بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 10, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     1 - عرفان اسلامي جلد دهم
     10 - عرفان اسلامي جلد دهم
     11 - عرفان اسلامي جلد دهم
     12 - عرفان اسلامي جلد دهم
     13 - عرفان اسلامي جلد دهم
     14 - عرفان اسلامي جلد دهم
     2 - عرفان اسلامي جلد دهم
     3 - عرفان اسلامي جلد10
     4 - عرفان اسلامي جلد دهم
     5 - عرفان اسلامي جلد دهم
     6 - عرفان اسلامي جلد دهم
     7 - عرفان اسلامي جلد دهم
     8 - عرفان اسلامي جلد دهم
     9 - عرفان اسلامي جلد دهم
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد دهم
 

 

 
 

2 ـ تظاهر و رياكارى

از آفات زيانبار مراء و جدال و مناظره ، ريا و تظاهر و ملاحظه ى از توده ى مردم و سعى و تلاش براى جلب قلوب آنان و معطوف ساختن توجه ايشان به خويش مى باشد ، تا نظر و رأى آدمى تأييد شود ، و با وى هماهنگى برقرار گردد و اين عين ريا و تظاهر بلكه رياكارى بخشى ناچيز از اين دغل كارى است .

ريا و صحنه سازى يك نوع در و بيمارى مشكل زا و مرضى وحشتناك و كُشنده است ، قرآن مى فرمايد :

(  وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولئِكَ هُوَ يَبُورُ )(2) .

آنان كه نيرنگ هاى زشت آرند ، براى آنان عذاب سختى است ، و نيرنگ آنان تباه و نابود مى شود .

در شرح باب پنجاهم « مصباح » بخواست حضرت حق بطور مفصل به مسئله ى ريا اشاره خواهد شد .

3 ـ خشم و غضب

ديگر از عوارض سوء و آفت جدال و مراء و مناظره غير احسن خشم و غضب است .

جدال كننده غالباً نمى تواند از تيررس خشم در امان بماند ، بخصوص اگر به سخن وى ايراد و اشكال كنند و بيان او مورد اعتراض و انتقاد قرار بگيرد و استدلال او در حضور مردم مردود شناخته شود ، در چنين شرايطى ناگزير از عصبانيت است .

خداوند و همه ى انبياء از خشم و غضب بهر كيفيتى كه اتفاق افتد نكوهش كرده اند و نسبت به آن تهديد به عذاب نموده اند ، بخصوص اگر منشأ غضب عصبيت بى مورد و بى جا باشد .

( إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ )(3) .

آنگاه كه افراد كافر و ناسپاس ، حميت و غيرت را در دلهاى خود برقرار ساختند ، آنهم غيرت و تعصّب جاهلى ، پس خداوند متعال آرامش و اطمينان را بر فرستاده ى خود فرود آورد .

كفار بخاطر عصبيت كه بازدهش خشم است مورد نكوهش حقّ ، و مؤمنين بخاطر آرامشى كه حق به آنان مرحمت فرموده مورد ستايش قرار دارند .

يكى از انبياء به كسانى كه با او مصاحبت داشتند فرمود : چه كسى با من پيمان مى بنند كه خشمگين نشود ، تا بدينوسيله از لحاظ مقام و مرتبت نبوت با من هم طراز گردد و پس از من جانشينم باشد ؟

يكى از جوانان مجلس گفت : من چنين تعهدى را قبول مى كنم ، سپس آن پيامبر سخن و پيشنهاد خود را تكرار كرد ، باز هم آن جوان گفت : من اين مسئوليّت انسانى را بعهده مى گيرم ، و او عملاً نسبت به تعهدش وفادار ماند ، وقتى آن پيامبر از دنيا رفت جوان مذكور به مقام و مرتبت او نائل شد و آن جوان همان ذوالكفل نبى است ، كه متكفل و متعهد شد غضب نكند و به تعهدش نيز وفادار ماند .

4 ـ حقد و كينه توزى

ديگر از آفات مجادله غير احسن حقد و كينه توزى است كه خود بازده و زاده غضب است ، چون انسان وقتى خشم خود را به دل مى گيرد مسلماً قادر بر تشفى قلب نخواهد بود ، لذا اين حالت در درون او نفوذ كرده وآنجا پايدار و محفوظ مى ماند وبالاخره سر از حقد و كينه بر مى آورد .

بنابرين اين حقد و كينه توزى ، ثمره تلخ وميوه ناباب خشم وغضب است ، كه امور زشت وحالات ناپسنديده را براى انسان به ارمغان مى آورد ، كه اين امور عبارتند از : حسد ، ناسزاگويى در برابر حوادث ناخوشايند ، عزلت و كناره جوئى از مردم ، بريدن از خويشاوندان و نزديكان ، سخن هاى ناروا و نامشروع از قبيل : دروغ ، غيبت ، افشاء اسرار مردم ، پرده درى ، نقل مطالب استهزاءآميز و آزار رساندن با زبان و كردار .

تمام اين حالات و رفتار ، درجه و پايه ى ايمانى انسان را به انحطاط و سقوط مى كشاند و بين انسان و فضل و عنايت حق فاصله مى اندازد .

افراد كينه توز در صورتى كه قادر به مجازات طرف مجادله ى خود باشند مى توانند سه حالت را پيش بگيرند :

1 ـ حق طرف خود را بدون كم و كاست و به طور كامل ادا نمايند ، كه اين عين عدل و عدالت خواهى است .

2 ـ نسبت به او از طريق عفو و گذشت احسان كنند كه چنين كارى تفضل است .

ناروا عمل كنند و به وى ظلم و ستم نمايند كه چنين برنامه اى جور است . رفتار سوم شيوه ى اراذل و اوباش و فرومايه است ، رفتار دوم راه و رسم صديقين است ، و رفتار اوّل اوج پايه و درجه ى مردمان صالح و پسنديده است .

5 ـ رشك و حسد

ديگر از آفات مضّر مجادله رشك و حسد است كه نتيجه و بازده حقد و كينه توزى است .

اكثراً مجادله كننده از حسد در امان نيست ، زيرا گاهى بر طرف خود غالب و گاهى در برابر او مغلوب است و گاهى سخن وى مورد تمجيد و وقتى سخن طرف وى مورد ستايش است .

وقتى غلبه با او نباشد ، و سخنش مورد ستايش قرار نگيرد ، بخود مى پيچد كه اى كاش من غالب مى آمدم و از كلام من ستايش مى شد و اين آرزو و خواسته عين حسد است ، چون علم و دانش از مهم ترين نعمت هاى الهى است ، وقتى مجادله كننده آرزو كند كه مزاياى دانش بطرف او باشد ، معنايش اين است كه اى كاش طرف من از اين امتيازات محروم بود ، پس در حقيقت سلب نعمت را از طرف مقابل خود درخواست داشته و اين همان حسد است .

بخواست حق در شرح باب پنجاه و يكم « مصباح الشريعه » به مسئله ى حسد و آفات آن اشاره خواهد شد .

6 ـ كناره جوئى از مردم

فاصله گرفتن از مردم و قطع رابطه ى با آنان از پى آمدهاى حقد و كينه توزى است ، زيرا وقتى بين دو طرف مجادله نفرت و انزجار بالا مى گيرد و خشم و غضب از رهگذر آن چهره نشان مى دهد ، و هر يك از دو طرف مدعى مى گردد كه حق با اوست و ديگرى اشتباه مى كند و چنين مى پندارد و يا اظهار مى كند كه طرف وى روى امر باطلى اصرار مىورزد البته مورث خشم مى شود و لازمه ى خشم جدائى و قطع رابطه است ، زيرا وقتى محبت و عشق رفت ، قهر و كينه مى آيد .

قهر و جدائى بنحو عجيب و غريب مورد نفرت اسلام است تا جائى كه داود بن كثير از امام صادق (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند كه حضرت فرمود :

اگر دو فرد مسلمان از هم دورى گزينند و صلح و سازش ننمايند از حوزه ى ايمان در اسلام بيرون هستند و نمى توان ميان آنها هيچگونه ولايت و پيوندِ دوستى تصوّر كرد .

اگر هر يك از آن دو در اعاده و ارتباط پيش قدم گردند و سر صحبت را با يكديگر باز كنند آن كسى كه در اين كار پيش قدم شود در روز حساب بسوى بهشت رهنمون مى گردد .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

هيچ وقت دو فرد مسلمان از هم قهر و دورى نمى كنند مگر آن كه يكى از آنها مستوجب برائت و بيزارى از خداوند و مستحق لعنت اوست ، و گاهى هر دو مستحق چنين كيفرى هستند .

راوى عرض كرد : اين يكى كه قهر كرد و در قطع رابطه پيش قدم شد ظالم و متجاوز است ، پس بنابراين به چه دليل آن ديگرى كه مظلوم است بايد كيفر ببيند ؟ ! فرمود :

چون او برادرش را به ارتباط و آشتى دعوت نكند و از سخنش چشم پوشى ننمود ، از پدرم شنيدم كه مى فرمود : اگر دو فرد با هم درگير شوند و با هم به نزاع برخيزند و يكى از آنها به ديگر چشم زخمى وارد سازد بايد مظلوم به رفيق خود بازگردد و به او بگويد : برادر من به تو ستم كردم و مرا عفو كن تا بدين وسيله خلأ قهر و قطع رابطه ميان او و رفيقش جبران گردد ، زيرا خداوند متعال داور عادل و دادگسترى است كه حق مظلوم را از ظالم مى ستاند .

ابى بصير از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده :تا آن وقتى كه دو فرد مسلمان از هم دورى مى جويند شيطان همواره خرسند و شادمان است ، و وقتى بهم مى رسند و دوستى خود را تجديد مى كنند زانوهاى شيطان سست مى گردد بگونه اى كه نمى تواند در جائى قرار بگيرد ، و رگ و پيوندش از هم گسيخته مى شود و فرياد مى زند : واى بر من كه نابود شدم .

7 ـ گفتارهاى حرام

هفتمين آفت مجادله و مراء سخنان ناروا از قبيل دروغ و غيبت و امثال آنها است ، كه از لوازم كينه توزى است ، زيرا مراء و مجادله هرگز از كلامى كه بمنظور نكوهش و توهين به طرف ايراد مى شود خالى نيست .

گاهى مناظره كننده سخنان طرف را تحريف مى كند و در نتيجه مرتكب دروغ و افتراء و دغل كارى مى گردد ، و گاهى نيز آشكارا طرف خويش را جاهل و احمق قلمداد مى كند .

همه ى رفتار سابق الذكر از گناهان كبيره است ، و بگونه اى در قرآن و حديث نسبت به آنها تهديد شده است كه مى توان گفت از حد احصا بيرون است .

مفضل بن عمر از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود :

اگر كسى راجع به مؤمن مطالبى را بازگو كند كه بدان وسيله آبروى او را از ميان ببرد و حيثيت او را لكه دار سازد تا آن كه از ديدگاه مردم سقوط كند ، خداوند متعال وى را از حدود مرزهاى ولايت و دوستى خود بيرون مى راند و در حوزه ى ولايت و دوستى شيطان وارد مى سازد و شيطان هم از او استقبال نمى كند .

ابوبصير از امام باقر (عليه السلام) روايت مى كند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

ناسزا گفتن به مؤمن فسق و گناه ، كشتن او كفر و خروج از ايمان ، غيبت كردن او معصيتى نابخشودنى و حرمت مالش همسان با حرمت خون اوست .

فضيل از امام باقر (عليه السلام) روايت مى كند :

هر انسانى در پيش روى مؤمنى به وى طعنه زند و شخصيت او را مخدوش سازد به بدترين وضع مى ميرد و حق اين است كه درخور اين وضع باشد ، مگر آنگاه كه به خير و نيكى روى آرد .

8 ـ تكبّر و برترى جوئى

جدال و مراء و مناظره معمولاً با تكبّر و اظهار برترى بر ديگران همراه است . مناظره در شرايطى صورت مى گيرد كه انسان مى خواهد زير بار حرف حقِ ديگران نرود و سعى مى كند آراء آنان را نپذيرد ، گرچه حقانيت آنان بر مجادله كننده ثابت و روشن گردد ، چون از آن بيم دارد كه مبادا غلبه و پيروزى آنان بر ديگران ثابت شود .

حتى اگر عجز و ناتوانى و مغلوبيت او نيز بر ديگران محرز و علنى شود ، حاضر نيست صريحاً به اشتباه خويش اعتراف كند و بگويد : حق همان است كه طرف مقابل مى گويد .

چنين روحيه اى نمايانگر تكبر و خود بزرگ بينى است ، همان كبر و خود بزرگ بينى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در مقام نكوهش از آن فرموده :

اگر كبر و خود بزرگ بينى حتى به مقدار ذره اى در قلب كسى باشد به بهشت راه ندارد .

پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) ضمن حديثى كبر و منش هاى نابخردانه را به :

بَطَرُ الْحَقِّ وَغَمْصُ النّاسِ .

تعبير فرموده .

منظور از بَطَرُ الْحَق ، مردود ساختن سخن به گوينده آن و عدم اعتراف به حقّانيّت آن پس از اثبات و محرز بودن آن است ، و منظور از غَمْصُ النّاس پست و حقير شمردن مردم مى باشد .

چنان مناظره كننده ى كذائى در صدد است كه حق و حقيقت ، با وجود اين كه كاملاً براى وى واضح است ، از نظر ديگران مخفى مانده تا بتواند آن را بر گوينده رد كرده و احياناً وى را تحقير كند ، چون مى پندارد تنها خودش محق است و طرف او به حق آشنائى ندارد و به باطل مى انديشد ، و خيال مى كند كه طرف او فاقد ملكه و نيروى علمى و قابليت شناخت قوانينى است كه علم و دانش را براى انسان به ارمغان مى آورد .

از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) نقل است كه خداوند فرمود : شكوه و عظمت پوشش مرا تشكيل مى دهد و كبريا و بزرگى رداء مرا مى نمايد ، اگر كسى در اين دو سمت و صفت الهى با من به نزاع و هماورى برخيزد او را درهم شكسته و نابودش مى سازم .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

عظيم ترين و پرمخاطره ترين كبر ، عبارت از غَمْصُ الْخَلْقِ وَسَفَهُ الْحَقِّ است .

راوى مى گويد معناى اين دو جمله را سؤال كردم حضرت فرمود :

آن است كه تو حق را نشناسى و از اهل حق خرده گيرى كرده و بى جهت آنها را مورد انتقاد قرار دهى ، اگر كسى با چنين روحيه اى با افراد جامعه رفتار كند در حقيقت با خداوند متعال به نزاع و درگيرى برخاسته و با او در عظمت و كبريائى و بزرگيش هماوردى و همتائى دست يازيده است .

9 ـ كنجكاوى از عيوب مردم

نهمين آفت و عارضه ى زيان بخش مراء و مجادله پى گيرى و تجسّس از عيوب و زشتى هاى افراد جامعه است .

شخص مجادله كننده درصدد يافتن و جستجوى لغزش زبانى و يا لغزش هاى ديگر در بيانِ طرف خود مى باشد تا آن را براى روز مبادا براى خود عليه طرف ذخيره و آماده ساخته و وسيله اى براى تحكيم مبانى و شخصيت خود و پاكى خويش قرار دهد ، و يا احياناً كمبود و نقائص خود را بدين وسيله جبران و دفع نمايد .

حتى چنين حالتى براى بى خبران و افرادى كه از مجراى علم و دانش ، جوياى دنيا هستند ، در عين نفوذ و گسترش ، استمرار و ادامه پيدا مى كند تا آنجا كه از كم و كيف حالات و عيوب و نقائص طرف مقابل خود تحقيق و كنجكاوى مى نمايند تا در پى آن ، چنين عيوب و نواقص را در حضور وى به رخ او كشيده و شفاهاً آنها را در برابر او مطرح سازند ، و احياناً مى كوشند اين عيوب را دليل و دستاويزى براى كوباندن طرف قرار داده و به اطرافيان مى گويند : ديديد چگونه طرف را شرمسار و بى آبرو ساختيم ؟ ! ! و از اين قبيل افكار و رفتار ناستوده اى كه بى خبران از دين و ايمان و رهروان طريقه ى شيطان ، و ابليس مآبان دچار و گرفتار آن مى باشند ، در حاليكه خداوند متعال فرموده :

( وَلاَ تَجَسَّسُوا )(4) .

در حالات و كيفيات مردم و گفتار مردم تجسّس نكنيد .

پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

اى مؤمنان ، كه زبان شما گوياى ايمان است ولى در قلب شما نفوذ نكرده است ، از عيوب و زشتى ها و طرز زندگانى مردم كاوش نكنيد ، اگر كسى درصدد پى جوئى از عيوب و خرده هاى ديگران برآيد ، خداوند متعال نيز خرده ها و نواقص او را پى جوئى مى كند ، و كسى كه خداوند در صدد كنجكاوى عيوب وى برآيد ، او را حتى در دل خانه اش رسوا مى كند .

از امام صادق (عليه السلام) است :

علّت و عاملى كه بيش از هر عامل ديگر ، انسان را از خداوند متعال دور مى سازد اين است كه كسى با فردى ديگر طرح الفت و برادرى بندد و درصدد آن باشد كه لغزشهايش را ذخيره كند تا در روز و فرصت مناسبى بوسيله ى آنها وى را مورد ملامت و سرزنش قرار دهد ، و شخصيت او را درهم بريزد ، و آبروى او را از ميان بردارد .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در طى سخنانى فرمود :

رفتار برادر ايمانى خود را به نيكوترين وجه حمل كن ، مگر آنكه دليل قاطعى برخلاف توجيه خداپسندانه ى تو برايت پديدار گردد ، و تا آنجا كه مى توانى براى سخنِ بظاهر نادرست برادر دينى خود در جهت خير و خوبى توجيه نيكوئى بدست آورى ، نسبت به آن گفتار گمان بد مبر .

10 ـ بدخواهى و احساس شادى در اندوه ديگران

مجادله كننده در غير حق با بيچارگى و بدبختى ديگران احساس شادى مى كند ، و از خوشى و سعادت آنها رنجور و اندوهگين مى گردد .

اگر يك مسلمان نسبت به برادر ايمانى خود ، دوستدار و خواهان حالت و كيفيتى نباشد ، كه خود احساس علاقه به آن مى نمايد ، چنين مسلمانى از لحاظ ايمانى دچار نقص و گرفتار كمبود بوده و از خُلق و خوى و راه و رسم اهل دين سخت بدور است .

اين حالت را غالباً در افرادى مى بينيم كه اشتياق و علاقه به اسكات و كوباندن همگان و اظهار فضل بر برادران ايمانى بر قلبشان چيره شده است .

در احاديث متعدد و بى شمارى مى بينيم كه هر فرد مسلمان نسبت به فرد مسلمان ديگر داراى حقوق و وظايفى است ، كه اگر نسبت به هر يك از آنها اهمال و كوتاهى كند و آن حق را ادا ننمايد ، از حدود و مرزهاى ولايت و دوستى خداوند متعال و طاعت او تجاوز كرده .

كلينى در « اصول كافى » از معلّى بن خنيس از امام ششم حضرت صادق (عليه السلام)روايت مى كند كه : معلى مى گويد به حضرت عرضه داشتم ، يك فرد مسلمان نسبت به فرد ديگر چه حقّى دارد ؟

فرمود :

هر يك نسبت به ديگرى داراى حقوق هفتگانه ايست كه واجب و حتمى الاجراء است ، و اين حقوق از نظر ضرورت اجرا در حدّى قرار دارد كه اگر نسبت بهريك از آنها اجحاف كند و در اداء آن سهل انگارى نمايد از حوزه ى ولايت خداوند بيرون است .

عرضه داشتم چه چيزهائى اين حقوق هفتگانه را تشكيل مى دهد ؟ فرمود :

معلى من نسبت به تو احساس دلسوزى مى نمايم و بيم آن دارم كه مبادا اين حقوق را تباه سازى و نتوانى از آن صيانت و مراقبت كنى . و با بيان من به اين حقوق آگاهى پيدا كرده ، ولى در بكار بستن آن ناتوان باشى .

عرض كردم : لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ ، اميدوارم در سايه ى مشيت حق و با استمداد از حول و قوّه ى او قدرت اداى چنين حقوقى را بدست آورم ، امام صادق (عليه السلام)فرمود :

1 ـ ساده ترين و ناچيزترين حق يك مسلمان بر مسلمان ديگر آنست كه تو خواهان همان چيزهائى براى او باشى كه خود جويا و دوستدار آن براى خويش هستى ، و درباره ى او از همان چيزهائى احساس گريز و تنفر نمائى كه خود از آن متنفر و گريزان هستى .

2 ـ از خشمگين ساختن او برحذر بوده ، و پويا و جوياى مراتب رضا و خوشنودى او باشى و از دستور او فرمان برى .

3 ـ بايد به او با جان و مال و دست و زبان مدد رسانى .

4 ـ بايد چشم بينا و رهنمود پرداز و آئينه ى او باشى .

5 ـ نبايد تو سير باشى او گرسنه ، تو سيراب باشى او تشنه ، تو تن پوش داشته باشى او برهنه .

6 ـ اگر تو داراى خادم و نوكر هستى و او فاقد آن است ، بر تو لازم مى باشد كه خادم خود را در جهت خدمت به او نزد وى گسيل دارى تا جامه او را بشويد و غذاى او را فراهم آورد و بسترش را آماده سازد .

7 ـ بايد سوگند او را باور داشته باشى ، دعوت او را بپذيرى ، هنگام بيمارى عيادتش كنى ، از اموات منسوب هب او تشييع نمائى ، پس از مرگش در كنار جنازه اش حاضر شوى ، اگر احساس كنى به چيزى نيازمند است در تأمين آن مبادرت و پيشدستى كنى و نبايد در تأمين حوائج او تعويقى روا دارى تا وى را ناگزير سازى كه درخواستش را با تو درميان گذارد و دچار شرم سؤال گردد .

اگر بدين شيوه با وى رفتار كنى رشته ى ولايت و دوستى خود را با او پيوند داده و دوستى او را با رشته ى دوستى خود مربوط ساخته اى .

11 ـ تزكيه ى نفس و خودستائى

ديگر از آفات مراء و مجادله تزكيه ى نفس و خودستائى است ، كه هيچ مجادله كننده اى از صدمه ى آن در امان نيست .

اين خودستائى ممكن است با صراحت لهجه و با ايماء و اشاره و يا بصورت تعريض و كنايه اظهار شود.

مجادله كننده مى خواهد كلامش را درست و صحيح جلوه دهد و گفتار طرف مقابل را موهون و نادرست وانمود سازد ، و غالباً حالت درونى و خودستائى خود را آشكارا به زبان آورده و مى گويد : من از آن افرادى نيستم كه امثال اينگونه مطالب برايم ناآشنا و مبهم باشد ، در حاليكه كه خداى متعال فرمود :

( فَلاَ تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْ )(5) .

خودستا و خويشتن آرا نباشيد .

به يكى از بزرگان گفتند : آن سخن راست و درستى كه اظهار آن زشت ونادرست مى باشد كدام است ؟ گفت : چنين سخن راستى كه على رغم صدق و راستيش زشت مى باشد كه آدم زبان به خود ستائى بگشايد .

12ـنفاق و دوروئى

از آفات مجادله و مراء نفاق است ، كه اهل مجادله به ناچار به چنين حالتى كشيده مى شود .

آنان با هماوردان و رقبا و پيروان خود از نظر حالت درونى با وضعى دردناك و خاطرى آشفته مواجه مى گردند ، درحاليكه از نظر ظاهر و با اظهار محبت و اشتياق با آنان روبرو مى شوند ، در همان حالى كه تظاهر به خوشحالى مى نمايند در همان حال به علت بغض وكينه اى كه در درون آنها را رنج مى دهد ، اعضاء و اندام آنها مى لرزد.

پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

آنگهى كه مردم علم و دانش را فرا مى گيرند ولى آن را بكار نمى بندند ، و با زبان نسبت بهم اظهار دوستى مى كنند ولى كينه ى يكديگر را به دل دارند و قطع رحم مى كنند و رشته ى ارتباط با خويشان و نزديكان را از هم مى گسلند ، همانگاه خداوند متعال آنان را از رحمت خويش طرد نموده و آنهارا كور و كر مى سازد(6) .

الها پروردگارا ، ما را از اين همه آلودگى و پليدى كه محصولى جز بسته شدن هشت در بهشت ، و باز شدن هفت در جهنّم به روى ما ندارد در پناه لطف و كرامت حفظ فرما ، كه اگر عنايت و محبت و رأفت تو نباشد ،براى ما كمترين قدرتى براى حركت به سوى تو نخواهد بود .

اين شكسته دل بى نوا، و تهيدست از حق جدا ، و گداى مسكين وفقير مستكين ، و درخت بى بر و محروم از در ، چون اين قسمت از كتاب رسيد ، در حالى كه اشك ندامت بر گذشته داشت ، و از آتش آلودگى ها مى سوخت و در انتظار پاكى وسلامت چشم به عنايت حضرت حق داشت ، به پيشگاه مقدس دوست به عنوان مناجات و عرض حاجات ، بدينگونه نوا داشت :

اى تو صفاى دل افسرده ام *** بين ز گنه خسته و پژمرده ام
بسته فتراك تو جان من است *** ظاهر و پيدا و نهان من است
روى متاب از من زار اى حبيب *** اى تو دواى من و بر من طبيب
باز كن از لطف درى سوى من *** احسن احوال نما خوى من
بر من آزرده مياور عتاب *** جرم مرا پاك نما از كتاب
غرق غم عشق نما اين دلم *** روضه ى رضوان بنما حاصلم
مفتخرم كن به عنايات خود *** روشنى ام بخش ز آيات خود
ذات مرا جلوه ى اوصاف كن *** آينه ام را ز كرم صاف كن
روز قيامت تو ز پيشم مران *** جز به بهشت رخ خويشم مخوان
در گذر از عبد خطاكار خويش *** برگ براتش بده از نار خويش
غير خود از خانه ى دل پاك كن *** پس قدم روح تو چالاك كن
بحر كرم را تو بياور بجوش *** اى ز كرم بر همگان پرده پوش
شام سياه تو مرا روز كن *** اى دل ديوانه ى تو پرسوز كن
بر من مسكين نظرى اى حبيب *** درد مرا كن تو دوا اى طبيب

حضرت صادق (عليه السلام) در دنباله ى روايت باب مراء مى فرمايد :

منشأ مجادله و مراء وسوسه شيطان است ، كه انسان تلقين مى كند بين مردم و دانشمندان برو و با هر طايفه مناظره و مجادله كن تا نگويند از بحث و جدل عاجزى و از علم و دانش بى خبرى .

مجادله و مراء خالى از چهار احتمال نيست .

1 ـ مباحثه و مجادله و نزاع و مراء در مسئله ايست كه هر دو طرف به آن آگاهى دارند ، در عين حال با هم منازعه مى كنند ، اينان پشت به نصيحت حق و انبياء نموده ، و براى اظهار فضيلت به بازار فضيحت آمده اند .

2 ـ يا هر دو جاهل به حقّند و نزاع آنان و مراء و جدالشان جز اظهار جهل و بى خبرى چيزى نيست و پافشارى در جهل البته از گناهان است .

3 ـ يا شخص تو عالم به حق است ، ولى جدال و مراء براى اين است كه بر طرف تسلّط و تفوق يابى ، و اين توفّق و تسلّط ناشى از علو و كبر نفس است كه در پيشگاه حق به سختى مذموم و محكوم است .

4 ـ يا طرف تو بر حقّ است و جدال تو براى شكستن حرمت و آبروى اوست و اين ظلم و جور است و از خصائل ابليسى و شيطانى است ، و رو كردن به هر چهار مورد بر اهل انصاف و آنان كه حقّ را قبول دارند محال است ، كه اهل حق اهل حقند .

آنگاه در پايان روايت اين باب امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند ، هركه ترك مجادله كند ايمانش را محكم نموده و صحبت دين را نيكو داشته و عقل را از آلوده شدن بهواى نفس حفظ كرده است .

حكما گفته اند : چنان كه ملكه ى تخيّل موجب نابودى عقل است ، ملكه ى مجادله نيز موجب و علّت وهن و سستى انديشه و قوّه ى درك است .

باب چهل و نهم

در مسئله ى غيبت است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

اَلْغَيْبَةُ حَرامٌ عَلى كُلِّ مُسْلِم ، مَأْثُومٌ صاحِبُها فى كُلِّ حال .

وَصِفَةُ الْغَيْبَةِ اَنْ تَذْكُرَ اَحَدًا بِما لَيْسَ هُوَ عِنْدَ اللهِ عَيْبٌ وَتَذُمَّ ما يَحْمَدُهُ اَهْلُ الْعِلْمِ فيهِ .

وَاَمَّا الْخَوْضُ فى ذِكْرِ غائِب بِما هُوَ عِنْدَ اللهِ مَذْمومٌ وَصاحِبُهُ فيهِ مَلومٌ فَلَيْسَ بِغَيْبَة وَاِنْ كَرِهَ صاحِبُهُ اِذا سَمِعَ بِهِ وَكُنْتَ اَنْتَ مُعافىً عَنْهُ خالِيًا مِنْهُ وَتَكونُ فى ذلِكَ مُبَيِّنًا لِلْحَقِّ مِنَ الْباطِلِ بِبَيانِ اللهِ وَرَسولِهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) وَلكِنْ بِشَرْطِ اَنْ لا يَكونَ لِلْقائِلِ بِذلِكَ مُرادٌ غَيْرُ بَيانِ الْحَقِّ وَالْباِطِل فى دينِ اللهِ تَعالى .

وَاَمّا اِذا اَرادَ بِهِ نَقْصَ الْمَذْكورِ بِهِ بِغَيْرِ ذلِكَ الْمَعْنى وَهُوَ مَأْخوذٌ بِفَسادِ رَأْىِ مُرادِهِ وَاِنْ كانَ صَوابًا .

فَاِنِ اغْتَبْتَ فَبَلَغَ الْمُغْتابَ فَاسْتَحِلَّ مِنْهُ ، وَاِنْ لَمْ يَبْلُغْهُ وَلَمْ يَلْحَقْهُ عِلْمُ ذلِكَ فَاسْتَغْفِرِ اللهَ  له  .

اَلْغيبَةُ تَأْكُلُ الْحَسَناتِ كَما تَأْكُلُ النّارَ الْحَطَبَ ، اَوْحَى اللهُ عَزَّوَجَلَّ اِلى موسَى بْنِ عِمْرانَ (عليه السلام) : اَلْمُغْتابُ اِذا تابَ فَهُوَ آخِرُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَاِنْ لَمْ يَتُبْ فَهُوَ اَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ النّارَ .

قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ :( أَيُحِبُ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ )(7) .

وَوُجوهُ الْغيبَةِ تَقَعُ بِذِكْرِ عَيْب فِى الْخَلْقِ وَالْخُلْقِ وَالْفِعْلِ وَالْمُعامَلَةِ وَالْمَذْهَبِ وَالْجَهْلِ وَاَشْباهِهِ . وَاَصْلُ الْغيبَةِ تَتَنَوَّعُ بِعَشْرَةِ اَنْواع : شَفاءِ غَيْظ ، وَمَساءَةِ قَوْم ، وَتَصْديقِ خَبَر، وَتُهْمَة ، وَتَصْديقِ خَبَر بَلا كَشْفِهِ ، وَسوءِ ظَنِّ ، وَحَسَد ، وَسُخْرِيَّة ، وَتَعَجُّب ، وَتَبَرُّم ، وَتَزْيين .

فَاِنْ اَرَدْتَ السَّلامَةَ فَاذْكُرِ الْخالِقَ لاَ الْمَخْلوقَ فَيُصيرَ لَكَ مَكانَ الْغَيْبَةِ عَبْرَةً وَمَكانَ الاِْثْمِ ثَوابًا .

كَذَبَ مَنْ زَعَمَ اَنَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلال وَهُوَ يَأْكُلُ لُحومَ النّاسِ بِالْغيبَةِ . اِجْتَنِبِ الْغيبَةَ فَاِنَّها اِدامُ كِلابِ النّارِ ! !

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

اَلْغَيْبَةُ حَرامٌ عَلى كُلِّ مُسْلِم ، مَأْثُومٌ صاحِبُها فى كُلِّ حال .

وَصِفَةُ الْغَيْبَةِ اَنْ تَذْكُرَ اَحَدًا بِما لَيْسَ هُوَ عِنْدَ اللهِ عَيْبٌ وَتَذُمَّ ما يَحْمَدُهُ اَهْلُ الْعِلْمِ فيهِ .

در اين فصل از كتاب و در اين باب از « مصباح الشريعه » ، وجود مقدس حضرت صادق (عليه السلام) به يكى از بدترين گناهان و عظيم ترين معاصى كه بار سنگين آن در پرونده انسان از كوه گران تر است يعنى گناه بسيار بسيار خطرناك غيبت و پشت سر مردم حرف زدن اشاره مى نمايد .

غيبت از رزائل اخلاقى ، و از اوصاف ناپسند ، و از گناهان كبيره ، و از علائم ضعف ايمان ، و نشانه ى شيطنت ، و به فرموده ى حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) نان خورش سگان دوزخ است .

چه شخصيت هاى بسيار ارزنده اى را كه زبان پليد غيبت كنندگان درهم نشكسته ، چه آبروهاى محترمى را كه غيبت بر باد نداده ، چه انسانهاى با منفعت و فعالى را كه غيبت خانه نشين نكرده ، چه اموال پاك و ارزنده اى را كه غيبت از دست صاحبش بيرون نبرده و مالكش را بخاك سياه ننشانده ، چه جنگها و نزاع هائى كه بوسيله ى غيبت برپا نشده ، چه خانمانهائى كه غيبت بر باد نداده ، چه دوستى هاى شيرينى را كه غيبت به دشمنى هاى تلخ مبدل نساخته ، چه ظلم ها و ستم ها و بيدادگرى ها كه بر اثر غيبت بر سر بشر نيامده ؟ ! آه از اين گناه ، و واى بر اين زبان ، داد از اين معصيت ، فرياد از اين آلودگى ، كه ايمان ها بر باد داده ، و جنايت ها ببار آورده ! !

تمام مردم مى دانند غيبت گناه است . همه ى مسلمانها آگاهند كه غيبت معصيت است ، تمام مؤمنين مطلعند كه غيبت مساوى با خوردن گوشت مرده برادر مؤمن است ، ولى با كمال تعجب و با يك دنيا تأسّف اكثر آنان به اين گناه خطرناك آلوده اند !

نقل شيرين خانواده ها غيبت است ، شروع اكثر جلسات با غيبت است ، نشست و برخاست اكثر اهل علم آلوده به غيبت است ، حرف بيشتر زنان و شوهران با يكديگر و پدران و فرزندان با هم ، و معاشران با يكديگر ، و خريداران و فروشندگان باه همديگر و اكثريت جامعه غيبت است .

خداوندا مگر در قرآن مجيد در سوره ى مباركه ى حجرات با كمال شدّت غيبت را حرام نكرده اى ، مگر تمام پيامبرانت به كبيره بودن غيبت حكم نكرده اند ، مگر تمام امامان معصوم شيعه غيبت را به عنوان يكى از معاصى بزرگ ذكر نكرده اند ، مگر اولياء تو در هر عصرى و عرفاى عاشق در هر زمانى غيبت را منع نكرده اند ، پس چرا اكثر مردم براى دستور تو و انبياء و امامان و اولياء و عرفا ارزش قائل نيستند ؟ خداوندا مردم دچار چه دردى و گرفتار چه مرضى و آلوده به چه حالت خطرناكى هستند ؟

پروردگارا كار مردم و پرونده ى آنان كه هر صفحه اش در تمام مدت عمرشان به غيبت سياه است در روز قيامت و كنار ميزان و در دادگاه عدل كه جز تو قاضى ندارد به كجا خواهد كشيد ؟ !

آنان كه غيبت مى كنند در حقيقت پشت كنندگان به حقايق الهيّه و فيوضات ربانيّه اند .

غيبت كنندگان دوستان شيطان ، و رفيقان ابليس و راهرو راه جهنم و ستم كاران بر مردم مظلوم و بى دفاعند .

الهى من در ميان مردمى زندگى مى كنم كه از مرجع تقليد ، از عالم و دانشمند ، از مؤمن و متدين ، از بزرگ و كوچك ، از صغير و كبير ، از مرد و زن ، از شهرى و دهاتى ، و از شخصيّت هائى كه براى جامعه ى اسلامى كمال منفعت و سود را دارند غيبت مى كنند و در اين مسئله نه از تو ، نه از قبر نه از برزخ نه از محشر و نه از عذاب ، خلاصه از هيچ چيز پروا ندارند !

من نمى دانم مردم براى چه و براى كه و به چه علّت غيبت مى كنند ؟ غيبت مى كنند كه به شخصيت آنها اضافه شود ، مگر گناه اضافه كننده به شخصيت است ، غيبت مى كنند كه آبرو كسب كنند ، مگر غيبت منبع مولّد آبروست ، غيبت مى كنند كه به جامعه رشد و كمال برسد ، مگر گناه علّت رشد است ، غيبت مى كنند كه رضاى حضرت حق را جلب كنند ، مگر رضاى دوست به گناه و معصيت و پليدى و آلودگى جلب مى شود ، غيبت مى كنند كه نعمت هاى حق بر آنان افزون گردد ، مگر عصيان و طغيان علت مزيد نعمت است ؟ ! !

با ترك گناه راه پرواز به ملكوت را بپيمائيد .

برادران و خواهران ايمانى ، هر گناهى كه مرتكب مى شويم ، در حقيقت تيشه اى به ريشه ى كمال و سعادت و حركت الهى خود مى زنيم ، همه ى ما اين مسئله را امتحان كرده ايم ، كه چون به گناهى آلوده مى گرديم ، حس مى كنيم كه درون ما را ابرى از تاريكى و ظلمت گرفته ، و آثار آن ظلمت اين اس كه از خود و مردم و معارف حقه و عبادت و طاعت و خدمت و كرامت منزجر شده و دلسرد مى شويم ، و اين معنا را نيز امتحان كرده ايم كه هرگاه به ترك گناهى به لطف حضرت حق موفق شده ايم ، در باطن خويش احساس سبكى و نور و روشنائى كرده ، و گوئى دو بال پر قدرت براى پرواز به سوى حضرت دوست پيدا كرده ، و از عبادت و طاعت و خدمت و انجام فرائض الهيّه لذّت مى بريم .

در لحظاتى كه حالات عالى ملكوتى به انسان دست مى دهد ، و نسيم جانبخش فضاى لاهوتى بسوى انسان مىوزد ، و در رحمت واسعه دوست به روى انسان گشوده مى شود ، آدمى با تمام وجود مترنّم به اين غزل فيض آن شوريده ى عاشق مى گردد :

حلقه ى آن در شدنم آرزوست *** بر در او سر زدنم آرزوست
چند بهر ياد پريشان شوم *** خاك در او شدنم آرزوست
خاك درش بوده سرم سالها *** باز هواى وطنم آرزوست
تا كه به جان خدمت جانان كنم *** دامن جان بر زدنم آرزوست
بهر تماشاى سراپاى او *** ديده سراپا شدنم آرزوست
ديده ام از فرقت او شد سفيد *** بوئى از آن پيرهنم آرزوست
مرغ دلم در قفس تن بمرد *** بال و پر و جان زدنم آرزوست
بر در لب قفل خموشى زدم *** سوى خموشان شدنم آرزوست
عشق مهل فيض كه با جان رود *** زندگى در كفنم آرزوست

آرى هر كس به هر كجا رسيد از ترك گناه و اداى واجبات رسيد ، و براى پرواز به سوى ملكوت و جلب خوشنودى حضرت دوست راهى بجز تسليم به حضرت او و با كمال قدرت ترك كردن گناه و اداى فرائض وجود ندارد .

چون به ترك معاصى موفق شوى ، و واجبات و فرائض الهيه را بجا آورى به مقامات عالى الهى و انسانى از جمله مقام با عظمت كشف و شهود و تأثير در نفوس و رابطه گرفتن با وراء عالم رسى ، و آنگاه از زندگى خود لذّتى ببرى كه اهل بهشت در فرداى قيامت از نعمت هاى بهشتى مى برند و اينك چند نمونه از حالات مردان راه دوست .

مقامى از مقامات اولياء

مولا محمد تقى بن مقصود على مجلسى از اعاظم علماء عاملين و عرفاى شامخين و داراى كرامات و خوارق عادات بوده است ، و استجابت دعايش درباره ى فرزندش وجود مبارك حضرت ملا محمدباقر مجلسى كه در تاريخ بشر موجودى كم نظير بوده مشهور آفاق است .

مرحوم ميرزا محمد تنكابنى مى نويسد ، كه شيخ اسدالله كاظمينى در مقدمه ى « مقابيس » نوشته است كه آن بزرگوار را كرامات باهره است ، آنگاه شرح حالى از خود ايشان حكايت مى كند كه در شرح فقيه فرموده است و حاصلش اين كه :

چون خداوند مهربان توفيق زيارت حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را به من عنايت فرمود ، از بركات آن حضرت مكاشفات بسيارى مرا روى داد كه عقول ضعيفه را تحمّل آن نيست ، و اگر بخواهم توضيح دهم بايد بگويم بين خواب و بيدارى بود ، ناگاه ديدم كه در سامرّا هستم و بارگاه عسگريين در نهايت عظمت و زينت است و بر روى قبر عسگريين (عليهما السلام) پارچه ى سبزى از پارچه هاى بهشتى انداخته شوده بود كه در دنيا مثل آن را نديده بودم ، در آن حال مولايم حضرت صاحب الامر را ديدم كه روى بر جانب در نشسته و بر قبر تكيه زده است ، پس چون چشمم بر آن حضرت افتاد با صداى بلند ، مانند مدّاحان بخواندن زيارت جامعه شروع كردم ، چون تمام كردم آن حضرت فرمود : خوب زيارتى است ، عرض كردم مولاى من جانم به فدايت زيارت جدّ شماست و اشاره بسوى قبر كردم ، آن حضرت فرمود : بلى داخل شو ، چون داخل شدم نزديك در ايستادم ، حضرت فرمود كه پيش بيا ، عرضه داشتم ترس آن دارم كه ترك ادب شود و بخاطر ترك ادب كافر شوم ! ! آن جناب فرمود : چون ما اذن دهيم ترك ادب نيست ، پس اندكى پيش رفتم در حالى كه از شدت ترس و هيبت بر خود مى لرزيدم باز آنجناب فرمود پيش بيا و من پيش رفتم تا نزديك آن حضرت رسيدم فرمود :

بنشين . عرض كردم : مى ترسم فرمود : مترس بنشين ، من هم چون غلامى كه در مقابل مولايش بنشيند نشستم ، آن بزرگوار فرمود : راحت باش و چهار زانو بنشين كه تو زحمت كشيده اى و پياده و پاى برهنه آمده اى و بالجمله از آن جناب نسبت به اين بنده الطاف عظيمه و مكالمات لطيفه واقع شد كه اكثر آنرا فراموش نمودم ، چون از آن حالت بخود آمدم همان روز اسباب زيارت و تشرّف به سامرّا فراهم شد با آن كه مدّتى بود كه راه مسدود بود ، پس من با پاى برهنه و پياده به زيارت آن جناب مشرف شدم و شبى در روضه ى مقدّسه مكرر زيارت جامعه را خواندم و در اثناء راه كرامت هاى عظيمه و معجزات غريبه ظاهر شد ! !

راستى مگر بدون اداى واجبات و بخصوص ترك محرّمات و منهاى تزكيه نفس و تجليه وجود ، مى توان به مقام قرب رسيد و شيرينى وصال را چشيد ؟

اى به وصفت گم شده هر جان كه هست *** جان نه تنها و خرد چندان كه هست
اى كمال آفتاب روى تو *** تا ابد فارغ ز هر نقصان كه هست
گر سكندر چشمه ى حيوان نيافت *** نيست عيب چشمه ى حيوان كه هست
كور مادر زادم آيد كلّ خلق *** در بر آن حسن جاويدان كه هست
صد هزاران قرن چرخ تيزرو *** بود هم زين شيوه ى سرگردان كه هست
از شفق در خون بسى گشت و نيافت *** چون تو خورشيدى در اين ميدان كه هست
آفتاب از شرم رويت هر شبى *** در سياهى شد چنان پنهان كه هست
باز چون زلفت كمند او شود *** بى سر و تن مى رود زان سان كه هست
نى چه مى گويم فلك گويست و بس *** در خم آن زلف چون چوگان كه هست
هيچ سر بر تن نخواهد ماند از آنك *** گوى خواهد شد در اين ميدان كه هست
و اشتياق روى چون خورشيد تست *** ابر را هر ديده گريان كه هست
وين عجب در جنب اشك عاشقان *** شبنم است اين جمله ى باران كه هست
ابر چبود زآن كه صد درياى خون *** از دل هر يك در اين طوفان كه هست
هرچه از ما مى رود آن هيچ نيست *** كار تا چون رفت آن پيشان كه هست
كار نى تنها مرا افتاد از آنك *** بس كه چون من بى سر وسامان كه هست
گرد نعلين گداى كوى تو *** بيشتر از ملك هر سلطان كه هست
تو چنين در پرده اى وز شور تست *** در دو عالم اينهمه حيران كه هست
جمله ى ذرات عالم گوش شد *** تا بفرمائى تو هر فرمان كه هست
دوست تر دارم من آشفته دل *** ذره اى دردت ز هر درمان كه هست
همدم عيسى شود بى شك فريد *** گر دمى برهد از اين زندان كه هست
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation