|
|
|
|
|
|
روش ابتلا و امتحان روش ابتلا و امتحان نيكوترين روش در شكوفا كردن استعدادهاى بشر و آشكار نمودنگوهر حقيقت آدمى و خالص ساختن وجود انسان و مشخص كردن شايستگيها و مراتب افراد ووسيله جدا نمودند و تميز آنان است . ((و اذ ابتلى ابراهيم ربه بكلمات فاتمهنقال انى جاعلك للناس اماما.))(854) و چون ابراهيم را پروردگارش با امورى چند بياموزد و وى همه را به انجام رسانيد، (خدابه او) فرمود: من تو را پيشواى مردم قرار دادم . بدون ابتلا و امتحان نه جايگاه و مرتبه آدميان مشخص مى شود و نه امكان تميز و تفكيكآنان فراهم مى گردد، و نه زمينه ظهور بواطن و كسب كمالات آماده مى شود. معنا و مفهوم ابتلا و امتحان ((ابتلا)) و ((بلا)) هر دو به معنى امتحان و آزمايش است ، بدين ترتيب كه كارى را بهكسى پيشنهاد مى كنند يا او را در حادثه و واقعه اى قرار مى دهند تا بدين وسيله خود رانشان دهد و صفات باطنى او را مانند اطاعت ، شجاعت ، سخاوت ، عفت ، علم و وفا و يا نقطهمقابل اينها و ميزانشان را دريابند؛ و بديهى است كه امتحان و آزمايش همواره به وسيلهعمل باشد، زيرا ابتلا جز با عمل معنا نمى يابد و در صحنهعمل است كه صفات باطنى انسان ظاهر مى شود؛(855) و نيز استعدادهاى انسان از قوهبه فعل درمى آيد و به سوى كامل شدن پيش مى رود. هرگاه بخواهيم انسان را به سوى مقصد تربيت سير دهيم ، بايد به وسيله مجموعه اى ازاعمال دريابيم كه او تا چه اندازه آمادگى و صلاحيت آن مقصد را دارد، تا بتوانيم زمينهلازم را براى اين سير بدرستى فراهم كنيم ؛ و نيز براى اينكه دريابيم كه متربى درچه مرتبه اى است و چه تواناييها و صلاحيتهايى دارد و بخواهيم آن تواناييها وصلاحيتها ظهور كند، بايد يك سلسله امور را كه متناسب مقصد تربيت است بر او وارد كنيم، و اين عمل ابتلا و امتحان ناميده مى شود؛ و همه چيز براى اين است كه باطنها ظهور كند وصلاحيتها و عدم صلاحيتها ظاهر شود. اين همان چيزى است كه پيوسته درباره انسان تحققمى پذيرد.
لحظه لحظه امتحانها مى رسد
|
سر دلها مى نمايد در جسد(856)
| ارسال رسل ، انزال كتب ، تحولات و تطورات ، خير و شر، نعمت و نقمت ، وسعت و تنگى ،فراوانى و كمبود، فقر و غنا، امنيت و ترس ، حيات و مرگ ، همه و همه براى اين است كهصلاحيت و عدم صلاحيت انسان نسبت به مقصدى كه دين آدميان را بدان مى خواند ظهوريابد.(857) امام خمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد: ((بعثت رسل و نشر كتب آسمانى همه براى امتياز بشر و جدا شدن اشقيا از سعدا و مطيعيناز عاصين است ، و معنى امتحان و اختيار حق همين امتياز واقعى خود بشر است ازيكديگر.))(858) ابتلا و امتحان الهى امتحانها و ابتلاهاى الهى براى آن است كه انسان بدين وسيله به كمالى كه شايسته آناست برسد. يك وقت چيزى را مورد امتحان قرار مى دهند تا مجهولى را به معلومتبديل كنند، مانند به كار بردن ترازو براى توزين شى ء يا به كار بردن ميزانالحراره براى تعيين گرما و مانند اينها. ما غالبا از باطن اشيا و امور بى خبريم و ازمجراى امتحان تلاش مى كنيم تا باطن آنها را تشخيص دهيم و نادانى خود را نسبت به اشياو امور برطرف سازيم . اين نوع امتحان يعنى به كار بردن ميزان و مقياس براى كشفمجهول درباره خداى متعال صحيح نيست ، بلكه امتحان الهى معنايى ديگر دارد و آن از قوهبه فعل درآوردن استعدادها و تكميل آنهاست ، اينكه خداوند انسانها را به وسيله امورگوناگون امتحان مى كند، بدين معنى است كه به وسيله اينها هر كسى را به كمالى كهلايق آن است مى رساند. فلسفه مشكلات و بلاها فقط سنجش وزن و درجه و كميت نيست ،زياد كردن وزن و بالا بردن درجه و افزايش دادن به كميت است . خداوند امتحان نمى كندكه وزن واقعى و حد و درجه معنوى و اندازه شخصيت كسى معلوم شود؛ امتحان مى كند تا بروزن واقعى و درجه معنوى و حد شخصيت آن بنده افزوده شود. خداوند امتحان نمى كند كهبهشتى واقعى و جهنمى واقعى معلوم شود، امتحان مى كند و انسانها را در نعمتها و نقمتها،راحتيها و سختيها، و خير و شر قرار مى دهد تا صلاحيت باطنى انسانها از نظر استحقاقثواب يا عقاب به منصه ظهور برسد و هر كه مى خواهد به بهشت برود و هر كه مىخواهد به قرب الهى برسد، در خلال اين امور خود را شايسته و لايق بهشت كند يا بهبالاتر از آن دست يابد و هر كه شايستگى و لياقت ندارد سر جاى خودبماند.))(859) ((و نبلوكم بالشر و الخير فتنة .))(860) و شما را از راه آزمايش به بد و نيك خواهيم آزمود. اگر ابتلاها و امتحانهاى الهى به بدى و نيكى ، سختى و آسانى ، مصيبت و دولت نباشد،استعدادهاى انسان به فعليت نمى رسد و اعمالى كه مقياس پاداش و كيفر است ظهور نمىكند، زيرا تنها بر اساس صفات درونى و استعدادهاى پنهانى نمى توان پاداش داد وكيفر نمود، بلكه بايد اين صفات و كيفيتها و استعدادها ظهور يابند تا انسانها مستحقثواب و عقاب شوند. ((احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايقتنون و لقد فتنا الذين من قبلهمفليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكاذبين .))(861) آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند ايمان آورديم ، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمىگيرند؟ و بى گمان كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم تا خدا آنان را كه راستگفته اند معلوم دارد و دروغگويان را (نيز) معلوم دارد. نظام هستى بر ابتلا و امتحان استوار است و هر كه ادعايى كند بايد بداند كه هزارانامتحان در پيش دارد. به تعبير ((ملاى رومى )) آن انسان بى اطلاع از فن خياطى چونادعاى خياطى كند، بلافاصله يك قواره پارچه اطلس پيش رويش مى گذارند و مى گوينديك قباى گشاد ببر و در نتيجه اين امتحان ، راستگو از دروغگو معلوم مى شود. اگر مردمدر ناگواريها و جز اين امتحان نمى شدند، هر ناكسى مدعى مى شد كه در روز جنگ رستمدستان است .
صد هزاران امتحان است اى پدر
|
هر كه گويد من شدم سرهنگ در
|
گر نداند عامه او را ز امتحان
|
افكند در پيش او شه ، اطلسى
|
كه ببر اين را به غلطاق فراخ
|
ز امتحان پيدا شود او را دو شاخ
|
هر مخنث در وغا رستم بدى (862)
| در ميدان حوادث و در عرصه ابتلا و امتحان است كه استحقاقها بروز مى كند و هر كسشايسته جايگاه مناسب خويش مى شود. ((و لنبلونكم حتى نعلم المجاهدين منكم و الصابرين .))(863) و البته شما را مى آزماييم تا مجاهدان و شكيبايان شما را بازشناسانيم . بنابراين به سبب ابتلا و امتحان الهى است كه استعدادها به فعليت درمى آيد و استحقاقهاظهور مى كند و هر كه به آنچه شايسته اوست مى رسد، امير مؤ منان على (ع ) در اين بارهفرموده است : ((الا ان الله قد كشف الخلق كشفة ، لا انهجهل ما اخفوه من مصون اسرارهم و مكنون ضمائرهم ، ولكن ليبلوهم ايهم احسن عملا، فيكونالثواب جزاء و العقاب بواء.))(864) بدانيد كه خداوند احوال مردمان را آشكار نمود، نه آنكه بر اسرار پوشيده آنان دانا نبودو بر آنچه در سينه هاى خود نهفته اند بينا نبود، بلكه خواست آنان را بيازمايد تا كداميكاز عهده تكليف ، نيكوتر برآيد تا پاداش برابر كار نيك بود، و كيفر مكافات كار بدباشد. پس ابتلا و امتحان الهى براى آن است كه شئون باطنى و لياقت ذاتى انسانها به فعليتدرآيد و مستحق آن چيزى شوند كه در خور آنند، نه آنكه چيزى بر خداوند معلوم شود. بهبيان امير مؤ منان (ع ): ((و ان سبحانه اعلم بهم من انفسهم ، ولكن لتظهرالافعال التى بها يستحق الثواب و العقاب .))(865) هر چند خدا از خود آنها به آنها داناتر است ، ليكن ابتلا و امتحان براى آن است كهكردارهايى كه شايسته پاداش و كيفر است (به خود ايشان ) آشكار گردد. عموميت ابتلا و امتحان ناموس ابتلا و امتحان ، ناموسى الهى است كه هميشه جارى است و همگان را در بر مىگيرد و انسانها پيوسته به راهها و وسايل گوناگون در ابتلا و امتحانند. هر چه بهنوعى با انسان ارتباط دارد وسيله امتحان است . خداوند امتحان و ابتلا را به تمام امورىكه به نحوى به انسان مرتبط مى شوند، عموميت داده است . گاهى اين امور مربوط بهخود انسان و اجزاى وجود اوست كه خداوند انسان را با آنها امتحان مى كند، مانند چشم وگوش و حتى اصل حيات ؛ و گاهى اين امور چيزهايى خارج از وجود انسان است كه مرتبطبه اوست ، مانند زن و فرزند، خاندان و دوست ،مال و مقام ، و بالاخره هر چيزى كه به نوعى مورد استفاده ومحل ارتباط انسان است ؛ و همچنين امور مقابل اينها، مانند مرگ يا مصيبتهاى ديگرى كه انسانبا آنها روبرو مى شود. هر جزئى از اجزاى عالم و هر حالتى از حالات آن كه به انسانمرتبط مى شود، از جمله وسايل و عواملى است كه خداوند انسان را با آن امتحان مى كند؛ واين ابتلا و امتحان تمام افراد بشر را در بر مى گيرد، مؤ من يا كافر، نيكوكار يابدكار، پيامبر يا مقامهاى پايين تر، همه و همه در ابتلا و امتحانند و هيچ كس از اين ناموس عمومى الهى مستثنا نيست .(866) آيات متعدد قرآن كريم و سخنان پيشوايان حق جلوه هاىعينى قرآن بيانگر اين حقيقت است . خداى متعال هر آنچه را كه در زمين است وسيله ابتلا وامتحان معرفى كرده است : ((انا جعلنا ما على الارض زينة لها لنبلوهم ايهم احسن عملا.))(867) ما آنچه را بر زمين است ، زيورى براى آن قرار داديم تا مردمان را بيازماييم كه كدامشاننيكوكارترند. دنيا محل ابتلاى انسان است و آنچه در آن جلوه دارد وسيله امتحان و سنجشاعمال آدمى و مايه ظهور استعدادها در جهات مثبت و منفى است . زيورهاى دنيا و جاذبه هاى آنآدمى را به خود مشغول مى كند و انگيزه هاى گوناگون را در درون آدمى بيدار مى نمايدتا در كشاكش اين انگيزه ها و درخشش آن زيورها، انسان آزموده شود و ميزان قدرت ايمان ونيروى اراده و معنويت و فضيلت خود را به نمايش بگذارد.(868) امير مؤ منان على (ع )در نامه اى به معاويه ، اين حقايق را بدو گوشزد مى كند و چنين مى فرمايد: ((اما بعد فان الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها، و ابتلى فيها اهلها ليعلم ايهماحسن عملا. و لسنا للدنيا خلقنا، و لابالسعى فيها امرنا، و انما وضعنا فيها لنبتلى بها،و قد ابتلانى الله بك و ابتلاك بى : فجعل احدنا حجة على الآخر.))(869) اما بعد، خداى سبحان دنيا را براى آخرت قرار داده و مردم دنيا را در آن به آزمايش نهادهتا معلوم دارد كه كداميك نيكوكارتر است . ما را براى دنيا نيافريده اند، و نه ما را بهكوشش در آن فرموده اند. ما را به دنيا آورده اند تا در آن آزموده شويم ، و همانا خدا مرابه تو آزمود و تو را به من آزمايش نمود، و يكى از ما را حجت ديگرى مقرر فرمود. درگيرى حق و باطل ، و پيروى از حق و دنباله روىباطل عرصه امتحان و جدا شدن صفوف است . ((ولكن ليبلو بعضكم ببعض .))(870) تا برخى شما را به وسيله برخى ديگر بيازمايد. هرگونه رابطه انسانى و هر داشتن و نداشتنى مايه ابتلا و امتحان است كه اين جهانبتمامه صحنه آزمايش است . ((لتبلون فى اموالكم و انفسكم .))(871) هر آينه در مالها و جانهايتان آزموده خواهيد شد. ((و لنبلونكم من الخوف و الجوع و نقص منالاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين .))(872) و هر آينه شما را به چيزى از (قبيل ) بيم و گرسنگى ، و كاهشى دراموال و جانها و محصولات مى آزماييم ، و شكيبايان را مژده ده . هدف از آفرينش رساندن آدميان به كمال شايسته ايشان است و قرار گرفتن انسان در اينمرتبه از هستى و انتقال از اين نشئه و نشئه ديگر نيز آزمونى است تا انسانها از يكديگرمتمايز شوند. ((الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا.))(873) خداوند مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد. عموميت ابتلا و امتحان در نظام هستى چنان است كه هيچ چيز از آن خالى نيست . امام صادق (ع )فرموده است : ((ما من قبض و لا بسط الا و لله فيه مشيئة و قضاء و ابتلاء.))(874) هيچ قبض و بسطى نيست مگر آنكه خداوند در آن مشيت و حكم و امتحانى دارد. هيچ چيز از قبض و بسط الهى بيرون نيست كه هستى عين ابتلا و امتحان است و هر گامى كهانسان برمى دارد و هر حركتى كه مى نمايد گام در امتحانى مى نهد و محك زده مى شود.پس بايد بهوش باشد و اگر در امتحانى كوچك و ناچيزقبول گرديد، مغرور نشود و خود را مردود نكند.
گر تو نقدى يافتى ، مگشا دهان
|
هست در ره ، سنگهاى امتحان
|
امتحانها هست در احوال خويش
|
گفت يزدان از ولادت تا به حين
|
يفتنون كل عام مرتين (875)
|
امتحان بر امتحان است اى پدر
|
هين به كمتر امتحان ، خود را مخر(876)
| نقش ابتلا و امتحان در تربيت علاوه بر آنچه ذكر شد، ابتلا و امتحان بهترين وسيله براى خالص ساختن انسان وفراهم كردن زمينه اتصاف به صفات و كمالات الهى است ، چنانچه خداىمتعال فرموده است : ((و ليبتلى الله ما فى صدوركم و ليمحص ما فى قلوبكم و الله عليم بذاتالصدور.))(877) و (ابتلاها و امتحانها) براى اين است كه خداوند آنچه را در دلهاى شماست (درعمل ) بيازمايد؛ و آنچه را در قلبهاى شماست پاك گرداند، و خدا به آنچه در سينه هاستداناست . راه ورود به درگاه الهى خالص شدن آدمى از ناخالصى هاست و انسان در بوته ابتلا وامتحان به خلوص مى رسد. در حديث امام صادق (ع ) آمده است : ((يفتنون كما يفتن الذهب ؛ يخلصون كما يخلص الذهب .))(878) مردم چنانكه طلا (در بوته ) آزمايش مى شود، امتحان مى شوند؛ و چنانكه طلا خالص مىشود، خالص مى شوند. اگر انسان نگاه خود را تصحيح كند و بياموزد كه همه چيز وسيله ابتلا و امتحان است ،بخوبى مى تواند از اين امور در جهت رشد و كمال خويش بهره ببرد. در اين صورت سختترين بلاها نيز معنايى ديگر مى يابد و دستاويز كرامت و سعادت انسان مى شود.
فضل و بزرگمردى و سالارى (879)
| والاترين مرتبه تربيت اين است كه انسان پيوسته خود را در امتحان الهى ببيند و آن رانردبان سير به سوى مقصدى كند كه براى آن آفريده شده است . ((لقمان حكيم )) درتربيت فرزند خود او را با اين حقيقت آشنا مى كند تا بياموزد كه از هر ابتلايى در جهترشد خود بهره گيرد. ((يا بنى ، ان الذهب يجرب بالنار، و العبد الصالح يجرب بالبلاء، فاذا احبالله قوما ابتلاهم ، فمن رضى فله الرضا، و من سخط فله السخط.))(880) فرزندم ، همانا طلا با آتش امتحان مى شود و بنده صالح با بلا امتحان مى گردد، و چونخداوند مردمانى را دوست بدارد آنان را در ابتلا و امتحان فرو مى برد، پس هر كه راضىباشد (و از آن بدرستى بهره گيرد) به رضايت حق رسد و هر كه به خشم آيد (و از آنبدرستى بهره مند نشود) به خشم الهى دچار گردد. آنچه مهم است اين است كه مربى به دريافتى صحيح از ابتلا و امتحان دست يابد تابتواند از چنين نردبانهايى با استمداد از الطاف الهى وعمل ايمانى ، و صبر و استقامت ، بالا رود و كرامت و عزت يابد، نه اينكه سقوط نمايد ودر حقارت و ذلت سرنگون شود. به بيان امير مؤ منان (ع ): ((عند الامتحان يكرم الرجل او يهان .))(881) هنگام آزمايش است كه انسان خود را گرامى يا خوار مى دارد. نمونه هاى تربيت الهى در پرتو آزمونهاى گوناگون به مراتب والاىكمال دست يافتند، چنانكه خداى متعال حضرت ابراهيمخليل (ع ) را پس از ابتلاها و امتحانهاى فراوان به مقام پيشوايى مردمان منصوب كرد. آنحضرت شايستگى خود را در همه امتحانها نشان داد؛ فرمان قربانى كردنفرزند،(882) قرار دادن زن و فرزند در سرزمينى خشك و بى گياه ،(883) مهاجرتاز سرزمين بت پرستان ،(884) شكستن بتها،(885) رفتن دردل آتش ،(886) و... پس از اينكه از همه اين امتحانها سربلند بيرون آمد، لياقتپيشوايى جهانيان را يافت . امام صادق (ع ) فرموده است : ((ان الله تبارك و تعالى اتخذ ابراهيم عبداقبل ان يتخذه نبيا، و ان الله اتخذه نبيا قبل ان اتخذه رسولا، و ان الله رسولاقبل ان اتخذه خليلا، و ان الله اتخذه خليلا قبل ان يجعله اماما، فلما جمع له الاشياءقال : ((انى جاعلك للناس اماما)).(887)))(888) خداى تبارك و تعالى ابراهيم را بنده خود گرفت پيش از آنكه پيامبرش كند، و او را بهپيامبرى برگزيد پيش از آنكه رسولش كند، ورسول خود قرارش داد پيش از آنكه خليلش گرداند، و خليلش گرفت پيش از آنكه امامشقرار دهد. پس چون همه اين مراتب و مقامات را برايش گرد آورد، فرمود: من تو را پيشواىمردم قرار دادم . حضرت ابراهيم (ع ) پس از گذراندن مراحل مختلف ابتلا و امتحان به چنين مقامى دست يافت. هيچ كس به هيچ مرتبه اى از كمال نمى رسد مگر آنكه در ابتلا و امتحان مناسب خودسربلند بيرون آيد، خواه آن ابتلا و امتحان از جنس قبض باشد يا بسط، سختى وگرفتارى باشد يا رفاه و آسايش ، تنگدستى و فشار باشد يا گشاده دستى و راحتى ،مقصد آن است كه انسان در هر حال در مقام شاكران باشد و همه چيز را از خدا ببيند وامكانات و استعدادهاى خود را در جهت اتصاف به صفات الهى به كار بندد. و البته ابتلاو امتحان به وسيله رفاه و آسايش ، و عافيت و راحت سخت تر است ، زيرا در اينحال ، غفلت و لغزش آدمى بيشتر است و كسانى مى توانند مقام شاكر بودن خود را حفظكنند و به كفران كشيده نشوند كه به توفيق الهى امتحانها را بشناسند و بخوبىدريابند و سخت استقامت و پايدارى ورزند. حضرت سليمان (ع ) نمونه اى خوب در اينعرصه است . آن حضرت با تمام قدرت و مكنتى كه داشت بنده شاكر خدا بود و ذره اى ازاين مرتبه دور نشد و گرفتار دنيا نگرديد. هنگامى كه ((آصف بن برخيا)) وزيرسليمان (ع ) تخت ((بلقيس )) را در كمتر از يك چشم بر هم زدن از راه دور براى وىحاضر كرد،(889) سليمان گفت اين لطف خداست براى اينكه مرا امتحان كند كه آياشكرگزارى مى كنم يا كفران ؟ ((قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك بهقبل ان يرتد اليك طرفك فلما راه مستقرا عندهقال هذا من فضل ربى ليبلونى اء اشكر ام اكفر و من شكر فانما يشكر لنفسه و من كفرفان ربى غنى كريم .))(890) كسى كه نزد او دانشى از كتاب (الهى ) بود، گفت : من آن تخت را پيش از آنكه چشم خود رابر هم زنى برايت مى آورم . پس چون سليمان آن تخت را نزد خود مستقر ديد، گفت : اين ازفضل پروردگار من است ، تا مرا بيازمايد كه آيا شكر مى گزارم يا ناسپاسى مى كنم .و هر كس شكر گزارد، تنها به سود خويش شكر مى گزارد، و هر كس ناسپاسى كند،بى گمان پروردگارم بى نياز و بزرگوار است . جهتگيرى تربيتى ابتلا و امتحان بدين سوى است ؛ و اينكه بندگان به سبب ابتلا وامتحان پاك و خالص شوند و به كمالات ربانى دست يابند و شاكر باشند. روش مراقبه و محاسبه روش ((مراقبه و محاسبه )) مؤ ثرترين روش در تصحيح رفتار و حفظ كردار صالح وتداوم عمل ايمانى است . خداى سبحان مؤ منان را به ((مراقبه )) و ((محاسبه )) خودفرمان داده و فرموده است : ((يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبيربما تعملون و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك همه الفاسقون.))(891) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا داريد؛ و هر كسى بايد بنگرد كه براى فردا(ى خود) از پيش چه فرستاده است ، و از خدا پروا داشته باشيد كه خدا بدانچه مى كنيدآگاه است . و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنان را دچارخودفراموشى كرد، اينانند بدكاران نافرمان . روش ((مراقبه و محاسبه )) در حقيقت راهى براى مراقبت از خود و مرزبانى خويش است واز اين رو آن را روش ((مرابطه )) ناميده اند.(892) ((يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون.))(893) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، صبر كنيد و ايستادگى ورزيد و مرزها را نگهبانى كنيد واز خدا پروا نماييد، اميد است كه رستگار شويد. ((مرابطه )) از ماده ((رباط)) گرفته شده است كه ((رباط)) به معناى بستن چيزىدر مكانى است ، مانند بستن اسب در يك محل .(894) خداىمتعال مى فرمايد: ((و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل .))(895) و براى (كارزار با) آنها آنچه مى توانيد نيرو و اسبان بسته (و زين كرده ) آماده سازيد. ((ربط)) به معناى بستن و محكم كردن است ؛(896) و ((ربط قلب )) به معناى آرامشدل و سكون خاطر است ، گويا به محلى بسته و محكم شده است .(897) ((ربط اللهعلى قلبه بالصبر)) يعنى خداوند دل او را با صبر محكم و استوار كرد.(898) درقرآن كريم آمده است : ((و ربطنا على قلوبهم اذا قاموا فقالوا ربنا رب السماوات و الارض لن ندعو مندونه الها لقد قلنا اذا شططا.))(899) و دلهاى آنان را استوار گردانيديم آن گاه كه به پا خاستند و گفتند: پروردگار ماپروردگار آسمانها و زمين است . هرگز جز او خدايى را نمى خوانيم كه آن گاه اگرچنين كنيم هر آينه سخنى ناروا و گزاف گفته باشيم . بر اين اساس ((مرابطه )) در لغت به معنى با يكديگر ارتباط داشتن ، با هم مرتبطبودن ، به يكديگر پيوستن ، سرحد دارى و مرزبانى است .(900) محقق حلى (ره ) درتعريف آن مى نويسد: ((المرابطة هى الارصاد لحفظ الثغر.))(901) يعنى ((مرابطه)) نگهبانى و سنگربندى براى نگاهدارى مرزهاست . در اصطلاح اهل سلوك ((مرابطه )) به معنى به خود پيوستن و مراقب خود بودن و خودمرزبانى است ؛ و همان طور كه ((مرابطه )) در لغت حفظ مرزهاى سرزمين اسلام از تهاجمدشمنان است ،(902) ((مرابطه )) در تربيت روش حفظ مرزهاى سرزمين ايمان از تهاجمدشمن نفس و ساير دشمنانى است كه با آن همدستند، زيرا خانمان سوزترين درد آدمى بهجهان بيرونى مربوط نمى شود، بلكه اين درد به درون آدمى باز مى گردد، چنانكه درحديث نبوى آمده است : ((اعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك .))(903) دشمنترين دشمنانت نفس (اماره ) توست كه ميان دو پهلويت است . ((مرابطه )) بهترين روش در مقابله با تهاجم سخت ترين دشمنان است . روايت شده استكه رسول خدا(ص ) فرمود: ((افضل الجهاد ان يجاهد الرجل نفسه و هواه .))(904) برترين جهاد آن است كه انسان با نفس خود و هوا و هوس خويش جهاد كند. از آنجا كه همه ظلمتها و ظلمها از خود انسان برمى خيزد، هيچ روش تربيتى همچون مراقبتاز خود نيست . ((يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم .))(905) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بر شما باد (نگاهداشت ) خويشتن . براى اينكه انسان بتواند به ((مرابطه )) خود قيام كند بايد آداب و مراحلى را پاسدارد تا بتواند مرزهاى حقيقت وجود خويش را حفظ كند. امير مؤ منان على (ع ) به چنين امرخطيرى فرمان مى دهد و مى فرمايد: ((قيدوا انفسكم بالمحاسبة ، و املكوها بالمخالفة .))(906) نفسهاى خود را با محاسبه در بند بكشيد و با مخالفت (هواس و هوس ) خود، آنها را مالكشويد. چنين روشى بهترين راه براى به سامان آوردن خود و تربيت خويش در جهت اهدافى استكه انسان براى آن آفريده شده است . امير بيان على (ع ) فرموده است : ((ثمرة المحاسبة صلاح النفس .))(907) ثمره و نتيجه (مراقبه و) محاسبه نفس به صلاح و سامان آوردن خويش است . روش ((مرابطه )) براى به سامان آوردن انسان داراى چهار مرحله اساسى است :((مشارطه ))، ((مراقبه ))، ((محاسبه )) و ((معاتبه )).(908) مشارطه ((مشارطه )) در لغت به معنى شرط كردن با كسى است ،(909) و در اصلاحاهل سلوك عبارت از آن است كه انسان در هر شبانه روز يك بار با خود شرط كند كه مرتكبگناه نشود و كارى نكند كه موجب خشم و ناخشنودى خداوند گردد و در طاعات كوتاهى نكندو كار خير و مستحبى كه برايش ميسر شود ترك نكند و بهتر است كه اينعمل پس از نماز صبح و تعقيبات آن باشد.(910) حقيقت ((مشارطه )) تجديد عهد با خداست و اينكه انسان با خود تعهد كند كه ديگر عهدالهى را فراموش نكند و در پيمان فطرت خيانت روا ندارد، زيرا همه تباهيها از فراموشكردن و پشت كردن به عهد الهى و پيمان فطرت است . ((الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لاتعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين و ان اعبدونى هذاصراط مستقيم .))(911) اى فرزندان آدم ، مگر با شما عهد نكردم كه شيطان را نپرستيد كه او دشمن آشكار شماست؟ و اينكه مرا بپرستيد كه اين است راه راست ؟ ((و ما وجدنا لاكثرهم من عهد و ان وجدنا اكثرهم لفاسقين .))(912) و بيشترشان را پايبند هيچ عهد و پيمانى نيافتيم ، و هر آينه بيشترشان را بدكاران وبيرون شوندگان از فرمان يافتيم . پس ((مشارطه )) تصميم آدمى بر پايبندى به عهد و پيمان ربوبى و بيرون نشدن ازفرمان الهى در هر روز است . امام خمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد: ((مشارطه آن است كه در اول روز مثلا با خود شرط كند كه امروز بر خلاف فرموده خداوندتبارك و تعالى رفتار نكند. و اين مطلب را تصميم بگيرد. و معلوم است يك روز خلافنكردن امرى است خيلى سهل ؛ انسان مى تواند به آسانى از عهده برآيد. تو عازم شو وشرط كن و تجربه نما، ببين چقدر سهل است . ممكن است شيطان و جنود آن ملعون بر تو اينامر را بزرگ نمايش دهند، ولى اين از تلبيسات آن ملعون است ؛ او را از روى واقع و قلبلعن كن ، و اوهام باطله را از قلب بيرون كن ، و يك روز تجربه كن ، آن وقت تصديقخواهى كرد.))(913) البته بايد اين عهد و پيمان را پاس داشت و در تمام مدت شرط به مراقبت قيام نمود. مراقبه ((مراقبه )) در لغت به معنى مواظبت كردن و نگاهبانى كردن است ،(914) و در اصطلاحاهل سلوك به معنى آن است كه انسان در هر كارى كه مى خواهد بكند مراقب نفس خود باشد وپيوسته ظاهر و باطن خود را بنگرد تا نافرمانى و خلافى از او صادر نشود و در تماماحوال خود را مراقبت كند تا از آنچه بدان عازم شده و عهد كرده است تخلف نكند؛(915) ومؤ منان پايبند عهد و پيمان خويشند. ((و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون .))(916) و آنان كه امانتها و پيمان خود را رعايت مى كنند. حقيقت ((مراقبه )) اين است كه انسان در هر حركت و هر حالت خدا را در نظر داشته باشد وبداند كه خداى متعال از درونها آگاه است و پنهانيها را مى داند و براعمال و رفتار بندگان مراقب است و پيوسته بر آدمى و آنچه مى كند حاضر و ناظر استو نهانخانه دلها بر او آشكار است و بر زواياى درون انسان واقف است .(917) خداىمتعال مى فرمايد: ((ان الله كان عليكم رقيبا.))(918) همانا خداوند همواره بر شما نگهبان است . ((الم يعلم بان الله يرى .))(919) مگر (انسان ) نمى داند كه خدا مى بيند؟ ((قل ان تخفوا ما فى صدوركم ان تبدوه يعلمه الله .))(920) بگو: اگر آنچه را كه در سينه هاى شماست پنهان داريد يا آشكار كنيد، خدا آن را مى داند. ((و اعلموا ان الله يعلم ما فى انفسكم فاحذروه .))(921) و بدانيد كه خداوند آنچه را در دل داريد مى داند، پس از (مخالفت ) او بترسيد. ياد آوردن عظمت الهى خود بهترين عامل در حفظ ((مراقبه )) است ، چنانچه در حديثى قدسىآمده است : ((انما يسكن جنات عدن الذين اذا هموا بالمعاصى ذكروا عظمتى فراقبونى.))(922) همانا كسانى در بهشت عدن ساكن مى شوند كه چون قصد گناهى كردند عظمت مرا يادآوردند و متوجه من شدند و از گناه بازايستادند. دريافت اين حقيقت كه همه چيز در محضر خداى متعال استعامل بازدارنده از نافرمانى خدا و موجب اصلاح كردار و رفتار است . مربيان الهىپيوسته اين امر را يادآور مى شدند تا غفلت آدمى از اين حقيقت زدوده شود. روايت شده استكه رسول خدا(ص ) فرمود: ((الاحسان ان تعبد الله كانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك .))(923) نيكى آن است كه خدا را چنان پرستش كنى كه گويى او را مى بينى و اگر نتوانى او راببينى ، همانا او تو را مى بيند. امير مؤ منان (ع ) در خطبه اى تربيتى چنين فرموده است : ((فرحم الله امرا راقب ربه و تنكب ذنبه و كابر هواه و كذب مناه ؛ امرا زم نفسه منالتقوى بزمام و الجمها من خشية ربها بلجام ، فقادها الى الطاعة بزمامها و قدعها عنالمعصية بلجامها، رافعا الى المعاد طرفه متوقعا فىكل اوان حتفه دائم الفكر.))(924) خدا رحمت كند انسانى را كه هميشه پروردگارش را در نظر دارد و از گناه كناره گيرد وبا خواهش دل بجنگند و آرزوى دنيايى خود را تكذيب كند؛ آن انسانى كه نفس سركش خودرا به مهار تقوا و پرهيزگارى مهار كند و با لگام ترس از پروردگار خويش دهنه دردهانش زند و مهارش را به سوى طاعت و فرمانبردارى خدا كشاند و با لگامى كه بر آنزده است از نافرمانى و معصيت بازش دارد؛ آن بنده اى كه ديده به روز معاد دوزد و هر آنىانتظار مرگ خود را دارد و پيوسته در تفكر و انديشه به سر برد. چنين مراقبتى آدمى را به سوى خير و صلاح سوق مى دهد و از شر و فساد بازمى دارد وبه مقام بندگى سير مى دهد. امير مؤ منان على (ع ) فرموده است : ((طوبى لمن راقب ربه و خاف ذنبه .))(925) خوشا به حال آن كه هميشه خدا را در نظر دارد و از گناه خويش بيم دارد. در ((مراقبه )) بايد مصمم بود و خود را ملزم به حفظ عهد و پيمان كرد تا توفيقعمل به ((مشارطه )) حاصل شود. به بيان امام خمينى (ره ): ((در تمام مدت شرط (بايد) متوجه عمل به آن باشى و خود را ملزم بدانى بهعمل كردن به آن ؛ و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد كه امرى را مرتكب شوى كه خلاففرموده خداست ، بدان كه اين از شيطان و جنود اوست كه مى خواهند تو را از شرطى كهكردى باز دارند. به آنها لعنت كن و از شر آنها به خداوند پناه ببر؛ و آنخيال باطل را از دل بيرون نما؛ و به شيطان بگو كه من يك امروز با خود شرط كردم كهخلاف فرمان خداوند تعالى نكنم ، ولى نعمت من سالهاى دراز است به من نعمت داده ، صحتو سلامت و امنيت مرحمت فرموده و مرحمتهايى كرده كه اگر تا ابد خدمت او كنم از عهده يكىاز آنها برنمى آيم ، سزاوار نيست يك شرط جزئى را وفا نكنم . ان شاء الله شيطان طردشود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آيد. و اين مراقبه با هيچ يك از كارهاى تو، ازقبيل كسب و سفر و تحصيل و غيرها، منافات ندارد. و به همينحال باشى تا شب كه موقع محاسبه است .))(926) محاسبه ((محاسبه )) در لغت به معنى حساب چيزى را نگه داشتن و با كسى حساب كردن است؛(927) و در اصطلاح اهل سلوك عبارت از آن است كه آدمى در هر شبانه روز وقتى را معينكند كه در آن به حساب نفس خويش برسد و طاعات و معاصى خود را با خود حسابكند؛(928) و پيش از آنكه به حساب وى برسند، خود به حساب خويش برسد. ((و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلاتظلم نفس شيئا و ان كانمثقال حبة من خردل اتينا بها و كفى بنا حاسبين .))(929) و ترازوهاى داد را در روز رستاخيز مى نهيم ، پس هيچ كس در چيزى ستم نمى بيند؛ و اگركردارشان همسنگ دانه خردلى باشد آن را مى آوريم و ما حسابگرانى بسنده ايم . هيچ چيز از حسابرسى الهى بيرون نيست و همه افراد هر عملى كه كرده اند، از نيك و بد،در آن روز خواهند ديد. ((يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تود لو ان بينها و بينهامدا بعيدا و يحذركم الله نفسه و الله رؤ وف بالعباد.))(930) روزى كه هر كسى آنچه كار نيك به جاى آورده و آنچه بدى مرتكب شده است ، حاضر مىيابد؛ و آروز مى كند كه كاش ميان او و آن كارهاى بد فاصله اى دور بود. و خداوند شمارا از (نافرمانى و كيفر) خويش بيم مى دهد، و خداوند به بندگان (خود) مهربان است . پس انسان عاقلپيش از آنكه فرصتها بگذرد، خود به حسابرسى خويش اقدام مى كند. پيامبر اكرم (ص )در اين باره چنين سفارش كرده است : ((حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا، و زنوهاقبل ان توزنوا، و تجهزوا للعرض الاكبر.))(931) به حساب خود برسيد پيش از آنكه به حساب شما برسند، و (كردار) خود را بسنجيدپيش از آنكه آن را (به ترازوى روز جزا) بسنجند، و خود را براى قيامت كبرا آماده سازيد. نجات آدمى از غفلت و تدارك گذشته و اصلاح آينده در گرو ((محاسبه نفس )) استچنانكه پيشواى پارسايان على (ع ) فرموده است : ((من حاسب نفسه ربح ، و من غفل عنها خسر.))(932) هر كه به حساب نفس خود برسد سود برد، و هر كه از آنغافل ماند زيان بيند. انسان بدون ارزيابى پيوسته خود و بررسى دائم عملكرد خويش نمى تواند بهتصحيح كلى و جزئى خود بپردازد و از اين رو ((محاسبه نفس )) مهمترين اقدام در سيرتربيت به منظور اصلاح مسير و تقويت خويش در جهت اهداف تربيت است تا جايى كه امامكاظم (ع ) فرموده است : ((ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم ، فانعمل خيرا استزاد الله و حمد الله عليه ، و ان عمل شرا استغفر الله منه و تاب اليه.))(933) هر كه نفس خود را در هر روز محاسبه نكند از ما نيست ، پس اگر كارى نيك كرده است ازخداوند افزون بر آن بخواهد و خداوند را سپاس گويد، و اگر كارى بد مرتكب شده استاز خداوند آمرزش بخواهد و به سوى او بازگردد. بنابراين همان طور كه انسان در ابتداى هر روز وقتى را معين مى كند تا با خود شرط وعهد كند، بايد در انتهاى هر روز وقتى را براى محاسبه آنچه شرط و عهد كرده است قراردهد و حساب همه كارها را از خود بخواهد و در اين امر هيچ سازش و ملاحظه اى روا ندارد.رسول خدا(ص ) در اين باره چنين فرموده است : ((لا يكون العبد مؤ منا حتى يحاسب نفسه اشد من محاسبة الشريك شريكه و السيدعبده .))(934) هيچ بنده اى مؤ من نيست تا آنكه سخت تر از آن گونه كه شريك نسبت به شريكش و مولانسبت به بنده اش محاسبه مى كند، خود را مورد محاسبه قرار دهد. پس محاسبه بايد با دقت و كيفيتى درست صورت گيرد. امام عسكرى (ع ) روايت كرده استكه شخصى از امير مؤ منان (ع ) پرسيد: چگونه انسان خود را محاسبه كند؟ حضرتفرمود: ((اذا اصبح ثم امسى رجع الى نفسه و قال يا نفس ، ان هذا يوم مضى عليك لا يعوداليك ابدا، و الله سائلك عنه فيما افنيته ، فما الذى عملت فيه ؟ اذكرت الله ام حمدته؟ اقضيت حق اخ مؤ من ؟ انفست عنه كربته ؟ احفظته بظهر الغيب فى اهله و ولده ؟ احفظته بعدالموت فى مخلفيه ؟ اكففت عن غيبة اخ مؤ من بفضلجاهل اءاءعنت مسلما؟ ما الذى صنعت فيه ؟ فيذكر ما كان منه فان ذكر انه جرى منه خير حمدالله عز و جل و كبره على توفيقه ، و ان ذكر معصية او تقصيرا استغفر الله عز وجل و عزم على ترك معاودته .))(935) چون انسان شب را به روز و روز را به شب مى آورد، شبانگاه بايد به خويش باز گرددو به خود بگويد: امرزوت گذشت و ديگر باز نمى گردد و خداوند از تو پرسش خواهدكرد كه اين روز را چگونه سپرى كردى و در آن چه كارى انجام دادى ؟ آيا خدا را ياد كردىو آيا سپاس او را به جاى آوردى ؟ آيا حق برادر مؤ منت را ادا كردى ؟ آيا گرفتارى او رارفع نمودى ؟ آيا در نبود او از خانواده و فرزندانش نگهدارى كردى ؟ آيا پس از مرگشبازماندگانش را رسيدگى كردى ؟ آيا با گذاشتن آبروى خود ديگران را از بدگويىنسبت به برادر مؤ منت بازداشتى و آيا مسلمانى را يارى كردى ؟ بالاخره در اين روزى كهگذشت چه كردى ؟ پس بايد تمام آنچه را در اين روز انجام داده است به ياد آورد، پساگر كارى نيك از او سر زده است خدا را سپاس گزارد و او را بر اين توفيق تكريم وتعظيم نمايد، و اگر در ميان آنچه انجام داده است ، گناهى يا كوتاهى اى يافت ، از خداآمرزش بخواهد و تصميم بگيرد كه ديگر بدان سوى نرود. بدين ترتيب ((محاسبه نفس )) تنها به امور فردى محدود نمى شود و همه وجوه زندگىآدمى و كردار و رفتار او را در بر مى گيرد و محاسبهكامل ، حساب كشيدن از خود در تمام وجوه است و در اين راه بايد استقامت ورزيد و بهوساوس شيطان اعتنا نكرد و به عقب بازنگشت . و البته در اين راه بايد بتدريج گامبرداشت و سست نگشت . امام خمينى (ره ) در اين باره مى فرمايد: (( (محاسبه ) عبارت است از اينكه حساب نفس را بكشى در اين شرطى كه با خداى خودكردى كه آيا به جا آوردى و با ولى نعمت خود در اين معامله جزئى خيانت نكردى ؟ اگردرست وفا كردى ، شكر خدا كن در اين توفيق و بدان كه يك قدم پيش رفتى و مورد نظرالهى شدى ؛ و خداوند ان شاء الله تو را راهنمايى مى كند در پيشرفت امور دنيا و آخرت ،و كار فردا آسانتر خواهد شد. چندى به اين عمل مواظبت كن ، اميد است ملكه گردد از براىتو به طورى كه از براى تو كار خيلى سهل و آسان شود؛ بلكه آن وقت لذت مى برىاز اطاعت فرمان خدا و از ترك معاصى در همين عالم ، با اينكه اينجا عالم جزا نيست ، لذتمى برد و جزاى الهى اثر مى كند و تو را متلذ مى نمايد. و بدان كه خداى تبارك و تعالى تكليف شاق بر تو نكرده و چيزى كه از عهده تو خارجاست و در خور طاقت تو نيست بر تو تحميل نفرموده (است )، لكن شيطان و لشكر او كار رابر تو مشكل جلوه مى دهند. و اگر خداى نخواسته در وقت محاسبه ديدى سستى و فتورىشده در شرطى كه كردى ، از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا بگذار كه فردا مردانهبه عمل شرط قيام كنى . و به اين حال باشى تا خداى تعالى ابواب توفيق و سعادت رابر روى تو باز كند و تو را به صراط مستقيم انسانيت برساند.))(936) آخرين گام در تكميل روش ((مراقبه و محاسبه )) تاءديب و تنبيه خود است كه آن را ((مؤاخذه )) يا ((معاتبه )) ناميده اند.
|
|
|
|
|
|
|
|