بخش سوم: وظايف ميزبان
در مهمانى و مهماندارى، مهمان و ميزبان وظايفى نسبتبه يكديگر دارند كهبايد آنها را مراعات كنند. بعضى ازاين وظايف براى راحتى حال مهمان و ميزباناست و بعضى به خاطر زياد شدن ثواب مهماندارى و مهمانى رفتناست.
دين مقدس اسلام سفارش مؤكد به مهماندارى و مهماننوازى كردهو وظايفى را معين كرده است كه ائمهاطهارعليهم السلام اين وظايف را بيان كردهاند.ما مىتوانيم با عمل كردن به آنها به ثوابهاى بسيار زيادىبرسيم وبه اين وسيله دنيا و آخرت خود را آباد كنيم.
اما وظايفى كه مخصوص ميزبان و مهماندار است، عبارتند از:
به كار نگرفتن مهمان
امام جعفر صادقعليه السلام مىفرمايد: يكى از وظايف ميزبان اين است كهمهمان را به كار نگيرد. به كار گرفتنمهمان جفا و ظلم در حق او است. (1) .
متاسفانه يكى از عادات بد عدهاى از مردم اين است كه وقتى براى آنهامهمان مىرسد، از فرصت استفاده كرده واو را به كار مىگيرند و تا جايى كهممكن باشد، از او كار مىكشند در حالى كه اين عادت كاملا مخالف دستوروشؤونات اخلاقى ائمه اطهارعليهم السلام و علماى دين است.
روزى براى حضرت امام رضاعليه السلام مهمان رسيد. حضرت نزد او نشست وبعد از شام تا نيمه شب با اوصحبت كرد و صحبتهاى او را شنيد. دراين هنگام چراغى كه در آنجا روشن بود، خراب شد ونزديكبودخاموش شود.
مهمان دستش را دراز كرد تا آن را درست كند. امام رضاعليه السلام او را نهى كردو نگذاشت مهمان اين كار رابكند و خود چراغ را درست كرد و فرمود:ما قومى نيستيم كه مهمانمان را به كار گيريم و از او كار بكشيم.بههمين خاطر نگذاشتم تو چراغ را درست كنى. (2) .
در جايى كه امامعليه السلام راضى نمىشود مهمانش حتى براى تعمير كردنيك چراغ به زحمتبيفتد وخودش اين كار را مىكند، ما هم كه شيعهآن حضرت هستيم، بايد به دستور آن بزرگوار عمل كرده ومهمانانمانرابه كار نگيريم.
ابن ابىيعفور مىگويد: روزى ديدم براى امام صادقعليه السلام مهمان رسيد.در همان شب آن شخص برخاستكه بعضى از كارها را انجام دهد و زحمتى رااز دوش امامعليه السلام بردارد. وى مىخواستبه اين وسيله بهحضرت خدمتكرده باشد.
امامعليه السلام تا به اين قضيه پى برد، او را نهى كرد و نگذاشت كارى انجام دهد،و خود بلند شد و كارها راانجام داد و فرمود: پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله نهى كرداز اينكه كسى مهمان را به كار گيرد. (3) .
غذا خوردن با مهمان
يكى از وظايف اخلاقى ميزبان اين است كه همراه مهمانانش غذا بخورد واز غذا دست نكشد تا همه مهمانهاسير شوند و كنار بكشند، زيرا ممكناستبعضى از مهمانها كمرو باشند و در صورت غذا نخوردن صاحبخانه،آنان هم غذا نخورند و يا هنوز سير نشده، دست از غذا خوردن بكشند.
علت ديگر اين است كه مهمان فكر بدى درباره غذا نكند. چون اگرصاحبخانه غذا نخورد، ممكن است مهمانفكر كند غذا داراى اشكالى بوده ياعيب و ايرادى داشته كه ميزبان همراه مهمان غذا نخورده است.
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: وقتى مهمانى براى رسولخداصلى الله عليه وآله مىرسيد،همراه او غذا ميلمىكرد و دست از غذا نمىكشيد تا مهمان سير مىشد وكنار مىكشيد. (4) .
غذا خوردن با مهمان علاوه بر اينكه موجب نزديكى دلهاى مؤمنانمىشود و سوء ظنها را از بين مىبرد،موجب رضايت و دوستى خدا و رسولمىشود و اين پاداشى بسيار بزرگ است.
پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله مىفرمايد: هر كس دوست دارد خدا و رسولش اورا دوست داشته باشند،با مهمانش غذا بخورد. (5) .
و نيز مىفرمايد: هر كس غذايش را با مهمانش بخورد، تمام حجابهاىظلمانى بين او و خدا از بين مىرود. (6) .
حكايت: غذا خوردن حضرت علىعليه السلام با مهمانانش
روزى عدهاى دزد را نزد حضرت علىعليه السلام آوردند تا حكم شرعى را دربارهآنها به اجرا در آورد.
حضرت بعد از اجراى حكم شرعى و قطع كردن انگشتان آنها فرمود: حالداخل مهمانسرا شويد، و به يكى ازاصحاب دستور داد كه دست آنها رامعالجه كند و به آنها روغن و عسل و گوشتخورانيد تا اينكه بعد ازچندروزى خوب شدند.
روزى حضرت آنها را به خانه خود دعوت كرد و فرمود: دستهاى شمازودتر از خودتان به آتش جهنم سبقتگرفتند. حال اگر خودتان مىخواهيدنجات پيدا كنيد، توبه كرده و از اين غذا بخوريد.
بعد از حاضر شدن غذا، حضرت دستش را به بهانه درست كردن چراغدراز كرد و آن را خاموش نمود و بعد آن رابه حضرت زهراعليها السلام داد و فرمود:روشن كردن آن رابه تاخير بينداز تا مهمانها خوب غذا بخورند، بعدكه تو راصدا زدم، آن را بياور!
حضرت كنار مهمانها در تاريكى نشست و بدون اينكه غذا ميل كند،دهان مباركش را مىجنباند. مهمانها فكرمىكردند در حال خوردن است.و آنها هم تا آخر غذا را خوردند و سير شدند و دست از غذا خوردن كشيدند.
حضرت علىعليه السلام وقتى فهميد مهمانها دست از غذا خوردن كشيدهاند،حضرت زهراعليها السلام را صدازد و فرمود: زهرا جان! پس اين چراغ چه شد، چراآن را نمىآورى؟
حضرت زهراعليها السلام چراغ را روشن كرد و آن را آورد. وقتى در روشنايى بهسفره نگاه كردند، ديدند تمام غذاباقى است و چيزى از آن كم نشده است!
اميرالمؤمنين علىعليه السلام به مهمانها گفت: چرا غذا ميل نكرديد؟!
عرض كردند: ما غذا خورديم و سير شديم، ولى خداى عزيز به غذاى شمابركت داده است.
بعد حضرت علىعليه السلام از آن غذا ميل كرد و سير شد. حضرت زهرا وحسنينعليهما السلام نيز غذا خوردهو سير شدند. از آن غذا به همسايهها هم دادند،در حالى كه غذا همچنان باقى بود و از آن كم نمىشد.
صبح كه شد حضرت علىعليه السلام خدمت رسولخداصلى الله عليه وآله شرفياب شد.
رسولخداصلى الله عليه وآله وقتى چشمش به علىعليه السلام افتاد، در حالى كه لبخند شادىبر لب داشت،فرمود: خداوند تبارك و تعالى از كارى كه ديشب كردى،خشنود شد و به خاطر اينكه چراغ را خاموش كردى وغذا نخوردى تامهمانها سير شوند، به غذاى تو بركت داد، بهطورىكه هر چه از آن مصرفمىكرديد، چيزى كمنمىشد.
علىعليه السلام عرض كرد: يارسول الله! كى تو را خبر داد؟!
حضرت فرمود: جبرئيلعليه السلام اين آيه را در شان تو از طرف خدا بر منخواند: «ويؤثرون على انفسهم ...». (7) .
علت تاكيد ائمه اطهارعليهم السلام به غذا خوردن با مهمان اين است كه بعضى ازمهمانها كمرو هستند و بههمين خاطر غذا نمىخورند مگر اينكه ابتداميزبان شروع به خوردن كند، و اگر او زود دست از غذا خوردنبكشد، آنهانيز دست از غذا خوردن مىكشند، هر چند سير نشده باشند.
دين مبين اسلام براى حل اين مشكل سفارش كرده خوب است ميزبان قبلاز همه شروع به خوردن كند و بعداز همه دست از غذا بكشد تا كسى گرسنهنماند.
امام جعفر صادقعليه السلام مىفرمايد: رسولخداصلى الله عليه وآله وقتى با عدهاى غذاميل مىكرد، اولينكسى بود كه شروع به خوردن مىكرد و آخرين كسى بود كهدست از غذا خوردن مىكشيد. (8) .
امام كاظمعليه السلام مىفرمايد: وقتى براى رسولخداصلى الله عليه وآله مهمان مىرسيد، همراهاو غذامىخورد و دست از غذا نمىكشيد تا غذاى مهمان تمام مىشد. (9) .
شايان ذكر است غذا خوردن مهمان با ميزبان عموميت ندارد، يعنى اينكهدر زمانها و اماكن عادات و رسوماتمختلف است. ممكن است در زمانىبراى مراعات حال مهمان غذا خوردن با او بهتر باشد، اما در زمان و يامهمانديگر غذا نخوردن بهتر باشد. لذا در مورد اول بايد با مهمان غذا بخورد و درمورد دوم خوب است او را تنهاگذاشت، تا غذايش را ميل كند.
هر طور كه مهمان راحتباشد و در سختى قرار نگيرد، اسلام دستورداده است همانطور با او رفتار كنيم.
غذا را هر چه زودتر براى مهمان آماده كند
مهمان وقتى از راه مىرسد، مخصوصا اگرمسافر باشد، غالبا خسته وگرسنه است. هم نياز به غذا دارد و هماستراحت. لذا بايد هر چه زودترغذاى او را آماده كنند تا بتواند استراحت كند. براى اين كار لازم نيستغذاىمفصل درست كنند، بلكه هر غذايى كه آماده و دم دستباشد، براى او فراهمآورند.
يكى از روشهاى بسيار پسنديده حضرت ابراهيم خليلعليه السلام همين بود كهغذاى مهمان را خيلى زودآماده و نزد او حاضر مىكرد، بدون اينكه تكلفىبه خرج داده و خود را به زحمتبيندازد; مانند روزى كه ملائكهعذابقوم لوطعليه السلام به منزل او وارد شدند. حضرت ابراهيمعليه السلام فكر كرد آنها انسانهستند. لذاخيلى زود گوسالهاى را كه دم دست داشت ذبح و بريان كرد و نزدآنها آورد. بعدا فهميد آنان ملائكه هستند وغذانمىخورند (فما لبث ان جاءبعجل حنيذ; (10) چيزى نگذشت كه گوسالهاى را بريان كرده، نزد آنها آورد).
خود را به زحمت نيندازد
مهمان دو گونه است: مهمانى كه بدون اطلاع و دعوت قبلى به خانه كسىمىرود و ديگرى كه با اطلاع و دعوتبه مهمانى مىرود و به منزل برادرمؤمنش وارد مىشود.
ميزبان در مورد اول لازم نيستبراى تهيه غذا و پذيرايى از مهمان، خودرا به زحمتبيندازد، بلكه هر غذايى كهآماده داشت، براى او حاضر كرده وبه اين وسيله از او پذيرايى كند.
امام جعفر صادقعليه السلام مىفرمايد: وقتى برادر مؤمنتبه مهمانى تو آمد،آنچه غذا حاضر دارى، براى اوبياور. اما اگر او را دعوت كردى، آنچه درتوان دارى، براى او حاضر و به اين وسيله از او پذيرايى كن. (11) .
هر كس به خوان قسمتخود رزق مىخورداز كم بضاعتى خجل از ميهمان مباش
«صائب تبريزى».
در اين مورد هم هيچ فرقى بين مهمانان نيست. مهمان هر كس كه باشد،دستور اسلام اين است كه انسان نبايدخود را به خاطر او به زحمتبيندازد.
حكايت: پذيرايى اعرابى از خليفه
روزى خليفه مهدى عباسى، به شكار رفته و از لشكر دور افتاده بود.همچنان كه حيران و سرگردان در صحرامىگشت، ناگاه به خيمه اعرابىباديهنشين رسيد.
هوا گرم و خليفه تشنه و گرسنه بود. خليفه به خيمه اعرابى وارد شد و روبه او كرده، پرسيد: اى اعرابى! آيامهمان مىخواهى؟
اعرابى گفت: مىخواهيم، اگر به آنچه هست، قانع شوى و عيب نگيرى!
خليفه گفت: قبول است. حال برو و آنچه حاضر است، بياور.
اعرابى مقدارى ماست و نان داشت. آورد و خليفه ميل كرد. بعد گفت:اى اعرابى! غذاى خوبى بود. ديگر چهدارى؟
اعرابى كوزه آبى داشت. پيش آورد و قدحى پر كرد و به خليفه داد.
خليفه نوشيد. آنگاه به اعرابى گفت: آيا مرا مىشناسى؟
اعرابى گفت: خير، شما را نمى شناسم. خليفه گفت: من از خواصاميرالمؤمنين مهديم!
اعرابى گفت: شايد راستبگويى.
خليفه قدحى ديگر نوشيد و گفت: من از جمله سپهسالاران اميرالمؤمنينمهديم!
اعرابى باشنيدن اين حرف كوزه را از پيش او برداشت و سر كوزه رامحكم كرد و يك سو نهاد.
مهدى پرسيد: چه مىكنى؟!
گفت: و الله ديگر آب به تو نمىدهم. وقتى قدح اول را نوشيدى، ادعا كردىاز نزديكان خليفهاى. دوم را كهخوردى، گفتى سپهسالارى. قدح سوم را كهبخورى، دعوى خلافت مىكنى، و اگر چهارم را بخورى، دعوى نبوتمىكنى ومىگويى محمد رسول اللهام و همى ساعت فرشتگان در آيند و مرا به زحمتاندازند!
مهدى از اين سخن بسيار خنديد و بعد از ساعتى لشكر و خدم او آمدند واعرابى را جايزه زيادى داد. (12) .
خنده رويى ميهمان را گل بجيب افشاندن استتنگ خلقى كفش پيش پاى مهمان ماندن است
«صائب تبريزى».
پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله مىفرمايد: خود را به خاطر مهمان به زحمتنيندازيد، زيرا اين كارموجب ناراحتى مهمان مىشود و كسى كه مهمان راناراحت كند، خدا را ناراحت كرده است و كسى كه خدا راناراحت كند، خدااو را [به عذاب در جهنم] ناراحت مىكند.
در روايت آمده است: عدهاى به مهمانى حضرت يونسعليه السلام رفتند. حضرتمقدارى باقلا از مزرعه خودچيد و با كمى نان خشك براى آنها آورد وفرمود: اگر خداوند افرادى كه خود را بهخاطر مهمان به سختىمىاندازند،لعنت نكرده بود، من خود را بهخاطر شما به زحمت مىانداختم.
ميزبان در پذيرايى از مهمان بايد طورى رفتار كند كه مهمان احساسمزاحمت نكند و اگر بداند ميزبان براىپذيرايى از او به زحمت مىافتد وبه وسيله قرض گرفتن و مشقت زياد لوازم پذيرايى را آماده مىكند، اينكارموجب دلسردى او شده و براى رفع مزاحمتسعى مىكند كمتر به ديدن ومهمانى بيايد. اين كار موجبدورى مؤمنان از يكديگر شده و اتحاد و دوستىميان آنها رو به سردى مىگرايد. اما اگر تشريفاتى نباشد و ميزباناز آنچهخود و خانواده مىخورند، بدون تكلف براى مهمان نيز بياورد، ديگر او نيزاحساس مزاحمت و سربار بودننمىكند و دفعات بعد نيز به ديدن ميزبانخواهد آمد و دوستى ميان آنها بيشتر خواهد شد.
حكايت: مهمانى دادن دو دوست
گويند در زمانهاى قديم دو نفر بودند كه رفاقت و صميميت آنها زبانزدخاص و عام بود و خيلى باصداقت رفتارمىكردند.
روزى يكى از آن دو دوستبه مهمانى دوستخود رفت. ميزبان درضيافت او تكلف كرد و انواع غذاها را آماده كردواگر پول نداشت، ازمغازهها نسيه گرفت، تا به مهمان خوش بگذرد.
بعد از سه روز مهمان عزم رفتن كرد، و وقتخداحافظى گفت: واقعا كهرسم مهماندارى را بلد نبودى! اگر زمانىبه مهمانى من بيايى، به تو آيينمهماندارى را ياد مىدهم.
ميزبان خجل شد و انديشيد در ضيافت او چه كوتاهى كرده و كدام نكته رافرو گذاشته و انجام ندادهام.
مدتى در اين انديشه بود تا اينكه روزى او را بدان شهر دوستسفرىاتفاق افتاد و به خانه دوستش رفت.
آن دوست مقدم او را عزيز داشت و فورا نان و سركه پيش آورد. آنگاهسفره، كاسهاى چوبى و سه نوع خوردنىپيش او نهاد.
مهمان با خود فكر كرد شايد فردا تكلف مىكند و پذيرايى اصلى را انجاممىدهد، اما روز ديگر نيز غذاى سردپيش او نهاد!
مرد متحير شد و با خود گفت: چندان كه تكلف كردم، در مهماندارى مرامقصر خواند، پس چرا خود تكلفنمىكند؟
روزى پرده حشمت از ميان برداشت و شرم و خجالت را به كنارى نهاد واز او پرسيد: دوستان اينطورمهماندارى مىكنند؟!
ميزبان گفت: آرى، تكلف مال بيگانگان است. وقتى من به منزل تو آمدم،خواستم يك ماه تو را ببينم و درخدمت تو باشم. چون طريق تكلف پيشداشتى، دانستم از وجود من به تنگ آمدهاى. پس كفش در پاى كردم وازخدمت تو دور شدم. و چون تو آمدى، من از معمول خويش زيادت نمىكنم وزيادهروى نمىنمايم، و بر وجود تومنتى نمىنهم، و اگر يك سال هم مهمانمن باشى، مرا هيچ بار گرانى نخواهد بود.
مرد عاقل بود و انصاف بداد و يقين كرد تكلف كردن با مهمان از عادتكرام نيست، و روى ترش كردن با مهمانانجز سيرت لئيمان نباشد. (13) .
ميزبان نبايد آنچه را براى مهمان حاضر مىكند، كم و حقير شمارد و آن رادر شان مهمان نداند، چون در اينصورت نعمتخدا را ناچيز شمرده و اينخود نعى ناسپاسى است.
اگر انسان برادر دينىاش را دعوت كرد، بايد تا توان دارد، از او پذيرايىكند و وسايل رفاه و آسايش او را فراهمنمايد.
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: اگر كسى هزار درهم را صرف طعامى كند ومؤمنى از آن بخورد، اسرافنكرده است. (14) .
اسراف آن است كه كسى غذايى درست كند و بدون اينكه خورده شود، آنرا دور بريزد، اما اگر غذايى گرانقيمت درست كند كه خود و خانوادهاش يامؤمنى از آن بخورند، اسراف نيست. خداوند تبارك وتعالى مىفرمايد:ازغذاهاى حلال بخوريد و بياشاميد، ولى اسراف نكنيد، هر نوع غذايى را اينآيه در بر مىگيرد، مگر غذاهاىحرام يا شبهه ناك را.
متاسفانه عدهاى از افراد پولدار و ثروتمند، تحت عنوان مهمانى و پذيرايىاز مهمان، اسراف مىكنند و به عنوانعمل كردن به دستور اسلام، اسلام رابد نام كرده و دستورهاى دينى را مسخره نموده، آبروى اسلام را برده ومايهننگ اسلام شدهاند.
عدهاى از فرمانروايان با اين بهانه، بيت المال رابه باد فنا داده و حق فقرارا از بين بردهاند.
نبايد از مهمان پرسيد غذا خورده استيا نه
يكى ديگر از وظايف ميزبان اين است كه بدون اينكه از مهمان سؤالى كند،هر غذايى را كه در خانه داشت، براىاو بياورد تا ميل كند و اگر غذا نخورد،آن را بردارد، چون بعضى از مهمانها كمرو هستند، و اگر از آنها پرسيدهشودغذا خوردهاند يا نه، مىگويند: آرى، در حالى كه ممكن استبسيار هم گرسنهباشند.
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: وقتى برادر مؤمنتبه خانهات آمد، از او مپرسچيزى خورده يا نه. هرچهحاضر دارى، نزد او بياور، كه جواد و جوانمردكسى است كه هر چه دارد، حاضر سازد. (15) .
درباره حضرت ابراهيمعليه السلام در قرآن كريم آمده است: وقتى ملائكهمىخواستند عذاب را بر قوم لوطنازل كنند، اول به خانه حضرت ابراهيمعليه السلامآمدند، و حضرت بدون اينكه از آنها سؤال كند غذا خوردهانديا نه، گوسالهاىرا براى آنها بريان كرد و نزد آنها حاضر نمود.
اگر حضرت ابراهيمعليه السلام ابتدا مىپرسيد غذا خوردهاند يا نه، ديگر غذادرست كردن معنا نداشت; پسمعلوم مىشود حضرت به وظيفه خود عملكرده است.
حكايت: عرب جوانمرد
هنگامى كه عبدالله بن عباس نابينا شد، از مدينه به شام رفت و غلامىبه نام خشم همراه او بود.
روزى در اثناى راه باران گرفت. عبدالله گفت: اى غلام! ببين در ايننزديكى پناهگاهى هست و خيمهاى مىبينى!
غلام گفت: خيمهاى مىبينم، و عبدالله را بدان سو برد. پيرزنى از خانهبيرون آمد و عبدالله را در گوشهاى جاىداد. وى بزكى در خيمه داشت.در اين اثنا شوهرش رسيد و بر عبدالله سلام كرد.
شوهر به زن گفت: زود اين بز را بياور تا براى مهمان ذبح كنيم.
زن گفت: اين بز سبب معاش ما است. اگر براى مهمان بكشيم،خواهيم مرد.
پيرمرد جواب داد: مرگ نزد من از زندگانى ناجوانمردانه بهتر است،كه مهمان گرسنه در خانه من بماند. كارد رااز زن گرفت و بز را ذبح كرد وبريان نمود و نزد عبدالله آورد.
بامداد روز ديگر كه ابن عباس اراده رفتن نمود، به غلام گفت: آن زرهاىنقد را كه دارى، به اين پيرمرد بده!
غلام گفت: اگر بهاى ده گوسفند به او بدهى، كافى است.
عبدالله جواب داد: زرها را به او بده، كه هنوز از ما سخىتر است، زيرا ماغير از اين، اسباب و اموال ديگرى داريم،ولى او به جز آن بز كه براى ما كشت، چيز ديگرى ندارد. (16) .
امام جعفر صادقعليه السلام مىفرمايد: وقتى برادر مؤمنتبر تو وارد شد، غذانزد او بياور. اگر نخورد، به او آببده و اگر ننوشيد، به او بگو [با آن آب]وضو بگيرد. (17) .
كسى كه برادر مؤمنش را دعوت مىكند، بايد خود را براى پذيرايى ازچند نفر ديگر هم آماده كند، چون ممكناست آن شخص، فرزند، برادر و يارفيق خود را نيز بههمراه بياورد، مخصوصا اگر مهمان فردى صاحبمنصبباشد كه در اين صورت چند نفر دوست و آشنا هم به همراه خواهد آورد وميزبان بايد خود را براىپذيرايى از همه آنها آماده كند.
حكايت: مهمانى كريمان
شيخ احمد خضرويه، روزى به عيال خود گفت: مىخواهم فلانى را كه ازمعارف شهر است، مهمان كنم.
زن گفت: او مردى بزرگ است. ما اسباب ضيافت او را از كجابه دست آوريم؟ چون اگر بخواهى او را دعوت كنى،بايد گاو، گوسفند و الاغىرا ذبح كنى!
احمد پرسيد: علت كشتن گاو و گوسفند را مىدانم، اما حكمت كشتن الاغچيست؟!
زن گفت: چون كريمان و بزرگان دست در نمك كه زنند، واجب استسگان محله را نيز دندانى چرب كنند! (18) .
همراه آوردن ديگران در صورتى درست است كه ميزبان راضى باشد واگر ميزبان راضى نباشد مهمان كسديگرى را بههمراه بياورد، اين كارشرعا حرام است.
بدرقه كردن مهمان تا در منزل
خوب است ميزبان مهمان را تا در منزل بدرقه كند و ضمن خداحافظى،از توفيق ميزبان بودن اظهار خوشحالىكند و آرزو كند مهمان دوباره به منزلآنها بيايد تا صميميت آنها زيادتر شود.
رسولخداصلى الله عليه وآله مىفرمايد: يكى از حقوق مهمان بر ميزبان اين است كههمراه او برود، تا از منزلخارج گردد. (19) .
يارى كردن مهمان به هنگام آمدن
استقبال از مهمان و خوشامدگويى به او يكى از رسوم پسنديده است.
استقبال از مهمان و به پيشواز او رفتن و گرفتن لوازم و اسباب شخصى اوو رو به رو شدن با خنده و خوشرويىنوعى امر به معروف است، كه مهماننيز تشويق شود با ديگران همين رفتار را داشته باشد و ديگران را بهمهمانىدعوت كند.
هنگامى كه مهمان مىخواهد مهمانى را ترك كند، ميزبان خود راخوشحال نشان ندهد، اما زاد و راحله راه رابراى مهمان فراهم آورد وازسوغاتىهاى محل براى او بخرد و او را براى دفعات بعد نيز به مهمانى دعوتكند وخود نيز به ديدن و مهمانى او برود.
امام جعفر صادقعليه السلام مىفرمايد: وقتى براى شما مهمانى رسيد، در هنگامورود، او را در پياده كردن زادو توشهاش كمك كنيد و وقتى خواستبرگردد،به او كمك نكنيد، چون اين كار از پستى انسان است و زاد وتوشهاش راآماده كنيد كه نوعى سخاوت است. (20) .
حكايت: استقبال و بدرقه عجيب
اسمعى مىگويد: روزى در قبيلهاى نزول كردم. در ميان باديه در هنگاموصول، زنان و دختران قبيله پيش آمدهو مرحبا گفتند و بار مرا گشوده، بهمنزل بردند و تا وقتى كه در آن قبيله بودم، مرا خدمت مىكردند و ازپذيرايىهيچگونه كمبودى احساس نمىكردم.
بعد از سه روز تصميم گرفتم بروم. خواستم شتر خود را بار كنم، اما چونبارم سنگين بود، به تنهايىنمىتوانستم آن را بار كنم. هرچه منتظر و چشمبه راه ماندم، هيچكس به كمك من نيامد.
از اين رفتار خيلى ناراحت و در عين حال متعجب بودم. درماندهصدا زدم: شما در وقت آمدن انواع دلدارى راتقديم كرديد و اكنون مرا تنهاگذاشته، مدد نمىكنيد، تا شترم را بار كنم؟! علت اين برخورد چيست؟ مگر ازمنخطايى سرزده است؟
يكى از آنها جواب داد: ما قومى هستيم كه از ورود مهمان خوشحالمىشويم و هنگام آمدن او را خدمتمىكنيم، اما چون دوست نداريم مهماناز پيش ما برود و از رفتن او ناراحت مىشويم، از اين رو در وقت رحيلبراىما عار است او را مدد كنيم.
وقتى اين جواب را شنيدم، متعجب شدم و هر طور بود بارم را به تنهايىبر شتر گذاردم و از آنها خداحافظىكردم. (21) .
قدرت مهمانى دادن را داشته باشد
كسى كه نمىتواند نان زن و بچههاى خود را بدهد، حق ندارد مهماندعوت كند و اداى افراد سخى را درآورد . ازقديم گفتهاند: چراغى كه به خانهرواست، به مسجد حرام است. غذا دادن به خانواده و پرداخت نفقه زن وفرزندواجب است، اما مهمانى دادن مستحب، وهيچ مسلمانى نبايد عملواجب را بهخاطر انجام كار مستحبى ترككند. انسان اول بايد زن و اولادخود را سير كرده و در رفاه قرار دهد، آن وقت اگر توانست مهماندعوت كند.
مهمانى دادن ثواب بسيارى دارد، ولى بايد در حد توان انسان باشد. اگربيشتر از يك نفر را نمىتواند مهمان كند، بايد همان يك نفر را دعوت كند ودو نفر را دعوت نكند، و اگر توان پذيرايى از دو يا سه نفر را دارد، نبايد بيشترازآن را دعوت كند و خانواده خود را در مضيقه و تنگنا قرار دهد.
آماده كردن غذاى مورد علاقه مهمان
يكى از اخلاق نيكوى ميزبان اين است كه از مهمان بپرسد غذاى موردعلاقهاش چيست. اگر توانست، برايشتهيه نمايد و در غير اين صورت از اوعذرخواهى كند.
پرسش از مهمان اين حسن را دارد كه اگر غذايى براى او ضرر دارد و يادكتر او را از خوردن آن منع كرده است;تهيه نگردد و در عوض غذايى كه بابميل مهمان استيا براى او ضرر ندارد، آماده شود.
پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله مىفرمايد: كسى كه غذاى مورد علاقه برادردينىاش را فراهم كند، موردآمرزش خدا است و خدا او را مسرور مىنمايد.
حفظ كردن آبروى مهمان
حفظ آبروى مؤمنان بر يكديگر واجب است و اگر كسى به عيب برادردينىاش پى برد، بايد آبروى او را حفظ كندو عيب او را براى ديگران ابرازنكند.
يكى از جاهايى كه معمولا انسان به بعضى از عيوب برادر مؤمنش پىمىبرد و بر آنها آگاهى مىيابد، وقتى استكه او براى مهمانى به منزل برادردينىاش مىرود، چون در اين اوقات مؤمنان بيشتر با يكديگر انس مىگيرند،ازاين رو بر اسرار و عيوب يكديگر مطلع مىشوند.
خدمت كردن به مهمان
يكى ديگر از وظايف ميزبان اين است كه كمر به خدمت مهمان ببندد وكارهاى او را انجام دهد، مثلا قبل از غذابراى او آب آماده كند تا دستش رابشويد، رختخواب اورا براى خواب آماده كند، لباسهاى او را آماده كندوكفشهاى او را جفت كرده و جلو او بگذارد.
حكايت مهمانان على عليه السلام
روزى مردى با پسرش بهعنوان مهمان بر حضرت علىعليه السلام وارد شدند.حضرت با اكرام و احترام بسيارآنها را درصدر مجلس نشاند و خودرو به روى آنها نشست.
بعد از خوردن غذا، قنبر - غلام حضرت - حوله و تشت و ابريقى براىشستن دست آنها آورد.
حضرت علىعليه السلام آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مرد رابشويد!
مرد خود را عقب كشيد و گفت: مگر چنين چيزى ممكن است!
امامعليه السلام فرمود: برادر تو، از تو است و از تو جدا نيست. مىخواهدعهدهدار خدمت تو بشود. در عوضخداوند به او پاداش خواهد داد. چرامىخواهى مانع كار ثواب بشوى!
باز آن مرد امتناع كرد. علىعليه السلام فرمود: من مىخواهم به شرف خدمتبرادر مؤمن نايل گردم. مانع كارمن مشو.
مهمان با شرمندگى حاضر شد. پس علىعليه السلام فرمود: خواهش مىكنم دستخود را درست و كامل بشوى، همانطور كه اگر قنبر مىخواست دستت رابشويد، مىشستى. خجالت و تعارف را كنار بگذار.
وقتى امام از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر خود «محمدبن حنيفه»فرمود: دست پسر را تو بشوى. منكه پدر تو هستم، دست پدر را شستم و تودست پسر را بشوى، اگر پدر اينجا نبود و تنها اين پسر مهمان ما بود،منخودم دستش را مىشستم، اما خداوند دوست دارد وقتى كه پدر و پسرىحاضرند، در احترام بين آنها فرقگذاشته شود.
محمد به امر پدر برخاست و دست پسر را شست. امام حسن عسكرىعليه السلاموقتى اين داستان را نقل كرد،فرمود: شيعه حقيقى بايد اينطور باشد. (22) .
آمادگى دايم براى پذيرايى از مهمان
كسى كه فاميل و دوستان زيادى دارد، يا شخصى است كه مشهور بهبخشندگى و مهماندوستى است و هر آناحتمال دارد براى او مهمان بيايد،حتىالمقدور بايد آماده پذيرايى باشد، تا اگر مهمانى بدون دعوت قبلى وسرزده وارد شد، براى پذيرايى از او در مشقت نيفتد و يا مهمان گرسنه نماند.
آمادگى براى پذيرايى يكى از نشانههاى جود و سخاوت است. فقط افرادسخاوتمند هستند كه هميشه براىپذيرايى از مهمان آمادهاند و از مهمانناخوانده ناراحت نمىشوند.
حكايت: مهمانى با مغز استخوان
على بن هشام مردى با مروت و مهماندوستبود، روزى معتصم - به قصدمزاح - گفت: امروز بعد از آنكه علىبن هشام ناهار خورد، به مهمانى اوبرويم و وى را امتحان كنيم تا حد او در مروت پديد آيد. آنها اين كار راكردند.مامون و عبدالوهاب نيز با ايشان بودند. چاشتگاهى نزد او آمدند.على بن هشام پيش دويد و خدمت كرد. ايشانگفتند: امروز چاشتبه اميد توخواهيم بود.
على گفت: ياامير المؤمنين! من ناهار خوردهام و چيزى نمانده كه لايقشما باشد.
مامون گفت: تكلف شرط نيست. هر چه حاضر است، بگو بياورند.
رسم على بن هشام اينطور بود كه هميشه چند نوع حلوا درآشپزخانهآماده داشت و آشپزهاى او هميشه غذاىآماده و داغ در ديگ داشتند. وقتىمهمان مىرسيد، فورى غذا مىآوردند و هيچوقت مطبخ او خالى از غذا نبود.
على بن هشام دستور داد هر چه آماده بود، آوردند. عبدالوهاب براىامتحان، از آشپزى مغز خواست. اوهم فورىمغز آورد. بار ديگر درخواستمغز كرد. باز هم آورد وتا چندين مرتبه اين درخواست تكرار شد و آنهامىآوردند.چون عادت على بن هشام را مىدانستند كه اگر بگويند نيست،ناراحت مىشود و آنها را تاديب خواهد كرد.
آشپز هر چه شتر و گوسفند در آغل بود، سر مىبريد و مغز آنها را براىمهمان مىآورد. تا اينكه فقط يك شترماند كه على بن هشام آن را به ده هزاردينار خريده بود. آشپز چارهاى نديد جز اينكه آن را بكشد. از اين رو آنراذبح كرد و مغز آن را براى مهمان آورد.
على بن هشام به آشپز آفرين گفت و پرسيد: اين همه مغز را از كجاآوردى؟
گفت: هر چه گاو، گوسفند و شتر بود، كشتم و مغز فرستادم و در پايان همآن شتر گرانقيمت را كشتم.
على بن هشام گفت: بسيار كار خوبى كردى و اگر جز اين مىكردى، تو راادب مىكردم.
مهمانان متعجب شدند و پس از آن اسم او جزو سخاوتمندان در جهانثبتشد و به يادگار ماند. (23) .
دل و زبانش يكى باشد
كسى كه برادر دينىاش را به مهمانى دعوت مىكند و يا به او تعارفمىكند براى غذا خوردن به منزل او برود،بايد حتىالمقدور قدرت پذيرايىداشته باشد و اگر خداى نخواسته براى خودنمايى تعارف كند وگمان كندباتعارف كسى به مهمانىاش نمىرود، كارى بسيار زشت و ناپسندى انجام دادهاست، چون دعوت بايد بارضايتكامل باشد، تا مورد قبول خداوند عزيز قرارگيرد. اگر كارى يك ذره با ريا باشد، آن عمل را خداوند قبولنمىكند. اگردوست ندارد كسى مهمان او شود يا قدرت پذيرايى ندارد، نبايد به كسىتعارف و در ظاهر ديگران رادعوت كند.
اگر نيت انسان با عمل او فرق داشته باشد، آن عمل مقبول نيستوهيچگونه ثمرهاى براى او ندارد و فرداىقيامت همين عمل وبال گردنشخواهد شد و عذابى دردناك در انتظار او است.
لطيفه: تعارف بىجا
گويند: يك نفر روستايى كنار جوى آبى نشسته و سفره خود را گسترده ومشغول خوردن غذا بود.
هنوز چند لحظهاى نگذشته بود كه سوارى از كنار او گذشت. دهاتىگفت: بسم الله، بفرماييد غذا ميل كنيد!
سوار بدون تامل از اسب فرود آمد و بر سر سفره نشست و مانند كسى كهچند روز غذا نخورده باشد، به تندى وولع تمام مشغول خوردن شد.
مهمان در حين خوردن گفت: ميخ طويله اسبم را كجا بكوبم؟
دهاتى كه از تعارف كردن به مرد پر رو و پر خور پشيمان شده بود، گفت:روى زبان من ببند كه به تو تعارف بىجا كردم! (24) .
طعنه نزدن به مهمان
اگر مهمان، اخلاق بهخصوصى دارد و يا در او عيبى هست كه اگر كسى آنعيب را به رخش بكشد، ناراحتمىشود، ميزبان نبايد كوچكترين اشارهاىبه آن بكند; حتى اگر مهمان مؤمن نباشد، نبايد از ايمان او ايرادگرفت و او راناراحت كرد، چون مهمانى دادن بهخاطر ديندارى افراد نيست; هر چنداولويت در مهمانى باكسانىاست كه متقى و مؤمن باشند.
نگاه كردن به دهان مهمان در حين غذا خوردن، اشاره كردن به چگونهغذا خوردن و زدن حرفهاى ركيك ازجمله اخلاق زشتى است كه بعضى ازميزبانها دارند و مهمان خود را به اين وسيله ناراحت مىكنند.
حكايت: مهمانى ابراهيم عليه السلام و بتپرست
حضرت ابراهيمعليه السلام در مهماندارى نمونه بود و از عادات او اين بود كه تامهمان برايش نمىآمد، لب بهغذا نمىزد.
روزى بر او گذشت و مهمانى برايش نيامد. به صحرا بيرون رفت. بعد ازمقدارى جستجو، مرد بيگانه و بتپرستىرا ديد كه در حال گذشتن از آنمحل بود.
حضرت فرمود: اى دريغا! اگر مسلمان بودى، تا يك ساعت نزد ما مىنشستى وانگشتى بر غذاى ما مىزدى و مارا از بى مهمانى بيرون مىآوردى!
پيرمرد از كنار او گذشت. در اين هنگام جبرئيلعليه السلام بر حضرت نازل شد وگفت: ياابراهيم!حضرت حقسلام مىرساند و مىفرمايد: اين پير هفتاد سالمشرك و بت پرستبود، ولى مارزق و روزى او را كم نكرديم، امايك روزناهار او را به تو حواله كرديم، به تهمتبيگانگى به او غذا ندادى؟!
حضرت ابراهيمعليه السلام بهدنبال او رفت و او را صدا زد و دعوت كرد.
پير گفت: رد اول براى چه بود و دعوت آخر براى چه؟!
ابراهيمعليه السلام عتاب حق تعالى را به او گفت.
پير گفت: نافرمانى كردن چنين خداوندى از مروت دور است. پس ايمانآورد و از جمله مؤمنان گشت. (25) .
دفاع كردن از مهمان
وقتى كسى به مهمانى ديگرى مىرود، مانند اين است كه از حيث جان ومال به او پناه آورده و ميزبان با قبولكردن او، پناهش داده است. دفاع ازجان و مال پناهنده به حكم عقل لازم است.
از زمانهاى بسيار دور تا به حال رسم بوده كه مردم از مهمان خود دفاعمىكردند و حتى در زمان جاهليتبراىدفاع از مهمان خونهاى بسيارمىريختند و هر طور بود با جان و مال خود از مهمان دفاع مىكردند و جاناو رانجات مىدادند.
وقتى ملائكه عذاب بر حضرت لوطعليه السلام بهعنوان مهمان وارد شدند و قوماو به وسيله همسرش باخبرشدند، اطراف خانه حضرت را گرفتند و عدهاىجلوى در ورودى تجمع كردند تا وارد منزل شوند وبه مقصودشيطانى خودجامه عمل بپوشانند.
حضرت لوطعليه السلام در مقام دفاع از مهمانها برآمد، اما چون عده كفار زيادبود و قابل هدايت نبودند، خيلىناراحتشد و فرمود: اى كاش قدرت داشتمدر مقابل شما ايستادگى كنم و از مهمانان خود دفاع نمايم، اماافسوس كه اينقدرت و توانايى را ندارم. بنابراين به خدا پناه مىبرم تا شما را به سزاىعملتان برساند!
مهمانى دادن براى فخر فروشى نباشد
حضرت علىعليه السلام مىفرمايد: هر كس سفره احسانى بچيند و مردم را بهمهمانى دعوت كند و نظرش فخرفروشى و نشان دادن شكوهمندى خود باشدخداوند او را در روز قيامتبا روى سياه در محشر مىآورد. (26) .
پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله مىفرمايد: هر كس بهخاطر ريا و خودنمايىمهمانى بدهد، خداوندفرداى قيامت از صديد جهنم به او مىخوراند و آن غذادر درونش آتش مىشود تا زمانى كه قيامت تمام شود. (27) .
و سرانجام از جمله وظايف ميزبان اين است كه درباره مطالبى كه مهماندوست دارد، صحبت كند.
- قبل از مهمان نخوابد.
- در حضور آنها از كمبودها و مشكلات زندگى صحبت نكند.
- در بين سخنان او حرف نزند.
- اگر صحبتهاى مهمان باب ميلش نبود، خود را ناراحت نشان ندهد.
- در حضور او به خانواده خود خشم نگيرد.
- خود را خوشحال و مسرور نشان دهد.
- هنگام رفتن او خود را غمگين و ناراحت نشان دهد.
پىنوشتها:
1) وسائلالشيعه ، ج 16 ، ص 457 ، ح 2 .
2) همان ، ص 457 ، ح 3 .
3) همان ، ح 1 .
4) همان ، ص 432 ، ح 4 .
5) ميزان الحكمه ، ج 2 ، ص 1721 ، ح 11131 .
6) همان ، ح 11132 .
7) كافى ، ج 8 ، ص 266 ، ح 31; آيه 9 سوره حشر است .
8) وسائلالشيعه ، ج 16 ، ص 460 ، ح 1 .
9) همان ، ص 461 ، ح 3 .
10) هود (11) آيه 69 .
11) وسائل الشيعه ، ج 5 ، ص 433 .
12) جوامع الحكايات ، ص 208 ، با اندكى تصرف .
13) همان ، ص 212 ، با كمى تصرف .
15-14) حليةالمتقين ، ص 60 .
16) زينة المجالس ، ص 519 ، با كمى تصرف .
17) ميزان الحكمه ، ج 2 ، ص 1721 ، ح 11129.
18) جوامع الحكايات ، ص 212 ، با كمى تصرف .
19) وسائلالشيعه ، ج 16 ، ص 433 ، ح 4 .
20) همان ، ج 24 ، ص 316 .
21) زينة المجالس ، ص 518 ، با كمى تصرف .
22) بحارالانوار ، ج 9 ، ص 598 .
23) جوامع الحكاياتص 207 ، با كمى تصرف .
24) حكايات برگزيده ، ص 231 .
25) جوامع الحكايات ، ص 211 ، با كمى تصرف .
26) عقاب الاعمال ، ص 582 .
27) وسائلالشيعه ، ج 16 ، ص 455 ، ح 1 .