ساختهاند كه گرسنگی را خوب احساس میكرده و به خاطر گرسنگی خودش ، شمشير كشيدن و افتادن به جان همه مردم را روا و بلكه لازم و واجب میشمرده است ، بالاترين ارزش وجودیاش اين بود كه چون درد گرسنگی را شخصا چشيده بوده میفهميده كه بر گرسنگان همطبقه خود چه میگذرد ، درد گرسنگی خلق را احساس میكرده و نسبت به مردمی كه موجبات اين گرسنگيها را فراهم كرده بودند " عقده " پيدا كرده و مبارزه پيگيری را با آن گروه تعقيب میكرده و ديگر هيچ ، تمام شخصيت اين لقمان امت و اين موحد عارف پروردگار و اين مؤمن مجاهد پاكباخته اسلامی و اين دومين مؤمن كامل اسلام در همين جا پايان يافته است . اين روشنفكران پنداشتهاند كه همانطور كه ماركس نظر داده است : " انقلاب فقط میتواند از يك جنبش قهرآميز و يك جنبش تودهای ناشی شود " ( 1 ) اينان نمیتوانند تصور كنند كه اگر يك فرهنگ ، يك مكتب ، يك ايدئولوژی خاستگاه الهی داشته باشد و مخاطبش انسان ، و در حقيقت فطرت انسانی انسان باشد و پيامش جامع و كلی باشد و جهتگيریاش به سوی عدالت و مساوات و برابری و پاكی و معنويت و محبت و احسان و مبارزه با ظلم باشد ، بتواند جنبشی عظيم به وجود آورد و انقلابی عميق بر پانمايد اما انقلابی الهی و انسانی كه در آن شور الهی ، نشاط معنوی ، جذبه خدايی و ارزشهای انسانی موج زند ، آنچنانكه نمونهاش را مكرر در تاريخ مشاهده كردهايم و انقلاب اسلامی نمونه روشن آن است . اين روشنفكران نمیتوانند تصور كنند كه برای متعهد و پاورقی : |