اگر اين مرد كه پای منبر ما مینشينند ، آنچه پدر تو در فضيلت اين مردمیداند دانند ، دنبال ما را رها خواهند كرد و به دنبال فرزندان او خواهندرفت " . عمر كه سخن آموزگار ، از ايام كودكی به يادش بود و اين اعتراف رارسما از پدر خود شنيد ، تكان سختی به روحيهاش وارد شد و با خدای خودپيمان بست كه اگر روزی قدرت پيدا كند ، اين عادت زشت و شوم را - كهيادگار ايام سياه معاويه است - از ميان ببرد . سال 99 هجری رسيد . از زمانی كه معاويه اين عادت زشت را رايج كردهبود در حدود شصت سال میگذشت . در آن وقت سليمانبن عبدالملك خلافتمیكرد . سليمان بيمار شد و دانست كه رفتنی است . با اينكه طبق وصيتپدرش ، عبدالملك مكلف بود برادرش يزيدبن عبدالملك را به عنوانولايتعهد تعيين كند ، اما سليمان بنا به مصالحی عمربن عبدالعزيز را بهعنوان خليفه بعد از خود تعيين كرد . همينكه سليمان مرد و وصيت نامهاشدر مسجد قرائت شد ، برای همه |