرمانى مى كنيد، خيانت مىنمائيد؛آنان در شهرهاى خود اصلاح مى نمايند ولى شما فساد مى كنيد اگر بر يكى ازشما كاسه اى چوبين را(كه بى ارزشترين چيزهاست ) به امانت سپارم مى ترسم بند ودوال آنرا ببرد. در بيان ديگرى آن حضرت ((فراخوانى مردم به حق )) را از طرف خود همانند حركت انبيامى داند كه مردم را به گرايش مكتب حق دعوت مى كردند ولى متاءسفانه تبليغ پيامبراندر وجودشان اثرى نداشت و امروز فقط نامى از آنان مانده است : ((ايها الناس ،انى قدبثثت لكم المواعظ التى وعظ الانبياء بها اممهم و اءديت اليكم ما اءدت الاوصياء الى منبعدهم ، و اءدبتكم بسوطى قلم تستقيموا، و حدوتكم بالزواجر فلم تستوسقوا. لله انتم !اءتتوقعون اماما غيرى يطاء بكم الطريق و يرشدكمالسبيل !(107) )):اى مردم من شما را پندهايى دادم كه پيامبران به امت هاى خويش موعظه مى كردند و آن چيزى را درباره شما بجاى آوردم كه جانشينان پيامبران پس از آنهابجاى مى آورند.من شما را به تازيانه (موعظه ) خويش ادب كردم اما شما به راه راستباز نيامديد و شما را با گفتارهاى بيم دهنده خويش به راه حق بردم ، اما هماهنگى نكرديد؛حال شما را به خدا واگذار مى كنم آيا منتطر رهبرى جز من هستيد كه راه را برايتان هموارهنمايد و شما را هدايت كند ! در خطبه ديگرى امام على (عليه السلام ) نتيجه عدم اطاعت مردم از خود را، به سرگردانىبنى اسرائيل تشبيه مى كند؛ كه از حضرت موسى اطاعت نكردند و به آن بلاها گرفتارشدند : ((ايها الناس لو لم تتخاذلوا عن نصر الحق ، و لم تهنوا عن توهينالباطل ، لم يطمع فيكم من ليس مثلكم ، و لم يقو من قوى عليكم ، لكنكم تهتم متاه بنىاسرائيل ، و لعمرى ، ليضعفن لكم التيه من بعدى اءضعافا بما خلفتم الحق وراءظهوركم ، و قطعتم الادنى ، و وصلتم الابعد، و اعملوا اءنكم ان انبعتم الداعى لكم ، سلكبكم منهاج الرسول ، و كفيتم مؤ ونة الاعتساف ، و نبذتمالثقل الفادح عن الاعناق ))(108) :اى مردم اگر يكديگر را از يارى دادن حق باز نمىداشتيد و از پشت كردن باطل (معاويه و يارانش ) سستى نمى نموديد؛ كسى كهمثل شما نيست در (شهرهاى ) شما طمع نمى كرد و كسى كه بر شما تسلط يافته است ،نيرو نمى گرفت . اما شما ( بخاطر پيروى نكردن از پيشواى خويش ) همچون بنىاسرائيل سرگردان شديد و بجان خود سوگند مى خورم ، پس از من سرگردانى شماچندين برابر خواهد شد، بخاطر اينكه شما حق را پشت سر خود رها كرده ايد؛ به كسىكه از حق دورتر بوده پيوسته ايد و بدانيد كه اگر از رهبر خويش پيروى مى كرديد،شما را به راه رسولخدا مى برد و از رنج كجروى آسوده مى شديد و بار سنگين و سختىرا از دوش خود فرو مى انداختيد. اگر جوامع بشرى به جاى مخالفت با رهبران خدايى ، از در اطاعت مى آمدند، مطيع وگوش به فرمان پيامبران و ولى امرشان مى شدند، خداوند بركات آسمان و زمين را برآنان ارزانى مى داشت ؛ - ((و الو استقاموا على الطريقة لاءسقيناهم ماء غدقا لنفتنهم فيه ...))(109) : اگردر مسير حق پايدارى و استقامت ورزيده بودند آب وافر و فراوانى به آنان مى داديم تادر آن بيازماييمشان - مراد از آب فراوان وسع رزق است -. ((و لو انهم اقاموا التوراة و الانجيل و ما انزل اليهم من ربهم لاءكلو من فوقهم و من تحتاءرجلهم (110) )): اگر اهل كتاب به تورات وانجيل و آنچه خدا برايشان نازل مى نمود عمل مى كردند بطور حتم از بالا - آسمان - و اززير پايشان - زمين - مى خوردند - از آسمان و زمين رزق آنان را زياد مى كرديم - . امام على عليه السلام نيز در خطبه قاصعه به اطاعت مردم از پيامبر اشاره مى نمايد كهباعث گرديد نعمتهاى خداوند متعال بر آنان گسترش يابد و در آسايش قرار گيرند: ((فانظروا الى مواقع نعم الله عليهم حين بعث اليهم رسولا، فعقد بملته طاعتهم ، وجمع على دعوته اءلفتم : كيف نشرت النعمه عليهم جناح كرامتها، و اءسالت لهمجداول نعيمها، و التفت الملة بهم فى عوائد بركتها، فاءصبحوا فى نعمتها غرقين ، و فىخضرة عيشها فكهين ، قد تربعت الامور بهم ، فىظل سلطان قاهر، و آوتهم الحال الى كنف عز غالب ، و تعطفت الامور عليهم فى ذرى ملكثابت ، فهم حكام على العالمين ، و ملوك فى اطراف الارضين ، يملكون الامور على من كانيملكها عليهم ،ويمضون الاحكام فيمن كان يمضيها فيهم ! لاتغمز لهم قناة و لاتفرع لهمصفاة ! (111) : آنگاه به نعمتهاى بزرگى كه خدا به هنگام بعثت پيامبرى به آنان(امتهاى گذشته ) ارزانى داشت بنگريد كه فرمانبردارى آنان را با آيين خويش پيوند دادو با دعوت خويش آنان را با هم مهربان و متحد ساخت . (بنگريد) كه چگونه اين نعمتبال بزرگواريش را بر سر آنان گسترد و نهرهاى عيش و عشرت را به سوى آنانروانه كرد و آيين حق با تمام بركاتش آنان را در بر گرفت آنگاه در ميان نعمتها غرقگشتند و از خرمى زندگى برخوردار و بهره مند شدند،امور آنان در سايه قدرتىكامل استوار شد و در سايه عزت و بزرگوارى پيروزى قرار گرفتند و امور آنان تحتحكومتى ثابت و پايدار درآمد آنگاه آنان زمامداران جهان و پادشاهان روى زمين گرديدند وفرمانرواى كسانى شدند كه تاكنون بر آنها فرمانروايى مى كردند تيرى به سوىآنان انداخته نمى شد و سنگى به طرافشان پرتاب نمى گشت (هيچكس قدرت از بينبردن آنها را نداشت و احدى خيال مبارزه با آنان را در سر نمى پرورانيد). خط مشى پيرو آل پيامبر بعد از كلام خدا، ائمه اطهار هستند كه حركات و سكنات آنان بايدالگو براى جامعه ما باشند تا بتوان در عصر حاضر، اسلام ناب را حفظ كرد. ذهنياتخود را سنت و روش قرار ندهيم بلكه گوش به فرمان ائمه باشيم كه امروز بزرگاندين و دولت اسلامى ، همه بايد به اين نكته توجه نماييم . امام على عليه السلام مى فرمايد: ((توجه تان بهاهل بيت پيامبر باشد و جهت گيرى آنان را بر خود لازم بدانيد و دنباله رو آنان باشيدزيرا آنان شما را از راه راست منحرف نمى كنند و به نابودى و گمراهى بر نمىگردانند. پس اگر آنان نشستند، شما نيز بنشينيد و اگر بلند شدند شما نيز بلندشويد، بر آنان پيشى نگيرند كه گمراه و سرگردان مى شويد و از آنان عقب نمانيد كهنابود مى شويد: ((انظروا اءهل بيت نبيكم ، فاءلزموا سمتهم و اتبعوا اءثرهم فلنيخرجوكم من هدى و لن يعيدوكم فى ردى ، فان لبدوا و ان نهضوا فانهضوا لاتسبقوهمفتضلوا و لا تتاءخروا عنهم فتهلكوا)). (112) براى اينكه نظام امامت برقرار بماند و جامعه راه پايدارى و پويايى خود را ادامه دهدبايد جامعه به وظايفى كه حضرت امير عليه السلام مشخص فرموده ،عمل نمايد: 1- وفادارى به نظام و رهبرى آن . 2- دلسوزى در نهان و آشكار - كه گزندى به ولى امر و نظام مقدس نرسد-. 3- پاسخ مثبت به نداى رهبرى جامعه بدون تاءخير. 4- پيروى از دستورها و اوامر رهبرى امت بدون فوت وقت : ((و اما حقى عليكم )): 1 - ((فالوفاء بالبيعة )) 2- ((والنصيحة فى المشهد و المغيب )) 3- ((والاجابة حين ادعوكم )) 4- ((والطاعة حين آمركم (113) )) گفته شده : ((نصح )) در لغت به معناى ((اخلاص درعمل )) مى باشد؛ معناى ((پند و اندرز)) نيز مى دهد و هر كارى كه از روى ((شفقت ودلسوزى )) باشد به آن ((نصح )) گويند.(114) در قرآن هم اين معانى بكار رفتهاست : ((اءبلغكم رسالات ربى وانصح لكم (115) : رسالات پروردگارم را به شمارساندم و شما را نصيحت مى كنم . ((فقالت هل اءدلكم على اءهل بيت يكفلونه لكم و هم له ناصحون (116) )): -خواهر موسى - گفت : آيا خانواده اى را به شما معرفى كنم كه او را برايتان كفالتنمايد و دلسوز او باشد - از او مواظب كند -. ((توبوا الى الله توبة نصوحا )): (117) به طرف خدا توبه اى خالص نماييد. بنظر مى رسد ((پند و اندرز دادن ))، ((دلسوزى و شفقت )) و خالص و پاك بودن ))هرسه معنا به چيزى بر مى گردد كه انگيزه درونى ((عشق و مهربانى و دلسوزى )) رادر بر دارد، چه سخن خير باشد و چه عمل خير. در فرمايش حضرت امير عليه السلام همكه (( نصيحت )) آمده به معناى ((پند و اندرز دادن )) افراد جامعه به آن حضرت نيستبلكه ((مراقبت مواظبت )) از آن مقام عظمى ولايت و امامت ، در نهان و آشكار باكمال عشق و محبت نسبت به آن حضرت مطرح است . به ويژه اينكه در اين قسمت بدون حرفاضافه آمده است و گمان آمده است و گمان مى رود معناى اصلى نصح : ((مواظبت و مراقبت)) از گزند حوادث باشد كه هر سه معناى مذكور از جهتى به آن پيوند مى خورند. اما در قسمت ديگر، از فرمايش آن حضرت كه موفق مردم را برخود بر مى شمرد و نصيحترا آورده اند، به معناى پند و اندرز هم نظر دارد: چون حضرت با نصيحت ، مواظبت مى نمايد كه مردم از مسير حق منحرف نشوند: ((فاءماحقكم على )): 1- ((فالنصيحة لكم 2- ((و توفير فيئكم عليكم )) 3- ((و تعليمكم كيلا تجهلوا ))(118) 4- ((و تاءدبيكم كيما تعلموا))(119) اما حقوق شما مردم بر من عبارتند از: 1- براى شما ناصح باشم . 2- سهميه شما را از اموال عمومى بپردازم . 3- آگاهى دادن به شما، تا نا آگاه نباشيد. 4- زمينه رشدتان را فراهم نمايم . آنچه در اينجا حائز اهميت است ، جنبه اطاعت پذيرى جامعه نسبت به اوامر و رهبرى آن مىباشد كه ثبات اجتماعى را پديد مى آورد؛ نمى گذارد تند بادهاى بحران آن رامضحمل كند و تلاش دشمن را در اين باره منكوب مى نمايد. به همين جهت على عليه السلاممى فرمايد: ((ولى عليكم الطاعة و الا تنكصوا عن دعوة و لا تفرطوا فى صلاح : ))(120) وحق من بر شما اين است كه از من فرمان بريد و از فراخوانى سرباز نزده و عقب گردننماييد و در كارى كه صلاح دانستم كوتاهى نكنيد. ((والامامة نظاما للاءمة والطاعة تعظيما للامامة : ))(121) امامت نظام امت و اطاعت ازرهبرى ، بزرگداشت و حفظ امامت است . ولى اگر به جاى اطاعت و پيروى ، نافرمانى و سرپيچى باشد، پيشامدهايى كه باعثتاءسف و ندامت است ، خواهد آمد: ((فان معصية الناصح الشفيق ، العالم المجرب تورث الحسرة و تعقب الندامة )):(122) نافرمانى از نصيحتگر مهربان آگاه و با تجربه ، بطور حتم موجب حسرت وتاءسف است و پشيمانى را در پى دارد. با توجه به حساسيت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نسبت به اطاعت امت از امام وگوشزد نتايج شوم نافرمانى امت از امام خود، عدم پيروى به موقع از دستورها و فرامينرهبرى ، جامعه را به ورطه نابودى مى كشاند. همانطور كه قبلا نيز اشاره شد،عامل اساسى سقوط حكومت آن حضرت ، عدم اطاعت مردم آن زمان در آمادگى براى دفاع ازنظام مقدس اسلامى مى باشد نه شهادت آن مظلوم بزرگ بشريت و تاريخ ، در محرابعبادت . عدم فرمانبرى مردم ، از ((عدم شناخت حق ازباطل )) است كه قدرت تشخيص درست حق ازباطل با گذشت زمان و دسيسه هاى دشمن ، آنان را از شناخت فرهنگاصيل اسلام باز داشته بود.
|
|
|
|
|
|
|
|