بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب قرآن در آیینه نهج‏البلاغه, آیت الله محمد تقى مصباح یزدى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     61996900 -
     61996901 -
     61996902 -
     61996903 -
     61996904 -
     61996905 -
     61996906 -
     61996907 -
     61996908 -
     61996909 -
     61996910 -
 

 

 
 


next page

fehrest page

back page


شبهه (( دست نيافتنى بودن حقيقت دين)) با انگيزه‏هايى بسيار شيطانى طرح گرديده و آثارى بس ويران‏گر دارد كه فعلا مجال پرداختن به همه آنهإ؛جج وجود ندارد. در اين جا تنها با توضيح اصل اين شبهه و بيان صريح برخى زواياى پنهان و لوازم آن، قضاوت را به عهده خود شما مى‏گذاريم.
از اين جا كه بحث ما در خصوص قرآن كريم است شبهه مذكور را در خصوص قرآن مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهيم. اين شبهه در مورد فهم قرآن كريم به اشكال گوناگون و در سطوح مختلف مطرح مى‏شود. گاه اين گفته مى‏شود كه بعضى از آيات قرآن كريم تفسيرهاى مختلف دارد و مفسرين در تفسير و تبيين آنها اتفاق نظر ندارند و ما هر قدر هم تحقيق كنيم تا نظرى صايب كه بيانگر سخن واقعى قرآن باشد، به دست آوريم، در نهايت تنها تفسير و نظر يكى از مفسران را خواهيم پذيرفت كه طبيعتا ديگر مفسران آن را نظر قرآن نمى‏دانند. بنابراين، دست‏يابى به سخن واقعى قرآن ميسر نيست.
طبيعى است القا كنندگان اين شبهه در صددند تا با القاى تفكر مذكور كسانى را كه از قوت فكر و انديشه‏اى توانا برخوردار نيستند و قدرت تحليل و پاسخ گويى و مطالعه كافى در معارف دينى ندارند دچار ترديد كنند. آنها بر اساس پندارهاى غلط فكر مى‏كنند بنيان‏هاى فكرى و اعتقادى مسلمانان بر اساس تقليد كوركورانه استوار شده است كه با اين تخيل آفرينى‏ها ويران شود. آنان چون خوب مى‏دانند آن گاه كه فكر و عقل و منطق مطرح شود تنها قرآن و معارف اين كتاب الهى است كه مورد تصديق عقل و منطق صحيح قرار مى‏گيرد و هر انسان حق طلب با صدق دل آن را مى‏پذيرد، سعى كردند شبهه مذكور را به صورتى عميق‏تر مطرح كنند تا به زعم خود ضربه‏اى عميق‏تر به تفكر دينى زده باشند. غافل از آن كه انديشه‏ورزان تيزهوش مسلمان با تحليل تفكر آنان، به پيامدها و لوازم باطل اين نوع تفكر، كه سرانجامى جز فرو غلطيدن در ورطه شكاكيت ندارد، پى خواهند برد.
به هر حال از طرح شبهه مذكور به شكلى كه بيان شد چنين بر مى‏آيد كه طرح كنندگان شبهه معتقدند قرآن كريم داراى واقعياتى ثابت است ولى چون مفسران در تفسير قرآن اتفاق نظر ندارند، دست ما از سخن واقعى قرآن كوتاه است. بنابراين استفاده از قرآن ممكن نيست و بايد آن را كنار گذاشت.
لكن وقتى با آيات صريح و روشن قرآن روبه‏رو مى‏شوند و نمى‏توانند خدشه‏اى در ظهور و معناى روشن آنها وارد كنند و خود را در برابر منطق و عقل و محكمات قرآن عاجز مى‏بينند پاى فراتر نهاده، شبهه را به گونه‏اى ديگر مطرح مى‏كنند. آنان براى دست يابى به هدف خود، كه بى اعتبار كردن قرآن و اعتقادات و ارزش‏هاى دينى است، از سخن قبلى خود مبنى بر عدم امكان فهم قرآن و معارف دينى، كاملا تغيير موضع داده، درست در نقطه مقابل قرار مى‏گيرند. آنها در موضع قبلى خود با قبول معنايى ذاتى و واقعى براى سخن قرآن و معارف دينى آنها را وراى دسترسى انسان مى‏دانستند؛ اما در اين موضع جديد، قرآن و آموزه‏هاى دينى را تهى از واقعيت دانسته، معارف و دستورات دينى را برداشت‏هاى ذهنى افراد از آيات تلقى مى‏كنند و مى‏گويند نه تنها قرآن، بلكه همه كتاب‏هاى آسمانى چنان نازل شده‏اند كه مى‏توانند به گونه‏هاى مختلفى تفسير شوند و همه آن تفاسير مختلف و برداشت‏هاى متفاوت درست و صحيح باشند. اگر سوال شود، حتى در صورتى كه آن تفاسير و برداشت‏ها در حد تضاد با يكديگر اختلاف داشته باشند، آنان در پاسخ خواهند گفت، اختلاف برداشت‏ها ولو در حد تضاد و تناقض ايجاد و مشكل نمى‏كند؛ زيرا اصلا قرآن و دين واقعيتى را بيان نكرده است. بلكه تنها الفاظ و قالب‏هايى تهى به اسم وحى الهى بر پيامبر القا شده و هر كس با مراجعه به آنها مطلبى در ذهنش تداعى مى‏شود!! آنچه تداعى مى‏شود فهم خود انسان است و چون انسان‏ها داراى ذهنيت‏هاى متفاوتند در نتيجه فهم‏ها متفاوت است. دين همان فهم‏هاى متفاوت انسان‏ها از الفاظ و آيات قرآن و آموزه‏هاى دينى است و چون قرآن و آموزه‏هاى دينى بيانگر هيچ واقعيتى نيست، فهم‏هاى متفاوت از آنها نيز قابل تصديق و تكذيب نيست. همه فهم‏ها بر حق، و محكوم به صحت و درستى است؛ زيرا قرآن حقايق ثابتى كه تنها يكى از فهم‏ها و تفسيرها با آن مطابق باشد، بيان نمى‏كند.
تخيل پردازان نظريه (( صراطهاى مستقيم يا قرائت‏هاى مختلف از دين)) از اين نيز پاى فراتر نهاده، براى ضربه زدن به ريشه و اساس دين، يعنى وحى، مى‏گويند نه تنها بشر از قرآن و وحى الهى حقيقت ثابتى را درك نمى‏كند و هر كس ذهنيت خودش را با نام وحى، بيان و تفسير مى‏كند؛ بلكه پيامبر صلى الله عليه و آله نيز به خاطر دارا بودن ويژگى بشرى، فهم و درك و برداشت خود را به اسم وحى براى مردم بيان كرده است. بنابراين، فهم پيامبر صلى الله عليه و آله نيز يك فهم شخصى و متناسب با ذهنيت و شرايط خاص زمانى و مكانى او بوده است كه به صورت الفاظ و آيات بيان كرده است. بنابراين نمى‏توان قرآن را كلام خدا و وحى الهى دانست؛ بلكه بايد گفت قرآن كلام پيامبر صلى الله عليه و آله است.
حتما سوال خواهيد كرد پس با آياتى از اين قبيل چه بايد كرد:
و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى -النجم، 3، 4. ?

پيامبر هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد، آنچه مى‏گويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده است، نيست. يا:
تنزيل من رب العالمين، و لو تقول علينا بعض الاقاويل، لاخذنا منه باليمين، ثم لقطعنا منه الوتين‏-حاقه، 43 - 46. ?

قرآن كلامى است كه از پروردگار جهان نازل شده است و اگر او سخن دروغ بر ما مى‏بست ما او را با قدرت مى‏گرفتيم سپس رگ قلبش را قطع مى‏كرديم. طرفداران اين نظريه در پاسخ مى‏گويند اين مضامين نيز برداشت و فهم خود پيامبر صلى الله عليه و آله و بيانگر احساسات اوست.
بديهى است چنين نظريه‏اى سرانجامى جز فرو رفتن در ورطه شكاكيت و انكار واقعيت و ناديده گرفتن عقل و منطق و بازى كردن با الفاظ ندارد؛ القا كنندگان اين تفكر، در مقابل روشن‏ترين معانى و واضح‏ترين مفاهيم خواهند گفت اين احساس و برداشت شماست و حاكى از هيچ واقعيتى جز ذهنيات شخص شما نيست، بنابراين براى خودتان خوب و محترم است ولى براى ديگران ارزش و اعتبارى ندارد!
به هر حال به نظر مى‏رسد ترويج چنين نگرشى نسبت به دين و قرآن، از پيشرفته‏ترين شگردها و دام‏هاى شيطانى باشد كه تاكنون براى اغوا و فريب فرزندان حضرت آدم عليه‏السلام تدارك ديده شده است.
يكى از راه كارهاى شياطين براى اغواى انسان‏ها اصرار و مقاومت آنان بر وسوسه آدميان و نفوذ در ذهن و عقل آنهاست. به همين دليل، قرآن آنها را به لقب وسواس و خناس ياد مى‏كند و مردم را راهنمايى مى‏كند كه از شر شياطين انس و جن به خدا پناه ببرند؛ زيرا شياطين با خواندن دمادم و القاى تخيلات بر قلب انسان درصددند تا ذهن و عقل انسان‏ها را در سيطره خود قرار دهند و افكار او را در سراشيب سقوط و گمراهى جهت بخشند.
شياطين و انسان‏هاى شيطان صفت خود مى‏دانند كه براى جاى دادن تخيلات شيطانى در اذهان مردم خداپرست بايد آن قدر بگويند و بنويسند و تكرار كنند تا اذهان را با تخيلات باطل خود مانوس نموده، به تدريج در فكر و عقل آنها نفوذ كنند. خود آنان مى‏گويند آن قدر بايد گفت و نوشت و تكرار كرد تا مردم را دچار شك و ترديد نمود.
آنان با الهام گرفتن از ابليس، در درجه اول در صدد اغوا و منحرف كردن طبقه تحصيل كرده و در حال تحصيل‏اند؛ زيرا گمان مى‏كنند با فريب آنها، بهتر مى‏توانند عموم مردم را منحرف كنند. غافل از آن كه خداى متعال مشعل‏هاى فروزانى براى هدايت مسلمانان و شيعيان قرار داده و مردم مسلمان به لطف الهى و با الهام از علوم و معارف آنان به شگردهاى شيطانى دشمنان پى خواهند برد و روز به روز در پيروى از قرآن پايدارتر و استوارتر مى‏گردند.
پيش از اين به اين مطلب اشاره شد كه يكى از مقامات پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم‏السلام مقام تفسير و تبيين وحى الهى است؛ چون قرآن داراى محكمات و متشابهات است و چنان كه قبلا بدان اشاره شده داراى ظاهر و باطن است كه دسترسى به عمق معارف آن جز براى پيامبر و ائمه معصومين و آشنايان به علوم الهى ميسر نيست و تفسير و تبيين آن جز از عهده دانش آموختگان مكتب اهل بيت بر نمى‏آيد.
بنابراين طبق حكم عقل و روش عقلا مبنى بر لزوم رجوع عالم به جاهل، براى فهم قرآن و معارف دين راهى جز رجوع به آورنده اين كتاب الهى و ائمه معصومين عليهم‏السلام و دانش آموختگان مكتب آنها نيست. لكن چنين نيست كه همه انسان‏ها از روش عقلايى تبعيت كنند و يا خود را پاى بند عقل و اصول منطقى فهم و تفهيم و تفهم بدانند. كسانى وجود دارند كه تنها در پى گمراه كردن مردمند و هدفشان جز ايجاد شبهه و فتنه در جامعه نيست. قرآن نيز اين معنا را پيش بينى كرده است:
و هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاويله و ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون فى العلم يقولون امنا به كل من عند ربنا و ما يذكر الا اولوا الباب. -آل عمران، 7. ?

اين آيه، قرآن كريم را به دو بخش محكمات و متشابهات تقسيم كرده است و از محكمات به (( ام الكتاب)) ياد كرده است. بخشى از قرآن، آيات محكمند كه نسبت به بخش دوم، يعنى متشابهات، جنبه مادر و ريشه و اصل دارند.
محكمات قرآن عبارت از آياتى است كه معانى آنها روشن است و معارف آنها قابل ترديد نيست. اين آيات، اصول و امهات معارف قرآن را تشكيل مى‏دهند. معيار و ملاك درستى و نادرستى (( معارف دينى)) محكمات و امهات قرآن است. در مقابل، آياتى هستند كه بدون كمك گرفتن از محكمات قابل فهم نيستند و چنان نيست كه همگان به عمق معناى آنها پى ببرند. از اين بخش از آيات قرآن به متشابهات تعبير مى‏شود.
قرآن مردم را از تبعيت متشابهات بدون توجه به محكمات و تفسير و تبيين پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم‏السلام منع كرده است. قرآن كريم تبعيت از متشابهات را نشانه انحراف دل مى‏داند و مى‏فرمايد كسانى كه متشابهات قرآن را ملاك فكر و فهم و اعتقادات خود قرار مى‏دهند در پى فتنه و تاويل و تحريف قرآن هستند. به بيان قرآن، تاويل و تفسير آيات متشابه را جز خدا و راسخين در علم و ائمه معصومين عليهم‏السلام نمى‏دانند. راسخين در علم كسانى هستند كه با دل و جان بندگى خدا را پذيرفته‏اند و مى‏گويند ما به قرآن ايمان آورده‏ايم؛ چه محكمات و چه متشابهاتش، همه از سوى پروردگار است.
در اين جا ممكن است اين سوال مطرح شود كه چرا قرآن به گونه‏اى نازل شده است كه همه آيات آن بين و محكم و بدون هيچ ابهام و اجمالى باشد، تا براى همه به طور يكسان قابل فهم و استفاده باشد؟
براى پاسخ به اين سوال ابتدا به ذكر مقدمه‏اى كوتاه مى‏پردازيم: ذهن ما انسان‏هاى عادى تابع عوامل طبيعى است. انسان‏هاى عادى هنگامى كه از مادر متولد مى‏شوند از طريق حواس ابتدا با محسوسات آشنا مى‏شوند و در آغاز، فهم و ادراك آنها در محدوده محسوسات و ماديات شكل مى‏گيرد؛ لكن به تدريج قواى فكرى انسان رشد مى‏كند و كم كم قدرت تجريد پيدا مى‏كند و در نتيجه قدرت درك مطالب مافوق مادى براى او حاصل مى‏شود. هر قدر عقل انسان از رشد و قدرت تجريد بيشترى برخوردار شود و از فضاى ماده و ماديات فراتر رود به همان ميزان حقايق ماوراى طبيعى را بهتر درك مى‏كند و چون همه انسان‏ها از نظر رشد عقلى در سطح يكسانى نيستند از نظر ادراك امور نامحسوس نيز يكسان نمى‏باشند. كم نيستند انسان‏هايى كه ده‏ها سال از عمرشان مى‏گذرد، اما فهم و درك آنها در همان حد فهم و درك اطفال هفت، هشت ساله باقى مانده است و بعد از گذشت عمرى، هنوز ممكن است خدا و مجردات را زمانى و مكانى تصور كنند؛ زيرا فهم و استعداد آنها و قدرت تعقل و توانايى ذهنى آنان هم چنان در محدوده ماديات باقى مانده است، در حالى كه اساس دين، ايمان به غيب است؛ يعنى ايمان به حقايق مجرد و غير مادى. قرآن مى‏فرمايد:
ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين الذين يومنون بالغيب -بقره، 2. ?

آن قرآن بى‏شك هدايت‏گر پرهيزكاران؛ يعنى كسانى كه ايمان به غيب مى‏آورند، مى‏باشد.
بنابراين اساس ايمان اين است كه انسان به حقايقى غير از محسوسات ايمان بياورد و به آنها اعتقاد داشته باشد. اما حقيقت و كنه آن حقايق چيست، مطلبى است كه فهم آن جز با الهام‏هاى الهى كه بر دل انبيا و ائمه معصومين عليهم‏السلام وارد مى‏شود قابل درك نيست. ما انسان‏هاى متعارف براى درك شمه‏اى از امور و حقايق ماوراى طبيعى راهى جز تقويت قواى عقلانى خود و گذر تدريجى از محسوسات به مجردات و امور ماوراى طبيعت نداريم.
از طرف ديگر، الفاظى كه در حوزه مجردات به كار مى‏رود، غالبا در ابتدا براى معانى محسوس وضع شده است؛ يد الله فوق ايديهم؛ دست خدا-شورى، 11. ? بالاى دستان آنهاست، يا: و هو العلى العظيم؛ خدا بالا و بزرگ است.-شورى، 4. ? واژه‏هاى فوق، على، عالى و علو، همه به معناى بالا است در مقابل سافل و پايين. بديهى است انسان در ابتدا از اين واژه‏ها معنايى فراتر از معناى حسى درك نمى‏كند؛ مثلا انسان سر خود را ملاك بالا بودن قرار مى‏دهد و هر چه از محاذات سر به طرف آسمان قرار گرفته باشد آن را (( بالا)) مى‏داند و براى معناى (( پايين)) پاى خويش را ملاك قرار مى‏دهد و آنچه از آن فروتر باشد پايين مى‏داند. به همين لحاظ است كه مى‏گويد آسمان بالا و زمين پايين است. لكن با ورود به زندگى اجتماعى، به تدريج از اين مانى حسى، پاى فراتر نهاده، معناى غير حسى و انتزاعى آنها را درك مى‏كند؛ يعنى آن گاه كه گفته مى‏شود فلان شخص مقامش بالاست يا بالاتر رفته است، ديگر انسان از اين واژه آن معناى حسى بالاتر از سر بودن را نمى‏فهمد و از پايين آمدن مقام، آن معناى حسى برايش تداعى نمى‏شود.
بديهى است در اين گونه كاربردها معنايى كه منظور مى‏شود از لوازم مادى و محسوس، تجريد شده است. آن گاه كه گفته مى‏شود (( كسى كه همه هستى را با يك اراده مى‏آفريند مقامش بسيار عالى است)) آن علوى كه به پروردگار نسبت داده مى‏شود بى نهايت فراتر از آن علوى است كه به يك رئيس نسبت به زير دستانش اطلاق مى‏شود. و فاصله بين اين دو، فاصله بين صفر تا بى نهايت و فاصله بين حقيقت و مجاز است؛ زيرا هر علو و مقام اعتبارى، عاريتى و از بين رفتنى است، به جز علو حقيقى كه شايسته خداوند جهان آفرين و از آن اوست. اوست كه امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون. بنابراين وقتى قرآن مى‏گويد هو العلى العظيم؛ نه علو-يس، 82. ? -بقره، 255. ? خداوند علو مادى و محسوس است، نه از عظيم و بزرگ بودنش معناى مادى و محسوس منظور است. اما اين كه حقيقت علو و بزرگى خدا چيست، مساله‏اى كه عقل بشر بدان نمى‏رسد. البته در بسيارى از موارد لفظ ديگرى هم غير از الفاظى كه براى معانى محسوس به كار مى‏رود وجود ندارد و به ناچار همين الفاظ براى اشاره به معانى مجرد به كار مى‏رود؛ مثلا مى‏گويد خدا بالا و بزرگ است. بالا همان لفظى است كه براى بالايى سقف نسبت به كف به كار مى‏رود و بزرگ همان لفظى است كه درباره كوه دماوند به كار مى‏رود؛ لكن آن گاه كه اين الفاظ درباره خدا به كار مى‏رود از معانى محسوس خود تجريد مى‏شود؛ البته باز چنان نيست كه با تجريد نيز بتوان به حقيقت آن رسيد.
گفته مى‏شود الفاظ و معانى اى كه نزديك شدن به حقيقت آنها از طريق مذكور صورت مى‏گيرد از يك نوع تشابه برخوردارند كه مى‏تواند باعث ابهام و مغالطه شود. آن كس كه هنوز نتوانسته معانى مذكور را از شوائب و لوازم حسى تجريد كند وقتى گفته مى‏شود خدا بالاست گمان مى‏كند خدا بالاى آسمان‏هاست، در حالى كه خدا جسم نيست تا مكان براى او تصور شود: اينما تولوا فثم وجه الله. اما او بيش از آن نمى‏فهمد. البته تكليفى‏-بقره، 115. ? هم بيش از آنچه مى‏فهمد ندارد؛ چون بيش از آن قدرت ندارد.
آن كسى كه از اين مرحله گذشته و داراى قدرت فهم بيشترى شده است و معانى اعتبارى را نيز درك مى‏كند، وقتى گفته مى‏شود ان الله على عظيم، فكر مى‏كند بالايى و علو خدا نيز مثل علو و بالا بودن مرتبه رئيس نسبت به زير دستان است؛ اما اين معنا كجا و علو خدا كجا؟
آن كسى كه عمر خويش را در راه تحصيل علم و دانش و حكمت و درك معانى مجرد سپرى كرده است معنايى بس فراتر از معانى مذكور، از علو و بالايى درك مى‏كند و مى‏گويد خدا نسبت به ماسواى خود علو وجود دارد.
همه مخلوقات وجود دارند و خدا نيز وجود دارد، اما وجود خداى تبارك و تعالى از نظر علو مرتبه وجودى با موجودات ديگر قابل قياس نيست، اما باز اين كه حقيقت آن علو و بالايى و بلندى مرتبه وجودى چيست، مطلبى است كه هر كس به قدر فهمش مى‏تواند بدان نزديك شود. هر چند درك كنه آن براى كسى ميسر نمى‏شود. اكنون با توجه به توضيح مذكور مى‏گوييم، وقتى خدا بخواهد براى ما انسان‏ها درباره امورى كه بالاتر از فهم عادى ماست سخن بگويد، بايد الفاظى به كار گيرد كه ما با تامل در آنها به قدر فهممان آن را درك كنيم، هر چند ادراك كنه آن معانى بالاتر از فهم ماست. در چنين مواردى چاره‏اى جز به كارگيرى الفاظ متشابه نيست.
بنابراين آياتى كه بيانگر امور ماوراى طبيعى و فراتر از فهم انسان‏هاى عادى است، خواه ناخواه، مرتبه‏اى از تشابه را خواهد داشت، و بايد به كمك محكمات به حقيقت آنها راهنمايى و نزديك شد. مثلا آن گاه كه قرآن مى‏گويد هو العلى العظيم، و ما حقيقت و كنه علو مرتبه وجودى، و-شورى، 4. ? حقيقت عظمت خدا را درك نمى‏كنيم و بايد آن را به وسيله محكمات قرآن، مانند ليس كمثله شى‏ء، تفسير كنيم تا دچار بدفهمى و تفسير نابجا-شورى، 7. ? نشويم. آيه اول مى‏گويد خدا بالا و بزرگ است و در آيه دوم مى‏گويد توجه داشته باشيد خدا مانند و مثل ندارد؛ يعنى هر نوع علو مرتبه و بزرگى براى خدا تصور كنيد علو و بزرگى خدا را درك نكرده‏ايد؛ زيرا خدا از آن بالاتر است.
در باب صفات خدا نيز امر بدين منوال است. آن گاه كه گفته مى‏شود خدا عالم است، خدا قدرت دارد، بديهى است حقيقت علم در مورد خداوند، فراتر و غير از آن معنايى است كه درباره انسان با ادراك صورت‏هاى ذهنى در ذهن حاصل مى‏شود. اما حقيقت علم يا قدرت خدا چيست، و به طور كلى حقيقت اوصاف خدا چيست، مطلبى است كه جز براى خدا كه ذاتش عين علم و عين حيات و قدرت است قابل فهم نيست.
خداى متعال نيز براى راهنمايى بشر به خود و اوصاف خداوندى‏اش همين الفاظى كه بشر ابتدا از آن معانى محسوس را درك مى‏كند به كار گرفته است تا بشر از آن معارف بلند، هر چند به قدرى اندك، بى بهره نماند.
بنابراين وجود آيات متشابه در قرآن از حكمت‏هاى الهى است كه كاملا بسته مى‏شود. اما استفاده از متشابهات و تفسير و تبيين آنها چنان كه قبلا بدان اشاره شد مطلبى است كه بايد به كمك محكمات صورت گيرد؛ لكن چنان نيست كه همه افراد و كسانى كه در صدد فهم قرآن و معارف آن بر مى‏آيند مسير منطقى و عقلايى و طبيعى مذكور را براى فهم معارف الهى برگزينند. در آيه مورد بحث، خداوند به وجود آيات متشابه و محكم در قرآن اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد كسانى كه فى قلوبهم زيغ؛ از نظر روحى‏-آل عمران، 7. ? داراى گرفتگى روحى و قلبى هستند و به كج فكرى و كج انديشى مبتلا شده‏اند و به تعبير ديگر فى قلوبهم مرض؛ قلب و روح آنها بيمار است،-بقره، 10. ? آيات متشابه را ملاك فكر و عمل خود قرار مى‏دهند، و بدون توجه به آيات محكم قرآن متشابهات را بر معانى محسوس حمل مى‏كنند و زمينه گمراهى خود و ديگران را فراهم مى‏كنند.


next page

fehrest page

back page


 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation