1- مكان ، محل .
 2- كسى كه چشمانش را سرمه كشيده باشد، منظور؛ چشمايشان را روشن كردند).
 3- سوره نجم ، آيه 1.
 4- صحرا.
 5- (بر تو گوارا باد اى وادى مكه !)
 6- روشنائى .
 7- بت 
 8- پيرامون
 9- سرنگون
 10-يا رب از لطف ، محمد پسرم بازرسان
  | 
جان گم گشته من را به برم بازرسان
  | 
گر نخواهى كه پراكنده شود قوم قريش
  | 
روشنى بخش دل و چشم ترم بازرسان
  | 
 11- نام صحرايى است در اطراف مكه .
 12- درس ، تعليم .
 13- يكى از زنان پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم .
 14- (از پس پرده (و حجاب )).
 15- سراپرده ، خيمه .
 16- نخلستان .
 17- اثر آن از بين رفته و كهنه شده .
 18- فرو رفته .
 19- حصيرى كه با برگ درخت خرما بافته مى شود.
 20- لقب پادشان ايران .
 21- لقب پادشاه روم .
 22- ابريشم .
 23- ابريشم .
 24- (در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است ). سوره اعلى ، آيه 17.
 25- گرداناد؛ (گرداند) فعل دعايى است .
 26- سرگشتگان گمراهى .
 27- گم شدگان صحراى نادانى .
 28- پاك كرده بودند، تراشيده بودند.
 29- بيابانى كه مسافر در آن گم گشته يا هلاك شود.
 30- سرگردانى
 31- شكوه و اظهار عظمت .
 32- فريب .
 33- اين شبهه ما را بر طرف كن .
 34- تا اين فكر از ذهن ما بپرد (دور شود).
 35- يكباره .
 36- چشم بصيرت ، عقل .
 37- قيچى .
 38- (ريزه طلا و نقره كه به سبب تراشيدن بريزد)؛ كنايه از مقدر و اندازه است.
 39- كحل ، سرمه .
 40- دريغ داشتن ؛ كوتاهى .
 41- سرهاى انگشت .
 42- دو پيكر؛ برج سوم از برجهاى دوازده گانه فلكى .
 43- (اى مالك روز رستاخيز! فقط ترا مى پرستيم و فقط از تو يارى مى جوئيم).
 44- كافران شكست خوردند و پا به فرار گذاشتند.
 45- (تنها ترا مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم ).
 46- (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد! و وسيله اىبراى تقرب به او بجوئيد) سوره مائده ، آيه 35.
 47- جرعه .
 48- (به تحقيق كه تو فرستاده خدايى و پيامبر برگزيده او و امانت دار تزكيهشده او).
 49- ناكام
 50- زيانكار
 51- مرواريد كمياب و بى همتا.
 52- شجاعان ، جمع صنديد؛ مرد شجاع و دلاور.
 53- سنگ آسيا.
 54- سرور و مهتر خلق .
 55- كنايه از اين است كه او را هلاك سازيم .
 56- اضافه ، ضميمه .
 57- بحار الانوار، 27/ 54.
 58- سند نجات .
 59- بحار الانوار، 27/ 54.
 60- الانوار النعمانيه ، 1/ 28.
 61- (خدايا! به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟) سوره بقره ،آيه 260
 62- يعنى : (اگر حجابها برايم برداشته شوند يقينم (ذره اى ) افزايش نمىيابد). غرر الحكم ، 5/108.
 63- جمع صنديد، مرد شجاع و دلاور. 
 64- وعده بد؛ بيم دادن .
 65- جنگ .
 66- نام يكى از صحابه است كه جبرئيل بهشكل او در آمده بود.
 67- اثبات الهداة ،2/238.
 68- نام محلى است در مكه .
 69- روض الجنان ، 6/132.
 70-قبول درگه حق توبه كسى نشود
  | 
مگر به دوستى زاده ابوطالب
  | 
كه دوستى على امر واجب و لازم
  | 
به گردن همه باشد چه حاضر و غايب
  | 
 71- حياط خانه ؛ مكان وسيع و فراخ را نيز رحبه گويند.
 72- شمشيرى است كه خميده نمى شود.
 73- شمشير سخت و بزگ .
 74- (جوانمردى جز على نيست و شمشيرى جز ذوالفقار نيست ). 
 75- (اسلامدر زير قدمهاى اوست ).
 76- مناقب آل ابى طالب ، 2/229.
 77- پيرامون .
 78- (و در پيش روى آنان سدى قرار داديم ، و در پشت سرشان سدى ، وچشمهايشان را پوشانده ايم ؛ لذا نمى بينند). سوره يس ، آيه 9.
 79- ناكام .
 80- شكست خورده .
 81- نماز عشا.
 82- ( و ديگران را بر خود مقدم مى دارند هر چند كه خودشان بسيار نيازمندباشند). سوره حشر، آيه 9.
 83- كافى ، 4/11.
 84- من لا يحضره الفقيه ، 2/67.
 85- بر ما بسيار بزرگى و كرامت است .
 86- (كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، (اموالشان ) همانند بذرىاست كه هفت خوشه بروياند، كه در هر خوشه ، يكصد دانه باشد). سوره بقره ، آيه261.
 87- منظور سوره هل اتى (انسان ) است كه در حق حضرت على عليه السلامنازل شده است .
 88- (مسكينى همدرد و همنشين مسكينى شده است )؛ منهج الصادقين ، 2/201.
 89- دربانان ، پرده داران ؛ جمع حاجب .
 90- به خود مى پيچيد، همانند به خود پيچيدن يك مار گزيده و مى گريست همچونگريستن شخص غم ديده ).
 91- اظهار شوق و رغبت .
 92- چنانكه روايت كرده اند كه رسول صلى الله عليه و آله و سلم از وفات خود خبرمى داد معاذ جبل برخاست و گفت : يا رسول الله ! اگر واقعه اى افتد ما دست در دامن كهزنيم ، پى در پى كه نهيم ، نجات از كه طلبيم ؟ خواجه صلى الله عليه و آله و سلمگفت :  (لو سلك الناس واديا و على واديا فاسلكوا وادى على فالحق مع على و علىمع الحق ) (بحار الانوار، 38/32) يعنى : اگر جمله مردان ره راهى روند و على بنابى طالب تنها به راهى رود، شما به راه على رويد كه او با حق است و حق با او است .
پس چون حق در اين جايگاه قرار گرفت هر چه جز از حق باشد، به ناچار ضلالت وگمراهى بود به نص قرآن كه :  (فماذا بعد الحق الاالضلال ) (سوره يونس ، آيه 32) (بعد از حق چه چيز جز گمراهى وجود دارد؟)؛پس اگر نجات و رفع درجات مى طلبى دست در دامن او و دامن معصومان ايشان زن ، تافرداى قيامت به حكم  (المرء مع من احب ) ؛ (آدمى با كسى همراه است كه او رادوست مى دارد). بر فتراك ( ترك بند؛ كنايه از اينكه تو را از پيروان ايشان بهحساب آرند) ايشانت بندند،  (و حسن اولئك رفيقا) (سوره نساء، آيه 69) (واينها رفيقهاى نيكو و خوبى هستند).
 93- امالى طوسى ؛ 1/360.
 94-پر شد از عشق على جان و دل ، از لطف خدا
  | 
عشق او گوهر نابى است به هر كس ندهند
  | 
 95- سوره انسان (دهر).
 96-  (لا فتى الا على لا سيف الا ذوالفقار) ، يعنى ؛ جوانمردى جز علىنيست و شمشيرى جز ذوالفقار نيست .
 97-  (انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا...) .
 98- ديروز.
 99- امر خداوند، كنايه از نماز است . 
 100- علم ، بيرق .
 101- التبيان ، 3/556.
 102- سرمه ، توتيا.
 103- سرمه دان .
 104- علم ، رايت .
 105- قلعه ، دژ.
 106- قامت ، قد.
 107- واحدى كه در قديم براى اندازه گيرى به كار مى رفت ومعادل 24 انگشت است .
 108- شكست .
 109- هر كس كه علم بخواهد بايد از در آن رود.
 110- (نيكى آن است كه از در خانه ها وارد شويد). سوره بقره ، آيه 189.
 111- (وجود تو از من است و وجود من از تو، نفس تو نفس من و گوشت تو گوشت منو خون تو خون من است ). جامع الاسرار، 251.
 112- كتابها، جمع صحيفه
 113- فرشتگان هولناك و عذاب كننده .
 114- ديروز.
 115- مقام و منزلت .
 116- ببندند.
 117- شرح الاخبار، 931.
 118- مكان بلند مرتبه اى در بهشت .
 119- گناهان .
 120- (سوگند به ستاره هنگامى كهافول مى كند، كه هرگز يار شما (محمد صلى الله عليه و آله و سلم ) منحرف نشده ومقصد را گم نكرده است ). سوره نجم ، آيه هاى 1-2.
 121- منهج الصادقين ، 9/71.
 122- مى شنوم و اطاعت مى كنم (به روى چشم ).
 123- افسار، لگام .
 124- (چه كسى همانند توست ، يا اميرالمؤمنين !؟).
 125-او قسيم است بر بهشت و جنان
  | 
هست بر جن امام و بر انسان
  | 
 126-يا رب من اگر چه در عمل كوتاهم
  | 
و ز آرزوى زياد خود گمراهم
  | 
با احمد و فاطمه ، على و حسنين
  | 
پيوسته مقيم خاك اين درگاهم
  | 
 127- (و چيدن ميوه هاى (درختان بهشت ) بسيار آسان است ). سوره انسان ، آيه 14.
 128- سوره اعراف ، آيه 50.
 129- همان .
 130- در همين حال .
 131- حفر كنيد.
 132- نقره .
 133- واحد طولى در قديم ، كه معادل24 انگشت بود.
 134- (آدمى با كسى همراه است كه او را دوست دارد) بحار الانوار، 68/70.
 135- كمال در فضل و هنر.
 136- سختى كشيدن و به رنج و تعب افتادن .
 137- سوره ق ، آيه 1.
 138- اى حجت خدا در ميان خلق و اى يگانه در كرم و بخشش .
 139- (سوگند به ستاره هنگامى كهافول مى كند، كه هرگز بار شما (محمد صلى الله عليه و آله و سلم ) گمراه (و منحرف )نشده و مقصد را گم نكرده است . و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد!). سورهنجم ، آيه هاى 13.
 140- شاخه درخت .
 141- نوعى ماهى است دراز و املس كه پشيز ندارد.
 142- گيجگاه .
 143- زنهار تا على عليه السلام را با ديگر صحابه برابر نكنى كه حق تعالىاو را با انبيا و رسل برابر كرده است و نفسرسول خود خوانده و شيعه وى را تاج يحبهم بر سر نهاده خلعت يحبونه پوشيده . ((فسوف تاءتى الله بقوم يحبهم و يحبونه ...) يعنى : (خداوند جمعيتى را مىآورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند). (سوره مائده ، آيه 54).
 144- به يك چشم بر هم زدن .
 145- اى وارث تورات و انجيل و زبور و فرقان و حكمتهايى كه ما آنها را درك نمىكنيم .
 146- لباس نو؛ برد يمنى .
 147- واى بر تو.
 148- خزانه دار.
 149- (بندگان شايسته اى هستند، هرگز در سخن بر او (خدا) پيشى نمى گيرندو (پيوسته ) به فرمان او عمل مى كنند). سوره انبياء، آيه هاى 2627.-
 150- تا بدانى كه درويشى را ايشان اختيار كرده بودند. پس اگر درويش نتوانىبود، بارى جهد كن تا دستگيرى درويشان و درماندگان كنى كه هيچ طاعتى و عبادتى چوندستگيرى و پايمردى درويشان و درماندگان نيست .
 151- آسياب كردن .
 152- (به مؤمنان بگو چشمهاى خود را از (نگاه به نامحرم ) فرو گيرند).سوره نور، آيه 30.
 153- (به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را از (نگاه هوس آلود) فرو گيرند).سوره نور، آيه 31.
 154- يكى از صحابه كه جبرئيل به شكل او در آمده بود.
 155- يكى از خلفاى عباسى بود.
 156- لمس ؛ دست ماليدن .
 157- احترام ؛ بزگ داشتن .
 158- صحرا (وادى مكه معظمه ).
 159- توسل .
 160- گشاده ، وسيع .
 161-عطا كننده ربيم بر سر كوثر
  | 
عطا كنيم سعادت به راهيان بهشت
  | 
كسى نديد خوشى جز به دست رحمت ما
  | 
خوش آن كسى كه به دل ، مهر اهل بيت سرنوشت
  | 
هر آنكه شاد كند قلب ما شود دلشاد
  | 
با ما چو كس بكند بد، بدى به خود بنوشت
  | 
كسى كه غضب كند حق اهل بيت نبى
  | 
درو كند به قيامت هر آنچه اينجا كشت
  | 
 162- (خدا آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد.) سوره انعام ، آيه124.
 163- (برهنه ام آنگونه كه مى بينى و گرسنه ام آن چنان كه مى بينى ، در آنچهكه مى نگرى ، اى كسى كه مى بينى و ديده نمى شوى ). حديقه الشيعة ، 518.
 164- نوعى پارچه كنانى راه راه .
 165- بر روى .
 166- (پرودگارا! ببخش و بيامرز و در گذر از آنچه كه مى دانى ، همانا توئىكه بسيار گرامى و بخشنده هستى ). روض الجنان ، 2/256.
 167- هاويه : درياهايى از آتش ، كه در آن كوههايى است از آتش . نيران : آتشها.
 168- چشمها.
 169- (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا را واولوالامر (اوصياى پيامبر) را!).
 170- كمال الدين ، 253.
 171- پيروان .
 172-كى آفتاب هدايت طلوع خواهد كرد
  | 
كه بر زمين بزند بينى ضلالت را
  | 
بخواند آيه توحيد و افكند به جهان
  | 
به جاى ظلم و ستم سايه عدالت را
  | 
 173- (بر جدم رسول خدا مادامى كه آسمانها و زمين بر پا هستند و بر تو اىجابر بر خاطر اينكه سلام را رساندى . سلام ).
 174- (همه آن به فضل و بركات خداوند بر ما مى باشد).
 175- سوره انعام ، آيه 124.
 176- محل فرود آمدن . 
 177- (مرحبا به تو و به آن كس كه از نزد او آمدى).
 178- ريسمان ، طناب .
 179- واى بر تو. گويند: (ويل ) نام چاهى است در جهنم .
 180- براى توست .
 181- تختش . 
 182- هر كه مطيع ما باشد.
 183- صندوق .
 184- آنچه كه از طلا باشد.
 185- نماز دو ركعتى .
 186- بزرگتر.
 187- كوچكتر.
 188- حفره اى .
 189- نفت .
 190- لمس كرد.
 191- (مگر ايمان نياورده اى ؟ عرض كرد: آرى ، ولى مى خواهم قلبم آرامشيابد.) سوره بقره ، آيه 360.
 192- (يا اينكه نسبت به مردم (پيامبر و خاندانش ) بر آنچه خدا از فضلش بهآنان بخشيده ، حسد مى ورزند؟ سوره نساء،آيه 54.
 193- (ما به آل ابراهيم ، كتاب و حكمت داديم و حكومت عظيمى ، در اختيار آنها قرارداديم ).سوره بقره ، آيه 54.
 194- يكى از خلفاى عباسى بود.
 195- درندگان .
 196- خوشا، آفرين . 
 197- لحاف ، بالاپوش ، نوعى جامه .
 198- سكوى بلند.
 199- عهده ؛ دوران .
 200- سرزنش .
 201- (بعضى از گمانها گناه است ).سوره حجرات ، آيه 12.
 202- (من هر كه را توبه كند مى آمرزم ). سوره طه ، آيه 82.
 203- مردمان خدا، راهنمايان طريقت .
 204- مشك كوچكى كه از آن آب نوشند.
 205- (خدا آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد). سوره انعام ، آيه124.
 206- بردباران .
 207- مهربانان .
 208- احترام ؛ بزرگ و با وقار داشتن .
 209- بركه ها.
 210- حسادت .
 211- همراهى .
 212- نامه اى .
 213- بمال ؛ (متبرك كن ).
 214- نام پيشين شهر سامراى كشور عراق .
 215- بى تابى ؛ ناشكيبائى .
 216-چو آفتاب كه زرين رخ و درخشان است
  | 
به سان ماه منور هميشه تابان است
  | 
 217- كمال الدين ، 318
 218-كى آفتاب عدالت طلوع خواهد كرد
  | 
كه بر زمين بزند بينى ضلالت را
  | 
بخواند آيه توحيد و افكند به جهان
  | 
به جاى ظلم و ستم سايه عدالت را
  | 
 219- خانه فقيرنشينان .
 220- لؤ لؤ ؛ يعنى : در، مرواريد. و مكنون ؛ يعنى : پنهان ؛ (مرواريد در صدفپنهان ).
 221- ديده عقل .
 222- پرس و جو.
 223- احترام .
 224- ميان سر، فرق سر.
 225- ريسمان ، طناب .
 226- تلبيس : فريب و حيله .
 227- دوستى ، (منظور؛ دوستى خداوند).
 228- الهى .
 229- فرشى چرمين كه محكوم به اعدام را بر آن نشانده ، سرش را مى بريدند.
 230- سوره صافات ؛ آيه 102.
 231- سوره صافات ؛ آيه 102.
 232- سوره صافات ؛ آيه 102.
 233- خسته و رنجور.
 234- ضربه اى به من بزن .
 235- سوره صافات ؛ آيه 105.
 236- قطعا.
 237- سوره انعام ، آيه 81.
 238- (همتا)ى . 
 239- (سلطان و بينتى ) برهان و حجتى .
 240- سوره انعام ، آيه 81.
 241- بزرگتر.0
 242- سوره انبياء، آيه 62.
 243- پرستيدن اين بتان .
 244- كلمه اى است كه در مقام اظهار نفرت و انزجار بكار مى رود.
 245- سوره انبياء، آيه 65.
 246- جايگاهى .
 247- سوره انبياء، آيه 69.
 248- قصر.
 249- چمن زار.
 250- پناه ، آسايش .
 251- جنگ ، نبرد.
 252- آزار و اذيت .-
 253- ثابت ، دائم .
 254- (كسى كه تسبيح و تقديس مى شود، پروردگار ما و پروردگار فرشتگانو جبرئيل است ). 
 255- منظور خانه كعبه است .
 256- سرزمين بى آب و علف .
 257- همنشينى .
 258- ته مشك . 
 259- (آواز جناح نجاحجبرئيل ): صداى بال فرشته نجات .
 260- (و هر كس بر خدا توكل كند، پس همانا خداوند كفايت امرش را مى كند).سوره طلاق ، آيه 3.
 261- سخنوران .
 262- (من در خواب ديدم كه يازده ستاره ، خورشيد و ماه در برابرم سجده مىكنند!).
سوره يوسف ، آيه 4.
 263- حيله و فريبى . 
 264- چهره و رخساره .
 265- نقش و نگارى .
 266- شاخه اى .
 267- غوغا؛ سروصدا.
 268- شادى و نشاط.
 269- (فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست ؛ تا غذاى كافى بخورد وتفريح كند). سوره يوسف ، آيه 12.
 270- (من از بردن او غمگين مى شوم ، و از اين مى ترسم كه گرگ او را بخورد، وشما از او غافل باشيد!). سوره يوسف ، آيه 13. 
 271- (سله ) اى : سبد وزنبيلى كه طعام و جامه و اشياء ديگر در آن مى گذارند. 
 272- پس طنابى به كمر اوبستند.
 273- سوره يوسف ، آيه 17.
 274- سوره يوسف ، آيه 18.
 275- ظرف فلزى يا چرمى كه با آن آب را از چاه مى كشند.
 276- سوره يوسف ، آيه 19.
 277- (بعضى ) گفته اند: بشرى نام رفيق وى بود.
 278- مال و ثروت .
 279- نام برادر تنى حضرت يوسف عليه السلام .
 280- سفارش .
 281- رگ مهربانيش تحريك شد.
 282- پيشانى .
 283- چهار پايى كه بر آن سوار مى شوند.
 284- دوران كودكى .
 285- جمع عبرة : اشكها.
 286- نيسان ؛ ماه هفتم از ماههاى سريانى ، ماه دوم ازفصل بهار، در اينجا به معنى باران بهارى .
 287- (اى مادر! سر بر آر و در حال پسرت نظاره كن ).
 288- (صبر كن و صبر تو فقط براى خدا و به توفيق خدا باشد.)
 289- جمع راءس : نوك ، سر انگشت .
 290- كتاب خاك (سطح خاك به صفحه كتاب تشبيه شده است .)
 291- (آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صحيفه دلهايشان نوشته ). سورهمجادله ، آيه 22.
 292- گناه .
 293- نافرمانى .
 294- بهره و نصيب ؛ منظور آفتاب از رخسار پر نور او روشنى مى طلبد.
 295- سوره يوسف ، آيه 21.
 296- (و آن زن كه يوسف در خانه او بود، از او تمناى كامجويى كرد). سورهيوسف ، آيه 23.
 297- تير، پيكان .
 298- سرزنش .
 299- جشن و ميهمانى . 
 300- سفره . طبق چوبى بزرگ .
 301- (وارد مجلس آنان شو!). سوره يوسف ، آيه 31. 
 302- گوشه .
 303- (اين همان كسى است كه به خاطر (عشق ) او مرا سرزنش كرديد!) سورهيوسف ، آيه 32.
 304- سوره يوسف ، آيه 33.
 305- بالا بر انبياء، اولياء و اوصياءموكل شده است پس از آن هم بر كسانى كه مثل ايشان باشند مسلط مى گردد.
 306- (ما و خاندان ما را ناراحتى فرا گرفته ). سوره يوسف ، آيه 88.
 307- محل طلوع .
 308- ستارگان .
 309- فرزندزادگان .
 310- چيره ، مسلط.
 311- سختيها، (جمع شده ).
 312- جستجو، كاوش .
 313- گردن بند، حلقه .
 314- سوره يوسف ، آيه 92.
 315- (خداوند شما را مى بخشد.) سوره يوسف ، آيه 92.
 316- (و او مهربانترين مهربانان است ). سوره يوسف ، آيه 92.
 317- بخشنده ترين ، بخشندگان . 
 318- مالهاى اندك و بى اعتبار.
 319- سوره يوسف ، آيه 93.
 320- (من بوى يوسف را احساس مى كنم ، اگر مرا به نادانى و كم عقلى نسبتندهيد.) سوره يوسف ، آيه 94.
 321- از بين رفته ، تمام . 
 322- سوره يوسف ، آيه 93.
 323- افراد، ياران .
 324- چهارپايى كه بر آن سوار شوند.
 325- پاره كرده .
 326- بادگرمى .
 327- مجموعه چند ستاره در آسمان كه از دور به صورت خوشه به نظر مى رسد.
 328- ادب آموز.
 329- (بد حالى و مشكلات به من روى آورده ) سوره انبياء، آيه 83.
 330- غارت .
 331- سوره الانبياء، آيه 83.
 332- لباس نو.
 333- (ما او را شكيبا يافتيم ). سوره ص ، آيه 44.
 334- بيمارى .
 335- جامه .
 336- (و خانواده اش را به او بخشيديم ، و همانند آنها را بر آن افزوديم ، تارحمتى از سوى ما باشد و تذكرى براى انديشمندان ). سوره ص ، آيه 43.
 337- سبك شمردن .
 338- مسخره كردن . 
 339- ابر.
 340- فرمانروايى ؛ به معنى قدرت و زيادى عذاب .
 341- قصر.
 342- پشمينه ضخيم ، جاجيم .
 343- حواله .
 344- سخت گرى .
 345- مجازات .
 346- به بادى گويند كه وزش آن از سمت مشرق باشد، ومقابل باد صبا است .
 347- دلتنگى ، افسردگى .
 348- (و با آنها قرعه افكند، (و قرعه به نام او افتاد و) مغلوب شد!) سورهصافات ، آيه 141.
 349- آئينه ؛ شيشه .
 350- (خداوندا! جز تو معبودى نيست ! منزهى تو! من از ستمكاران بودم !.) سورهانبياء، آيه 87.
 351- عالم بالا. 
 352- سرزنش ؛ خشم گرفتن .
 353- كحل ، سرمه .
 354- فرمانبردار.
 355- نروييد.
 356- دليل .
 357- بخت و سعادت آخرت .
 358- سخنوران .
 359- قبطى ؛ به اهالى مصر باستان گويند؛ و در اينجا به افراد فرعون اطلاقشده است .
 360- تعبير كنندگان .
 361- ماءموران .
 362- تدبير.
 363- عجايب .
 364- (پس او را در دريا(ى نيل ) بينداز!). سوره قصص ، آيه 7.
 365- سوره قصص ، ايه 9
 366- سيلى .
 367- ظرف بزرگ فلزى .
 368- پاره آتش .
 369- پارچه خوشبو.
 370- (ما او را به تو باز مى گردانيم ).
سوره قصص ، آيه 7
 371-او به هر حاجت كه خواهى قادر است
  | 
هر كه جز او را بخواند خاسر است
  | 
 372- (غرق شدند و سپس وارد جهنم شدند).
سوره نوح ، آيه 25.
 373- ادات تحسين يا حسرت .
 374- شگفت آور.
 375- (از جانب طور اتشى ديد!).
 376- عجيب تر.
 377- (موسى به گوسفندان ) آن دو آب داد).
 378- (ناگاه دوازده چشمه آب از آن (سنگ ) جوشيد).
 379- اشاهر به اينكه اب دريا شكافت و مانند سنگ استوار ماند
 380- (و هر بخشى همانند كوه عظيمى بود!).
 381- سوره قصص ، آيه 14.
 382- سوره قصص ، ايه 15.
 383- آشپزخانه .
 384- به رسم دفاع .
 385- جائى از بدن انسان كه هر گاه ضربه يا صدمه اى به آن وارد آيد باعثهلاكت شود.
 386- به تنهايى برگزيدن خلوت با خدا.
 387- (پروردگارا! من به خويشتن ستم كردم ).
 388- استحباب ، ارجح بودن .
 389- پروردگارا! مرا ببخش ، پس او را بخشيد، كه او غفور و رحيم است ).
 390- سوره قصص ، آيه 18.
 391- سوره قصص ، آيه 18.
 392- آشكار و واضح .
 393- ديروزى .
 394- سوره قصص ، آيه 19.
 395- يكى از پيامبران بنى اسرائيل .
 396- سوره قصص ، آيه 20.
 397- اميدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند!). سوره قصص ، آيه 22 
 398- سوره قصص ، آيه 23.
 399- عقب تر، پائين تر.
 400- سوره قصص ، آيه 25.
 401- سوره قصص ، آيه 26.
 402- سوره قصص ، آيه 27.
 403- بخشيدن چيزى ؛ از روى فضل كارى انجام دادن .
 404- مهلت .
 405- يعنى ؛ گناه و اعتراضى بر او نيست .
 406- ترسناك .
 407- يعين ؛ گناه و اعتراضى بر او نيست .
 408- (موسى از جانب طور آتشى ديد).
 409- سوره قصص ، آيه 30.
 410- سوره طه ، آيه 12.
 411- سوره طه ، آيه 13. 
 412- سوره طه ، آيه 14.
 413- روض الجنان ، 30/153.
 414- سوره طه ، آيه 17.
 415- چيره ، مسلط.
 416- بريده ؛ خاموش .
 417- طريق مختصر گويى .
 418- (و مرا با آن كارها و نيازهاى ديگرى است ).
 419- سوره طه ، آيه 19.
 420- (و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ).
سوره اعراف ، آيه 143.
 421- (موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردمان را براى ميعادگاه ما برگزيد).
سوره اعراف ، ايه 155.
 422- به چشم
 423- (ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد؛ مگر اينكه خدا را آشكارا 0با چشمخود) ببينيم ).
سوره بقره ، آيه 55.
 424- (اهل كتاب از تو مى خواهند كتابى از آسمان (يك جا) بر آناننازل كنى ؛ (در حالى كه اين يك بهانه است ؛) آنها از موسى ، بزرگتر از اين خواستند،و گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان ده ) .سوره نساء، آيه 153
 425- (پروردگارا! خودت را به من نشان ده تا تو را ببينم ).
 426- سوره اعراف ، آيه 143.
 427- (هنگامى كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد آن را همسان خاك قرار داد).سوره اعراف ، آيه 143.
 428- طرف ؛ جهت .
 429- (قلب مؤمن خانه خدا است ).
 430- (قلب مؤمن خانه خدا است ).
 431- سوره اعراف ، ايه 144.
 432- همه موجودات .
 433- تفسير القرآن الكريم ، 3 / 336.
 434- (تو در كنار طور نبودى زمانى كه ماندا داديم ..).
 435- سراپرده اى كه در قديم پيش در خانه و ايوان بزرگان مى كشيدند سايبان
 436- (صبحگاهان مسير يك اه را مى پيمود عصر گاهان مسير يك ماه را.)
 437- جراءت
 438- ابر
 439- بلندى جستن
 440- بالا بر آمدن .
 441- سوره نمل آيه 18.
 442- حطم يعنى نابودى بر گرفته از (لا يحطمنكم سليمان و جنوده ) يعنى :(سليمان و سربازانش شما را نابود نكنند)
 443- آرى هر كه بر پشت مركب بادپاى سوار گشت از خطر خالى نباشد بساط عمرتو را مانند شادروان سليمان بر باد نهاده اند و منزلت زير خاك است پيش از آنكهمشربه آب حياتت تيره گردد به آتش مجاهده خرمن حرص و آز را بسوز و در مقام حضورخانه نهاد خود را به نور كر حق برافروز عمرى كه چون باد مى گذرد بارى بر ياد آنگذران .
خود را نفسى ز ذكر خاموش مكن
  | 
در ذكر حديث غير در گوش مكن
  | 
در ياد خدا هستى خود را بشناس
  | 
و آنگه چون شناختى فراموش مكن
  | 
 444- سليمان در جستجوى آن پرنده هدهد بر آمد و گفت : چرا هدهد را نمى بينم ؟
 445- شكاف و روزنهاى در ميان سايه بالهاى پرندگان پديد آمد.
 446- امير لشگر
 447- (قطعا او را كيفر شديدى خواهم داد يا او را ذبح مى كنم يا بايددليل روشنى (براى غيبتش ) براى من بياورد!)
 448- وعده ناگوار تهديد. 
 449- كيفر مجازات
 450- دليلى .