بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ پیامبران علیهم السلام, علامه محمد باقر مجلسى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     TARIKH01 -
     TARIKH02 -
     TARIKH03 -
     TARIKH04 -
     TARIKH05 -
     TARIKH06 -
     TARIKH07 -
     TARIKH08 -
     TARIKH09 -
     TARIKH10 -
     TARIKH11 -
     TARIKH12 -
     TARIKH13 -
     TARIKH14 -
     TARIKH15 -
     TARIKH16 -
     TARIKH17 -
     TARIKH18 -
     TARIKH19 -
     TARIKH20 -
     TARIKH21 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

فصل ششم در بيان بالا رفتن عيسى عليه السلام به آسمان و فرود آمدن آنحضرت در آخر الزمان و احوال حضرت شمعون بن حمون الصفا است
حق تعالى فرموده است : اذ قال الله يا عيسى انى متوفيك و رافعك الى و مطهرك منالذين كفروا (683) يادآور وقتى را كه حق تعالى فرمود: اى عيسى ! تو را مىگيرم و بلند مى كنم بسوى خود - يعنى آسمان - و پاك مى گردانم تو را از لوثكافران كه در ميان ايشان نباشى و ضرر ايشان به تو نرسد.
بعضى گفته اند: توفى به معنى مرگ است و خدااول او را ميراند و بعد از سه ساعت او را زنده كرده و به آسمان برد؛ بعضى گفته اندكه مردن آن حضرت بعد از آمدن به زمين خواهد بود در آخر الزمان (684).
و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الى يوم القيامه (685) وگردانيديم آنها را كه متابعت تو كردند غالب و مسلط بر آنها كه كافر شدند به توتا روز قيامت چنانچه نصارى هميشه غالبند بر يهود و امت پيغمبر آخر الزمان صلىالله عليه و آله كه ايمان به عيسى عليه السلام دارند هميشه مسلطند بر يهود وپادشاهى از ميان يهود برطرف شده است ، و اين يكى از معجزات قرآن مجيد است كه خبرداده است به آينده و موافق خبر واقع شده است .
و در جاى ديگر فرموده است و بكفرهم و قولهم على مريم بهتانا عظيما (686)و به سبب كفر يهودان و گفتن ايشان بر مريم بهتانى عظيم ، على بن ابراهيمگفته است : نسبت زنا به مريم عليها السلام دادند (687).
شيخ طبرسى روايت كرده است كه عيسى عليه السلام به گروهى از يهودان گذشتگفتند: ساحر پسر زن ساحر، زناكار پسر زن زناكار، چون عيسى اين سخن شنيع را ازايشان شنيد گفت : خداوندا! توئى پروردگار من و تو مرا خلق كردى بى پدر و به اينسبب مرا فرزند زنا مى گويند، خداوندا! لعنت كن بر هر كه مرا و مادر مرا دشنام دهد؛ پسدر همان ساعت ايشان خوك شدند (688).
و قولهم انا قتلنا المسيح عيسى بن مريمرسول الله و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم (689) و به گفتن ايشانكه : ما كشتيم مسيح را كه عيسى پسر مريم استرسول خدا و نكشتند او را و بر دار نكشيدند و ليكن بر ايشان مشتبه شد، خلاف استدر كيفيت اشتباه : از ابن عباس مروى است كه چون خدا مسخ كرد آنها را كه دشنام دادند عيسىو مادرش را خبر به يهودا پادشاه يهودان رسيد ترسيد كه عيسى بر او نيز نفرين كندپس جمع كرد يهودان را و اتفاق كردند بر كشتن آن حضرت ، پس حق تعالىجبرئيل را فرستاد به حمايت آن حضرت ، پس جمع شدند يهودان بر دور عيسى و از او سؤالها مى كردند، پس عيسى به ايشان گفت : اى گروه يهود! خدا شما را دشمن مى دارد، پسمتوجه قتل او شدند پس جبرئيل آن حضرت را به بالا برد بسوى طاقى كه در آن خانهبود و روزنه اى به بيرون داشت و از آن روزنه او را به آسمان بالا برد، پس يهوداشخصى از اصحاب خود را فرستاد كه او را ططيانوس مى گفتند كه به آن طاقبالا رود و عيسى را بگيرد، چون رفت عيسى را در آنجا نيافت ، حق تعالى شباهت عيسى رابر او انداخت كه هر كه او را مى ديد گمان عيسى مى كرد، چون بيرون آمد كه به ايشانبگويد كه من عيسى را نديدم او را گرفتند و كشتند و به دار كشيدند (690).
نزديك به اين مضمون از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام نيزمنقول است .
پس چون طيطانوس را كشتند و در آن روزنه ديگرى را نيافتند گفتند: اگر آن كه ما كشتيمطيطانوس بود عيسى چه شد؟! و اگر عيسى بود او چه شد؟! و به اين سبب بر ايشانمشتبه ماند.
و روايت ديگر آن است كه : چون عيسى از يهود گريخت با هفده نفر از حواريانداخل خانه اى شد، پس يهود آن خانه را احاطه كردند، چونداخل شدند حق تعالى همه را به صورت عيسى كرد، ايشان گفتند: شما سحر كرديدبگوئيد كه عيسى كدام يك از شما است اگر نه همه را مى كشيم ، پس ‍ عيسى عليه السلامبه اصحاب خود گفت : كيست از شما كه امروزقبول كند كه شبيه به من شود و كشته شود وداخل بهشت شود، پس شخصى از ميان ايشان كه نامش سرجس بودقبول كرد و بيرون آمد و گفت : منم عيسى ، پس او را گرفتند و كشتند و به دار كشيدند،خدا عيسى را در همان روز به آسمان برد.
بعضى گفته اند كه : چون عيسى عليه السلام را به آسمان بردند و يهود بر او دستنيافتند شخصى را گرفتند بر جاى بلندى به دار كشيدند و بر مردم تلبيس كردند كهعيسى است و كسى را نگذاشتند كه به نزديك او برود، به اين سبب بر مردم مشتبه شد(691).
و ان الذين اختلفوا فيه لفى شك منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن و ما قتلوه يقينا# بل رفعه الله اليه و كان الله عزيزا حكيما (692) و آنها كه اختلاف كردنددر امر عيسى البته در شكند از او و نيست ايشان را بهاحوال او هيچگونه علم مگر پيروى گمان ، و نكشتند او را به يقين بلكه بالا برد خدا او رابسوى آسمان خود، و خدا عزيز و قادر است بر هر چه خواهد و آنچه مى كند موافق حكمت ومصلحت است .
و به سند حسن از حضرت امام محمد باقر عليه السلاممنقول است كه : عيسى عليه السلام وعده كرد اصحاب خود را در شبى كه خدا او را بهآسمان برد و همه در وقت شام نزد آن حضرت جمع شدند و ايشان دوازده نفر بودند، پسايشان را داخل خانه كرد و چشمه اى در گوشه آن خانه بود و در آن چشمهغسل كرد و بسوى ايشان بيرون آمد و آب از سرش مى ريخت و مى گفت : خدا وحى كرده استبه من كه مرا در اين ساعت به آسمان برد و از لوث يهود پاك گرداند، كه در ميان شماقبول مى كند كه شبح و مثال من بر او افتد و به شباهت من او را بكشند و بر دار كشند و درقيامت با من باشد در درجه من در بهشت ؟
پس جوانى در ميان ايشان گفت : من مى كنم اى روح الله .
عيسى عليه السلام فرمود: خواهى كرد. پس عيسى عليه السلام فرمود: يكى از شماكافر خواهد شد به من پيش از صبح دوازده مرتبه .
پس يكى از ايشان گفت كه : آن من نيستم .
عيسى فرمود: اگر تو اين را در نفس خود مى يابى ، تو آن خواهى بود.
پس حضرت عيسى عليه السلام گفت كه : بعد از من سه فرقه خواهيد شد، دو فرقه برخدا افترا خواهند كرد و به جهنم خواهند رفت ، و يك فرقه كه تابع شمعون وصى منخواهند شد بر خدا افترا نخواهند كرد و داخل بهشت خواهند شد.
پس حق تعالى حضرت عيسى عليه السلام را از گوشه خانه به آسمان برد و ايشان مىديدند، پس يهود به طلب حضرت عيسى عليه السلام آمدند و گرفتند آن كسى را كهحضرت عيسى فرموده بود كه كافر خواهد شد، و آن جوانى را كه شباهت حضرت عيسى راقبول كرده بود او را كشتند و بر دار كشيدند، و ديگرى تا صبح دوازده مرتبه كافر شدچنانچه حضرت عيسى فرموده بود (693).
ابن بابويه به سند معتبر از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه :جبرئيل نامه اى براى آن حضرت آورد كه خبر پادشاهان زمين در آن نامه بود و در آنجانوشته بود كه : چون اشج بن اشجان پادشاه شد دويست و شصت و ششسال پادشاهى كرد، در سال پنجاه و يك از پادشاهى او حضرت عيسى مبعوث شد بهپيغمبرى و حق تعالى نور و علم و حكمت و جميع علوم پيغمبران پيش از او را به او كرامتفرمود و زايد بر آنها انجيل را به او داد و او را بسوى بيت المقدس فرستاد و بر بنىاسرائيل مبعوث گردانيد كه ايشان را بخواند به كتاب خدا و حكمت و بسوى ايمان به خداو رسول ، پس اكثر ايشان طغيان كردند و كافر شدند، پس چون ايمان نياوردند دعا كردپروردگار خود را و نفرين كرد بر ايشان تا مسخ شدند بعضى از ايشان به صورتشياطين از براى آنكه آيتى از براى ايشان بنمايد و ايشان عبرت بگيرند، پس باز طغيانايشان زياده شد پس سى و سه سال در بيت المقدس ايشان را دعوت كرد و رغبت فرمودايشان را به ثوابهاى خدا تا آنكه او را طلب كردند، پس بعضى دعوى كردند كه ما او راعذاب كرديم و زنده در زمين دفن كرديم ، و بعضى گفتند او را كشتيم و بر دار كشيديم ، ودروغ مى گفتند، خدا ايشان را بر او مسلط نگردانيد و بر ايشان مشتبه شد و قدرت نيافتندبر تعذيب و دفن او و نه بر كشتن و دار كشيدن او و ليكن چنانچه خدا در قرآن فرمودهاست او را به آسمان برد بعد از آنكه قبض روح او نمود، و چون خواست كه او را بهآسمان برد وحى كرد بسوى او كه بسپارد نور و حكمت و علم و كتاب خدا را به شمعونپسر حمون كه او را صفا مى گفتند و خليفه خود گردانيد او را بر مؤمنان ، پس شمعونپيوسته قيام به امر خدا مى نمود و هدايت مى كرد به گفته هاى حضرت عيسى قوم خود رااز بنى اسرائيل و جهاد مى كرد با كافران ، پس هر كه اطاعت او نمود و ايمان آورد به اوو به آنچه از جانب خدا به او رسيده بود مؤمن و هر كه انكار و نافرمانى او كرد كافربود، تا آنكه خدا شمعون را به رحمت خود برد و بعد از او براى بندگان خود پيغمبرىفرستاد از صالحان كه او يحيى پسر زكريا عليه السلام بود، و چون شمعون از دنيارفت اردشير پسر اشكاس پادشاه شد، و چهاردهسال و ده ماه پادشاهى كرد، مدت هشت سال كه از پادشاهى او گذشت يهود يحيى بنزكريا عليه السلام را شهيد كردند، چون نزديك به شهادت يحيى عليه السلام رسيدخدا وحى كرد كه وصيت و امامت را در فرزندان شمعون قرار دهد و امر كند حواريان واصحاب حضرت عيسى را كه با او باشند و اطاعت او نمايند، و او چنين كرد (694).
و به سندهاى معتبر از حضرت امام حسن عليه السلاممنقول است كه : حضرت عيسى در شب بيست و يكم ماه رمضان به آسمان رفت (695).
و به سندهاى معتبر از حضرت امام صادق و امام محمد باقر عليهما السلاممنقول است كه : در شبى كه حضرت عيسى را به آسمان بردند هر سنگى را كه از روىزمين برمى داشتند تا صبح از زير آن خون تازه مى جوشيد، چنانچه در شهادت اميرالمؤمنين و امام حسين عليهما السلام چنين شد (696).
و در حديث معتبر ديگر از حضرت رسول صلى الله عليه و آلهمنقول است كه : چون يهودان جمع شدند كه عيسى عليه السلام را بكشندجبرئيل آمد آن حضرت را به بال خود فرو گرفت ، و چون عيسى نظر به بالا كرد ديدبر بال جبرئيل نوشته است اللهم انى ادعوك باسمك الواحد الاعز و ادعوك اللهمباسمك الصمد و ادعوك اللهم باسمك العظيم الوتر و ادعوك اللهم باسمك الكبيرالمتعال الذى ثبت اركانك كلها ان تكشف عنى ما اصبحت و امسيت فيه ، پس چون عيسىاين دعا را خواند حق تعالى وحى فرمود به جبرئيل كه : او را بلند كن به جانبمحل كرامت من و به آسمان بالا بر.
پس حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: اى فرزندان عبدالمطلب ! سؤال كنيد از پروردگار خود به اين كلمات كه سوگند مى خورم بحق آن خداوندى كه جان مندر دست قدرت اوست هر بنده اى كه به اين كلمات دعا كند به اخلاص ، عرش بلرزد ازدعاى او و حق تعالى به ملائكه وحى فرمايد كه : گواه باشيد دعاى او را مستجاب كردم وحاجتهاى او را در دنيا و آخرت به او دادم به سبب اين كلمات (697).
و به سند معتبر از امام جعفر صادق عليه السلاممنقول است كه : چون عيسى عليه السلام را به آسمان بردند پيراهنى از پشم پوشيدهبود كه مريم عليها السلام رشته و بافته و دوخته بود، چون به آسمان رسيد از حقتعالى ندا شنيد: اى عيسى ! بينداز از خود زينت دنيا را (698).
و در حديث موثق از حضرت امام رضا عليه السلاممنقول است كه : مشتبه نشد امر كشته شدن و مردن احدى از پيغمبران و حجتهاى خدا بر مردمبغير از عيسى بن مريم عليه السلام ، زيرا كه او را زنده از زمين بالا بردند و روحش ‍ رادر ميان آسمان و زمين قبض كردند، و چون به آسمان رسيد حق تعالى روحش را به بدنشبرگردانيد چنانچه حق تعالى مى فرمايد انى متوفيك و رافعك الى (699) واز عيسى عليه السلام حكايت مى نمايد: فلما توفيتنى كنت انت الرقيب عليهم (700) پسهر دو آيه دلالت مى كند بر وفات آن حضرت عليه السلام (701).
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلاممنقول است كه : نازل خواهد شد بر حضرت صاحب الامر عليه السلام وقتى كه ظاهر شودنه هزار ملك و سيصد و سيزده ملك كه با عيسى عليه السلام بودند در وقتى كه خدا او رابه آسمان برد (702).
و به اسانيد معتبره از امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهما السلاممنقول است كه : در حضرت صاحب الامر عليه السلام سنت چهار پيغمبر است ، يكى سنتعيسى عليه السلام كه مى گويند مرد يا كشته شد و نمرده است و كشته نشده است(703).
و در حديث معتبر از حضرت امام رضا عليه السلاممنقول است كه : چون يهود خواستند عيسى عليه السلام را بكشند، خدا را خواند و سوگندداد بحق ما اهل بيت ، پس خدا او را از كشتن نجات داد و به آسمان برد (704).
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلاممنقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: امت عيسى عليه السلام بعد ازاو هفتاد و دو فرقه شدند، كه يك فرقه نجات يافتند و هفتاد و يك فرقه به جهنم رفتند(705).
و در حديث معتبر ديگر وارد شده است كه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام اعلم علماى يهودو اعلم علماى نصارى را طلبيد و فرمود: از شما چيزى سؤال مى كنم كه بهتر از شما مى دانم ، پس مپوشانيد و آنچه حق است بگوئيد، پس نزديكطلبيد عالم نصارى را و فرمود: تو را سوگند مى دهم بخدائى كهانجيل را بر عيسى عليه السلام فرستاد و در پاى او بركت قرار داد و كور و پيس را بهدست او شفا مى داد و مرده را براى او زنده مى كرد و ازگل مرغ مى ساخت و براى او در آن روح مى دميد و خبر مى داد به آنچه مى خوردند و ذخيرهمى كردند كه بگوئى بنى اسرائيل بعد از عيسى چند فرقه شدند؟
گفت : نبودند مگر يك فرقه !
فرمود: دروغ گفتى ، بحق خدائى كه بجز او خداوندى نيست سوگند مى خورم كه هفتاد ودو فرقه شدند و همه در آتشند بجز يك فرقه كه نجات يافتند چنانچه حق تعالى مىفرمايد منهم امه مقتصده و كثير منهم ساء ما يعملون (706).(707)
ابن بابويه رحمه الله روايت كرده است كه : حضرت مسيح عليه السلام چندى غيبت از قومخود اختيار نمود كه در زمين سياحت مى كرد و مى گرديد و قوم او و شيعيان او نمى دانستندكه در كجا است ، پس ظاهر شد و وصى گردانيد شمعون بن حمون را، چون شمعون بهرحمت الهى واصل شد و غائب گرديدند حجتهاى بعد از او و طلب كردن جباران ايشان راشديد شد و بليه بر مؤمنان عظيم شد و دين خدا مندرس شد و حقوق ضايع شد و واجباتو سنتها از ميان مردم برطرف شد و مردم پراكنده شدند در مذهب و هر يك به جانبى رفتند وامر دين بر اكثر مردم مشتبه شد، و مدت اين غيبت دويست و پنجاهسال شد (708).
و به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلاممنقول است كه : مردم بعد از عيسى عليه السلام دويست و پنجاهسال ماندند كه حجت و امام ظاهرى نداشتند و حجت ايشان غائب بود (709).
در حديث صحيح ديگر از آن حضرت مروى است كه : ميان عيسى و محمد صلى الله عليه وآله پانصد سال فاصله بود و از اين پانصدسال دويست و پنجاه سال بود كه پيغمبرى و امامى ظاهر نبود.
راوى پرسيد: پس چه مى كردند؟
فرمود: به دين عيسى متمسك بودند و به آن عمل مى كردند آنها كه مؤمن بودند.
و فرمود كه : هرگز زمين خالى از پيغمبر يا امام نمى باشد و ليكن گاهى ظاهرند وگاهى مخفى (710).
مؤلف گويد: از طريق خاصه و عامه متواتر است كه حضرت عيسى عليه السلام در زمانمهدى آل محمد صلى الله عليه و آله از آسمان به زير خواهد آمد و در عقب آن حضرت نمازخواهد كرد و از انصار آن حضرت خواهد بود چنانچه بعد از اين مذكور خواهد شد انشاءالله تعالى .
حق تعالى مى فرمايد و انه لعلم للساعه فلا تمترن بها (711) و اكثر مفسران گفتهاند: يعنى بدرستى كه فرود آمدن عيسى از آسمان از علامات قيامت است پس شك مكنيد درقيامت (712).
و در جاى ديگر فرموده است و ان من اهل الكتاب الا ليؤ منن بهقبل موته (713) و اكثر مفسران گفته اند: مراد آن است كه نيستند هيچيك ازاهل كتاب - يعنى يهود نصارى - مگر آنكه ايمان خواهند آورد به عيسىقبل از مردن او در وقتى كه آن حضرت از آسمان فرود آيد در زمان مهدى عليه السلام ،بعضى گفته اند: اين مخصوص جمعى است از يهود و نصارى كه در آن زمان خواهند بود وممكن است چنانچه لفظ آيه ظاهرا عام است و مراد همه ايشان باشند و در رجعت همهبرگردند و ببينند كه عيسى اقرار به ملت پيغمبر آخر الزمان صلى الله عليه و آله مىكند و متابعت صاحب الامر عليه السلام مى نمايد و ايمان آن وقت فايده بهحال ايشان نخواهد داد (714).
چنانچه به سند معتبر منقول است كه : حجاج ، شهر بن حوشب را طلبيد و از تفسير اين آيهاز او پرسيد و گفت : عاجز شده ام از تفسير اين آيه ، و من مكرر يهودى و نصارى را كشتهام و نظر كرده ام لب خود را حركت نمى دهد تا مى ميرد، پس چگونه ايمان مى آورد؟
شهر بن حوشب گفت : اى امير! معنى اين آيه آن نيست كه تو فهميده اى ، بلكه مراد آن استكه عيسى عليه السلام قبل از قيامت از آسمان به دنيا خواهد آمد و هر صاحب ملتى كه باشداز يهودان و غير ايشان به او ايمان خواهند آورد، و پشت سر مهدى عليه السلام نماز خواهدكرد.
حجاج گفت : اين تفسير را از كى شنيدى ؟
گفت : از حضرت امام محمد باقر عليه السلام .
گفت : اين علم را از چشمه صافى گرفته اى (715).
به سند معتبر از امام حسن مجتبى عليه السلام منقول است كه : بعد از اين هيچيك از مااهل بيت نخواهند بود مگر آنكه بيعت ظالمى كه در زمان او باشد در گردن او خواهد بودمگر قائم كه امام دوازدهم است و روح الله عيسى بن مريم پشت سر او نماز خواهد كرد كهاو با ظالمى بيعت نخواهد نمود (716).
و در حديث معتبر ديگر از امام محمد باقر عليه السلاممنقول است كه فرمود: بر مردم زمانى خواهد آمد كه ندانند خدا چيست و توحيد الهى چه معنىدارد تا آنكه دجال بيرون آيد و عيسى عليه السلام از آسمان فرود آيد ودجال را بكشد و پشت سر حضرت قائم عليه السلام نماز بكند، و اگر ما بهتر ازپيغمبران نمى بوديم عيسى پشت سر ما نماز نمى كرد (717).
و در حديث معتبر ديگر از حضرت رسول صلى الله عليه و آلهمنقول است كه فرمود: مهدى از فرزندان من خواهد بود، و چون بيرون آيد عيسى از آسمانفرود آيد براى نصرت و يارى او و او را پيش دارد و در عقب او نماز بكند (718).

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation