8-موضع داشتن
داشتن موضع اجتماعى،هم مبتنى بر آگاهى و علم است و هم تعهد و ديانت.شخص هنگامى كه از راه بد و خوب آگاه بود و ايمانى و تعهدى هم داشت،راه خوب را بر مىگزيند.نداشتن راه و موضع محكوم است.و معلوم است كه منظور از داشتن موضع،موضع خير و فضيلت است.درروايتى از امام هفتم،حضرت موسى بن جعفر«ع»چنين نقل شده است:
ابلغ خيرا و قل خيرا و لا تكن امعة،قلت:و ما الامعة؟قال:لا تقل انا مع الناس،و انا كواحد منالناس،انما هما نجدان،نجد خير و نجد شر،فلا يكن نجد الشر احب اليكم من نجد الخير.
-خير و نيكى را نشر ده و از خير دم زن،و«امعه»نباش.پرسيدم (راوى):امعه چيست؟فرمود: «نگو من هم مثل همهام و همراه جريانم،من هم مانند يكى از همين مردم...نه،تنها دو راهروشن هست،راه روشن خير و راه روشن شر.پس نبايد راه شر را بر راه خير برگزينيد!».
و اينكه امام تعبير به«نجد»فرموده است نكتهاى دقيق در آن است.نجد در عربى يعنى:راه راست روى بلندى،راه روى بلندى كه روشن است و همه مىبينند.مقصود امام اين است كه هم راه خوبى روشن است و هم راه بدى.پس اين مرد مفريبى و عذر تراشى است كه كسى راهبد را انتخاب كند و بگويد:نمىدانستم.يا بخواهد به گونهاى كه كار خود را موجه جلوه دهد.
به هر حال،داشتن موضع صحيح اجتماعى،نخستين گام تكاليف اجتماعى يك مسلمان است تا چه رسد به عالم و تا چه رسد به مرجع.اين است كه فقيه بزرگى چون ميرزا محمد تقى شيرازى،با كمال صلابت و ايمان،و آگاهى و شعور،به هنگام روى نمودن حوادث ضد اسلامى و دسيسههاى ضد قرآنى بريتانيا،در كشور اسلامى عراق،موضع راستين خويش را اتخاذ مىكند.شيخ آقا بزرگ تهرانى،درشرح اقدامات دينى اين عالم ربانى،مىنويسد: از آن جمله، موضعگيرى با عظمت وى بود،در برابر دولت انگليس،در واقعه شورش عراق و طلب حقوق بر باد رفته مردم و امر به دفاع و صدور آن فتواى پر اهميت كه عراق را زير و رو كرد.و اين بهخاطر عظمت او بود در جامعه و حايى كه در دلها داشت.
او بحق هر چه داشت و هر نيرو و امكانى كه در توانش بود در اين راه گذاشت،حتى فرزندان خويش را.چه در همين جريان بود كه پسرش ميرزا محمد رضا دستگير شد.آرى او استقلالكشور اسلامى عراق را به بهاى جان خويش و فرزندان خويش خريد. (1)
9-جريان انقلاب
شيخ آقا بزرگ تهرانى مىنويسد:
ميرزا محمد تقى شيرازى،پيش از فتواى جهاد،فتوايى ديگر داده بود مبنى بر اينكه انتخاب غير مسلمان جايز نيست.داستان اين بود كه دولت انگليس-در آن روزگار-ملت عراق را مجبور كرده بود تا نماينده دولتبريتانيا،سرپرستى كاكس،را به عنوان رئيس حكومت عراق بپذيرند.اينجا بود كه آن مرجع آگاه،تدبير حيله گرانه استعمار را درك كرد و راز آن را دانست. اين بود كه فتواى خويش را صادر كرد و راى خود را آشكارا گفت.به محض صدور فتوى،مردم عراق براى امتثال امر او قيام كردند و در كربلا،در خانه خود او،اجتماعاتى چند پديد آوردند و... (2)
مورخ شامى،خير الدين زركلى،در اين باره چنين مىنويسد:
محمد تقى بن محبعلى بن محمد على گلشن،حائرى شيرازى،مجتهد شيعى.
از اركان انقلاب عراق عليه انگليس،به سال 1920،و نخستين كس از عالمان دين كه نداى انقلاب را در داد.در شيراز زاده شد.در كربلا تربيتيافت.و در سامراء ساكن گشت.آزاد فكران نجف مرجعيت دينى را در دست او قرار دادند.از اين رو به كربلا منتقل شد و اين فتوى را داد: «ان المسلم لا يجوز له ان يختار غير المسلم حاكما عليه» (جايز نيست مسلمان،غير مسلمان راحاكم و امير خود بشناسد) .همين فتوى نخستين فرياد انقلاب بود. (3)
10-سازمان دهى
ميرزا محمد تقى شيرازى،پس از اينكه زمينه آگاهى را در مردم پديد آورد و بدين شعله دامن زد و فتواهاى مقدماتى را صادر كرد،نظر به اهميت موضوع،به اقدام لازم و اصولى كاراجتماعى دستيازيد،يعنى گرد آورى انديشهها و يكى ساختن نيروها و صفها.
آنگاه محفى سرى براى شور بر پا كرد.اعضاى اين محفل اينان بودند:شيخ مهدى خالصى، سيد ابوالقاسم كاشانى،سيد هبة الدين شهرستانى و...اين اجتماعات سرى ميان روحانياننجف و رؤساى عشاير فرات نيز پى گرفته شد.
اينان سيد هادى زوين (4) را به نمايندگى به بغداد فرستادند.او با بزرگان بغداد،از جمله سيد محمد الصدر و يوسف السويدى و محمد جعفر ابو التمن (5) ديدار كرد،و همراه ابو التمن به كربلا باز گشت.در اين هنگام ميرزا محمد تقى شيرازى،اجتماعى تشكيل داد و در اين اجتماع مقرر شد كه به حكومتبريتانيا بنويسند كه استقلال عراق را رسميت دهد.اگر پاسخ مناسب نداد دستبه اقدام زنند.شيرازى به رؤساى قبائل شيعه،در«سماوه»و«رميثه»،نامه نوشت و دستور داد تا براى شورش عليه انگليس-در صورتى كه استقلال عراق را نپذيرد و حقوق ملتعراق را باز پس ندهد-آماده باشند.
سپس نامهاى نوشتخطاب به عموم مردم،و در آغاز آن چنين نوشت:«الى اخواننا العراقيين» (برادران عراقى!) .و از جمله در اين نامه چنين مرقوم داشت:«برادران شما در بغداد و كاظمين و نجف و كربلا و ديگر جاها هم پيمان شدهاند كه دستبه تظاهرات مسالمت آميز زنند و برخى اين تظاهرات را آغاز كردهاند.خواسته همه،حقوق مشروع ملت عراق است كه نتيجه آن استقلال اين كشور است،انشاء الله،و تشكيل يك حكومت اسلامى.بنابراين وظيفه همه شماست كه نمايندگان خود را براى مطالبه اين حقوق،به بغداد گسيل داريد.سعى كنيد به امنيت مردم زيانى نرسانيد و در ميان خود اختلافى پيدا نكنيد.توصيه مىكنم-در اين جهاد بزرگ-به همه عقايد و افكارى كه در ميان مردم وجود دارد احترام بگزاريد.... (6) الاحقر:محمد تقى حائرى شيرازى».
پس از اين نامه،نمايندگان مردم،دسته دسته،به بغداد سرازير شدند.قدرتهاى انگليسى نخست كار را به مسامحه و امروز و فردا كردن مىگذرانيدند و سپس شدت عمل نشان دادند.اينجا بود كه فتواى مشهور خويش را صادر كرد... (7)
11-متن فتوى
چنانكه گذشت و ياد شد،در يكى از مراحل بحرانى تاريخ اسلام،در سرزمين عراق،نجف متوجه خطر شد و درك كرد كه اگر در برابر دسيسه بيگانگان نايستد،و نماينده بيگانه را طرد نكند،يك دولت ضد اسلامى و ضد انسانى و استعمارگر،بر يكى از ممالك اسلامى تسلط مىيابد،و يكى از ايادى استعمار ضد بشرى پيروز مىشود. بدين گونه،احساس تكليف پديدآمد و با آگاهيهاى اجتماعى و سياسى كه آن رادمردان داشتند،به صدور فتوى منتهى گشت:
مطالبة الحقوق واجبة على العراقيين.و يجب عليهم فى ضمن مطالباتهم رعاية السلم و الامن.و يجوز لهم التوسل بالقوة الدفاعية اذا امتنع الانكليز عن قبول مطالبهم...
-بر مردم عراق،مطالبه حقوق خويش،واجب است.همينطور واجب است در خلال اقدامات حق طلبانه خود،صلح و امنيت را در نظر داشته باشند.اما اگر دولت انگليس از پذيرفتنپيشنهادهاى آنان سر باز زد مردم مىتوانند از اسلحه استفاده كنند و با دشمن بجنگند... (8)
اين فتوى،كه از چنان مرجعى بزرگ صادر شده بود،اهميتى بسيار يافت.زيرا مردم،تا پيش از اذن او،دستبه اسلحه نمىبردند.اما همينكه او اجازه به كار بردن اسلحه داد و تكليف را تعيينكرد،ملت عراق در صف دفاع جاى گرفت و به عمل به تكليف پرداخت.
علامه سيد محسن امين جبل عاملى نيز،در كتاب«اعيان الشيعة»،به اهميت اين فتوى اشارهمىكند:
بفتواه الشهيرة اعلنت الثورة العراقية على الاحتلال الانكليزى.و كان له فيها مواقف مشهورة، على ما هو معروف فى تاريخ تلك الثورة.و ما زال على ذلك حتى توفى،و الثورة قائمة على قدمو ساق.
-شورش عراق در برابر استيلاى انگليس با فتواى مشهور وى آغاز گشت.او در اين شورش و انقلاب اقدامهاى مشهورى كرد،چنانكه در تاريخ انقلاب عراق معروف است.او رهبرى انقلابرا تا هنگام درگذشتخويش ادامه داد،و درگذشت در حالى كه انقلاب همانگونه بر پا بود. (9)
12-مرزبانى و اشراف
ميرزا محمد تقى شيرازى،در گيراگير مبارزه و جهاد مقدس،يعنى نزديك به چهار ماه پس از صدور فتوى،در مىگذرد،در روز و روزگارى كه-به گفته شيخ آقا بزرگ-اسلام و امت اسلام،بهچنان مرجعى آگاه و متعهد و شجاع و فداكار بس نيازمند بود.
پس از رحلت او جامعه اسلام به گراميداشت او بر مىخيزد،و از اين ميان شاعران با اشعار و قصيدههاى خويش خاطره مجاهد بزرگ را زنده مىدارند.از جمله محمد مهدى الجواهرى،شاعر بزرگ عرب،اين ابيات را در بزرگدارى اين عالم ربانى و مرجع قرآنى،مىسرايد:
و محى لليل التم يحمى بطرفه ثغورا اضاعتها العيون الهواجع تكاد اذا ما طالع الشهب هيبة تخر لمرآه النجوم الطوالع مدبر راى كلف الدهر همه فناء بما اعيا به و هو ظالع مهيب اذا رام البلاد بلفظة تدانت له اطرافهن الشواسع ينام باحدى مقلتيه و يتقىباخرى المنايا فهو يقظان هاجع (10)
-او به شب هنگامان بيدار بود و نگران و نگهبان مرزها (ى اسلام) ،همان مرزها كه چشمانخواب آلوده ديگران بر باد داده بود.
-هنگامى كه سيماى پر هيبت او آشكار مىگشت،چيزى نمىماند كه ستارگان درخشان،دربرابر شكوه ديدار او،چهره بر زمين نهند.
-او صاحب آن راى و تدبيرى بود كه روزگار را به تكاپو انداخت و واداشت تا بار آن امر عظيمرا به دوش كشد،اگر چه با پشتخميده.
-او پيشوايى با عظمتبود،كه چون كلمهاى بر زبان مىراند،همه شهرها و آباديهاى دور ونزديك،براى امتثال امر او،به پا مىخاستند.
-او به هنگام خواب،تنها با يكى از دو چشمان خويش مىخوابيد و با چشم ديگر مراقبحوادث و رخدادها بود،آرى او بود پيشوايى كه در حال خواب نيز بيدار بود.
همچنانكه شيخ آقا بزرگ تهرانى اشاره كرده است،شرح زندگانى ميرزا محمد تقى شيرازى و اهميت اقدام اجتماعى و جهاد اسلامى او،در كتابها و مآخذ بسيارى آمده است،حتى در كتابهاى درسى دبيرستانهاى عراق.اكنون و در اين نوشته-كه بناى آن بر اختصار است-مجالشرح بيشتر در اين باره و نقل و بهرهمندى از همه آن كتابها نيست.
از جمله كتابهايى كه مستقل درباره اين واقعه نوشته شده است و تحليل فتواى ميرزاى شيرازى دوم،و شخصيت معنوى نجف،و قدرت رهبرى در روحانيت،و اهميت نهادى حوزههاى علميه،و نهاد اجتماعى روحانى (عالم) در جامعه اسلامى،كتاب ياد شده«ثورةالنجف»است،به زبان عربى،كه از آن ياد و نقل كرديم. (11)
شريعت اصفهانى
ياد كرديم كه عالم مجاهد و مرجع بيدار،ميرزا محمد تقى شيرازى،در كشاكش معركه جهاد در مىگذرد.پس از رحلت او،مسلمانان آگاه،به عالم مجاهد و آگاه ديگرى رجوع مىكنند و رهبرى نهضت را به او مىسپارند،يعنى مرجع مشهور،ملا فتح الله اصفهانى،معروف به«شيخ الشريعة»و«شريعت اصفهانى».وى در آن واقعه زمام امور را به دست مىگيرد و به پيگيرى اين تكليف دينى و الاهى و انسانى به پا مىخيزد.در اينجا مناسب است كه ذكرى نيز از اين عالم با رسالت و ادامه دهنده جهاد قرآنى مقدس به ميان آيد.شرح حال وى،به طور اختصار، در«ريحانة الادب»،چنين آمده است: ملا فتح الله بن محمد جواد،شيرازى الاصل،اصفهانى المولد و المنشا،نجفى المسكن و المدفن،شيخ الشريعة و شريعت اصفهانى...و نمازى الشهره (كه قوم و خويش و عشيرهاش،به جدش حاج محمد على نامى كه از كثرت نماز و عبادت به«نمازى»شهرت داشته،منتسب مىباشند) ،از طراز اول علماى عصر حاضر ما،جامع معقول و منقول و حاوى فروع و اصول و فقيه اصولى رجالى حكيم متكلم اديب مفسر...و بالجمله در جامعيت و اشتراك در اكثر علوم عقليه و نقليه از اغلب معاصرين خود امتياز داشته،و بالخصوص در رجال و علوم حديثيه و قرآنيه،گوى سبقت از ديگران ربوده،و علاوه بر مراتب علميه،بسيار لطيف المحاوره بوده،و قوه حافظه او را از خوارق عادات و عجايب اتفاقات مىشمارند...يك چند حاضر حوزه حاج ميرزا حبيب الله رشتى و شيخ محمد حسين فقيه كاظمى بوده،و مورد تجليل هر دو استاد خود گرديده،بلكه مقامات علميهاش نزد علماى مشاهد مقدسه مسلم و مورد تحسين شايان و تقدير بىپايان بوده،و به تدريس اشتغال داشته، تا در سال هزار و سيصد و سيزدهم هجرت[1313 ه.ق]،به زيارت بيت الله الحرام مشرف،و بعد از مراجعتبه درس و تاليف و فتوى و قضاى حوائج عامه پرداخته،و مرجع تقليد اغلب شيعهاماميه گرديده... (12)
مؤلف«ريحانة الادب»،سپس اشاره مىكند به اجازه روايتى وى در نقل حديث و هم آثار وتاليفات او.شريعت اصفهانى،از اين عالمان كه ياد مىشوند اجازه نقل حديث داشته است:
شيخ محمد طه نجف درگذشته 323.ه.ق. سيد مهدى قزوينى (13) "1300" سيد محمد باقر خوانسارى (14) "1313" ميرزا محمد هاشم چهار سوقى خوانسارى (15) "1318"شيخ محمد حسين كاظمى"1308"
پىنوشتها:
1.«نقباء البشر»،ج 1،ص 262 به بعد
2.همان كتاب.
3.«الاعلام»،ج 6،ص 288-289.
4.هادى زوين،مجاهد عراقى،از مردم«ابى صخير»و از رؤساى«الجعارة»و از رجال درگير و درخشان انقلاب ياد شده عراق بود.انگليسها سپس او را به زندان افكندند و اموال او را مصادره كردند.اين مجاهد گرانقدر تا آخر عمر،سال 1346 (يعنى در حدود 10 سال) ،هموارهزير عذاب و شكنجه اجانب به سر برد تا درگذشت-«الاعلام»،ج 9،ص 37.
5.محمد جعفر ابو التمن،از رجال مبارز و آزاديخواه عراقى و از مخالفان سرسخت انگليس. براى مبارزه با استعمار،«الحرب الوطنى»را تشكيل داد،و چند روزنامه براى نشر افكار حزبمنتشر كرد.انگليسها او را نيز آزار دادند و تبعيد كردند.«الاعلام»،ج 6،ص 300.
6.«...و اوصيكم بالمحافظة على جميع الملل و النحل التى فى بلادكم.».
7.«الاعلام»،ج 6،ص 288-289.
8.«نقباء البشر»،ج 1،ص 263 به بعد.
9.«اعيان الشيعه»،ج 44،ص 121-122.
10.«نقباء البشر»،ج 1،ص 261-262.
11اين كتاب شامل مسائل و تحقيقهاى ارزندهاى است،در 435 صفحه،به قطع وزيرى،چاپبغداد (1975) .
12.«ريحانة الادب»،ج 2،ص 317.
13.از علماى بزرگ و صاحب كرامات-«ريحانة الادب»،ج 3،ص 297-298.
14.صاحب كتاب«روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات».
15.برادر صاحب«روضات».