« مقعده من النار » " .در صفحه 26 پس از نقل نظر افرادی كه تاريخ را نوعی شعر میدانند نظريهفلسفه تاريخ را نقل میكند و ميان دو مطلب خلط میكند ، يكی اينكه آياتاريخ يعنی نقل وقايع چقدر اعتبار دارد ؟ چقدر از وقايع ، نقل شده و چقدرسكوت شده و خلاصه مورخ چه اندازه آرايش و پيرايش به كاربرده است كهطبعا با اعمال غرض و نقل جنبههايی و سكوت از جنبههايی و جعل قسمتهايیاز اعتبار میافتد ، مطلب ديگر اين است كه آيا جريان تاريخی در ذات خودسنت و قانون و مكانيسمی دارد يا نه ؟ صفحه 27 : " چون تاريخ يك واقعيت علمی است و تصادف در كار نيستپس ساخت اشخاص نيست " . اين درست نيست ، ميان واقعيت علمی و عدمتصادف ، و ساخت اشخاص و حتی اينكه برخی شخصيتها به حكم شخصيتشان تأثيربيشتری داشته باشند منافاتی نيست . عاملهای جبری تاريخ همين انسانهاهستند و ارادههاشان ، ابتكارهاشان ، نبوغهاشان ، جاه طلبیهاشان ،شهوترانيها و هوا و هوسهاشان . مسئله قابل طرح اين است كه آيا تاريخ محصول مجموعهای از عوامل استبدون اينكه يك وحدت طبعی و روح حاكم داشته باشد و يا اينكه اجزاء درحكم اجزاء يك مركب واقعی هستند و مجموع خود اصالت دارد ؟ ما در بحثهای" معارف اسلامی " در اين باره بحث خوبی كردهايم ، گفتهايم هم فرد اصيلاست و هم جامعه و اين تركيب تركيبی است منحصر به فرد ، و بر اساسشناخت اين حقيقت است كه تاريخ قوانين خاص به خود پيدا میكند و حقيقتیقابل شناخت میشود و علم تاريخ و فلسفه تاريخ به صورت يك فن |