بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب قرآن و تبلیغ (بررسی آیات و روایات در روش تبلیغ ), حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     QORAN001 -
     QORAN002 -
     QORAN003 -
     QORAN004 -
     QORAN005 -
     QORAN006 -
     QORAN007 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

عنصر مكان در تبليغ 
تبليغ مسايل دينى و رساندن دستورات الهى به بندگان ، در مكان هاى مناسب تاءثيربيشترى خواهد داشت . مكان هايى همچون ((مكه ))، كه مراسم بزرگ حج در آنجا برگزارمى شود، بهترين و مناسبترين مكان ها براى تبليغ است . پيامبر اكرم عليهم السلام درايام حج پيام خدا و دعوت اسلامى خويش ‍ را به مردم مى رساندند.امام صادق عليه السلامدر بيابان عرفات ، در ميان انبوه حاجيان مى ايستاد و رو به چهار طرف خود مى كرد و درهر طرف سه بار مى فرمود:
((ايها الناس رسول اللّه كان الامام ثّم على بن ابيطالب ثّم الحسن و الحسين ثّم علىّ بنالحسين ثّم محمّدبن على ثّم هه ))(71)
((اى مردم رهبر شما، پيامبر بود بعد از او، على بن ابيطالب ، سپس حسن و حسين ، سپسعلى بن الحسين ، سپس محمدبن على و فعلاً من هستم .))
امام باقر عليه السلام وصيت فرمود كه ده سال در سرزمين ((منى )) براى او عزادارىكنند و جنايات حكومت ظالم را كه بر امام و اهل بيت ايشان وارد شده ، بگويند(72).
رسول اكرم عليهم السلام در كنار كعبه در حجراسماعيل مى نشستند و آيات قرآن را تلاوت و تبليغ مى كردند.
امام حسين عليه السلام قبل از حركت به كربلا، چند ماه در مكه ماند تا حاجيان بيايند ورسالت خود و جنايات يزيد را براى زيارت كنندگان خانه خدا بيان كند تا هر يك ازآنان پيام امام را به مردم منطقه خود برسانند و پس از آن به سوى كوفه و كربلا حركتنمود.
مسجد، مكان مناسب براى تبليغ است . در طول تاريخ ، مسجد و منبر همراه هم بوده اند. امامرضا عليه السلام مى فرمايد:
((من اختلف الى المسجد اصاب احدى الّثمان ... يسمع كلمة تردّه عن ردى ء ... او كلمة تدلّعلى هدى ))(73)
((كسى كه به مسجد رفت و آمد كند به يكى از هشت چيز خواهد رسيد، يكى آنكه كلمه اى مىشنود كه او را از پستى باز مى دارد يا به هدايت راهنمايى مى كند.))
حضور در مسجد ويادگيرى قرآن و دستورهاى آن سبب رحمت خداست .رسول خدا عليهم السلام فرمود:
((ما جلس قوم فى مسجد من مساجد اللّه تعالى يتلون كتاب اللّه و يتدارسونه بينهم الاّتنزّلت عليهم السكينة و غشيتهم الرّحمة ))(74)
((هيچ گروهى در مسجدى از مساجد خدا نمى نشينند در حاليكه كتاب خدا را مى خوانند و آن رابين خود مورد بررسى قرار مى دهند مگر اينكه بر آنان آرامش فرود مى آيد و آنان را رحمتفرا مى گيرد.))
ملائكه خدا بال هاى خود را براى متعلمين قرآن در مساجد مى گسترانند.
((وجود مسجد براى اقامه نماز، ياد خدا و يادگيرى دانش است . و هر نشستى درمسجد براىغير اينها لغو است ))(75) پس مكانى مناسب براى رساندن احكام الهى است .
امام صادق عليه السلام به يكى از شاگردان ممتازش به نام ابان بن تغلب مىفرمايد: ((اجلس فى المسجد و افت الناس ))(76) ((در مسجد بنشين و براى مردم فتوابده .))
البته تبليغ مسايل دينى منحصر به اين مكان ها نيست ، گرچه زمينه تبليغ در آنهابيشتر است . مبلّغ مى تواند از مكان هاى ديگر براى رسيدن به هدف الهى خويش سودجويد. مكان هايى مانند: پادگان ها، جبهه هاى جنگ ، مجالس ‍ ترحيم و عزادارى كه مجالسذكر هستند و معمولاً قشرهاى مختلف مردم مذهبى و غير مذهبى ، در آن شركت مى كنند، مكان هاىآموزشى مثل دانشگاه ها، مدارس عالى ، دبيرستان ها و بطور كلى هر مكانى كه افرادىبراى شنيدن سخنان خدا در آن وجود داشته باشد.
روشن است كه رعايت مسايلى مانند سرما و گرما، نور، وسعت و سكوت محيط، در تبليغ وتاءثير آن نقش مهمى دارد.
عنصر زمان در تبليغ 
زمان تبليغ همچون مكان آن ، اهميّت دارد و بايد به آن توجه نمود.
انتخاب زمان مناسب براى تبليغ ، يكى از عوامل مؤ ثر در موفقيت مبلّغ است . او بايد زمانىرا براى سخن گفتن انتخاب كند كه مخاطبين آماده باشند، سخنرانى و گفتن احكام الهى درزمان گرسنگى ، تشنگى ، خستگى ، بى حوصلگى ، و هيجان نه تنها مفيد نيست ، بلكهتاءثيرات منفى نيز بر آنان خواهد گذاشت . مبلّغ بايد سخنانش را در زمانى بگويد كهشرايط فراهم باشد وگرنه به نتيجه نخواهد رسيد.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
((و مجتنى الّثمره لغير وقت انياعها كالّزارع بغير اءرضه ))(77)
((كسى كه ميوه را قبل از رسيدنش بچيند مانند كسى است كه در زمين شخص ديگرى كشتكرده است ))
لذا چون نمى تواند در آن محل بماند و به زراعت و آبيارى آن رسيدگى كند از كشت خودبهره اى نخواهد برد(78).
با نظرى به آيات قرآن و دعاهاى معصومين مى توان به نقش زمان در كارها، خصوصاً دربرخوردهاى تبليغى پى برد.
خداوند متعال قرآن را در شب قدر نازل فرموده است . (انّا اءنزلناه فى ليلةالقدر)(79) انتخاب اين زمان ، براى فرو فرستادن قرآن ، بر اهميّت آن مى افزايد.زيرا شب ((قدر)) نيز در بهترين زمان ، يعنى ماه مبارك رمضان قرار گرفته است . ماهميهمانى خدا، ماه غفران و آمرزش گناهان و ماهى كه در آن به نفس هاى انسان مؤ من و بهخواب او نيز ثواب مى دهند.
سه سال پس از بعثت رسول اكرم عليهم السلام اين آيهنازل شده است كه (فاصدع بما تؤ مر و اعرض عن المشركين )(80)
((اى رسول ما آنچه را كه به آن دستور داده شده اى ، با صداى بلند به مردم برسان واز مشركان ، روى بگردان .))
نزول اين آيه پس از سه سال ، نشان مى دهد كهقبل از آن ، زمينه و شرايط براى اعلام آشكاراى دين خدا و دورى از كافران و مشركان نبودهاست .
در زمانى كه كفّار قريش از تبليغ رسول خدا عليهم السلام جلوگيرى مى كردند، حضرتاز ماه هاى حرام استفاده كرده ، در بازارهايى مثل عُكاظ، مِجْنه و ذِى الْمجاز حاضر مى شدند،بر بلندى مى ايستادند و مردم را به دين اسلام دعوت مى كردند(81). زيرا بنابراعتقاد كفّار، جنگ و خونريزى در اين ماه ها حرام بود و صدمه اى به حضرت نمى رسيد.
و نيز، ساليان بعد، يعنى سال نهم هجرت ، زمانى كه مسلمانان قدرت پيدا كرده بودند،در بزرگترين روز حج (روز عرفه يا عيد قربان ) كه همه مردم در مكه جمع مى شوندبعنوان روز ((برائت )) و روز الغاى پيمان هاى مشركين انتخاب مى شود.
(و اذان من اللّه و رسوله الى النّاس يوم الحجّ الاكبر اءنّ اللّه برى ء من المشركين ورسوله )(82)
چنانكه براى اعلام ولايت و رهبرى على بن ابى طالب عليهما السلام زمانى مناسب ، يعنىهنگام بازگشت حاجيان از مكه انتخاب گرديد.
(يا ايها الرّسول بلّغ ما انزل اليك من رّبك )(83)
زيرا اولاً زمانى غير عادى بود و همين نكته بر اهميّت مسئله مى افزود.
ثانياً آن گردهمايى ، بخاطر وجود حاجيانى كه از مناطق مختلف آمده بودند، بسيار بزرگبود و پيام حضرت به انسان هاى بيشترى مى رسيد.
حضرت ابراهيم عليه السلام براى نفى خدايانباطل و اثبات خداى يگانه از زمان هاى مختلف استفاده نمود.
(فلمّا جنّ عليه اللّيل راءى كوكباً قال هذا ربّى فلمّااءفل قال لا احبّ الافلين )(84)
((هنگامى كه شب تاريك پديدار شد، ابراهيم ، ستاره درخشانى را ديد و گفت : اينپروردگار من است و پس از آنكه آن ستاره غروب كرد فرمود: من چيزهايى را كه از بين مىروند دوست ندارم .))
همچنين وقتى ماه تابان را ديد و يا هنگام صبح با ديدن خورشيد، همان سخنان را تكرارنمود و اينگونه با استفاده از زمان هاى مناسب و پديده هايى كه در اين زمان ها اتفاق مىافتاد، توانست ثابت كند كه همه چيز به جز خداى يكتازوال پذير و نابودشدنى است .
حضرت موسى عليه السلام براى نشان دادن معجزه الهى به فرعون و جادوگران او،روز ((زينت ))، يعنى روز عيد قبطيان را انتخاب نمود و به فرعون گفت :
(موعدكم يوم الزّينة و اءن يحشر النّاس ضحىً)(85)
((وعده ما و شما روز زينت باشد و آنهم به هنگام ظهر كه همه مردم براى تماشا بيرونبيايند.))
حضرت يوسف عليه السلام دوبار تعبير خواب نمود. يكبار براى دو نفرى كه با وىزندانى بودند و بار ديگر براى پادشاه مصر. در هر دوبار، زمينه را براى تبليغ ،مناسب ديد. امّا زمان تبليغ در هر كدام متفاوت بود. در مورداول قبل از تعبير خواب ، تبليغ نمود، زيرا دو زندانى به او روى آورده بودند و بهخاطر محبوبيت و اعتمادى كه كسب كرده بود و بخاطر نيازى كه به يوسف داشتند سخنانشرا با جان و دل گوش مى دادند. گذشته از اين انسان زندانى دلش نرم است و آمادگىشنيدن سخنان تبليغى را بيشتر دارد.
بنابراين حضرت قبل از تعبير خواب به آرامى و بطورمفصّل از يگانگى خداى متعال تبليغ نمود و فرمود:
(يا صاحبى السّجن ءاءرباب متفرّقون خير ام اللّه الواحد القهّار. ما تعبدون من دونه الاّاسماءً سميتموها اءنتم و آباؤ كم ما اءنزل اللّه بها من سلطان ان الحكم الاّ للّه اءمر اءلاّتعبدوا الاّ ايّاه ذلك الدّين القيّم و لكنّ اءكثر الناس لا يعلمون )(86)
((اى دو همراه زندانى من ، آيا خدايان پراكنده و بدون حقيقت (مانند بتان و فراعنه ) درنظام آفرينش مؤ ثرترند يا خداى يگانه و مسلط بر همه عالم ؟ (بدانيد كه ) آنچه غيراز خدا مى پرستيد اسم هايى بى حقيقت و الفاظى بى معنى است كه خود و پدرانتانساخته ايد و خداوند هيچ دليلى براى آن نازل نكرده است ، حكم تنها از آن خداست ، فرمانداده كه غير از او را نپرستيد، اين دين پا برجاست ولى اكثر مردم نمى دانند.))
اما زمانى كه وى را نزد شاه بردند، پس از شنيدن خواب ، بلافاصله آنرا تعبير نمود وپس از آن در پى اثبات بى گناهى خود بر آمد و از نفس اماره سخن گفت . زيرا مخاطب او،شاهى خودسر بود و احتمال داشت حضرت را طرد كند و خوابش تعبير نشود كه نتيجه اشصدمات فراوان به مردم و قحطى و گرسنگى مى شد.
دعا كردن و خواستن چيزى از خداوند، زمان هاى خاصى دارد. گرچه هر زمانى انسان مىتواند خداى خويش را بخواند، امّا اين عمل در زمان هاى مخصوص همچون سحر، شب هاىجمعه ، شب هاى قدر و هنگام درگيرى لشگر كفر و اسلام به اجابت نزديكتر است .
هنگامى كه فرزندان يعقوب ، پس از بازگشتن از مصر و آوردن خبر سلامتى يوسف ، بهپاى پدر افتادند و به او گفتند: (يا اءبانا استغفرلنا ذنوبنا)(87) ((اى پدر از خدابخواه تا گناهان و خطاهاى ما را ببخشد))، حضرت يعقوب عليه السلام فرمود: (سوفاءستغفر لكم )(88) ((بزودى براى شما از پروردگارم بخشش خواهم خواست .))
آرى حضرت يعقوب عليه السلام در همان لحظه نفرمود: خداوندا! آنانرا ببخش . بلكه ايندعا را براى زمانى مناسبتر يعنى سحرگاهان شب جمعه كه براى اجابت دعا و پذيرشتوبه بهتر است گذاشت (89).
زكرياى پيامبر عليه السلام نيز زمانى از خداوند فرزندانى پاك سرشت طلب نمود كهخداى بزرگ به حضرت مريم كرامت نموده و به او رزق آسمانى داده بود.او فهميد كهزمان رحمت خداست و خدايى كه به مريم كرامت نموده كه ميوه تابستانى را در زمستان و ميوهزمستانى را در تابستان به او مى دهد، رحمتششامل حال او نيز خواهد گشت .
(هنالك دعا زكريا ربّه قال ربّ هب لى من لّدنك ذرّيّةً طيبّةً انّك سميع الدّعاء)(90)
معجزات پيامبران نيز هر يك مناسب زمان خود بوده است . زمانى كه در شبه جزيرهعربستان ، به ادبيات بهاى زيادى مى دادند و اديبان و كسانى كه فصيح و بليغ سخنمى گفتند، جايگاه و منزلت خاصى در بين مردم داشتند و اشعارشان را بر ديوار كعبهآويزان مى كردند، پيامبر عليهم السلام با قرآنى آمدند كه از نظر محتوى و فصاحت وبلاغت ، هيچ بشرى نتوانست حتى يك آيه مثل آنرا بياورد.
در زمان حضرت موسى عليه السلام كه جادوگران ، زياد مطرح بودند و جادوگرى موردتوجه مردم بود، حضرت با معجزه تبديل عصا به اژدها از دين خدا تبليغ كردند.
و در زمان حضرت عيسى عليه السلام كه زمان پيشرفت علم پزشكى بود و درمان بيمارىها بسيار اهميّت داشت ، معجزه حضرت ، زنده كردن مرده و شفادادن به كور و مرض هاى بىدرمان بود.
و همچنين در زمان حضرت يوسف عليه السلام كه تعبير خواب در بين مردم رواج فراوانىداشت و مورد توجه بود. حضرت بهترين و راستگوترين تعبير كننده خواب بودند.
نمونه ديگر از توجه اولياى خدا به نقش زمان در حركت هاى تبليغى ،عمل امام حسين عليه السلام است كه در ماه ذى الحجة تصميم به خروج از مكه گرفتند.اعمال حج را نيمه تمام گذاشته ، به عمره عدول كردند و پس از طواف خانه خدا و سعىبين صفا و مروه مُحِلّ شدند و در روز هشتم ذى الحجة ، كه يكى از روزهاى مهم حج است بهسوى عراق حركت كردند(91). انتخاب اين روز از اين جهت اهميّت دارد كه همه جمع مىشوند و هيچكس از مكه خارج نمى شود.
با دقت در دعاهايى كه از امامان معصوم عليهم السلام رسيده است مى توان به اهميّت نقشزمان در تاءثير تبليغ بيشتر پى برد.
در ماه مبارك رمضان ، دعاهاى افطار، بسيار كوتاه ومختصرند. زيرا زمان ، با دعاهاىطولانى مناسبت ندارد. شخص مسلمان ، ساعاتى را روزه دار بوده واكنون مى خواهد باخواندن دعايى كوتاه ، مانند:
(اللّهم لك صمنا و على رزقك افطرنا و عليك توكّلنافتقبّل منّا يا اءرحم الرّاحمين )(92). روزه خود را افطار مى كند.
اما دعاى سحر طولانى است زيرا قبل از اذان صبح ، آمادگى بيشترى براى دعا و راز ونياز با خداى بزرگ وجود دارد.
اگر در تبليغ مسايل دينى زمان مناسب در نظر گرفته نشود موجب تنفر مردم از دين مىشود. شايد شنيده باشيد داستان آن شخصى را كه در شب زفاف ، از عروس ،اصول عقايدش را مى پرسيد و اين كار را آنقدر ادامه داد تا اينكه عروس به او گفت :نمى دانم شب اول عروسى است يا شب اول قبر؟!!. به هرحال ((هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد.))
حالات روحى مردم در زمان هاى مختلف فرق مى كند و بر خورد خاصى را مى طلبد. بايدبراى زمان هاى مختلف مانند ماه محرم ، ماه مبارك رمضان ، ايام حجّ، ايام شادى و يا عزاىمردم ، مطالب مناسب ارائه شود زيرا هر سخنى و سفارشى در وقت مناسب خودش تاءثيردارد.
لحظات مرگ ، هنگامى كه خويشاوندان و نزديكان انسان گرداگرد او جمعند، بهترين زمانبراى سفارش به عدالت و تقوى است ، زيرا در اين لحظه ، اطرافيان شخص ، بخاطرنزديكى مرگ وى متاءثرند و از نظر روحى و روانى آمادگى بيشترى براى پذيرفتنسخنان وى دارند.
سؤال حضرت يعقوب عليه السلام از فرزندانش در لحظاتقبل از مرگ ، در واقع سفارش به يكتاپرستى است . آنجا كه از فرزندانش مى پرسد.پس از من چه كسى را مى پرستيد؟ آنان جواب مى دهند كه خداى تو و پدرانت ابراهيم واسماعيل و اسحاق را، كه همان خداى واحد است .
(ام كنتم شهداء اذ حضر يعقوب الموت اذ قال لبنيه ما تعبدون من بعدى قالوا نعبد الهك واله آبائك ابراهيم و اسمعيل و اسحق الهاً واحداً و نحن له مسلمون )(93)
سفارش به تقوى در زمان خروج مسافر از منزل نيز نمونه اى از تاءثير زمان در تبليغاست .
تفقّد در زمان فقر و گرفتارى  
يكى از روحانيون در منطقه تبليغى ، مريض شد. پزشكى كه درمان او بدستش بود، گفت: به خاطر خاطره خوشى كه از يك روحانى دارم به ايشان كمك مى كنم . او گفت :دركودكى در حاليكه فقير و بى سرپرست بودم دچار بيمارى لوزتين شده و بسترىبودم . در نيمه هاى شب در آن حالت درد و نااميدى ، يك روحانى ، به نام آية اللّهفيروزآبادى ، در بيمارستانى كه خودش ‍ مؤ سس آن بود به ديدنم آمد. دستى بر سرمكشيد و يك 2 ريالى به من داد. اكنون ساليانسال از آن واقعه مى گذرد امّا هنوز طعم شيرينى آن خاطره را از ياد نبرده ام . آرى محبت درزمان فقر و بى كسى ، سال ها انسان را اسير خود مى كند.
رسول اكرم عليهم السلام درباره حضرت خديجه مى فرمود: خديجه در زمانى از من حمايتكرد كه ياورى نداشتم و كمك هاى او در آن زمان بسيار سرنوشت ساز بود.
ابزار تبليغ 
براى رساندن پيام ، بايد ابتدا با مخاطب ارتباط برقرار نمود و مهم ترين وسيلهارتباط با ديگران ، ((قلم )) و ((سخن )) است .
خداوند در ((سوره قلم )) به ((قلم )) سوگند ياد كرده و فرموده است :
(نَّ و القلم و ما يسطرون )(94) ((قسم به قلم و آنچه بدان مى نگارند))
امام صادق عليه السلام هميشه قلم به همراه داشت و گاهى قلم را پشت گوش خود مى نهاد.
در بعضى از بلاد اسلامى ، مجسمه قلم را در ميدان هاى شهر به نمايش ‍ گذاشته اند.
همين قلمِ سبك ، تاريخِ سنگينى را به نسل آيندهمنتقل مى كند. قلم ، در پيشرفت بشر سهم بسزايى دارد. اگر قلم نبود، علم نبود، تاريخنبود، تجربه نبود و براى هيچ چيز، سند نبود. و لذا در روايات مى خوانيم : ((علم را باقلم و نوشتن حفظ كنيد.))
راجع به خوشنويسى ، روان نويسى ، مستندنويسى و صريح نويسى ، در رواياتمطالبى است كه مجالى براى ذكر آن ها در اين نوشته نيست .
رسول گرامى اسلام عليهم السلام ، ارزش نوشته هاى يك عالم دينى را كه با آن نوشتهها، انسان هاى زيادى هدايت شوند، از خون شهيدان برتر مى داند و مى فرمايد:
((اذا كان يوم القيامة وزّن مداد العلماء بدماء الشّهداء فيرجح مداد العلماء على دماءالشهداء))(95)
((هنگامى كه در روز قيامت مركّب قلم دانشمندان با خون شهيدان سنجيده شود، آن مركب برخون شهيدان برترى مى يابد.))
آرى تعجبى ندارد كه قلم و نوشته عالم از خون شهيد ارزشمندتر باشد زيرا همين قلمعالم است كه شهيد پرورى مى كند. پس حركت يك مجاهد در راه خدا وجهاد و شهادتش نيزثمره مداد عالم است .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
((انّ اوّل ما خلق اللّه القلم ))(96)
((اول چيزى كه خداوند آفريد قلم بود.))
گرچه در جهان امروز استفاده از هنر و روش القاى غير مستقيم در تبليغ ، جايگاه خاصىپيدا كرده است و تبليغ ، تنها منحصر در سخنرانى و نوشتن مقاله و كتاب نيست . امّااينگونه نيست كه سخنرانى ، اثر خود را از دست داده باشد. يك سخنرانى خوب مى تواندبا روش هاى هنرى رقابت كند و همانند يك فيلم يا نمايش افكار مخاطبان را درطول سخنرانى تحت سلطه خود در آورد، البته در صورتى كه از شرايط لازم برخوردارباشد.
آداب تبليغ 
آداب قلم و سخن 
1. شروع با نام خدا 
از آنجا كه مؤ ثر واقعى در هر كارى خداست و توفيق در هر عملى بستگى تمام به خواستاو دارد، پس بايد سخن با نام او آغاز شود، كه بدين ترتيب كلام پشتوانه الهى يافتهو تاءثير مثبتى بر مردم خواهد داشت .
اولين دستورى كه پيامبر عليهم السلام از جانب خداوند دريافت كرد اين بود كه پيام وسخنش را با نام خدا شروع كند؛
(اقراء باسم ربّك الّذى خلق )(97)
((بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.))
امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
((كان رسول اللّه يجهر ببسم اللّه الرّحمن الرّحيم و يرفع صوته بها))(98)
((پيامبر، همواره نام خدا را آشكار مى كردند و آن را با صداى بلند بر زبان جارى مىنمودند.))
نامه هاى پيامبر اكرم عليهم السلام و امامان معصوم عليهم السلام نيز با نام خدا شروع مىشده است .
حضرت سليمان عليه السلام براى دعوت ((بلقيس )) ملكه سباء به پرستش ‍ خداىيگانه ، نامه اى توسط هدهد برايش مى فرستد كه آغازش نام خداست ؛
(انّه من سليمان و انّه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم )(99)
پيامبر اكرم عليهم السلام فرمود:
((كلّ امر ذى بال لم يبداء فيه باسم اللّه فهو ابتر))(100)
هر كار مهمّى كه با نام خدا آغاز نشود به انجام نيكو نخواهد رسيد.
سوره هاى مبارك قرآن همه با نام خدا آغاز مى شوند غير از سوره ((توبه )) كه به خاطرلحن تندش و خطاب معترضانه به كفّار، ((بسم اللّه )) ندارد، زيرا نام خدا كه نشانه((رحمت )) است با اعلام ((برائت )) مناسب نيست (101).
در كنار نام خدا، نامِ ديگرى را نبايد آورد. پس كسانى كه به نام خدا و شاه ، يا آنان كهبه نام خدا و خلق شروع مى كردند، هر دو مشرك بوده اند.
شهيد مطهرى ((ره )) در تفسير سوره ((اعلى )) چنين مى نويسد:
شروع كردن با نام غير خدا كفر و با نام خدا و غير خدا شرك ، و تنها با نام خدا، توحيداست ؛
(سبّح اسم ربّك الاعلى )(102) ((نام پروردگار بلند مرتبه ات را منزّه دار.))
(تبارك اسم ربّك ذى الجلال و الاكرام )(103)
((پروردگار تو كه صاحب عزّت و كرامت است نامش با بركت است .))
با توجه به آيات مختلف قرآن روشن مى شود كه يادآورى نام خدا منحصر در گفتن وخواندن نيست . بلكه در مسايلى همچون ذبح و شكار نيز بايد نام خدا را بر زبان جارىساخت تا آن طعام براى پرورش جسم مناسب وحلال شود و اگر كسى عمداً نام خدا را بر زبان جارى نكند آن غذا حرام مى شود(104).همانگونه كه يادآورى نام خدا، براى غذاى جسم مهم است براى سخن و تبليغ كه غذاىروح است اهميت بسيار دارد؛
(فكلوا ممّا ذكر اسم اللّه عليه ان كنتم باياته مؤ منين )(105)
((پس شما اى مؤ منان ، اگر به آيات خدا ايمان داريد، از آنچه نام خدا بر آن ياد شدبخوريد.))
(و لا تاكلوا ممّا لم يذكر اسم اللّه عليه )(106)
((و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده ، نخوريد.))
2. متصل به وحى الهى  
كلام انسان ، هيچگاه خالى از اشتباه نيست مگر اينكهمتصل به وحى الهى باشد. مبلّغ بايد به آنچه خداى تبارك و تعالى بهرسول بزرگوارش وحى نموده است تمسك جويد، كه همان صراط مستقيم است وگرنه خطرانحراف در پيش است ؛
(فاستمسك بالّذى اوحى اليك انّك على صراط مستقيم ))(107)
((اى رسول ! به آنچه به تو وحى شده تمسك كن كه تو بر راه راست هستى .))
كلامى كه به منبع وحى متصل باشد از هوى و هوس به دور است ؛
(و ما ينطق عن الهوى ان هو الاّ وحى يوحى )(108)
((رسول ما از روى هواى نفس سخن نمى گويد. سخن او چيزى جز وحى خدا نيست .))
همراه بودن سخن با آيات مبارك قرآن بر تاءثير آن مى افزايد زيرا هيچگونه شك وترديدى در درستى كلام خدا نيست . او خالق جهان و جهانيان است به تمام زواياى روحىمخلوقش آشناست . پس مى داند كه براى سعادت دنيا و آخرت او چه امورى لازم است . لذاقرآن تكيه گاه سخنان پيامبر گرامى اسلام عليهم السلام و امامان معصوم عليهم السلامبوده است ؛
(امرت ان اكون من المسلمين و ان اتلوا القرآن )(109)
((من (رسول خدا) دستور يافته ام كه تنها تسليم فرمان او باشم و قرآن را (بر امّتم )تلاوت كنم .))
براى پى بردن به اهميّت قرآن و نقش آن در تبليغ و هدايت ، همين بس كه دراول 30 سوره قرآن به حقانيت اين كتاب الهى اشاره شده است ؛
(الم ذلك الكتاب لا ريب فيه هدىً للمتقين )(110)
((اين كتاب ، بدون هيچ ترديدى راهنماى پرهيزگاران است .))
(المص كتاب انزل اليك ... لتنذر به )(111)
((اى رسول ! كتابى بزرگ براى تو نازل شد ... تا مردم را به آيات عذابش ‍بترسانى .))
3. بر پايه حق  
كلام مبلّغ بايد حق باشد زيرا دين بر حق نازل شده و حق گويى ، پيام همه اديان است ؛
((سئلالامام على بن الحسين عن جميع شرائع الدّين ،فقال : قول الحقّ و الحكم بالعدل و الوفاء بالعهد))(112).
((شخصى از امام زين العابدين عليه السلام سؤال كرد كه شرايع دين چيست ؟ حضرت فرمود: سخن حق و حكم به عدالت و وفاى به عهدو پيمان .))
وظيفه مسلمان گفتن حق است گرچه به ضررش باشد.
امام كاظم عليه السلام مى فرمايد: ((قل الحق و ان كان فيه هلاكك ))(113) ((حق را بگو،گرچه هلاك تو در آن باشد.))
4. پاك و دلپسند 
كلام مبلّغ بايد پاك و دلپسند باشد، چرا كه راه خدا، راه پاكى هاست و آنها كه به راهخدا هدايت شده اند، جز سخن پاك نمى گويند.
(و هدوا الى الّطيّب من القول و هدوا الى صراط الحميد)(114)
((مؤ منان به سخنان پاك و به راه خداى ستايش شده هدايت شدند.))
اين سخن پاك است كه مورد رضايت خداوند واقع مى شود و به سوى او بالا مى رود:(اليه يصعد الكلم الطّيّب )(115)
سخن انسان ، همچون بذر مى رويد و به درختتبديل مى شود، امّا سخن پاك ، درختى پاكيزه مى گردد كه ريشه اى محكم دارد و شاخههاى آن سر به آسمان مى كشد و در هر زمان به اذن خدا ثمر مى دهد. ولى سخن پليددرختى بى ريشه است كه همچون علف هرزه از روى زمين مى رويد و هيچ قرارى ندارد:
(اَلَم تَر كيف ضَربَ اللّه مثلاً كلمةً طيّبةً كشَجرةٍ طيّبةٍ اصلُها ثابت و فرعها فى السّماءتُؤ تى اكلها كلّ حين باذن ربّها ... و مثلُ كلمة خَبيثةٍ كشجرةٍ خبيثةٍ اجْتُثّت من فوق الارضمالها من قرارٍ)(116)
5. روشن و روشنگر 
هدف از بعثت ، هدايت مردم به سوى خدا بوده است :
(انّا ارسلناك ... داعياً الى اللّه باذنه )(117)
((تو را فرستاديم تا به اذن خدا مردم را به سوى او دعوت كنى .))
سخن مبلّغ بايد هدايتگر باشد و مردم را از تاريكى ها به سوى نور خارج سازد، كه اينهدف نزول قرآن بوده است ؛
(كتاب انزلناه اليك لتخرج الّناس من الظّلمات الى الّنور باذن ربّهم )(118)
((اين قرآن كتابى است كه ما براى تو فرستاديم تا مردم را به اذن پروردگارشان ازتاريكى ها به سوى نور، خارج سازى .))
آرى ، سخنى به سوى نور هدايت مى كند كه خود، نور باشد؛
(قد جائكم من اللّه نور و كتاب مبين )(119)
((از طرف خداوند نور و كتابى آشكار به سوى شما آمد.))
سخنان روشن ، اختصاصى به يك رسول و يك كتاب آسمانى نداشته بلكه خداى سبحاندر تورات و انجيل نيز هدايت و نور قرار داد؛
(انّا انزلنا الّتوراة فيها هدىً و نورٌ)(120)
((ما تورات را نازل كرديم كه در آن هدايت و نور بود.))
سخنِ خدا، نورى است كه تاريكى هاى جهل و نادانى را از بين مى برد ومردم را با احكامالهى آشنا مى سازد؛
(و اتيناه الانجيل فيه هدىً و نورٌ)(121)
((انجيل را به عيسى داديم كه در آن هدايت و نور بود.))
صراحت و روشنگرى در قرآن ، تورات و انجيل ، نشانى بر اهميّت هدايتگرى است و خداوندمتعال مى خواهد كه مردم به نور فرستاده شده بر رسولش ايمان آورند؛
(فامنوا باللّه و رسوله و النّور الّذى انزلنا)(122)
6. فارق حق و باطل  
از آنجا كه سخن خدا نور است و روشنى دارد، حق را ازباطل جدا مى كند:(و انزل الفرقان )(123) ((و خداوند فرقان فرستاد)) (فرقان يعنىجدا كننده حق از باطل ) سخنى مى تواند مردم را هدايت كند كه حق وباطل را از هم جدا سازد؛
(و اذ آتينا موسى الكتاب و الفرقان لعلكم تهتدون )(124)
((و بياد آريد هنگامى را كه به موسى كتاب و مايه تشخيص حق ازباطل داديم به اميد آنكه هدايت شويد.))
(و لقد اتينا موسى و هرون الفرقان و ضياءً و ذكراً للمتقين )(125)
((ما به موسى و برادرش هارون تورات عطا كرديم كه جداكننده حق ازباطل و روشنى دل ها و يادآور اهل تقوى است .))
سخنى كه حق را از باطل جدا كند، مى تواند همه مردم دنيا را مورد خطاب قرار دهد و آنان رااز عذاب الهى بترساند؛
(تبارك الّذى نزّل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيراً)(126)
((بزگوار است خداوندى كه (قرآن )، جدا كننده حق ازباطل را بر بنده خود نازل فرمود تا ترساننده عالميان از عذاب الهى باشد.))
7. نيكو و شايسته  
الگوى مبلّغ در قلم و سخن ، قرآن كريم است ، زيرا كه خداوند براى هدايت مردمنيكوترين سخن را فرستاد: (اللّه نزّل اءحسن الحديث )(127)
رسول گراميش نيز، با چنين شيوه اى مردم را به سوى او مى خواند؛
(ادع الى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة )(128)
((اى رسول ! مردم را با دليل محكم و پند و انذر نيكو به سوى پروردگار دعوت كن .))
بندگان صالح خداوند نيز نيكوترين سخن را بر زبان جارى مى سازند؛
(و قل لعبادى يقولوا الّتى هى اءحسن )(129)
((به بندگانم بگو كه در هنگام گفتگو، نيكوترين سخن را بر زبان آورند (و از گفتنحرف زشت دورى كنند).))
مبلّغ بايد اينگونه در راه تبليغش سخن بگويد كه دستور قرآن است ؛
(و قولوا للنّاس حسناً)(130)
((با مردم با زبان خوش سخن بگوييد.))
حتّى در هنگام مجادله با دشمن نيز بايد از بكار بردن كلمات زشت و ناپسند دورى نمود؛
(و جادلهم بالّتى هى اءحسن )(131)
((اى رسول ! با ايشان ، با سخنانى نيكو مجادله كن .))
سخن مبلّغ بايد مؤ دبانه ، دوستانه ، مستدل و خالى از فرياد وجنجال باشد. چرا كه سخنان زشت و ناپسند و دشنام به كفّار سبب مى شود كه آنان نيزبه مقدسات اسلام توهين كنند و دشنام دهند؛
(لا تسبّوا الّذين يدعون من دون اللّه فيسبّوا اللّه عدواً بغير علم )(132)
((شما مؤ منان ، به آنان كه غير خدا را مى خوانند دشنام ندهند تا مبادا آنان نيز از روىجهالت و دشمنى خدا را دشنام دهند.))
از نكات مهم سخن ، انتخاب الفاظ و جملات مناسب و زيباست تا گوش ها را از شنيدن بىرغبت نكند و فهم ها را به سختى نيندازد كه بنا به فرمايش حضرت على عليه السلاماين صفت بهترين كلام است ؛
((احسن الكلام مالا تمجّه الاذان و لا يتعب فهمه الافهام ))(133)
بايد از بكار بردن كلمات دوپهلو كه ممكن است معانى بدى از آنها برداشت شود،خوددارى كرد، زيرا ممكن است اينگونه كلمات ، وسيله اى در دست دشمنان قرار گيرد وجامعه اسلامى را به استهزا گيرند.
در صدر اسلام مسلمانان ، از پيامبر عليهم السلام مى خواستند كه هنگام سخن گفتن بهآنان نظر كند و آنان را مورد توجه قرار دهد، اما براى اين درخواست از كلمه اى استفاده مىكردند كه يهوديان مدينه آن را به معناى ديگرى گرفته و مسلمانان را مسخره مى كردند.
لذا از جانب خداى متعال دستور رسيد كه اين كلمه را عوض كنيد و از لفظ ديگرى به همينمعنا استفاده كنيد؛
(يا ايها الّذين آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا)(134)
((اى اهل ايمان (به رسول خدا) ((راعنا)) نگوييد بلكه بگوييد به ما نظر كن .))
((راعنا))، از ماده ((مراعات )) يعنى ما را رعايت كن ، اما در زبان عبرى ، كه زبان يهودياناست ، يعنى مارا احمق كن ، لذا قرآن كريم مسلمانان را از گفتن آن نهى كرده است .(135)
خوب سخن گفتن يكى از راههاى وصول به نيكى است .
رسول خدا عليهم السلام مى فرمايد:
((ثلاث من اءبواب البرّ: سخاء النّفس و طيب الكلام و ...))(136)
((سه چيز از اسباب نيكوكارى است : سخاوت نفس ، گفتار نيكو و ...))
خوب و نيكو سخن گفتن اختصاص به افراد سرشناس و ثروتمند، ندارد بلكه با فقرا ويتيمان نيز بايد به نيكى سخن گفت . و هيچ فرقى بين بندگان خدا نيست .
خداوند متعال مى فرمايد: هنگامى كه در جلسه تقسيم ارث ، خويشاوندان فقير و يتيمانىكه به خاطر وجود خويشاوندان نزديكتر ارث نمى برند، حضور داشتند چيزى به آنانببخشيد و با آنان به طرز شايسته سخن بگوييد و با اين سخن ،دل آنان را بدست آوريد:
(و قولوا لهم قولاً معروفاً)(137)
8. مستدلّ و منطقى  
قرآن كريم در آيات مختلف ، از مخالفان خوددليل مى خواهد؛
(قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين )(138)
((اى پيامبر! بگو، اگر راست مى گوييد برهانتان را بياوريد.))
(قل هاتوا برهانكم هذا ذكر من معى )(139)
((بگو برهانتان را بياوريد. اين سخن من و عالمان امت من است .))
(فقلنا هاتوا برهانكم فعلموا انّ الحقّ للّه )(140)
((گفتيم كه ( براى سخنان باطل خود) برهان اقامه كنيد پس (آنان رسوا شدند و) دانستندكه حقّ از آن خداست .))
برهان طلبىِ اسلام ، نشان دهنده اهميت آن است . و استدلالات منطقى و براهين علمى در سطوحمختلف ، براى مسايل گوناكون در آيات شريف قرآن ، فراوان به چشم مى خورد. بطورىكه پيامبر عليهم السلام مى فرمايد: من هر چه از خدا مى گويم همراه با بيّنه و برهاناست ؛
(قل انّى على بيّنة من ربّى )(141)
قرآن از مؤ منان مى خواهد كه سخنانشان محكم و استوار باشد:
(قولوا قولاً سديداً)(142)
اين نكته براى مبلّغ اهميّت بيشترى دارد كه سخنان وى بايد همچون يك سدّ محكم جلو امواجفساد و باطل را بگيرد. بايد آن چنان قرآنى باشد كه اگر اعتراض كردند و گفتند:سخنانش بى اساس است
(ام يقولون افتراه )(143)، در جوابشان بگويد: اگر راست مى گوييد از هر كس ‍ كهمى خواهيد كمك بگيريد و يك سوره مثل آن بياوريد؛
(قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون اللّه ان كنتم صادقين )(144)
مبلّغ هيچگاه نبايد از موضع ضعف سخن بگويد. بلكه بايد با صراحت تمام با كفّاراتمام حجّت كند؛
(قل يا ايها الناس قد جائكم الحق من ربّكم فمن اهتدى فانّما يهتدى لنفسه و من ضلّ فانّمايضلّ عليها و ما اءنا عليكم بوكيل )(145)
((اى رسول ما بگو اى مردم (كتاب و رسول ) حق از جانب خدا براى هدايت شما آمد. پس هركس كه هدايت شد نفعش براى خود اوست و هر كس به سوى گمراهى شتافت ضررش بهخودش مى رسد و من (پس از اتمام حجّت ) نگهبان شما (از مؤ اخذه خدا) نيستم .))
آرى مبلّغ ، در استحكام سخن بايد به ابراهيم پيامبر عليه السلام اقتدا كند كه در مجادلهبا ((نمرود))، كه بخاطر حكومتش مغرور شده بود و ادّعاى خدايى مى كرد با سخنى محكمپاسخ او را داد و سبب بهت و حيرت او شد و او را به سكوت كشاند؛
(قال ابراهيم فانّ اللّه ياءتى بالشّمس من المشرق فاءت بها من المغرب فبهت الذىكفر)(146)
((نمرود پرسيد: خداى تو كيست ؟ ابراهيم عليه السلام فرمود: كسى كه زنده مى كند ومى ميراند. نمرود گفت : من هم انسان ها را زنده مى كنم و مى ميرانم و دستور داد كه دوزندانى را آوردند، يكى را كشت و ديگرى را آزاد كرد) ابراهيم عليه السلام فرمود: خداىمن خورشيد را از مشرق مى آورد پس تو آن را از مغرب بياور، نمرود، (از اين سخن ) مبهوتو متحيّر شد.))
اگر سخن انسان خدايى باشد، با نام خدا شروع شود، به سوى خدا هدايت كند و از وحىسرچشمه بگيرد، هيچ كوهى ، هر قدر رفيع ، تاب مقاومت در برابر آن را ندارد؛ (لوانزلنا هذا القرآن على جبل لراءيته خاشعاً متصدعاً من خشية اللّه )(147)
9. حساب شده و سنجيده 
قلم و سخن بايد حساب شده و بدور از هر گونه نقص و كجى باشد؛
(الحمدللّه الّذى انزل على عبده الكتاب و لميجعل له عوجاً)(148)
((ستايش و سپاس مخصوص خدايى است كه بر بنده خود كتاب رانازل كرد و در آن هيچ نقص و كجى قرار نداد.))
بايد توجه داشت كه سخن گفتن از روى بى اطلاعى و حساب نشده به شخصيّت انسانلطمه مى زند.
((عبيدة بن زبير)) برادر ((عبداللّه بن زبير)) از طرف او فرماندار مدينه بود. روزى دربين يكى از خطبه هاى خود گفت : ديديد كه خداوند براى شترى كه قيمت آن پنج درهم بودبا قوم صالح چه كرد و چگونه آنان را معذب ساخت ؟ مقصودش از شتر، معجزه حضرتصالح عليه السلام بود كه خداوند آن را در قرآن ((ناقة اللّه )) خوانده و مردم آن را پىكرده و كشتند.
عبيدة بن زبير، اين معجزه الهى را در منبر به پنچ درهم قيمت گذارى كرد و آن را ناچيزشمرد. همين امر موجب انكار شنوندگان و اعتراض آنان شد و به او لقب ((مقوّم الناقة ))يعنى ((شتر قيمت كن )) دادند. اين لقب زبانزد عموم مردم مدينه شد و آن قدر در مجالستكرار كردند كه سبب مسخره شدن فرماندار وعزل او شد.(149)
10. مايه رشد و كمال  
سخن مبلغ بايد سبب رشد انسان ها شده و آنان را بهكمال خود نزديكتر سازد، همانگونه كه قرآن ، مردم را به راه خير و صلاح هدايت مى كندو رشد دهنده است ؛
(يهدى الى الّرشد فامنا به و لن نشرك بربّنا اءحداً)(150)
((اين قرآن ، خلق را به راه خير و صلاح هدايت مى كند، بدين سبب ما به آن ايمان آورده وديگر هرگز به خداى خود مشرك نخواهيم شد.))
حضرت موسى عليه السلام همراهى با خضر عليه السلام را براى رسيدن به علم ودانش و رشد و صلاح ، طلب مى كند؛
(قال له موسى هل اتبعك على ان تعلمن ممّا علّمت رشداً)(151)
((موسى به خضر گفت آيا بدنبال تو بيايم تا آنچه به تو تعليم داده شد و مايهرشد و صلاح است به من بياموزى ؟
البته هر علم و دانش و آموزشى ارزش ندارد. در دعا مى خوانيم :
((اللّهم انّى اعوذبك من علم لا ينفع ))
((خداوندا از علم بى فايده به تو پناه مى برم .))
مبلغ بايد ببيند كه آيا تبليغ او به مردم رشد مى دهد و آنان را عوض مى كند يا نه .وگرنه پركردن ذهن مردم از اطلاعات ، بدون رشد انسانى چندان مهم نيست .
11. بشارت و تشويق  
همانگونه كه قرآن انسان ها را به انجام اعمال پسنديده ترغيب مى كند و از ارتكاباعمال زشت بشدت بر حذر مى دارد سخنان مبلّغ نيز بايد اينگونه باشد. او بايد انسانپاك و صالح رابشارتِ پاداش دهد و انسان بدكار را از عذاب الهى بترساند.
قرآن كريم براى دعوت مردم به انفاق چنين بشارت هايى به آنها مى دهد؛
(مثل الّذين ينفقون اءموالهم فى سبيل اللّه كمثل حبّة اءنبتت سبعسنابل فى كلّ سنبلة ماة حبّة واللّه يضاعف لمن يشاء واللّه واسع عليم )(152)
((كسانى كه دارايى هاى خود را در راه خدا مى بخشند ايناموال همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشه اى يكصد دانه باشد وخداوند آنرا براى هر كس كه بخواهد دو يا چند برابر مى كند.))
و در جاى ديگر براى ترغيب مردم به عمل صالح و اقامه نماز، چنين مى فرمايد:
(انّ الّذين آمنوا وعملوا الّصالحات و اءقاموا الصّلوة و اتوا الزّكوة لهم اءجرهم عند ربّهم ولا خوف عليهم و لا هم يحزنون )(153)
((كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادند و نماز به پاداشتند و زكات دادند،پاداششان نزد پروردگارشان است ، نه ترسى بر آنان است و نه غمگين مى شوند.))
و باز در جايى ديگر در باره كسانى كه اموالشان را آشكارا و پنهانى در راه خدا مىبخشند، مى فرمايد:
(الّذين ينفقون اءموالهم باللّيل و النّهار سرّاً و علانيةً فلهم اءجرهم عند ربّهم و لا خوفعليهم و لا هم يحزنون )(154)
((آنان كه اموال خود را به همگام شب و روز، پنهان و آشكار، مى بخشند پاداششان نزدپروردگارشان است ، نه ترسى بر آنان است و نه غمگين مى شوند.))
سرودى كه در ارتش هاى دنيا خوانده مى شود و نوعى كلام است بخاطر توجه هر روزنظاميان به ارزش دفاع از وطن و تشويق آنان است .
تشويق هم بايد زبانى باشد و هم عملى . روزى پيامبر عليهم السلام وارد مسجد شدند وگروهى را در حال عبادت و گروه ديگرى را درحال گفتگوى علمى ديدند. ضمن تشويق زبانى هر دو گروه در جمع آنان كه بحث علمىمى كردند نشستند كه تشويق عملى آنان نيز بود.
12. جامع و متنوع  
سخن بايد جامع باشد كه نمونه اى از اين جامعيّت را در بيان لقمان به پسرش مىبينيم . آنجا كه مى گويد:
(يا بنّى اقم الصّلوة و اءمر بالمعروف وانه عن المنكر واصبر على ما اصابك انّ ذلك منعزم الامور ولاتصعّر خدّك للنّاس ولاتمش فى الارض مرحا)(155)
((اى فرزند عزيزم ، نماز بپادار و امر به معروف و نهى از منكر كن و در اين كار از مردمنادان هرگونه آزار بينى صبر پيشه كن كه اين صبر وتحمل در راه هدايت خلق نشانه اى از عزم ثابت و همت بلند است و هرگز با تكبر از مردمروى مگردان و در زمين با غرور راه مرو.))
((نماز بپادار)) اشاره به مسايل عبادى است ؛
((صبر پيشه كن )) مساءله اى اخلاقى است ؛
و ((امر به معروف نهى از منكر)) اشاره به مسايل اجتماعى دارد.
همچنين در طرح يك موضوع بايد جوانب مختلف آن مورد بررسى قرار گيرد. طرح يك جنبهموضوع و نگفتن ابعاد ديگر آن ممكن است انحرافاتى را در پى داشته باشد و مشكلاتىرا براى مردم فراهم سازد. بطور مثال ، مسئله ((امر به معروف و نهى از منكر))، درصورت طرح آن به عنوان يك وظيفه دينى بايد همه جوانبش بررسى شود تا موجب آزار،تحقير و ريخته شدن آبروى مؤ من نشود.
يا موضوع ((حبّ دنيا))، اگر درست و جامع مطرح نشود چه بسا عده اى به انزوا طلبى وگوشه گيرى كشيده شوند و از جامعه بگريزند.
نكته ديگر آنكه سخن بايد متنوع باشد تا سبب خستگى مخاطبان نشود. همراه بودن آن باداستان هاى پندآموز، شعر و نكات لطيف مى تواند بر جذابيّت آن بيفزايد. حضرت علىعليه السلام مى فرمايد:
((انّ هذه القلوب تملّ كما تمل الابدان فابتغوا لها طرائف الحكمة ))(156)
((قلب ها خسته مى شوند همانگونه كه بدن ها خسته مى شوند پس براى آنها دانش هاىتازه و جالب بطلبيد.))
نمونه هايى از آيات قرآن را مى بينيم كه خداوندمتعال مطالب مختلف و متنوعى را در آنها بيان مى فرمايد:
(... لا تعبدون الاّ اللّه و بالوالدين احساناً و ذى القربى و اليتامى والمساكين و قولواللنّاس حسناً و اقيموا الصّلوة و اتوا الزّكوة )(157)
((... جز خدا را نپرستيد و به پدر ومادر و خويشان و يتيمان و فقيران نيكى كنيد و با مردمبه زبان خوش سخن گوييد و نماز به پاى داريد و زكات بدهيد.))
قرآن خود، مجموعه اى از مطالب متنوع است .
از قتل رهبران كفر تا نحوه پذيرايى يك مهمان .
از مسايل بلند عرفانى تا مسايل زناشويى .
از مسايل حقوقى تا موضوعات اجتماعى و اقتصادى و خانوادگى .
از اجازه كودك براى ورود به اطاق والدين تا تخريب مسجد ضرار!.
13. هشدار و موعظه  
در آيات فراوانى مى بينيم كه به كافران و گناهكاران با وعده عذاب شديد، هشدار دادهشده و آنان را از گناه بازداشته است ؛
(انّ الّذين كفروا بايات اللّه لهم عذاب شديد و اللّه عزيز ذوانتقام )(158)
((كسانى كه به آيات خدا كفر ورزيدند عذاب شديدى دارند و خداوند توانا و انتقامگيرنده است .))
(كداءب ال فرعون و الّذين من قبلهم كذّبوا باياتنا فاخذهم اللّه بذنوبهم و اللّه شديدالعقاب )(159)
(( (شيوه آنها در انكار و تحريف حقايق ) همچون شيوهآل فرعون و كسانى است كه پيش از آنهابودند، آيات ما را تكذيب كردند و خداوند آنها رابه (كيفر) گناهانشان گرفت و او سخت مجازات كننده است .))
آرى ، قرآن انسان ها را به عمل خوب ترغيب مى كند و ازعمل زشت برحذر مى دارد حتى اگر اين عمل به اندازه ذره اى باشد. و تاءكيد مى كند كهمردم نتيجه ذرّه ذرّه اعمال خود را (زشت يا خوب ) خواهند ديد؛
(فمن يعملمثقال ذرة خيراً يره و من يعمل مثقال ذرّة شراً يره )(160)
14. صريح و قاطع  
همانگونه كه پيامبران الهى و اولياى او در كوبيدن بموقعباطل مسامحه نكرده اند ما نيز بايد به ايشان اقتدا كنيم و در اين راه ، مصلحت انديشى هاىبى مورد را كنار بگذاريم .
مبلّغ بايد از محافظه كارى و سازشكارى به دور بوده و از چنان صلابتى برخوردارباشد كه به هيچ وجه تقاضاى مداهنه و سازشكارى از او نكنند.
اين سفارش خطاب به پيامبر اسلام آمده است كه مبادا براى راضى كردن يهود ونصارىبا آنان سازش كنى . بدان كه آنان با اين مسامحه ها از تو راضى نمى شوند. و تا شمارا صد در صد در راه خود نيابند از شما راضى نخواهند شد؛
(و لن ترضى عنك اليهود و لا النّصارى حتى تتبع ملّتهم )(161)
بايد با صراحتِ تمام سخن حق را گفت چنانكه حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
((اخسر النّاس من قدر على ان يقول الحق فلميقل ))(162)
((زيانكارترين مردم كسى است كه بتواند حق را بگويد و نگويد.))
قرآن را در كنار انتقادِ از يهوديان ، با كمال صراحت از انتظارات بيجاى مسلمانان هم انتقادكرده است ؛
(ليس بامانيّكم و لا امانىّ اهل الكتاب )(163)
((كار به آمال و آرزوى شما مسلمانان و يهود و نصارى درست نشود (يلكه هر كس كار بدكند هر كه باشد كيفر آن را خواهد ديد).))
مبلّغ نبايد به خاطر مصالح و منافع شخصى و ترس از خدشه دار شدن موقعيت اجتماعىسياسى اش و ... از گفتن حق چشم پوشى كرده و طبق هوس هاى مردم سخن بگويد و بهاصطلاح عوام زده شود
(و لا تتبّع اهوائهم )(164) كه در اين صورت ، مردم رهبر او خواهند بود نه او رهبر مردم.
بايد همچون رسول خدا عليهم السلام در جامعه و بازارها رفت و آمد كرد (يمشى فىالاسواق )(165) و نيازهاى واقعى مردم را تشخيص داد و طبق آن با مردم سخن گفت .

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation