بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 5, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
     ALMIZA29 -
     ALMIZA30 -
     ALMIZA31 -
     ALMIZA32 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

سلمان عرضه داشت : يا رسول الله آيا چنين روزگارى بر مؤ منين خواهد گذشت ؟ فرمود:آرى به آن خدائى كه جانم به دست او است اى سلمان در اين هنگام چيزى از مشرق مى آورندو چيزى از مغرب تا امت اسلام را سرپرستى كنند، در آن روز واى بهحال ناتوانان امت من ، از شر شرقى و غربيها و واى بهحال آن شرقيان و غربيان از عذاب خدا، آرى نه صغيرى را رحم ميكنند و نه پاس حرمتكبيرى را دارند و نه از هيچ مقصرى عفو مى كنند، اخبارشان همه فحش و ناسزا است ، جثهآنان جثه و بدن آدميان است ولى دلهاشان دلهاى شياطين .
سلمان عرضه داشت : يا رسول الله آيا چنين روزى خواهد رسيد؟ فرمود: آرى به آن خدائىكه جانم به دست او است اى سلمان ، در اين هنگام مردان به مردان اكتفا مى كنند و زنان بهزنان و همانطورى كه پدر و اهل خانواده نسبت به دختر غيرت به خرج مى دهند نسبت بهپسر نيز غيرت به خرج مى دهند، مردان به زنان شبيه ميشوند و زنان به مردان و زنانبر مركب ها سوار مى شوند كه از طرف امت من لعنت خدا بر آنان باد.
سلمان از در تعجب پرسيد: يا رسول الله آيا چنين وضعى پيش مى آيد؟ فرمود: آرى بهآن خدائى كه جانم به دست او است اى سلمان ، در اين هنگام مساجد طلا كارى و زينت مى شودآنچنان كه كليساها و معبد يهوديان زينت مى شود، قرآنها به زيور آلات آرايش ‍ و مغازههابلند وصفها طولانى ميشود اما با دلهائى كه نسبت به هم خشمگين است و زبانهائى كه هريك براى خود منطقى دارد.
سلمان پرسيد: يا رسول الله آيا اين وضع پيش مى آيد؟ فرمود: آرى به آن خدائى كهجانم به دست او است ، در آن روز مردان و پسران امت من با طلا خود را مى آرايند و حرير وديبا ميپوشند و پوست پلنگ كالاى خريد و فروش ميگردد.
سلمان پرسيد: يا رسول الله آيا اين نيز واقع خواهد شد؟ فرمود: آرى به آن خدائى كهجانم به دست او است ، اى سلمان در آن روز ربا همه جا را ميگيرد و يكعمل آشكار ميشود و معاملات با غيبت و رشوه انجام ميشود و دين خوار و دنيا بلند مرتبهميشود.
سلمان گفت : يا رسول الله آيا اين نيز واقع خواهد شد؟ فرمود: آرى به آن خدائى كهجانم به دست او است اى سلمان در اين هنگام طلاق زياد ميشود و هيچ حدى جارى نميگردد والبته خداى تعالى از اين بابت هرگز متضرر نميشود.
سلمان عرضه داشت : يا رسول الله آيا اين نيز واقع خواهد شد؟ فرمود: آرى به آنخدائى
كه جانم به دست او است اى سلمان در اين زمان كنيزان آوازه خوان و نوازنده پيدا ميشوند واشرار امت من بر امت ، ولايت و حكومت ميكند.
سلمان پرسيد: يا رسول الله آيا چنين وضعى خواهد شد؟ فرمود: آرى به آن خدائى كهجانم به دست او است اى سلمان در اين موقع اغنياى امت من صرفا به منظور گردش وتفريح به حج ميروند و طبقه متوسط براى تجارت و فقرا به منظور خودنمائى و رياحج ميروند، در اين هنگام است كه اقوامى قرآن را براى غير خدا مى آموزند و آن را نوعىمزمار و آلت موسيقى اتخاذ ميكنند، اقوامى ديگر به تعلم فقه اسلامى ميپردازند اما براىغير خدا در آن روزگار زنا زادگان زياد ميشوند با قرآن آوازه خوانى ميكنند و بر سر دنياسر و دست ميشكنند.
سلمان عرضه داشت : يا رسول الله آيا چنين وضعى خواهد شد؟ فرمود: آرى به خدائىسوگند كه جانم به دست او است اى سلمان اين وقتى است كه حرمتها و قرقها شكسته شودو مردم عالما و عامدا در پى ارتكاب گناه باشند و اشرار بر اخيار مسلط شوند، دروغفاش و بى پرده و لجاجتها ظاهر گردد و فقرا فقر خود را علنى كنند، مردم در لباسبه يكديگر مباهات كنند و باران در غير فصل ببارد و مردم شطرنج و نرد و موسيقى راكارى پسنديده بشمارند و در مقابل امر به معروف و نهى از منكر را عملى نكوهيده بدانندتا آنجا كه يك فرد با ايمان ذليل ترين و منفورترين فرد امت شود و قاريان عابدان راملامت كنند و عابدان قاريان را اين مردمند كه در ملكوت آسمانها رجس و نجس ناميده ميشوند.
سلمان از در تعجب پرسيد: يا رسول الله آيا چنين وضعى پيش مى آيد؟ فرمود: آرى بهآن خدائى كه جانم به دست او است اى سلمان در اين هنگام است كه توانگر هيچ دلواپسىجز فقير شدن ندارد، حتى يك سائل در طول يك هفته يعنى بين دو جمعه سؤال ميكند و احدى نيست كه چيزى در دست او بگذارد.
سلمان باز پرسيد: يا رسول الله آيا چنين روزگارى خواهد رسيد؟ فرمود: آرى به آنخدائى كه جانم در دست او است اى سلمان در اين زمان رويبضة تكلم ميكنند، پرسيد: يارسول الله پدر و مادرم فداى تو، رويبضه چيست ؟ فرمود: چيزى و كسى به سخن در مىآيد و در امور عامه سخن ميگويد كه هرگز سخن نمى گفت ، در اين هنگام است كه مردم ،ديگر زياد زنده نميمانند ناگهان زمين نعرهاى ميكشد و هر قومى چنين ميپندارد كه زمين تنهادر ناحيه او نعره كشيد 340 بعد تا هر زمانى كه خدا بخواهد همچنان ميمانند و سپس ‍واژگونه ميشوند و زمين هر چه در دل دارد بيرون ميريزد - و خود آن جناب فرمود: يعنىطلا و نقره را - آنگاه با دست خود به ستونهائى كه در آنجا بود اشاره نموده و فرمودمثل اين ، ولى در آن روز ديگر نه طلائى
فائده دارد و نه نقرهاى ، اين است معناى آيه : (فقد جاء اشراطها - علامتهايش بيامد).
روايتى مشروح از امام صادق عليه السلام در همين باره
و در روضه كافى از محمد بن يحيى از احمد بن محمد از بعضى اصحابش و نيز على بنابراهيم از پدرش از ابن ابى عمير روايت كرده اند كه اين دو نفر يعنى احمد بن محمد در آنحديث و ابن ابى عمير در اين حديث از محمد بن ابى حمزه از حمران روايت كرده كه گفت :امام صادق (عليه السلام ) ( در مجلسى كه صحبت از قدرت و شوكت آنها و فقر و بدحالى شيعه ميشد) فرمود: من در روزى كه ابو جعفر منصور دوانيقى با موكب سلطنتى خودحركت ميكرد با او بودم او بر اسبى سوار بود كه جمعى از خدم و سوارگانش همراهشبودند و جمعى ديگر از پشت سر مى آمدند و من بر الاغى سوار بودم و دوش به دوش اوميرفتم .
به من گفت : يا ابا عبد الله به راستى جا دارد كه به خاطر سلطنت و نيروئى كه خدا بهما داده و عزتى كه ارزانى داشته خوشحالى كنى و به مردم نگوئى كه شما واهل بيت شما سزاوارتر از ما به اين سلطنت بوديد، زيرا اگر چنين حرفى را بزنى ما راهم عليه خودت و هم عليه مردم تحريك كرده اى .
فرمود: من گفتم : چه كسى از من چنين گزارشى به تو داده ؟ هر كس كه بوده دروغ گفته، منصور گفت : آيا سوگند ميخورى كه چنين حرفى را نزدهاى ؟ ميفرمايد: به او گفتم :مردم ساحرند، يعنى دوست ميدارند قلب تو را عليه من برنجانند، اين تو هستى كه بايداختيار گوش خودت را داشته باشى ، هر چه آنها گفتند نپذيرى ، براى اينكه احتياج مابه تو بيشتر است از احتياج تو به ما، آنگاه به من گفت : هيچ يادت مى آيد آن روزى راكه من از تو پرسيدم : آيا ما به سلطنت ميرسيم ؟ تو گفتى : بله سلطنتى طولانى وگسترده و نيرومند و لايزال در سلطنت خود در مهلت و آسايشيد و در دنيايتان در وسعت وفراخى تا آنكه در ماه حرام و در بلد حرام دست خود به خون ما بيالائيد امام ميفرمايد:فهميدم كه او جريان را به ياد دارد گفتم : بله ولى اميد است خداى عز وجل تو را حفظ كند و من هم آن روز در آن سخن شخص تو منظورم نبود بلكه حديثى بود كهبرايت نقل كردم البته ممكن است آن كسى كه دست خود به خون ما بيالايد شخصى ازاهل بيت تو باشد چون سخن من بدينجا رسيد ساكت شد و چيزى به من نگفت ، بعدا كه بهمنزل آمدم يكى از دوستان با جمعيتى نزد من آمدند، آن دوست به من گفت : فدايت شوم تو رادر مركب ابو جعفر ديدم در حالى كه بر الاغى سوار بودى و او بر اسب سوار بود،سرش را به سوى تو خم ميكرد و با تو سخن ميگفت كانه ميخواست زير دست شدن تو رامجسم كند، در دلم گفتم : (يا للعجب ) اين حجت خدا بر خلق است كه صاحب واقعى اينسلطنت و شوكت است و كسى است كه همه سلاطين عالم بايد به او اقتدا كنند و اين ديگرىمردى ستمگر و قاتل اولاد انبيا و مردى خونريز است ، خون بى گناهانى را به زمينميريزد كه خدا دوست ندارد، آن وقت او در موكب سلطنتى قرار گرفته و تو بر الاغىسوارى ، اين فكر مرا گرفتار شبهه كرد به حدى كه بر دين و جانم ترسيدم .
امام (عليه السلام ) فرمود: بدو گفتم اگر حشمت و خدمى را كه من داشتم و آن فرشتگانىرا كه از پيش رو و پشت سر من در حركت بودند ميديدى سلطنت منصور از نظرت ميافتاد وآن را
حقير و پشيز ميشمردى ، دوستم چون اين بشنيد گفت : الان دلم آسوده شده .
و سپس پرسيد: اينها تا كى سلطنت خواهند كرد؟ و چه زمانى امت اسلام از شر اينها راحتميشود؟ در پاسخش گفتم : مگر تو نميدانى كه براى هر چيزى مدتى است ، گفت : چرا(ميدانم ) گفتم : اگر بدانى كه وقتى اين امر تحقق يابد از چشم بر هم زدن هم سريعترخواهد بود آن وقت علمت تو را نفع ميدهد؟ آرى اگرحال اين قوم كه نزد خدا دارند را بدانى و بدانى كه چه حالى دارند آن وقت بغض ودشمنيت نسبت به آنان به نهايت درجه ميرسد، اگر تو و تمامىاهل زمين سعى كنيد كه حال آنان را شديدتر از آنچه دارند بكنيد هرگز نخواهيد توانستپس شيطان تو را دست نيندازد كه عزت از آن خدا ورسول و مؤ منين است ولى منافقين نميدانند.
آيا نميدانى كه هر كس منتظر امر ما باشد و بر اذيتها و ترسها كه امروز ميبيند صبر كند،فردا در زمره ما خواهد بود، پس هر زمان ديدى حق مرده و اهلش از بين رفتهاند و جور و ستمهمه جا را فرا گرفته و قرآن كهنه شده و چيزهائى در آن پديد آمده كه در آن نيست وديدى كه قرآن طبق هوا و هوسها توجيه و تفسير ميشود و ديدى كه دين وارونه شده ،آنچنانكه كاسه وارونه ميشود( در نسخه بدل آمده : آنچنان كه آب وارونه ميشود) و ديدىكه اهل باطل بر اهل حق آقائى و سرورى ميكنند و ديدى كه شر ظاهر گشته و از آن نهىنميشود بلكه از اهل شر دفاع ميشود و ديدى كه فسق علنى شده و مردان با مردان و زنانبا زنان اكتفا ميكنند و ديدى كه مؤ من سكوت كرده ، چون گفتارش پذيرفته نميشود وديدى كه فاسق دروغ ميگويد و پذيرفته ميشود و كسى دروغ و افتراى او را رد نميكند وديدى كه صغير بزرگتران را تحقير ميكنند و ديدى كه قطع رحم همگانى شده و ديدىكه وقتى كسى را به فسق ميستايند خود او ميخندد و سخن گوينده را رد نميكند و ديدى كهبه پسر همان را ميدهند كه به زن ميدهند و ديدى كه زنان با زنان ازدواج ميكنند و ديدىكه مدح و ثنا بسيار شده و ديدى كه مرد مال خود را در غير راه اطاعت خدا انفاق ميكند و كسىنيست كه او را نهى كند و دست او را بگيرد و ديدى
كه مردم وقتى مؤ من را مى بينند كه در حال اجتهاد و تلاش است ، پناه به خدا ميبرند ازاينكه مثل او باشند و ديدى كه همسايه ، همسايهاش را مى آزارد و كسى نيست جلويش رابگيرد و ديدى كه كافر وقتى وضع رقت بار مؤ من را ميبيند از وضع خود خوشحالى ميكندو چون فساد را در پهناى زمين گسترده ميبيند مسرور ميشود و ديدى كه شرابهاىگوناگون علنا نوشيده ميشود و مردمى بر سفره شراب جمع هستند كه از خداى عز وجل هيچ پروائى ندارند و ديدى كه امر به معروفزايل شده و ديدى كه فاسق در اعمالى كه خدا دوست ندارد نيرومند و مورد حمايت و مدحقرار ميگيرد و ديدى كه دارندگان آيات ( در نسخه ديگر آمده دارندگان آثار ) موردتحقير واقع ميشوند و هر كسى هم آنان را دوست بدارد تحقير ميشود و ديدى كه راه خيربسته شده و راه شر باز و پر رهرو است و ديدى كه خانه كعبهمعطل مانده و مردم از رفتن به زيارت آن نهى ميشوند و به ترك آن تشويق و مامورميگردند و ديدى كه هر كس به ديگرى ميگويد آنچه را كه خود نكرده و ديدى كه مردانخود را براى مردان چاق ميكنند و زنان براى زنان ( يا خود را آنطور وانمود ميكنند كهنيستند ) و ديدى كه مرد از راه ما تحت خود روزى به دست مى آورد و زن از راه فرجش .
و ديدى كه زنان براى خود مجالس ترتيب ميدهند آنچنان كه مردانتشكيل ميدهند و ديدى كه در دودمان بنى العباسعمل لواط و زن شدن مردان شايع و علنى گشته و به همين منظور خود را خضاب ميكنند وشانه ميزنند آنچنان كه زنان براى شوهر خود شانه ميزنند و مردان مالها به خاطرفروج خود خرج ميكنند و چند نفر بر سر يك مرد تنازع ميكنند و بر سر او، اين عليه آنديگرى و آن عليه اين غيرت به خرج ميدهد.
و ديدى كه صاحب مال محترمتر از مؤ من است و ربا علنى معامله ميشود و كسى سرزنش نميكندو ديدى كه زنان به خاطر دادن زنا ستايش ميشوند و زن شوهرش را درعمل لواط با مردى ديگر كمك و همكارى ميكند و ديدى كه در نظر اكثريت مردم بهترينخانوادهها آن خانوادهاى است كه زنان را بر كار فسق كمك ميكنند.
و ديدى كه مؤ من همواره در اندوه و تحقير شده و خوار است و ديدى كه بدعتها و زنا علنىشده و مردم را ديدى كه با شاهدى كه به دروغ شهادت ميدهد به يكديگر تجاوز ميكنند وديدى كه حرام حلال و حلال تحريم شده است و ديدى كه هر كس دين را با رأ ى و نظر خودبراى خود توجيه ميكند و كتاب خدا و احكامش تعطيل شده .
و ديدى كه در ارتكاب گناه از تاريكى شب استفاده نميشود بلكه در روز روشن گناهميكنند و ديدى كه مؤ من جز با قلبش نميتواند منكر را انكار كند و ديدى كهمال بسيار
هنگفت در راه خشم الهى خرج ميشود و ديدى كه واليان ولايت و سرپرستى مردم را قبالهكسى بدانند كه قدرتش بيشتر است و ديدى كه محرم به محرم خود اكتفا كند و با اوازدواج نمايد و ديدى كه مردم به صرف تهمت و بر اساس مظنه كشته ميشوند و ديدى كهمردم بر سر عشق ورزيدن به يك پسر با يكديگر به ملاك غيرت ميستيزند و حتى برسر اين عشق جان و مال فدا ميكنند.
و ديدى كه مردم كسى را كه شهوت خود را با رفتن نزد زنان خاموش ميكند سرزنشمينمايند و ديدى كه مرد با زنا دادن همسرش ‍پول در مى آورد و زندگى ميكند با علم به اينكه او زنا ميدهد و حتى بر اين كار اونظارت دارد و ديدى كه زن قاهر و مسلط بر شوهرش ‍ ميشود و بر خلافميل او كارها ميكند و عليه او پولها خرج ميكند و ديدى كه مرد همسر و دختر - كنيز - خود راكرايه ميدهد و به طعام و نوشيدنى پست راضى ميشود و اگر ديدى كه سوگند به دروغبه خداى عز و جل بسيار و شايع شده و ديدى كه قمار علنى و آشكار گشته و ديدى كهشراب علنا فروخته ميشود و كسى از آن منع نميكند و ديدى كه زنان مسلمان ناموس خود رابه اهل كفر ميدهند.
و ديدى كه لهو و لعب و رقص و آوازه خوانى علنى شده ، مسلمانان از آن عبور ميكنند و احدى، احدى را منع نميكند و احدى جراءت بر منع آن ندارد و ديدى كه افراد شريف و آبرومندبه وسيله كسانى كه از قدرت آنان ميترسند توهين شده و خوار ميشوند و ديدى كه نزديكترين افراد به درگاه واليان آن كسى است كه با بد گوئى به مااهل بيت آن واليان را مدح ميگويند و ديدى كه شنيدن صوت قرآن بر مردم سنگينى ميكند ودر مقابل شنيدن آوازهاى باطل برايشان آسان و خفيف است .
و ديدى كه همسايه را از ترس زبانش احترام ميكنند و ديدى كه راستگوترين مردم دروغسازانند و ديدى كه شر علنى و بازار سخن چينى رايج شده و ديدى كه بغى و ستمآشكار گشته و ديدى كه غيبت كردن نوعى ملاحت و خوش اخلاقى تلقى ميشود و مردميكديگر را به خاطر آن بشارت ميدهند و ديدى كه حج و جهاد جنبه غير خدائى به خودميگيرد و ديدى كه سلطان به خاطر كافر،مؤ من را توهين نموده و خوار ميسازد و ديدى كهخرابى بر عمران مسلط شده و ديدى كه زندگى يك فروشنده از راه خيانت دركيل و وزن اداره ميشود و ديدى كه خونريزى يك امر آسان و پيش پا افتاده تلقى ميشود.
و ديدى كه اگر كسى به طلب رياست برميخيزد عوضش تنها دنيا است و خود را مردى بدزبان معرفى ميكند تا كسى جرأ ت اعتراض ‍ كردن نداشته باشد و نيز امور به او نسبت
داده ميشود و ديدى كه به نماز بى اعتنائى ميشود و ديدى كه ثروتمندمال بسيارى نزدش جمع شده و از روزى كه مشغول جمع آورى آن شده ، زكاتش را نداده وديدى كه ميت را از قبرش بيرون ميكشند و آزارش داده ، كفنهايش را ميفروشند و ديدى كههرج و مرج بسيار شده و ديدى كه افراد در صبح و عصر مست هستند و هيچ اهتمامى بهوضع مردم ندارند و ديدى كه با چهار پايان جماع ميكنند و ديدى كه چهار پايان به جانيكديگر ميافتند و يكديگر را پاره ميكنند.
ديدى كه مرد به نماز خانهاش ميرود و بر ميگردد در حالى كه جامههايش را ربودهاند وديدى كه دلهاى مردم قساوت و چشمهاشان خشك شده و ذكر خدا بر آنان سنگين مى آيد وحرام خوارى علنى گشته و بر سر آن از يكديگر پيشى ميگيرند و ديدى كه نمازگزاراگر به نمازخانه ميرود براى آن است كه خود را به مردم نشان دهد، مردم او را ببينند كهنماز ميخواند و اگر ديدى كه فقيه براى غير هدف دين تفقه ميكند، يعنى به اين منظورفقه ميخواند كه دنيا و رياست به دست آورد و ديدى كه مردم به سوى آن كسى ميشتابندكه غالب باشد و خلاصه هر يك از دو طرف نزاع غلبه كند مردم با او باشند، چهغلبهاش حق باشد و چه باطل .
و ديدى كه طالب حلال مورد مذمت و سرزنش و طالب حرام مورد مدح و احترام قرار گيرد وديدى كه در دو حرم كعبه و مدينه كارهائى صورت ميگيرد كه خدا دوست نميدارد و هيچكسجلوگير آنان نيست و حتى بين آنان و آن عمل زشت كسىحائل نميشود و ديدى كه در دو حرم شريف ساز و آواز علنى ارتكاب ميشود و ديدى كهافرادى سخن از حق ميگويند و امر به معروف و نهى از منكر ميكنند ولى از پاى خطابهاشكسى برميخيزد در حالى كه خود را خير خواه و دلسوز او ميداند از در خير خواهى و نصيحتميگويد: خدا از تو نخواسته كه اين حرفها را بزنى و ديدى كه مردم در اقتداى بهاهل شر به يكديگر هم چشمى ميكنند و ديدى كه راههاى خير از رهرو خالى است و احدى بهآن راه نميرود.
و ديدى كه جنازه را به اهتزاز در مى آورند و كسى از اينعمل ناراحت نميشود و ديدى كه هر سالى كه ميگذرد بدعتهاى بيشترى ازسال قبل باب شده و شر بيشترى پيدا ميشود و ديدى كه خلق و جمعيتها جز اغنياء راپيروى نميكنند، ديدى كه حاجت محتاج را در برابر مسخره كردن او و خنديدن به او برآورده ميكنند و ترحمشان براى غير رضاى خدا است و ديدى كه آيات آسمانى الهى رخ ميدهدولى كسى از آن نميترسد و ديدى كه مردم با يكديگر جفتگيرى ميكنند، آنطور كه چهارپايان ميكنند و كسى اين عمل را زشت ندانسته و اگر زشت بداند از ترس مردم نهى نميكندو ديدى كه افراد اموال بسيار در غير راه خدا انفاق
ميكنند ولى در راه خدا از انفاق مالى اندك مضايقه ميكنند و اگر ديدى كه رنجاندن و عقوقپدر و مادر علنى و خوار شمردن آنان شايع شده و در نظر فرزندان بدترين مردم تلقىميشوند، حتى فرزند خوشحال ميشود از اينكه بر پدر و مادرش تهمت زده شود و ديدى كهزنان بر حكومت و سلطنت چيره شدهاند و بر هر امرى كه هوا و هوس آنان را تامين كند مسلطگشتهاند.
و ديدى كه فرزندان به پدر و مادر خود افتراء ميبندند و پدر و مادر خود را نفرين ميكنندو از شنيدن خبر مرگشان خوشحال ميشوند و اگر ديدى كه وضع به اينجا كشيده كه اگرشخصى روزى بر او بگذرد كه در آن روز مرتكب گناه بزرگى نشود، فسق و فجورىانجام ندهد، كمفروشى و خيانتى ننمايد، به حرامى دست نيافته و يا شراب مسكرىننوشد، در غم و اندوه فرو ميرود و ميپندارد كه آن روز او به بطالت گذشته و يك روز ازعمرش ضايع شده است و ديدى كه سلطان خوردنيها را احتكار ميكند و ديدى كهاموال ذوى القرباى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و صلم ) در ناحق تقسيم ميشود و باآن اموال قمار ميكنند و شراب مينوشند.
و ديدى كه با شراب خود را معالجه ميكنند و براى مريض تعريف و توصيف ميكنند كهفلان شراب براى تو بسيار نافع است و از شراب شفا ميطلبند و اگر ديدى كه مردمدر ترك امر به معروف و نهى از منكر و ترك اعتقاد به وجوب آن با هم برابرند و ديدىكه باد به بيرق منافقين و اهل نفاق ميوزد، ولى بيرقاهل حق حركتى ندارد و ديدى كه مؤ ذنها و نمازخوانها در برابر مزد اذان ميگويند و نمازميخوانند.
و ديدى كه مسجدها پر است از مردمى كه از خدا نميترسند در آنجا جمع شدهاند، براى غيبتو خوردن گوشت اهل حق و در آن از خوبيهاى شراب مسكر، سخن ميگويند و ديدى كهپيشنمازى مست بر مردم نماز ميخواند، در حالى كه نميفهمد چه ميخواند و كسى هم او را ملامتنميكند بلكه اگر مست شود مردم از ترس ، احترامش ميكنند و او را وا گذاشته ، تعقيبشنميكنند و بلكه معذورش ‍ ميشمارند و اگر ديدى كه فردى را دارند به صلاح و خوبىمدح و ثنا ميكنند كه اموال ايتام را ميخورد و ديدى كه قاضيان به خلاف آنچه خدا دستورداده قضاوت ميكنند و ديدى كه واليان به انگيزه طمع ، افراد خائن را امين خود ميسازند.
و ديدى كه واليان ميراث ( به جاى اينكه ارث را كما فرض الله و طبق فرمان خدا در بينورثه تقسيم كنند ) تنها به وارثى ميدهند كهاهل فسق و جرأ ت بر خداى تعالى باشد، ( رشوه و حق و حساب خود را از او ميگيرند ) و اورا آزاد ميگذارند تا با حق ساير ورثه هر كارى كه خواست بكند و ديدى كه در منبرها مردمرا به تقوا امر ميكنند ولى خود گويندگان به آنچه ميگويندعمل نميكنند و ديدى كه نماز در اوقاتش خوانده نميشود، بهاول وقت خواندن
اهميتى نميدهند و ديدى كه صدقهها به سفارش و شفاعت داده ميشود و در آن رضاى خدامقصود نيست و بلكه به اين جهت داده ميشود كه مردم از او طلب ميكنند و اگر ديدى كه مردمدر شكم و شهوت آزادند، باكى ندارند از اينكه چه ميخورند و چه نكاح ميكنند و ديدى كهدنيا به مردم روى آورده .
و ديدى كه شعائر دين كهنه و بر افتاده ، در چنين روزگارى بر حذر باش ، و براىدرخواست نجات از خدا به خدا متوسل شو و بدان كه مردم در چنين روزگارى غرق در سخطالهى هستند و اگر خداى تعالى مهلتشان داده ،
از اين كار منظورى دارد و تو منتظر تحقق آن منظور باش و كوشش كن تا خداى عز وجل تو را در وضعى ببيند كه خلاف وضع مردم باشد تا اگر عذاب در آناننازل شود تو زودتر به رحمت خداى تعالى برسى و اگر عذابشان تاخير بيفتد آنهامبتلا شوند و تو از آنچه آنها در آن هستند بيرون شده باشى يعنى تومثل آنان بر خداى عز و جل جرأ ت نكرده باشى و بدان كه خداى تعالى اجر نيكوكاران راضايع نميسازد و رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است .
مؤ لف : در اين باره اخبار بسيار ديگر از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و صلم ) وامامان اهل بيت آن جناب ( عليهم السلام و الصلات ) به يادگار مانده كه اين دو حديث كه مانقل كرديم از نظر معنا جامعترين آنها است و احاديث ( آخر الزمان ) در حقيقت شكفته وتفصيل آن كلياتى است كه آيه شريفه مورد بحث يعنى آيه : (يا ايها الذين آمنوا منيرتد منكم عن دينه فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة على المؤ منين اعزة علىالكافرين يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ...) بر آن دلالت داشت و خداداناتر است .


fehrest page

back page