بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     301 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     302 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     303 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     304 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     305 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     306 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     307 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     308 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     309 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     310 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     311 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     312 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     313 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     314 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     315 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     316 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     317 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     318 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     319 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     320 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     321 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     322 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     323 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     324 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     325 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     326 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     327 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     328 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     329 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     330 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     331 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     332 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     333 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     334 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     335 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     336 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

 

شرح و تفسير

گله شديد از دوستان سست عنصر!

از محتواى اين خطبه به خوبى استفاده مى شود كه امام(عليه السلام) به عنوان رهبر و فرماندهى كه از نافرمانى هاى مكرّر و مستمرّ لشكر خود سخت رنجيده شده و به روشنى مى بيند كه دشمن با مشاهده اين حالت هر روز جسورتر مى شود، به نكوهش و سرزنش اين گروه از اصحاب و لشكر خود مى پردازد، بلكه بر سر عقل و غيرت آيند و پيش از آنكه راه بازگشت به روى آنها بسته شود، برگردند و در صف واحدى شجاعانه در برابر دشمن بايستند و او را بر سر جاى خود بنشانند.

تعبيرات اين خطبه نشان مى دهد - برخلاف آنچه بعضى از ناآگاهان مى پندارند - امام(عليه السلام) نهايت مدارا را با اين گروهِ سست و بى انضباط به خرج مى داده، تا آنجا كه از مدارا كردن با آنان خسته شده، مى فرمايد:

«چه قدر با شما مدارا كنم؟ همچون مدارا كردن با شتران تازه كار كه از سنگينى بار، پشتشان مجروح مى شود، و يا همچون جامه كهنه و فرسوده اى كه هرگاه گوشه اى از آن را بدوزند، از سوى ديگر پاره مى شود!» (كَمْ أُدَارِيكُمْ كَمَا تُدَارَى

[137]

الْبِكَارُ(1) الْعَمِدَةُ،(2) وَ الثِّيَابُ الْمُتَدَاعِيَةُ!(3) كُلَّمَا حِيصَتْ(4) مِنْ جَانِب تَهَتَّكَتْ مِنْ آخَرَ).

تشبيهات بالا، از تشبيهاتى است بسيار ظريف و دقيق و پرمعنا، كه امام(عليه السلام)درباره اهل كوفه و گروهى از مردم عراق، بيان فرموده; تاريخ نشان مى دهد كه بعد از جنگ «صفّين» و مشكلاتى كه بر اثر نادانى و نافرمانى گروهى از سربازان امام(عليه السلام) به بار آمد، حالت سستى و ضعف و زبونى و بى تفاوتى در برابر سرنوشت اجتماعى، به آنها دست داد.

آنها افرادى عافيت طلب و كوته فكر بودند، يا قدرت بر تحليل مسايل اجتماعى نداشتند و يا اگر داشتند براى اينكه خود را به زحمت نيندازند، بى تفاوت از كنار آن مى گذشتند. حملات غافلگيرانه و غارتگرانه لشكريان شام، كه پى در پى به مرزهاى عراق مى شد و گاه تا عمق زيادى نفوذ مى كرد آنها را بيدار نكرد و از فاجعه بزرگى كه در پيش داشتند، آگاهشان نساخت و اگر گروهى آگاه شدند، با بى تفاوتى از كنار آن گذشتند.

امام(عليه السلام) در تشبيه اوّل، آنها را به شترانى تشبيه مى كند كه تازه آماده باربرى شده اند و احياناً پشت و كوهانشان مجروح شده است. روشن است كه همه شتران در آغاز كار چنين اند و بايد اين دوران را تحمّل كنند، تا پشتشان محكم و دست و پايشان، ورزيده شود.


1. «بِكار» جمع «بِكر» (بر وزن مكر) از مادّه «بكور» در اصل به معناى خارج شدن در صبحگاهان است. سپس اين واژه به شتر جوان و تازه كار اطلاق شده است، توجّه داشته باشيد كه «بِكر» (بر وزن فكر) در مورد انسانها به كار مى رود و جمع آن «اَبكار» است و «بَكر» (بر وزن مكر) در مورد شتر ماده به كار مى رود و جمع آن «بِكار» است.
2. «عَمِدَه» از مادّه «عَمْد» (بر وزن حمد) به معناى برپاداشتن چيزى به وسيله ستون است. اين واژه به هنگامى كه كوهان شتر ورم مى كند و بلند مى شود، بر او اطلاق مى گردد.
3. «مُتَداعِيه» از مادّه «دعوت» است. اين واژه به امور يا اشخاصى گفته مى شود كه يكديگر را دعوت به چيزى مى كنند و از آنجا كه پارچه كهنه هر گوشه اى كه از آن پاره مى شود، گويى گوشه ديگر را به مثل خود دعوت مى كند به آن «متداعيه» گفته مى شود.
4. «حِيصَت» از مادّه «حَوص» بر وزن (حوض) به معناى دوختن است.

[138]

ولى اين گروه، با همان بارهاى نخستين كه در جنگ «صفّين» بر دوششان حمل شد، زانو زدند و بر زمين نشستند و امام(عليه السلام) پيوسته با آنها مدارا مى كرد، بلكه بپاخيزند و با شجاعت و شهامت راه را تا آخر طى كنند.

در تشبيه دوم آنها را به جامه كهنه و پوسيده اى تشبيه مى كند كه با كمترين فشار پاره مى شود و هرگاه يك طرف آن را بدوزند، طرف ديگر پاره مى شود.

آرى، آنها بر اثر تن پرورى و عافيت طلبى و روحيه ضعيف و افكار پوسيده، مقاومت خود را از دست داده بودند. هنگامى كه اين فرمانده بزرگ الهى از يك سو آنها را نظم و انضباط مى بخشيد، از سوى ديگر متلاشى مى شدند; چه مشكل و دردناك بود براى اين فرمانده شجاع و آگاه كه با چنين گروهى سر و كار داشت; دائماً خون دل مى خورد و زجر مى كشيد، تدبيراتش خنثى مى گرديد و تيرهايش به سنگ مى خورد و يكى از دلايل بارز مظلوميت على(عليه السلام) گرفتارى در چنگال اين گروه بود.

سپس امام(عليه السلام) به نشانه هاى ضعف و زبونى آنها اشاره مى كند، شايد عيب بزرگ خود را دريابند و در اصلاح آن بكوشند. مى فرمايد: «هر زمان گروهى از لشكريان شام به شما نزديك مى شوند، هر يك از شما در را به روى خود مى بندد، و همچون سوسمار در لانه خود مى خزد، و يا همانند كفتار كه در خانه خويش پنهان شده، مخفى مى گردد.» (كُلَّمَا أَطَلَّ(1) عَلَيْكُمْ مَنْسِرٌ(2) مِنْ مَنَاسِرِ أَهْلِ الشَّامِ أَغْلَقَ كُلُّ رَجُل مِنْكُمْ بَابَهُ، وَ انْجَحَرَ(3) انْجِحَارَ الضَّبَّةِ(4) فِي جُحْرِهَا، وَ الضَّبُعِ(5) فِي وِجَارِهَا(6)).


1. «اَطلّ» از مادّه «طَلّ» (بر وزن حلّ) به معناى اشراف بر چيزى است و در اينجا اشاره به نزديك شدن لشكر شام است.
2. «مَنْسِر» (بر وزن منزل) از مادّه «نَسر» به معناى ربودن چيزى است و «مَنْسِر» به گروه كوچكى از لشكر كه بين صد تا دويست نفر باشد اطلاق مى شود، گويى آنها براى ربودن اشياء و يا اشخاصى به حركت درآمده اند.
3. «اِنْجَحَر» از مادّه «جَحْر» (بر وزن جهل) به معناى خزيدن حيوان در لانه است.
4. «ضَبَّة» (بر وزن دبّه) به معناى «سوسمار ماده» است و در اصل از مادّه «ضبّ» به معناى جريان مختصر آب و مانند آن گفته مى شود.
5. «ضَبُع» به معناى كفتار است.
6. «وِجار» از ماده «وَجْر» (بر وزن فجر) در اصل به معناى ريختن دارو در حلق است و از آنجا كه خزيدن كفتار در لانه اش شباهتى با آن دارد، به لانه كفتار و بعضى ديگر از حيوانات «وجار» گفته مى شود.

[139]

تشبيه به «ضَبَّه» (سوسمار) به خاطر آن است كه سوسمار در ميان حيوانات به حماقت معروف است، تا آنجا كه حتّى لانه خود را ممكن است گم كند. لذا آن را در كنار تخته سنگى مى سازد كه نشانه باشد و گم نشود، به علاوه مى گويند «سوسمار» موجود بسيار بى عاطفه اى است; چراكه حتّى نوزادان خود را مى خورد.

همچنين تشبيه به «كفتار» نيز به خاطر حماقت اين حيوان است. در شرح خطبه ششم ويژگى هاى ديگرى نيز از «كفتار» بيان گرديد; از جمله اين كه او حضور دشمن را احساس مى كند ولى با زمزمه هاى شكارچى به خواب مى رود; خوابى كه منتهى به اسارت و مرگ او مى شود و به اين ترتيب كمترين مقاومتى در برابر دشمن خود نمى كند.

امام(عليه السلام) با اين تشبيهات مى خواهد انگشت روى نقطه اصلى درد بگذارد و بگويد نقطه ضعف آنها كجا است، كه دشمن را - على رغم امكانات وسيعى كه در اختيار ياران امام(عليه السلام) است - اين چنين جسور و بى پروا ساخته! آرى، درد بزرگ آنها احساس ضعف و زبونى و عدم احساس مسئوليّت در برابر مسايل مهم اجتماعى بود وگرنه با داشتن رهبرى همچون على بن ابى طالب(عليه السلام) بايد به آسانى دشمنان را عقب برانند و تمام كشور اسلام را امن و امان كنند.

حوادث مختلفى كه در جنگ «صفّين» واقع شد شاهد گوياى سخنان مولا على(عليه السلام)در اين خطبه است. چگونه لشكر كوفه با حماقت هاى پى در پى و از دست دادن فرصتها، هم خودشان را بيچاره كردند، هم امامشان را به زحمت انداختند، و هم جامعه مسلمين را در زير پرچم ظالمان خونخوار و غارتگران بيدادگر، قرار دادند.

سپس حضرت(عليه السلام) با تشبيه ديگرى ضعف و زبونى آنها را آشكار مى سازد و مى فرمايد: «به خدا سوگند! ذليل آن كس است كه شما ياور او باشيد و آن كس كه به وسيله شما (به سوى دشمن) تيراندازى كند، همچون كسى است كه تيرى بى پيكان

[140]

و بدون پايه رها سازد» (الذَّلِيلُ وَ اللّهِ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ! وَ مَنْ رُمِيَ بِكُمْ فَقَدْ رُمِيَ بَأَفْوَقَ نَاصِل(1)).

آرى، چوبه تيرِ بدون پيكان، (همان نوك آهنينى كه تمام كارآيى تير به وسيله آن است) ظاهرى دارد، ولى كارآيى ندارد. لشكر كوفه نيز غالباً ظاهرى داشتند، امّا به هنگام نبرد، به خاطر روحيه پايين و پستشان قدرتى از خود نشان نمى دادند.

نكته اى كه يادآورى آن را در اينجا لازم مى دانيم - هرچند در شرح خطبه 29 نيز به آن اشاره كرديم- اين است كه چوبه تيرهايى كه در زمان گذشته مورد استفاده قرار مى گرفت، از سه قسمت تشكيل يافته بود: يكى اصل چوبه تير كه معمولاً از درختان تهيه مى شد و ديگر نوك و پيكانى كه بالاى آن نصب مى كردند و معمولاً از آهن تيز بود و قسمت سوم، ته چوبه تير بود كه داراى شكافى بود كه روى «وَتَر» (زه كمان) تكيه مى كرد و هنگامى كه زه را مى كشيدند و رها مى كردند، چوبه تير را با قدرت و به طور مستقيم، به جلو مى راند.

با توجّه به اين كه «اَفْوَق» به معناى چوبه تيرى است كه ته آن شكسته باشد و «ناصل» به معناى تيرى است كه عارى از پيكان باشد، معناى جمله بالا اين مى شود كه: «شما همانند تيرى هستيد كه هر دو قسمت حسّاس آن، از كار افتاده باشد كه اوّلاً، نشانه گيرى با آن غيرممكن است و ثانياً، اگر به بدن دشمن برسد اثرى نخواهد داشت و حدّاكثر همانند شلاّقى است كه بر بدن نواخته شود!»

سپس به يكى ديگر از ويژگى هاى آن جمعيّت سست و ناتوان اشاره كرده مى فرمايد: «به خدا سوگند! جمعيّت شما در ميدان گاههاى شهر (و مجالس بزم) زياد است، ولى در سايه پرچم هاى ميدان نبرد (و عرصه رزم) كم است!» (إِنَّكُمْ وَ اللّهِ


1. در اينجا «رُمى» به صورت فعل مجهول آمده، در حالى كه در خطبه 29 كه همين تعبير در آن تكرار شده به صورت فعل معلوم آمده است; ولى چون هر دو يك معنا را مى رساند، هر كدام در ترجمه به كار رود مانعى ندارد.

[141]

لَكَثِيرٌ فِي الْبَاحَاتِ(1)، قَلِيلٌ تَحْتَ الرَّايَاتِ).

زيرا به تن پرورى و عافيت طلبى و عيش و نوش عادت كرده ايد و همين امر سبب زبونى و خوارى شما و جرأت و جسارت دشمن گرديده است. به يقين با ادامه اين حالت، مشكلات عظيم و بدبختى گسترده اى دامان اجتماعِ شما را، خواهد گرفت و اين جزاى هر جمعيّتى است كه پشت به جهاد كند و رو به تن پرورى نمايد!

در ادامه اين سخن، حضرت به نكته بسيار مهمّى اشاره كرده مى فرمايد: «من به خوبى مى دانم چه چيز شما را اصلاح مى كند، و كژى هاى شما را راست مى نمايد، ولى هرگز اصلاح شما را، با تباه ساختن خويش جايز نمى شمرم!» (وَ إِنِّي لَعَالِمٌ بِمَا يُصْلِحُكُمْ، وَ يُقيمُ أَوَدَكُمْ،(2) وَ لكِنِّي لاَ أَرَى إِصْلاَحَكُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِي).

«شارحان نهج البلاغه» در شرح اين جمله پر معنا، دو تفسير ذكر كرده اند كه منافاتى با هم ندارند و ممكن است هردو صادق باشند و سخن امام(عليه السلام) را ناظر به هردو بدانيم:

نخست اين كه: من مى توانم همان كارى كه «معاويه» و تمام حاكمان خودكامه و دنياپرست انجام مى دهند، كه سران قبايل را با اموال سرشار مى خرند و بيت المال مسلمين را ابزارى براى جلب توجّه آنها قرار داده و بى حساب به اين و آن مى بخشند، انجام دهم; ولى به يقين اين كار، مسئوليّت سنگين الهى دارد; هرگز خدا راضى نيست كه حقّ مردمِ ضعيف و محروم به افراد ثروتمندِ شكم پرست، داده شود تا پايه هاى حكومت از اين طريق محكم گردد.

ديگر اين كه: من مى توانم همان برنامه اى كه گروه ديگرى از حكّام خودكامه


1. «باحات» از مادّه «بَوْح» به معناى گسترش يافتن و ظهور و بروز است و از آنجا كه ميدانگاه، ظاهر و گسترده است، به آن «باحه» گفته مى شود.
2. «اَوَد» از مادّه «اَوْد» (بر وزن قول) به معناى كج شدن است و «اَوَد» (بر وزن سند)به «كژى» و «اعوجاج» گفته مى شود.

[142]

انجام مى دهند، عملى كنم، شمشير در ميان شما بگذارم و هر كس را كه به سوى ميدان نبرد حركت نمى كند، گردن بزنم.

در حديثى كه در كتاب «الغارات» آمده است، مى خوانيم كه روزى على(عليه السلام) مردم كوفه را مخاطب ساخت و فرمود: «وَ اللّهِ لَقَدْ ضَرَبْتُكُمْ بِالدَّرَةِ الَّتِي أَعِظُ بِهَا السُّفَهَاءَ فَمَا أَرَاكُمْ تَنْتَهُونَ، وَ لَقَدْ ضَرَبْتُكُمْ بِالسِّيَاطِ الَّتِي أُقِيمُ بِهَا الْحُدُودَ فَما أَرَاكُمْ تَرْعَوُونَ، فَمَا بَقِىَ إِلاَّ سَيْفِي! وَ إِنِّي لاََعْلَمُ الَّذِي يُقَوِّمُكُمْ بِإِذْنِ اللّهِ وَ لكِنِّي لاَ أُحِبُّ أَنْ آتِىَ تِلْكَ مِنْكُمْ; اى اهل كوفه! به خدا سوگند! من شما را با تازيانه كوچكى كه براى اندرز افراد نادان آماده كرده ام، زدم، ولى تأثيرى در شما نكرد! سپس با شلاّقى كه حدود الهى را اجرا مى كنم، زدم باز از راه خطا بازنگشتيد! تنها چيزى كه باقى مانده، شمشير من است و من مى دانم چه چيز كجى شما را راست مى كند، ولى دوست ندارم از اين وسيله استفاده كنم (و براى اصلاح شما خون هاى گروهى را بريزم)(1)».

نمونه روشن آن همان چيزى است كه در تاريخ زندگى «حجّاج» نوشته اند. هنگامى كه سپاه «مهلّب» (يكى از سران خوارج كه بر ضدّ حكومت بنى اميّه شوريده بود) ضرباتى بر پايه حكومت بنى اميّه وارد كرد، «حجّاج» به مقابله با او برخاست; منادى، در كوفه ندا داد، هر كس از حضور در ميدان نبرد در برابر لشكر «مهلّب» خوددارى كند، خونش مباح و از دم شمشير خواهد گذشت; حتّى پيرمردان و بيماران را نيز معاف نكرد. البتّه قبل از «حجّاج» و بعد از او، حاكمان خودكامه ديگرى، اين روش را دنبال كرده اند.

امام(عليه السلام) مى فرمايد: استفاده از اين روش براى من ممكن است، ولى من حاضر نيستم، دين خود را براى حفظ مقامم تباه كنم.

در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه مگر حضور در ميدان جهاد، در مقابل


1. الغارات، جلد 1، صفحه 42.

[143]

دشمنان اسلام و حكومت اسلامى واجب نيست؟ چرا نمى توان مردم را بر اين كار اجبار كرد و از نيروى قهرى استفاده نمود؟

پاسخ اين سؤال، با ذكر يك نكته روشن مى شود و آن اين كه: اصلِ اين كار صحيح است و حكومت اسلامى حق دارد، در اين گونه موارد از زور استفاده كند، ولى اين كار تَبَعات زيادى دارد كه احياناً به خلاف شرع منجر مى شود كه نمونه آن، همان كار «حجّاج» است; يعنى گناهكار و بى گناه را از دم شمشير گذراندن. به علاوه اين گونه واكنش هاى شديد در برابر متخلّفان، بذر بدبينى را نسبت به قوانين الهى و احكام اسلام در دلها مى پاشد; چراكه همه مردم تحمّل پذيرش اين روش را ندارند و اى بسا، اين گونه فشارها سبب ارتداد و پشت كردن آنها به اسلام و قرآن شود. به همين دليل هرگز پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از اين روش استفاده نكرد و حتّى در زمان خلفا نيز كسى جرأت نمى كرد، با اين طريق مردم را به ميدان جهاد بفرستد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله)و همچنين اميرمؤمنان على(عليه السلام) - كه دقيقاً در خط او گام برمى داشت - از طريق تشويق مردم، و گاه تهديد به عذاب الهى، آنها را براى ميدان جنگ بسيج مى كردند.

سپس امام(عليه السلام) در پايان اين سخن، به آنها نفرين مى كند; نفرينى مناسب كارشان و توأم با استدلال; مى فرمايد: «خداوند صورت هاى شما را بر خاك مذلّت بگذارد و بهره شما را (از حيات سعادتمندانه) نابود كند! شما آن گونه كه باطل را مى شناسيد، نسبت به حق شناخت نداريد; و آن چنان كه در ابطال حق، كوشا هستيد، براى از ميان بردن باطل اقدام نمى كنيد!» (أَضْرَعَ(1) اللّهُ خُدُودَكُمْ، وَ أَتْعَسَ(2) جُدُودَكُمْ!(3) لاَ


1. «اَضْرع» از مادّه «ضَرْع» به معناى پستان در دهان گرفتن است. سپس به معناى ملايمت درچيزى اطلاق شده و به همين مناسبت در معناى «ذلّت» نيز به كار رفته است.
2. «اَتْعَس» از مادّه «تعس» (بر وزن ترس) به معناى لغزش و سقوط است و «اتعاس» كه از باب اِفعال است به معناى هلاك كردن مى باشد.
3. «جُدود» جمع «جَدّ» در اصل به معناى پدربزرگ است و به معناى روزى و موقعيّت اجتماعى و بهره نيز به كار مى رود و در خطبه بالا به معناى «بهره» است.

[144]

تَعْرِفُونَ الْحَقَّ كَمَعْرِفَتِكُمُ الْبَاطِلَ، وَ لاَ تُبْطِلُونَ الْبَاطِلَ كَإِبْطَالِكُمُ الْحَقَّ!).

در واقع نفرين امام(عليه السلام) چيزى جز نتيجه اعمال آنها نيست; كسى كه پشت به جهاد كند و تن به تنبلى بدهد، حاصلى جز ذلّت و محروميّت از بهره ها و مواهب زندگى، نخواهد داشت و دليل آن را بايد در جهل آنها نسبت به حق و عدم قيام آنان در برابر باطل دانست; از اين رو سخن امام(عليه السلام) از هر نظر حساب شده است.

اين همان بدبختى است كه دامانِ بسيارى از مسلمينِ امروز را نيز گرفته است. آنها از باطل و طرفدارانش و حتّى آداب و رسومش به خوبى آگاهند و در بسيارى از اين امور از آنها تقليد مى كنند، در حالى كه شناخت صحيحى از حق و پيروان مكتب حق ندارند; و از اين بدتر، گروهى كمر به ابطال حق بسته اند، در حالى كه مى بايست اين تلاش و كوشش را در راه ابطال باطل به خرج دهند; نتيجه آن، شمول نفرين امام(عليه السلام)نسبت به آنها است; دشمنان اسلام صورت آنها را بر خاك مذلّت نهاده اند و مواهب آنها را به غارت مى برند.

 

نكته

اين همه توبيخ براى چيست؟

بار ديگر اين سؤال در ذيل اين خطبه - مانند خطبه هاى مشابه آن- پيش مى آيد كه چرا فرمانده مدير و مدبّرى همچون على بن ابى طالب(عليه السلام) كه دقيق ترين ريزه كارى هاى جلب و جذب مردم را در فرمان هايش - مخصوصاً فرمان «مالك اشتر»- بيان كرده، با اين جملات آتشين و شلاّقهاى سرزنش و توبيخ، لشكرش را هدف قرار مى دهد و آنها را دلسرد مى سازد، حتّى به آنان شديداً نفرين مى كند؟

در پاسخ اين سؤال، به دو نكته بايد توجّه شود، نخست اين كه: بعضى از افراد با تشويق به حركت در مى آيند و بعضى با ملامت و سرزنش. همه افراد در انگيزه هاى

[145]

حركت، يكسان نيستند و قراين نشان مى دهد، مردم عراق و كوفه در آن عصر و زمان از گروه دوم بودند و به اصطلاح «تا سخنى گفته نشود كه به رگ غيرت آنها بخورد» به حركت در نمى آيند و اميرمؤمنان على(عليه السلام) با شناختى كه از آنان داشت، گاه از اين روش استفاده مى كرد و آن ها را زير رگبار ملامت ها و سرزنش ها مى گرفت، تا به خطراتى كه در پيش روى دارند، توجّه كنند و در برابر دشمن به پا خيزند.

ديگر اينكه: امام اين سخنان را براى ثبت در تاريخ بيان فرموده، تا آيندگان در قضاوت خود گرفتار خطا و اشتباه نشوند و نگويند: على(عليه السلام) با داشتن آن همه ياران وفادار و لشكر كارآمد، چه شد كه نتوانست بر معاويه پيروز گردد و شرّ ظالمان را از سرزمين اسلامى براندازد، تا جهان اسلام بدست بى رحم ترين حكّام و دورافتاده ترين آن ها از آيين اسلام، نيفتد.

در واقع «على(عليه السلام)» بى گناهى خود را در اين خطبه ها بيان مى كند و مى گويد: «از سوء اتّفاق، من گرفتار چنين افرادى شده بودم، افرادى كه نادانى و ناسپاسى و تلوّن و سستى خود را، در داستان «حَكَمَين» و مانند آن، ظاهر ساختند; افرادى كه غيرت دينى آنها ضعيف، درك آن ها از اسلام سطحى، و انضباط و اطاعتشان نسبت به پيشوايشان كم بود، همچون «سوسمار» در لانه خود مى خزيدند و همچون «كفتار» در خانه خود پنهان مى گشتند. مردان بزم بودند، نه ياران رزم و به چوبهاى تيرى شبيه بودند كه نه پيكان داشت و نه پايه.

در واقع امام(عليه السلام) با تشبيهات چهارگانه اى كه در تعبيرات اين خطبه بيان فرموده انگشت بر نقاط اصلى ضعف آنان مى گذارد; در يكجا: آنها را به شترانِ تازه كارى تشبيه مى كند، كه اگر اندك بارى بر آنها بگذارند، پشتشان مجروح مى شود.

در جمله ديگر: آنان را همانند جامه كهنه و فرسوده اى مى شمرد، كه اگر يك طرف آن را بدوزند، از سوى ديگر پاره مى شود (اين جمله اشاره به عدم مقاومت آنها در برابر حوادث سخت است، به همين دليل به سرعت ميدان را خالى مى كردند).

[146]

از سوى سوم: آنها را تشبيه به «سوسمار»هايى مى كند، كه حتّى به نوزادان خود رحم نمى كنند.

از سوى چهارم: به «كفتار» تشبيه مى نمايد، كه در ميان حيوانات به نادانى و حماقت معروف است، تا آنجا كه با زمزمه هاى شكارچى به خواب مى رود و بى آن كه مقاومتى بكند، اسير چنگال او مى شود.

بديهى است رهبر و پيشوا هرقدر آگاه و پرتجربه و شجاع و با درايت باشد، اگر گرفتار پيروانى نادان، ترسو، ضعيف و بى استقامت گردد، كارى از او ساخته نيست و اين مطلبى است كه در زندگى على(عليه السلام) با نهايت تأسّف به چشم مى خورد و بر مظلوميت آن امام در تاريخ افزوده است; چرا كه افراد ناآگاه و بى خبر از اين واقعيت هاى تاريخى، امام(عليه السلام) را (نعوذ باللّه) متّهم به ضعف مديريت مى كنند.

* * *

 

 

[147]

   نهج البلاغه

خطبه 70   

 

 

خطبه 70(1)

 

 

 

و قاله عليه السّلام

 

فى سَحَرةِ الْيَوْمِ الَّذى ضُرِبَ فيه

اين سخن را در سحرگاه روزى كه در آن ضربت خورد، بيان فرمود.

 

مَلَكَتْنِي عَيْنِي وَ أَنَا جَالِسٌ، فَسَنَحَ لِي رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللّهِ! مَاذَا لَقِيتُ مِنْ أُمَّتِكَ مِنَ الاَْوَدِ وَ اللَّدَدِ؟ فَقَالَ: «ادْعُ عَلَيْهِمْ» فَقُلْتُ: أَبْدَلَنِي اللّهُ بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ، وَ أَبْدَلَهُمْ بِي شَرّاً لَهُمْ مِنِّي.

 

ترجمه

در حالى كه نشسته بودم، خواب چشمان مرا فراگرفت; ناگهان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)بر من ظاهر شد; عرض كردم: اى رسول خدا! چه كژى ها و عداوتها كه از امّتت ديدم؟


1. سند خطبه: اين سخن را گروه كثيرى از كسانى كه قبل از «سيّد رضى» مى زيسته اند نيز نقل كرده اند; از جمله «ابن سعد» در «طبقات»، «ابوالفرج اصفهانى» در «مقاتل الطّالبيّين»، «ابن عبد ربّه» در «عقد الفريد»، «ابن قتيبه» در «الامامة و السياسة»، مرحوم «سيّد مرتضى» در «الغُرر و الدُّرر» و «شيخ مفيد» در «ارشاد». (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 64).

[148]

فرمود: آنها را نفرين كن! عرض كردم: خداوند بهتر از آنان را به من دهد و به جاى من، شخص بدى را بر آنها مسلّط كند.

 

شرح و تفسير

رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را در خواب ديدم!

«محمّد بن حبيب بغدادى» در كتاب «المغتالين» از «ابوعبدالرّحمان سلمى» نقل مى كند: «در آن هنگام كه امير مؤمنان على(عليه السلام) در بستر شهادت افتاده بود، از او عيادت كردم; فرمود: نزديك بيا (گويا امام نمى خواست صداى او را ديگران بشنوند) اين در حالى بود كه زنان گريه مى كردند; من نزديك امام(عليه السلام) آمدم، فرمود: «ديشب مى خواستم خانواده ام را بيدار كنم كه خواب چشمانم را فراگرفت، در حالى كه نشسته بودم». سپس آنچه را در خواب ديده و در متن سخن بالا آمده است، براى او نقل فرمود.

به هر حال، اين سخن از شدّت ناراحتى امام(عليه السلام) از كارشكنى هاى گروهى از امّت و آزارهايى كه در صحنه هاى مختلف به آن حضرت داده اند، پرده بر مى دارد و اين نخستين بار نيست كه امام(عليه السلام) از مردم شكايت مى كند، بلكه در خطبه هاى متعدّدى از «نهج البلاغه» نظير اين معنا با عبارات ديگرى ديده مى شود كه همگى حكايت مى كند، گروهى از اصحاب آن حضرت، نه تنها مقامش را نشناختند و حرمتش را پاس نداشتند، بلكه از انواع اذيّت ها و آزارها فروگذار ننمودند.

امام(ع) در آغاز اين سخن مى فرمايد: «در حالى كه نشسته بودم، خواب چشمان مرا فراگرفت» (مَلَكَتْنِي عَيْنِي وَ أَنَا جَالِسٌ).

جمله (مَلَكَتْنِي عَيْنِي) (چشمم مالك من شد و بر من مسلّط گشت) كنايه اى است از خواب; زيرا چشم نخستين عضوى است كه خواب در آن ظاهر و آشكار مى شود و به همين دليل، به صورت كنايه در مفهوم خواب بكار مى رود.

[149]

سپس اضافه فرمود: «در خواب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بر من ظاهر شد، عرض كردم: اى رسول خدا! چه كژى ها و عداوتها كه از امّتت ديدم؟!» (فَسَنَحَ(1) لِي رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، فَقُلْتُ: يا رَسُولَ اللّهِ! مَاذَا لَقِيتُ مِنْ أُمَّتِكَ مِنَ الاَْوَدِ وَ اللَّدَدِ؟).

شايد كمتر در طول تاريخ بتوانيم برگزيده اى از «اولياءاللّه» را پيدا كنيم كه در مدّت كوتاه حكومتش، با اين همه خصومت، دشمنى، كارشكنى، سركشى و آزار و نامهربانى، رو به رو شده باشد.

هم در آن مدّت طولانى بيست و پنج سالى كه امام(عليه السلام) خانه نشين بود، و هم در دوران كوتاه حكومتش، دائماً بر ضدّ او كارشكنى مى كردند و به طور روزافزونى حضرتش را آزار مى دادند; چراكه در دوران خلفا - مخصوصاً خليفه سوم - به انحرافاتى، از جمله حيف و ميل در بيت المال و سپردن مقامات بدست نااهلان، عادت كرده بودند و امام(عليه السلام) مى خواست آنها را به مسير اسلام و راه و رسم پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)و اجراى حق و عدالت بازگرداند; ولى اين داروى شفابخش، چنان در كام آنها تلخ بود كه گاه نزديكترين آنها نيز تحمّلش را نداشتند و لذا مى توان گفت: دوران حكومت امام(عليه السلام)، مملوّ از طوفانها و حوادث تلخ و پى در پى بود.

بنابراين، تعجّب نيست امامى كه آن همه صبر و حوصله داشت كه خاشاك را در چشم و استخوان را در گلو تحمّل مى كرد، در عالم خواب و رؤيا، شكايت امّت به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) برد.

اكنون ببينيم پيامبر(صلى الله عليه وآله) در جواب امام(عليه السلام) چه مى فرمايد; «فرمود: آن ها را نفرين كن!» (فَقَالَ: «ادْعُ عَلَيْهِمْ»)


1. «سَنَح» از مادّه «سُنُوح» (بر وزن حضور) به معناى «عبور سريع چيزى از مقابل انسان» است و به معناى «عرضه شدن چيزى بر انسان» نيز آمده است. جمعى از ارباب لغت گفته اند كه «سانح» به چيزى گفته مى شود كه از سمت چپ، به طرف راست از جلو انسان عبور مى كند و معمولاً آن را به فال نيك مى گيرند و نقطه مقابل آن «بارح» است كه از سمت راست، به چپ حركت مى كند و آن را نامبارك مى شمارند.

[150]

امام(عليه السلام) مى گويد: «عرض كردم: خداوند بهتر از آنان را به من دهد، و به جاى من شخص بدى را بر آنان مسلّط كند» (فَقُلْتُ: أَبْدَلَنِي اللّهُ بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ، وَ أَبْدَلَهُمْ بِي شَرّاً لَهُمْ مِنَّي).

چرا در اين مكاشفه روحانى، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دستور نفرين مى دهد، در حالى كه آن حضرت، «رحمةٌ للعالَمين» بود؟

اين به خاطر آن است كه گاه ناسپاسى و طغيانگرى گروهى از مردم، به جايى مى رسد كه تمام روزنه هاى رحمت را به روى خود مى بندند و جايى جز براى عذاب و سلب نعمت باقى نمى ماند. در چنين مواردى، نفرين، عين حكمت است. به همين دليل در تاريخ انبيا مى خوانيم كه با تمام صبر و شكيبايى و لطف و رحمتى كه داشتند، گاه راه را منحصر به نفرين مى ديدند; همان گونه كه نوح پيامبر(صلى الله عليه وآله) بعد از «نهصد و پنجاه سال!» تبليغ و روشنگرى و هدايت، چاره اى جز نفرين نديد و عرض كرد: «رَبِّ لاَ تَذَرْ عَلَى الاَْرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً; خداوندا! احدى از كافران را بر صفحه زمين زنده نگذار!»(1) و طوفان آمد و همه را از بين برد.

به هر حال، قابل توجّه است كه امام(عليه السلام) با اين كه هميشه به اصحاب و ياران خود توصيه مى كرد، با دشمنان مدارا كنند و نسبت به زيردستان مهربان باشند و حتّى در فرمان معروف «مالك اشتر» تأكيد مى كند كه نسبت به تمام مردم مصر، اعمّ از مسلمان و كافر، لطف و محبّت كند و مى فرمايد: «آنها يا برادر دينى تواَند و يا انسانى همانند تو»، بايد ديد تا چه حد او را آزار دادند كه خودش راضى به نفرين كردن شد; ولى ادب امام(عليه السلام) در برابر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شايان دقّت است كه پيش از اجازه آن حضرت، اقدام به نفرين نكرد.

محتواى نفرين امام(عليه السلام) نيز در خور دقّت مى باشد; چراكه نخست براى نجات خويشتن از دست افراد ناسپاس و قدرنشناس دعا مى كند، سپس از خدا مى خواهد


1. سوره نوح، آيه 26.

[151]

كه امام(عليه السلام) را از آنها بگيرد و حاكم ظالمى را بر سر آنان مسلّط كند، تا طعم تلخ اعمال زشت خود را بچشند.

جمله (أَبْدَلَهُمْ بِي شَرّاً لَهُمْ مِنِّي) (خداوند بدتر از من را بر آنها مسلّط كند) مفهومش آن نيست كه امام(عليه السلام) - العياذ باللّه - بد بوده و حضرت شخص بدترى را در نفرين خود، براى حكومت بر آنها تقاضا مى كند; بلكه در ادبيّات عرب، جمله خير و شرّ كه به معناى «صفت تفضيلى» به كار مى رود، الزاماً اين مفهوم را القا نمى كند كه صفت مورد در نظر در هر دو طرف مقايسه، وجود دارد و در يكى بيشتر است; بلكه گاه در طرف مفضول، اصلاً وجود ندارد; همان گونه كه در جمله اوّل امام(عليه السلام) نيز اين معنا ديده مى شود، مى فرمايد: «خداوند خوبتر از آنها را به من بدهد» در حالى كه آنها خوب نبودند، بلكه يك پارچه نفاق و آزار و شرارت بودند.

شاهد اين سخن در آيات متعدّدى از قرآن مجيد نيز ديده مى شود; از جمله در آيه 15 سوره فرقان مى خوانيم: «قُلْ أَذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ; آيا اين، (اشاره به دوزخ و عذابهاى دوزخى است) بهتر است يا بهشت جاويدان؟!»

و در آيه 62 سوره صافّات مى خوانيم: «أَذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّوم; آيا اين (نعمتهاى جاويدان بهشتى) بهتر است، يا درخت زقّوم (همان درختى كه از قعر جهنّم مى رويد)؟!»

به هر حال، نفرين امام(عليه السلام) در اين مكاشفه روحانى به اجابت رسيد و پس از چند ساعت، امام(عليه السلام) در محراب شهادت به بزرگترين افتخار نايل آمد و در جوار رحمت خدا و در كنار پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در بهشت قرار گرفت و بعد از او «معاويه» و سپس «يزيد» و «حجّاج» بر سر مردم ناسپاس عراق مسلّط شدند و دمار از روزگار آنها درآوردند، كه در تاريخ بى سابقه بود.

«سيّد رضى» در پايان اين خطبه، به تفسير دو واژه از واژه هاى مربوط به اين خطبه پرداخته، مى گويد: «يَعْنِى بِالاَْوَدِ: الاِْعْوِجَاجَ، وَ بِاللَّدَدِ: الْخِصَامَ. وَ هذَا مِنْ أَفْصَحِ

[152]

الْكَلاَمِ; منظور از «اَوَد» همان اعوجاج و كجى است و «لَدَد» به معناى خصومت است و اين تعبير از فصيح ترين تعبيرات است.»

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation