بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     302 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     303 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     304 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     305 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     306 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     307 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     308 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     309 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     310 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     311 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     312 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     313 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     314 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     315 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     316 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     317 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     318 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     319 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     320 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     321 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     322 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     323 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     324 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     325 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     326 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     327 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     328 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     329 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     330 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     331 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     332 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     333 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     334 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     335 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     336 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

در چهارمين صفت مى فرمايد: «زمام اختيار خود را به دست قرآن سپرده و قرآن

[558]

رهبر و پيشواى او است. هر جا قرآن فرود آيد، او بار خويش را همانجا افكند، و هر جا قرآن منزل كند، آن را منزلگاه خويش سازد.» (قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ، فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ، يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ،(1) وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ).

به اين ترتيب، اين بنده مخلص و آگاه كه مطابق فرازِ گذشته اين خطبه، خود را موظّف به هدايت گم گشتگان بيابان زندگى مى بيند، اصلاحات را از خويشتن شروع مى كند; هواپرستى را از درون جانش ريشه كن مى سازد; پيوسته حقّ مى گويد و به حقّ عمل مى كند و همواره دنبال نيكى هاست; هر جا دسترسى به آن پيدا كند، آن را در بر مى گيرد و در آغوش مى فشارد و از همه برتر اينكه، در همه جا و در هر زمان و در همه چيز، قرآن، راهنما و پيشواى اوست; زمام اختيار خود را به كلام حق سپرده و حركات و سَكَناتش هماهنگ با اوست.

* * *

 

نكته ها

1- گشوده بودن درهاى اجتهاد

پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) معتقدند كه درهاى اجتهاد و استنباط احكام الهى از كتاب و سنّت و اجماع و دليل عقل، براى هميشه به روى دانشمندان امّت گشوده است و همين امر، سبب پويايى و نوآوريها، در فقه اسلامى و تكامل اين علم شريف نزد آنها شده است; در حالى كه مى دانيم گروهى از امّت اسلامى باب اجتهاد را به روى خود بسته و آن را تنها در اختيار «چهار امام» از ائمه فقه خود گذارده اند! با


1. «ثَقَل» (بر وزن اجل) معانى مختلفى دارد، گاه به معناى اثاث مسافر و گاه به معناى شيء گرانمايه آمده است; و «حَلّ» به معناى منزل گرفتن و بارانداختن است و جمله بالا كنايه از اين است كه مؤمن مخلص، در پرتو قرآن حركت مى كند، همچون كسى كه در سفر، دنبال قافله سالارى حركت مى كند; هر كجا او بار بيندازد او هم تبعيّت مى كند و هر كجا منزل گزيند، او نيز منزل مى گزيند.

[559]

اينكه افكار و استعدادهاى قوى تر و درخشان تر از آنان در امّت اسلامى كم نبوده و نيستند و در واقع، هيچ دليل قانع كننده اى براى محصور كردن اجتهاد، در اين چهار نفر وجود ندارد.

امام(عليه السلام) در خطبه بالا كه سخن از يك مسلمانِ نمونه آگاه و مخلص، به ميان آورده و اوصاف او را بر شمرده، يكى از اوصاف بارزش را، مسئله اجتهاد در احكام دين شمرده و مى فرمايد: «او قادر است به هر سؤالى پاسخ گويد و هر فرعى از فروع دين را به اصل و مبنايش بازگرداند و به همين سبب مى تواند چراغ تاريكى ها و برطرف كننده نابينايى ها و كليد حلّ مبهمات و دفع معضلات بوده باشد.» در ضمن صفات يك مجتهد آگاه و فقيه با تقوا را در جاى جاى همين خطبه، بيان فرموده و نشان مى دهد كه فقيه، تا رابطه خالصانه اى با خدا نداشته باشد، به اين مقصد نائل نمى شود.

درباره اهميّت اجتهاد و گشوده بودن درهاى آن به روى علما، و زيانهايى كه از ناحيه انسداد باب اجتهاد از سوى گروهى از فقهاى اهل سنّت، دامن گير امّت شده و مى شود، بحث مشروحى در ذيل خطبه «هيجدهم» در جلد اوّل آمده است.

 

2- قرآن دستورالعمل كامل زندگى

امام(عليه السلام) در «نهج البلاغه»، بارها درباره اهميّت قرآن، مطالب فراوانى بيان فرمود و در هر مورد، ناظر به يكى از ابعاد آن است. در اين بخش از خطبه بالا، كه درباره آدم مخلص و پيشواى با تقوا سخن مى گويد، يكى از ويژگى هاى او را تسليم بى قيد و شرط در برابر «كلام اللّه» مى شمرد; به گونه اى كه قرآن را امام و رهبر خود ساخته و به طور دقيق، در پشت سر آن حركت مى كند و هر جا را قرآن منزلگاه خود سازد، او منزلگاه خويش مى كند.

[560]

به تعبير ديگر: او به قرآن، به عنوان يك دستورالعمل تمام عيار زندگى نگاه مى كند; نه يك وسيله براى توجيه عقايد و افكار خويش; به عكس آن گروهى كه، دم از پيروى قرآن مى زنند، ولى هميشه تلاش مى كنند آياتى را بيابند كه با خواسته آنها بهتر مى سازد و به مصداق (نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض)(1) آنچه را با تمايلات آنها سازگار نيست، به كلّى فراموش مى كنند و اگر ظاهر قرآن مطابق ميلشان نيست، رو به باطن قرآن (البتّه باطن از ديدگاه خودشان) مى آورند; و اگر باطن، هماهنگ با خواسته آنان نباشد، رو به ظاهر مى آورند; اينان منحرفانى هستند كه هرگز به قرآن، به عنوان يك كتاب هدايت و رهبر و راهنما ايمان نياوردند; آنها در واقع خداپرست نيستند، بت پرست اند! يعنى هوا و هوسها و افكار انحرافى خويش را، پرستش مى كنند; «تفسير به رأى» كه در روايات اسلامى، شديداً از آن نهى شده، نيز شاخه اى از بت پرستى و شرك خفى است; اينها كجا و عالم مخلص كجا؟ آن عالمى كه تمام وجودش، در اختيار قرآن، و دلباخته و دلداده قرآن است.

* * *

 


1. سوره نساء، آيه 150.

[561]

 

 

بخش سوم

 

وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّال، وَ أَضـَالِيلَ مِنْ ضُلاَّل، وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ [حبال] غُرُور، وَ قَوْلِ زُور; قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ [رأيه]; وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ، يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ، وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَالْجَرَائِمِ، يَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَالشُّبُهَاتِ، وَ فِيهَا وَقَعَ; وَ يَقُولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ، وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ، فَالْصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَان، وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوان.لاَ يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ، وَلاَ بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ. َو ذلِكَ مَيِّتُ الاَْحْيَاءِ!

 

ترجمه

ديگرى خويش را عالم خوانده، در صورتى كه عالم نيست. او يك سلسله از نادانى ها را از جمعى نادان، اقتباس كرده و مطالبى گمراه كننده، از گمراهانى آموخته است و دام هايى از طناب هاى فريب و گفته هاى باطل، بر سر راه مردم نصب كرده است (تا ناآگاهان را به دام افكند) قرآن را بر اميال و خواسته هاى خود تطبيق داده و حق را مطابق هوس هاى خويش تفسير كرده است. مردم را در برابر گناهان بزرگ ايمنى مى بخشد و جرايم سنگين را در نظرها سبك جلوه مى دهد. ادّعا مى كند كه من از شُبهات اجتناب مىورزم، در حالى كه در آن غوطهور است! و مى گويد من از بدعتها دورى مى كنم، در حالى كه در ميان آنها آرميده است! بنابراين، چهره او چهره انسان است، ولى قلبش قلب حيوان. راه هدايت را نمى شناسد، تا از آن پيروى

[562]

كند و طريق گمراهى را درك نمى كند، تا از آن بپرهيزد. (در حقيقت) او مرده اى است در ميان زندگان!

 

شرح و تفسير

عالمان مخلص و عالم نمايان!

در بخش هاى گذشته اين خطبه، سخن از عالمان مخلصى بود كه چراغ راه هدايت و كليد حلّ مبهمات و پناهگاه ضعيفان اجتماعند و امام(عليه السلام) صفات آنها را به بهترين صورتى، تبيين فرمود; امّا در اين بخش، از عالم نمايانِ گمراهى سخن مى گويد، كه دام ها بر سر راه خلق خدا افكنده و با سخنان باطل و حيله و تزوير، به گمراهى آنان و بهره گيرى از احساسات معنوى آنها براى منافع مادّى خود، مشغولند. امام(عليه السلام) در اين بخش، بيش از «ده وصف»، از اوصاف آنها را برشمرده و داد سخن در معرّفى آنان داده است; نخست مى فرمايد: «و ديگرى خويش را عالم خوانده، در صورتى كه عالم نيست»(وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ).

تعبير به «تَسَمَّى» به صورت «فعلِ معلوم» نشان مى دهد كه مردمِ آگاه، او را عالم نمى دانند و در پيشگاه خدا نيز عالم نيست; بلكه او خودش را، به زعم خويش! عالم مى شمرد و گروهى از جهّال را با ادّعاهاى دروغين به دنبال خويش مى كشاند.

در دومين وصف مى فرمايد: «او يك سلسله نادانى ها را، از جمعى نادان فرا گرفته و مطالبى گمراه كننده از گمراهانى آموخته است» (فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّال، وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلاَّل).

به كاربردن جمله «إقْتَبَسَ» كه در اينجا به معناى فراگيرى و آموختن است، اشاره به اين است كه اين عالم نما، رمز و راز - و به اصطلاح- فوت و فنّ گمراه سازى را از كسانى كه در اين كار سابقه دارند، فرا مى گيرد و به جاى اينكه، اين زحمت و تلاش

[563]

را در طريق علم و دانش صرف كند، در اين مسير انحرافى به كار مى گيرد و اين بزرگترين بدبختى اوست.

تفاوت ميان «جَهَائِل» و «أَضَالِيل»، شايد از اين نظر است كه «جَهَائِل» (جمع جَهَالَة) به معناى جهل مركّب است; يعنى در عين اينكه جاهل است، از جهل خويش آگاه نيست (و نمى داند كه نمى داند!) ولى «أَضَالِيل» (جمع أُضْلُولَة) به معناى امور گمراه كننده اى است كه آگاهانه به سراغ آن مى رود.

در سومين وصف، مى افزايد: «او دامهايى از طناب هاى فريب و گفته هاى باطل بر سر راه مردم نصب كرده است (تا از اين طريق، صيدهاى خود را به دام افكند).» (وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً(1) مِنْ حَبَائِلِ غُرُور، وَ قَوْلِ زُور).

چه تعبير زيبايى! آرى او همانند صيّادى كه دانه مى پاشد و پرندگان و حيواناتِ ناآگاه را اسير و گرفتار مى كند و آنها را مى فروشد و يا از گوشت آنها تغذيه مى كند، همين بلا را بر سر مردم ساده لوح مى آورد و تنور منافع مادّى خويش را، از اين طريق داغ مى كند.

اين موضوع، مصداق هاى زيادى در طول تاريخ و در هر عصر و زمان داشته است كه با دام دين، افراد را فريب داده اند; همان گونه كه على(عليه السلام) در خبرى درباره «عبداللّه بن زبير» مى فرمايد: «يَنْصِبُ حِبَالَةَ الدِّينِ لاِصْطِيَادِ الدُّنْيَا; او دين خدا را دام كرده، تا دنيا را صيد كند.»(2) (امام اين سخن را زمانى فرمود، كه هنوز ماهيّت عبداللّه بن زبير كاملاً آشكار نشده بود).

در چهارمين وصف مى فرمايد: «(اين عالم نماى گمراه) قرآن را بر اميال و خواسته هاى خود، تطبيق داده و حق را مطابق هوسهاى خويش تفسير كرده است» (قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ، وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ).


1. «أشراك» جمع «شَرك» (بر وزن نمك) به معناى دام صيّادى است.
2. الكنى و الالقاب، جلد 1، صفحه 294.

[564]

درست بر خلاف عالم مخلصى كه اوصاف او در فراز قبلِ اين خطبه آمده بود، كه تمام وجودش تسليم قرآن بود و زمام اختيار خود را به آن سپرده و در سايه آن حركت مى كرد; خواست او خواست قرآن و اراده او تابع آيات حق بود. در واقع براى شناخت عالمان مخلص، از عالم نماهاى حيله گر و فريب كار، نشانه اى بهتر از اين نيست. آن كس كه «قرآن را پيشواى خود قرار داده» در صفِ «علماى مخلص» است و آن كس كه «خود را پيشواى قرآن قرار مى دهد» و سعى دارد با «تفسير به رأى» و توجيهات باطل، قرآن را بر خواسته هاى دل خويش تطبيق دهد، «عالم نمايى» است خطرناك و فريبكار.

در حديث معروف پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْيِهِ فَلْيَتَبَوَّءْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ; كسى كه قرآن را مطابق ميل خود تفسير كند، جايگايش را از آتش برگزيند»(1).

در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از خداوند متعال چنين نقل مى كند: «مَا آمَنَ بِي مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلاَمِي; كسى كه قرآن را مطابق ميل خود تفسير كند، به من ايمان نياورده است»(2).

دليل آن هم روشن است; كسى كه عقيده به خدا دارد، مى داند حق همان است كه خدا بيان كرده و اگر او خلاف آن را حق مى داند، در خطا و اشتباه است.

در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللّهِ فَقَدْ كَفَرَ; كسى كه يك آيه از قرآن را به ميل خود تفسير كند، كافر شده است»(3).

در پنجمين وصف مى فرمايد: «او مردم را در برابر گناهان بزرگ، ايمنى مى بخشد و جرايم سنگين را در نظرها سبك جلوه مى دهد» (يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ، وَ يُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ).

به اين وسيله افراد گنه كار و بى بند و بار را- كه گاهى اكثريّت جوامع را تشكيل


1. عوالى اللئالى، جلد 4، صفحه 104.
2. بحارالانوار، جلد 89، صفحه 107، حديث 1.
3. تفسير برهان، جلد 1، صفحه 19.

[565]

مى دهند- علاقه مند به خود مى سازد و بر حمايت و آراى آنها تكيه مى كند.

به تعبير ديگر: در هر جامعه اى گروه عظيمى هستند كه مى خواهند ظاهراً ديندار باشند، ولى در باطن آزاد; دنبال كسى مى گردند كه گناهان بزرگ را كوچك بشمرد و در مسأله ديندارى، تنها به تشريفات و پوسته ها قناعت كند. اينجاست كه عالم نمايانِ فريبكار، با درك اين معنا به سراغ بهره بردارى از آن گروه مى روند.

در ششمين وصف مى فرمايد: «(اين عالم نماى گمراه) ادّعا مى كند كه من از شُبهات اجتناب مىورزم، در حالى كه در آن غوطهور است» (يَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ، وَ فِيهَا وَقَعَ).

اين ريا كارِ شيّاد، در برابر توده مردم چنان اِبراز تقوا و پاكى مى كند كه مى گويد: «نه تنها از حرام پرهيز دارم، كه از شبهات نيز بيزارم»، در حالى كه زندگى او مملوّ از شبهات و فراتر از آن، محرّماتِ آشكار است.

گاه در تفسير اين جمله گفته مى شود كه گرفتارى او در ظلمات شبهات، به خاطر جهل و نادانى اوست; جاهلان پر ادّعا غالباً گرفتار جهل مركّب مى شوند; گمراهى خود را هدايت و آلودگى خويش را تقوا مى پندارند. بديهى است كه جاهلان شيّاد هر دو وصف را دارند. جمع ميان اين دو در تفسير جمله بالا، بى مانع است (زيرا استعمال لفظ در اكثر از معنا اشكالى ندارد).

«شُبهات» به امورى گفته مى شود كه به طور دقيق شناخته شده نيست; آيا حرام است يا حلال؟ و به تعبيرى كه در روايت نبوى آمده است: «حَلاَلٌ بَيِّنٌ، وَ حَرَامٌ بَيِّنٌ، وَ شُبُهَاتٌ بَيْنَ ذلِكَ; بعضى از امور آشكارا حلال، و بعضى از امور آشكارا حرام است، و شبهات، در ميان اين دو قرار دارد (و در واقع، شبهات مرز گناهان است)».(1)

به همين دليل، كسانى كه مى خواهند از گناه در امان بمانند، بايد به اين مرز،


1. كافى، جلد 1، صفحه 68.

[566]

نزديك نشوند و گرنه آگاهانه، يا ناخودآگاه در پرتگاه گناهان سقوط مى كنند كه خاصيّت نزديكى به پرتگاه، همواره همين است. لذا در ادامه حديث بالا مى خوانيم: «فَمَنْ تَرَكَ الشُّبُهَاتِ نَجا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ، وَ مَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَكَبَ الْمُحَرَّمَاتِ، وَ هَلَكَ مِنْ حَيْثُ لاَيَعْلَمُ».

در هفتمين وصف مى افزايد: «او ادّعا مى كند من از بدعتها دورى مى كنم، در حالى كه در ميان آنها آرميده است!» (وَ يَقُولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ، وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ(1)).

اين ادّعا نيز ممكن است از سر فريبكارى، يا جهل مركّب باشد و اصولاً ابزار كار عالم نمايان گمراه و فريبكار، چنگ زدن به دامن بدعتها و ترك سنّت هاست، تا هواى نفس خويش و هوس هاى شيطانى را در لباس دين به خورد مردم بدهند و اين كار جز از طريق بدعت گذارى، ميسّر نيست.

حقيقت «بدعت» آن است: «چيزى را كه جزء دين نيست داخل دين نمايند و يا چيزى كه برنامه مسلّم دين است از آن خارج سازند.» بدعتِ حرام، هرگز به معناى نفى نوآورى ها در مسائل زندگى، اعمّ از علمى و صنعتى و آداب اجتماع نيست. بدعت آن است كه كارى را به عنوان برنامه دينى معرّفى كنند، در حالى كه در دين نباشد; يا عكس آن. عدم درك حقيقت بدعت سبب شده است كه گروهى از جاهلان و ناآگاهان، در اين مسئله گرفتار افراط و تفريط هايى شوند.

در هشتمين و نهمين و دهمين وصف كه در واقع به منزله جمع بندى صفات پيشين است (و لذا با فاء تفريع ذكر شده) مى فرمايد: «بنابراين، چهره او چهره انسان است، ولى قلبش قلب حيوان; راه هدايت را نمى شناسد تا از آن پيروى كند و طريق گمراهى را درك نمى كند تا ازآن بپرهيزد (و ديگران را از آن باز دارد) و او (در حقيقت) مرده اى است در ميان زندگان!» (فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَان، وَ الْقَلْبُ قَلْبُ


1. «إضْطَجَعَ» از مادّه «ضَجع» (بر وزن زجر) به معناى به پهلو خوابيدن است.

[567]

حَيَوَان، لاَيَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ، وَ لاَ بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ، وَ ذلِكَ مَيِّتُ الاَْحْيَاءِ!).

تعبيرى از اين گوياتر و شفّافتر درباره اين عالمان گمراه و اغواگر پيدا نمى شود. آرى، واقعاً چهره انسان، بلكه انسانهاى كامل و آگاه و پاكدامن به خود گرفته اند، در حالى كه تمام وجودشان در جهل مركّب غوطهور است و اگر روزى به فكر هدايت بيفتند، بر اثر آلودگى به جهل و گناه، نه راه هدايت را مى يابند كه در آن گام نهند و نه طريق ضلالت را مى شناسند كه از آن باز ايستند. آرى، آنها در صف زندگان قرار دارند، حال آنكه آثار حيات انسانى در وجود آنها مرده است! نه طراوتى، نه برگى، نه گلى و نه سايه اى دارند!

در واقع آنها مصداق اين آيه شريفه اند كه مى فرمايد: «إِنَّكَ لاَتُسْمِعُ الْمَوْتَى وَ لاَتُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرينَ; مسلّماً تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى و نمى توانى كران را هنگامى كه روى بر مى گردانند و پشت مى كنند فراخوانى».(1)

يا آيه ديگر، كه مى گويد: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَيَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَيُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَيَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِكَ كَالاَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ; به يقين گروه بسيارى از جن و انس را، براى دوزخ آفريديم; آنها دلها [عقلها]يى دارند كه با آن (انديشه نمى كنند، و) نمى فهمند; و چشمانى كه با آن نمى بينند; و گوشهايى كه با آن نمى شنوند; آنها همچون چهار پايانند; بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند! (چرا كه با داشتن همه گونه امكانات هدايت، باز هم گمراهند)(2)».

* * *


1. سوره نمل، آيه 80.
2. سوره اعراف، آيه 179.

[568]

نكته ها

1- دانشمندان گمراه!

خطر عالم گمراه بر كسى پوشيده نيست و فجايع عظيم را در سطح جهان، جاهلان انجام نمى دهند; بلكه ريشه تمام آنهابه عالمان گمراهى برمى گردد، كه با خدا و دين به كلّى بيگانه اند و يا دين را ملعبه دنياى خويش ساخته اند. اميرمؤمنان على(عليه السلام) در بخش بالا از اين خطبه، اين گروه را به دقيق ترين وجهى توصيف كرده است; سرمايه باطنى آنها را مشتى جهالت ها و اشتباهات و توهّمات، و سرمايه ظاهرى آنها را تفسير به رأى و توجيه حقايق بر وفق اميال و هوسهاى خويش مى داند. برنامه آنها رياكارى و تكيه بر بدعتها و آزاد گذاردن هواپرستان در گناه و چراغ سبزنشان دادن به گنهكاران است; از انسانيّت فقط «صورتى» دارند، امّا از نظر «سيرت»، يك حيوان تمام عيارند.

با توجّه به عظمت خطرات اين گروه، آيات قرآن و روايات اسلامى هشدارهاى فراوانى نسبت به آنها داده است، و مردم را از افتادن در دام آنها بر حذر داشته است.

در حديثى از اميرمؤمنان(عليه السلام) از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «وَ إِنَّ أَهْلَ النَّارِ لَيَتَأَذَّوْنَ مِنْ رِيحِ الْعَالِمِ التَّارِكِ لِعِلْمِهِ; دوزخيان از بوى بد عالمى كه علمش را رها ساخته (و بدان عمل ننموده) ناراحت مى شوند».

خود او نيز گرفتار بدترين ندامتها است كه در ادامه همان حديث آمده است: «وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَةً وَ حَسْرَةً، رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَىَ اللّهِ، فَاسْتَجَابَ لَهُ، وَ قَبِلَ مِنْهُ، فَأَطَاعَ اللّهَ، فَأَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ، وَ أَدْخَلَ الدَّاعِيَ النَّارَ بِتَرْكِ عِلْمِهِ، وَ اتِّبَاعِهِ الْهَوَى، وَ طُولِ الاَْمَلِ; پشيمان ترين دوزخيان كسى است كه بنده اى را به سوى خدا دعوت نموده و او اجابت كرده و پذيرفته و اطاعت خدا نمود و خداوند او را وارد بهشت ساخته، و

[569]

دعوت كننده را به خاطر عمل نكردن به علم و پيروى از هوا و هوس ها و آرزوهاى دراز، داخل جهنّم كرده است!»(1)

در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه خداوند به داود وحى فرستاد: «لاَتَجْعَلْ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا، فَيَصُدَّكَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِي; فَإِنَّ أُولئِكَ قُطَّاعُ طَرِيقِ عِبَادِيَ الْمُرِيدِينَ إِلَىَّ، إِنَّ أَدْنَى مَا أَنَا صَانِعٌ بِهِمْ، أَنْ أَنْزَعَ حَلاَوَةَ مُنَاجَاتِي مِنْ قُلُوبِهِمْ; در ميان من و خودت عالم دنياپرستى را قرار مده كه تو را از راه محبّت من باز مى دارد; آنها راهزنان بندگان من اند! همان بندگانى كه قصد مرا دارند; كمترين كارى كه درباره آنها انجام مى دهم، اين است كه لذّت مناجاتم را از دل آنها برمى كنم»(2).

نشانه اين عالم نمايان گمراه در احاديث اسلامى آمده است كه مهمترين آنها ترك عمل به علم خويش است. همان گونه كه در حديث پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مى خوانيم: «لاَيَكُونُ الْمَرْءُ عَالِماً حَتَّى يَكُونَ بِعِلْمِهِ عَامِلاً; انسان عالم نخواهد بود، مگر زمانى كه به علم خويش عمل كند».(3)

و نشانه هاى بارز ديگر آنها گرايش به بدعتها و توجيه خلافكارى ها و عشق به دنيا و ادّعاهاى واهى و غرورآميز است.

* * *

 

2- تفسير به رأى، دام بزرگ شيطان

يكى از بزرگترين موانع راه خداپرستى و حق جويى و حق طلبى «تفسير به رأى» است. كارى كه ارزش تمام آيات و روايات اصيل را از ميان مى برد و آن را به بازيچه اى براى توجيه هوسها و مقاصد سوء گمراهان تبديل مى كند.


1. كافى، جلد1، صفحه 44، باب استعمال العلم، حديث 1.
2. علل الشرايع، صفحه 394.
3. منهاج البراعة، جلد 6، صفحه 185.

[570]

به تعبير ديگر: آيات الهى و روايات معصومين را به صورت مومى در مى آورد كه به هر شكلى بخواهد آن را نشان مى دهد و از آنها براى توجيه گمراهى ها و بدعت ها استفاده مى كند.

«تفسير به رأى» را در يك جمله كوتاه مى توان اين چنين تعريف كرد: «كلمات و جمله ها را از معناى واقعى تهى كردن و به شكل دلخواه در آوردن.»

پر واضح است كه آيات و روايات در سايه شوم «تفسير به رأى»، نه تنها هدايت گرى خود را از دست مى دهند بلكه وسيله اى براى توجيه گمراهى ها خواهند شد; به همين دليل، در روايات اسلامى شديداً از «تفسير به رأى» منع شده است كه نمونه اى از آن را در بحثهاى گذشته ديديم و نيز ديديم كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) يكى از ويژگى هاى عالم نمايان گمراه را همين مسئله «تفسير به رأى» شمرده است; تعبيرى كه در حديث معروف «مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللّهِ فَقَدْ كَفَرَ»(1) آمده است، نشان مى دهد كه «تفسير به رأى» زمينه اى است براى گرايش به كفر; و نيز آنچه در حديث ديگرى آمده كه مى فرمايد: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرآنَ بِرَأْيِهِ، إِنْ أَصَابَ لَمْ يُوجَرْ، وَ إِنْ أَخْطَأَ خَرَّ أَبْعَدَ مِنَ السَّمَاءِ; كسى كه قرآن را به رأى خود تفسير كند، اگر به واقع هم برسد اجر و پاداشى ندارد و اگر خطا كند، بيش از فاصله آسمان به زمين، سقوط مى كند».(2)

خطرات تفسير به رأى بسيار زياد است كه فهرستوار چنين است:

1- ايجاد هرج و مرج در فهم آيات و روايات.

2- تبديل وسايل هدايت و معيارهايى كه براى اصلاح اشتباهات فكرى مردم به دست داده شده، به عاملى براى تشديد اشتباهات.

3- توليد اختلاف و نفاق و دامن زدن به تحزّب در مسايل عقيدتى و دينى.


1. تفسير برهان، جلد1، صفحه 19.
2. وسائل الشيعه، جلد 18، صفحه 149، ابواب صفات قاضى، باب 13، حديث 66.

[571]

4- فرود آمدن كتاب و سنّت از مقام رهبرى و قرار گرفتن در مقام يك پيرو.

5- تطبيق قوانين آسمانى بر خواسته هاى انحرافى محيط هاى آلوده.

6- تنزّل مفاهيم نامحدود و جاودانى كلمات وحى و تبديل آنها به افكار محدود و نارساى انسان ها.

7- فراهم نمودن دستاويزهاى زياد براى افراد گمراه و گمراه كننده.

بديهى است تفسير آيات و روايات به عقل، ارتباطى با تفسير به رأى ندارد. «تفسير به عقل» آن است كه: «از قرائن قطعيّه عقليّه براى فهم معناى آيات و روايات استفاده شود» مثلاً آنجا كه مى فرمايد: «يَدُ اللّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(1) قراين قطعيّه عقليّه مى گويد «يد» در اينجا كنايه از قدرت است، نه به معناى دستى همچون دست انسان، كه جسم است و از گوشت و پوست و استخوان تركيب يافته است.

«تفسير به رأى» آن است كه: «از قرائن ظنيّه يا وهميّه و خياليّه، يا حتّى بدون قرينه، آيات و روايات را به ميل خود معنا كند و بر خواسته هاى دل خويش تطبيق نمايد.»

به هر حال، اين كار يا از جهل و نادانى سرچشمه مى گيرد و يا از شيطنت ها و هوا و هوس ها!

از آنچه گفتيم روشن مى شود، آنهايى كه براى توجيه گمراهى خويش، «تفسير به رأى» را يك امر ضرورى مى دانند، حتّى در تفسير معناى «تفسير به رأى» گرفتار «تفسير به رأى» شده اند! و «تفسير به رأى» را به «رأى» خود تفسير كرده اند! يعنى با اين جمله كه: «هر كس مفاهيم كتاب و سنّت را بر اساس تئورى ها و پيش داورى هاى خود معنا مى كند»، خواسته اند راه را براى تفسيرهاى دل خواه از كتاب و سنّت، هموار كنند.


1. سوره فتح، آيه 10.

[572]

در حالى كه اگر منظور از تئورى ها و پيش فرض ها، فرضيه هاى غير مسلّم و آراى ظنّى و گمان و تخمين بوده باشد، اين كار سبب از ميان رفتن اصالت وحى و هرج و مرج در تبيين مسايل الهى خواهد شد و «نور مبين بودن» قرآن و «كشتى نجات بودن» معصومان را، به كلّى مخدوش مى كند.

و اگر منظور از تئورى ها و پيش فرض ها، اصول مسلّم علمى و عقلى است، اينها را نمى توان «تفسير به رأى» ناميد; اينها «تفسير به عقل» است; ولى افسوس كه فرصت طلبان، حتّى مسأله «تفسير به رأى» را به ميل خود تفسير مى كنند، تا منابع وحى را ابزارى براى توجيه خواسته هاى خود سازند.

* * *

 

3- بدعت ها، سرچشمه انحرافات

امام(عليه السلام) در بيان صفات عالم نمايان گمراه، يكى از ويژگى هاى آنها را در اين خطبه، مسأله بدعت گذارى شمرده است. او مدّعى است، كه من از بدعت دورم در حالى كه در لابه لاى بدعت ها غوطهور است.

مى دانيم «بدعت» آن است كه: «انسان چيزى را كه در دين نيست به عنوان دين معرّفى كند» و يا «چيزى كه از دين است خارج از دين بشمارد». ولى نوآورى ها در مسايل سياسى و اجتماعى و اقتصادى و زندگى روزمرّه، هرگز بدعت نيست. يا به تعبيرى ديگر: بدعت گاه در دين است، گاه در غير دين; آنچه حرام و ممنوع است و خطرناك، بدعت در دين است و آنچه ارزشمند و پسنديده است، نوآورى ها در مسايل مختلف زندگى است، بى آن كه لطمه اى به احكام دين بزند. مثلاً پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به يقين حجّ تمتّع به جا آورد; يعنى: بعد از اداى عمره، از احرام درآمد و سپس براى حجّ، با مقدارى فاصله، احرام بست و نيز عقد ازدواج موقّت را

[573]

مجاز شمرد; حال اگر كسى بگويد: من حجّ تمتّع را نمى پسندم و بايد حجّ و عمره با هم متّصل باشد، يا عقد ازدواج موقّت پيامدهايى دارد و مطابق ميل من نيست، چنين شخصى در دين خدا بدعت گذارده است.

بى شك، مذمّت و نكوهش شديدى كه در روايات از «بدعت گذار» شده است تا آنجا كه در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «أَهْلُ الْبِدَعِ، شَرُّ الْخَلْقِ وَ الْخَلِيقَةِ; بدعت گذاران بدترين مخلوق خدا هستند.»(1) و در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است: «مَنْ تَبسَّمَ فِي وَجْهِ مُبْتَدِع، فَقَدْ أَعَانَ عَلَى هَدْمِ دِينِهِ; كسى كه در چهره بدعت گذارى تبسّم كند، كمك به نابودى دين خود كرده است.»(2) به خاطر خطراتى است كه بدعت براى اصالت دين دارد و اگر بابِ بدعت، در دينِ خدا گشوده شود و مردم با افكار نارساى خود و سليقه هاى مختلف، دين خدا را تغيير دهند، بعد از مدّتى چيزى از دين خدا باقى نمى ماند و راه تغييرات براى هواپرستان و سودجويان گشوده مى شود و آيين حق همچون بازيچه اى در دست اين و آن، پيوسته دستكارى خواهد شد. به همين دليل، در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه در جواب اين سؤال كه كمترين چيزى كه انسان با آن كافر مى شود، چيست؟ فرمود: «أَنْ يَبْتَدِعَ شَيْئاً، فَيَتَوَلَّى عَلَيْهِ، وَ يَبْرَءَ مِمَّنْ خَالَفَهُ; اين است كه بدعتى در دين خدا بگذارد و موافقان آن را دوست بدارد و از مخالفانش برائت جويد.»(3)

و اگر در تاريخچه اديانِ باطل و شاخه هاى گوناگونى كه در اديان آسمانى پيدا شد دقّت كنيم، خواهيم ديد كه غالب آنها از بدعت ها، سرچشمه گرفته است.

* * *


1. كنز العمّال، حديث 1095 (جلد 1، صفحه 218).
2. بحارالانوار، جلد 47، صفحه 217، حديث 4.
3. سفينة البحار، مادّه «بدع» و بحارالانوار، جلد 69، صفحه 220.

[574]

[575]

 

 

بخش چهارم

 

«فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ»؟ «وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ»! وَ الاَْعْلاَمُ قَائِمَةٌ، وَ الاْيَاتُ وَاضِحَةٌ، وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ. فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ! وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ، وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ! وَهُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ، وَ أَعْلاَمُ الدِّينِ، وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ! فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ، وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ.

 

ترجمه

كجا مى رويد؟ و رو به كدام طرف مى كنيد! در حالى كه پرچم هاى حق برپاست، نشانه هاى آن آشكار و چراغ هاى هدايت نصب شده است؟! شما را به كدام وادى گمراهى مى برند و چگونه سرگردان مى شويد، در حالى كه عترت پيامبرتان در ميان شماست؟! آنان زمامدار حق اند و پرچم هاى دين، و زبان هاى گوياى صدق و راستى. حال كه چنين است، آنها را در بهترين جايى كه قرآن را در آن حفظ مى كنيد (در درون جان و روحتان) قرار دهيد و همچون تشنگان، براى سيراب شدن، به سرچشمه هاى (زلالِ علومِ) آنان روى آوريد.

* * *

 

شرح و تفسير

با وجود عترت، گمراهى چرا؟

امام(عليه السلام) در بخش هاى پيشينِ اين خطبه، عالم مخلصِ آگاه و عالم نماى منحرف

[576]

گمراه را، با اوصافى معرّفى فرمود. در اين بخش براى شناخت گروه اوّل، از گروه دوم و نيز براى الگو گرفتن نسبت به گروه اوّل، به سراغ اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و موقعيت آنها در جامعه اسلامى مى رود; ولى قبلاً مسئله را به صورت كلّى بيان فرموده، مى گويد: «كجا مى رويد؟ و رو به كدام طرف مى كنيد! در حالى كه پرچم هاى حق برپاست، نشانه هاى آن آشكار است، و چراغ هاى هدايت نصب شده.» (فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ؟ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ(1)! وَ الاَْعْلاَمُ قَائِمَةٌ، وَ الاْيَاتُ وَاضِحَةٌ، وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ).

نگوئيد: در زمانى زندگى مى كنيم كه هر گروهى ما را به سويى دعوت مى كند و در ميان جامعه اى هستيم كه داعيان حق و باطل، در آن به هم آميخته و شناخت اين دو، از يكديگر بسيار مشكل است.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation