بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 3, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     004 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     017 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     019 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
 

 

 
 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 310

4553 تحرّر رضىاللّه و تجنّب سخطه فانّه لا يد  لك بنقمته و لا غنى بك عن مغفرته و لا ملجأ لكمنه الّا اليه. طلب كن خشنودى خدا را، و دورى كن از خشم او، پس بدرستى كه نيستدستى مر ترا بانتقام او، و نيست بى نيازى ترا از آمرزش او، و نيست پناهى مر ترا ازاو مگر بسوى او. «نيست دستى مر ترا» يعنى دستى ندارى بر دفع انتقام او و ردّ آناگر خواهد كه انتقام كشد از تو. و «نيست پناهى مر ترا از او» يعنى پناهى وپناهگاهى كه نگاهدارد ترا از او و منع كند از تو ضرر او را. «مگر بسوى او» يعنىمگر اين كه باز پناه برى بسوى او تا از انتقام او خلاص يابى.

4554 توق سخط منلا ينجيك الّا طاعته، و لا يرديك الّا معصيته، و لا يسعك الّا رحمته، و التجى‏ءاليه و توكّل عليه. بپرهيز از خشم كسى كه رستگار نمى‏گرداند ترا مگر فرمانبردارىاو، و هلاك نمى‏گرداند ترا مگر نافرمانى او، و گنجايش ندارد ترا مگر آمرزش او، وپناه ببر بسوى او، و توكل كن بر او. و «گنجايش ندارد ترا مگر آمرزش او» يعنى چيزىنيست كه وسعت و گنجايش اين داشته باشد كه گناهان تو بآن آمرزيده شود مگر رحمت وآمرزش او.

4555 تعزّ عنالشّى‏ء اذا منعته بقلّة ما يصحبك اذا اوتيته. تسلى شو از چيزى هرگاه منع كرده شوىآن را بكمى همراه بودن آن ترا هرگاه بخشيده شوى آن را. يعنى هرگاه در دنيا منعكرده شوى از چيزى يعنى آن چيز بتو داده نشده باشد پر اندوهناك مباش از آن و خاطرخود را باين تسلى ده كه اگر داده مى‏شد آن بمن همراه نمى‏بود آن با من مگر اندكوقتى، زيرا كه نهايت همراهى او اين باشد كه تمام عمر همراه باشد چه بعد از آن خودشكى نيست كه بايد گذاشت و رفت و همه عمر هم اندك است در جنب زمان پاينده بعد از آنچه نمايد.. و هرگاه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 311

چنين بودى كو در آن اندك وقت نيز با من نباشد و آن نيز مثلساير اوقات باشد.

4556 تنافسوا فىالاخلاق الرّغيبة و الاحلام العظيمة و الاخطار الجليلة يعظم لكم الجزاء. رغبت كنيددر خويهاى پسنديده، و در بردباريهاى بزرگ، و در قصدها و انديشه‏هاى بلند كه درخاطر داشته باشيد بعمل آوردن آنها را تا اين كه بزرگ شود از براى شما پاداش. يعنىاگر اينها را بكنيد بزرگ شود از براى شما اجر و پاداش از جانب حق تعالى، و ممكناست كه مراد به «أخطار  جليله» قصدها و انديشه‏هاى بلند نباشد بلكه مراتب بلندباشد يعنى مراتب بلند در درگاه حق تعالى و مراد به «رغبت‏كردن در آنها» رغبت كردندر تحصيل آنها باشد باطاعت و فرمانبردارى حق تعالى.

4557 تبادرواالمكارم، و سارعوا الى تحمّل المغارم، و اسعوا فى حاجة من هو نائم يحسن لكم فىالدّارين الجزاء و تنالوا من اللّه عظيم الحباء. پيشى گيريد بمكارم يعنى افعالنيكو، و شتاب كنيد بسوى برداشتن قرضها يعنى بر خود گرفتن قرضهاى مردم، و بشتابيددر بر آوردن حاجت كسى كه او در خواب باشد، يعنى بى‏خبر باشد از آن و تلاش آن نكردهباشد نزد شما تا اين كه نيكو باشد از براى شما در هر دو سرا پاداش، و برسيد ازجانب خدا بعطاى بزرگ.

4558 تعصّبوالخلال الحمد من الحفظ للجار و الوفاء بالذّمام و الطّاعة للبرّ و المعصية للكبر وتحلّوا بمكارم الخلال.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 312

تعصب بكشيد از براى خصلتهاى حمد يعنى خصلتهاى ستوده ياخصلتهائى كه سبب حمد و ستايش شود از نگاهدارى حرمت همسايه، و وفا كردن بحق پيمان،و فرمانبردارى مر نيكوئى را، و نافرمانى مر تكبر را، و آراسته شويد بخصلتهاىگرامى.

4559 تبادرواالى محامد الافعال و فضائل الخلال و تنافسوا فى صدق الاقوال و بذل الاموال. پيشىگيريد بسوى كارهاى ستوده، و خصلتهائى كه سبب افزونى است، و رغبت كنيد در راستىگفتارها و عطا كردن مالها.

4560 تقرّب الىاللّه سبحانه بالسّجود و الرّكوع، و الخضوع لعظمته و الخشوع. نزديكى بجوى بسوىخداى سبحانه بسجده‏كردن و ركوع‏كردن، و پستى‏نمودن از براى بزرگى او و فروتنىنمودن. و در بعضى نسخه ها بجاى «الخشوع»: «الخنوع» است و آن هم بمعنى خضوع و خشوعاست.

4561 تادّمبالجوع و تادّب بالقنوع. نان خورش كن بگرسنگى، و ادب فراگير براضى شدن بقسمت. يعنىگرسنگى را نان خورش خود كن يعنى هر وقت كه چيزى مى‏خورى آن قدر مخور كه سير شوىبلكه اين قدر بخور كه باز قدرى گرسنه باشى، پس گويا آنچه را خورده با گرسنگى خوردهو گرسنگى نان خورش آن شده، و ممكن است كه مراد اين باشد كه نان خورش فرا مگير غيرگرسنگى بلكه خورش تو همين نانى باشد با گرسنگى بر وجهى كه مذكور شد، و ممكن است كهغرض اشاره باين نيز باشد كه گرسنگى كار نان خورش هم ميكند، زيرا كه غرض از نانخورش لذيذشدن نان است بآميختگى بآن و كسى كه هر چه خورد با گرسنگى خورد اگر همهنان خشك خورد چندان لذيذ باشد از براى او كه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 313

حاجت بنان خورش نباشد. و «ادب فراگير براضى شدن» يعنى آن راادب خود كن كه بهترين آداب است چه هر كه راضى شد به آن چه خداى عزّ و جلّ از براىاو قسمت و تقدير كرده طلب زياده بر آن نمى‏كند و بسبب آن بحرامى نمى‏افتد و از تعبو زحمت سعى فارغ مى‏شود و اين سعادت و نيكبختى دنيا و آخرت است.

4562 تداو منداء الفترة فى قلبك بعزيمة و من كرى الغفلة فى ناظرك بيقظة. دوا كن در دستى را دردل خود بعزيمتى، و پينكى  بيخبرى را در چشم خود ببيدارى يعنى هرگاه سستى در دل توباشد در كردن كارهاى خير پس آن دردى است بايد علاج كرد آن را بعزيمتى يعنى بتحصيلنيت و قصد جزمى بر كردن آنها كه ديگر بهيچ وجه سستى در آن راه نيابد، و هرگاهپينكى بيخبرى ديده بصيرت ترا فراگيرد آن هم دردى است كه دواى آن اين است كه خود راخوب بيدار گردانى و آن بيخبرى را بالكليه از خود زايل نمائى.

4563 تمسّك بحبلالقرآن و انتصحه و حلّل حلاله و حرّم حرامه و اعمل بعزائمه و احكامه. دست بزنبريسمان قرآن، و قبول كن نصيحت آن را، و حلال گردان حلال آن را، و حرام گردان حرامآن را، و عمل كن بواجبيهاى آن و همه احكام آن. چون «ريسمان» چيزى است كه دستمى‏زنند بآن و وسيله مى‏سازند آن را از براى بالارفتن يا پائين آمدن بجائى كهخواهند و مانند آن و شايع شده استعمال آن در هر چه وسيله چيزى بشود و «ريسمانقرآن» هم از آن قبيل است يعنى بوسيله كه آن قرآن است. و «عمل كردن بواجبهاى آن»باين است كه آنها را البته بجا آورد و ترك نكند و به «همه احكام» باين كه آنها رابر آن نحو داند و بآن نحو در باره آنها سلوك كند پس اگر

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 314

حرمت چيزيست ترك كند آن را البته و اگر استحباب آنست بهتر داندكردن آن را، و اگر كراهت آنست بهتر داند نكردن آن را، و اگر حليت آنست مساوى داندكردن و نكردن آن را، و همچنين در احكام وضع مثل صحت و فساد و امثال آنها.

4564 تخيّرلنفسك من كلّ خلق احسنه فانّ الخير عادة. برگزين از براى نفس خود از هر خصلتى بهترآن را، پس بدرستى كه خير عادت است يعنى افضل خير آنست كه آدمى عادت بآن كرده باشدو مداومت بآن كند نه چيزى كه گاهى كند و عادت بآن نكرده باشد و اين وجه ترغيبفرمودن ببهتر از هر خصلتى است، زيرا كه «خصلت» صفتى را گويند كه راسخ شده باشد درآدمى و ملكه او شده باشد و عادت كرده باشد بآن، و حاصل كلام اين است كه تخصيصترغيب بخصلت بهتر باعتبار اين است كه افضل خير آن است كه عادت شده باشد و كردن آنخو و خصلت گشته باشد.

4565 تجنّب منكلّ خلق اسوأه و جاهد نفسك على تجنّبه فانّ الشّرّ لجاجة. دورى گزين از هر خوئىبدتر آن را، و جنگ كن با نفس خود بر سر دورى‏گزيدن از آن، پس بدرستى كه شرّ لجاجتاست. «لجاجت» چنانكه مكرّر مذكور شد بمعنى دشمنى كردن و ايستادگى نمودن بر باطلاست، و مراد اين است كه: شرّ لجاجت دارد يعنى نفس بر سر آن خصومت ميكند ياايستادگى ميكند پس تا كسى جهاد نكند با او، دورى از او نمى‏تواند نمود.

4566 تجاوز عنالزّلل و اقل العثرات ترفع لك الدّرجات. بگذر از لغزشها و در گذر از بر و درافتادنها تا اين كه بلند شود از براى تو پايه ها.

يعنى اگر بگذرى از لغزشهاى مردم و برو در افتادنهاى ايشان يعنىگناهان و تقصيراتى كه نسبت بتو كرده باشند، «بلند مى‏شود از براى تو مرتبه‏ها»يعنى بسبب گذشتن از هر لغزشى مرتبه از براى تو بلند مى‏شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 315

4567 تغمّدالذّنوب بالغفران سيّما فى ذوى المروءة و الهيئات. بپوشان گناهان را يعنى گناهانمردم را بآمرزش خصوصا در صاحبان مروّت و سيرتها، «مروءت» چنانكه مكرّر مذكور شدبمعنى مردى است يا آدميت. و مراد به «صاحبان سيرتها» جمعى‏اند كه ميان مردم آبرو وعزّتى داشته باشند و از خفت و ذلت بيباك نباشند.

4568 تعجيلالبرّ زيادة فى البرّ. شتاب‏كردن در نيكوئى زيادتى است در نيكوئى.

4569 تأخيرالشرّ افادة خير. پس‏انداختن شرّ كسب‏كردن خيريست يا عطاكردن خيريست يعنى پسانداختن كسى شرّ كسى را كه خواهد بعمل آورد همين كسب خيريست از براى او، ياعطاكردن خيريست از او هر چند بالكليه آن را رفع نكرده باشد، و ممكن است كه شامل پسانداختن اين كس نيز باشد شرّى را كه اراده داشته باشد، زيرا كه آن پس انداختن ازبراى او كسب خيريست يا عطاى خيريست  هر چند آخر آن شرّ را بعمل آورد.

4570 تغافل يحمدامرك. تغافل كن تا ستوده شود كار تو، مراد تغافل از گناهان و تقصيرات مردم است وخود را بى‏خبر وانمودن از آنها.

4571 تحمّل يجلّقدرك. تحمل كن تا بلند شود قدر تو. مراد تحمل بى‏ادبيها و درشتيهاى مردم است،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 316

يا تحمل و بر خود گرفتن ديون مردم و اخراجات و مؤنات ايشان.

4572 تدارك فىآخر عمرك ما اضعته فى اوّله تسعد بمنقلبك. بازيافت و تلافى كن در آخر عمر خود آنچهرا ضايع كرده باشى در اوّل آن تا نيكبخت گردانى بازگشت خود را، يا نيكبخت گردى دربازگشت خود .

4573 تزكيةالاشرار من اعظم الاوزار. پاكيزه وانمودن بدان از بزرگترين گناهان است، زيرا كهدروغ فى نفسه از گناهان بزرگ است و اين دروغ متضمن ترك نهى از منكر نيز شده بلكهمتضمن ترغيب بآن.

4574 تفكّركيفيدك الاستبصار و يكسبك الاعتبار. فكر كردن تو مى‏بخشد بتو بينائى را، و كسبمى‏فرمايد ترا عبرت گرفتن.

4575 تكبّرك فىالولاية ذلّ فى العزل. تكبر كردن تو در حكومت خواريى است در معزولى. يعنى سببخوارى در معزولى مى‏شود، زيرا كه نمى‏شود كه مردم بسبب تكبر كسى با او بد نشوند ودر صدد تلافى نباشند و چون در وقت حكومت تلافى آن نمى‏توانند كرد مى‏گذرانند و بعداز معزولى كه مى‏توانند تلافى كرد تلافى ميكنند و او را خفيف و خوار مى‏نمايند، وقطع نظر از آن ظاهرست كه در وقت عزل خود تكبر نمى‏تواند كرد و اگر بكند خفيف وخوار مى‏گردد پس ناچار بايد كه تغيير سلوك نمايد و ظاهرست كه همين در نظر بصيرتخفت و خواريى است و غرض اين است كه حكام بايد كه رعايت اين بكنند و در زمان حكومتتكبر نكنند تا از خوارى در معزولى ايمن باشند.

4576 تكثّركبمالا يبقى لك و لا تبقى له من اعظم الجهل.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 317

بسيار شمردن تو خود را به آن چه باقى نمى‏ماند از براى تو، وباقى نمى‏مانى تو از براى آن از بزرگترين نادانى است. يعنى بسيار شمردن خود بسببقوم و قبيله و فرزندان و ملازمان و امثال آنها كه نه آنها باقى مى‏مانند از براىتو، و نه تو باقى مى‏مانى از براى آنها، از بزرگترين جهل است، آدمى بايد كه عملصالح او كه باقى مى‏ماند از براى او بسيار باشد. و ممكن است كه «بسيار شمردن»كنايه باشد از مطلق نازش نمودن به آن چه نازش ميكنند مردم بآن از مال و جاه و غيرآن. و ممكن است كه «تكثر» بمعنى بسيار شمردن نباشد بلكه بمعنى بسيار شدن باشد وترجمه اين باشد كه: بسيار شدن تو به آن چه باقى نمى‏ماند، تا آخر، و مراد به«بسيار شدن بآن» بسيار نمودن آن باشد و سعى كردن در تحصيل قدرى بسيار از آن. وممكن است كه «تكثرك» بثاى سه نقطه بالا چنانكه در نسخه واقع شده نباشد بلكه بباىيك نقطه زير باشد و معنى اين باشد كه: تكبر نمودن تو به آن چه، تا آخر. و بنا براين معنى ظاهرست.

4577 تعجيلالياس احد الظّفرين. تعجيل كردن نوميدى يكى از دو فيروزى است. مراد اين است كههرگاه كسى حاجتى نزد كسى آورد اگر او حاجت او را بر نياورد پس در نوميدساختن اوتعجيل كند كه آن هم يك راحتى است از براى او، بسبب فارغ‏شدن از تعب و زحمت سعى و ترددو انتظار، نه مانند اكثر اهل روزگار كه كسى كه حاجتى نزد ايشان ببرد با وجود اينكه اصلا اراده برآوردن آن ندارند وعده ميكنند باو و او را اميدوار مى‏سازند ومدّتها در تعب و زحمت مى‏دارند.

4578 توقّعالفرح احدى الرّاحتين. توقع داشتن گشايش يكى از دو راحت است، يعنى هرگاه كسى غم واندوه كسى را بسبب عسرت و پريشانى يا غير آن بالفعل گشايش نتواند داد امّا در وقتديگر تواند گشايش داد و اراده آن داشته باشد بهتر اين است كه او را وعده كند واميدوار سازد و متوقع گشايش گرداند، زيرا كه آنهم يكى از دو راحت است و بهتر است‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 318

از اين كه مأيوس باشد از گشايش و اميد آن هم نداشته باشد.

4579 تعلّم علممن يعلم و علم علمك من يجهل، فاذا فعلت ذلك علّمك ما جهلت و انتفعت بما علمت.بياموز علم كسى را كه ميداند، و تعليم كن علم خود را بكسى كه نمى‏داند، پس هرگاهبكنى اين را تعليم ميكند او ترا چيزى را كه ندانى تو، و سودمند مى‏گردى به آن چهتو دانسته. مراد اين است كه از تعليم گرفتن از كسى چيزى را كه داند هر كه باشد شرمنبايد كرد و آن را نقص خود نبايد دانست هر چند او پست مرتبه از تو باشد، زيرا كهتعليم گرفتن از او باعث اين مى‏شود كه چيزى را كه ندانى بتو بياموزد و تو دانا شوىبآن، و دانائى كمالى است كه از براى تحصيل آن از امثال آن امور باك نبايد داشت، وهمچنين در تعليم كردن آنچه دانى بمردم مضايقه نبايد كرد، زيرا كه اين معنى ازمنافع عمده علم است و ثواب و اجر آن عظيم است. پس انتفاع كامل از علم اين است كهبعمل آيد .

4580 تتبّعالعورات من اعظم السّوءات. از پى رفتن عورتها از بزرگتر خصلتهاى بدست. «عورت» چيزىرا گويند كه آدمى خواهد كه آن را بپوشد و مردم بر آن مطلع نشوند مثل عيبها وگناهان. و مراد اين است كه از پى رفتن عيوب و گناهان مردم و تفحص و تجسس كردن آنهااز بزرگتر خصلتهاى بدست.

4581 تتّبعالعيوب من اقبح العيوب و شرّ السّيّئات. از پى رفتن عيبها از زشت ترين عيبهاست وبدترين گناهان است، اين بمنزله تأكيد فقره سابق است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 319

4582 تواضعالشريف يدعو الى كرامته. فروتنى كردن بلند مرتبه مى‏خواند بگرامى بودن او، يعنىسبب اين مى‏شود كه مردم او را عزيز و گرامى دارند.

4583 تكبّرالدّنىّ يدعو الى اهانته. تكبر كردن پست‏مرتبه مى‏خواند به خوار كردن او، يعنى سبباين مى‏شود كه مردم او را خوار و ذليل كنند، زيرا كه تكبر از و كشيدن بر مردمبسيار دشوارترست از تكبر كشيدن از كسى كه بلند مرتبه باشد، و چون پست مرتبه استرعايت او نمى‏كنند پس همين كه تكبر كند خفيف و خوارش ميكنند.

4584 تناس مساوىالاخوان تستدم ودّهم. فراموش بنما بديهاى برادران را تا دايم دارى دوستى ايشان را.مراد به «فراموش نمودن بديهاى ايشان» اين است كه چنان سلوك خوبى با ايشان بكند كهايشان گمان كنند كه او آنها را فراموش كرده و اگر نه باين خوبى با ايشان سلوكنمى‏كرد، و ظاهرست كه هرگاه كسى چنين سلوك با دوستان كند دوستى ايشان پاينده ماند.

4585 تجنّبواالمنى فانّها تذهب ببهجة نعم اللّه عندكم، و تلزم استصغارها  لديكم و على قلّةالشّكر منكم. دورى كنيد از آرزوها پس بدرستى كه آنها مى‏برند نيكوئى نعمتهاى خدارا نزد شما، و لازم مى‏سازند كوچك شمردن آنها را نزد شما، و بر كمى شكر از شما.مراد اين است كه آرزوها داشتن باعث اين مى‏شود كه نعمتهاى خدا كه نزد شما باشدنيكو ننمايد در نظر شما، باعتبار اين كه توقع آن آرزوها داريد و بعمل نيامده، وهمچنين باعتبار مذكور لازم مى‏سازد كه نعمتهاى او را كه نزد شما باشد كوچك شماريد.و «بر كمى شكر» يعنى لازم مى‏سازد شما را و مى‏دارد بر كمى شكر از شما، باعتباركوچك شمردن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 320

آنها. و دور نيست كه عبارت چنين بوده باشد «و تبعث على قلةالشكر منكم» يعنى و برمى‏انگيزاند بر كمى شكر از شما. و لفظ «تبعث» از قلم ناسخافتاده باشد. و در بسيارى از نسخه‏ها «تلزم» نيز نيست و ظاهر اين است كه آن نيز ازسهو بعضى ناسخين است، و ممكن است كه «بهجت» بمعنى نيكوئى نباشد بلكه بمعنى فرح و شادمانىباشد و ترجمه اين باشد كه آنها مى‏برند شادمانى نعمتهاى خدا را يعنى آن شادمانى راكه بايد بسبب آنها حاصل شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 321

حرفثاء

حرف «ثاء» بلفظ «ثمره»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىّبن ابى طالب عليه السلام در حرف «ثاء» بلفظ «ثمره» كه بمعنى ميوه است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 322

فرموده است آن حضرت عليه السلام:

4586 ثمرة العلممعرفة اللّه. ميوه دانش شناختن خداست، پس علمى كه در آن دخلى نداشته باشد چندانثمره ندارد.

4587 ثمرةالايمان الفوز عند اللّه. ميوه ايمان فيروزى يافتن نزد خداست، يعنى فيروزى يافتنبسعادت اخروى.

4588 ثمرة الوعظالانتباه. ميوه پند گفتن بيدار شدن است، پس كسى كه بيدار نشود از آن، موعظه كردناو و موعظه شنيدن او لغو و بى‏فايده باشد.

4589 ثمرة العقلالاستقامة. ميوه عقل و خرد راست ايستادن است بر حق در هر باب، و ميل نكردن از آن،پس هر كه با وجود عقل از حق ميل كند عقل او را ثمره نباشد.

4590 ثمرة الحزمالسّلامة. ميوه دور انديشى سلامتى است. يعنى فايده دور انديشى كردن در كارها و فكرو تأمّل در عاقبت آنها سلامتى عاقبت است، زيرا كه هر كارى كه بعد از حزم ودورانديشى كرده شود غالب اين است كه مفسده بر آن مترتّب نشود و اگر بشود هم مجرّد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 323

مفسده دنيوى باشد و امر آن سهل است و با وجود بذل جهد در حزم ودور انديشى مفسده اخروى كه عمده است بر آن مترتّب نتواند شد.

4591 ثمرة الخوفالامن. ميوه ترس ايمنى است. يعنى ميوه ترس از خدا ايمنى است از عذاب و عقاب او،زيرا كه كسى را كه ترس از او باشد كارى نمى‏كند كه مستحقّ عذاب او گردد، پس در روزحساب ايمن گردد هرچند در اين نشأه ايمن نباشد بسبب احتمال تقصير و گناه.

4592 ثمرةالمقتنيات الحزن. ميوه اموال كسب كرده شده يا ذخيره كرده شده اندوه است. يعنىاندوه از براى حفظ و حراست آنها در دنيا، و حساب آنها در آخرت.

4593 ثمرة العفةالصّيانة. ميوه عفت يعنى بازايستادن از حرامها نگاهدارى است. يعنى حفظ و نگاهدارىخود از عذاب و عقاب.

4594 ثمرةالدّين الامانة. ميوه ديندارى امانت است، يعنى خيانت نكردن نه با خداى عزّ و جلّ ونه با خلق.

4595 ثمرة الفكرالسّلامة. ميوه فكر سلامتى است، يعنى ميوه فكر در هر كارى پيش از كردن آن سلامتىعاقبت آنست و اين كه ضرر و مفسده بر آن مترتّب نشود.

4596 ثمرةاللّجاج العطب. ميوه لجاجت يعنى دشمنى كردن با مردم يا ايستادگى بر باطل هلاكت استيعنى هلاكت اخروى يا دنيوى يا هر دو.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 324

4597 ثمرة العجزفوت الطّلب. ميوه عاجزى فوت‏شدن مطلب  است ظاهر اينست كه مراد بعاجزى خود را بعجزانداختن و كاهلى كردن در سعيهاست نه عجز واقعى و مراد مذمّت عجز بآن معنى است باينكه ثمره آن فوت مطالب اخروى و دنيويست.

4598 ثمرة الحرصالعناء. ميوه حرص تعب كشيدنست. يعنى ثمره كه بر آن مترتّب مى‏شود تعبى است كه حريصمى‏كشد و اگر نه چيزى از براى او بسبب حرص زياد نمى‏شود بر آنچه تقدير شده از براىاو، و بر تقديرى هم كه زياد شود چه كار او مى‏آيد كسب آن و گذاشتن آن از براىديگرى چنانكه شيوه حريص است.

4599 ثمرةالقناعة الغناء. ميوه قناعت كردن توانگريست. زيرا كه كسى كه قناعت كند محتاجبديگرى نمى‏شود و توانگرى از اين بالاتر نمى‏باشد، و ممكن است كه قناعت بالخاصيهسبب توانگرى ظاهرى هم بشود.

4600 ثمرة العلمالعبادة. ميوه علم عبادت است. و علمى كه با عمل نباشد ثمره ندارد بلكه باعث زيان وخسران است چنانكه مكرّر مذكور شد.

4601 ثمرةاليقين الزّهادة. ميوه يقين يعنى يقين باحوال مبدء و معاد زهادت است يعنى بى‏رغبتىدر دنيا، زيرا كه كسى را كه يقين به آنها باشد ميداند كه دنيا فانى است و آخرتپاينده و باقى، و آخرت در گرو عمل است بخلاف دنيا، و حق تعالى روزى بقدر ضرورى راالبته مى‏رساند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 325

و زياده بر آن چندان در كار نيست بلكه حرص بر آن مانع از سعىاز براى آخرت مى‏شود و با وجود اين مراتب ظاهرست كه رغبت او در دنيا كم مى‏گردد.

4602 ثمرة العقللزوم الحقّ. ميوه عقل و خرد لازم بودن با حق است و جدا نشدن از آن، زيرا كه عاقلميداند كه لازم بودن با حق در هر باب سبب سعادت و نيكبختى او مى‏گردد و ميل از آنو عدول بباطل سبب شقاوت و بدبختى، پس اگر عاقل عمل بمقتضاى عقل خود كند و خود رابسعادت رساند عقل او را ثمره باشد، و اگر عمل نكند و بدبخت گردد ثمره بر عقل اومترتّب نگردد.

4603 ثمرة الادبحسن الخلق. ميوه ادب آموختن نيكوئى خو و خصلت است، يعنى اين است كه آدمى خوى وخصلت خود را نيكو كند، پس هر كه چنان نكند ثمره بر ادب آموختن او مترتّب نگردد.

4604 ثمرةالتّفريط ملامة. ميوه تقصير كردن سرزنشى است يعنى تقصير كردن در امور اخروى، وهمچنين آنچه ضرور باشد از امور دنيوى. و مراد بسرزنش سرزنش خدا و خلق هر دو است.

4605 ثمرة الفوتندامة. ميوه فوت پشيمانى است. مراد فوت كردن هر مطلب ضرورى است از مطالب آخرت ودنيا، و غرض اينست كه كاهلى‏كردن در آنها و سعى نكردن تا اين كه فوت شود ثمره بغيرندامت و پشيمانى ندارد.

4606 ثمرة العجبالبغضاء. ميوه خود بينى شدّت دشمنى است. يعنى دشمنى حق تعالى يا صاحب آن، و دشمنىخلق نيز.

4607 ثمرةالمراء الشّحناء.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 326

ميوه جدل كردن دشمنى است. يعنى دشمنى مردم با صاحب آن بلكهدشمنى حقّ تعالى نيز.

4608 ثمرةالرّضا الغناء . ميوه رضا يعنى رضا بقسمت و تقدير حق تعالى توانگريست، زيرا كه كسىكه راضى و خشنود شد بقسمت خود ديگر طلب نكند و اين توانگرى حقيقى است، و ممكن استكه بالخاصيه سبب توانگرى ظاهرى نيز گردد.

4609 ثمرةالطّمع الشّقاء . ميوه طمع بدبختى است، زيرا كه صاحب آن در دنيا هميشه در تعب وزحمت و خفت و ذلت باشد و باعث زيان و خسران آخرت نيز گردد و اين بدبختى در دنيا وآخرت است.

4610 ثمرةالطّاعة الجنّة. ميوه طاعت يعنى فرمانبردارى حق تعالى بهشت است.

4611 ثمرة الولهبالدّنيا عظيم المحنة. ميوه شيفتگى بدنيا سخت بزرگست، زيرا كه در دنيا صاحب خود راهميشه در تعب و زحمت سعى و طلب دارد و در آخرت در محنت عذاب و عقاب.

4612 ثمرةالحياء العفّة. ميوه شرم عفت است، يعنى باز ايستادن از حرامها، زيرا كه كسى كه ازخدا شرم داشته باشد مخالفت او نمى‏كند بلكه شرم از خلق نيز باعث ترك بسيارى از محرّماتمى‏شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 327

4613 ثمرةالتّواضع المحبّة. ميوه فروتنى كردن دوستى است، يعنى دوستى خداى عزّ و جلّ مر صاحبآن را و همچنين دوستى خلق.

4614 ثمرة الكبرالمسبّة. ميوه تكبر دشنام است، يعنى دشنام دادن مردم و صاحب آن را در حضور ياغيبت.

4615 ثمرةالعجلة العثار. ميوه تعجيل كردن در كارها يعنى كردن آنها بى تأمّل و تفكر لغزشاست، يعنى اينست كه بسيار سبب لغزش و افتادن در مهالك و مفاسد مى‏شود.

4616 ثمرة العقلصحبة الاخيار. ميوه عقل و خرد صحبت داشتن با نيكان است، يعنى در دنيا صاحب خود رابر اين مى‏دارد كه با نيكان صحبت دارد تا از ايشان كسب نيكى كند و از سرايت بدىايشان ايمن باشد، و همچنين بر اطاعت و فرمانبردارى حق تعالى مى‏دارد تا در آخرت بانيكان محشور شود و صحبت دارد.

4617 ثمرةالتجربة حسن الاختيار. ميوه آزمايش كردن نيكوئى اختيار است، يعنى فايده آزمايشكردن خوب و بد هر كس و نفع و زيان هر كار اين است كه در هر باب خوب و نافع رااختيار كند و از بد و مضرّ اجتناب نمايد، و اگر نه بر مجرّد دانستن آنها ثمرهمترتّب نمى‏شود.

4618 ثمرةالزّهد الرّاحة. ميوه زهد يعنى بى رغبتى در دنيا يا ترك آن راحت است يعنى در دنياو آخرت.

4619 ثمرة الشّكالحيرة.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 328

ميوه شكّ حيرانى است. «شكّ» در چيزى چنانكه مكرّر مذكور شد ايناست كه آدمى متردّد باشد ميانه دو طرف آن و هر دو مساوى باشد در نظر او، و ظاهرستكه اين معنى باعث حيرانى مى‏شود پس كسى كه خواهد كه در كارى حيرانى نكشد بايد كهسعى كند كه خود را در آن از شكّ در آرد و بيقين رساند يا ظنّ لااقلّ.

4620 ثمرةالشّجاعة الغيرة. ميوه شجاعت غيرتست، يعنى ننگ داشتن از چيزى چند كه لايق آدمى يااهل او يا دوستان او نباشد و دفع كردن آنها، پس كسى را كه آن ننگ نباشد شجاعت اورا ثمره نباشد.

4621 ثمرة الكرمصلة الرّحم. ميوه كرم يعنى جود و سخاوت يا گرامى و بلند مرتبه بودن صله رحم است،يعنى پيوند با ايشان و احسان نمودن بايشان. و مراد اينست كه ثمره عمده آن اينست واگر نه ثمرات ديگر بسيار دارد.

4622 ثمرةالشّكر زيادة النّعم. ميوه شكر زيادتى نعمتهاست، چنانكه حق تعالى فرموده كه اگرشكر كنيد هرآينه زياد ميكنم نعمت را از براى شما.

4623 ثمرة طولالحيوة السّقم و الهرم. ميوه درازى زندگانى بيمارى و پيريست، غرض اينست كه غايتطول عمر دنيا كه آن همه مردم خواهش آن ميكنند اينست، پس آدمى بايد كه خواهش حياتاخروى داشته باشد و سعى كند از براى آن كه جاويدست و بيمارى و پيرى را در عقبندارد.

4624 ثمرة العلمالعمل به.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 329

ميوه علم عمل كردن به آنست چنانكه مكرّر مذكور شد.

4625 ثمرة العملالاجر عليه. ميوه عمل مزد بر آنست كه حق تعالى مى‏دهد

4626 ثمرة العقلالعمل للنّجاة. ميوه عقل و خرد عمل كردنست از براى رستگارى.

4627 ثمرة العلمالعمل للحياة. ميوه علم عملست از براى زندگانى. يعنى از براى زندگانى جاويد و راحتو آسايش در آن.

4628 ثمرة الانسباللّه الاستيحاش من النّاس. ميوه انس و آرام گرفتن بخدا وحشت و رم‏كردن ازمردمست، مراد به «انس گرفتن بخدا» بسيارى ذكر و ياد خدا كردنست، و مراد اينست كه:ثمره آن اينست كه آدمى بسبب آن وحشت و رم ميكند از مردم و مأيوس مى‏شود از ايشان وبالكليه متوسل مى‏شود بحق تعالى، و اين سبب سعادت و نيكبختى دنيوى و اخروىمى‏گردد.

4629 ثمرة العقلمداراة النّاس. ميوه عقل و خرد مداراكردن با مردمست تا اين كه از ضرر ايشان ايمنباشد.

4630 ثمرةالشّره التّهجّم على العيوب. ميوه حرص زياد ناگاه داخل شدن بر عيبهاست، زيرا كهحرص زياد مى‏دارد آدمى را بر ارتكاب محرّمات كه عمده عيبهاست بر امورى چند كه باعثخفت و ذّلت او باشد از اخلاق و اعمال.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 330

4631 ثمرةالذّكر استنارة القلوب. ميوه ذكر و ياد خدا روشن شدن دلهاست.

4632 ثمرة الحسدشقاء الدّنيا و الآخرة. ميوه حسد و رشك بدبختى دنيا و آخرتست. «حسد» چنانكه مكرّرمذكور شد اينست كه آدمى نعمتى را كه بر كسى ببيند غمگين شود از آن و آرزوى آن كندكه آن زايل شود از او، خواه از براى خود خواهد و خواه نخواهد. و «بودن ثمره آنبدبختى دنيا و آخرت» ظاهرست، زيرا كه صاحب آن در دنيا هميشه در الم حزن و اندوهاست زيرا كه كم اتفاق مى افتد كه نعمتى بر كسى نبيند و بسبب آن محزون و غمگيننگردد، و «بدبختى اخروى او» نيز ظاهرست، زيرا كه آن از صفاتيست كه ذمّ آن در شرعاقدس بسيار شده.

4633 ثمرةالاخوّة حفظ الغيب و اهداء العيب. ميوه برادرى حفظ غيبست و هديه دادن عيب يعنى.اينست كه هر يك در غايبانه ديگرى جانب او را نگاهدارند بذكر و ياد او بخوبى، و زجرو منع كسى كه او را ببدى ياد كند و دعا و استغفار و مانند اينها از لوازم برادرى.و مراد به «هديه آوردن عيب» اينست كه عيب هم را بيكديگر بگويند تا از خود زايلكنند و اين را بمنزله تحفه و هديه دانند كه برادران از براى يكديگر مى‏برند چهتحفه و هديه به از اين نمى‏باشد كه عيبى از كسى زايل شود و مراد به «برادرى» دوستىاست يا مطلق برادرى كه همه مؤمنان با يكديگر دارند بسبب ايمان كه در حقيقت آن همدوستى را لازم دارد.

4634 ثمرةالقناعة الاجمال فى المكتسب و العزوف عن الطّلب. ميوه قناعت اعتدال در كسبست وعزوف از طلب، مراد اينست كه قناعت اينست كه كسى ميانه روى كند يا اين كه هرگاهنباشد زياده از قدر ضرورى نخواهد، و ثمره‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 331

اين آن نيست كه كسى در اصل كسب نكند، زيرا كه از كسب قدر ضرورىهرگاه نباشد چاره نيست بلكه اين كه افراط در كسب نكند و از براى زياده از قدرضرورى يا قدر ميانه روى كسب نكند. و «عزوف» بمعنى ناخوش داشتن چيزى و برگشتن از آنو ترك آنست، و مراد بطلب طلب از مردم است نه سعى و كسب و مراد اينست كه: ثمرهقناعت اينست كه كسى اعتدال در كسب كند و طلب از مردم را ناخوش دارد و ترك نمايد.

4635 ثمرةالدّين قوّة اليقين. ميوه ديندارى قوّت يقين است، يعنى يقين باحوال مبدأ و معاد.پوشيده نيست كه ظاهر اينست كه ديندارى ميوه يقين يا قوّت آن باشد نه اين كه يقينيا قوّت آن ميوه ديندارى باشد، و ممكن است كه گفته شود كه: اگر چه ديندارى ثمرهيقينست و بسبب يقين حاصل مى‏شود امّا قوّت يقين ثمره ديندارى مى‏تواند بود باين كهتصلب كسى در دين سبب اين شود در واقع كه يقين او قوى گردد، و استبعادى در آن نيست.

4636 ثمرة الورعصلاح النّفس و الدّين. ميوه پرهيزگارى صلاح نفس و دين است، يعنى اينست كه حال نفسصاحب آن مستقيم و شايسته باشد و بهلاكت نيفتد و دين او درست باشد و فاسد نشود.

4637 ثمرةالعفّة القناعة. ميوه عفت يعنى پرهيزگارى و باز ايستادن از محرّمات قناعت است.مخفى نيست كه ظاهر اينست كه عفت ثمره قناعت باشد نه اين كه قناعت ثمره عفت باشد،زيرا كه عفت امريست كه فى نفسه فايده مى‏تواند بود بخلاف قناعت كه فى نفسه فايدهنيست تا ملاحظه فايده از براى آن نشود، و ممكن است جواب باين كه عفت را اگر چهفايده قناعت مى‏توان شمرد نهايت قناعت را نيز بعد از ملاحظه فوايدى كه دارد مثلعزيز شدن نزد خدا و خلق و مأيوس شدن از خلق و فارغ شدن از تعب و زحمت‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 332

سعى و طلب و امثال آنها فايده عفت مى‏توان شمرد و از براىفايده شمردن آن لازم نيست كه آن فى نفسه فايده باشد و كافى نباشد ترتّب فايده برآن بلكه مى‏توان گفت كه: عفت نيز فى نفسه فايده نيست بلكه فايده بودن آن باعتباراينست كه سبب رضا و خشنودى حق تعالى مى‏شود و آنچه بر آن مترتّب مى‏گردد، پس چونهر يك از عفت و قناعت سبب يكديگر مى‏تواند شد و هر يك فايده شمرده مى‏تواند شد هرچند باعتبار فايده باشد كه بر آن مترتّب مى‏شود پس هر يك را فايده ديگرى مى‏توانشمرد، و ممكن است كه در فايده شمردن قناعت از براى عفت اشاره باشد ببزرگى مرتبهقناعت و اين كه آن هر چند باعتبار لوازم آن باشد بمرتبه ايست كه آن را ثمره عفتمى‏توان گرفت و اللّه تعالى يعلم.

4638 ثمرةالتّورع النّزاهة. ميوه پرهيزگارى پاكيزگى است يعنى پاكيزگى از گناهان و گرانيهاىوزر و وبال آنها.

4639 ثمرةالطّمع ذلّ الدّنيا و الآخرة. ميوه طمع خوارى دنيا و بدبختى آخرتست.

4640 ثمرة الكذبالمهانة فى الدّنيا و العذاب فى الآخرة. ميوه دروغگوئى خوارى در دنياست و عذاب درآخرت.

4641 ثمرة الأملفساد العمل. ميوه اميد فاسد شدن عمل است، زيرا كه كسى را كه اميد و آرزوئى باشدمشغول مى‏شود بسعى از براى آن و باز مى‏ماند از عمل از براى آخرت بر وجهى كه بايد.

4642 ثمرة العلماخلاص العمل. ميوه علم خالص گردانيدن عمل است، يعنى از براى حق تعالى و آميختهنساختن آن بغرضى ديگر كه منافى آن باشد چنانكه مكرّر مذكور شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 333

4643 ثمرة العقلالصّدق. ميوه عقل و خرد صدق است، يعنى راستگوئى يا راستى در هر باب.

4644 ثمرة الحلمالرّفق. ميوه بردبارى همواريست، يعنى هموارى كردن با مردم و درشتى نكردن در وقتخشم و غضب.

4645 ثمرةالحكمة الفوز. ميوه حكمت فيروزى يافتن است، يعنى بسعادت اخروى و دنيوى. و «حكمت»چنانكه مكرّر مذكور شد علم با عملست.

4646 ثمرةالقناعة العزّ. ميوه قناعت عزّت است، يعنى عزّت نزد خداى عزّ و جلّ و خلق.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation