اى جوان ، خود را بساز، خود را پرورش بده ، خود را بيازما، با مشكلات دست و پنجه نرمكن ، با گرمى و سردى ، با نشيب و فراز زندگى بساز، خود را براى خدمت به اسلام وبراى احراز مسئوليتهاى بزرگ تر تربيت كن ، بدانكه تو از آن خود نيستى ، تو متعلقبه اجتماع بزرگى هستى ، تو براى يك تن ، تن خويش ، نفس خويش ، براى خانوادهخويش آفريده نشده اى ، تو براى همه انسانها و در راه خدمت به جامعه ساخته شدى ، تودر كنار انبياء و سفيران الهى براى خدمت به بشريت ساخته شده اى ، تو در كنار اولياءخدا مقام والاى تعليم و تربيت و پرورش انسانها را مى توانى بعهده بگيرى ، توماءمور سازندگى جامعه هستى .امام حسن مجتبى عليه السلام وقتى فرزندانش و فرزندانبرادرش را به تربيت و نصيحت مى خواند، آنان را براى مسئوليت ها و پست هاى بزرگ وبزرگتر بشارت مى داد و مى فرمود: انكم صغار قوم و يوشك ان تكونوا كبار قوماخرين ، فتعلو العلم فمن لم يستطع منكم ان يحفظه فليكتبه و اليضعه فى بيته .(95) حضرت امام فرمود: همه شما كودكان قومى و جمعيتى هستيد، و اميد است كه ازبزرگان اجتماع فردا باشيد، دانش بياموزيد، و در كسب علم و دانش كوشش كنيد، و هر كداماز شما كه حافظه قوى ندارد، و نمى تواند در مجلس درس مطالب استاد را ضبط كند،درس استاد را بنويسد، و نوشته ها را در منزلش نگاه دارد، تا در موقع لزوم مراجعه كند.اين دستورالعمل را، اى جوان تابلو و نصب العين خود قرار بده و به تمام جهات تربيتىو علمى و عملى اش دقت و توجه عميق كن تا به بهترين برنامه هاى رشد يافته دستبيابى ، و در اجراى حقايق حقه اسلام استعداد پيدا كنى ، آماده شوى ، و اين تهيوء وآمادگى و لياقت را تو بايد براى خود كسب كنى ، چرا كه تاج و لقد كرمنا بنى آدم بر سر انسان زيبنده است .
جوان ! بيا و خدا گونه شو
تو آن انسانى ، كه خداوند در حقت فرمود:
عبدى اطعنى حتى اجعلك مثلى او مثلى
بنده من اطاعتم كن تا تو را مثل و مانند خود قرار دهم بلى اطاعت و فرمانبردارى از معبود ومولائى چون خداوند قادر متعال ، بر علو درجا الهى مى افزايد، و موجبات قرب و منزلت وكرامتت را فراهم مى سازد.
مى توان موسى كليم الله شد
|
رشد معنوى و تعهد و تقدس انسان آنچنان او را به خدا نزديك مى نمايد كهجبرئيل ، امين وحى به مقام و منزلت او نتواند رسيد، تا آنجا كهجبرئيل به پيامبر صلى الله عليه و آله در شب معراج بگويد.
لو دنوت انبله لا حترفت
پيامبر فرمود: اى امين وحى چرا فراتر نمى آئى ،جبرئيل گفت : يا رسول الله اگر به قدر يك بند انگشت بالاتر بيايم ، پر و بالمآتش مى گيرد. يعنى رسد آدمى بجائى كه فرشته ره ندارد
|
بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت .
|
سعدى در شان پيامبر صلى الله عليه و آله در شب معراج مى گويد:
شبى بر نشست از فلك بر گذشت
|
بتمكين و جاه از ملك در گذشت
|
چنان گرم ، در تيه قربت براند
|
كه بر سدره جبرئيل از او باز ماند
|
بماندم كه نيروى بالم نماند
|
نماند به عصيان كسى در گرو
|
و انسان اين نحوه رشد و تكامل و پيشرفت دارد، و در راه رشد وكمال هيچ محدوديتى ندارد، پس تو اى برادر، تو اى خواهر، تو اى فرزند رشيد اسلام ،بيا در اسلام شكوفا شو، و همه رشد و ترقى و تعاليت را در صراط اسلام ، صراطانبياء و اولياء گرام خدا قرار بده ، اگر از نظر علمى و صنعت ، و اختراع و اكتشاف مادىو معنوى به اوج اعلى رسيدى همه چيز تو براى خدا باشد، و در راه خدا پيشرفت نشاندادى ، اين معنويت و اوج قربت به پيشگاه حضرت احديت به نام اسلام و تشيع ثبت مىگردد. و چنين مقام و منصبى ، بر تو گوارا باد، و در راه ترقى و تعالى با هم دوره ها وهموطنان و هم خويشان و همه تواننهاى علمى و عملى با تمام امكانات خود به جلو برو وبراى مكتب و مذهبت افتخار بيافرين .
جوان تو ديگر كودك ديروز نيستى ، بلكه تو يك جوان نيرومند و متكى به نفس هستى وبه جائى رسيده اى كه مى توانى براى آينده ات تصميم بگيرى ، و آينده نگر باشى ،الحال خوب بينديشى ، خوب فكر كن ، راهت را بهتر و با تشخيصمعقول تر انتخاب كن ، و ناگفته نماند اين سنين همراه با غرور است ، لذا با يك تكيه برنفس و به تنهايى نمى توان كار از پيش برد. بنابراين مشورت و نظر خواهى از پدر،مادر، برادر بزرگتر را نبايد ناديده گرفت . مثلا شما اگر مى خواهيد بعد از دورهراهنمايى انتخاب رشته كنيد بهتر است با بزرگتر واهل نظر مشورت كنيد، كه تا راه ثواب را انتخاب كرده باشيد.
اسلام و آئين دوست يابى
همينطور اى جوان هر گونه كار مهم و سرنوشت سازى را بدون مشورت انجام ندهى ، درانتخاب دوست بايد معقولانه عمل كنى ، جهات مادى ، ظاهر فريب ، و اخلاق ظاهرى و گاهىبى محتوى نبايد در دوستيابى تو را بفريبد، دوست را با ديده باطن بين و بشناس وانتخاب كن ، هر گاه چنين دوستى انتخاب كردى در نگهدارى آن بكوش ، و از وجودش درتمام شئون علمى و عملى و اخلاقى بهره ببر، ببين كه عارف رومى چه مى گويد:
من ندانم آنچه انديشيده اى
|
اى دو ديده دوست را چون ديده اى
|
سپس از زبان دوست مى گويد:
اى گران جان خوار ديدستى مرا
|
ز آنكه بس ارزان خريدستى مرا
|
هر دو آن ارزان ، خرد ارزان دهد
|
گوهرى طفلى به قرصى نان دهد
|
پس اى نوجوان چيزى را كه زحمت و رنج بيشترى برايشمتحمل شدى به ارزانى از دست مده و دوست عزيزى كه يافته اى به خوبى نگهدارش ،كه به رايگان از دستت نرود.
على عليه السلام در آئين دوست يابى مى فرمايد:
و لا تصحب الجهل و اياك و اياه
|
فكم من جاهل اردى حكيما حين اخاه
|
يقاس المرء بالمرء اذا ما هو
|
و للشى من الشى مقائيس و اشياه
|
و للقلب على القلب دليل حين تلقاه . (96) اى نوجوان ببين دوستى و دوست يابىرا مولاى متقيان حضرت على عليه السلام چگونهتحليل و تفسير مى كند، و چگونه دوستى را براى تو مى پسندد، چرا كه شخص را باهمنشين او مى سنجند، براى هر چيزى نمونه و شبهى وجود دارد كه براى دلها نيز هنگامملاقات دليل و راهنمائيست كه بهر عنوان همديگر را درك مى نمايند .
همين مفهوم را به به شعر فارسى كى خوانيم :
اى گشته ز روى عقل و دانش فاضل
|
هر كس كه تو را قرين جاهل بيند
|
گويد كه نبوده است اين كس عاقل
|
در اين اشعارش فرمود: از دوستى نادانان پرهيز كن ، و از ايشان كناره گيرى نما، و ازخود بران ، چه بسيار از نادانان عاقلان را با طرح دوستى ايشان به هلاكت انداخته اند.
از مجلس اهلجهل اى دل بگريز
|
وز صحبت اين طايفه مى كن پرهيز
|
جاهل كه تو جان خود فدايش سازى
|
از جهل كند هلاك جانت انگيز
|
برادر، اى جوان ، اين اشعار ترا نيز شامل است ، و به تو نيز الگو مى دهد، تو هم بايداز دوستى نادانان و جاهلان پرهيز كنى ، و چنين دوستانى را از خود برانى ، مصاحبت توبا چنين افرادى به سرنوشت تو لطمه مى زند، و تو نيز به سرنوشت ايشان مبتلا مىگردى .
راستى اى نوجوان ، صندلى اتوبوسها را چه كسى پاره كند؟ چه كسى تيغ بهصندلى مى كشد؟ چه كسى شيشه باجه هاى تلفن همگانى را مى شكند؟ اين كيست گوشىتلفن همگانى را بريده ، و با به در و ديوار زدن و بازى و تفريح با تلفن او را ازكار و از استفاده مى اندازد؟ كيست كه زنگ درب خانه هاى مردم را مى زند و مى گريزد؟ وبا غنچه ها و گلدانهاى خيابانها و پاركها را خراب نموده و مى شكند؟ چه كسى محيط زيسترا آلوده و ملوث مى گرداند؟ چه كسى ميز و صندلى و در و ديوار مدرسه را مى نويسد وخط مى كشد؟ و كارهاى ناشايسته انجام مى دهد.
نوجوان توئى ؟ يا رفيق تو؟ توئى يا دوستان تو؟ در هر دو صورت ؟ تو شريك وموجب همه اين ناراحتى ها و كارهاى زشت هستى ، مگر تو ازكل اين ناپاكى ها بدور باشى ، و چنين دوستان ناباب را در صورت امكان اصلاح كنى ويا از آنها بشدت بركنار باشى و دوستى خود را با او ببرى ، چرا كه تمامى اوصافزشت دوستت ، بپاى تو و به همكاريت شما در جامعه تلقى مى گردد.
حال كه چنين است از مصاحبت و رفاقت چنين دوستان بشدت بپرهيز و از مصاحبت با آناناجتناب كن . اين بخش را با اين دو بيت به اتمام مى رسانيم .
يار بد بدتر بود از مار بد
|
مار بد تنها ترا بر جان زند
|
يار بد بر جان و بر ايمان زند
|
جوانى دوران تعهد و تخصص
قدردان جوانى و سلامت تن باش
ايام نوجوانى و جوانى از برترين ايام پرارزش براى تصميم گيرى در تعهد وتخصص است .قال اميرالمؤ منين : با در شبابكقبل هرمك و صحتك قبل سقمك . (97) على عليه السلام فرمود: جوانيت راقبل از پير شدن و تندرستيت را قبل از بيمارى درياب . از جوانى و نعمت بزرگ سلامتىپاسدارى و حراست كن و با هر نوع بى احتياطى و بى توجهى در ابعاد مختلف به هرنحوه ممكن بپرهيز. كه تا اين دو نعمت گران بها را با آسانى از دست ندهى ، اى جوانبزرگ خطرى كه سلامت و عافيت مادى و معنوى ترا را تهديد مى كند سيگار است پسالبته از آن بپرهيز. التدخين تضر صحتك . نكوتين و دود سيگار به سلامتى لطمه
مى زند. و به مال و جانت ضرر جبران ناپذير وارد مى كند. و همه پزشكان عالم زيان وضرر آن را بر شما تبيين و اخطار كرده اند، بنابرايناول كار درمانى روح و فكر و جسم ، تهيه سرمايه ومال و حراست از آن ترك سيگار و يارى نياوردن به هر گونه اعتياد و خاصه سيگار است.
چگونه از نعمت سلامتى پاسدارى نمائيم
سه عمل بهداشتى و سنتى را انجام بده تا سلامت و عافيت شما تضمين گردد،اول در هنگام وضو سه مرتبه استنشاق كن كه هرگز به بيمارى صرع ، و تومر مغزى ومگرن مبتلا نگردى ، دوم ، سه مرتبه قرقره كن ، سينه تو و ريه ها و ششهاى تو ازكليه اخلاط بيمارى زا و سل پاك و بيمه گردد. سوم ، سه مرتبه مضمضه كن ، تا دهانو دندان تو از كليه آلودگيها سالم بماند، و معده ات هرگز بيمار نشود، و خون بدن تواز هر آلودگى مصون و محفوظ بماند. به حديث ارزشمند و بسيار مهم از جعفر بن محمدعليه السلام توجه مى نمائيم كه آن حضرت فرمود: كان فيما وعظ به لقمان ابنهيابنى واعلم انك ستسال غدااذا وقفت يدى اللهعزوجل اربع : شبابك فيما ابليته و عمرك فيما افيته و مالك مما اكتسبه و و فيما انفقته. (98)
هرگاه صحنه دادگاه قيامت را در نظر خود مجسم كنيم به وحشت و اضطراب گرفتار مىشويم كه بخواهيم پاسخ اين سئوالات را بدهيم ، چگونه پاسخ بدهيم ؟!
حضرت صادق عليه السلام فرمود: از مواعظ لقمان حكيم به فرزند خود اينست كه گفت :اى فرزند بدان ! كه فردا در پيشگاه الهى براى حسابرسى حاضر مى شوى ، دربارهچهار چيز از تو مى پرسند؛ جوانيت را در جائى كهنه كردى ، عمرت را در چه جائى فناكرده و نابود ساختى ، و اموالت را از كجا كسب كردى ، و در چه جائى مصرف و انفاقكردى ؟!
از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است كه فرمود:
لا تزول قدما عبد يوم القيمة حتى يسئل عن اربع ...
بنده قدم از قدم بر نمى دارد در روز قيامت تا آنكه از همين چهار چيز پرسش مى شود!! كهجوانيت را در چه راه كهنه و فرسوده نمودى ؟ عمرت را در چه راه فنا كردى ؟ ثروت ومالت را چگونه بدست آوردى ؟ و آن را در چه راه صرف نمودى ؟!
و در حديث پيامبر دارد كه مورد چهارم فرمود: من حبنااهل البيت
از دوستى و ولايت ما خانواده هم از شما پرسش مى نمايند .
سعدى در ضمن اشعارش مى گويد:
كه در روى نيكان شوى شرمسار
|
در آن روز كاز فعل پرسند و قول
|
اولوالعزم را تن بلرزد زهول
|
بجائى كه دهشت برند انبياء
|
تو عذر گنه را چه دارى ، بيا
|
قيامت چو نيكان بر اعلى رسند
|
ترا خود بماند سر از ننگ پيش
|
از پرخورى بپرهيزيد
قال على عليه السلام : قل من اكثر الطعام فلم يسقم . (99) اميرالمومنين عليه السلامفرمود: چه كمند پرخورها كه از سلامت جسم برخوردار باشند؟ سخن زيباى اميرالمؤ منينعليه السلام گوياى اين واقعيت است كه پرخوريها و زيادخوريها از اطعمه و اشربهغالبا بيمارند، چرا كه دستور است كه تا گرسنه نشدى بر سر سفره غذا ننشين ، وهنوز كيسه معده پر نشده از غذا دست بركش كه در اين صورت با حفظ بعضى شرائطديگر، چه بسا هرگز بيمار نشوى . اما كسى كه غذا روى غذا انباشته مى كند، و حتىبلغت الحلقوم ، مى خورد، و راه نفس كشيدن خود را مسدود مى نمايند چگونه چنين كسىآرزوى سلامت تن مى نمايد؟ رسول اكرم عليه السلام فرمود: آن من السرف انتاكل كل ما اشتهيت . (100) يكى از اقسام اسراف اين است كه هر چه اشتها دارى و مليت مىكشد، بخورى . بنابراين هر چه قدرت است براى خوردن ، بخورد صحيح نيست ، بلكهبشدت مذمت و ملامت شده ، و چنين كسى آرزوى سلامتى جسم نداشته باشد، كه هرگز به آننخواهد رسيد .
هر كه خوراكش كم ، دردش كمتر
قال امير المؤ منين عليه السلام : من قل طعامه قلت آلامه . (101)
امير المؤ منين عليه السلام فرمود: طعام و خوراك هر كس كم باشد دردها و بيماريهايش نيزكم است .
پنج چيز قلب را مى ميراند
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : يا على خمسة تميت القلب كثرةالاكل و كثرة النوم و كثرة اللكلام و كثرة الضحك و كثرة هم القلب واكل الحرام يطرد الايمان . (102)
پنج چيز است كه قلب را مى ميراند، زياد خوردن ، و زياد خوابيدن ، و زياد حرف زدن وزياد خنديدن و زياد هم و غم در دل داشتن . و اما حرامخوارى و حرام پذيرى ايمان را ازانسان دور نگه مى دارد .
پنج نعمت را قبل از، از دست دادن ، قدر بدانيد
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : يا اباذر اغتنم خمساقبل خمس شبابك قبل هرمك و صحتك قبل سقمك و غناكقبل فقرك و فراغك قبل شغلك ، و حياتك قبل موتك (103)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اباذر، پنج چيز راقبل از پنج چيز غنيمت شمار، جوانى را پيش از پيرى ، و تندرستى را پيش از بيمارى ،توانگرى را قبل از فقر، فراغت را قبل از گرفتارى ، و زندگى راقبل از مرگ غنيمت بدان .
يعنى پيش از آنكه اين نعمت ها به نقمت گرائيده شوند از آنهادستورالعمل بهداشتى و غذائى قدردانى كن .اول جوانى است ، اگر محرميتها و محدوديتها و ناداريها و هر ناراحتى ديگر، غم و غصه برخود راه مده ، و فقط از خداوند بخواه هر چه كه مى خواهى . و هرگز معده ات را خالى نگهندار مخصوصا وقت خواب . در غذا بيشتر از لبنيات بهره بگير و از سبزيجات و ازانواع ميوه ها در ابتداى محصول غفلت نكن ، صبحانه با دشمن ، ناهار با دوست ، و شامتنها صرف كن ، و به سرش توجه و دقت داشته باش . در بين پروتئين و گوشتها ازانواع ماهى و گوشت سفيد مرغها و مرغابيها و گوشت انواع شكار بيشتر استفاده كن ، ازنوشيدن آب بجاى هر نوع نوشابه گازدار و موارد شيميائى و جوهردار استفاده كن ، وفراوان تر و بيشتر از همه نوشابه ها، از آب انواع ميوه ها بهره مند شو، در صورت عدمدسترسى به اين نعمتها، آب بخور، و از آب غفلت مكن ، در هنگام غذا و وسط غذا و بدونفاصله بعد از هر غذا، از آب اجتناب كن . از استحمام زياد بپرهيز از انواع شامپوها وصابونها كه داراى مواد تضعيف كننده پياز موى مى باشد پرهيز كن ، براى شستشو ازصابونهاى زيتون و بدون مواد شيميائى استفاده كن ، از شستن سر و محاسن با آغشتهكردن خمير مايع سدر و روغن زيتون و كتيرا وگل ختمى ، با زرده تخم مرغ و پس از بيست دقيقه شستن با صابون زيتون بهترين راهتقويت مو بهره گير. نتيجه اينكه موى سر و صورتت مشكى و سياه خواهد ماند و جوانيتپردوام خواهد شد.
در نشر تعاليم اسلام اهل بيت عليه السلام ازنسل جوان استمداد كن
در اين قضيه به داستان بسيار جالبى برخورد مى نمائيم كه مردى به نام ابىجعفر احول كه از نزديكان و اصحاب حضرت صادق عليه السلام بود، مدتى بهتبليغ مذهب تشيع و نشر تعاليم اهل بيت عليه السلاماشتغال داشت ، روزى شرفياب محضر آن حضرت شد: قال عليه السلام : كيف رايت مسارعة الناس الى هذالامر و دخولهم فيه .قال و الله انهم لقليل .
حضرت امام از او پرسيد: مردم بصره را در قبول روشاهل بيت و سرعت پذيرش آئين تشيع چگونه يافتى ؟ عرض كرد: مردم قليلى تعاليماهل بيت را پذيرفتند.
فقال عليه السلام : عليك بالاحداث فانهم اسرع الىكل خير (104)
امام عليه السلام فرمود: توجه تبليغى خود را بهنسل جوان معطوف دار، و نيروى خويش را در راه هدايت آنان بكار گير، زيرا جوانان زودترحق را مى پزيرند، و سريع تر به هر خير و صلاحى مى گرايند. در حديث شريفحضرت صادق عليه السلام براى نسل جوان اهميت فوق العاده اىقائل شده و حق پذيرى آنان را بر پيروان و سالمندان ترجيح داده است .
حق پذيرى جوان از سالمند بيشتر و بهتر است
جوان رقيق القلب تر از پيراست ، چرا كه حضرت يوسف از تقصير و گناه برادران دربدو امر گذشت كرد، كه حضرت يعقوب از تقصير فرزندان كه در حق يوسف ظلم كردهبودند صرفنظر نكرد. اسماعيل بن طفيل هاشمى از امام صادق عليه السلامسئوال كرد: چرا حضرت يعقوب عفو فرزندان را به تعويق انداخت ، ولى يوسف فورابرادران گناهكار خود را بخشيد ، و براى آمرزش آنان دعا كرد . قال عليه السلام : لان قلب الشباب ارق من قلب الشيخ و كان جنايه و لد يعقوب على ويوسف و جنايتهم على يعقوب انما كانت بجنايتهم على يوسف ، قبادر يوسف الى العفو عنحقه ، و اخر يعقوب العفو لان عفوه انما كان عن حق غيره فاخره هم الى السحر ليله الجمعه
حضرت دو جواب داد، اول - آنكه جوان از پير رقيق القلب تر است ، به اين جهت يوسف ازعذرخواهى برادران زودتر متاءثر شد و آنان را زود بخشيد. دوم - آنكه فرزندان يعقوببه يوسف ستم كرده بودند، يوسف خود صاحب حق بود و آن را فورا بخشيد، ولى يعقوبكه بايد حق ديگرى را ببخشد به تعويق انداخت كه تا سحر شب جمعه براى آنان طلبآمرزش نمود. بنابراين رقت قلب جوان اصولا از پيران بيشتر و زيادتر است
نوجوان را قبل از انحراف عقيده تربيت نمائيد
جوانى ، دورانى است پرمخاطره كه با خطرات مخصوص به خود، سپرى مى گردد، وغالبا لغزشها و ناهمگونيهاى فراوان در پى دارد. على عليه السلام در نامه پدرانهخود به صورت حسن مجتبى عليه السلام ضمن راهنمائى و تربيت فرزندانش فرمود: يابنى : بادرتك با الادب قبل ان يقسو قبلك و يشتغل لبك . (105) فرزند عزيزم : در راهادب آموزى تو از فرصت استفاده كردم و قبل از آنكهدل بى گناه و كودكانه ات سخت شود، و عقلت به انديشه هاى غلط ديگرانمشغول گردد، به تربيت مبادرت نمودم و وظيفه پدرى خود را نسبت به تربيت تو انجامدادم . پس بايد قبل از انحراف اخلاقى و عقيدتى جوان و نوجوانان به تربيت و اصلاحعقيده او پرداخت كه تا از جاده و صراط مستقيم منحرف نگردد و به اعوجاج و انحراف كشيدهنشود. حضرت على عليه السلام در يكى از برنامه هاى تربيتى خويش فرمود: من كلفبالادب قلت مساويه . (106) انكس كه بر خلاف ميلش ، به ادب آموزى و تربيتواداشته شود به مشقتهاى آن تن در دهد، به كردار و رفتار زشت كمتر آلوده مى گردد، واز بديها و معايبش مى كاهد.
هيجده سالگى شكوفاترين دوران جوانى است
از امام جعفر صادق عليه السلام : در قول خداى تعالى كه مى فرمود: اولم نعمركم مايتذكر فيه من تذكر توبيخ لابن صمانى عشره سنه . (107) اين آيه ملامت وسرزنش بر جوانان غافلى است كه به سن هيجدهسال رسيده اند و از فرصت جوانى خود استفاده نمى كنند و در غفلت بسر مى برند. قرآنمى گويد: آيا ما شما را عمر طولانى و مهلت زياد نداديم و رسولان و پيامبران بر شمانفرستاديم ، تا هر كه قابل تذكر و پند گرفتن است ، (اين دوره از عمر را) متذكر شده وبياد آورد. بنابراين ، شكوفاترين دوران عمر همان سنين هيجده سالگى است ، و يا ازهيجده سالگى شروع مى گردد، از اشعار نغز سعدى بهره مى گيريم :
چنين گفت روزى به پيرى ، جوانى
|
كه چونست با پيريت زندگانى
|
بگفتش در اين نامه حرفى است مبهم
|
كه معنيش جز وقت پيرى ندانى
|
توبه كز توانائى خويش گوئى
|
چه مى پرسى از دوره ناتوانى
|
جوانى نگهدار كاين مرغ زيبا
|
نماند در اين خانه استخوانى
|
متاعى كه من رايگان دادم از كف
|
تو گر مى توانى مده رايگانى
|
هر آن سر گرانى كه من كردم اول
|
جهان بيشتر كرد از آن سر گردانى
|
چه سرمايه ام رفت بى مايه ماندم
|
كه بازيست بى مايه بازارگانى
|
از آن برد گنج مرا دزد گيتى
|
كه در خواب بودم ، گه پاسبانى
|
دوران سلامت و جوانى را به غفلت نگذرانيد
على عليه السلام در يكى از خطبه هاى مفصل خويش بهره نگرفتن از نيروى جوانى وسلامتى جسم و استفاده نكردن از فرصتهاى طلائى را مورد توبيخ قرار داده است و مىفرمايد: لم يمهدوا فى سلامه الا بدان و لم يعتبروا فى انف الاوان ،فهل ينتظر اهل بضاضه الشباب الا حوانى الهرم . (108) در ايام سلامت بدن ،سرمايه اى مهيا نكردند، و در اولين فرصتهاى زندگى و نيرومندى درس عبرتىنگرفتند، و در درخشنده ترين ايام عمر را به رايگان از كف دادند، آيا كسى كه جوانىاهل تن پرورى بوده است ، در پيرى جز شكستگى و ذلت را انتظار داشته باشد؟ پسجوانى در حال سپرى شدن است و سلامتى بهتحليل مى رود، كه بايد از اين نعمت حداكثر بهره را برد
از فرصتهاى نوجوانى و جوانى بهره برگيريد
از نيروهاى جوانى قبل از پيرى و از دنيا براى آخرت بايد استفاده كرد، پيامبر خدا عليهالسلام فرمود: فلياءخذ العبد المومن من نفسه لنفسه و من دنياه لاخرته و فىالشباب قبل الكبر و فى الحيوة قبل الممات .(109) براهل ايمان لازم است كه از نيروى خود بنفع خويشتن استفاده نمايد، از دنياى خود براى آخرتخويش ، و از جوانى خود پيش از فرا رسيدن ايام پيرى ، و در زندگى و حيات خود پيشاز مرگ بهره بردارى كند.
اى بيست ساله ها به نداى مناديان حق پاسخ مثبت دهيد
حضرت ختمى مرتبت عليه السلام فرمود: ان لله ملكاينزل فى كل ليله فينادى يا ابناى العشرين جدوا و اجتهدوا .(110) فرشته اىبه امر الهى هر شب نزول مى نمايد و به جوانان بيست ساله ندا مى دهد اى جوانان كوششو جديت كنيد، و براى نيل به كمال و عادت خويش مجاهده نمائيد. دوران شباب ، دوران مؤاخذه و مسئوليت است ، دوران بيدارى و بخود آمدن است ، اوقاتى است كه از تمام ارزشهابرتر و گرامى تر و محبوبتر است . از اين فراغت مى توان مهم دنيا و آخرت را كفايتكرد.
فرصتهاى طلائى ، چون ابر، از افق زندگى شما مى گذرد
از سخنان در بار حضرت مولى الموحدين اميرالمؤ منين عليه السلام مى خوانيم : الفرصهتمر مرالسحاب فانتهزوا فرص الخير. (111) حضرت فرمود: وقت و فرصت خيلىزودگذر است ، فرصت مانند ابر از افق زندگى شما بسرعت مى گذرد ارزشهاى كه ازفرصتهاى خير بدست مى آيد غنيمت بشماريد و از آنها استفاده كنيد. و در يك بيانه فرمود:الفرصه سريعه الفوت و بطيه العود. (112) فرصت خيلى زود مى گذرد و ديربر مى گردد (گاهى هيچ بر نمى گردد ) مگر از فرصتهاى آينده جبران گذشته بشود. سئلت عن الهادى عليه السلام عن الحزم ،فقال ، هو ان تنتهز فرصتك و تعاجل ما امكنك . (113) راوى مى گويد: از امام دهمعليه السلام معنى حزم و محكم كارى را سئوال كردم ، حضرت در پاسخ فرمود: حزمعبارت است اين كه فرصت خير را مغتنم بشمارى و به قدر ممكن در استفاده از آن تسريعنمائى . در اين روايت ايضا در بهره بردارى و انتفاع از فرصتهاى بدست آمده توصيهاكيد نموده است .
ارزشهاى جوانى و عافيت شناخته نشد
از سخنان اميرالمؤ منين عليه السلام در ارزشهاى جوانى و عافيت چنين مى خوانيم : شيئان لا يعرف فضلهما الا من فقد هما، الشباب و العافيه . (114) دو چيز است كهآدمى قدر آن را نمى داند مگر آنكه آن دو نعمت را از دست داده باشد. يكى نعمت جوانى است وآن ديگر نعمت سلامت و عافيت ، بنابراين جوانى يك نعمت بزرگ قدر نشناخته است كهبرجسته ترين موفقيتهاى معنوى و مادى بوسيله جوانى بدست مى آيد.
جوانى صرف نادانى شد و پيرى پشيمانى
|
دريغا وقت پيرى آدمى هوشيار مى گردد
|
و يا شاعر مى گويد:
به پيرى خاك بازيگاه طفلان مى كنم بر سر
|
كه شايد بشنوم ز آن خاك بوى نوجوانى را
|
اخلاق و شرم و حياء اسلامى
كسيكه از مردم شرم ندارد از خدا نيز پروا ندارد
شرم و حياء يكى از برترين اوصاف اخلاقى مؤ من است بطورى كه هر زن و نرد مسلمانبايد داراى اين صفت باشد قال ابو محمد العسگرى عليه السلام : من لم يتق وجوة الناسلم يتق الله . (115) آن كس كه از روى مردم شرم و حيا ندارد و خجالت نمى كشد، ازخداوند نيز ترس و شرم نخواهد داشت . تهاجم فرهنگى ، ازكانال بى شرمى و بى حيائى وارد يك فرهنگ و جامعه اى مى گردد، در اين رابطهحضرت امير عليه السلام مى فرمايد: من كساه الحياء ثوبه لم ير الناس عيبه . (116) آن كس كه شرم و حياء او از معايب و مفاسدش بپوشاند، مردم نيز عيوبات او را نخواهندديد، و عيب او را از چشم مردم پنهان است . بنابراين شرم و حياء لباس است براى يك كسىكه مؤ من بخدا و رسول خدا مى باشد. لكن لباسهاى بلند (ما كسى ) زنان ،لباس تفاخراست ، لباس تعين است ، لباس بى حيائى است : در حقيقت اين لباس ، لباس حياء وپوشش اسلامى نيست . كه پيامبر خدا عليه السلام فرمود: اذا لم تستحفافعل ما شئت . (117) وقتى شرم و حيا را از دست دادى ، آنگاه هر چه مى خواهى بكن ،كه بى شرم هر چه بخواهد مى كند، و از هيچكس باكى و حيائى ندارد. عن اميرالمؤ منينعليه السلام : قال من قل حياء قل ورعه . امام على عليه السلام فرمود: شرم و حيا آدمى رااز كارهاى ناپسند و وقيح باز مى دارد