بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 10, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     1 - عرفان اسلامي جلد دهم
     10 - عرفان اسلامي جلد دهم
     11 - عرفان اسلامي جلد دهم
     12 - عرفان اسلامي جلد دهم
     13 - عرفان اسلامي جلد دهم
     14 - عرفان اسلامي جلد دهم
     2 - عرفان اسلامي جلد دهم
     3 - عرفان اسلامي جلد10
     4 - عرفان اسلامي جلد دهم
     5 - عرفان اسلامي جلد دهم
     6 - عرفان اسلامي جلد دهم
     7 - عرفان اسلامي جلد دهم
     8 - عرفان اسلامي جلد دهم
     9 - عرفان اسلامي جلد دهم
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد دهم
 

 

 
 

باب چهل و هفتم

در مدح و ذمّ است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

لا يَصيرُ الْعَبْدُ عَبْدًا خالِصًا للهِِ تَعالى حَتّى يَصيرَ الْمَدْحُ وَالذَّمُّ عِنْدَهُ سَواءً ، لاَِنَّ الْمَمْدوحَ عِنْدَ اللهِ لا يَصيرُ مَذْمومًا بِذَمِّهِمْ وَكَذلِكَ الْمَذْمومُ .

وَلا تَفْرَحْ بِمَدْحِ اَحَد ، فَاِنَّهُ لا يَزيدُ فى مَنْزِلَتِكَ عِنْدَ اللهِ وَلا يُغْنيكَ عَنِ الْمَحْكومِ لَكَ وَالْمَقْدورِ عَلَيْكَ .

وَلا تَحْزَنْ اَيْضًا بِذَمِّ اَحَد ، فَاِنَّهُ لا يَنْقُصُ عَنْكَ ذَرَّةً وَلا يَحُطُّ عَنْ دَرَجَةِ خَيْرِكَ شَيْئًا .

وَاكْتَفِ بِشَهادَةِ اللهِ تَعالى لَكَ وَعَلَيْكَ ، قالَ اللهُ تَعالى : ( وَكَفَى بِاللهِ شَهِيداً )(1) .

وَمَنْ لايَقْدِرْ عَلى صَرْفِ الذَّمِّ عَنْ نَفْسِهِ وَلا يَسْتَطيعُ عَلى تَحْقيقِ الْمَدْحِ لَهُ كَيْفَ يُرْجى مَدْحُهُ اَوْ يَخْشى ذَمُّهُ .

وَاجْعَلْ وَجْهَ مَدْحِكَ وَذَمِّكَ واحِدًا ، وَقِفْ فى مَقام تَغْتَنِمُ فيهِ مَدْحَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ لَكَ وَرَضاهُ ، فَاِنَّ الْخَلْقَ خُلِقوا مِنَ الْعَجْزِ مِنْ ماء مَهين فَلَيْسَ لَهُمْ اِلاّ ما سَعَوْا ، قالَ اللهُ عَزَّمِنْ قائِل : ( وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى )(2) .

( وَلاَ يَمْلِكُونَ لاَِنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً )(3) .

1 ـ سوره ى نساء (4) : آيه ى 79 .

2 ـ سوره ى نجم (53) : آيه ى 39 .

3 ـ سوره ى فرقان (25) : آيه ى 3 .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

لا يَصيرُ الْعَبْدُ عَبْدًا خالِصًا للهِِ تَعالى حَتّى يَصيرَ الْمَدْحُ وَالذَّمُّ عِنْدَهُ سَواءً ، لاَِنَّ الْمَمْدوحَ عِنْدَ اللهِ لا يَصيرُ مَذْمومًا بِذَمِّهِمْ وَكَذلِكَ الْمَذْمومُ .

امام ششم (عليه السلام) در اين فصل به مسئله ى بسيار مهمّى اشاره دارند ، كه آن مسئله از علائم خلوص و پاكى عبد است .

در قسمت اوّل روايت مى فرمايند :

بنده نمى تواند بنده خدا باشد مگر اينكه تعريف و مدح و  تكذيب و مذمّت مردم در برابرش يكسان و مساوى باشد ، و حال درون او با مدح و ذم كسى تغيير نكند ، چرا كه انسان ممدوح حضرت حق و آن آدمى كه بخاطر ايمان و عمل صالح مورد مدح خدا است به مذمت مردم مذموم نمى شود ، و آن كه مذموم خداست به تعريف و مدح مردم ممدوح نمى گردد .

مدح و ذم واقعى فقط در ارتباط با عالم ملكوت است ، نه در رابطه ى با مردم ، مردم چه خبر از حالات درون و وضع پرونده ى گذشته ى انسان دارند ، آدمى اگر ممدوح حق باشد پسنديده ورنه بدبخت و بيچاره و سيه روز است .

اگر تمام مردم عالم از انسان تعريف كنند ، ولى حضرت دوست مكذّب انسان باشد . آنهمه تعريف مردم به اندازه ى پوست جُوى ارزش ندارد ، و اگر تمام مردم جهان انسان را مذمت كنند ، ولى آدمى ممدوح حق باشد ، آنهمه تكذيب پشيزى اعتبار ندارد .

آنان كه از همه جهت قابل مدح بودند ، و حريم مقدسشان از كمترين مذمّت دور بود انبياء و اولياء خاص حضرت حق بودند ، بقيه انسانها داراى عيب

و نقص اند . بدين جهت نبايد به مدح مردم دلخوش شوند و از مذمت آنان دلگير گردند .

مدح مردم منزلت انسان را در پيشگاه حضرت حق اضافه نمى كند ، و به تقدير حق نسبت به عبد اثر نمى گذارد ، و هم چنان مذمت مردم چيزى از آدمى كم نمى كند و از درجه ى خير انسان نمى كاهد ، چنانچه حضرت حق مى فرمايد :

وَلا تَفْرَحْ بِمَدْحِ اَحَد ، فَاِنَّهُ لا يَزيدُ فى مَنْزِلَتِكَ عِنْدَ اللهِ وَلا يُغْنيكَ عَنِ الْمَحْكومِ لَكَ وَالْمَقْدورِ عَلَيْكَ .

وَلا تَحْزَنْ اَيْضًا بِذَمِّ اَحَد ، فَاِنَّهُ لا يَنْقُصُ عَنْكَ ذَرَّةً وَلا يَحُطُّ عَنْ دَرَجَةِ خَيْرِكَ شَيْئًا ، وَاكْتَفِ بِشَهادَةِ اللهِ تَعالى لَكَ وَعَلَيْكَ ، قالَ اللهُ تَعالى : ( وَكَفَى بِاللهِ شَهِيداً )(1) .

به تعريف كسى شاد مشو ، كه با وجود گناهان و خطاها و اشتباهاتى كه بر انسان گذشته و كسى جز خدا اطلاع ندارد ، شادى معنا نمى بخشد ، اين مسئله را بدان كه مدح مردم به مقام تو نزد خدا اضافه نمى كند ، و به مقدرات حق و آنچه را به آن براثر حكمت و مصلحت خداوند محكومى اثر نمى گذارد .

و نيز به مذمت مردم ناراحت مشو ، كه ذره اى از مقام و منزلتت نمى كاهد و از خوبيت چيزى كم نمى كند ، بهتر اين است كه در تمام دروان عمر به شهادت و حكم الهى اكتفا كنى ، چرا كه شهادت و حكم حق چه بر له تو باشد و چه بر عليه تو همان حق است ، آرى به مدح حق دل خوش كن كه رضا و خوشنودى او به منزلتت اضافه مى كند ، و اگر مورد مذمت خدائى به تدارك علل خدمت برخيز كه نارضايتى و ناخوشنودى حق تو را به ورطه هلاكت و تيره بختى خواهد كشيد .

راستى همه ى ما بايد با توجه به پرونده ى عبادات ناقابل خود ، و گناهان زياد

1 ـ سوره ى نساء (4) : آيه ى 79 .

و بسيارمان در برابر عظمت حق و عناياتش تا هستيم در مقام شرم و حيا و سرافكندگى ، ذلت ، خضوع و خشوع باشيم ، با اين وصف اگر ما را مدّاحان مدح كنند به چه سبب به مدحشان شاد شويم كه در خور مدح نيستيم و آن مدحى كه از ما مى شود در حقيقت ناشى از جهل مداح است و چيزى كه محصول جهل است خوشنودى و خوشحالى ندارد ، و اگر ما را مذمت كنند نبايد محزون گرديم كه بحقيقت در خور مذمتيم گرچه تمام عبادات جن و انس را داشته باشيم ، كه مذمت تازيانه ايست الهى براى جلوگيرى از ظغيان و سركشى نفس چموش !

بقول حضرت فيض :

ز غفلت تو ترا صد حجاب در پيش است *** صفاى چهره ى جان را نقاب در پيش است
بسى كتاب بخواندى كتاب خويش بخوان *** ز كرده هاى تو جان را كتاب در پيش است
حساب كرده ى خود كن حساب در چه كنى *** كه ماند از پس و روز حساب در پيش است
عذاب روح مكن بهر مال دنيى دون *** عذاب قبر و سؤال و جواب در پيش است
ز بهر آنچه ز پس ماندت چه مى سوزى *** زمين حشر و تف آفتاب در پيش است
جواب پرسش اعمال خود مهيا كن *** شدن ز شرم و خجالت آفتاب در پيش است
تو آنى ار به عبادت شب به روز آرى *** بكن بكن كه بهشت و ثواب در پيش است
تو آنى از نكنى معصيت بدار فنا *** مكن مكن كه جحيم و عقاب در پيش است
زمانى ار نكنى خواب در دل شب ها *** شود كه در لحدت وقت خواب در پيش است
نصيحت تو يكى فيض در دلت نگرفت *** تو را ز گفته ى خود صد حجاب در پيش است
وَمَنْ لا يَقْدِرُ عَلى صَرْفِ الذَّمِّ عَنْ نَفْسِهِ وَلا يَسْتَطيعُ عَلى تَحْقيقِ الْمَدْحِ لَهُ كَيْفَ يُرْجى مَدْحُهُ اَوْ يُخْشى ذَمُّهُ .

هرگاه كسى مستحق مذمت باشد ، و قدرت بر تحقّق علل حقيقى مدح براى خود نداشته باشد ، چه اميد مدح از او توان داشت ، و چرا بايد از مذمّتش ترسيد ، كه هر مدّاحى جز خدا و انبياء و ائمه بر مدح و ذمّشان هيچ اعتبارى نيست ، از اين جهت بايد مدح و ذم اشخاص براى انسان فرقى نكند و تعريف و تكذيبشان براى آدمى مساوى باشد چنانچه حضرت مى فرمايد :

وَاجْعَلَ وَجْهَ مَدْحِكَ وَذَمِّكَ واحِدًا وَقِفْ فى مَقام تَغْتَنِمُ فيهِ مَدْحَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ لَكَ وَرَضاهُ ، فَاِنَّ الْخَلْقَ خُلِقوا مِنَ الْعَجْزِ مِنْ ماء مَهين فَلَيْسَ لَهُمْ اِلاّ ما سَعَوْا ، قالَ اللهُ عَزَّمِنْ قائِل :

( وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى )(1) . ( وَلاَ يَمْلِكُونَ لاَِنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً )(2) .

مدح و ذم مردم برايت يكاسن باشد ، و در مقامى قرار بگير كه مدح حضرت حق را مغتنم بشمارى ، و متوجه رضاض و خوشنودى او باشى ، كه خلق عالم

1 ـ سوره ى نجم (53) : آيه ى 39 .

2 ـ سوره ى فرقان (25) : آيه ى 3 .

ضعيف آفريده شده اند و بنيان شاختمانى آنها از آبى سست است ، و براى كسى چيزى نيست مگر محصول كوشش كه خداوند فرموده : نيست براى انسان مگر آنچه را سعى مى كند و نيز فرموده : آدمى از براى خود ضرر و نفعى را مالك نيست و قدرتى بر حيات و مرگ و حركت ندارد .

هر كس در اين چند روزه ى دنيا بايد به فكر سعادت و سلامت امروز و فرداى خود باشد ، و وقت پرارزشش را صرف دلخوشى و نگرانى مدح و ذم ديگران نكند ، و نيز اوقات عزيز را صرف مدح و ذم كسى ننمايد ، كه همين مداحى هاى بيجا كه بجاى مدح بايد گفت تملّق و چاپلوسى ، و مذمت هاى بى مورد كه بايد گفت حسدورزى و دشمنى و كينه توزى و اعلام عقده حقارت ، چه ضررها كه ببار نياورده و باعث چه جنايت ها و متوقف شدن استعدادها كه نشده !

ابتداى بعضى از كتابها و قسمت عمده اى از بعضى از ديوانهاى شعر ، از مدح كسانى پر است كه به اندازه ى يك ارزن لايق مدح نبوده ، و همين مداحيها امر را بر آنان مشتبه نمود ، تا جائى كه خود را مالك جان و مال و نواميس مردم دانستند و آنچه نبايد ببار آورند ببار آوردند .

با كمال تأسف بسيارى از شعرا كه از نظر هنر شعرى در درجه اى بسيار عالى قرار داشتند ، مغز خدا داده ى خود را بجاى اينكه صرف معارف بلند الهى و حكمت هاى خداوندى كنند ، مصرف مدح شاهان و اميران و دبيران و وزيرانى كردند ، كه يا از بزرگ ترين ستمكاران و ظالمان تاريخ بودند ، و يا نوكر و برده و دست نشانده ى ظالمان روى زمين بودند .

مداحى هائى كه براى شاهان قاجار شده براى هيچ پيغمبر و امامى نشده ، در حاليكه آنان و وزرا و امرا و دبيرانشان بجز چند نفر انگشت شمار مانند اميركبير و قائم مقام و يكى چند نفر ديگر ، از طاغيان و ياغيان و از دست نشاندگان دولت هاى خائن و كثيف انگليس و روس بودند .

راستى اين شاعران و مدّاحان و متملّقان و چاپلوسان ، كه با مداحى هاى خود حال و هواى اين بت پرستان كثيف و از خدا بى خبران آلوده را آنچنان عوض كردند كه همه را هم اخلاق فرعون و نمرود نمودند فرداى قيامت چه جواب خدا و خلق به بند كشيده حق را خواهند داد ؟ انسان متحير و متعجّب است ! !

اينان در اشعار خود آنان را سايه ى خدا ، مالك رقاب خلق ، موجود عدالت گستر ، خليفه ى اِلهى ، موجود مافوق موجودات ، اسلام پناه ، و . . . بحساب كشيدند و از اين طريق بر غرور و كبرشان افزودند و ملّت و مملكتى را بخاك سياه نشاندند ، در حاليكه آنان يا سايه ى شيطان يا خود شيطان بودند ، و با كمال ذلت برده نفس خويش و ظلم گستر و خليفه ابليس و مادون حيوان و مخرب دين خدا بحساب مى آمدند ، كه عمل و كردارشان جز اين عنوانهاى منفى را بدنبال نمى كشيد !

به ديوان بعضى از شعراء مراجعه كنيد ، ببينيد شاعر بى پروا و اسير درهم و دينار وحشى ترين حيوانات را چگونه مدح و تعريف كرده اند كه سنگينى گناه هر شعرش از كوه سنگين تر است .

من لازم مى دانم براى نمونه مدح يكى از شاهان را كه در ستم كارى دست كمى از سمبل هاى ظلم و ستم نداشته از قول يكى از شاعران كه در شعر مقام برجسته اى داشته بياورم تا ببينيد مغزهاى فعّال و اصيل و علم و حكمت و هنر چه بيجا و بى مورد صرف شده و از اين طريق چه زيانها كه به مردم مسلمان و آب و خاكشان وارد نيامده ، راستى انسان در برابر اين همه ذلت و پستى از يك شاعر برجسته به درياى تعجّب غرق مى گردد ! !

اى كه قباى سلطنت بر قد تُست در جهان *** سكه به نام خود بزن خطبه به نام خود بخوان
ملك تن و روان توئى تاج سر كيان توئى *** خسرو خسروان توئى افسر و افسر كيان
جان جهان وجود تو بحر خجل ز جود تو *** در نفس حسود تو تفته آتش دخان
شاه جهان جلال دين صاحب افسر و نگين *** در خور ملك مصر و چين خسرو عادل جهان
شاه شجاع تاجور قبله نصرت و ظفر *** كرده بسوى او نظر دولت و بخت هر زمان
مهر كند نيابتت ترك فلك حجابتت *** مى فتد از كتابتت كلك عطارد از بيان
افسر و تخت زان تو بخت بر آستان تو *** آمده در زمان تو بره ز گرگ در امان
افسر جاه بر سرت خلعت ملك در برت *** بخت بلند بر درت بوسه زند بر آستان
اى سپهت سر افكنان تاخته بر تهمتنان *** مهره ى پشت دشمنان تافته در زه كمان
فرق عدو شكافتى پنجه ى خصم تافتى *** همچو مسيح يافتى دولت و عمر جاودان
تيغ تو هم چو لاله شد اشك عدو چو ژاله شد *** زان كه بتو حواله شد نصرت صاحب الزمان
حصن جلال تو حصين پهلوى ملك تو ثمين *** خاتم جم ترا نگين تخت كيان تو را مكان
خلق محمدى ترا سيرت احمدى ترا *** دولت سرمدى ترا بسته به بندگى ميان
ذات تو ايمن از زلل ملك تو فارغ از خلل *** راى تو پير در ازل بخت تو تا ابد جوان
چرخ كمينه چاكرت بخت غلام كمترت *** پيش ضمير انورت راز فلك بود عيان
پيشه ى تو سخا شده كار كفت عطا شده *** جود تو بارها شده روزى خلق را ضمان
رشك بهشت مسكنت ملك گرفته دامنت *** عارض و رشك دشمنت چون گل زرد و ارغوان
رشك ارم بقاع تو وقف كرم ضياع تو *** حكم جهان مطاع تو يافته از قضا نشان
ذكر تو ورد جان بود مهر تو با روان بود *** در نظرت عيان بود هر چه كند قضا نهان

در هر بيت اين قصيده دقت كنيد ، سراسر دروغ و چاپلوسى و تملّق است ، و كلمه اى از اين مدح زيبنده ى آن شاه ممدوح نيست ، مطالب قصيده سراسر بوى شرك و كفر و نفاق دارد ، و گاهى مسائلى در آن است كه تنها در خور حضرت حقّ است و بس ، و ديوان اكثر شعرا از اين نمونه فراوان دارد ، اينجاست كه قيمت سخن حكيمانه ى رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) بر ما روشن مى شود كه فرمود :

اِذا لَقيتُمُ الْمَدّاحِينَ فَاحْثوا فى وُجوهِهِمُ التُّرابَ :

چون ستايشگران را ديديد ، خاك بر صورتشان بپاشيد .

در روايت آمده مردى نزد عثمان آمد و وى را مدح كرد ، مقداد خاك برداشت و بصورت او پاشيد و گفت اين دستور پيامبر خداست .

رسول اسلام فرمود :

شما را از مداحى برحذر مى دارم كه مدّاحى ذبح ممدوح است .

امام باقر (عليه السلام) فرمود :

اِعْلَمُوا اَنَّهُ لَيْسَ بِعاقِل مَنِ انْزَعَجَ مِنْ قَوْلِ الزُّورِفيهِ ، وَلا بِحَكيم مَنْ رَضِىَ بِثَناءِ الْجاهِلِ عَلَيْهِ(1) .

بدانيد كه هركس از قول باطل جاهل آشفته خاطر شود عاقل نيست ، و هركس به مدح جاهل خوشنود گردد حكيم نمى باشد .

در روايت ديگر آمده :

به گفتار و به مدح نادان مغرور مشو ، و تكبّر و خودبينى و اعجاب به عمل برايت نيايد ، كه برترين عمل عبادت و تواضع است .

عده اى در برابر اميرالمؤمنين حضرت را مدح كردند ، امام به پيشگاه حق عرضه داشتند :

خدا تو از من بر من داناترى و من از آنان بر خود آگاه ترم ، خدايا مرا به آنچه بر من گمان قرار دارند بهتر قرار ده ، و از آنچه از من نمى دانند بر من ببخش .

امام باقر (عليه السلام) در موعظه ى بسيار پرارزشى به جابر جعفى فرمودند :

چون ترا مدح گويند خوشحال مشو ، و چون مذمّت كنند جزع مكن ، در آنچه درباره ات گفته اند انديشه كن ، اگر آنچه را از بدى در حقت گفته اند در خود يافتى و برآن در حاليكه حق بود خشمگين شدى . پس بدانكه مصيبت ساقط

1 ـ بحار : 78 / 46 .

شدنت از عنايت و فيض حق بر تو بزرگ تر از مصيبت افتادن از چشم مردم است ، و اگر خلاف آن بودى كه درباره ات گفته شده بدون رنج و زحمت به كسب ثواب نائل شده اى .

اى جابر بدان و آگاه باش كه اگر تمام اهل شهر بگويند جابر آدم بدى است و يا همه بگويند آدم خوبى است و تو بر تكذيب مردم بد حال و بر تعريفشان خوشحال شوى دوست ما نيستى ، اى جابر براى هميشه خود را بر كتاب خدا عرضه كن ، اگر راه رو راه حقى ، اگر نسبت به آنچه بايد زهد ورزى زاهدى ، و نسبت به آنچه بايد رغبت داشته باشى راغبى ، و نسبت به آنچه بايد بترسى خائفى ، پس بهمين حال ثابت باش و من ترا به نجات و بهشت بشارت مى دهم ، در اين صورت تكذيب مردم بحال تو چه ضررى دارد ، و اگر هماهنگ قرآن نيستى پس به چه برنامه اى مغرورى ؟(1)

در روايت آمده ، وقتى فاسق را مدح كنند غضب حق بجوش مى آيد ! و نيز آمده بزرگ ترين وزر و وبال تعريف از اشرار است و نيز آمده چون فاجر و بدكار را مدح كنند عرش به لرزه آيد و غضب ربّ متوجه مداح گردد .

بيائيد دل از غير حق برداريم و زبان از مدح و وصف و تعريف و تكذيب و مذمت بيجا بشوئيم ، و لحظه لحظه وقت و عمر را صرف ثنا و ستايش حضرت حق كنيم كه تجارتى سودمندتر از اين نيست كه جز خدا تكيه گاهى نيست و غير حضرت او جز مخلوق ضعيف چيزى نيست .

هر سو كه دويديم همه سوى تو ديديم *** هرجا كه رسيديم سر كوى تو ديديم

1 ـ بحار : 78 / 163 .

هر قبله كه بگزيد دل از بهر عبادت *** آن قبله دل را خم ابروى تو ديديم
هر سرو روان را كه در اين گلشن دهر است *** بر رسته به بستان و لب جوى تو ديديم
از باد صبا بوى خوشت دوش شنيديم *** با باد صبا قافله ى بوى تو ديديم
روى همه خوبان جهان بهر تماشا *** ديديم ولى آئينه ى روى تو ديديم
در ديده ى شهلاى بتان همه عالم *** كرديم نظر نرگس جادوى تو ديديم
تا مهر رخت بر همه ى ذرات بتابيد *** ذرات جهان را به تك و پوى تو ديديم
در ظاهر و باطن به مجاز و به حقيقت *** خلق دو جهان را همه رو سوى تو ديديم
هر عاشق ديوانه كه در جملگى تست *** بر پاى دلش سلسله ى موى تو ديديم
از مغربى احوال مپرسيد كه او را *** سودا زده ى طرّه ى هندوى تو ديديم

باب چهل و هشتم

در نكوهش مِراء و جدال و نزاع است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

اَلْمِراءُ داءٌ دَوِىٌّ وَلَيْسَ فِى الاِْنْسانِ خَصْلَةٌ اَشَرُّ مِنْهُ وَهُوَ خُلْقُ اِبْليسَ وَنِسْبَتُهُ .

فَلا يُمارى فى اَىِّ حال كانَ اِلاّ مَنْ كانَ جاهِلاً بِنَفْسِهِ وَبِغَيْرِهِ ، مَحْرومًا مِنْ حَقايِقِ الدّينِ .

رُوِىَ اَنَّ رَجُلاً قالَ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ (عليهما السلام) : اَجْلِسْ حَتّى نَتَناظَرَ فِى الدّينِ فَقالَ : يا هذا اَنا بَصيرٌ بِدينى ، مَكْشوفّ عَلَىَّ هُداىَ فَاِنْ كُنْتَ جاهِلاً بِدينِكَ فَاذْهَبْ فَاطْلُبْهُ مالى وَلِلْمُماراةِ ؟ !

وَاَنَّ الشَّيْطانَ لَيُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَيُناجِيهِ وَيَقولُ : ناظِرِ النّاسَ فِى الدّينِ لِئَلاّ يَظُنُّوا بِكَ الْعَجْزَ وَالْجَهْلَ .

ثُمَّ الْمِراءُ لا يَخْلُو مِنْ اَرْبَعَةِ اَوْجُه :

اِمّا اَنْ تَتَمارى اَنْتَ وَصاحِبُكَ فيما تَعْلَمانِ ، فَقَدْ تَرَكْتُما بِذلِكَ النَّصيحَةَ وَطَلَبْتُمَا الْفَضيحَةَ وَاَضَعْتُما ذلِكَ الْعِلْمَ .

اَوْ تَجْهَلانِهِ فَاَظْهَرْتُما جَهْلاً .

وَاَمّا تَعْلَمُهُ اَنْتَ فَظَلَمْتَ صاحِبَكَ بِطَلَبِكَ عَثْرَتَهُ .

اَوْ يَعْلَمُهُ صاحِبُكَ فَتَرَكْتَ حُرْمَتَهُ وَلَمْ تُنْزِلْهُ مَنْزِلَتَهُ ، وَهذا كُلُّهُ مُحالٌ لِمَنْ اَنْصَفَ وَقَبِلَ الْحَقَّ .

وَمَنْ تَرَكَ الْمُماراةَ فَقَدْ اَوْثَقَ ايمانَهُ وَاَحْسَنَ صُحْبَةَ دينِهِ وَصانَ عَقْلَهُ .اِنَّ مَلَكَةَ التَّوَثُّبِ كَمَلَكَةِ التَّخَيُّلِ فى ايراثِ الْوَهْنِ فِى الْمُدْرَكِ .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

اَلْمِراءُ داءٌ دَوِىٌّ وَلَيْسَ فِى الاِْنْسانِ خَصْلَةٌ اَشَرُّ مِنْهُ وَهُوَ خُلْقُ اِبْليسَ وَنِسْبَتُهُ .

فَلا يُمارى فى اَىِّ حال كانَ اِلاّ مَنْ كانَ جاهِلاً بِنَفْسِهِ وَبِغَيْرِهِ ، مَحْرومًا مِنْ حَقايِقِ الدّينِ .

امام صادق (عليه السلام) در اين روايت آموزنده ، و سخنان سلامت بخش مى فرمايد :

مراء كه بمعناى جدال و نزاع و لجبازى و خصومت در سخن است ، درد بسيار سخت و خطرناكى است ، كه در آدميزاد خصلتى شرتر از آن پيدا نمى شود .

مراء و جدال و نزاع كه زبان زبانى كردن در برابر حقّ روشن و واضح ، و كلام مستدل و مبرهن است اخلاق ابليس و برنامه ايست كه آن ملعون مطرود بخود بست .

قرآن مجيد مكرّر به مسئله ى جدال و مراء ابليس در برابر يك حقيقت روشن و مسلّم اشاره مى كند ، تا از اين طريق مردم را هدايت كرده و به آنان بياموزد كه در برابر مراء و جدال نكنيد .

چون حق كه در همه ى شئون منوّر به نور الهى است ، و با محكم ترين استدلال و برهان و حكمت همراه است ، بر شما تجلّى كرد ، با كمال خضوع آن را بپذيريد و به آن آراسته شويد ، و از نزاع و خصومت و لج بازى با آن بپرهيزيد ، كه مراء و جدال باطل عامل هلاكت ، و وسيله ى افتضاح ، و علّت محروم ماندن از فيوضات الهيه و ربانيه و ممنوع شدن از رحمت واسعه ى الهيه و كرم بى انتهاى ربّانيّه است .

وقتى يك مسئله فطرى است ، هنگامى كه يك واقعيت آشكار است ، زمانى كه يك حقيقت روشن است ، در موقعى كه يك مسأله علمى يا دينى يا اجتماعى همراه با دليل و برهان و حكمت است ، نزاع و خصومت و مراء و جدال در برابر آن آيا جز بكارگيرى اخلاق ابليسى چيز ديگر نيست ؟ !

آيا پيروى از خصلت و خوى شيطان برازنده ى يك انسان متدين عاقل با انصاف است ؟

برخورد جامعه ى زمان نوح با نوح ، جامعه ى هود با هود ، جامعه ى صالح با صالح ، جامعه ى نمرودى با ابراهيم ، جامعه ى فرعونى با موسى ، جامعه ى فريسيان با عيسى ، و جامعه ى مكه با نور الهى ، و مظهر اسماء اللهى وجود مقدس خاتم انبياء محمد رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) و برخورد سقيفه با اسدالله ، عين الله ، يدالله حضرت على بن ابى طالب ، و برخورد اهل شام و قاسطين و ناكثين و مارقين با آن حضرت جز پيمودن راه مراء و خصومت و نزاع و جدال چيز ديگرى بود ؟

مراء و جدالى كه كشورها را از هم پاشيد ، ملّت ها را به روز سياه نشاند ، اولياء الهى را به سخت ترين مصائب و شدائد دچار كرده و استعدادهاى الهى را در بسيارى از مردم از بين برد ! !

با حق جدال نكنيد ، از مراء بپرهيزيد ، نزاع در گفتار را كنار بگذاريد ، اهل خضوع و خشوع و تواضع باشيد ، سهل و آسان واقعيات را قبول كنيد . خود و ديگران را دچار باطل و هلاكت و فلاكت و سيه بختى و تيره روزى نكنيد ، راه حق را پيموده و اخلاق و كردار خود را هماهنگ با اخلاق و كردار انبياء قرار دهيد .

دل را آلوده نكيند ، قلب را سياه نمائيد ، نفس را به خباثت نكشيد ، روح را نميرانيد بين خود و نور حق حجاب نشويد ، با خدا و انبياء و ائمه و صلحاء و اهل نصيحت كه جز خير و مصلحت شما چيزى نمى خواهند در امر دين و دنيا لج بازى نكنيد ، بخود آئيد و بعد از آن باز بخود آئيد ، كه شما ذاتاً آئينه ى انعكاس صفات حضرت حقيد ، اين آئينه را با گناه و معصيت قيراندود ننمائيد . كه پشيمانى پس از مرگ سودى ندارد .

بيائيد همانند اولياء خدا فقط به خدا فكر كنيد و تنها سخن از او بگوئيد و با او بگوئيد و با او باشيد ، و بسوى او پرواز كنيد و براى او باشيد ، و بخاطر او بخواهيد و به پيشگاه مقدسش با زبان دل عرضه بداريد :

آنچه با من مى كند سوداى تو *** مى كشم چون نيست كس همتاى تو
تا خيالى آمد از خجلت هلال *** از هلال عارض زيباى تو
برگشايد كار هر دو كون را *** يك گره از زلف عنبر ساى تو
تن ز خون پوشيد قوس قامتم *** از خدنگ نرگس رعناى تو
هيچ كارم نيست جز جان كاستن *** بر اميد لعل جان افزاى تو
كى رسم من بى سر پا در توزانك *** بى سر و پايست سر تا پاى تو
كى توانم پخت سوداى تو من *** هست سوداى تو بر بالاى تو
دم فرو بست از سخن اينجا فريد *** تا كند غواصى درياى تو

چون دانستى كه ممارات و مجادله صفت ابليس است پس بدان كه مراء ندارد در هيچ حال ، مگر كسى كه خود و غير را نشناخته ، و از معارف و حقايق دينيه و اوصاف حميده محروم باشد ; چه هركه راه به عجز و قصور خود برد و به جهل خويش مخصوص ذات بارى و نفوس مقدسه است و به مضمون فَوْقَ كُلُّ ذى عِلْم

عَليمٌ دانا و آگاه و بينا باشد ، راه مراء و مجادله و منازعه را بر خود مى بندد و اقدام به آن نمى كند . در حديث است كه شخصى به خدمت امام حسين (عليه السلام)عرضه داشت ، ساعتى بنشين تا در مسائل دينى مناظره و مباحثه كنيم و قصدش از اين دعوت يافتن حق نبود ، بلكه مى خواست راه مراء و مجادله و منازعه و خصومت با حق بپيمايد .

حضرت فرمودند :

اى فلان من به آئين و دين خود عارفم و راه حق و حقيقت بر من واضح است ، اگر تو جاهلى و راه به دين خود نبرده اى برخيز و به طلب دين شو كه منازعه و مجادله كار من نيست و من به اين صفت شيطانى و اخلاق ابليسى راهى ندارم .

به دردى گرفتارم از عشق دوست *** كه درمانش ار هست در دست اوست
ز شورش نشايد ترش كرد روى *** كه شيرين دهان است گر تلخ گوست
گنه باشد ار روى درهم كشم *** مرا گر بچيند بمقراض پوست
ببايد نهادش به بيداد دل *** كه در بند خوبان بيداد خوست
كمى كنج عزلت نكرد اختيار *** مگر آن كه پايش به گنجى فروست
دلا رخ متاب از طلب يك نفس *** كسى كام بايد كه در جست و جوست

جدال احسن

در عين اينكه اسلام عزيز در آئينه ى آيات و روايات مراء و جدال و نزاع و خصومت در گفتار و لج بازى را حرام كرده و در بخش بعد به موارد حرمت اشاره خواهد رفت ، براى روشن شدن حق در برابر كسيكه حق در نظرش مجهول است و حقيقت برايش آشكار نيست تكيه بر جدال آنهم بفرموده ى قرآن مجيد جدال احسن ، يعنى كلاميكه در عين نرمى همراه با حجت و دليل و برهان است ، و بخاطر اتمام حجت بر خصم و ملزم نمودن او به پذيرفتن حقيقت بكار مى رود لازم و بلكه واجب است .

احتجاجاتى كه قرآن از انبياء و كتب روايتى از ائمه و اولياء الهى در برابر مخالفان و منكران نقل مى كند ، همه جدال احسن است ، و بر اثر همين نوع مجادله ، حق و حقيقت براى بسيارى از منكران و بى خبران روشن گشت و با كمال خضوع و خشوع در برابر دين تسليم و به راه رشد و كمال راه يافته و به سعادت دنيا و آخرت رسيدند ، قرآن در زمينه مجادله احسن كه يكى از طرق هدايت مردم و روشن نمودن حق در برابر آنان است مى فرمايد :

( ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ )(1) .

اى رسول من مردم را با حكمت و برهان و موعظه نيكو و جدال و مناظره احسن به راه خدا دعوت كن ، كه البته خدا به حال كسى كه از راه گمراه شده و يا آنكه هدايت يافته داناتر است .

آيات هفتاد و هفت تا هشتاد و سوم سوره ى مباركه ى يس بيانگر جدال احسن است ، كه خداى مهربان به پيامبر عزيزش در برابر يكى از منكران زنده شدن مردگان تعليم داده است :

آيا انسان نديد كه ما او را از آب گنديده و چيزى چون نطفه ، آنهم از ميليونها اسپرم از يكى از آنها آفريديم پس او نسبت به حق و حقيقت دشمن آشكار شد .

براى ما مثل جاهلانه زد ، و در اين مثل آفرينش خود را فراموش كرد ، آمد و گفت اين استخوان پوسيده را باز كه زنده مى كند ؟ !

بگو خداوندى زنده مى كند كه اوّل بار به آنها حيات بخشيد و او بهر خلقت دانا و قادر است ، آن خدائى كه از درخت سبز و تر براى نفع گيرى شما آتش قرار داد تا زمانى كه خواهيد برافروزيد ، آيا آن آفريدگارى كه خلقت با عظمت آسمانها و زمين از اوست ، بر زنده كردن موجود ضعيفى چون شما قدرت ندارد ؟ آرى بدون شك و بطور حتم قدرت دارد كه او آفريننده ى همه ى هستى و داناى بر هر چيز است .

فرمان نافذ حضرت او در صحنه ى آفرينش اين است ، كه چون چيزى را اراده پديد شدن كند به محض اينكه بگويد باش مى شود ، پس منزّه و پاك است خدائى كه ملكوت هر چيزى در اختيار اوست و بازگشت همه بسوى او مى باشد .

آيات 74 تا 81 سوره ى مباركه ى انعام جدال احسن است كه حضرت ابراهيم با مردم زمان خود داشت . و آنان را در آنچه بآن معتقد بودند با همان جدال احسن شكست داد .

مناظرات حسن بن فضال ، مؤمن الطّاق ، هشام بن حكم ، جابر جعفى با دشمنان حق و با معاندان و منكران از نوع جدال احسن بوده كه حضرت صادق (عليه السلام) هميشه آن بزرگواران را به برخورد با مخالفان از طريق جدال احسن ترغيب و تشويق مى كرد ، و بلكه مناظره كردن آنان را با خصم واجب و لازم مى دانست ، و اگر به بعضى از اصحاب و ياران مى فرمايد با دشمن مناظره نكنيد كه مناظره حرام است ، بخاطر اين بود كه آنان تخصصى در امر مناظره و جدال احسن نداشتند .

چنانچه مجلدات اين شرح به بيش از آنچه در نظر گرفته شده نرسد ، در بخش بيان زندگى اصحاب ائمه در شرح حديث هفتاد به بخشى از مناظرات و مجادلات جانانه ى ايشان با دشمنان كه منجر به شكست حتمى مخالفان شد اشاره خواهد رفت .

خلاصه جدال احسن در موردى است كه اولاً جدال كننده در امر مناظره با خصم داراى تخصّص كافى باشد ، و ثانياً مخالف و منكر حق بخواهد به حق و حقيقت راه يابد ، در غير اين صورت جدال و مجادله و مراء و نزاع مشروع نيست و ورود در آن از نظر شارع حرام است .

1 ـ سوره ى نحل (16) : آيه ى 125 .

جدال غير مشروع

آنجا كه انسان تخصص در بحث ندارد و براى او از نظر علمى و دينى قدرت رودرروئى با مخالف نيست و يا غرض انسان از جدال و مراء اظهار فضل و كمال و خودنمائى ، و به عجز آوردن و ذليل كردن مردم است ، جدال و سودى جز برافروختن آتش خصومت و نزاع ندارد ، و پاى تعصّب جاهلانه و يا ترويج باطل در كارست بدون شك جدال حرام است ، و اين جدال در حقيقت حجابى است كه بر چهره ى حق پوشانده مى شود ، و خورشيد واقعيت را در پس ابرهاى تيره دشمنى و كينهورزى مى برد .

اين نوع جدال در تاريخ حيات يا كار رياكاران ، و يا عمل جاهلان و يا اخلاق اقوامى بود كه در برابر انبياء الهى بر باطل خود در برابر حق پافشارى داشتند ، و در عين روشن بودن حقيقت . بخاطر پيروى از شهوات و تكيه بر محسوسات نمى خواستند به قبول واقعيات تن دهند . قرآن مجيد محصول اين گونه مجادلات را غضب رب و آتش جهنم در روز قيامت مى داند ، چنانچه در بعضى از آيات زير مى خوانيد .

( كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوح وَالاَْحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّة بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَاب )(1) .

پيش از مردم مكه قوم نوح و طوايف بعد از آن قوم پيامبران را تكذيب كردند ، و هر امّتى همت مى گماشت كه پيامبر خود را دستگير كرده و هلاك كند ، و با جدال و برهان باطل حق را پايمال سازد ، و ما آنان را به كيفر گرفتيم و چگونه عقوبت سخت كرديم .

( مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللهَ إِلاَّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَلاَ يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلاَدِ )(2) .

در آيات ما به انكار و جدل و مراء و خصومت و نزاع و لج بازى برنمى خيزد مگر قوم كافر ، اى رسول من از تصرف اينان بر شهر و ديارها دل مباز .

( وَلاَ تُجَادِلْ عَنِ الَّذِينَ يَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّاناً أَثِيماً )(3) .

هرگز به خاطر مردمى كه به خود خيانت مى كنند جدال مكن كه همانا خداوند كار بد عمل را دوست ندارد .

( وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللهَ بِغَيْرِ عِلْم وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَان مَّرِيد )(4) .

برخى از مردم از جهل و نادانى در خدا جدال كنند و در اين جدال از هر شيطان گمراه كننده پيروى نمايند .

( وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللهَ بِغَيْرِ عِلْم وَلاَ هُدىً وَلاَ كِتَاب مُنِير )(5) .

و برخى از مردم ، از روى جهل و نادانى و بى هيچ حجت و كتاب روشن در خدا به مجادله برخيزند .

در دنباله ى آيه ى بالا مى فرمايد :

( ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللهَ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ )(6) .

و با تكبر و نخوت از حق اعراض كرده تا خلق را از راه خدا گمراه كند ، چنين كسى را در دنيا ذلت و خوارى است ، و در آخرت عذاب سوزان خواهيم چشاند .

( يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَيَّنَ كَأَنَّما يُساقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنْظُرونَ )(7) .

1 ـ سوره ى مؤمن (40) : آيه ى 5 .

2 ـ سوره ى مؤمن (40) : آيه ى 4 .

3 ـ سوره ى نساء (4) : آيه ى 107 .

4 ـ سوره ى حج (22) : آيه ى 3 .

5 ـ سوره ى حج (22) : آيه ى 8 .

6 ـ سوره ى حج (22) : آيه ى 9 .

7 ـ سوره ى انفال (8) : آيه ى 6 .

مردم نادان در برنامه هاى حق با اينكه روشن گرديده با تو جدال و نزاع مى كنند ، و طاعت خدا آنچنان بر آنان دشوار است كه گوئى با چشم مى بينند كه آنان را بسوى مرگ مى كشند ! !

فقيه بزرگ شيعه ، دانشمند كم نظير ، عالم عامل وجود مبارك شهيد ثانى صاحب دويست جلد نوشته ى علمى در كتاب پرفايده ى « منية المريد فى آداب المفيد والمستفيد » كه به توسط دانشمند محترم آقاى سيد محمد باقر حجّتى به زيور ترجمه ى بسيار عالى آراسته شده در آفات و نتايج سوء مراء و جدال مى فرمايد :

بايد متوجه باشيم مناظره اى كه به منظور غلبه بر ديگران و اسكات طرف و تمايل عصبى به اظهار فضل صورت مى گيرد ، منبع و سرچشمه ى همه ى خويها و رفتارهايى است كه از نظر خداوند متعال ناستوده ولى از ديدگاه ابليس ستوده است .

همانگونه كه اگر كسى ميان شرب خمر و ساير گناهان و زشت كاريها مخيّر باشد ، و شرب خمر را بخاطر ناچيز شمردن جرم آن ، بر ديگر گناهان ترجيح دهد و در نتيجه همين گناه به طرف گناهان ديگر كشيده شود ، همين گونه نيز اگر بر روحيه ى كسى حس علاقه ى به غلبه ى ديگران و اسكات آنها در مناظره و جاه طلبى و مباهات بر ديگران چيره و مستولى گردد ، اينگونه تمايلات او را به اظهار و ارتكاب علنى تمام پليديها سوق مى دهد ، و بايد دانست كه جدال غير احسن و مراء و نزاع توأم با دوازده آفت است .

1 ـ عدم پذيرش حق

اين حالت ناپسند تا آنجا در روح مناظره كننده پيش مى رود كه نامرغوب ترين حادثه و نامطلوب ترين رويداد زندگى از ديدگاه او ، اين خواهد شد كه مبادا حق بر زبان طرف مناظره ى او پديدار گردد .

هر چند حق بدينصورت چهره مى نماياند ، وى با توسل به تلبيس و بيان حق بجانب و نيرنگ مى كوشد تا بمنظور انكار حق برحسب مقدورات و توانائيش مناظره ى وى ادامه يابد .

از اين پس ممارات و ستيزه جوئى بصورت عادت و طبيعت در او در مى آيد ، بگونه اى كه هر سخنى بگوشش مى رسد ، براى اظهار فضل و خرده گيرى از خصم حالت اعتراض و اشكال تراشى هر لحظه در دلش برانگيخته مى شود ، اگرچه طرف او برحق باشد ، چون مى خواهد خودى بنماياند لذا بهيچ وجه درصدد اظهار حق برنمى آيد .

خداوند متعال بين كسى كه به خدا دروغ و افترا مى بندد و ميان كسى كه حق را تكذيب مى كند جدائى نمى بيند ، بلكه آن دو از نظر جرم و گناه روحى و اخلاقى يكى مى داند .

( وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللهَ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُ )(1) .

چه كسى ستمگرتر از كسى است كه بر خداوند متعال دروغ و افترا بسته و يا آنگاه كه حق بدو رسيد آن را تكذيب كند .

عدم پذيرش حق نوعى از تكبّر است و مراء و جدال مستلزم چنين حالتى است ، از ابى درداء و واثله و انس روايت شده كه روزى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) بر ما وارد شد ، در حالى كه ما راجع به يكى از مسائل دينى سرگرم بحث و مجادله و ستيزه جوئى بوديم .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) چنان خشمگين شد كه شدّت خشم او براى ما بى سابقه بود ، سپس فرمود :

ملّت هائى پيش از شما به علّت جدال و ستيزه جوئى گرفتار انحطاط و نابودى شدند ، از اين عمل دست برداريد ، زيرا يك فرد با ايمان با كسى به جدال و ستيزه جوئى برنمى خيزد ، ستيزه جوئى نكنيد ، چون ستيزه جو سخت زيانكار است ، جدال را كنار بگذاريد زيرا من در روز قيامت از ستيزه گر شفاعت و وساطت نمى كنم .

با هم به ستيز برنخيزيد ، چون من براى كسى كه از جدال گرچه حق با اوست دست بردارد سه خانه در بوستانهاى بهشت ضمانت مى كنم ، از مراء و جدال دست برداريد ، زيرا نخستين كارى كه خداى من پس از منع از بت پرستى مرا از آن نهى فرموده ستيزه جوئى با مردم است .

قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) :

ثَلاثٌ مَنْ لَقِىَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِنَّ دَخَلَ الْجَنَّةَ مِنْ اَىِّ باب شاءَ : مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ وَخَشِىَ اللهَ فِى الْمَغيبِ وَالْمَحْضَرِ وَتَرَكَ الْمِراءَ وَاِنْ كانَ مُحِقًّا :

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : سه گروه از مردم بهنگام روز قيامت مى توانند از هر درى كه دلخواه آنهاست وارد بهشت شوند :

1 ـ كسانى كه داراى اخلاقى نيكو و رفتارى پسنديده باشند .

2 ـ مردمى كه در پنهان و آشكار ، بيم از خداى در دل دارند .

3 ـ افرادى كه از جدال و ستيزه جوئى خوددارى كنند گرچه حق با آنان باشد .

امام صادق (عليه السلام) از امير المؤمنين (عليه السلام) روايت مى كند :

از ستيزه جوئى و خصومت با مردم برحذر باشيد ، زيرا اين دو حالت قلب انسان را نسبت به برادران ايمانى بيمارگونه مى سازد و نفاق و دوروئى در زمينه ى اين دو حالت در دلها ريشه مى دواند و رو به رويش و رشد مى گذارد .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation