بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 3, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     004 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     017 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     019 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
 

 

 
 

3968 آفة النّجحالكسل. آفت فيروزى كاهلى است، يعنى آفت فيروزى يافتن بمطالب و حاجات كاهليست و هركه راه كاهلى بخود ندهد و سعى و اهتمام در حاجات خود كند باكثر آنها فيروزى يابد.

3969 آفة الغنىالبخل. آفت توانگرى بخيلى است، يعنى آفت توانگرى اينست كه كسى با وجود آن بخيلى كندچه اين معنى باعث فساد دنيا و آخرت او گردد، و ممكنست كه مراد اين باشد كه آفتتوانگرى اينست كه غالب اينست كه توانگر بخيل گردد و دنيا و آخرت خود را فاسد كند،و بر هر تقدير غرض اينست كه توانگر بايد كه احتراز از آن نمايد و راه آن بخودندهد.

3970 آفة الاملالاجل. آفت اميد مرگست اين همان مضمون «آفة الآمال حضور الآجال» است كه چند فقرهاز اين مذكور و شرح شد.

3971 آفة الخيرقرين السّوء. آفت خير همراه بدست زيرا كه آدمى بالطبع مايل و راغب بخو وخصلت‏                     

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 113

رفيق و همنشين خود است خصوصاً در بديها كه مقتضاى هوا و هوسنيز باشد پس هر چند كسى نيكوكار باشد همراه و همنشين بد او را بزودى از راه برد وچه خوب گفته‏اند:

تا توانى ميگريز از يار بد

يار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها همى بر جان زند

يار بد بر جان و بر ايمان زند

3972 آفةالاقتدار البغى و العتوّ. آفت اقتدار و توانا شدن ستم و از حدّ گذشتن است، زيرا كهصاحب اقتدار هرگاه ستمگر و از حدّ گذرنده باشد بزودى از مرتبه خود افتد و بعجز وخوارى گرفتار گردد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 114

حرف الف بلفظ «اذا»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىبن ابى طالب عليه السّلام در حرف الف بلفظ «اذا» كه بمعنى شرط است يعنى معلق ساختنأمرى بر أمرى مثل «اذا جاءك زيد فأكرمه» يعنى اگر بيايد ترا زيد پس اكرام كن اورا، پس معلق شده امر باكرام او بر آمدن او.

از آن جمله است آنچه آن حضرت عليه السلام فرموده:

3973 إذا نطقتفاصدق. هرگاه گويا گردى پس راست بگو.

3974 إذا ملكتفارفق. هرگاه مالك شوى پس نرمى كن يعنى با آنكه مالك آن شوى از بندگان، و همچنينپادشاه و مالك امور هر قومى نسبت برعيت و آن قوم.

3975 إذا اعطيتفاشكر. هرگاه عطا كرده شوى پس شكر كن.

3976 إذا ابتليتفاصبر. هرگاه گرفتار شوى ببلائى پس صبر كن.

3977 إذا عاتبتفاستبق. هرگاه عتاب كنى پس باقى بگذار، «عتاب» بمعنى ملامت كردن و سرزنش نمودنست ومراد اينست كه هرگاه كسى را ملامت كنى و درشتى كنى با او بسبب گناهى كه نسبت بتوكرده باشد پس مبالغه زياد مكن در آن، و راه دوستى و آشتى باقى بگذار گاه باشد كهمحتاج شوى بآن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 115

3978 إذا عاقبتفارفق. هرگاه عقاب كنى پس نرمى كن، عقاب و عقوبت جزاى بد كسى را دادنست و مراداينست كه هرگاه كسى نسبت بتو گناهى كرده باشد و جزاى آن را خواهى بدهى شدّت و سختىمكن در آن، بلكه قدرى نرمى و هموارى كن در آن.

3979 إذا احببتفلا تكثر . هرگاه دوستى كنى پس بسيار مكن، يعنى با كسى كه دوستى كنى پر زياد مكنمثل اين كه همه اسرار خود را باو بگوئى و مبالغه در مدح و خوبى او نزد مردم بكنى،زيرا كه ممكنست كه يك وقتى بسبب بعضى اسباب دوستى ميانه شما بعداوت و دشمنى مبدّلشود و بسبب اطلاع او بر اسرار تو ضرر رساند بتو، و همچنين بعد از مبالغه كه در مدحو خوبى او كرده باشى نزد مردم خلاف آن را نتوانى گفت و مردم بنا بر آنچه از توشنيده‏اند ترا در آن عداوت مقصر و گناهكار دانند.

3980 إذا ابغضتفلا تهجر. هرگاه دشمن دارى پس مبر يعنى چنان دشمنى مكن كه بالكليه ببرى از او وراه پيوند و دوستى نگذارى بسبب آنچه در فقره سابق سابق مذكور شد كه ممكنست كه يكوقتى محتاج شوى بدوستى باو.

3981 إذا صنعتمعروفا فاستره. هرگاه بكنى احسانى پس بپوشان آنرا تا اين كه آميخته بقصد ريا نگرددو اظهار آن سبب خجالت و انفعال او نشود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 116

3982 إذا صنعاليك معروف فانشره. هرگاه كرده شود بسوى تو احسانى پس پهن كن آنرا يعنى شكر آن بكنبذكر آن و وصف صاحب آن بآن احسان.

3983 إذا مدحتفاختصر. هرگاه مدح كنى پس اختصار كن، زيرا كه مدح زياد كم است كه مشتمل بر گزافنباشد و ايضا گاه باشد كه محتاج شوى بمذمت او يا بشكوه از او، و آن از تو بعد ازمدح زياد پر قبيح باشد.

3984 إذا ذممتفاقتصر. هرگاه مذمت كنى پس اقتصار كن يعنى اكتفا كن باندكى و پر زياد مكن بسببنظير آن دو وجه كه در فقره سابق مذكور شد.

3985 إذا وعدتفانجز. هرگاه وعده كنى پس بجاى آور آنرا.

3986 إذا أعطيتفاوجز . هرگاه عطا كنى پس زود بده تا اين كه آميخته برنج و زحمت انتظار نگردد.

3987 إذا عزمتفاستشر. هرگاه قصد كنى كارى را پس مشورت كن يعنى با دوستان و جمعى كه اعتماد بررأى ايشان باشد.

3988 إذا امضيتفاستخر. هرگاه امضا كنى پس استخاره كن، امضا بمعنى روان كردنست، و استخاره‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 117

بمعنى طلب خير نمودن، و مراد اينست كه هرگاه عزم جزم كنى برروان كردن كارى يا شروع كنى در آن پس طلب خير كن از حق تعالى در آن و سؤال كن ازخداى عزّ و جلّ كه آن خير باشد از براى تو، و ممكنست كه مراد بامضا نيز عزم كردنكارى باشد كه در فقره سابق مذكور شد، و مراد باستخاره طلب خير از حق تعالى باشدباين معنى كه دعا كند كه در آن باب آنچه خير او باشد پيش او آرد اگر خير در كردنآن باشد چنان كند كه بكند، و اگر در نكردن آن باشد چنان كند كه نكند بخواندندعاهائى كه نقل شده در اين باب يا غير آنها، يا استخاره با حق تعالى بيكى از طرقىكه نقل شده از براى استنباط خوبى كردن كار يا بدى آن.

3989 إذا حدّثتفاصدق. هرگاه خبر دهى پس راست بگو.

3990 إذا ملكتفاعتق. هرگاه مالك شوى يعنى بنده را پس آزاد كن، زيرا كه ثواب آن عظيم است چنانكهدر احاديث وارد شده كه هر كه آزاد كند بنده را آزاد كند خدا از او بعوض هر عضوى يكعضوى از او را از آتش.

3991 إذا رزقتفانفق. هرگاه روزى داده شوى پس انفاق كن يعنى بخيلى مكن و صرف كن آن را در مصارفنيكو.

3992 إذا جنيتفاعتذر. هرگاه گناهى بكنى نسبت بكسى پس عذر بخواه.

3993 إذا جنىعليك فاغتفر. هرگاه كرده شود گناهى بر تو پس در گذر.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 118

3994 إذا عاقدتفاتمم. هرگاه ببندى پيمانى پس تمام كن.

3995 إذا استنبتفاعزم. هرگاه نايب گردانيده شوى پس جهد كن، مراد اينست كه هرگاه كسى ترا نايب كنددر كارى، چون آنرا متعهد شده بايد كه كمال جدّ و جهد كنى در آن، بخلاف اين كه ازبراى خود بكنى كه اگر مساهله در آن بشود چندان ضررى ندارد مگر اين كه امر واجبىباشد.

3996 إذا ولّيتفاعدل. هرگاه فرمانفرما گردى پس عدالت كن.

3997 إذا ارتأيتفافعل. هرگاه نظر كنى پس بكن، مراد اينست كه هيچ كارى را مكن تا نظر و تأمل نكنىدر آن، و هرگاه نظر و تأمل كنى و ظاهر شود بر تو خيريت آن بكن.

3998 إذا ائتمنتفلا تخن. هرگاه امانت سپرده شدى پس خيانت مكن.

3999 إذا ائتمنتفلا تستخن. هرگاه امانت بسپارى پس نسبت مده بخيانت، ممكنست كه مراد اين باشد كهامانت را بايد بكسى سپرد كه احتمال خيانت در او نرود، پس هرگاه امانت بكسى بسپارىاولى اينست كه هر چند خيانت كرده باشد اظهار خيانت او نكنى تا قصور راى و كاردانىتو ظاهر نشود، و ممكن است كه مراد بيان حكم شرعى باشد و اين كه هرگاه امانت بكسىسپرده شود او امين است و قول او مسموع، و بمجرّد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 119

احتمال خيانت يا گمان آن او را نسبت بخيانت نتوان داد مگر اينكه خيانت او معلوم گردد.

4000 إذا صنعاليك معروف فاذكر. هرگاه كرده شود بسوى تو احسانى پس ياد كن آن را يعنى اظهار آنبكن يا ياد كن آن را از براى تلافى آن، و خصوصا در وقت احتياج صاحب آن باحسان تو.

4001 إذا صنعتمعروفا فانسه. هرگاه بكنى تو احسانى پس فراموش كن آن را يعنى اظهار آن مكن يامتوقع و منتظر تلافى مباش تا اين كه خالص باشد از براى تو خداى عزّ و جلّ.

4002 إذا رزقتفاوسع. هرگاه روزى داده شوى پس فراخى ده يعنى بر خود و عيال و در بذل و احسان.

4003 إذا حرمتفاقنع. هرگاه محروم باشى يعنى و سعى بتو داده نشده باشد پس قناعت كن به آن چه دادهشده و تا توانى زياد بر آن خرج مكن تا محتاج بطلب و مانند آن نشوى.

4004 إذا اطعمتفاشبع. هرگاه اطعام كنى كسى را پس سير گردان، ممكن است كه مراد ظاهر آن باشد، وممكن است كه مراد اين باشد كه بهر كه عطا كنى آن قدر عطا كن كه سير گردد و از فقرو درويشى برآيد.

4005 إذا تاكّدالاخاء سمج الثناء. هرگاه محكم شود برادرى زشت مى‏گردد ستايش، يعنى مدح و ثناىيكديگر كردن در برابر احسانى كه بيكديگر كنند يا در رقعه‏ها و كتابات كه بيكديگر

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 120

نويسند زيرا كه هر يك از اينها ياد از بيگانگى مى‏دهد و هرگاهبرادرى محكم باشد بايد طريقه اتحاد و يگانگى مسلوك نمود.

4006 إذا آخيتفاكرم حقّ الاخاء. هرگاه برادر شوى پس گرامى دار حقّ برادرى را يعنى رعايت حقوق آنبر وجهى كه بايد بكن.

4007 إذا حضرتالآجال افتضحت الآمال. هرگاه حاضر شود اجلها رسوا گردد اميدها، يعنى ظاهر شود كهسعى از براى آنها لغو و بيحاصل بوده و سعى از براى آن سرا بايست كه پاينده و باقىاست.

4008 إذا بلغتمنهاية الآمال فاذكروا بغتات الآجال. هرگاه برسيد بنهايت اميدها پس ياد كنيد ناگاهرسيدنهاى مرگ‏ها را، يعنى مغرور مشويد بآن و بسبب آن ظلم و طغيان و تكبر و سربلندىمكنيد، ياد كنيد ناگاه رسيدن مرگ‏ها را تا مانع شود شما را از آنها. و ممكن است كهمراد اين باشد كه اين علامت و نشان نزديكى مرگست بايد بعد از آن زياده ياد آن كردو سعى در تهيه اسباب آن سفر و تحصيل توشه از براى آن نمود.

4009 إذا تغيّرتنيّة السّلطان تغيّر الزّمان. هرگاه تغير يابد نيت پادشاه تغير يابد روزگار، مراداينست كه حق تعالى از روى حكمت و مصلحت بسبب تغير نيت و قصد پادشاه احوال روزگاررا در مملكت او تغيير دهد پس تا پادشاه عادل باشد توسعه و فراخى دهد و هرگاه قصدظلم و ستم كند بركات زمين و آسمان را در آن ملك كم كند و گرانى و تنگى فرستد، وهمچنين اگر نيت پادشاه بر عكس اين تغير كند احوال روزگار نيز برعكس اين تغير كند واين معنى بر عامه مردم نيز بتجربه معلوم شده و مؤكد و مؤيد اين بسيار بظهور

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 121

رسيده چنانكه مشهورست كه پادشاهى را گذر بر در باغى انارستانافتاد خواهش آب انار كرد و باغبان را فرمود كه: چند عدد انار بياور و آب بگير اودو عدد انار چيد و آورد چون آب گرفت يك قدح بزرگ از آن پرشد پادشاه از شادابى آنانارها تعجب كرد و از قدر انار حاصل آن باغ و مقدار خراج آن پرسيد باغبان هر دو رابعرض رسانيد در نظر پادشاه آن خراج بر آن باغ با آن مقدار انار و بآن شادابى كمنمود، قصد آن كرد كه بفرمايد كه خراج زياد بر آن قرار دهند، روز ديگر نيز اتفاقافتاد كه از در آن باغ گذشت و باز باغبان را فرمود كه: انار بياور و آب بگير بازباغبان دو عدد انار مثل انارهاى روز پيش آورد و آب گرفت آب كمى از آنها حاصل شدپادشاه تعجب كرد و از وجه آن از باغبان پرسيد باغبان گفت: نمى‏دانم، وجهى از براىمن ظاهر نيست مگر اين كه قصد پادشاه تغيرى كرده باشد، پادشاه چون اين را مشاهدهكرد از آن قصدى كه كرده بود پشيمان شد و قرار بهمان خراج مقرّر داد روز ديگر نيزبه آنجا رفت و انار طلبيد حكايت بر نحو روز اول جارى شد دانست كه باغبان درست گفتهو سرّ در آن تغير قصد و نيت او بوده. و بر خرد خرده دان وجه حكمت و مصلحت در اينمعنى ظاهرست چه هرگاه پادشاهان خردمند بر آن متنبه شوند باعث اين شود كه راغب بعدلشوند كه توسعه ايشان و رعيت هر دو در آن باشد و قصد و نيت ظلم و ستم كه بزيان وخسران هر دو آئل گردد كم كنند.

و در بعضى نسخه‏ها «فسد الزمان» بجاى «تغير الزمان» واقع شده وبنا بر اين ترجمه آن بجاى «تغير يابد روزگار» اينست كه «فاسد گردد روزگار» و مرادتغير نيت پادشاه است از خوبى ببدى كه آن باعث فساد روزگار گردد چنانكه شرح شد.

4010 إذا استشاطالسّلطان تسلّط الشيطان. هرگاه سفاك گردد پادشاه تسلط يابد شيطان، و اين باعتباراينست كه شيطان همواره در پى اينست كه فرصت يابد و كسى را در معصيتى اندازد تاپيروان او بسيار

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 122

و قبح عصيان او كم گردد، پس هرگاه پادشاه را بيند كه خشمناكشده بر كسى و قادر است بر آنچه خواهد از انواع سياست او و باندك وسوسه او را برظلم و تعدى زياد مى‏توان داشت مسلط مى‏شود بر او و او را بر آنها مى‏دارد و غرضازين اين است كه پادشاهان در وقت خشم زياده از ديگران بايد كه ضبط خود كنند و خودرا نگاهدارند از فريب شيطان تا اين كه در معصيتى نيفتند.

4011 إذا تمّالعقل نقص الكلام. هرگاه تمام شود عقل كم شود سخن گفتن، زيرا كه عقل تمام كاملداند كه بر سخنى گاه هست كه مفسده مترتب مى‏شود كه آدمى در وقت گفتن او غافل استاز آن پس هرچند سخن كم گفته شود احتمال آن مفسده كمتر باشد، و ايضاً داند كه سخنبسيار باعث ملالت مردم و تنفر ايشان از صاحب آن و نسبت ايشان او را به پرگوئى وهرزه درائى مى‏شود پس اجتناب از آن مى‏فرمايد.

4012 إذا حللتباللّئام فاعتلل بالّصيام. هرگاه فرود آيى ببخيلان پس بهانه بجو بروزه دارى، يعنىهرگاه وارد شوى بر ايشان در روز بر سر سفره ايشان يا در وقتى كه بحسب عرف بر گردنايشان افتد كه تكليف چيزى خوردن بتو كنند بهانه بجو از براى اين كه چيز ايشان رانخورى باين كه بگوئى كه: روزه‏ام و ممكن است كه اين در وقتى باشد كه روزه باشد وغرض اين باشد كه در وقتى كه بر بخيلان وارد شوى و روزه باشى هرچند روزه سنت باشدمى‏توانى روزه را بهانه سازى و عذر بگويى، يا اين كه بهتر اينست كه چنين كنى بخلافغير بخيل كه افضل آنست كه او هرگاه دعوت كند افطار نمايد و عذر نگويد مگر اين كهروزه واجب باشد و بنا بر اين در اين كلام اشاره باشد باين كه آنچه وارد شده كه«ثواب افطار نمودن روزه سنت نزد دعوت برادر مؤمن بيشتر است از ثواب روزه بهفتاد برابر»در وقتى است كه او بخيل نباشد، و اما در بخيلان كه مظنه عدم رضاى ايشان باشد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 123

در باطن، پس چنين نيست، و اين تحقيق بنا بر وجه مذكور بعيدنيست هرچند تصريح بآن در جاى ديگر بنظر نرسيده. و ممكن است كه كلام شامل كسى همباشد كه روزه نباشد نهايت تواند قصد روزه كرد باين كه پيش از بپيشين باشد و منافىروزه از او بعمل نيامده باشد پس قصد روزه كند از براى بهانه جستن بآن خواه روزهسنت قصد كند و خواه روزه واجب غير معينى مثل قضا و كفاره و نذر مطلق، چه در همهآنها جايز است نيت روزه پيش از پيشين هرگاه منافى روزه بعمل نياورده باشد هر چندپيش عمداً قصد روزه نكرده باشد بلكه قصد افطار داشته باشد. و جمعى گفته‏اند كه درروزه سنت پيش از غروب هر وقت كه باشد مى‏تواند نيت روزه كرد هرگاه قبل از آن منافىروزه بعمل نيامده باشد، و اما روزه واجب معين مثل ماه رمضان يا نذر معين پس نيت آنبايد كه پيش از صبح يا مقارن آن بعمل آيد مگر اين كه فراموش كند پس در اين صورت هروقت كه بياد او بيايد بايد كه نيت كند تا پيشين و اگر بياد او نيايد تا پيشين روزهآن روز از او فوت شود و نيت بعد از آن صحيح نباشد.

و ممكن است كه مراد اين باشد كه روزه را بهانه كن بعنوان توريهكه دروغى لازم نيايد و ذكر خصوص روزه بر سبيل مثال باشد و مراد اين باشد كه بهانهبجو از براى چيزى نخوردن مثل اين كه چنين بنمائى بايشان كه روزه دارى.

و در بعضى نسخه‏ها «بالقيام» بدل «بالصّيام» واقع شده و بنا براين معنى اينست كه بهانه بجو ببرخاستن يعنى بهانه بجو از براى چيزى نخوردن پيشايشان باين كه برخيزى، و ممكن است كه باء بمعنى لام باشد و معنى اين باشد كه بهانهبجوى از براى اين كه برخيزى، و بنا بر اين ممكن است كه لئام همان بمعنى بخيلانباشد كه مذكور شد و ممكن است كه بمعنى مطلق مردم پست مرتبه باشد و برخاستن از پيشايشان مطلقا سنت باشد نه از براى خصوص چيز ايشان را نخوردن.

4013 اذا انعمتبالنّعمة فقد قضيت شكرها. هرگاه انعام كنى بنعمت پس بتحقيق كه بجا آورى شكر آن رايعنى هرگاه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 124

حق تعالى بتو نعمتى دهد و تو آن را بديگرى دهى بهمان شكر آننعمت بعمل آيد و شكر ديگر لازم نباشد.

4014 اذا صبرتللمحنة فللت حدّها. هرگاه صبر كنى از براى محنت بشكنى تندى آن را، و اين باعتباراين است كه از رنج و الم قلق و اضطراب و آنچه لازمه آنست از فرياد ناله و بر خودزدن و مانند آنها فارغ گردد، و همچنين از شماتت دشمنان، و همچنين از نزول مصيبتىديگر بسبب بى صبرى چنانكه قبل از اين مكرّر مذكور شد كه بى صبرى در مصيبت بسيار باشدكه منتج نزول مصيبتى ديگر باشد.

4015 اذا اضرّتالنّوافل بالفرائض فارفضوها. هرگاه ضرر رساند سنتيها بواجبها پس ترك كنيد آنسنتيها را يعنى هرگاه مشغول‏شدن امرى سنت ضرر رساند بكردن امرى واجب مثل اين كهباعث فوت وقت آن شود، يا اين كه بعد از كردن آن سنتى قدرت بر كردن واجبى نداشتهباشد پس ترك كنيد آن سنتيها را، زيرا كه ترك آن سبب عقابى نشود و ترك واجبى سببعقاب گردد، و ممكن است كه ضرر رسانيدن شامل ضرر رسانيدن باعتبار كيفيتى نيز باشدهرچند باعث ترك بالكليه نشود مثل اين كه باعث اين شود كه در وقت فضيلت كرده نشود يابا اقبال قلب و خضوع و خشوع نشود.

4016 اذا عقدتمعلى عزائم خير فامضوها. هرگاه عقد كنيد بر قصدهاى خير پس روان سازيد آنها را، مرادبعقد كردن بر آنها بستن نيت آنهاست، يا بستن عهد و پيمان بر آنها، و مراد بروانكردن آنها بجاى آوردن آنهاست.

4017 اذا طالتالصّحبة تاكّدت الحرمة.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 125

هرگاه دراز كشد صحبت محكم گردد حرمت، يعنى رعايت حرمت كسى كهمصاحبت او طول يافته باشد زياده بايد كرد بسبب حقّ طول صحبت.

4018 اذا كثرتالقدرة قلّت الشّهوة. هرگاه بسيار شود توانائى كم گردد خواهش، غرض بيان واقع است واين كه آدمى حريص است بر خواهش و آرزوى چيزى كه چندان قدرت بر آن نداشته باشد وهرگاه قدرت كامل بر چيزى داشته باشد پر خواهش آن نكند چنانكه غالب اين است كه باوجود كثرت مطعومات و زيادتى تكلفات اشتها كم گردد، و هم چنين در بعضى مراتب ديگر.

4019 اذا املقتمفتاجروا اللّه بالصّدقة. هرگاه بى چيز شويد پس بازرگانى كنيد با خدا بصدقه دادنيعنى سودا كنيد با خداى عزّ و جلّ باين كه صدقه بدهيد در راه او تا او در عوض صاحبچيز گرداند شما را.

4020 اذا علبتعليكم اهواؤكم اوردتكم موارد الهلكة. هرگاه غالب شود بر شما خواهشهاى شما واردسازد شما را در جايگاههاى هلاكت، مراد منع از پيروى هوا و هوس است و اين كه آنباعث هلاكت اخروى گردد بلكه دنيوى نيز.

4021 اذا فسدتالنّية وقعت البليّة. هرگاه فاسد شود نيت واقع مى‏شود بلا، ممكن است مراد نيتپادشاهان باشد چنانكه چند فقره قبل از اين مذكور شد كه فساد نيت پادشاه و قصد جورو ظلم او باعث فساد روزگار مى‏گردد، و ممكن است كه مراد فساد نيت هر كسى باشد واين كه از هر كس نيت و قصد بديها نسبت بمردم سبب افتادن او در بلام گردد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 126

4022 اذا حضرتالمنيّة افتضحت الامنيّة. هرگاه حاضر شود مرگ رسوا مى‏گردد آرزو، يعنى ظاهر مى‏شودكه همه اميدها و آرزوهاى دنيوى پوچ و باطل بوده و بعبث آدمى خود را گرفتار آنهاداشته.

4023 اذا رايتمالخير فخذوا به. هرگاه ببينيد خير را پس فرا گيريد آن را يعنى هرگاه ببينيد كارخيرى را از كسى پس شما نيز پيروى او كنيد در كردن مثل آن، يا اين كه هرگاه انديشهكار خيرى كنيد پس بكنيد آن را.

4024 اذا رايتمالشّرّ فابعدوا عنه. هرگاه ببينيد كار بدى را پس دورى كنيد از آن، يعنى ببينيد ازكسى يا انديشه كنيد آن را.

4025 اذا قلّالخطاب كثر الصّواب. هرگاه كم شود سخن گفتن با مردم بسيار شود درست گفتن، زيرا كسىكه سخن كم گويد آنچه گويد از روى تأمل و تدبّر تواند گفت پس خطا كم كند و كسى كهبسيار گويد بى تأمل و تدبّر گويد پس خطاى او بسيار باشد.

4026 اذا ازدحمالجواب نفى الصّواب. هرگاه انبوه گردد جواب دور كرده شود صواب، يعنى راه درست، وممكن است مراد اين باشد كه در كارها مشورت با مردم بسيار نبايد كرد، زيرا كه هرگاهبسيار شدند غالب اين است كه رايهاى بسيار ديده شود و جوابهاى بسيار گفته شود كهصاحب مشورت بلكه همه ايشان حيران گردند ميانه آنها و راه راست و راى درست بر ايشانپنهان ماند بلكه بايد كه با يك كس يا چند كسى عاقل دانا مشورت شود

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 127

تا اين كه اتفاق كنند بر يك راى و يك جواب، يا اين كه اگراختلافى كنند و جوابهاى مختلف گويند آن قدر بسيار نباشد كه سبب حيرت گردد و ازميانه آنها پى بصواب نتوان برد.

4027 اذا خفتالخالق فررت اليه. هرگاه بترسى از آفريدگار مى‏گريزى بسوى او، زيرا كه كسى كه ازاو بترسد سعى ميكند در اطاعت و فرمانبردارى او، و همين گريختن است بسوى او و پناهبردن است بسوى او.

4028 اذا خفتالمخلوق فررت منه. هرگاه بترسى از آفريده شده مى‏گريزى از او، و اين ظاهرست.

4029 اذا قلّتالطّاعات كثرت السيّئات. هرگاه كم شود طاعات بسيار شود گناهان. مراد اين است كهبسيار كردن طاعات و عبادات باعث اين مى‏شود كه صاحب آن مرتكب معاصى و گناهان كمگردد و كم كردن آنها سبب اين مى‏شود كه مرتكب آنها بسيار گردد، و اين يا بالخاصيهاست و يا باعتبار اين است كه هر چند كسى طاعات و عبادات بيشتر كند قرب و منزلت اونزد حق تعالى بيشتر گردد و لطف و عنايت حق تعالى در باره او بيشتر، و آن مانع شوداو را از كردن معاصى، بخلاف كسى كه طاعات او كم باشد چه توفيق و لطف حق تعالى نسبتباو كم گردد و واگذاشته شود باراده و اختيار خود، و ظاهرست كه نفس در اين حال تابعهوا و هوس خود گردد و گناهان و معاصى او بسيار گردد.

پوشيده نيست كه آنچه در قرآن مجيد فرموده‏اند كه: اتْلُ ماأُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ يعنى بر پاى دار نمازرا بدرستى كه نماز نهى ميكند از فحشاء و منكر بر اين معنى محمول مى‏تواند شد باينكه مراد اين باشد كه بر پاى داشتن نماز و مواظبت بر اداى آن در اوقات بحدود و آدابآن بالخاصيه يا باعتبار قرب‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 128

و منزلتى كه بسبب آن حاصل مى‏شود و لطف و عنايتى كه حق تعالىرا بصاحب آن ميباشد مانع شود از فحشاء و منكر، و مراد به [فحشاء] صفات و افعالبسيار قبيح است يا مطلق صفات و افعال قبيحه يا خصوص بخل در اداى زكاة چنانكه بعضىاز اهل لغت گفته اند و به [منكر] هر فعل بد حرام است يا هر بدى خواه از صفات باشدخواه از افعال، پس ذكر آن بعد از فحشاء يا تخصيص بعد از تعميم است يا تعميم بعد ازتخصيص يا تأكيدست، و ممكن است كه مراد بفحشاء صفات قبيحه باشد و بمنكر فعل بد.

مانع شود از فحشاء و منكر، و مراد به [فحشاء] صفات و افعالبسيار قبيح است يا مطلق صفات و افعال قبيحه يا خصوص بخل در اداى زكاة چنانكه بعضىاز اهل لغت گفته اند و به [منكر] هر فعل بد حرام است يا هر بدى خواه از صفات باشدخواه از افعال، پس ذكر آن بعد از فحشاء يا تخصيص بعد از تعميم است يا تعميم بعد ازتخصيص يا تأكيدست، و ممكن است كه مراد بفحشاء صفات قبيحه باشد و بمنكر فعل بد.

4030 اذا ظهرتالجنايات ارتفعت البركات. هرگاه ظاهر شود جنايتها برطرف مى‏شود بركتها يعنى بسيارشدن آنها باعث اين مى‏شود كه حق تعالى بركتها را از ميانه مردم برطرف كند، و مرادبجنايتها مطلق گناهانست يا جنايتها كه مردم بر ديگران كنند مثل قتل و مانند آن، ودر بعضى نسخه‏ها «الخيانات» بخاى نقطه‏دار است، و بنا بر اين ترجمه اين است كه«ظاهر شود خيانتها» يعنى خيانت مردم در اموال مردم و ساير حقوق ايشان برطرف مى‏شودبركتها.

4031 اذا نزلالقدر بطل الحذر. هرگاه فرود آيد قدر باطل شود حذر، مراد اينست كه هرگاه تقدير حقتعالى شده باشد در نزول بلائى يا مصيبتى پس آن البته واقع شود و حذر از آن بهيچوجه سودى ندهد و چاره از براى رفع آن نتوان كرد پس آدمى در هر بلائى كه واقع شودنبايد كه مكدّر و غمگين باشد بگمان اين كه تقصير كرده در آن و اگر چنان يا چنانكرده بود آن واقع نمى‏شد، زيرا كه ممكن است كه از آنها باشد كه تقدير خدا بوقوع آنتعلق گرفته و حذر از آن ممكن نبوده.

4032 اذا احبّاللّه عبدا وعظه بالعبر. هرگاه دوست دارد خدا بنده را پند دهد او را بعبرتها، يعنىچنان كند كه او

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 129

پند گيرد از عبرتها مثل اين كه از تغيرات و تبدلات دنيا عبرتگيرد و پند يابد كه آن را بقائى از براى كسى نباشد پس حريص در آن نبايد بود، وهمچنين از بلاها كه بر ستمكاران نازل شود و در اندك وقتى ايشان را از بيخ بر كند ومستأصل نمايد عبرت گيرد و اجتناب كند از ظلم و ستم، و همچنين مانند اين عبرتها.

4033 اذا ملكالأراذل هلك الأفاضل. هرگاه مالك شوند اراذل هلاك گردند افاضل، «اراذل» مردم پستمرتبه خسيس‏اند، و «افاضل» مقابل آنها، و ظاهرست كه اراذل هرگاه صاحب اختيار ومالك زمام امور گردند رغبت كنند در تربيت و ترقى فرمودن امثال خود از مردم، ورعايت افاضل نكنند، بلكه سعى كنند در اذيت و آزار ايشان، پس ايشان باين سبب فاسد وتباه گردند.

4034 اذا سادالسفل خاب الامل. هرگاه مهتر گردند مردم پست مرتبه نوميد گردد اميد يعنى قطع اميداز ايشان بايد كرد و طمع خيرى از ايشان نبايد داشت.

4035 اذا استولىاللّئام اضطهد الكرام. هرگاه مستولى گردند لئيمان مقهور و مغلوب گردند كريمان،«لئيم» بمعنى بخيل است و هر شخص پست مرتبه، و «كريم» مقابل آنست بهر يك از دومعنى، و ظاهرست كه استيلاى لئيمان يعنى تسلط يافتن و صاحب حكم گشتن ايشان به هر يكاز دو معنى باعث مقهور و مغلوب گشتن كريمان است بمعنى مقابل آن.

4036 اذا فسدالزّمان ساد اللّئام. هرگاه فاسد و تباه گردد روزگار بزرگ و مهتر گردند لئيمانيعنى بخيلان يا مردم پست مرتبه چنانكه در فقره سابق مذكور شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 130

4037 اذا حلّتالمقادير بطلت التّدابير. هرگاه فرود آيد تقديرهاى حق تعالى باطل شود تدبيرها،يعنى هيچ چاره و تدبير از براى رفع آن نتواند كرد و اين همان مضمون «إذا نزل القدربطل الحذر» است كه چند فقره قبل از اين مذكور و شرح شد.

4038 اذا قلّتالمقدرة كثر التعلل بالمعاذير. هرگاه كم شود مقدرت بسيار شود بهانه جوئى بعذرها،«مقدرت» بفتح ميم و سكون قاف و ضمّ دال و فتح آن و كسر آن بمعنى توانگريست و بمعنىقوّت و توانايى، و مراد اين است كه هرگاه توانگرى كسى يا توانايى او كم باشد بسيارمى‏شود بهانه جستن او در ترك جود و بخشش و ندادن چيزى كه از او طلب شود بعذرهايعنى حال خود را اظهار نمى‏كند و عذرها از براى آن مى‏گويد كه او را بسبب آنهامعذور دارند و غرض اينست كه هرگاه كسى را ببينيد كه از براى اين معنى عذرى گويد هرچند بحسب ظاهر عذر او موجه نباشد او را معذور داريد و ملامت مكنيد گاه باشد كه ازراه كمى مقدرت او باشد و نخواهد كه آن را بر مردم ظاهر كند پس متوسل شود بعذرهاىديگر، و ممكن است كه غرض مذمت كمى مقدرت و اين كه آدمى با آن محتاج مى‏شود ببهانهجستن بعذرها، پس كسى كه مقدرت او كم نباشد بايد كه شكر آن بكند و غنيمت داند آنرا. و ممكن است كه مراد اين باشد كه هرگاه مقدرت كسى كم باشد بسيار مى‏شود از براىاو توسل بعذرها يعنى بسيار شود راههاى عذر از براى او كه حق تعالى او را بسبب آنهااز تقصير در بعضى تكاليف معذور دارد و مؤاخذه ننمايد بخلاف كسى كه مقدرت او كم نباشدكه از براى او راه عذرى در تقصيرى كه كند نماند.

4039 اذا ابيضّاسودك مات اطيبك.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 131

هرگاه سفيد شود موى سياه تو بميرد لذيذترين تو يعنى لذيذترينزندگانى تو، مراد اينست كه لذّت عيش و زندگانى در مدّتى است كه موى اين كس سياهاست و بعد از اين كه سفيد شد چندان لذتى در آن نمى‏ماند پس آدمى در آن مدت كهزندگانى را لذتى باشد و از روى نشاط نفس و اقبال قلب بطاعات و عبادات تواند پرداختبايد كه به آنها بپردازد كه بعد از آن ديگر بر او آنها دشوار گردد و نشاط و حضورقلبى در آنها نماند.

4040 اذا رايتاللّه سبحانه يؤنسك بذكره فقد احبّك. هرگاه ببينى خداى سبحانه را كه انس و آراممى‏دهد ترا بذكر او پس بتحقيق كه دوست داشته ترا، يعنى اين معنى نشان اينست كه حقتعالى ترا دوست داشته پس شكر آن بايد كرد.

4041 اذا رايتاللّه يؤنسك بخلقه و يوحشك من ذكره فقد ابغضك. هرگاه ببينى خدا را كه انس و آراممى‏دهد ترا بخلق خود، و وحشت و رم مى‏دهد از ذكر او، پس بتحقيق كه دشمن داشته ترا،يعنى اين معنى نشان اينست كه حق تعالى ترا دشمن دارد و ظاهرست كه دوستى و دشمنى حقتعالى با خلق نيست مگر باعتبار خوبى و بدى ايشان، پس كسى كه در خود نعوذ باللّهعلامت دشمنى حق تعالى را با او يابد خواهد دانست كه آن باعتبار بدى اوست پس بايدكه سعى كند در ازاله آنچه در خود يابد از اسباب آن از صفات ذميمه يا افعال و تروكناشايست تا اين كه حق تعالى با او دوست گردد.

4042 اذا احببتالسّلامة فاجتنب مصاحبة الجهول. هرگاه دوست دارى سلامتى را پس اجتناب كن از مصاحبتنادان، مراد اينست كه مصاحبت نادان آدمى را سالم نگذارد و ببلا اندازد در دنيا يادر آخرت يا هر دو، پس كسى كه سلامتى خواهد بايد كه اجتناب كند از آن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 132

4043 اذا قلّتالعقول كثر الفضول. هرگاه كم شود عقلها بسيار مى‏شود فضول يعنى مشغول شونده بچيزىكه بكار او نيايد يا زيادتيها يعنى زياده گوئيها و زياده رويها.

4044 اذا رايت عالمافكن له خادما. هرگاه ببينى عالمى را پس باش از براى او خادم.

4045 اذا قارفتذنبا فكن عليه نادما. هرگاه بكنى گناهى را پس باش بر آن پشيمان و نادم.

4046 اذا رايتاللّه سبحانه يتابع عليك البلاء فقد ايقظك. هرگاه ببينى خداى سبحانه را كه پى درپى وارد مى‏سازد بر تو بلا پس بتحقيق كه بيدار ميكند ترا، يعنى غرض از آن اينست كهبيدار گردى و آگاه شوى كه آن بسبب گناهى چند است كه بسبب آنها مستحقّ آن بلاهاگردى، يا اين كه بسبب آنها بياد خدا باشى و از او غافل نگردى، يا اين كه آنها رانمونه بلاهاى اخروى دانى و از آنها بر وجهى كه شايد و بايد حذر نمائى.

4047 اذا رأيتاللّه سبحانه يتابع عليك النّعم مع المعاصى فهو-  استدراج لك. هرگاه ببينى خداىسبحانه را كه پى در پى مى‏فرستد بر تو نعمتها با وجود گناهان پس آن استدراج است ازبراى تو، يعنى اين معنى از راه لطف و شفقت بر تو نيست بلكه از راه اينست كه بسببكمال بديهاى تو ترا از نظر لطف و عنايت خود انداخته و ترا قابل آن نمى‏داند كهبلائى پيش تو فرستد كه باعث آگاهى و بازگشت تو گردد پس منع نعمتهاى خود از تو نكندو ترا در عصيان و طغيان تو

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 133

گذارد تا عاقبت ترا بعذاب عظيم و عقاب وخيم گرفتار نمايد، پسكسى كه حال خود را چنين بيند بايد كه بآن مغرور نشود و آن را از راه لطف خدا باو وگذشتن از گناهان او نداند بلكه حذر از آن نمايد و كمال سعى در توبه و بازگشت نمايدتا اين كه خود را مستحقّ نظر عنايت حق تعالى گرداند.

4048 اذا تفقّهالرفيع تواضع. هرگاه فقيه شود شخص بلند مرتبه تواضع و فروتنى كند يعنى در درگاه حقتعالى و با خلق نيز، زيرا كه فقيه حسن تواضع و نيكوئى عاقبت آن را و قبح تكبر وبدى عاقبت آن را داند، پس يقين كه اختيار تواضع كند نه تكبر، و مراد به «فقيه»داناست يا بسيار دانا يا داناى باحكام شرعيه.

4049 اذا تفقّهالوضيع ترفّع. هرگاه فقيه شود شخص پست مرتبه بلندمرتبه گردد زيرا كه اشرف اسباببلندى مرتبه نزد خدا و خلق علم است، پس هرگاه حاصل شود از براى كسى هر چند پست مرتبهباشد بلند مرتبه گردد نزد خدا و خلق.

4050 اذا قاماحدكم الى الصّلوة فليصلّ صلاة مودع. هرگاه بايستد احدى از شما بسوى نماز پس بايدكه نماز كند نماز كسى كه وداع كند يعنى بايد كه نماز هر كس از شما مانند نماز كسىباشد كه وداع كند از نماز يعنى داند كه نماز آخر اوست و تا نماز ديگر نخواهد ماندپس چنانكه او در آن نماز كمال رعايت حدود و آداب آن و از روى نهايت خضوع و خشوعميكند پس هركس از شما بايد كه هر نمازى را چنين بكند، زيرا كه نمازى كه چنين نباشداجر و ثواب آن ناقص است با آنكه در هر نمازى احتمال اين هست كه نماز آخر اين كسباشد و باقى نماند از براى نماز ديگر، پس رعايتى كه در آن نماز ميكند خوبست كه درآن كند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 134

4051 اذا اردتان تطاع فاسئل ما يستطاع. هرگاه خواهى كه اطاعت كرده شوى پس سؤال كن آنچه رااستطاعت آن باشد ممكن است خطاب بحكام و امرا باشد و مراد اين باشد كه اگر خواهيدكه رعايا خوب اطاعت شما بكنند پس طلب مكنيد از ايشان مگر كارى چند را كه استطاعتآن داشته باشند و تكاليف شاقه دشوار بايشان مكنيد و لفظ سؤال كه موضوع است از براىطلب ادنى از اعلى اشاره باين كه طلب آنچه را كه استطاعت آن دارند نفرمايد كهبعنوان سؤال باشد و بمنزله طلب ادنى از اعلى نه بطريق امر و فرمان و ظاهرست كهسلوك امرا و حكام با رعيت بر اين دستور باعث اين مى‏شود كه ايشان بدل و جان اطاعتاو كنند و فرمان او برند، و ممكن است كه خطاب بجمعى باشد كه از مردم طلب حاجاتكنند و غرض نصيحت ايشان باشد باين كه اگر خواهيد كه اطاعت كرده شويد يعنى حاجت شمابرآورده شود و ردّ نشود پس سؤال كنيد آنچه را استطاعت آن باشد يعنى آن كسى كه سؤالاز او مى‏شود بآسانى قادر بر آن باشد و دشوار بر او نباشد و بنا بر اين مراد مجرّددلالت بر اينست كه اگر خواهيد كه مطالب شما ردّ نشود تكليف شاقّ بكسى مكنيد كهغالب اينست كه برآورده نمى‏شود و ردّ مى‏شود نه اين كه غير شاقّ البته ردّنمى‏شود، و ممكن است كه اگر كسى التزام اين كند كه هرگز تكليف شاقّ بكسى نكند و مواظبتبر اين معنى نمايد آنچه سؤال كند هرگز ردّ نشود و اللّه تعالى يعلم، و پوشيده نيستكه بنا بر معنى دوم در لفظ [تطاع‏] ارتكاب تكلفى بايد چنانكه در هر دو معنى در لفظ«يستطاع».

4052 اذا حسنالخلق لطف النطق. هرگاه نيكو باشد خو نرم باشد گفتگو پس كسى كه سخن درشت گويد نشانبد خوئى اوست.

4053 اذا قويتالامانة كثر الصدق.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation