بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 15, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
     TAFSIR17 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

بـه هـر حـال زنـدگـى قـوم لوط كـه بـه انحراف جنسى و همجنس گرائى و عادات زشت ونـنـگـيـن ديـگـر در دنـيا مشهورند، و همچنين پايان دردناك زندگى آنها مى تواند تابلوىگـويـائى بـراى كـسـانـى كه در منجلاب شهوت غوطه ورند بوده باشد، و گسترش اينآلودگى در ميان انسانها ايجاب مى كند كه اين ماجرا بارها خاطر نشان گردد.
در آيـات مـورد بـحـث نـخست مى گويد: لوط را به ياد آور هنگامى كه به قومش گفت : آياشما به سراغ كار بسيار زشت و قبيح مى رويد در حالى كه (زشتى و نتائج شوم آن را)مى بينيد (و لوطا اذ قال لقومه اتاتون الفاحشة و انتم تبصرون ).
فاحشه چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم به معنى كارهائى است كه زشتى و قباحت آن روشنو آشـكـار اسـت و در ايـنـجـا مـنـظـور هـمـجـنـس گـرائى وعمل ننگين لواط است .
جـمـله انـتـم تـبـصـرون اشـاره بـه ايـن اسـت كـه شـمـا زشـتـى و شـنـاعـت ايـنعـمـل و عـواقـب شـوم آن را بـا چشم خود مى بينيد كه چگونه جامعه شما را سر تا پا آلودهكـرده ، و حـتـى بـچـه هـا و كـودكـان شـما در امان نيستند، چرا مى بينيد باز هم بيدار نمىشويد؟!
و امـا ايـنـكـه بـعـضـى احـتـمـال داده انـد اشـاره بـه ايـن بـاشـد كـه درمـقابل چشم يكديگر مرتكب چنين كارى مى شوند با ظاهر عبارت چندان سازگار نيست ، چراكـه لوط مـى خـواهد وجدان آنها را بيدار كرده و نداى درونشان را به گوششان برساند،سـخـن لوط از بـصـيـرت اسـت و ديـدن عـواقـب مـرگـبـار ايـنعمل و بيدار شدن .
سـپـس مـى افـزايـد: آيـا شما بجاى زنان به سراغ مردان از روى شهوت مى رويد (ائنكملتاتون الرجال شهوة من دون النساء).
در حـقـيـقـت نـخـسـت بـه عـنـوان فـاحـشـه (كـار زشـت ) از ايـنعـمـل يـاد كـرده ، سـپـس آن را روشنتر بيان مى كند تا جاى هيچ ابهامى باقى نماند، و اينيكى از فنون بلاغت براى بيان مسائل مهم است .
و بـراى ايـنـكـه روشـن سـازد انگيزه اين عمل جهالت و نادانى است مى افزايد: بلكه شماقومى جاهل و نادان هستيد (بل انتم قوم تجهلون ).
جـهـل بـه خـداونـد، و جـهـل بـه هـدف آفـريـنـش ، و نـوامـيـس خـلقـت ، وجهل به آثار شوم اين گناه ننگين ، و اگر خودتان خوب بينديشيد به اين حقيقت مى رسيدكـه ايـن عـمـل تا چه حد جاهلانه است . و ذكر اين جمله به صورت استفهاميه براى اين استكه پاسخ را از درون وجدان خود بشنوند تا مؤ ثرتر باشد.
آيه و ترجمه


فما كان جواب قومه إ لا أ ن قالوا أ خرجوا ال لوط من قريتكم إ نهم أ ناس يتطهرون(56)
فأ نجيناه و أ هله إ لا امرأ ته قدرناها من الغابرين(57)
و أ مطرنا عليهم مطرا فساء مطر المنذرين(58)
قل الحمد لله و سلام على عباده الذين اصطفى ءالله خير أ ما يشركون(59)


ترجمه :

56 - آنـها پاسخى جز اين نداشتند كه به يكديگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و ديارخود بيرون كنيد كه اينها افرادى پاكدامن هستند!
57 - ما او و خانواده اش را نجات داديم ، بجز همسرش كه مقدر كرديم جزء باقى ماندگانباشد.
58 - سـپـس بارانى (از سنگ ) بر آنها فرستاديم (كه همگى زير آن مدفون شدند) و چهبد است باران انذار شدگان .
59 - بگو حمد مخصوص خداست و سلام (و درود) بر بندگان برگزيده اش ، آيا خداوندبهتر است يا بتهائى را كه شريك او قرار مى دهند؟
تفسير:
آنجا كه پاكدامنى عيب بزرگى است !
در بـحـثـهـاى گـذشـتـه مـنـطـق نـيـرومـنـد پـيـامـبـر بـزرگ خـدا لوط را درمـقـابـل مـنـحـرفـان آلوده مـلاحـظـه كـرديـم كـه بـا چـه بـيـان شـيـوا ومـسـتدل آنها را از عمل ننگين همجنس گرائى باز مى دارد و به آنها نشان مى دهد كه اين كارنتيجه جهل و نادانى و بيخبرى از قانون آفرينش و از همه ارزشهاى انسانى است .
اكنون ببينيم اين قوم كثيف و آلوده در پاسخ اين گفتار منطقى لوط چه گفتند؟!.
قـرآن مـى گـويد: آنها پاسخى جز اين نداشتند كه به يكديگر گفتند: خاندان لوط را ازشـهـر و ديـار خـود بـيرون كنيد، چرا كه اينها افرادى پاكند و حاضر نيستند خود را با ماهـمـاهـنـگ كـنـنـد!! (فـمـا كـان جـواب قـومـه الا ان قـالوا اخـرجـواآل لوط من قريتكم انهم اناس ‍ يتطهرون ).
جوابى كه بيانگر انحطاط فكر و سقوط فوق العاده اخلاقى آنها بود.
آرى در مـحـيـط آلودگـان ، پـاكـى جـرم اسـت و عـيـب ! يـوسـفـهاى پاكدامن را به جرم عفت وپارسائى به زندان مى افكنند، و خاندان پيامبر بزرگ خدا لوط را به خاطر پرهيزشاناز آلودگـى و نـنـگ ، تبعيد مى كنند، اما زليخاها آزادند و صاحب مقام ! و قوم لوط بايد درشهر و ديار خود آسوده بمانند!
و اين است مصداق روشن سخنى كه قرآن درباره گمراهان مى گويد كه : بر دلهاى آنها -به خاطر اعمالشان - مهر مى نهيم ، و بر چشمشان پرده مى افكنيم ،
و در گوششان سنگينى است .
ايـن احـتـمـال نـيـز در جـمـله انـاس يـتطهرون وجود دارد كه آنها به خاطر فرو رفتن در اينمـنـجلاب فساد و خو گرفتن به آلودگى ، اين سخن را از روى مسخره به خاندان لوط مىگفتند كه اينها تصور مى كنند كار ما ناپاكى است و پرهيز آنها پاكدامنى ! چه چيز عجيبو مسخره اى ؟!
و ايـن شـگـفـت آور نـيـسـت كـه حـس تـشـخـيـص انـسـان بـر اثـر خـو گـرفـتـن بـه يـكعـمـل نـنـگين دگرگون شود، داستان معروف مرد دباغى كه دائما با پوستهاى متعفن سر وكـار داشت و شامه او با آن خو گرفته بود و گذشتن او از بازار عطاران و بيهوش شدناز بـوى نـامـنـاسب عطر! و دستور آن مرد حكيم كه وى را به بازار دباغان ببريد تا بههوش آيد و از مرگ نجات يابد شنيده ايم و مثال حسى جالبى است براى اين مطلب منطقى .
در روايات آمده است كه لوط حدود سى سالآنـها را تبليغ كرد ولى جز خانواده اش (آنهم به استثناى همسرش كه با مشركان هم عقيدهشد) به او ايمان نياوردند.
بـديـهـى اسـت چـنـيـن گـروهى كه اميد اصلاحشان نيست جائى در عالم حيات ندارند و بايدطـومـار زنـدگـانـيشان در هم پيچيده شود، لذا در آيه بعد مى گويد: ما لوط و خاندانش رارهـائى بـخـشيديم بجز همسرش كه مقدر كرديم جزء باقيماندگان باشد (فانجيناه و اهلهالا امرأ ته قدرناها من الغابرين ).
و پس از بيرون آمدن آنها در موعد معين (در سحرگاه شبى كه شهر غرق
فـسـاد و نـنـگ بـود) پـس از آنـكـه صـبـحـگـاهـان فـرا رسـيـد بـارانى (از سنگ ) بر آنهافـرسـتـاديـم (كـه همگى زير آن مدفون شدند، و اين بعد از آن بود كه زلزله وحشتناكىسرزمين آنها را به كلى زير و رو كرد) (و امطرنا عليهم مطرا).
و چه سخت و ناگوار و بد است باران انذار شدگان (فساء مطر المنذرين ).
دربـاره قـوم لوط و سـرنوشت آنها و اثرات شوم همجنس گرائى بحثهاى مشروحى در جلدنهم تفسير نمونه صفحه 178 - 198 (ذيل آيات 77 - 83 سوره هود) داشتيم كه نياز بهتكرار آن نيست .
تنها ذكر يك نكته را ضرورى مى دانيم و آن اينكه :
قـانـون خـلقـت بـراى مـا مـسـيـرى تـعـيـيـن كـرده اسـت كـه پـيـمـودنـش مـايـهتكامل و حيات ما، و مخالفتش مايه سقوط و مرگ ما است .
قـانـون خـلقـت جـاذبـه جـنـسـى را - بـه عـنـوان عـامـل بـقـاىنـسـل انـسـان و آرامـش روح او - مـيـان دو جـنـس مخالف قرار داده ، و تغيير مسير آن به سوىهـمـجـنس گرائى هم آرامش روحى را بر هم مى زند، و هم آرامش اجتماعى را، و از آنجا كه اينقوانين اجتماعى ريشه اى در فطرت دارد اين تخلف سبب ناهماهنگى در سازمان وجود انسانمى شود.
لوط پيامبر بزرگ خدا قوم منحرف را متوجه همين ريشه فطرى كرده و به آنها مى گويدآيـا بـه سـراغ كـار زشـتـى مـى رويـد بـا ايـنـكـه مـى بـيـنـيـد، ايـنجـهـل و بـيـخـبـرى از قـانـون حـيـات و جهل به مفهوم سفاهت است كه شما را به اين بيراههكشانده .
و جـاى تـعـجب نيست كه سائر قوانين خلقت نيز درباره اين قوم دگرگون گردد، و بجاىبـارانـى از آب حـياتبخش ، بارانى از سنگ بر سر آنان فرود آيد، و سرزمين آرامشان بازلزله ها زير و رو گردد، و نه تنها نابود شوند كه آثارشان نيز محو گردد.
در آخـريـن آيـه مـورد بـحث بعد از پايان شرح حال پنج پيامبر بزرگ الهى و سرنوشتقـوم آنـهـا، روى سـخن را به پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده وبـه عـنوان يك نتيجه گيرى از گذشته ، و مقدمه اى براى طرح گفتگو با مشركان ، چنينمـى فـرمـايـد: بـگـو حـمـد و سـتـايـش مـخـصـوص خـدا اسـت(قل الحمد لله ).
ستايش مخصوص خداوندى است كه اقوام ننگينى همچون قوم لوط را نابود كرد، مبادا دامنهآلودگيهاى آنها سراسر زمين را فرا گيرد.
حمد و ستايش براى كسى است كه فاسدان مفسدى همچون قوم ثمود و فرعونيان گردنكشرا به ديار عدم فرستاد تا راه و رسمشان سنت و الگوئى براى ديگران نشود.
و سرانجام حمد و ستايش از آن كسى است كه اينهمه قدرت و نعمت به بندگان با ايمانىهـمـچون داود و سليمان (عليهم السلام ) بخشيد و گمراهانى همچون قوم سبا را به وسيلهآنها هدايت كرد.
سـپـس مـى افـزايـد و سـلام و درود بـر بـنـدگان برگزيده اش (و سلام على عباده الذيناصطفى ).
سلام بر موسى و صالح و لوط و سليمان و داود (عليهم السلام ) و سلام بر همه انبياء وپيروان راستينشان .
بعد مى گويد: آيا خداوندى كه اينهمه توانائى و قدرت و موهبت و نعمت دارد بهتر است يابـتـهـائى را كـه آنـهـا شـريـك خـدا قـرار مـى دهـنـد و مطلقا مبدأ اثر نيستند؟! (آلله خير امايشركون ).
در ايـن سـرگـذشـتـهـاى پـيـامـبـران پـيـشـيـن ديـديـم كـه بتها هرگز نتوانستند به هنگامنـزول بـلاهـا كمترين كمك به عابدان خود كنند، در حالى كه خداوند مؤ منان را در هيچيك ازاين مشكلات تنها نگذارد، و لطف بى پايانش به يارى آنها آمد.
آيه و ترجمه


أ مـن خـلق السـمـوات و الا رض و أ نـزل لكم من السماء ماء فأ نبتنا به حدائق ذات بهجة ماكان لكم أ ن تنبتوا شجرها ءاله مع الله بل هم قوم يعدلون(60)
أ مـن جـعـل الا رض قـرارا و جـعـل خـلالهـا أ نـهـارا وجـعـل لهـا رواسـى و جـعـل بـيـن البـحـريـن حـاجـزا ءاله مـع اللهبل أ كثرهم لا يعلمون(61)
أ مـن يـجيب المضطر إ ذا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الا رض ءاله مع الله قليلا ماتذكرون(62)
أ مـن يـهـديـكـم فـى ظـلمـات البـر و البـحـر و مـنيرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته ءاله مع الله تعالى الله عما يشركون(63)
أ من يبدؤ ا الخلق ثم يعيده و من يرزقكم من السماءو الا رض ءاله مع الله قل هاتوا برهانكم إ ن كنتم صادقين(64)


ترجمه :

60 - آيـا بـتـهـائى كـه معبود شما هستند بهترند يا كسى كه آسمان و زمين را آفريده ؟، وبـراى شما از آسمان آبى فرستاد كه با آن باغهائى زيبا و سرور انگيز رويانديم ، وشـمـا قـدرت نـداشـتـيـد درخـتـان آنـرا بـرويـانـيد، آيا معبود ديگرى با خداست ؟ نه ، آنهاگروهى هستند كه (از روى نادانى ) مخلوقات خدا را در رديف او قرار مى دهند.
61 - يا كسى كه زمين را مستقر و آرام قرار داد، و در ميان آن نهرهائى روان ساخت ، و براىزمين كوههاى ثابت و پا بر جا ايجاد كرد، و ميان دو دريا مانعى قرار داد (تا با هم مخلوطنشوند، با اين حال ) آيا معبودى با خدا است ؟، نه بلكه اكثر آنها نمى دانند (و جاهلند).
62 - يـا كسى كه دعاى مضطر را اجابت مى كند و گرفتارى را برطرف مى سازد، و شمارا خلفاى زمين قرار مى دهد، آيا معبودى با خداست ؟ كمتر متذكر مى شويد!
63 - يـا كـسى كه شما را در تاريكيهاى صحرا و دريا هدايت مى كند، و كسى كه بادها رابشارت دهندگان پيش از نزول رحمتش ‍ مى فرستد، آيا معبودى با خداست ؟ خداوند برتراست از اينكه شريك براى او قرار دهند.
64 - يـا كسى كه آفرينش را آغاز كرد، و سپس آنرا تجديد مى كند، و كسى كه شما را ازآسـمـان و زمـين روزى مى دهد، آيا معبودى با خداست ؟ بگو دليلتانرا بياوريد اگر راستمى گوئيد.
تفسير:
با اينهمه دليل باز مشرك مى شويد؟
در آخـريـن آيه بحث گذشته - بعد از ذكر بخشهاى تكان دهنده اى از زندگى پنج پيامبربزرگ -كوتاه و پر معنائى مطرح شد كه آيا خداوند با اينهمه
قدرت و توانائى بهتر است يا بتهاى بى ارزشى كه آنها ساخته اند.
در آيـات مـورد بحث به شرح آن پرداخته و ضمن پنج آيه كه با پنج حساب شده شروعمـى شـود مـشـركـان را تـحـت بـازپـرسـى و مـحـاكـمـه قـرار مـى دهـد، و روشـنـتـريـندلائل توحيد را در پنج آيه ضمن اشاره به دوازده نمونه از مواهب بزرگ خداوند بيان مىكند.
نـخـسـت بـه خـلقـت آسـمـانها و زمين و نزول باران و بركات ناشى از آن پرداخته چنين مىگـويـد: آيـا بتهائى كه معبود شما هستند بهترند يا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده وبـراى شـمـا از آسمان آبى فرستاد كه با آن باغهاى زيبا و سرور انگيز رويانديم (امنخلق السموات و الارض و انزل لكم من السماء ماء فانبتنا به حدائق ذات بهجة ).
حـدائق جـمـع حـديـقـه بـه طـورى كه بسيارى از مفسران گفته اند به معنى باغى است كهاطـراف آن ديـوار كـشـيـده بـاشند و از هر نظر محفوظ باشد، همچون حدقه چشم كه در ميانپـلكـهـا مـحـصـور شـده اسـت و راغـب در مـفـردات مـى گـويـد: حـديـقـه دراصل به زمينى مى گويند كه آب در آن جمع شده است ، همچون حدقه چشم كه هميشه آب درآن قرار دارد.
از مجموع اين دو سخن مى توان چنين نتيجه گرفت كه حديقه باغى است كه هم ديوار دارد وهم آب كافى .
بهجة (بر وزن لهجه ) به معنى زيبائى رنگ و حسن ظاهر است كه
بينندگان را غرق سرور مى كند.
و در پايان آيه روى سخن را به بندگان كرده مى گويد: شما قدرت نداشتيد كه درختاناين باغهاى زيبا را برويانيد (ما كان لكم ان تنبتوا شجرها).
كـار شـمـا تـنـهـا بـذر افـشـانـى و آبـيـارى اسـت ، امـا كـسـى كـه حـيـات را دردل ايـن بـذر آفريده ، و به نور آفتاب و قطرات حياتبخش باران و ذرات خاك فرمان مىدهد كه اين دانه را برويانيد، تنها خدا است .
ايـنـهـا حقائقى است كه هيچكس نمى تواند منكر آن شود، و يا آن را به غير خدا نسبت دهد، اواسـت كـه آفـريـنـنـده آسـمـانـهـا و زمـيـن اسـت ، و او اسـت كـهنـازل كـنـنـده بـاران اسـت ، او مـبـداء ايـنـهـمـه زيـبـائى و حـسـن وجمال در عالم حيات است .
حـتى دقت در رنگ آميزى يك گل زيبا و برگهاى لطيف و منظمى كه در درون يكديگر اطرافهسته مركزى گل حلقه زده اند، و آواى حيات سرداده اند كافى است كه انسان را به عظمت وقـدرت و حـكـمـت آفريدگار آن آشنا سازد، اينها است كه قلب انسان را تكان مى دهد و بهسوى او مى خواند.
بـه تـعـبـيـر ديـگـر: توحيد در خلقت (توحيد خالق ) و توحيد در ربوبيت (توحيد تدبيركننده اين جهان ) پايه اى براى توحيد معبود شمرده شده است .
و لذا در پايان آيه مى گويد: آيا معبود ديگرى با خدا است (اءاله مع الله ).
ولى آنـهـا گـروهـى نـادان هـسـتـنـد كـه از پـروردگـارعـدول كـرده و غـيـر او را كـه هـيـچـگـونـه قـدرتـى نـدارد شـريـك او قـرار مـى دهـنـد(بل هم قوم يعدلون ).
در دومين سؤ ال به بحث از موهبت آرامش و ثبات زمين و قرارگاه انسان در اين جهان پرداختهمـى گويد: آيا معبودهاى ساختگى آنها بهتر است يا كسى كه زمين را مستقر و آرام قرار داد،و در مـيـان آن ، نـهـرهـاى آب جارى ، روان ساخت ، و براى زمين ، كوههاى ثابت و پا بر جاايـجـاد كـرد؟! (تـا هـمـچـون زرهـى قـشـر زمـيـن را از لرزش نـگـاه دارنـد) (امـنجعل الارض قرارا و جعل خلالها انهارا و جعل لها رواسى ).
و نـيـز مـيـان دو دريـا (از آب شـيـريـن و شـور) مـانـعى قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (وجعل بين البحرين حاجزا).
بـه ايـن تـرتـيب ، چهار نعمت بزرگ در اين آيه آمده است كه سه قسمت از آن سخن از آرامشمى گويد:
آرامش خود زمين كه در عين حركت سريع به دور خودش و به دور آفتاب و حركت در مجموعهمـنـظـومـه شـمـسـى ، آنچنان يكنواخت و آرام است كه ساكنانش به هيچوجه آن را احساس نمىكنند، گوئى در يكجا ميخكوب شده و ثابت ايستاده است و كمترين حركتى ندارد.
و ديـگـر وجـود كوهها - كه سابقا گفتيم دور تا دور زمين را فرا گرفته اند و ريشه هاىآنها به هم پيوسته و زره نيرومندى را تشكيل داده است ، و در برابر فشارهاى داخلى زمينو حركات جزر و مد خارجى كه بر اثر جاذبه ماه پيدا مى شود
مقاومت مى كند، و هم مانعى است براى طوفانهاى عظيم كه آرامش زمين را بر هم مى زنند.
و ديـگـر حـجـاب و حايل طبيعى است كه ميان بخشهائى از آب شيرين و آب شور اقيانوسهاقـرار داده ، ايـن حـجـاب نـامـرئى چـيـزى جـز تفاوت درجه غلظت آب شور و شيرين ، و بهاصـطـلاح تفاوت وزن مخصوص آنها نيست كه سبب مى شود كه آب نهرهاى عظيمى كه بهدريـا مـى ريـزنـد تـا مـدت زيـادى ، در آب شـورحـل نـشـونـد و در نـتـيـجـه جـزر و مـد دريـا آنـهـا را بـر بـخـش عـظـيـمـى ازسـواحـل آمـاده كـشـت و زرع مـسـلط مى سازد، و آنها را آبيارى مى كند، كه شرح اين سخن راذيل آيه 53 سوره فرقان در همين جلد آورده ايم .
و در عـيـن حال در لابلاى بخشهاى مختلف زمين ، نهرهائى از آب كه مايه حيات و زندگى وسـرچـشـمـه طراوت و خرمى ، و مزارع آباد و باغهاى پر ثمر است ، قرار داده ، بخشى ازمنابع اين آبها در كوهها است ، و بخشى در لابلاى قشرهاى زمين .
آيـا ايـن نـظـام مـى تـوانـد مـولود تـصـادف كـور و كـر و مـبـدئى فـاقـدعقل و حكمت باشد؟
آيا بتها نقشى در اين نظام بديع و شگفت انگيز دارند؟!
حتى بت پرستان چنين ادعائى نمى كنند.
لذا در پـايـان آيـه بـار ديـگـر اين سؤ ال را تكرار مى كند كه آيا معبودى با الله هست ؟(اءالله مع الله ).
نه بلكه اكثر آنها نادانند و بيخبر (بل اكثرهم لا يعلمون ).
در سـومـيـن سـؤ ال ، از ايـن سؤ الات پنجگانه كه مجموعه اى از يك بازپرسى و محاكمهمـعـنـوى را تـشـكـيل مى دهد، سخن از حل مشكلات ، و شكستن بن بستها و اجابت دعاها است ، مىگويد:
آيـا مـعـبـودهاى بى ارزش شما بهترند يا كسى كه دعاى مضطر و درمانده را به اجابت مىرسـانـد و گـرفـتـارى و بـلا را بـر طـرف مـى كـنـد؟! (امـن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشفالسوء).
آرى در آن هـنـگـام كـه تـمـام درهـاى عـالم اسـبـاب بـه روى انسان بسته مى شود كارد بهاسـتـخـوانـش مـى رسـد، و از هـر نظر درمانده و مضطر مى گردد، تنها كسى كه مى تواندقـفـل مـشـكـلات را بـگـشـايـد، و بن بستها را بر طرف سازد، و نور اميد در دلها بپاشد، ودرهاى رحمت به روى انسانها درمانده بگشايد، تنها ذات پاك او است و نه غير او.
از آنـجـا كـه ايـن واقـعـيـت بـه عنوان يك احساس فطرى در درون جان همه انسانها است ، بتپرستان نيز به هنگامى كه در ميان امواج خروشان دريا گرفتار مى شوند تمام معبودهاىخود را فراموش كرده ، دست به دامن لطف الله مى زنند همانگونه كه قرآن مى گويد: فاذاركبوا فى الفلك دعوا الله مخلصين له الدين : هنگامى كه سوار كشتى مى شوند خدا را مىخوانند در حالى كه پرستش را مخصوص او مى دانند (عنكبوت - 65)
سپس مى افزايد:
نـه تـنها مشكلات و ناراحتيها را بر طرف مى سازد بلكه شما را خلفاى زمين قرار مى دهد(و يجعلكم خلفاء الارض ).
آيا با اينهمه معبودى با خدا است ؟ (ءاله مع الله ).
ولى شما كمتر متذكر مى شويد و از اين دلائل روشن پند و اندرز نمى گيريد
(قليلا ما تذكرون ).
پـيـرامـون مـفهوم مضطر و مساله استجابت دعا و شرائط آن بحثهائى است كه در نكته ها درپايان همين آيات خواهد آمد.
منظور از خلفاء الارض ممكن است به معنى ساكنان زمين و صاحبان آن باشد، چرا كه خدا باآنـهـمه نعمت و اسباب رفاه و آسايش و آرامش كه در زمين قرار داده انسان را حكمران اين كرهخاكى ساخته ، و او را براى سلطه بر آن آماده كرده است .
مخصوصا هنگامى كه انسان در اضطرار فرو مى رود و به درگاه خدا رو مى آورد و او بهلطـفـش بلاها و موانع را بر طرف مى سازد، پايه هاى اين خلافت مستحكمتر مى شود (و ازاينجا رابطه ميان اين دو بخش از آيه روشن مى گردد).
و نيز ممكن است اشاره به اين باشد كه خدا ناموس حيات را چنين قرار داده كه دائما اقوامىمـى آيـنـد و جـانـشـيـن اقوام ديگر مى شوند كه اگر اين تناوب نبود تكاملى صورت نمىگرفت .
در چـهـارمـين سؤ ال مساله هدايت را مطرح كرده مى گويد: آيا اين بتها بهترند يا كسى كهشـمـا را در تاريكيهاى صحرا و دريا (بوسيله ستارگان ) هدايت مى كند؟ (امن يهديكم فىظلمات البر و البحر).
و كـسـى كـه بـادهـا را بـه عـنـوان بـشـارت دهـنـدگـان پـيـش ازنزول رحمتش مى فرستد (و من يرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته ).
بادهائى كه بيانگر نزول بارانند و همانند پيك مخصوص بشارت ، پيشاپيش
آن حـركـت مـى كـنـنـد، در حـقـيـقـت كـار آنـهـا نـيـز هـدايـت مـردم اسـت بـهنزول باران .
تـعـبـيـر بـشـرا (بـشارت دهندگان ) در مورد بادها و تعبير به رحمت در مورد باران هر دوجـالب اسـت ، چـرا كـه بـادهـا هـسـتند كه رطوبت هوا و قطعات ابر را از صفحه اقيانوسهابـرداشته و بر دوش خود حمل مى كنند و به نقاط خشك و تشنه مى برند و از قدوم بارانخبر مى دهند.
هـمـچـنـيـن بـاران اسـت كـه نـغـمـه حـيـات را در سـراسـر كـره خـاك سـر مـى دهـد و هـر جـانازل شود خير و رحمت و بركت و زندگى مى آفريند.
(شـرح بـيـشـتـر دربـاره نـقـش بـادهـا در نـزول بـاران در سـوره اعـرافذيل آيه 57 جلد ششم تفسير نمونه صفحه 214 آمده است ).
و در پايان آيه ، بار ديگر، مشركان را مخاطب ساخته مى گويد: آيا معبود ديگرى با خدااست ؟! (ءاله مع الله )
سـپـس بـى آنـكه منتظر جواب آنها باشد اضافه مى كند: خداوند برتر و بالاتر است ازآنچه براى او شريك قرار مى دهند (تعالى الله عما يشركون ).
در آخرين آيه مورد بحث پنجمين سؤ ال را كه در مورد مبدء و معاد است به اين صورت مطرحمـى كـنـد: آيـا مـعبودان شما بهترند يا كسى كه آفرينش را آغاز كرد و سپس آن را اعاده مىكند؟! (امن يبدء الخلق ثم يعيده ).
و كسى كه در ميان اين آغاز و انجام ، شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد (و من يرزقكم منالسماء و الارض ).
آيا با اين حال باز هم معتقديد كه معبودى با خدا است ؟ (ءاله مع الله ).
بـه آنـهـا بـگـو اگـر چـنـيـن اعـتـقـادى داريـد دليـلتان را بياوريد اگر راست مى گوئيد(قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين ).
در واقـع آيـات گـذشـتـه هـمـه سـخن از مبدء و نشانه هاى عظمت خدا در عالم هستى و مواهب ونـعـمـتـهـاى او مـى گـفت ، ولى در آخرين آيه ، بحث را از يك گذرگاه ظريف به مساله معادمـنـتـقـل مـى كـنـد، چـرا كـه آغـاز آفـريـنـش خـود دليـلى بر انجام آن است و قدرت بر خلقتدليل روشنى بر معاد محسوب مى شود.
و از اينجا پاسخ سؤ الى كه بسيارى از مفسران مطرح كرده اند معلوم مى شود و آن اينكهمـشـركـان كـه مـخـاطـب ايـن آيـات هستند غالبا عقيده به معاد (معاد جسمانى ) نداشتند با اينحال چگونه ممكن است از آنها سؤ ال كنيم و اقرار بخواهيم ؟
پـاسـخ اينكه اين سؤ ال ، توأ م با دليلى است كه طرف را وادار به اقرار مى كند زيراهمين كه معترف باشند كه آغاز آفرينش از او است ، و اينهمه روزيها و مواهب از ناحيه او مىباشد، كافى است كه قبول كنند امكان بازگشت مجدد به زندگى در قيامت موجود است .
ضـمـنـا مـنـظـور از رزق آسمان ، باران و نور آفتاب و مانند آن است ، و منظور از رزق زمينگـيـاهـان و مـواد غـذائى مـختلفى است كه مستقيما از زمين مى رويد يا به طور غير مستقيم اززمـيـن نـشـات مـى گيرد همچون دامها همچنين معادن و مواد گوناگونى كه انسان در زندگىخود از آن بهره مى گيرد.
نكته ها:
1 - مضطرى كه دعاى او به اجابت مى رسد كيست ؟
گـر چـه خـداوند دعاى همه را - هر گاه شرائطش جمع باشد - اجابت مى كند ولى در آياتفـوق مـخـصـوصـا روى عـنـوان مـضـطـر تـكـيـه شـده اسـت ، بـه ايـندليل كه يكى از شرائط اجابت دعا آن است كه انسان چشم از عالم اسباب بكلى برگيرد
و تـمـام قـلب و روحـش را در اخـتـيـار خـدا قـرار دهـد، هـمـه چـيـز را از آن او بـدانـد وحـل هـر مـشـكـلى را بـه دسـت او بـبـيـنـد، و ايـن درك و ديـد درحال اضطرار دست مى دهد.
درسـت اسـت كه عالم ، عالم اسباب است ، و مؤ من نهايت تلاش و كوشش خود را در اين زمينهبه كار مى گيرد ولى هرگز در جهان اسباب گم نمى شود، همه را از بركت ذات پاك اومـى بـيـند ديده اى نافذ و سبب سوراخ كن دارد كه اسباب را از بيخ و بن بر مى كند و درپشت حجاب اسباب ذات مسبب الاسباب را مى بيند و همه چيز را از او مى خواهد.
آرى اگر انسان به اين مرحله برسد مهمترين شرط اجابت دعا را فراهم ساخته است .
جـالب ايـنكه در بعضى از روايات اين آيه تفسير به قيام حضرت مهدى - صلوات الله وسلامه عليه - شده .
در روايتى از امام باقر مى خوانيم كه فرمود: و الله لكانى انظر الى القائم و قد اسندظهره الى الحجر ثم ينشد الله حقه ... قال هو و الله المضطر فى كتاب الله فى قوله :امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض :
به خدا سوگند گويا من مهدى (عليه السلام ) را مى بينم كه پشت به حجر الاسود زده وخدا را به حق خود مى خواند ... سپس ‍ فرمود: به خدا سوگند مضطر در كتاب الله در آيهامن يجيب المضطر ... او است .
در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) چـنـيـن آمـده : نـزلت فـى القـائم مـنآل مـحـمد عليهم السلام هو و الله المضطر اذا صلى فى المقام ركعتين و دعا الى الله عز وجل فاجابه و يكشف السوء و يجعله خليفة فى الارض :
ايـن آيـه در مـورد مـهـدى از آل مـحـمـد (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم )نـازل شـده ، به خدا سوگند مضطر او است ، هنگامى كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز بجامـى آورد و دسـت بـه درگاه خداوند متعال بر مى دارد دعاى او را اجابت مى كند، ناراحتيها رابر طرف مى سازد، و او را خليفه روى زمين قرار مى دهد.
بـدون شـك مـنـظـور از ايـن تـفسير - همانگونه كه نظائر آن را فراوان ديده ايم - منحصرسـاخـتن مفهوم آيه به وجود مبارك مهدى (عليه السلام ) نيست ، بلكه آيه مفهوم گسترده اىدارد كه يكى از مصداقهاى روشن آن وجود مهدى (عليه السلام ) است كه در آن زمان كه همهجا را فساد گرفته باشد، درها بسته شده ، كارد به استخوان رسيده بشريت در بن بستسختى قرار گرفته ، و حالت اضطرار در كل عالم نمايان است در آن هنگام در مقدس تريننـقـطه روى زمين دست به دعا بر مى دارد و تقاضاى كشف سوء مى كند و خداوند اين دعا راسـرآغـاز انـقـلاب مـقـدس جهانى او قرار مى دهد و به مصداق و يجعلكم خلفاء الارض او ويارانش را خلفاى روى زمين مى كند.
دربـاره اهـمـيـت دعـا و شـرائط اجابت آن و اينكه چرا گاهى بعضى از دعاها به اجابت نمىرسد به طور مشروح در جلد اول ذيل آيه 186 سوره بقره بحث كرده ايم .
2 - همه جا دعوت به استدلال منطقى
كـرارا در آيـات قـرآن مـى خـوانـيـم كـه از مـخـالفـان مـطـالبـهدليـل مـى شـود، مـخـصـوصـا جـمـله هـاتـوا بـرهـانـكـم :دليـل خـود را بـيـاوريـد در چـهـار مورد از قرآن مجيد آمده است (بقره - 111 و انبياء - 24 ونمل - 64 و قصص - 75) و در موارد ديگرى
نيز روى كلمه برهان مخصوصا تكيه شده است (برهان به معنى محكمترين دليلى است كههمواره با صدق همراه است ).
ايـن منطق برهان طلبى اسلام حكايت از محتواى قوى و غنى آن مى كند چرا كه سعى دارد بامـخـالفـان خـود نـيـز بـرخـورد مـنطقى داشته باشد، چگونه ممكن است از ديگران مطالبهبـرهـان كـنـد و خـود نـسـبـت به آن بى اعتنا باشد؟ آيات قرآن مجيد مملو است از استدلالاتمـنـطـقـى و بـراهـيـن عـلمـى در سـطـوح مـخـتـلف بـراىمسائل گوناگون .
اين درست بر خلاف چيزى است كه مسيحيت تحريف يافته امروز روى آن تكيه مى كند و مذهبرا تـنـهـا كـار دل مـى دانـد، و عـقـل را از آن بـيگانه معرفى مى كند، و حتى تضادهاى عقلى(هـمـچـون تـوحـيـد در تـثـليـث ) را در مـذهـب مـى پـذيـرد و بـه هـمـيـندليـل انـواع خـرافـات را اجـازه ورود بـه مـذهـب مـى دهـد، در حـالى كـه اگـر مـذهـب ازعـقـل و اسـتـدلال جـدا شـود هـيـچ دليـلى بر حقانيت آن وجود نخواهد داشت و آن مذهب و ضد آنيكسان خواهد بود.
عـظـمـت ايـن بـرنـامـه اسـلامـى (تـكـيـه بـر بـرهـان و دعـوت مـخـالفـان بـهاسـتـدلال منطقى ) هنگامى آشكارتر مى شود كه توجه كنيم اسلام از محيطى آشكار شد كهبـيـشـتـريـن مـحـتـواى فـكـرى مـحـيـط را خـرافـات بـى پـايـه ومسائل غير منطقى تشكيل مى داد.
3 - جمع بندى و مرورى بر آيات گذشته
در آيـاتـى كـه گـذشـت قـرآن بـراى اثـبات توحيد معبود روى توحيد خالق و توحيد رب(توحيد آفرينش و توحيد تدبير) تكيه داشت و از دوازده نشانه بزرگ خدا در عالم هستىسخن مى گفت (آسمان و زمين ، نزول باران ، آثار حياتى
آن ، آرامـش قـرارگـاه انـسـان ، نـهـرهـاى آب جـارى ، كـوهـهـاى عـظـيـم و پـا بـر جـاحايل و مانع در ميان آب شور و شيرين ، اجابت دعوت بندگان هدايت آنها در تاريكى بر وبـحر، بادهاى پيام آور از نزول باران تجديد حيات موجودات ، و روزى دادن به انسان ازآسمان و زمين ).
ايـن مـواهـب دوازده گـانـه در طـى پـنـج آيـه و تـحـت پـنـج سـؤال بـيـان شـد كـه بـه تـرتـيـب مـسـائل پـنـجـگـانـه زير را بيان مى كرد: خلقت ، آرامش ،حل مشكلات ، هدايت ، و بازگشت به حيات مجدد.
و در ذيل هر يك از اين سؤ الهاى پنجگانه اين جمله تكرار مى شد (اءاله مع الله ).
آيا معبودى با خدا وجود دارد؟
و بـه دنـبـال ايـن سـؤ ال در آيـه اول اشـاره بـه انـحـراف آنـهـا از حـق و در آيـه دومجهل آنها، و در آيه سوم عدم انديشه كردن آنان ، و در آيه چهارم انحطاط فكرى آنها، و درآيـه پـنـجـم مـطـالبـه استدلال از آنها آمده است كه رويهمرفته مجموعه جامع و منسجمى راارائه مى كند.
آيه و ترجمه


قل لا يعلم من فى السموات و الا رض الغيب إ لا الله و ما يشعرون أ يان يبعثون(65)
بـل ادارك عـلمـهـم فـى الاخـرة بـل هـم فـى شـك مـنـهـابل هم منها عمون(66)
و قال الذين كفروا ءاذا كنا ترابا و ءاباؤ نا ائنا لمخرجون(67)
لقد وعدنا هذا نحن و ءاباؤ نا من قبل إ ن هذا إ لا اساطير الا ولين(68)


ترجمه :

65 - بـگـو كسانى كه در آسمان و زمين هستند از غيب آگاهى ندارند جز خداو نمى دانند كىبرانگيخته مى شوند.
66 - ايـن مـشـركـان اطـلاع صـحـيـحـى دربـاره آخـرت نـدارنـد، بـلكـه دراصل آن شك دارند، بلكه نابينا و اعمى هستند.
67 - كـافـران گـفـتـنـد: آيـا هـنـگـامـى كـه مـا و پـدرانـمـان خـاك شـديـم بـاز هـم ازدل خاك بيرون مى آئيم .
68 - ايـن وعـده اى اسـت كـه بـه مـا و پـدرانـمـان از پـيـش داده شده اينها همان افسانه هاىخرافى پيشينيان است .
تفسير:
از آنـجـا كـه در آخـرين آيات بحث گذشته سخن از قيامت و رستاخيز به ميان آمد آيات موردبـحـث ايـن مـساله را از جوانب مختلف مورد بررسى قرار مى دهد. نخست به پاسخ سؤ الىمـى پـردازد كـه مـشـركـان بارها آن را مطرح كرده بودند و مى گفتند قيامت كى بر پا مىشود؟
مـى فـرمـايد: هيچ كس از كسانى كه در آسمان و زمين هستند از غيب آگاه نيستند، و نمى دانندكـى بـرانـگـيـخـتـه مـى شـونـد (قـل لا يـعـلم مـن فى السموات و الارض الغيب الا الله و مايشعرون ايان يبعثون ).
بـدون شـك آگـاهـى از غـيـب - و از جـمـله تـاريـخ وقـوع قيامت - مخصوص خدا است ولى اينمـنـافـات بـا آن نـدارد كـه خـداونـد بـخشى از علم غيب را در اختيار هر كس بخواهد بگذارد،چـنـانـكـه در آيـه 26 و 27 سوره جن مى خوانيم : عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا منارتـضى من رسول : عالم به غيب او است و هيچكس را از غيب خود آگاه نمى كند مگر رسولىكه مورد رضايت او است و براى نبوت برگزيده است .
و بـه تـعـبـير ديگر علم غيب بالذات و استقلالا و به صورت نامحدود مخصوص خدا است وديـگـران آنـچـه مـى دانـنـد از نـاحـيـه او اسـت ولى بـه هـرحال مساله تاريخ وقوع قيامت از اين امر هم مستثنى است و هيچكس بر آن آگاه نيست .
سـپـس دربـاره عـدم آگاهى مشركان از قيامت و شك و ترديد و بيخبريشان مى فرمايد: آنهااطـلاع صـحـيـحـى از عـالم پـس از مـرگ نـدارنـد بـلكـه دراصـل آن در شـكـنـد، بـلكـه نـابـيـنـا و اعـمـى هـسـتـنـد! (بـل ادارك عـلمـهـم فـى الاخـرةبل هم
فى شك منها بل هم منها عمون ).
ادارك در اصـل تـدارك بـوده كـه بـه معنى پشت سر هم قرار گرفتن است بنابراين مفهومجـمـله ادارك عـلمـهم فى الاخرة اين است كه آنها تمام معلومات خود را در مورد آخرت به كارگـرفـتـنـد امـا بـه جـائى نـرسيدند، لذا بعد از آن مى فرمايد: آنها از آن در شكند بلكهنـابـيـنـا هـسـتند چرا كه نشانه هاى آخرت در زندگى همين دنيا نمايان است : بازگشت زمينمـرده بـه حـيـات در فـصـل بـهـار، بـارور شـدن درخـتـانـى كـه درفـصـل زمـسـتـان از كـار افـتـاده بـود و مـشـاهده عظمت قدرت خدا در مجموعه آفرينش ، همگىدليـل بـر امكان زندگى پس از مرگ است ، اما آنها همچون نابينايان از كنار اين صحنه هامى گذرند.
البـتـه تـفـسـيـرهـاى ديـگرى براى جمله بالا ذكر كرده اند از جمله اينكه : منظور از اداركعـلمـهم فى الاخرة اين است كه اسباب به دست آوردن علم درباره آخرت فراوان است و پشتسر يكديگر قرار گرفته اما آنها چشم باز ندارند كه ببينند.
بـعـضى نيز گفته اند منظور اين است كه آنها در جهان ديگر كه پرده ها كنار مى رود بهحد كافى از حقايق با خبر مى شوند.
ولى از ميان اين سه تفسير، تفسير اول با جمله هاى ديگر آيه و با بحثهائى كه در آياتبعد مى آيد هماهنگ تر است .
به اين ترتيب براى جهل منكران آخرت سه مرحله ذكر شده :
نـخـست اينكه انكار و ايراد آنها به خاطر آن است كه از خصوصيات آخرت بيخبرند و چوننديدند حقيقت ره افسانه مى زنند.
ديـگـر ايـنـكـه آنـهـا در اصـل وجـود آخرت شك دارند واز زمان تحقق آن از اين شك ريشه مىگيرد.
و ديـگـر ايـنـكـه ايـن جـهـل و شـك آنـهـا نـه بـه خـاطـر ايـنـسـت كـهدليل كافى بر آخرت
در اختيار ندارند، بلكه دلائل بسيار است اما آنها چشم بر هم نهاده نمى بينند.
آيه بعد منطق منكران رستاخيز را در يك جمله بيان مى كند: كافران گفتند آيا هنگامى كه ماو پـدرانـمـان خـاك شـديـم بـاز هـم از دل خـاك بـيـرون فـرسـتـاده خـواهـيـم شـد؟ (وقال الذين كفروا أ اذا كنا ترابا و آبائنا ائنا لمخرجون ).
آنها به همين اندازه قناعت كردند كه اين مساله بعيدى است كه انسان خاك شود و دوباره بهزنـدگـى برگردد، در حالى كه روز اول خاك بودند و از خاك برخاستند، چه مانعى داردكه باز به خاك برگردند و سپس حيات جديدى پيدا كنند.
جالب اينكه در هشت مورد از قرآن به همين گونه تعبير برخورد مى كنيم كه آنها به مجرداستبعاد راه انكار را در مورد قيامت پوئيده اند.
سپس آنها مى افزايند: اين وعده بى پايه اى است كه به ما و پدرانمان از پيش داده شده وهـرگـز اثـرى از آن نـمـايـان نـبـوده و نـيـسـت (لقـد وعـدنـا هـذا و آبـائنـا مـنقبل ).
اينها همان افسانه هاى پيشينيان است ، اينها اوهام و خرافاتى بيش نيست (ان هذا الا اساطيرالاولين ).
بـنابراين نخست از استبعاد شروع مى كردند و بعد آنرا پايه انكار مطلق قرار مى دادند،گـوئى انـتـظـار داشـتند رستاخيز به زودى متحقق شود و چون در عمر خود شاهد و ناظر آننبودند آنرا نفى مى كردند.
به هر حال اين تعبيرات همگى نشانه غرور و غفلت آنهاست .
ضـمـنـا آنها با اين تعبير مى خواستند سخن پيامبر را در مورد قيامت تحقير كنند و بگوينداين از وعده هاى كهنه و بى اساسى است كه ديگران هم به نياكان ما داده اند و مطلب تازهاى به نظر نمى رسد كه قابل بررسى و مطالعه باشد.
آيه و ترجمه


قل سيروا فى الا رض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين(69)
و لا تحزن عليهم و لا تكن فى ضيق مما يمكرون(70)
و يقولون متى هذا الوعد إ ن كنتم صادقين(71)
قل عسى أ ن يكون ردف لكم بعض الذى تستعجلون(72)
و إ ن ربك لذو فضل على الناس و لكن أ كثرهم لا يشكرون(73)
و إ ن ربك ليعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون(74)
و ما من غائبة فى السماء و الا رض إ لا فى كتاب مبين(75)


ترجمه :

69 - بگو در روى زمين سير كنيد، ببينيد عاقبت كار مجرمان به كجا رسيد؟
70 - از تـكـذيـب و انـكـار آنـهـا غـمـگـيـن مباش ، و اينهمه غصه آنها را مخور، و سينه ات ازتوطئه آنها تنگ نشود.
71 - مـى گـويـنـد ايـن وعده (عذاب را كه به ما مى دهى ) اگر راست مى گوئيد كى خواهدآمد؟
72 - بگو شايد پاره اى از آنچه را عجله مى كنيد نزديك و در كنار شما باشد!
73 - پروردگار تو نسبت به مردم فضل و رحمت دارد ولى اكثر آنها شكرگزار نيستند.
74 - و پـروردگـارت آنـچـه را در سينه هاشان پنهان مى دارند و آنچه را آشكار مى كنندبخوبى مى داند.
75 - و هـيـچ موجودى پنهان در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتاب مبين (در لوح محفوظ وعلم بى پايان پروردگار) ثبت است .
تفسير:
از توطئه هاى آنها نگران نباش
در آيـات گـذشـتـه سخن از انكار معاد از سوى كفار متعصب بود كه با سخريه و استهزاءرستاخيز را تكذيب مى كردند.
از آنـجـا كـه بـحـث مـنـطـقـى بـا چـنـيـن قـوم لجـوجـى بـيـهـوده بـوده اسـت ، بـعـلاوهدلائل فـراوانـى بـراى مـعـاد در آيات ديگر قرآن اقامه شده ، دلائلى كه حتى در زندگىروزمـره در جـهـان گياهان ، در عالم جنين و مانند آن مشاهده مى شود، لذا در آيات مورد بحث ،بـجـاى ايـنـكـه دليـلى بـراى آنها ذكر كند آنها را به مجازاتهاى الهى كه در پيش دارندتهديد و انذار مى كند.
روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى گويد: بگو در روى زمينسـيـر كـنيد و آثار گذشتگان را ببينيد، و بنگريد عاقبت كار مجرمان و گنهكاران به كجارسيد؟ (قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المجرمين ).
شـمـا مـى گـوئيـد ايـن وعـده هـا به نياكان ما نيز داده شد و آنها نيز به آن اعتنا نكردند وضـررى هم نديدند، اما اگر كمى در جهان سير كنيد و آثار اين گذشتگان مجرم و گنهكارو مـنـكر توحيد و معاد را كه مخصوصا در اطراف همين سرزمين حجاز شما قرار دارد بنگريدمى دانيد مطلب چنين نيست .
نوبت شما هم مى رسد، عجله نكنيد، شما هم اگر مسير خود را اصلاح
نكنيد به همان سرنوشت شوم گرفتار خواهيد شد.
قـرآن مـجـيـد كرارا مردم را به سير در ارض و مشاهده آثار گذشتگان ، سرزمينهاى ويرانشـده اقـوامى كه به عذاب گرفتار شده اند، كاخهاى در هم شكسته شاهان ، قبرهاى در همريـخـته و استخوانهاى پوسيده مستكبران ، اموال و ثروتهاى بى صاحب مانده ثروتمندانمغرور، دعوت كرده است مخصوصا تصريح مى كند كه مطالعه اين آثار كه تاريخ زنده وگويا و ملموس پيشينيان است دلها را بيدار و چشمها را بينا مى كند و به راستى چنين است ،گـاهـى مـشـاهـده يـكـى از ايـن آثـار آنـچـنـان طـوفـانـى دردل و جان انسان بر پا مى كند كه مطالعه چندين كتاب تاريخ قطور چنان اثرى ندارد.
و مـا در ايـن زمـيـنـه بـطـور مـشـروح ذيـل آيـه 137 سـورهآل عمران (جلد سوم صفحه 102 به بعد) بحث كرده ايم .
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در اين آيه بجاى مكذبين (تكذيب كنندگان معاد) مجرمين گفته شده ،اشـاره بـه ايـنـكـه تـكـذيـب آنـهـا بـه خـاطر آن نبود كه در تحقيق و بررسى اشتباه كردهباشند، بلكه سرچشمه آن لجاجت و عناد و آلوده شدن به انواع جرمها بود.
و از آنجا كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از انكار و مخالفت آنها رنج مىبـرد و بـه راستى دلش براى آنها مى سوخت و عاشق هدايت و بيدارى آنها بود و از سوىديـگـر، هـمـواره با توطئه هاى آنها مواجه بود آيه بعد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسـلّم ) را دلدارى داده مـى گـويـد: از تـكـذيـب و انكار آنها غمگين مباش و زياد غصه آنها رامخورو لا تحزن عليهم ).
و از توطئه هاى آنها نگران مباش ، و سينه ات بخاطر آن تنگى نكند كه ما پيشينيان و يارو ياور توئيم (و لا تكن فى ضيق مما يمكرون ).
ولى ايـن مـنكران لجوج بجاى اينكه از اين هشدار پيامبر دلسوز و مهربان و ملاحظه عاقبتكار مجرمان ، پند و اندرز گيرند، باز در مقام سخريه و استهزاء برآمده مى گويند اگرراسـت مـى گـوئيد اين وعده عذاب الهى ، كى واقع خواهد شد؟! (و يقولون متى هذا الوعد انكنتم صادقين ).
بـا ايـنـكه مخاطب ، پيامبر بود ولى مطلب را به صورت جمع مى آورند، بخاطر اينكه مؤمـنـان راسـتـين نيز با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در اين سخن همصدا بودند، وطبعا آنها نيز مخاطبند.
در ايـنـجـا قـرآن بـه پـاسـخ ايـن گـفـتـار سـخريه آميز آنها با لحنى كاملا واقع بينانهپرداخته مى گويد: به آنها بگو شايد بعضى از آنچه را عجله مى كنيد نزديك و در كنارشما باشد! (قل عسى ان يكون ردف لكم بعض الذى تستعجلون )
چرا عجله مى كنيد؟ چرا مجازات الهى را كوچك مى شمريد؟ چرا به خود رحم نمى كنيد؟ آخرعذاب خدا شوخى نيست ! احتمال بدهيد به خاطر همين سخنانتان قهر و غضب خدا بر سر شماسـايـه افـكـنـده بـاشـد و بـه هـمـيـن زودى بـر شـمـا فـرود آيد و نابودتان كند، اينهمهسرسختى براى چيست ؟
ردف از مـاده ردف (بـر وزن حـرف ) بـه معنى قرار گرفتن پشت سر چيزى است ، لذا بهكـسـى كـه پـشـت سـر اسـب سـوار مـى نـشـيند، رديف گفته مى شود همچنين در مورد افراد واشيائى كه پشت سر يكديگر قرار مى گيرند اين كلمه به كار مى رود.
در اينكه منظور از اين عذاب چه بوده بعضى مى گويند همان ضربه شديدى است كه برپـيكر اين مجرمان لجوج در جنگ بدر، نخستين پيكار مسلمانان با كفار وارد شد، هفتاد نفر ازسردمداران آنها به خاك افتادند و هفتاد نفر اسير شدند.
ايـن احـتمال نيز وجود دارد كه منظور مجازات دردناك عمومى باشد ولى سرانجام به خاطروجـود پـيـامـبـر كـه رحـمـة للعـالمـيـن بـود از آنـهـا دفـع شـد، و آيـه 33 سـورهانفال شاهد بر آنست (و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم ).
تـعـبـيـر به عسى (شايد) از زبان پيامبر است ، و حتى در كلام الهى نيز اين تعبير - برخـلاف آنـچـه بـعـضـى پنداشته اند - هيچ اشكالى ندارد چرا كه اشاره به وجود مقدمات ومـقـتـضى چيزى است ، هر چند ممكن است اين مقدمات مقرون به مانع گردد و به نتيجه نهائىنرسد (دقت كنيد).
سـپـس بـه بيان اين واقعيت مى پردازد كه اگر خداوند در مجازات شما عجله نمى كند، بهخـاطـر فـضـل و رحـمـتـش بر شما است ، تا براى اصلاح خويش و جبران گذشته به قدركـافـى مـهـلت داشـتـه بـاشـيـد مـى گـويـد: پـروردگـار تـو نـسـبـت بـه هـمـه مـردمفـضـل و رحـمـت دارد، ولى اكـثـر آنـهـا شـكـرگـذار نـيـسـتـنـد (و ان ربـك لذوفضل على الناس و لكن اكثرهم لا يشكرون ).
و اگـر تـصـور مـى كـنـنـد تـاخـير مجازات آنها به خاطر آنست كه خداوند از نيات سوء وانـديـشـه هـاى زشـتـى كه در سر مى پرورانند بيخبر است ، اشتباه بزرگى است چرا كهپـروردگـار تـو آنـچـه را در سـيـنه هاشان پنهان مى دارند و آنچه را آشكار مى كنند بهخوبى مى داند (و ان ربك ليعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون ).
او بـه هـمـان انـدازه از خـفـايـاى درونـشـان آگـاه اسـت كـه ازاعمال برون ، و اصولا پنهان و آشكار و غيب و شهود براى او يكسان است ، اين علم محدود مااست
كـه ايـن مـفـاهـيـم را سـاخـتـه و پـرداخـتـه ، و گـر نـه درمقابل يك وجود نامحدود، اين مفاهيم ، به سرعت رنگ خود را مى بازند.
در ايـنـجـا عـلم خـداونـد بـه اسـرار درون دلهـا، مـقـدم بـر عـلم بـهافعال برون ، ذكر شده ، اين به خاطر اهميت نيت و اراده است ، و نيز ممكن است به خاطر اينباشد كه افعال برون از نيات نهفته درون سرچشمه مى گيرد و علم به علت مقدم بر علمبه معلوم است .
سـپـس مـى افـزايـد: نـه تـنـهـا خداوند، اسرار درون و برون آنها را مى داند، بلكه علم اوبـقـدرى وسـيـع و گـسترده است كه هيچ موجودى در آسمان و زمين ، پنهان و مكتوم نيست مگرآنكه در كتاب آشكار (علم پروردگار) ثبت است (و ما من غائبة فى السماء و الارض الا فىكتاب مبين ).
روشن است كه غائبة معنى وسيعى دارد كه هر آنچه را از حس ما پنهان است در بر مى گيرد،اعم از اعمال مخفى بندگان ، و نيات باطنى آنها، و نيز اسرارى كه در پهنه آسمان و زميننـهـفـتـه اسـت ، و هـمچنين قيام رستاخيز و زمان نزول عذاب و مانند اينها، و دليلى ندارد كهمانند بعضى از مفسران ، آن را به خصوص يكى از اين امور تفسير كنيم .
مـنـظـور از كـتـاب مـبـيـن ، لوح مـحـفـوظ، هـمـان صـفـحـه عـلم بـى پـايـان خـدا اسـت كـه درذيـل آيـه 59 سـوره انـعـام از آن بـحث كرده ايم (به جلد پنجم تفسير نمونه صفحه 271مراجعه فرمائيد).
نكته :
بـررسـى آيـات فـوق نـشـان مـى دهـد كـه مـنكران معاد براى اينكه از زير بار ايمان بهرستاخيز و مسئوليتهاى ناشى از آن ، شانه خالى كنند، از سه طريق وارد مى شدند:
1 - اسـتـبـعـاد بـازگـشـت بـه زنـدگـى بعد از خاك شدن چرا كه خاك به اعتقاد آنها نمىتوانست ، سرچشمه حيات گردد.
2 - كهنه بودن اين عقيده و عدم تازگى آن .
3 - عـدم نـزول عذاب براى منكران معاد، زيرا: اگر براستى منكران مى بايست به عذابىدر اين دنيا مبتلا شوند، چرا اين عذاب دامان آنها را نمى گيرد؟
اما قرآن پاسخ اول و دوم را به وضوح آن واگذار كرده ، چرا كه همواره با چشم مى بينيمخـاك سـرچشمه حيات مى شود، و در آغاز خاك بوديم و سپس به صورت موجود زنده اى درآمديم .
قـديـمـى بـودن چـيـزى نيز هرگز از اهميت آن نمى كاهد، چرا كه قوانين اصلى اين عالم ازازل تـا ابـد ثـابـت و بـرقـرار اسـت ، در اصـول فـلسـفـى ومـسـائل ريـاضـى و عـلوم ديـگـر، اصـول ثابت فراوان مى باشد، آيا قديمى بودن امتناعاجـتـمـاع نـقـيـضـين يا جدول ضرب فيثاغورث دليل بر ضعف آن است ؟ و يا اگر مى بينيمعـدالت خـوب اسـت و ظـلم بـد و هـمـيـشـه چـنـيـن بـوده و چـنـيـن خـواهـد بـود،دليـل بـر بـطـلان آن اسـت ، اصـولا بـسـيـار مـى شـود كـه قـدمـتدليل بر اصالت چيزى است .
و در مورد ايراد سوم ، پاسخ مى دهد: كه در فرا رسيدن عذاب عجله نكنيد اين لطف خدا استكـه بـه شـمـا مـهـلت مى دهد و به سرعت مجازاتتان نمى كند، ولى به هوش باشيد عذابالهى گر چه دير آيد بيايد!
آيه و ترجمه


إ ن هذا القرءان يقص على بنى إ سرائيل أ كثر الذى هم فيه يختلفون(76)
و إ نه لهدى و رحمة للمؤ منين(77)
إ ن ربك يقضى بينهم بحكمه و هو العزيز العليم(78)
فتوكل على الله إ نك على الحق المبين(79)
إ نك لا تسمع الموتى و لا تسمع الصم الدعاء إ ذا ولوا مدبرين(80)
و ما أ نت بهادى العمى عن ضلالتهم إ ن تسمع إ لا من يؤ من باياتنا فهم مسلمون(81)


ترجمه :

76 - ايـن قرآن اكثر چيزهائى را كه بنى اسرائيل در آن اختلاف دارند براى آنها بيان مىكند.
77 - و مايه هدايت و رحمت براى مؤ منان است .
78 - پروردگار تو ميان آنها در قيامت به حكم خود داورى مى كند و اوست قادر و دانا.
79 - پس بر خدا توكل كن كه تو بر طريقه حق آشكار هستى
80 - تـو نـمـى تـوانـى سـخـنـت را به گوش مردگان برسانى و نمى توانى كران راهنگامى كه روى بر مى گردانند و پشت مى كنند صدا كنى !
81 - و نيز نمى توانى كوران را از گمراهى برهانى ، تو فقط مى توانى سخن خود رابـه گـوش كـسـانـى بـرسانى كه آماده پذيرش ايمان به آيات ما هستند و در برابر حقتسليمند.
تفسير:
كوران و كران سخن تو را پذيرا نيستند!
در آيات گذشته سخن از مبدء و معاد، در ميان بود و آيات مورد بحث با طرح مساله نبوت وحقانيت قرآن ، اين بحث را تكميل مى كند.
از سـوى ديـگر در بحثهاى گذشته سخن از علم بيكران خداوند بود، و در آيات مورد بحثشرح بيشترى از علم او آمده است .
بـعـلاوه در گـذشـتـه روى سـخن با مشركان بود، و در اينجا از كفار ديگر همچون يهود واختلافات آنها سخن مى گويد.
نـخـسـت مـى فـرمـايـد ايـن قـرآن ، اكـثـر چـيـزهـائى را كـه بـنـىاسـرائيـل در آن اخـتـلاف دارنـد بـراى آنـهـا بـيـان مـى كـنـد (ان هذا القرآن يقص على بنىاسرائيل اكثر الذى هم فيه يختلفون ).
بـنـى اسـرائيـل در مـسـائل زيـادى بـا هـم اخـتـلاف داشتند، در مورد مريم و عيسى و در موردپيامبرى كه بشارتش در تورات داده شده ، و اينكه او چه كسى است ؟ و همچنين در بسيارىاز احكام دينى و مذهبى با يكديگر اختلافاتى داشتند قرآن آمد و در اين زمينه حق مطلب را اداكـرد، و گـفـت : مـسـيـح (عـليـه السلام ) خودش با صراحت خود را معرفى كرده كه من بندهخـدايـم ، او كـتـاب آسـمـانـى بـه مـن داده ، و مـرا پـيـامـبـر قـرار داده اسـتقال انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبيا (مريم - 30).
و نيز روشن ساخت كه مسيح ، تنها از مادر و بدون پدر تولد يافته و اين امر محالى نيست، چـرا كـه خـداونـد آدم را بـدون پـدر و مـادر و تـنـهـا از خـاك آفـريـد انمثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب (آل عمران - 59).
و در مورد پيامبرى كه اوصافش در تورات آمده آن را به روشنى بر پيامبر
اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) منطبق مى داند چرا كه بر هيچكس همچون او منطبق نمىشود.
بـه هـر حـال يـكى از رسالتهاى قرآن مبارزه با اختلافاتى است كه بخاطر آميخته شدنخـرافـات بـا حـقـايق تعليمات انبياء به وجود آمده بود، و هر پيامبرى وظيفه دارد كه بهاخـتـلافـات ناشى از تحريفها و آميختن حق و باطل پايان دهد، و چون چنين كارى از يك فرددرس نخوانده برخاسته از محيط جهل ممكن نيست روشن مى شود كه از سوى خدا است .
و از آنجا كه مبارزه با هر گونه اختلاف ، مايه هدايت و رحمت است در آيه بعد به صورتيك اصل كلى مى فرمايد: قرآن ، هدايت و رحمت است براى مؤ منان (و انه لهدى و رحمة للمؤمنين ).
آرى هدايت و رحمت است از نظر اختلاف زدائى ، و مبارزه با خرافات .
هدايت و رحمت است از اين نظر كه دليل حقانيتش در عظمت محتوايش نهفته شده است .
هدايت و رحمت است از اين جهت كه هم راه را نشان مى دهد و هم طرز پيمودن راه را.
و ذكر مؤ منين در اينجا بخصوص ، بخاطر همانست كه قبلا هم گفته ايم كه تا مرحله اى ازايمان يعنى آمادگى براى پذيرش حق و تسليم در برابر پروردگار در انسان نباشد ازاين منبع پر فيض الهى بهره نخواهد برد.
و از آنجا كه گروهى از بنى اسرائيل در برابر حقايقى كه قرآن بازگو كرده بود بازمقاومت به خرج دادند و تسليم نشدند، در آيه بعد مى افزايد: پروردگار تو ميان آنها درروز قيامت به حكم خود داورى مى كند، و او توانا و دانا است (ان ربك يقضى بينهم بحكمهو هو العزيز العليم ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation