1- مكان ، محل .
12- درس ، تعليم . 13- يكى از زنان پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم . 14- (از پس پرده (و حجاب )). 15- سراپرده ، خيمه . 16- نخلستان . 17- اثر آن از بين رفته و كهنه شده . 18- فرو رفته . 19- حصيرى كه با برگ درخت خرما بافته مى شود. 20- لقب پادشان ايران . 21- لقب پادشاه روم . 22- ابريشم . 23- ابريشم . 24- (در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است ). سوره اعلى ، آيه 17. 25- گرداناد؛ (گرداند) فعل دعايى است . 26- سرگشتگان گمراهى . 27- گم شدگان صحراى نادانى . 28- پاك كرده بودند، تراشيده بودند. 29- بيابانى كه مسافر در آن گم گشته يا هلاك شود. 30- سرگردانى 31- شكوه و اظهار عظمت . 32- فريب . 33- اين شبهه ما را بر طرف كن . 34- تا اين فكر از ذهن ما بپرد (دور شود). 35- يكباره . 36- چشم بصيرت ، عقل . 37- قيچى . 38- (ريزه طلا و نقره كه به سبب تراشيدن بريزد)؛ كنايه از مقدر و اندازه است. 39- كحل ، سرمه . 40- دريغ داشتن ؛ كوتاهى . 41- سرهاى انگشت . 42- دو پيكر؛ برج سوم از برجهاى دوازده گانه فلكى . 43- (اى مالك روز رستاخيز! فقط ترا مى پرستيم و فقط از تو يارى مى جوئيم). 44- كافران شكست خوردند و پا به فرار گذاشتند. 45- (تنها ترا مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم ). 46- (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد! و وسيله اىبراى تقرب به او بجوئيد) سوره مائده ، آيه 35. 47- جرعه . 48- (به تحقيق كه تو فرستاده خدايى و پيامبر برگزيده او و امانت دار تزكيهشده او). 49- ناكام 50- زيانكار 51- مرواريد كمياب و بى همتا. 52- شجاعان ، جمع صنديد؛ مرد شجاع و دلاور. 53- سنگ آسيا. 54- سرور و مهتر خلق . 55- كنايه از اين است كه او را هلاك سازيم . 56- اضافه ، ضميمه . 57- بحار الانوار، 27/ 54. 58- سند نجات . 59- بحار الانوار، 27/ 54. 60- الانوار النعمانيه ، 1/ 28. 61- (خدايا! به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟) سوره بقره ،آيه 260 62- يعنى : (اگر حجابها برايم برداشته شوند يقينم (ذره اى ) افزايش نمىيابد). غرر الحكم ، 5/108. 63- جمع صنديد، مرد شجاع و دلاور. 64- وعده بد؛ بيم دادن . 65- جنگ . 66- نام يكى از صحابه است كه جبرئيل بهشكل او در آمده بود. 67- اثبات الهداة ،2/238. 68- نام محلى است در مكه . 69- روض الجنان ، 6/132. 70-
72- شمشيرى است كه خميده نمى شود. 73- شمشير سخت و بزگ . 74- (جوانمردى جز على نيست و شمشيرى جز ذوالفقار نيست ). 75- (اسلامدر زير قدمهاى اوست ). 76- مناقب آل ابى طالب ، 2/229. 77- پيرامون . 78- (و در پيش روى آنان سدى قرار داديم ، و در پشت سرشان سدى ، وچشمهايشان را پوشانده ايم ؛ لذا نمى بينند). سوره يس ، آيه 9. 79- ناكام . 80- شكست خورده . 81- نماز عشا. 82- ( و ديگران را بر خود مقدم مى دارند هر چند كه خودشان بسيار نيازمندباشند). سوره حشر، آيه 9. 83- كافى ، 4/11. 84- من لا يحضره الفقيه ، 2/67. 85- بر ما بسيار بزرگى و كرامت است . 86- (كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، (اموالشان ) همانند بذرىاست كه هفت خوشه بروياند، كه در هر خوشه ، يكصد دانه باشد). سوره بقره ، آيه261. 87- منظور سوره هل اتى (انسان ) است كه در حق حضرت على عليه السلامنازل شده است . 88- (مسكينى همدرد و همنشين مسكينى شده است )؛ منهج الصادقين ، 2/201. 89- دربانان ، پرده داران ؛ جمع حاجب . 90- به خود مى پيچيد، همانند به خود پيچيدن يك مار گزيده و مى گريست همچونگريستن شخص غم ديده ). 91- اظهار شوق و رغبت . 92- چنانكه روايت كرده اند كه رسول صلى الله عليه و آله و سلم از وفات خود خبرمى داد معاذ جبل برخاست و گفت : يا رسول الله ! اگر واقعه اى افتد ما دست در دامن كهزنيم ، پى در پى كه نهيم ، نجات از كه طلبيم ؟ خواجه صلى الله عليه و آله و سلمگفت : (لو سلك الناس واديا و على واديا فاسلكوا وادى على فالحق مع على و علىمع الحق ) (بحار الانوار، 38/32) يعنى : اگر جمله مردان ره راهى روند و على بنابى طالب تنها به راهى رود، شما به راه على رويد كه او با حق است و حق با او است . پس چون حق در اين جايگاه قرار گرفت هر چه جز از حق باشد، به ناچار ضلالت وگمراهى بود به نص قرآن كه : (فماذا بعد الحق الاالضلال ) (سوره يونس ، آيه 32) (بعد از حق چه چيز جز گمراهى وجود دارد؟)؛پس اگر نجات و رفع درجات مى طلبى دست در دامن او و دامن معصومان ايشان زن ، تافرداى قيامت به حكم (المرء مع من احب ) ؛ (آدمى با كسى همراه است كه او رادوست مى دارد). بر فتراك ( ترك بند؛ كنايه از اينكه تو را از پيروان ايشان بهحساب آرند) ايشانت بندند، (و حسن اولئك رفيقا) (سوره نساء، آيه 69) (واينها رفيقهاى نيكو و خوبى هستند). 93- امالى طوسى ؛ 1/360. 94-
96- (لا فتى الا على لا سيف الا ذوالفقار) ، يعنى ؛ جوانمردى جز علىنيست و شمشيرى جز ذوالفقار نيست . 97- (انما وليكم الله و رسوله و الذين امنوا...) . 98- ديروز. 99- امر خداوند، كنايه از نماز است . 100- علم ، بيرق . 101- التبيان ، 3/556. 102- سرمه ، توتيا. 103- سرمه دان . 104- علم ، رايت . 105- قلعه ، دژ. 106- قامت ، قد. 107- واحدى كه در قديم براى اندازه گيرى به كار مى رفت ومعادل 24 انگشت است . 108- شكست . 109- هر كس كه علم بخواهد بايد از در آن رود. 110- (نيكى آن است كه از در خانه ها وارد شويد). سوره بقره ، آيه 189. 111- (وجود تو از من است و وجود من از تو، نفس تو نفس من و گوشت تو گوشت منو خون تو خون من است ). جامع الاسرار، 251. 112- كتابها، جمع صحيفه 113- فرشتگان هولناك و عذاب كننده . 114- ديروز. 115- مقام و منزلت . 116- ببندند. 117- شرح الاخبار، 931. 118- مكان بلند مرتبه اى در بهشت . 119- گناهان . 120- (سوگند به ستاره هنگامى كهافول مى كند، كه هرگز يار شما (محمد صلى الله عليه و آله و سلم ) منحرف نشده ومقصد را گم نكرده است ). سوره نجم ، آيه هاى 1-2. 121- منهج الصادقين ، 9/71. 122- مى شنوم و اطاعت مى كنم (به روى چشم ). 123- افسار، لگام . 124- (چه كسى همانند توست ، يا اميرالمؤمنين !؟). 125-
128- سوره اعراف ، آيه 50. 129- همان . 130- در همين حال . 131- حفر كنيد. 132- نقره . 133- واحد طولى در قديم ، كه معادل24 انگشت بود. 134- (آدمى با كسى همراه است كه او را دوست دارد) بحار الانوار، 68/70. 135- كمال در فضل و هنر. 136- سختى كشيدن و به رنج و تعب افتادن . 137- سوره ق ، آيه 1. 138- اى حجت خدا در ميان خلق و اى يگانه در كرم و بخشش . 139- (سوگند به ستاره هنگامى كهافول مى كند، كه هرگز بار شما (محمد صلى الله عليه و آله و سلم ) گمراه (و منحرف )نشده و مقصد را گم نكرده است . و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد!). سورهنجم ، آيه هاى 13. 140- شاخه درخت . 141- نوعى ماهى است دراز و املس كه پشيز ندارد. 142- گيجگاه . 143- زنهار تا على عليه السلام را با ديگر صحابه برابر نكنى كه حق تعالىاو را با انبيا و رسل برابر كرده است و نفسرسول خود خوانده و شيعه وى را تاج يحبهم بر سر نهاده خلعت يحبونه پوشيده . ((فسوف تاءتى الله بقوم يحبهم و يحبونه ...) يعنى : (خداوند جمعيتى را مىآورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند). (سوره مائده ، آيه 54). 144- به يك چشم بر هم زدن . 145- اى وارث تورات و انجيل و زبور و فرقان و حكمتهايى كه ما آنها را درك نمىكنيم . 146- لباس نو؛ برد يمنى . 147- واى بر تو. 148- خزانه دار. 149- (بندگان شايسته اى هستند، هرگز در سخن بر او (خدا) پيشى نمى گيرندو (پيوسته ) به فرمان او عمل مى كنند). سوره انبياء، آيه هاى 2627.- 150- تا بدانى كه درويشى را ايشان اختيار كرده بودند. پس اگر درويش نتوانىبود، بارى جهد كن تا دستگيرى درويشان و درماندگان كنى كه هيچ طاعتى و عبادتى چوندستگيرى و پايمردى درويشان و درماندگان نيست . 151- آسياب كردن . 152- (به مؤمنان بگو چشمهاى خود را از (نگاه به نامحرم ) فرو گيرند).سوره نور، آيه 30. 153- (به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را از (نگاه هوس آلود) فرو گيرند).سوره نور، آيه 31. 154- يكى از صحابه كه جبرئيل به شكل او در آمده بود. 155- يكى از خلفاى عباسى بود. 156- لمس ؛ دست ماليدن . 157- احترام ؛ بزگ داشتن . 158- صحرا (وادى مكه معظمه ). 159- توسل . 160- گشاده ، وسيع . 161-
163- (برهنه ام آنگونه كه مى بينى و گرسنه ام آن چنان كه مى بينى ، در آنچهكه مى نگرى ، اى كسى كه مى بينى و ديده نمى شوى ). حديقه الشيعة ، 518. 164- نوعى پارچه كنانى راه راه . 165- بر روى . 166- (پرودگارا! ببخش و بيامرز و در گذر از آنچه كه مى دانى ، همانا توئىكه بسيار گرامى و بخشنده هستى ). روض الجنان ، 2/256. 167- هاويه : درياهايى از آتش ، كه در آن كوههايى است از آتش . نيران : آتشها. 168- چشمها. 169- (اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا را واولوالامر (اوصياى پيامبر) را!). 170- كمال الدين ، 253. 171- پيروان . 172-
174- (همه آن به فضل و بركات خداوند بر ما مى باشد). 175- سوره انعام ، آيه 124. 176- محل فرود آمدن . 177- (مرحبا به تو و به آن كس كه از نزد او آمدى). 178- ريسمان ، طناب . 179- واى بر تو. گويند: (ويل ) نام چاهى است در جهنم . 180- براى توست . 181- تختش . 182- هر كه مطيع ما باشد. 183- صندوق . 184- آنچه كه از طلا باشد. 185- نماز دو ركعتى . 186- بزرگتر. 187- كوچكتر. 188- حفره اى . 189- نفت . 190- لمس كرد. 191- (مگر ايمان نياورده اى ؟ عرض كرد: آرى ، ولى مى خواهم قلبم آرامشيابد.) سوره بقره ، آيه 360. 192- (يا اينكه نسبت به مردم (پيامبر و خاندانش ) بر آنچه خدا از فضلش بهآنان بخشيده ، حسد مى ورزند؟ سوره نساء،آيه 54. 193- (ما به آل ابراهيم ، كتاب و حكمت داديم و حكومت عظيمى ، در اختيار آنها قرارداديم ).سوره بقره ، آيه 54. 194- يكى از خلفاى عباسى بود. 195- درندگان . 196- خوشا، آفرين . 197- لحاف ، بالاپوش ، نوعى جامه . 198- سكوى بلند. 199- عهده ؛ دوران . 200- سرزنش . 201- (بعضى از گمانها گناه است ).سوره حجرات ، آيه 12. 202- (من هر كه را توبه كند مى آمرزم ). سوره طه ، آيه 82. 203- مردمان خدا، راهنمايان طريقت . 204- مشك كوچكى كه از آن آب نوشند. 205- (خدا آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد). سوره انعام ، آيه124. 206- بردباران . 207- مهربانان . 208- احترام ؛ بزرگ و با وقار داشتن . 209- بركه ها. 210- حسادت . 211- همراهى . 212- نامه اى . 213- بمال ؛ (متبرك كن ). 214- نام پيشين شهر سامراى كشور عراق . 215- بى تابى ؛ ناشكيبائى . 216-
218-
220- لؤ لؤ ؛ يعنى : در، مرواريد. و مكنون ؛ يعنى : پنهان ؛ (مرواريد در صدفپنهان ). 221- ديده عقل . 222- پرس و جو. 223- احترام . 224- ميان سر، فرق سر. 225- ريسمان ، طناب . 226- تلبيس : فريب و حيله . 227- دوستى ، (منظور؛ دوستى خداوند). 228- الهى . 229- فرشى چرمين كه محكوم به اعدام را بر آن نشانده ، سرش را مى بريدند. 230- سوره صافات ؛ آيه 102. 231- سوره صافات ؛ آيه 102. 232- سوره صافات ؛ آيه 102. 233- خسته و رنجور. 234- ضربه اى به من بزن . 235- سوره صافات ؛ آيه 105. 236- قطعا. 237- سوره انعام ، آيه 81. 238- (همتا)ى . 239- (سلطان و بينتى ) برهان و حجتى . 240- سوره انعام ، آيه 81. 241- بزرگتر.0 242- سوره انبياء، آيه 62. 243- پرستيدن اين بتان . 244- كلمه اى است كه در مقام اظهار نفرت و انزجار بكار مى رود. 245- سوره انبياء، آيه 65. 246- جايگاهى . 247- سوره انبياء، آيه 69. 248- قصر. 249- چمن زار. 250- پناه ، آسايش . 251- جنگ ، نبرد. 252- آزار و اذيت .- 253- ثابت ، دائم . 254- (كسى كه تسبيح و تقديس مى شود، پروردگار ما و پروردگار فرشتگانو جبرئيل است ). 255- منظور خانه كعبه است . 256- سرزمين بى آب و علف . 257- همنشينى . 258- ته مشك . 259- (آواز جناح نجاحجبرئيل ): صداى بال فرشته نجات . 260- (و هر كس بر خدا توكل كند، پس همانا خداوند كفايت امرش را مى كند).سوره طلاق ، آيه 3. 261- سخنوران . 262- (من در خواب ديدم كه يازده ستاره ، خورشيد و ماه در برابرم سجده مىكنند!). سوره يوسف ، آيه 4. 263- حيله و فريبى . 264- چهره و رخساره . 265- نقش و نگارى . 266- شاخه اى . 267- غوغا؛ سروصدا. 268- شادى و نشاط. 269- (فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست ؛ تا غذاى كافى بخورد وتفريح كند). سوره يوسف ، آيه 12. 270- (من از بردن او غمگين مى شوم ، و از اين مى ترسم كه گرگ او را بخورد، وشما از او غافل باشيد!). سوره يوسف ، آيه 13. 271- (سله ) اى : سبد وزنبيلى كه طعام و جامه و اشياء ديگر در آن مى گذارند. 272- پس طنابى به كمر اوبستند. 273- سوره يوسف ، آيه 17. 274- سوره يوسف ، آيه 18. 275- ظرف فلزى يا چرمى كه با آن آب را از چاه مى كشند. 276- سوره يوسف ، آيه 19. 277- (بعضى ) گفته اند: بشرى نام رفيق وى بود. 278- مال و ثروت . 279- نام برادر تنى حضرت يوسف عليه السلام . 280- سفارش . 281- رگ مهربانيش تحريك شد. 282- پيشانى . 283- چهار پايى كه بر آن سوار مى شوند. 284- دوران كودكى . 285- جمع عبرة : اشكها. 286- نيسان ؛ ماه هفتم از ماههاى سريانى ، ماه دوم ازفصل بهار، در اينجا به معنى باران بهارى . 287- (اى مادر! سر بر آر و در حال پسرت نظاره كن ). 288- (صبر كن و صبر تو فقط براى خدا و به توفيق خدا باشد.) 289- جمع راءس : نوك ، سر انگشت . 290- كتاب خاك (سطح خاك به صفحه كتاب تشبيه شده است .) 291- (آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صحيفه دلهايشان نوشته ). سورهمجادله ، آيه 22. 292- گناه . 293- نافرمانى . 294- بهره و نصيب ؛ منظور آفتاب از رخسار پر نور او روشنى مى طلبد. 295- سوره يوسف ، آيه 21. 296- (و آن زن كه يوسف در خانه او بود، از او تمناى كامجويى كرد). سورهيوسف ، آيه 23. 297- تير، پيكان . 298- سرزنش . 299- جشن و ميهمانى . 300- سفره . طبق چوبى بزرگ . 301- (وارد مجلس آنان شو!). سوره يوسف ، آيه 31. 302- گوشه . 303- (اين همان كسى است كه به خاطر (عشق ) او مرا سرزنش كرديد!) سورهيوسف ، آيه 32. 304- سوره يوسف ، آيه 33. 305- بالا بر انبياء، اولياء و اوصياءموكل شده است پس از آن هم بر كسانى كه مثل ايشان باشند مسلط مى گردد. 306- (ما و خاندان ما را ناراحتى فرا گرفته ). سوره يوسف ، آيه 88. 307- محل طلوع . 308- ستارگان . 309- فرزندزادگان . 310- چيره ، مسلط. 311- سختيها، (جمع شده ). 312- جستجو، كاوش . 313- گردن بند، حلقه . 314- سوره يوسف ، آيه 92. 315- (خداوند شما را مى بخشد.) سوره يوسف ، آيه 92. 316- (و او مهربانترين مهربانان است ). سوره يوسف ، آيه 92. 317- بخشنده ترين ، بخشندگان . 318- مالهاى اندك و بى اعتبار. 319- سوره يوسف ، آيه 93. 320- (من بوى يوسف را احساس مى كنم ، اگر مرا به نادانى و كم عقلى نسبتندهيد.) سوره يوسف ، آيه 94. 321- از بين رفته ، تمام . 322- سوره يوسف ، آيه 93. 323- افراد، ياران . 324- چهارپايى كه بر آن سوار شوند. 325- پاره كرده . 326- بادگرمى . 327- مجموعه چند ستاره در آسمان كه از دور به صورت خوشه به نظر مى رسد. 328- ادب آموز. 329- (بد حالى و مشكلات به من روى آورده ) سوره انبياء، آيه 83. 330- غارت . 331- سوره الانبياء، آيه 83. 332- لباس نو. 333- (ما او را شكيبا يافتيم ). سوره ص ، آيه 44. 334- بيمارى . 335- جامه . 336- (و خانواده اش را به او بخشيديم ، و همانند آنها را بر آن افزوديم ، تارحمتى از سوى ما باشد و تذكرى براى انديشمندان ). سوره ص ، آيه 43. 337- سبك شمردن . 338- مسخره كردن . 339- ابر. 340- فرمانروايى ؛ به معنى قدرت و زيادى عذاب . 341- قصر. 342- پشمينه ضخيم ، جاجيم . 343- حواله . 344- سخت گرى . 345- مجازات . 346- به بادى گويند كه وزش آن از سمت مشرق باشد، ومقابل باد صبا است . 347- دلتنگى ، افسردگى . 348- (و با آنها قرعه افكند، (و قرعه به نام او افتاد و) مغلوب شد!) سورهصافات ، آيه 141. 349- آئينه ؛ شيشه . 350- (خداوندا! جز تو معبودى نيست ! منزهى تو! من از ستمكاران بودم !.) سورهانبياء، آيه 87. 351- عالم بالا. 352- سرزنش ؛ خشم گرفتن . 353- كحل ، سرمه . 354- فرمانبردار. 355- نروييد. 356- دليل . 357- بخت و سعادت آخرت . 358- سخنوران . 359- قبطى ؛ به اهالى مصر باستان گويند؛ و در اينجا به افراد فرعون اطلاقشده است . 360- تعبير كنندگان . 361- ماءموران . 362- تدبير. 363- عجايب . 364- (پس او را در دريا(ى نيل ) بينداز!). سوره قصص ، آيه 7. 365- سوره قصص ، ايه 9 366- سيلى . 367- ظرف بزرگ فلزى . 368- پاره آتش . 369- پارچه خوشبو. 370- (ما او را به تو باز مى گردانيم ). سوره قصص ، آيه 7 371-
سوره نوح ، آيه 25. 373- ادات تحسين يا حسرت . 374- شگفت آور. 375- (از جانب طور اتشى ديد!). 376- عجيب تر. 377- (موسى به گوسفندان ) آن دو آب داد). 378- (ناگاه دوازده چشمه آب از آن (سنگ ) جوشيد). 379- اشاهر به اينكه اب دريا شكافت و مانند سنگ استوار ماند 380- (و هر بخشى همانند كوه عظيمى بود!). 381- سوره قصص ، آيه 14. 382- سوره قصص ، ايه 15. 383- آشپزخانه . 384- به رسم دفاع . 385- جائى از بدن انسان كه هر گاه ضربه يا صدمه اى به آن وارد آيد باعثهلاكت شود. 386- به تنهايى برگزيدن خلوت با خدا. 387- (پروردگارا! من به خويشتن ستم كردم ). 388- استحباب ، ارجح بودن . 389- پروردگارا! مرا ببخش ، پس او را بخشيد، كه او غفور و رحيم است ). 390- سوره قصص ، آيه 18. 391- سوره قصص ، آيه 18. 392- آشكار و واضح . 393- ديروزى . 394- سوره قصص ، آيه 19. 395- يكى از پيامبران بنى اسرائيل . 396- سوره قصص ، آيه 20. 397- اميدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند!). سوره قصص ، آيه 22 398- سوره قصص ، آيه 23. 399- عقب تر، پائين تر. 400- سوره قصص ، آيه 25. 401- سوره قصص ، آيه 26. 402- سوره قصص ، آيه 27. 403- بخشيدن چيزى ؛ از روى فضل كارى انجام دادن . 404- مهلت . 405- يعنى ؛ گناه و اعتراضى بر او نيست . 406- ترسناك . 407- يعين ؛ گناه و اعتراضى بر او نيست . 408- (موسى از جانب طور آتشى ديد). 409- سوره قصص ، آيه 30. 410- سوره طه ، آيه 12. 411- سوره طه ، آيه 13. 412- سوره طه ، آيه 14. 413- روض الجنان ، 30/153. 414- سوره طه ، آيه 17. 415- چيره ، مسلط. 416- بريده ؛ خاموش . 417- طريق مختصر گويى . 418- (و مرا با آن كارها و نيازهاى ديگرى است ). 419- سوره طه ، آيه 19. 420- (و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ). سوره اعراف ، آيه 143. 421- (موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردمان را براى ميعادگاه ما برگزيد). سوره اعراف ، ايه 155. 422- به چشم 423- (ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد؛ مگر اينكه خدا را آشكارا 0با چشمخود) ببينيم ). سوره بقره ، آيه 55. 424- (اهل كتاب از تو مى خواهند كتابى از آسمان (يك جا) بر آناننازل كنى ؛ (در حالى كه اين يك بهانه است ؛) آنها از موسى ، بزرگتر از اين خواستند،و گفتند: خدا را آشكارا به ما نشان ده ) .سوره نساء، آيه 153 425- (پروردگارا! خودت را به من نشان ده تا تو را ببينم ). 426- سوره اعراف ، آيه 143. 427- (هنگامى كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد آن را همسان خاك قرار داد).سوره اعراف ، آيه 143. 428- طرف ؛ جهت . 429- (قلب مؤمن خانه خدا است ). 430- (قلب مؤمن خانه خدا است ). 431- سوره اعراف ، ايه 144. 432- همه موجودات . 433- تفسير القرآن الكريم ، 3 / 336. 434- (تو در كنار طور نبودى زمانى كه ماندا داديم ..). 435- سراپرده اى كه در قديم پيش در خانه و ايوان بزرگان مى كشيدند سايبان 436- (صبحگاهان مسير يك اه را مى پيمود عصر گاهان مسير يك ماه را.) 437- جراءت 438- ابر 439- بلندى جستن 440- بالا بر آمدن . 441- سوره نمل آيه 18. 442- حطم يعنى نابودى بر گرفته از (لا يحطمنكم سليمان و جنوده ) يعنى :(سليمان و سربازانش شما را نابود نكنند) 443- آرى هر كه بر پشت مركب بادپاى سوار گشت از خطر خالى نباشد بساط عمرتو را مانند شادروان سليمان بر باد نهاده اند و منزلت زير خاك است پيش از آنكهمشربه آب حياتت تيره گردد به آتش مجاهده خرمن حرص و آز را بسوز و در مقام حضورخانه نهاد خود را به نور كر حق برافروز عمرى كه چون باد مى گذرد بارى بر ياد آنگذران .
445- شكاف و روزنهاى در ميان سايه بالهاى پرندگان پديد آمد. 446- امير لشگر 447- (قطعا او را كيفر شديدى خواهم داد يا او را ذبح مى كنم يا بايددليل روشنى (براى غيبتش ) براى من بياورد!) 448- وعده ناگوار تهديد. 449- كيفر مجازات 450- دليلى .
|