بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 3, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     004 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     017 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     019 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
 

 

 
 

از خانه و محلّ قرار خود كه بهشت باشد دور افتاده و بمنزلى خشكبى گياه كه دنيا باشد مانده و مى‏بايد كه زحمت و تعب سفر از آن را متحمل شود تابوسعت خانه خود و محلّ قرار خود و آلاء  و نعماى آن برسد.

3900 انّماينبغي لأهل العصمة و المصنوع  إليهم فى السّلامة أن يرحموا أهل المعصية و الذّنوبو أن يكون الشّكر على معافاتهم هو الغالب  عليهم و الحاجز  لهم. بدرستى كه نيستسزاوار از براى اهل عصمت و احسان كرده شده بسوى ايشان در سلامتى مگر اين كه رحمكنند اهل معصيت و گناهان را، و اين كه بوده باشد شكر بر عافيت داده شدن ايشان آنشكر غالب بر ايشان و مانع از براى ايشان «اهل عصمت».

يعنى جمعى كه نگاه داشته شده‏اند از گناهان و «احسان كرده شدهبسوى ايشان در سلامتى» نيز تأكيد ايشان است زيرا كه حق تعالى احسان كرده بايشان وتوفيق سلامتى از گناهان داده، و «رحم كردن ايشان اهل معصيت و گناهان را» باين استكه سعى كنند در پند و موعظه ايشان و دعا كنند از براى بصلاح آمدن ايشان، و استغفارو طلب آمرزش كنند از براى هر كه رفته باشد از ايشان. و مراد به «بودن شكر برعافيت‏دادن ايشان غالب بر ايشان» اين است كه در اغلب اوقات شكر اين معنى بكنند كهعافيت يافته‏اند در گناهان و اين لطف و نعمت حق تعالى را بر خود مانع گردانند ازاين كه بعد از آن ديگر مرتكب امرى گردند كه خشنودى او در آن نباشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 90

3901 انّما قلبالحدث كالارض الخالية مهما القى فيها من كلّ شي‏ء قبلته. بدرستى كه نيست دل جوانمگر مانند زمين خالى كه هرگاه انداخته شود در آن از هر چيز قبول ميكند آن را، مراداين است كه چنانچه زمينى ساده خالى از درخت و زرع هر چه بكارند در آن قبول كند دلشخص جوان نيز هر چه بكارند در آن از علوم و معارف قبول كند و حفظ كند.

3902 انّماطبائع الابرار طبائع محتملة للخير فمهما حمّلت منه احتملته. بدرستى كه نيست خويهاىنيكوكاران مگر خويهاى بردارنده مر خير را، پس آنچه بار كرده شوند آنها از خيربردارند آن را.

3903 انّماالمرء  غرض تنتضله  المنايا و نهب تبادره المصائب و الحوادث. نيست مرد مگر نشانهكه اختيار ميكند آن را مرگ‏ها و غنيمتى كه پيشى مى‏گيرد بآن مصيبتها و حادثه‏ها.

3904 انّما لكمن مالك ما قدّمته لآخرتك و ما أخرته فللوارث. نيست از براى تو از مال تو مگر آنچهپيش فرستاده آن را از براى آخرت خود، و آنچه را پس انداخته پس از براى وارث است.

3905 انّماالنّاس عالم و متعلّم و ما سواهما فهمج.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 91

نيستند مردم مگر عالم و متعلم و آنچه غير اين دو باشد پسهمج‏اند «همج» بفتح هاء و ميم هر دو و جيم مگسهاى كوچك‏اند مانند پشه كه بر روىالاغها و گوسفندان مى‏نشينند و مراد اين است كه كسى كه اعتنائى باو باشد از مردمآن است كه يا عالم باشد و يا متعلم و هر كه از غير اين دو فرقه باشد از قبيل آنمگسهاست و در حقيقت داخل آدم نيست.

3906 انّما السّعيدمن خاف العقاب فامن و رجا الثّواب فاحسن و اشتاق إلى الجنّة فادّلج. نيست نيكبختمگر كسى كه بترسد از عقاب پس ايمن گردد، و اميد داشته باشد ثواب را پس نيكوئى كند،و مشتاق باشد بسوى بهشت پس شبگير كند، «بودن ترس از عقاب سبب ايمنى» باعتبار ايناست كه كسى كه ترس از عقاب داشته باشد مرتكب گناهان نشود پس ايمن گردد از عقاب، و«شبگير كند» يعنى در آخر شب بر خيزد از براى نوافل، اين بنا بر اين است كه «فادلج»بتشديد دال باشد از باب تفعل و ممكن است كه «فادلج» بتخفيف دال خوانده شود از بابافعال، و ترجمه اين باشد كه: پس سر شب براه افتد و اين كنايه است از پيشى گرفتن اودر طاعات و عبادات بمنزله مسافرى كه شتاب كند و سر شب براه افتد.

3907 انّمايستحقّ اسم الصّمت المضطلع بالإجابة و الّا فالعىّ به أولى. نيست مستحقّ اسمخاموشى مگر كسى كه توانا باشد بجواب گفتن و اگر نه پس عجز بآن سزاوارتر است. مراداين است كه خاموشى كه مستحسن است آن خاموشى است كه با قدرت بر سخن گفتن باشد و برجواب گفتن از آنچه گفته باشند، و اما خاموشى كه از راه عدم قدرت بر سخن گفتن باشدپس عجز و ناتوانى سزاوارترست باين كه‏                      

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 92

اطلاق شود بر آن نه خاموشى كه مدح شده، و ممكن است كه ترجمهاين باشد كه: و اگر نه پس عجز باو يعنى بشخصى كه قادر نباشد سزاوارترست يعنىسزاوارترست باين كه نسبت داده شود باو از خاموشى.

3908 انّما حضّعلى المشاورة لانّ راى المشير صرف و راى المستشير مشوب بالهوى. تحريص نشده برمشورت كردن مگر از براى اين كه راى اشاره كننده خالص است و راى مشورت‏كننده آميختهاس بخواهش. مراد اين است كه وجه اين كه تحريض شده كه مردم در كارها مشورت كنند باديگران، باعتبار اين است كه كسى كه مشورت ميكنند با او چون او را در آن باب مطلبىنيفتاده پس راى او خالص است و آميخته بخواهشى نيست پس بصواب اقرب است، بخلاف كسىكه مشورت ميكند از براى كار خود، زيرا كه غالب اين است كه او را خواهش يك طرف باشدو بآن اعتبار ترجيح آن طرف دهد پس چندان اعتمادى بر راى او در آن باب نيست.

توهم كرده نشود  كه ظاهر آنست كه «مشير» بفتح ميم اسم مفعولباشد از شاره مأخوذ از شور بمعنى مشورت كرده شده نه «مشير» بضمّ ميم اسم فاعل از«اشار» باشد بمعنى اشاره كننده جهت آنكه اگر اسم مفعول مى‏بود مى‏بايست مشور باشدمثل مصون و مقول و اگر معتلّ العين يائى بود [مشير] مى‏بود مثل مبيع و اين قاعدهكليه است الا دو مثال شاذّ كه آن [مشيب‏] است مشتقّ از شوب كه بمعنى خلط است و[مهوب‏] مشتق از هيبة مگر اين كه گفته شود كه اسم مفعول از شير است چنانكه نقل شدهاز فرّاء كه گفته: «فلان خيّر شيّر» اى يصلح للمشاورة بتشديد ياء در هر دو، يابتخفيف در هر دو، و اين بغايت بعيد است، و بنا بر قواعد از باب قياس تخفيف شيّراست بر خيّر.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 93

3909 انّماسمّيت الشبهة شبهة لأنّها تشبه الحقّ فأمّا أولياء اللّه فضياؤهم فيها اليقين ودليلهم سمت الهدى و أمّا أعداء اللّه فدعاهم  إليها الضّلال و دليلهم العمى.ناميده نشده شبهه بشبهه مگر از براى اين كه آن شبيه است بحق پس امّا دوستان خدا پسروشنى ايشان در آن يقين است و دليل ايشان سمت هدى است، و اما دشمنان خدا پس خواندهاست ايشان را بسوى آن گمراهى، و دليل ايشان در آن كوريست. مراد اين است كه شبهه راكه شبهه مى‏گويند باعتبار اين است كه شبيه بحقّ است و بحسب ظاهر بحقّ مى‏نمايد تااين كه بتأمل صحيح بطلان آن ظاهر گردد، و مردم در باب شبهه‏ها دو فرقه‏اند دوستانخدا و دشمنان خدا، پس اما دوستان خدا پس روشنى ايشان در شبهه يقين است يعنى يقينايشان به آن چه يقين بآن بايد داشت روشن كند امر شبهه را بر ايشان و ظاهر كند ازبراى ايشان بطلان آن را، و دليل ايشان سمت هدى است. «دليل» بمعنى راهبرست و «سمت»بمعنى راه است و بمعنى قصد نيز آمده و «هدى» بمعنى يافتن راه درست است يا رسيدنبحق، و مراد اين است كه راهبر ايشان راه راست است يعنى اصل راه راست درست راهبرايشان است و ايشان را بجانب خود مى‏برد، يا اين كه راهبر ايشان قصد هدى است يعنىچون قصد و عزم آن دارند همان قصد راهبر ايشان گردد و ايشان را بهدى رساند، «و امادشمنان خدا پس خوانده است ايشان را بسوى شبهه گمراهى» يعنى گمراهى كه ايشان دارندباعث اين مى‏شود كه بشبهه‏ها متوسل شوند و آنها را حجت و برهان خود گردانند و«راهبر ايشان بسوى آن كورى است» يعنى كورى باطن ايشان راهبر ايشان گردد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 94

بسوى شبهه و متوسل شدن بآن. و در بعضى نسخه‏ها  «فدعاؤهم» بدل«فدعاهم» است و بنا بر اين ترجمه اين است كه: و اما دشمنان خدا پس خواندن ايشانبسوى آن گمراهى است يعنى خواننده ايشان بسوى آن گمراهى است، و حاصل هردو يكى است.

3910 انّماالعالم من دعاه علمه إلى الورع و التقى و الزّهد فى عالم الفناء و التولّه بجنّةالمأوى. نيست عالم مگر كسى كه بخواند او را علم او بورع و پرهيزگارى و بى رغبتى درعالم فنا و شيفته شدن بجنة المأوى. ذكر «پرهيزگارى» بعد از «ورع» تأكيد است و«عالم فنا» يعنى دنيا كه فانى شونده است و آن را بر سبيل مبالغه «فنا» گفته‏اند ياباعتبار اين كه محلّ فناست و «جنة المأوى» چنانكه مكرّر مذكور شد نام بهشت است يانام بهشت خاصى.

3911 انّماالائمّة قوّام اللّه على خلقه و عرفاؤه على عباده و لا يدخل الجنّة إلّا من عرفهمو عرفوه و لا يدخل النّار إلّا من أنكرهم و أنكروه. نيستند امامان مگر بازداشتگانخدا بر خلق او، و شناسندگان او بر بندگان او، و داخل نمى‏شود بهشت را مگر كسى كهبشناسد ايشان را و بشناسند ايشان او را، و داخل نمى‏شود آتش را مگر كسى كه نشناسندايشان را و نشناسند ايشان او را.

«بازداشتگانخدايند» يعنى جمعى‏اند كه خدا ايشان را بازداشته بر خلق از براى كارگزارى امورايشان و امير و پيشواى ايشان كرده، و «شناسندگان اويند» يعنى خدا نصب كرده ايشانرا از براى اين كه بشناسند همه بندگان را و گواهى دهند در قيامت از براى مطيعانباطاعت و از براى عاصيان بعصيان. و مراد بشناختن ايشان شناخت‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 95

ايشان است بعنوان امامت و تصديق بآن و بشناخت ايشان او راشناختن بعنوان اطاعت و انقياد، و همچنين مراد بنشناختن ايشان تصديق نكردن ايشان ونداشتن اعتقاد بامامت ايشان است، و بنشناختن ايشان او را، نشناختن ايشان او رابعنوان اطاعت و انقياد.

3912 انّماالمستحفظون  لدين اللّه هم الّذين أقاموا الدّين و نصروه و حاطوه من جميع جوانبه وحفظوه على عباد اللّه و رعوه. نيست مستحفظان مر دين خدا را مگر آنانكه بر پاىدارند دين را، و يارى كنند آن را، و حفظ كنند آن را از جميع جوانب آن، و نگاهدارىكنند آن را بر بندگان خدا، و رعايت كنند آن را. و «مستحفظ چيزى بفتح فا» كسى استكه طلب شده باشد از او حفظ آن چيز و مأمور شده باشد بآن، و «مستحفظان دين خدا»ائمّه‏اند صلوات اللّه و سلامه عليهم أجمعين كه مأمور شده اند بحفظ دين خدا، ومراد اين است كه امامان بر اين نحو حفظ دين خدا و رعايت آن بكنند و هر كه يك سر مواخلال كند در آن يا اهمال نمايد امام نتواند بود.

3913 انّما يعرفالفضل لأهل الفضل أولو الفضل. نمى‏داند فضل را از براى اهل فضل مگر صاحبان فضليعنى مرتبه فضل هر كس و قدر آن را نمى‏دانند مگر اهل فضل و تا كسى خود از اهلفضيلتى نباشد قدر و قيمت و مرتبه هر يك از صاحبان آن فضيلت را نمى‏داند.

3914 انّما سراةالنّاس أولو الأحلام الرغيبة و الهمم الشّريفة و ذووا النّبل.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 96

نيست صاحب سخاوتان با مروّت مگر صاحبان عقلهاى رغيبه، و همتهاىشريفه، و خداوندان نبل. «رغيبه» چيزى را گويند كه مردم رغبت كنند در آن، و «رغيب»بمعنى واسع و عميق نيز آمده و هر يك از معانى در اينجا مناسب است يعنى عقلهائى كهمردم رغبت كنند در آن و خواهش آن داشته باشند، يا عقلهاى وسيع كه بهمه چيز برسند وگنجايش همه را داشته باشند، يا عقلهاى عميق يعنى كامل و رسا مانند حوضى كه عميقباشد، و «نبل» بضمّ نون و سكون باء چنانكه مكرّر مذكور شد بمعنى نجابت و تندى فطنتاست و هر يك در اين مقام مناسب است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 97

حرف الف بلفظ «آفة»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىبن ابى طالب عليه السلام در حرف الف بلفظ «آفة».

فرموده آن حضرت عليه السلام:

3915 آفةالايمان الشّرك. آفت ايمان شرك است «آفت چيزى» چيزى است كه هر گاه او عارض آن شودفاسد شود و «شرك» اسم كفر مقابل ايمان است پس اگر «ايمان» مجرّد تصديق و اعتقادباشد شرك بمعنى عدم تصديق و اعتقاد باشد و اگر ايمان عبارت از تصديق بدل و عدمانكار بزبان باشد شرك يا بعدم تصديق باشد و يا بانكار بزبان هر چند تصديق بدل باشدو اگر «ايمان» تصديق بدل باشد باقرار بزبان «شرك» يا بعدم تصديق باشد و يا بعدماقرار بزبان، و اگر «ايمان» عبارت از تصديق بدل و اقرار بزبان و اطاعت باركان باشدشرك باخلال بيكى از آنها باشد، و گاه است كه شرك بر خصوص شريك قرار دادن از براىحق تعالى اطلاق مى‏شود و بر هر تقدير «بودن شرك آفت ايمان بمعنى فاسد كننده» امرىاست ظاهر و محتاج ببيان نيست مگر اين كه مراد به [شرك‏]، شرك خفى باشد كه آن رياستكه بمنزله شريك قرار دادن از براى خداست و مراد اين باشد كه آفت ايمان اين است كهمؤمن در عبادتى ريا كند و نيت او در آن خالص از براى خدا نباشد بلكه ديدن كسى ياشنيدن او منظور باشد خواه مستقل باشد آن معنى در آن يا آميخته باشد نيت او بآن. وممكن است كه مراد اين باشد كه آفت ايمان شرك است يعنى بغير شرك آفتى ندارد و چيزىنيست كه آن را فاسد كند بغير اين كه صاحب آن كفر آورد و ايمان از او زايل گردد، وبنا بر اين مراد بشرك مطلق كفر است كه مقابل ايمان باشد چنانكه اوّلا مذكور شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 98

3916 آفة اليقينالشّك. آفت يقين شكّ است «يقين» اعتماد جزم مطابق واقع را گويند و گاهى تخصيصمى‏دهند باعتقادى كه از روى دليل و برهان باشد و بتشكيك مشككى زايل نتواند شد و«شكّ» تردّد در امرى است باحتمال وجود و عدم آن هر دو با تساوى احتمالين، و گاهىمستعمل مى‏شود در مطلق تردّد در آن و عدم جزم بيك طرف هر چند يك طرف راجح باشد وبر هر تقدير «بودن شكّ» آفت يقين يعنى فاسد و زايل كننده آن» ظاهر است و محتاجببيان نباشد مگر اين كه مراد قصر باشد و اين كه يقين را آفتى نباشد بغير اين كهزايل گردد و شك عارض گردد و غرض تحريص بر تحصيل يقين باشد باعتبار اين كه ما دامكه باشد آفتى نباشد از براى آن.

3917 آفة النّعمالكفران. آفت نعمتها كفران است يعنى شكرنكردن آنها زيرا كه كفران نعمت باعث زوالآن گردد و موجب عذاب و عقاب گردد.

3918 آفةالطّاعة العصيان. آفت طاعت عصيان است، «طاعت» بمعنى فرمانبردارى است و «عصيان»بمعنى نافرمانى است و پوشيده نيست كه نافرمانى باعث زوال فرمانبردارى است و محتاجببيان نيست مگر اين كه مراد در اينجا نيز قصر باشد و اين كه طاعت را آفتى نباشدبغير عصيان و غرض تحريص بر طاعت باشد كه آفتى ندارد.

3919 آفة الشّرفالكبر. آفت شرف تكبر كردن است «شرف» بمعنى بزرگى و بلندى مرتبه است و «بودن تكبرآفت آن» باعتبار اين است كه كسى را كه شرفى باشد هرگاه سبب تكبر او گردد چنانكهشايع است باعث زيان و خسران او گردد در آخرت و بسيار باشد كه سبب ذلّت و خوارى اودر دنيا نيز گردد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 99

3920 آفةالذّكاء المكر. آفت ذكاء مكر است «ذكاء» بضمّ ذال بانقطه بمعنى تندى فطنت است و مراداين است كه صاحب «ذكاء» چون پى بوجوه و طرق مكر و حيله مى‏تواند برد غالب اين استكه با مردم مكر و حيله كند و اين سبب زيان و خسران او گردد در دنيا و آخرت، پسبايد كه احتراض از اين آفت نمايد و خود را از آن نگاه دارد.

3921 آفةالعبادة الرّياء. آفت عبادت رياست، يعنى اين كه خالص نباشد از براى حق تعالى وآميخته باشد بقصد ديدن كسى يا شنيدن او، زيرا كه اين معنى باعث فساد و بطلان عبادتگردد بلكه در حقيقت شركيست خفى چنانكه در بعضى احاديث وارد شده كه هر ريائى شركستپس در هر عبادتى احتراز از آن واجب و لازمست.

3922 آفة المجدعوائق القضاء. آفت كرم موانع حكم و تقدير الهيست مراد اينست كه كسى را كه كرم باشدالبته مقتضاى آن از بخشش و دهش بعمل آيد و آفتى كه مانع از آن شود از براى آننباشد مگر موانعى كه بحكم و تقدير الهى باشد مثل اين كه دست تنگ و پريشان باشد وقادر بر بخشش نباشد.

3923 آفةالسّخاء المنّ. آفت سخاوت منت گذاشتن است، زيرا كه عطا و دهشى كه با منت باشد فاسدو باطل باشد و اجر و ثوابى بر آن مترتب نشود چنانكه در قرآن مجيد فرموده: «ياأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏كَالَّذِي يُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِالْآخِرِ» اى آنانكه ايمان‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 100

آورده‏ايد باطل مگردانيد صدقه‏هاى خود را بمنت گذاشتن و اذيترسانيدن مانند كسى كه انفاق كند مال خود را از براى رياى مردم، و ايمان نياوردبخدا و روز آخر، و پوشيده نيست كه اين آيه شريفه دلالت ميكند بر باطل كردن منتصدقات را خواه در وقت دادن آنها باشد و خواه بعد از آن باشد و ظاهر از بطلان آنهااينست كه اصلا اجر و ثوابى بر آنها مترتب نشود بلكه بعضى علماء حكم كرده‏اند بحرمتآن و ترتب عقاب بر آن باعتبار تشبيه آن بكسى كه انفاق كند مال خود را براى رياىمردم و ايمان نياورد بخدا و روز آخر بلكه بودن آن بمنزله كفر. و مراد به «اذيت» هرامرى باشد كه باعث آزار آن كس باشد كه عطا شود باو و مكروه او باشد مثل خشونت ودرشتى كردن با او در وقت دادن باو يا همان منت گذاشتن بر او يا تكبر و سربلندىكردن بر او بسبب آن. و پوشيده نيست كه «صدقه» گاهى مستعمل مى‏شود در خصوص زكاة وگاهى در اعمّ از آن و از كفارات و از هر چه بخشيده شود بكسى از راه ترحم بر اوبگمان اعسار و پريشانى او و گاهى در آنچه بخشيده شود در راه خدا چنانكه بعضى ازاهل لغت تفسير كرده‏اند [صدقه‏] را بآن و بنا بر اين شامل صله برادران و مانند ايننيز باشد هرگاه غرض از آن اجر و ثواب باشد و ظاهر اينست كه حكم در اين مقام شاملهمه آنها باشد و منت و اذى باعث بطلان همه آنها گردد باعتبار جريان علت و منشأ حكمدر همه آنها بحسب ظاهر، و اين كلام معجز نظام نيز شامل همه آنها باشد بلكه ظاهراينست كه اين حكم شامل هر احسانى باشد هرگاه غرض از آن اجر و ثواب باشد هر چنددادن مالى نباشد بنا بر آنچه مذكور شد از ظهور جريان علت و منشأ حكم در همه آنها.

و روايت شده از حضرت امام بحقّ ناطق امام جعفر صادق صلواتاللّه و سلامه عليه كه فرموده منت گذاشتن خراب ميكند صنيعه را. و «صنيعه» بمعنىاحسان است پس حكم  شامل همه احسانها باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 101

3924 آفة الدّينسوء الظّنّ. آفت ديندارى بدگمانى است يعنى بدگمانى بحق تعالى باين كه كسى او را دركمال رحمت نداند و باعتبار گناهانى كه كرده باشد نوميد باشد از رحمت او، يا خوف اوزياد باشد از اميد باو بلكه بايد كه ديندار هر چه گناه كرده باشد باز اميد رحمت حقتعالى داشته باشد و خوف و رجا در او برابر باشد چنانكه اخبار و آثار بآن متظافر  استو روايت شده از حضرت امام ثامن ضامن صلوات اللّه و سلامه عليه كه فرموده: نيكو كنگمان را بخدا پس بدرستى كه خداى عزّ و جلّ مى‏فرمايد كه: من نزد گمان بنده مؤمنخودم بمن، اگر خير باشد پس خير و اگر شرّ باشد پس شرّ يعنى اگر گمان او بمن خيرباشد پس سلوك من هم با او خير باشد، و اگر گمان او بمن شرّباشد پس سلوك من هم بهاو شرّ باشد، و ممكن است كه مراد ببدگمانى اين باشد كه كسى بسبب مشاهده اختلافاحوال مردم در دنيا و رفاه حال بعضى از بدان در آن و تنگى و ضيق معاش بعضى ازنيكان گمان كنند كه «نعوذ باللّه» در قسمتها كه حق تعالى كرده حيف و جورى شده چهاين معنى آفت دينست بلكه ديندار هر چند مشاهده امثال اين امور كند بايد كه داند كههر يك از آنها باعتبار مصلحتى است و يك سر مو حيف و جورى در آنها نشده هر چند عقلاو بخصوص مصلحت آن پى نبرد و قبل از اين بر سبيل اجمال اشاره ببعضى وجوه مصالح ايناختلافات شد و ممكن است  كه مراد بدگمانى بمردم باشد و عمل بمقتضاى آن.

3925 آفة العقلالهوى. آفت عقل خواهش است، زيرا كه خواهش چيزى بسيارست كه باعث اين مى‏شود كه اينكس پيرو آن گردد و متابعت عقل در آن ننمايد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 102

3926 آفة النّفسالوله بالدّنيا. آفت نفس شيفتگى بدنياست چه ظاهرست كه شيفتگى بآن و حرص و بر آننفس را فاسد كند و در مهالك دنيوى و اخروى اندازد.

3927 آفةالمشاورة انتقاض الآراء. آفت مشورت كردن شكستن رايهاست يعنى اينست كه اهل مشورت درپى اين باشند كه رأى يكديگر را بشكنند و از راه تعصب هر چند رأى ديگرى را صوابدانند ردّ كنند و در پى شكست آن باشند، پس بايد كه اهل مشورت خود را بى غرض سازندو راه تعصب و عناد بخود ندهند و بعد از ملاحظه رايها هر رايى را كه درست و صوابدانند تصديق آن كنند هر چند از پست ترين ايشان باشد، و ممكنست كه مراد بيان واقعىباشد و اين كه آفت مشاوره اينست كه گاهى رايها يكديگر را بر هم شكنند و قرار برأئىنشود.

3928 آفة الملوكسوء الّسيرة. آفت پادشاهان بدى سيرت است يعنى بدى طريقه سلوك با رعيت چه اين معنىباعث زيان و خسران ايشان است بحسب دنيا و آخرت.

3929 آفةالوزراء خبث السّريرة. آفت وزراء بدى باطن است چه هر وزيرى كه باطن او بد باشد وبا مردم در مقام نفاق باشد در صدد ايذاء و اذيت ايشان در آيد بى اين كه از ايشانامرى صادر شده باشد كه مستحقّ آن باشند و عاقبت وبال و نكال آن عايد باو گردد ودنيا و آخرت او فاسد گردد، پس وزراء بايد كه باطن خود را با مردم صاف و بى‏غشّنمايند تا آنچه كنند از راه عداوت و دشمنى نباشد بلكه از روى استيجاب و استحقاقباشد و سبب زيان و خسران ايشان نگردد. و تخصيص اين معنى بوزراء با اين كه بدىباطن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 103

در همه كس بدست و آفت اوست باعتبار اينست كه وزراء را اقتدارزيادى باشد و آنچه خواهند توانند كرد پس بآن اعتبار باطن ايشان اگر بد باشد در صدداذيت و آزار مردم برآيند و دنيا و آخرت خود را فاسد كنند بخلاف ديگران كه ايشان راچندان اقتدارى نباشد چه بر بدى باطن ايشان چندان اثرى مترتب نگردد و اقتدارپادشاهان اگر چه زياده از وزراء است نهايت چون بدى باطن ايشان و دشمنى ايشان بامردم نادر است و كم اتفاق مى‏افتد پس از آن راه ايشان را اين آفت نباشد.

3930 آفةالعلماء حبّ الرّياسة. آفت علماء دوستى رياست است يعنى رياست و سركردگى در دنيا واين كه ملاذ و مرجع مردم باشند، و تخصيص اين معنى بعلماء باعتبار اين است كه اينآفت از براى ايشان بسيار روى مى‏دهد بخلاف آفت ديگران كه در ايشان نادر است پس غرضتنبيه ايشانست بر اين كه خود را از اين آفت نگاهدارند.

3931 آفةالزّعماء ضعف السّياسة. آفت زعيمان سستى سياست است «زعيم» بزرگ قوم و رئيس ايشانرا گويند و «سياست رعيت» چنانكه مكرّر مذكور شد امر و نهى ايشان است و مراد ايناست كه آفت رؤساء و سركردگان اين است كه سستى كنند در تأديب قوم خود و امر و نهىايشان، «آفت‏بودن اين از براى ايشان» باعتبار اين است كه ترك امر بمعروف و نهى ازمنكر و سستى در آن از كسى كه قادر باشند بر آن سبب و زور و وبال او مى‏گردد، و ياباعتبار اين كه هر گاه سستى كنند در تأديب و امر و نهى ايشان، باعث اين مى‏شود كهسر بپيچند از اطاعت و فرمانبردارى ايشان، و رياست و سركردگى ايشان بتدريج فاسد وباطل گردد.

3932 آفة الجندمخالفة القادة. آفت لشكرى مخالفت كردن سرداران است زيرا كه ظاهرست كه با وجود

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 104

مخالفت سردار و فرمانبردن او بر فرضى كه سبب بازخواست و عقوبتاو نگردد اتفاق ايشان بر امرى صورت نبندد و هر يك را انديشه و رايى باشد مخالفيكديگر، و با وجود اين كارى نتوانند كرد و بزودى مقهور و مغلوب گردند.

3933 آفةالرّياضة غلبة العادة. آفت رياست غلبه عادت است، «رياضت» بمعنى رام كردن است ومراد اينست كه آفت و مانع رام كردن نفس و خوار نمودن آن اينست كه عادت اين كس بهآن چه عادت بآن كرده باشد غلبه كند بر او و نتواند ترك آن كند پس كسى كه خواهد نفسخود را رام كند و بطاعت و فرمانبردارى دارد بايد كه نگذارد كه عادت غلبه و تسلط براو داشته باشد.

3934 آفةالرّعيّة مخالفة الّطاعة. آفت رعيت مخالفت فرمانبردارى است يعنى فرمانبردارى اميرو حاكم خود، و اين ظاهرست.

3935 آفة الورعقلّة القناعة. آفت پرهيزگارى كمى قناعت است چه ظاهرست كه كمى قناعت باعث ارتكابمنهيات و محرمات گردد و پرهيزگارى را فاسد و باطل گرداند.

3936 آفة القضاةالّطمع. آفت قاضيان طمع است، چه ظاهرست كه طمع باعث حيف و ميل در حكم ايشان گردد وبر تقديرى كه سبب حيف و ميلى نگردد اصل رشوه‏گرفتن در حكم هر چند موافق واقع شوداز گناهان كبيره است بلكه در بعضى احاديث وارد شده كه آن كفر بخداست يعنى بمنزلهآنست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 105

3937 آفة العدولقلّة الورع. آفت عادلان كمى پرهيزگارى است يعنى اين كه پرهيزگارى در اين كس قوى وثابت و راسخ نباشد چه هر گاه قوى نباشد عدالت او زود فاسد گردد بارتكاب حرامى كههوى و هوس او را بر اين دارد.

3938 آفةالشّجاع اضاعة الحزم. آفت شجاع ضايع كردن دورانديشى است چه ظاهرست كه هرگاه شجاعدور انديشى و صرفه كار خود را ملاحظه نكند زود بمهالك افتد بخلاف غير شجاع كهباعتبار جبنى كه دارد هر چند دور انديش نباشد خود را بمهالك نيازد.

3939 آفة القوىّاستضعاف الخصم. آفت صاحب قوت و توانائى ضعيف شمردن دشمن است، چه هرگاه كسى دشمن راضعيف شمارد رعايت لوازم حزم و دورانديشى نكند و بسيار باشد كه بسبب آن مقهور ومغلوب گردد بلكه اين معنى فى نفسه از جانب حق تعالى سبب اين گردد كه مقهور و مغلوبشود تا قبح خود بينى بر او ظاهر گردد.

3940 آفة الحلمالذّل. آفت بردبارى خوارى است، مراد اين است كه حلم مستحسن آن است كه سبب خوارىاين كس نگردد و اما آنچه سبب خوارى گردد مثل تحمل دشنام و كتك از كسى با قدرت برمنع و زجر آن پس آن پسنديده نيست بلكه آفتى است از براى حلم كه هرگاه بآن مرتبهبرسد حسن آن فاسد و باطل گردد و بلكه آن بى‏غيرتى باشد نه حلم و بردبارى پس اصل آنرا فاسد گرداند.

3941 آفة العطاءالمطل. آفت بخشش پس انداختن است، يعنى اين است كه در حال وجودقدرت‏                    

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 106

بردادن آن ندهد و وعده بوقت ديگر كند زيرا كه چنين عطائى بسببرنج و زحمتى كه او را مى‏فرمايد فاسد و باطل است، و ممكن است كه مراد به «مطل» اينباشد كه پس اندازد وعده را كه كرده باشد يعنى از وقتى كه وعده كرده باشد پس اندازدو در آن وقت بوقت ديگر اندازد و در «آفت بودن اين» خفائى نيست.

3942 آفةالاقتصاد البخل. آفت ميانه روى بخيلى است، مراد اين است كه كسى كه خواهد كه دراخراجات ميانه‏روى كند كه نه اسراف كند و نه تنگ گيرى، گاه هست كه غافل مى‏شود وكار او ببخيلى منتهى مى‏شود و ميانه روى او فاسد و باطل مى‏گردد پس در ميانه روىكه امر بآن شده بايد كمال احتياط كرد كه ببخيلى منجر نگردد.

3943 آفة الهيبةالمزاح. آفت هيبت مزاح است، يعنى مزاح كردن بسيار با مردم باعث اين مى‏شود كه هيبتو شكوه اين كس در نظر ايشان زايل يا كم گردد پس آن آفتى است از براى هيبت كه فاسدگرداند آن را.

3944 آفة الطّلبعدم النّجاح. آفت طلب كردن فيروزى نيافتن است، مراد اين است كه مفسده طلب كردن وخواستن از مردم اين است كه باعث اين مى‏شود كه صاحب آن فيروزى بحاجات خود نيابد ومطلب او برنيايد، زيرا كه حق تعالى كسى را كه متوسل بمردم شود وامى‏گذارد بايشان وغالب اين است كه محروم مى‏ماند، بخلاف كسى كه راه طلب از مردم بخود ندهد كه خداىعزّ و جلّ متكفل برآوردن حاجات او گردد بر وجهى كه بايد فيروزى به آنها يابد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 107

3945 آفة الملكضعف الحماية. آفت پادشاهى ضعف حمايت است. يعنى سستى كردن در حمايت رعيت و دفع ظلمو تعدّى از ايشان، يا در حمايت دشمنان يعنى دفع و منع شرّ ايشان، و «وجه آفت بودنهر يك از براى پادشاهى» ظاهر است، زيرا كه پادشاهى كه حمايت رعيت نكند حق تعالىنيز حمايت او نكند و پادشاهى او بزودى زايل يا ضعيف و باطل گردد، و همچنين اگر دردفع دشمنان سستى كند بتدريج دشمنان قوى گردند و دست يابند بر ملك او، و بسا باشدكه بالكليه او را مستأصل سازند.

3946 آفة العهودقلّة الرّعاية. آفت پيمانها كمى رعايت است. مراد اين است كه عهدها و پيمانها رارعايت زياد بايد كرد و اهتمام تمام در استحكام آنها بايد داشت و «كمى رعايت درآنها آفت است» يعنى بمنزله آفتى است كه چيزى را فاسد و باطل گرداند، يا اين كهبتدريج منجر مى‏شود بشكستن آنها.

3947 آفة النّقلكذب الرّواية. آفت نقل كردن دروغ بودن روايت است. مراد اين است كه «كذب» آفتى استكه بسيار عارض نقلها و حكايتها مى‏شود و كم است كه نقل و حكايت كند و تمام خصوصياتآن موافق واقع نقل شود و بهيچ وجه شائبه دروغى در آن نباشد پس تا ضرور نشود نقل وحكايت نبايد كرد و هرگاه ضرور شود بايد كمال اهتمام كرد كه بهيچ وجه تغيير وتحريفى در آن نشود و آميخته بدروغ نگردد.

3948 آفة العلمترك العمل به. آفت علم ترك عمل بآن است و اين يا باعتبار اين است كه علمى كه عملبآن نشود نفعى ندارد بلكه باعث زيادتى و زر و وبال گردد چنانكه مكرّر مذكور شد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 108

و آفتى زياده از اين نمى‏باشد، و يا باعتبار اين كه ترك عملبعلم باعث زوال و ارتحال آن گردد چنانكه در بعضى احاديث وارد شده كه: علم و عملهمراهند با يكديگر و علم آواز ميكند عمل را پس اگر اجابت كرد او را خوب، و اگر نهرحلت ميكند از او.

3949 آفة العملترك الاخلاص. آفت عمل ترك اخلاص است، يعنى اين كه خالص باشد از براى حق تعالى وآميخته بغرضى ديگر از ريا و مانند آن نباشد.

3950 آفةالرّياسة الفخر. آفت رياست فخر است، يعنى كسى كه رياست و سركردگى داشته باشدباعتبار علم يا صلاح با غير آن، آفت او اين است كه فخر كند بآن و سربلندى نمايدبسبب آن چه اين معنى سبب وزر و وبال او گردد و بسا باشد كه باعث زوال آن رياستگردد.

3951 آفة الجودالفقر. آفت جود و سخاوت فقر است، يعنى اين است كه بسيار باشد كه سبب فقر و بى‏چيزىگردد پس صاحب جود بايد كه رعايت اين معنى بكند و بخشش او بمرتبه نباشد كه خود رافقير و بى‏چيز گرداند و محتاج بطلب و سؤال نمايد.

3952 آفةالعامّة العالم الفاجر. آفت عامه مردم عالم فاسق است، زيرا كه عالمى كه فاسق باشداحكام نامشروع كند و آنها را رواج دهد و ضرر آنها بعامه مردم است پس آفتى باشد عاماز براى ايشان.

3953 آفة العدلالظّالم القادر. آفت عدل ستمكار تواناست چه ظاهرست كه هرگاه در قومى ستمكارى باشدكه قادر و توانا باشد بر آنچه خواهد و كسى را تسلطى بر او نباشد كسى نتواند كه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 109

عدل كند در ميانه ايشان و ايشان را بر آن دارد پس وجود او آفتىاست از براى عدل كه آن را فاسد و باطل گرداند.

3954 آفةالعمران جور السّلطان. آفت آبادانى ستم پادشاه است، چه ظاهرست كه ستم پادشاهانبلاد آبادان را بزودى خراب گرداند، پس آن آفتى است از براى آنها.

3955 آفة القدرةمنع الاحسان. آفت توانا شدن بازداشتن احسان است، چه ظاهرست كه مردمان بندگاناحسان‏اند پس احسان بايشان سبب تمكن و اقتدار گردد ميانه ايشان، و منع احسان مانعاز آن و سبب خلاف آن.

3956 آفة اللبّالعجب. آفت عقل خود بينى است، زيرا كه صاحب عجب و خود بينى عقل خود را كامل‏تر ازديگران داند و خود را محتاج بتعلم بلكه بتفكر و تأمل نيز نداند و بآن اعتبار درهمان مرتبه كه دارد بماند و عقل و فهم او ترقى نكند بلكه هر غلطى كه كند درست داندو خلاف آن را از كسى كه بشنود غلط شمارد پس بتدريج ذهن او كج و معوّج گردد و عقل وفهم او فاسد و باطل شود.

3957 آفة الحديثالكذب. آفت خبر دادن دروغ گفتن است، اين همان مضمون «آفة النقل كذب الرّوايه» استكه چند فقره قبل از اين مذكور و شرح شد.

3958 آفةالاعمال عجز العمّال. آفت عملها ناتوانى عمل كنندگان است، چه ظاهرست كه هر گاه كاركننده‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 110

كارى عاجز و ناتوان باشد در آن، كار او فاسد و باطل باشد، وغرض ازين اينست كه پادشاهان و فرمانفرمايان بايد كه هر عملى را بكسى بفرمايند كهكمال قدرت بر آن داشته باشد تا اين كه اعمال ايشان بر وجهى كه بايد بعمل تواندآمد.

3959 آفة الآمالحضور الآجال. آفت اميدها رسيدن مرگ‏هاست، مراد اينست كه اميدها و آرزوها از آدمىزايل و فاسد نگردد بلكه روز بروز در تزايد و تضاعف باشد تا اين كه مرگ در رسد وهمه را فاسد و باطل گرداند.

3960 آفة الوفاءالغدر. آفت وفادارى بيوفائى است، مراد اينست كه بيوفائى كسى با مردم سبب بيوفائىمردم مى‏شود با او پس آفت وفادارى مردم با او بيوفائى اوست با ايشان.

3961 آفة الحزمفوت الامر. آفت دور انديشى فوت شدن كار است، مراد اينست كه آفت دورانديشى اينست كهدورانديش گاه است كه آن قدر صبر ميكند و فكر و تأمل ميكند در كارى كه وقت آن كارفوت مى‏شود و دورانديشى او فاسد و باطل مى‏گردد، پس بايد كه دورانديش وقت را فوتنكند و هر قدر فكر و تأمل كه ميكند پيش از آن باشد كه وقت از دست برود.

3962 آفةالأمانة الخيانة. آفت امانت خيانت است، مراد اينست كه امانت نگاه داشتن آفتى نداردبغير اين كه كسى خيانت كند در اين، پس كسى كه راه خيانت بخود ندهد قبول امانت ازبراى او آفتى ندارد بلكه قبول آن از كسى كه محتاج بسپردن آن باشد از جمله افراداحسانست و شرعاً و عقلًا مستحسن است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 111

3963 آفةالفقهاء عدم الصّيانة. آفت فقها عدم صيانت است، «فقها» جمع فقيه است و «فقيه» دراصطلاح داناى باحكام شرع است از روى اجتهاد نه تقليد. و ممكن است كه مراد بآن دراينجا مطلق داناى به آنها باشد خواه از روى اجتهاد باشد و خواه بعنوان تقليد، و«صيانت» بمعنى حفظ و نگهدارى است و مراد به «عدم صيانت» نگاه‏نداشتن خود است ازارتكاب مناهى و منكرات، و اين معنى اگر چه آفتى است از براى همه كس نهايت چون گناهآن از براى فقها بيشترست و آفت ايشان منحصر در آنست بخلاف غير فقها زيرا كهندانستن بعضى احكام نه بعنوان اجتهاد و نه بعنوان تقليد نيز از براى ايشان آفتىاست و همچنين ندانستن بعضى از آنها بعنوان اجتهاد از كسى كه رتبه آن داشته باشد پسبآن اعتبار آن را آفت فقها قرار داده‏اند.

3964 آفة الجودالتّبذير. آفت سخاوت تبذير است، يعنى دهش زياده از اندازه كه باسراف رسد مثل اينكه آن قدر بدهد كه خود را فقير و محتاج بطلب گرداند پس صاحب جود و سخاوت بايد كهرعايت اين معنى كند و بخشش او بمرتبه باشد كه باسراف نرسد.

3965 آفة المعاشسوء التّدبير. آفت زندگانى بدى تدبير است، «تدبير در كار» نظر كردن در عاقبت آنستو مراد اينست كه آفت زندگانى بدى تدبير طريق آنست مثل اين كه اجتناب از بديهانشود.

يا اين كه در خرج ميانه روى نشود بلكه تنگ گيرى يا اسراف شود.

3966 آفة الكلامالاطالة. آفت سخن دراز كردن آنست، زيرا كه سخن هرگاه طول داده شود باعث ملالت مردمگردد و بآن اعتبار متوجه آن نمى‏شوند و لغو و فاسد مى‏گردد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 112

3967 آفة العملالبطالة. آفت عمل بطالت است، «بطالت» بمعنى بيكار شدن است و مراد اينست كه آفت عملعادت كردن ببطالت و بيكارى است چه هر كه عادت بآن كند راحت طلب گردد و تا تواندمشغول اعمال نگردد و بهر چه مشغول گردد از براى اين كه زود فارغ گردد اهتمام درخوبى و استحكام آن نكند، پس آدمى بايد كه راه بطالت و بيكارى بخود ندهد.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation