بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 5, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
     ALMIZA29 -
     ALMIZA30 -
     ALMIZA31 -
     ALMIZA32 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

و شراب ام الخبائث و منشا همه گناهان است و زنان طناب دام شيطانند و جوانى خود شعبهاى است از ديوانگى و بدترين كاسبى ها كسب ربا است ، و بدترين مالى كه خورده شودمال يتيم است (و هان اى مردم ) خوشبخت آن كسى است كه از ديگران پند بگيرد و بدبخت آنكسى است كه در شكم مادر خود بدبخت شده باشد و سرانجاممحل شما و جاى شما چهار ذراع قبر است و هر كارى آخرش معيار است و ملاكعمل در اواخرش معلوم مى شود و بدترين روايت هانقل سخنان دروغ است و آنچه كه قراراست بيايد نزديك است و ناسزا گوئى به مومنفسق است و جنگيدن با مومن كفر است و خوردن گوشت او (يعنى غيبت كردن او) نافرمانىخدا است و حرمت مال او مانند حرمت خون او است و كسى كه عليه خدا عهد و سوگندى بخوردخدا او را تكذيب مى كند و كسى كه جفاكاران به خود را بيامرزد، جفاى خودش آمرزيده مىشود و كسى كه ديگرى را عفو كند، خداى تعالى او را عفو مى كند و كسى كه خشم خودفرو ببرد خداى عزوجل پاداشش مى دهد و كسى كه بر مصيبت صبر كند خدا او را عوض مىدهد و كسى كه در پى سمعه و خودنمائى باشد، خداى تعالى او را به ريا كارى معرفىمى كند و كسى كه صبر كند خدا پاداش او را چند برابر مى كند و كسى كه خداى تعالىرا نافرمانى كند خداى عزّوجلّ او را عذاب خواهد كرد، بارالها مرا و امتم را بيامرز، بارالهامرا و امتم را بيامرز، بارالها مرا وامتم را بيامرز و من براى خودم و براى شما از خدا طلبمغفرت مى كنم 0
و در تفسير عياشى از محمد بن يونس از بعضى اصحاب خود از امام صادق (عليه السلام )و از جابر از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه در معناى جمله : (و لامرنهمفليغيرن خلق اللّه ) فرموده اند: يعنى شيطان دستورشان مى دهد به اينكه امر خدا رابه هر چه امر كرده تغيير دهند0
و در همان كتاب از جابر از امام ابى جعفر، باقر (عليه السلام ) روايت آمده كه در معناىجمله : (و لامرنهم فليغيرن خلق اللّه )، فرمود: يعنى دين خدا را تغيير دهند0
مولف : برگشت هر دو روايت به يك معنا است و آن همان دين فطرت است كه در بيان سابقما گذشت 0
و در مجمع البيان در ذيل جمله : (فليبتكن آذان الانعام ) گفته : يعنى گوش حيوانات رااز بيخ ببرند و اين معنا از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده 0
و در تفسير عياشى در ذيل آيه شريفه :(ليس بامانيكم ...) از محمد بن مسلم از امامباقر (عليه السلام ) روايت آمده كه فرمود: وقتى آيه شريفه بالا كه مى فرمايد: (هركس بدى كند سزا داده مى شود) نازل شد، بعضى از اصحابرسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) به يكديگر گفتند: چقدر لحن اين آيه شديد استرسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) به ايشان فرمود: بله لحن آن سخت است و بينشما و اهل كتاب فرقى نگذاشته ولى اين فرق بين شما و آنان هست كه شما و آنان درمال و جان و اولاد خود گرفتار بلاها مى شويد، آيا جز اين است ؟ گفتند: نه ، همينطور است، فرمود: اين بلاها در مورد شما مسلمانان وسيله اى است كه خداى تعالى در برابر آنپاداشتان مى دهد و گناهانتان را محو مى كند ولى در كفار اين اثر را ندارد0
مولف : اين معنا به طرقى بسيار در جوامع اهل سنت از صحابهنقل شده و در درالمنثور است كه احمد، بخارى ، مسلم و ترمذى از ابى سعيد خدرى روايتكرده اند كه گفت ، رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) فرمود: مومن هيچ رنجى ومرضى و همى و آزارى و غمى نمى بيند و حتى هيچ خارى بدستش نمى خلد مگر آنكه خداىتعالى آن ناراحتيها را كفاره گناهانش قرار مى دهد0
مولف : و اين معنا بطور مستفيض و سرشار ازرسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) و از ائمه هدى (عليهم السلام ) روايت شده 0
و در كتاب عيون به سند خود از حسين بن خالد از امام ابى الحسن رضا (عليه السلام )روايت آمده كه فرمود: من از پدرم شنيدم كه از پدرش امام صادق (عليه السلام ) روايت مىفرمود كه : آن جناب فرموده بود : اگر خداى تعالى ابراهيم راخليل خود گرفت براى اين بود كه نه هيچ سائلى را رد كرد و نه از احدى غير از خداىتعالى چيزى را درخواست نمود0
مولف : و اين صحيح ترين روايت است در توجيه اينكه چرا خداى تعالى ابراهيم راخليل خود گرفت ، براى اينكه با لفظ و لغت هم مطابق است ، چون خلت به معناى حاجتاست و خليل تو كسى است كه حوائج خود را به تو بگويد و از تو رفع حاجت بخواهد،البته وجوهى ديگر در اين باب روايت شده ولى همانطور كه گفتيم وجه بالا درست تراست .
آيات 134 127 نساء


و يستفتونك فى النساء قل اللّه يفتيكم فيهن و ما يتلى عليكم فى الكتب فى يتامىالنساء اللاتى لا توتونهن ما كتب لهن و ترغبون ان تنكحوهن و المستضعفين من الولدان و انتقوموا لليتامى بالقسط و ما تفعلوا من خير فان اللّه كان به عليما(127) و ان امراةخافت من بعلها نشوزا و اعراضا فلا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا و الصلح خير واحضرت الانفس الشح و ان تحسنوا و تتقوا فان اللّه كان بما تعملون خبيرا(128) و لنتستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم فلا تميلواكل الميل فتذروها كالمعلقة و ان تصلحوا و تتقوا فان اللّه كان غفورا رحيما(129) و انيتفرقا يغن اللّه كلا من سعته و كان اللّه واسعا حكيما(130) و لله ما فى السموت و مافى الارض و لقد وصينا الذين اوتواالكتاب من قبلكم و اياكم ان اتقوا اللّه و ان تكفروافان لله ما فى السموت و ما فى الارض و كان اللّه غنيا حميدا(131) و لله ما فىالسموات و ما فى الارض و كفى باللّه وكيلا(132) ان يشا يذهبكم ايها الناس وياتباخرين و كان اللّه على ذلك قديرا(133) من كان يريد ثواب الدنيا فعند اللّه ثوابالدنيا و الاآخرة و كان الله سميعا بصيرا(134).



ترجمه آيات
در باره ارث زنان از تو فتوا مى خواهند، بگو زمام امر احكام به دست خدا است ، خدا درباره آنان حكم صادر مى كند (همچنانكه در اول سوره ، احكام ارث آنان را صادر كرد) وهمچنين احكامى را كه در مورد دختران پدر مرده كه شما حقشان را نمى داديد و دوست داشتيدآنان را اگر صاحب جمال بودند به نكاح در آوريد و نيز احكام مربوط به كودكان عقبمانده را در كتاب (در اول همين سوره ) صادر كرد و در اينجا نيز بطور عموم در بارهاطفال پدر مرده حكم مى كند به اينكه رعايت عدالت را در باره آنان بكنيد و بدانيد كه هرعمل خيرى انجام دهيد خدا بدان دانا است (127)0
و هر گاه زنى از بى ميلى و يا سرگردانى شوهرش بيم دارد وبخل كه خدا به منظور حفظ و دفاع از حق در نهاد جانها نهاده در او تحريك شد، او وهمسرش مجازند به منظور نوعى اصلاح از قسمت ى از حقوق خود صرفنظر كنند و صلحدر هر حال بهتر است و اگر شما مردان احسان كنيدو رعايت تقوا بنمائيد خدا از آنچه مىكنيد با خبر است (128)0
شما هرگز نمى توانيد در بين چند همسر عدالت را (به تمام معنا يعنى زائد بر مقدارواجب شرعى ) رعايت كنيد، هر چند كه در آن باره حرص به خرج دهيد پس(حداقل آن يعنى مقدار واجب را رعايت كنيد) و به كلى از او اعراض مكنيد كه بلاتكليفشگذاريد و اگر اصلاح كنيد و تقوا پيشه خود سازيد و در نتيجه از گناهش درگذريد وبه او ترحم كنيد بدانيد كه در گذشتن و ترحم صفت خدا است (129)0
و اگر زن و شوهر از هم جدا شدند، خدا به گشايشگرى خود هر دو را به وسيله همسرىبهتر بى نياز مى كند و گشايشگرى و حكمت صفت خدا است (130)0
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خدا است ، ماقبل از شما به اهل كتاب (يهود و نصارا) سفارش كرديم ، به شما نيز سفارش مى كنيم كهاز خدا پروا كنيد و اگر كفران كنيد - به خدا ضررى نمى زنيد، كه - آنچه در آسمانها وآنچه در زمين است - كه يكى از آنها خود شمائيد - ملك خدا است و بى نيازى و ستودگىصفت خدا است (131)0
تكرار مى كنم غفلت نورزيد كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خدا است و خدابراى تكيه گاه بودن كافى است (132)0
اگر بخواهد اى مردم همه شما را مى برد و خلقى ديگر مى آورد و قدرت بر اين كار صفتخدا است (133)0
كسى كه از زندگى پاداش دنيوى را بخواهد، بايد بداند پاداش دنيا و آخرت هر دو نزدخدا است و شنوا و بينا بودن صفت خدا است (134)0
بيان آيات
بيان آيات مربوط به زنان و مسائل زن و شوهر و تعدد زوجات
گفتار در اين آيات در حقيقت برگشت به مطالباول سوره است كه آنجا نيز سخن در امور زنان بود،مسائل ازدواج و اينكه ازدواج با چه كسانى حرام است ومسائل ارث و غيره را بيان مى كرد، در اينجا نيز به همانمسائل پرداخته شده و آنچه سياق به ما مى فهماند اين است كه اين آيات بعد از آن آياتنازل شده ، و اينكه مردم بعد از شنيدن آن آيات درامر زنان ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) سوال هائى كرده بودند، چون در آياتاول سوره رسوم ريشه دار عرب را لغو و باطل اعلام كرده و آنچه مردم جاهليت از حقوقزنان در اموال و در معاشرت ها پايمال كرده بودند را احياء كرده بود و جاى آن داشت كهسوال كنند و توضيح بخواهند0
خداى تعالى رسول گرامى خود را دستور داد تا در پاسخشان بگويد كه : احكامى كه درشريعت او به نفع زنان و به ضرر مردان تشريع شده فتاوائى است آسمانى و احكامىاست الهى و خود آن جناب در تشريع آنها هيچگونه دخالتى نداشته و نه تنها در تشريعاين احكام دخالت ندارد بلكه در تشريع هيچ حكم ى ديگر و از آن جمله تشريع احكاممربوط به ايتام زنان هيچ دخالتى ندارد و باز اين تنها نيست بلكه خداى تعالى بطوركلى در باره ايتام دستورشان داده كه به قسط و عدالت رفتار كنند0
آنگاه چند حكم از احكام اختلافى بين زن و شوهر را كه مورد ابتلاء عموم است بيان فرمودهاست 0
معناى (فتوا) و بيان مراد از آنچه خدا درباره زنان فتوا داده است


و يستفتونك فى النساء قل اللّه يفتيكم فيهن



راغب مى گويد: كلمه : (فتيا) به ضم (فاء) و نيز كلمه (فتوا) به فتحاول به معناى پاسخ دادن به حكمى است كه تشخيصدليل آن براى ديگران مشكل باشد و چون گفته مى شود: من از فلانى استفتاء كردم و اوبه من چنين افتاء كرد معنايش اين است كه من از او حكم شرع را پرسيدم و او حكم را برايمبيان كرد0
و آنچه از موارد استعمال اين ماده لغوى فهميده مى شود اين است كه معناى اين كلمه جوابدادن به امور مشكل است ، البته نه هر جوابى بلكه جوابى كه از خود انسان باشد وانسان آن جواب را با اعمال نظر و فكر بدست آورده باشد (و به همين جهت است كه مسالهگو را صاحب فتوا نمى خوانيم ) گو اينكه به خود نظريه نيز هر چند ابتدائى و سادهباشد اطلاق فتوا مى شود، به دليل اينكه در آيه مورد بحث فتوا را به خداى تعالىنسبت داده ، با اينكه خداى تعالى مانند يك مجتهداعمال رويه و فكر ندارد0
و اين آيه هر چند كه تحمل چند جور معنا را دارد و با در نظر گرفتن وجوه مختلفى كهمفسرين در تركيب جمله بعدش (و ما يتلى عليكم ...) دارند و مى توان آن را به معانىمختلف معنا كرد، چيزى كه هست اگر آيه شريفه را به ساير آياتى كه دراول سوره نظر به امور زنان دارند ضميمه كنيم اين معنا استفاده مى شود كه اين آيه بعداز آن آيات نازل شده است .
و لازمه اين بعديت اين است كه استفتائى كه در امر زنان كرده اند، مربوط به همه احكامىبوده كه در جاهليت بين عرب معمول و معروف نبوده و اسلام آن را پديد آورده و بدعت نهادهو معلوم است كه آن احكام مربوط مى شده به حقوق زنان در ارث و در ازدواج و ربطى بهاحكام يتيم هاى زنان و مسائلى از اين قبيل نداشته ، چون اينگونهمسائل مربوط به طائفه خاصى از زنان است نه همه زنان ، چون همه زنان شوهر مردهنيستند و شوهر مرده ها هم يتيم در آغوش ندارند، علاوه بر اينكه عهده دار مساله يتيمان جملهديگرى است كه مى فرمايد: (و ما يتلى عليكم فى الكت اب فى يتامى النساء...) پساستفتاء مربوط به احكام زنان از آن جهت كه زن هستند مى باشد و قهراشامل تمامى زنان عالم و جنس آنان مى شود0
و بنابراين مراد از آنچه خدا در مورد زنان فتوا داده و فرموده : (بگو خدا در مورد زنانفتوا داده )، همان بيانى است كه خداى تعالى در آياتاول سوره داشت و در اينجا كلام اقتضاء داشت كه امر فتوا را به خداى تعالى ارجاع دهد واز رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) برگرداند تا گفتار اين معنا را به خود بگيرد:زنان از تو مى خواهند كه درباره آنان فتوا دهى ، بگو امر فتوا به دست خدا است و او همفتوا را در آيات اول سوره داده است .


و ما يتلى عليكم فى الكتاب فى يتامى النساء... والمستضعفين من الولدان



در سابق گفتيم كه از ظاهر سياق و زمينه كلام چنين بر مى آيد كه اگر خداى تعالىدراينجا متعرض حكم يتاماى مردم و كودكان مستضعف شده ، از اين جهت بوده كه به حكم زناناتصال دارد و مربوط به آن است ، همچنانكه دراول سوره نيز متعرض مساله ايتام مردم شد و اين نه بدان جهت است كه ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فتواى آنان را خواسته بودند بلكه همانطور كهگفتيم صرفا براى اين بود كه به احكام ساير زنان ارتباط داشت و گر نه مسالهاستفتاء تنها در مورد زنان شده ، بدان جهت كه زن هستند نه بدان جهت كه زنان يتيمدارند0
و لازمه اين سخن آن است كه جمله : (وما يتلى عليكم ...) عطف باشد بر ضمير مجروربه حرف (فى ) يعنى عطف است بر (فيهن ) و اگر بگوئى بيشتر علماى نحوممنوع كرده اند كه جمله اى بر ضمير عطف شود، جواب مى گوئيم آرى و ليكن فراء آن راجائز دانسته و بنابراين منظور از جمله : (ما يتلى عليكم فى الكتاب فى يتامىالنساء...) احكام و معارفى است كه آيات نازله در باره دختران و پسران يتيم متضمن آناست و در اول اين سوره جاى داده شده 0
و كلمه (تلاوت ) (كه فعل يتلى از آن گرفته شده ) همانطور كه برخواندن الفاظاطلاق مى شود، بر القاء معانى آن الفاظ نيز اطلاق مى گردد و معناى آيه مورد بحث ايناست كه : (بگو خداى تعالى شما را در باره زنان فتوا مى دهد و نيز در احكامى كه دركتاب در مورد ايتام زنان بر شما تلاوت مى شود، فتوا مى دهد0
اقوال و احتمالاتى كه درباره جمله (و ما يتلى عليكم ) در آيه شريفه گفتهشدهاست
و چه بسا از گفتار بعضى از مفسرين چنين بر مى آيد كه خواسته است جمله : (و ما يتلىعليكم ) را عطف كند بر موضع و موقعيت كلمه (فيهن )، چون اين كلمه هر چند به ظاهرجار و مجرور است ولى در واقع مفعول (يفتيكم ) است و اگر (يفتيكم ) را به معناى(يبين لكم ) بگيريم ، معنايش اين مى شود كه خدا احكام مربوط به زنان را براى شمابيان مى كند و نيز (ما يتلى عليكم فى الكتاب ) را برايتان بيان مى كند0
و چه بسا براى الفاظ اين آيه تجزيه و تركيب هاى ديگرى ذكر كرده اند كه خالى ازتعسف (و زورگويى ) نيست ، بطورى كه نمى توان كلام خداى تعالى را به چنان تركيبهائى نسبت داد، مثلا بعضى از مفسرين گفته اند: كه جمله : (و ما يتلى عليكم ) عطف استبر موقعيتى كه اسم جلاله (الله )و يا ضمير نهفته در (يفتيكم ) كه آن نيز بهاللّه بر مى گردد و در جمله (قل اللّه يفتيكم ) مى باشد0
بعضى ديگر گفته اند: جمله : (و ما يتلى عليكم ) عطف است بر كلمه (نساء) در جمله: (يستفتونك فى النساء)0
بعضى ديگر گفته اند: حرف (واو) در جمله و (ما يتلى عليكم فى الكتاب ) اصلاعاطفه نيست بلكه واو استينافى است كه جمله اى را از نو آغاز مى كند پس جمله مورد بحثمربوط به ما قبل نيست و جمله : (ما يتلى عليكم ) مبتداء است و خبر آن (فى الكتاب )است و معناى جمله اين است : (آنچه بر شما تلاوت مى شود، در كتاب است ) و در حقيقتمى خواهد عظمت كتاب را برساند0
بعضى ديگر گفته اند: حرف (واو) در جمله : و (ما يتلى عليكم ) نه عاطفه است ونه استينافى ، بلكه (واو) سوگند است ، نظير (واو) در جمله : (واللّه ) قسماست و جمله : (فى يتامى النساء) بدل است از كلمه (فيهن ) و معناى آيه چنين است كه: (بگو اللّه تعالى شما را در امور و احكام زنان فتوا مى دهد، سوگند به آنچه دركتاب در مورد ايتام زنان بر شما تلاوت مى شود كه خداى تعالى اين كار را خواهدكرد)0 اين بود نمونه اى از وجوهى كه مفسرين در اين آيه ذكر كرده اند كه تعسف و زوربودن آنها بر كسى پوشيده نيست 0
در آيه مورد بحث زنان را توصيف كرده به : (اللاتى لا توتونهن ما كتب لهن و ترغبونان تنكحوهن ) و اين در واقع توصيفى است براى يتيم هاى اين زنان ، مى فرمايد:(خداى تعالى براى شما بيان مى كند آنچه را كه در مورد ايتام زنان بر شما تلاوتمى شود، ايتام زنانى كه يتيم دار و مال دار و صاحب جمالند و شما حق آنان را كه خدابرايشان معين كرده نمى دهيد) و در اين توصيف اشاره است به اينكه در جاهليت اينگونهزنان چه نوع محروميتى داشتند، محروميتى كه باعث شد خداى تعالى آن احكام را به نفعآنان تشريع كند و سنت ظالمانه اى را كه مردم دوران جاهليت در مورد اينگونه زنان داشتندلغو نموده ، زنان نامبرده را از آن تنگنا و مضيقه نجات دهد، چون در جاهليت رسم بود زنانيتيم دار و يا به عبارت ديگر شوهر مرده را اگر ارثى از شوهر قبليش براى ايتامشمانده بود مى گرفتند و دست ظالمانه خود را هم بر سر آن زن و هم براموال ايتام نهاده ، اگر زن نامبرده صاحب جمال و حسن مى بود با او همخوابگى مى كردند واز جمالش كام مى گرفتند و در اموالش تصرفات دلخواهانه مى كردند و اگر زشت بودبا او همخوابگى نمى كردند و نمى گذاشتند با مردى ديگر ازدواج كند تا اموالش رابخورند0
از اينجا دو نكته روشن مى شود: يكى اينكه مراد از جمله : (ما كتب لهن )كتابت تكوينىاست كه همان تقديرهاى الهى است و يكى از آن تقديرها اين است كه زن و هر انسانى ديگروقتى به سن ازدواج رسيد ازدواج كند، يكى ديگرش اين است كه هر كسى درمال خودش آزاد است تصرف نمايد و كسى مانعدخل و تصرف او در مال و اثاث او نشود، پس مردى كه از تصرف زنى درمال شخصيش و از ازدواج كردنش جلوگيرى كند، از چيزى جلوگيرى كرده كه خداى تعالىدر مخلوقات خود و از آن جمله در اين مخلوقش مقدر كرده است 0
و نكته دوم اينكه در جمله : (و ترغبون ان تنكحوهن ) حرف جرى در تقدير است ، چونماده (رغبت ) با حرف جر متعدى مى شود كه يا حرف (فى ) است و در اين صورترغبت به معناى ميل و علاقه است و در فارسى هم مى گوئيم : من در فلان غذا رغبت دارم وياحرف (عن ) است كه در اين صورت رغبت به معناى نفرت است و حرف جرى كه در جمله :مورد بحث حذف شده لفظ (عن ) است نه لفظ (فى ) چون مى خواهد بفرمايد: ازازدواج و همخوابگى با آنان نفرت داريد و اين با اشاره به محروميت آن زنان كه جمله :(لا توتونهن ما كتب لهن ) بر آن دلالت داشت و نيز جمله بعدى كه مى فرمايد: (والمستضعفين من الولدان ) بر آن دلالت دارد مناسب تر است تا اينكه حرف جر را (فى) بدانيم 0
واما جمله : (و المستضعفين من الولدان )، اين جمله عطف است بر جمله : (يتامى النساء)،چون از پدر مرده ها تنها كودكان را ارث نمى دادند و آنها را استضعاف مى كردند و از ارثمحروم مى ساختند به اين بهانه كه اينها سوار بر مركب هاى جنگى نمى شوند واز حريمخانواده دفاع نمى كنند0


و ان تقوموا لليتامى بالقسط



اين جمله عطف است بر محل و موقعيت جمله : (فيهن ) و معنايش اين است كه بگو: خداىتعالى براى شما بيان مى كند كه در امر ايتام قيام به عدالت كنيد و اين جمله در حقيقتبه منزله اعراض كردن از يك حكم خاص و توجه نمودن به حكمى عمومى است ، حكمى كهشمولش از آن حكم خاص بيشتر است ، قبلا سخن از حكم خاص به ايتام زنان داشت و در اينجمله ، حكم را متوجه عموم ايتام نموده ، اول در خصوصمال آن ايتام سخن مى گفت ، حالا در باره مال و غيرمال آنان سخن مى گويد0


و ما تفعلوا من خير فان اللّه كان به عليما



در اين جمله به مردان جاهليت تذكر مى دهد به اينكه آنچه خداى عزّوجلّ درباره زنان و درخصوص يتيمان بر آنان واجب كرده خيرشان در آن احكام است و اينكه خداى تعالى به آندانا است ، اين تذكر را مى دهد تا تشويق آنان بهعمل به آن احكام باشد، چون وقتى بدانند كه خدا بهاعمال آنان دانا است ، هم تشويق مى شوند و هم از مخالفت او بر حذر مى گردند، چونمخالفتشان را نيز مى بيند و به آن آگاه است .


و ان امراة خافت من بعلها نشوزا او اعراضا...



اين آيه شريفه حكمى را بيان مى كند كه مورد استفتاء پرسش كنندگان نبود و ليكن ازآنجا كه با حكم مورد استفتاءشان تناسب داشت در اينجا ذكر شده ، نظير حكمى كه در آيهبعدى آمده و جمله (و لن تستطيعوا ان تعدلوا...)بيانگر آن است كه آن نيز ازمسائل مورد استفتاء آنان خارج بود0
و اگر شرط اصلاح را خوف نشوز و اعراض قرار داد، نه خود آن دو را، براى اين بودكه صلح موضوعش از زمانى تحقق مى يابد كه علامت ها و آثار ترس آور آن تحقق يابد وسياق دلالت دارد بر اينكه مراد از صلح و مصالحه كردن اين است كه زن از بعضى حقوقزناشوئى خودش صرفنظر كند تا انس و علاقه و الفت و توافق شوهر را جلب نمايد وبه اين وسيله از طلاق و جدائى جلوگيرى كند و بداند كه صلح بهتر است 0


و احضرت الانفس الشح



كلمه : (شح ) به معناى بخل است و جمله مورد بحث مى خواهد اين حقيقت را خاطر نشانسازد كه غريره بخل يكى از غرائز نفسانيه اى است كه خداى تعالى بشر را بر آنغريره مفطور و مجبول كرده تا به وسيله اين غريره منافع و مصالح خود را حفظ نمايد واز ضايع شدن آن دريغ كند، پس هر نفسى داراى (شح ) و(بخل ) هست و بخلش همواره حاضر در نزد او است ، يك زن نسبت به حقوقى كه درزوجيت دارد يعنى در لباس و خوراك و بستر وعمل زناشوئى ، بخل مى ورزد، يعنى از تلف شدن و غصب شدن آن جلوگيرى مى كند و يكمرد نيز در صورتى كه به زندگى كردن با همسرش بىميل باشد، از موافقت و محبت و اظهار علاقه به اوبخل مى ورزد، در چنين صورتى حرجى بر آن دو نيست در اينكه بين خود صلح بر قرارنمايند، يعنى يكى از آن دو از پاره اى حقوق خود چشم پوشى كند0


و ان تحسنوا و تتقوا فان اللّه كان بما تعملون خبيرا



اين جمله موعظه اى است براى مردان كه از طريق احسان و تقوا تجاوز نكنند و متذكر اين معناباشند كه خداى عزّوجلّ از آنچه مى كنند با خبر است ، پس در معاشرت با زنان ، جور وستم نكنند و آنان را مجبور نسازند كه از حقوق حق خود چشم بپوشند، هر چند كه خود آنانمى توانند چنين كنند0
مقدار واجب از عدالت بين همسران متعدد كه بايد مرد مراعات كند


و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم ...



اين جمله حكم عدالت در بين زنان كه خداى عزّوجلّدراول سوره تشريع كرده و به مردان حكم كرده بود كه : (اگر مى ترسيد نتوانيدعدالت بر قرار كنيد به يك زن اكتفا كنيد)
را بيان مى كند و نيز جمله : (و ان تحسنوا و تتقوا...) كه در آيه قبلى بود، به اينمعنا اشاره دارد، چون آن جمله خالى از بوئى از تهديد نيست و اين تهديد باعث مى شود كهشنونده در تشخيص حقيقت عدل در بين زنان دچار حيرت شود و كلمه :(عدل ) به معناى حد وسط در بين افراط و تفريط است و تشخيص اين حد وسط از امورصعب و بسيار دشوار است و مخصوصا از اين جهت كه ارتباط با دلها دارد، چون رعايتدوستى عادلانه در بين زنان و اينكه يك مرد به اندازه مساوى زنان خود را دوست بدارد،امرى ناشدنى است ، چون بطور دائم از حيطه اختيار آدمى بيرون است 0
لذا خداى تعالى بيان مى كند كه رعايت عدالت به معناى حقيقى آن در بين زنان و اينكه يكمرد حد وسط حقيقى دوستى را در بين زنان خود رعايت كند چيزى است كه هيچ انسانى قادربر آن نيست ، هر قدر هم كه در تحقق دادن آن حرص بورزد، پس آنچه در اين باب بر مردواجب است اين است كه يكسره از حد وسط به يكى از دو طرف افراط و تفريط منحرفنشود و تا آنجا كه برايش ‍ ممكن است رعايت عدالت را بكند و مخصوصا مراقب باشد كهبه طرف تفريط يعنى كوتاهى در اداى حق همسر خود منحرف نگردد و زن خود رابلاتكليف و مانند زن بى شوهر نگذارد كه نه شوهر داشته باشد و از شوهرش بهره مندشود و نه نداشته باشد تا بتواند همسرى ديگر اختيار نموده ، و يا پى كار خود برود0
پس ، از عدالت در بين زنان آن مقدارى كه بر مردان واجب است اين است كه درعمل و سلوك بين آنان مساوات و برابرى را حفظ كند، اگر حق يكى را مى دهد حق ديگرى رانيز بدهد و دوستى و علاقمندى به يكى از آنان وادارش نكند كه حقوق ديگران را ضايعبگذارد، اين آن مقدار واجب از عدالت است و اما مستحب از عدالت اين است كه به همه آناناحسان و نيكى كند و از معاشرت با هيچ يك از آنان اظهار كراهت و بى ميلى نكند و به هيچيك بد اخلاقى روا ندارد، همچنانكه سيره و رفتاررسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) با همسرانش اينطور بود0
دفع توهم اينكه تعدد زوجات در اسلام لغو شده است
و اين ذيل يعنى جمله : (فلا تميلوا كلالميل فتذروها كالمعلقة )، خود دليل بر اين است كه منظور از جمله : (هرگز نمىتوانيد بين زنان عدالت بر قرار كنيد، هر چند كه بر اين معنا حرص بورزيد) اين نيستكه قدرت بر عدالت را بطور مطلق نفى كند تا نتيجه اش ‍ اين باشد كه به انضمام آنبا جمله : (و ان خفتم ان لا تعدلوا فواحده )، ازدواج متعدد در اسلام لغو شود، همچنانكهبعضى ازمفسرين اين نتيجه را گرفته (و گفته اند جملهاول مى فرمايد: هر قدر هم كه كوشش كنيد و حرص بورزيد نمى توانيد بين چند زنرفتارى عادلانه داشته باشيد و جمله دوم مى فرمايد: اگر نتوانستيد عدالت برقرار كنيدبه يك زن اكتفا كنيد، پس نتيجه حاصل از انضمام اين دو آيه اين مى شود كه تعدد زوجاتدر اسلام ممنوع و ملغى است )0
و اين اشتباه بزرگى است ، براى اينكه جمله :( فلا تميلواكل الميل ...) مى فرمايد: چنان نباشد كه يكى از زنها بطور كلى مورد اعراض شما واقعگشته ، مثل زنى بشود كه اصلا شوهر ندارد و اين خوددليل بر اين است كه جمله : (هرگز نمى توانيد...) مى خواهد عدالت واقعى و حقيقى رانفى كند و بفرمايد شما نمى توانيد بين چند همسر عدالت واقعى را بر قرار نموده ،(حتى علاقه قلبى خود را بين آنان بطور مساوى تقسيم كنيد) پس آن مقدار عدالتى كهتشريع شده ، عدالت تقريبى است ، آن هم در مرحله رفتار نه در مرحله علاقه قلبى وعدالت تقريبى در مرحله رفتار امرى است ممكن (همچنانكه مى بينيم بسيارى از افراد باتقوا و متدين اين عدالت را رعايت مى كنند و رفتارى يكسان با همسران خود دارند، هر چندكه در دل يكى را از ديگران بيشتر دوست بدارند)0
سنت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و عملكرد مسلمانان به آن سنت در مرآومسمعرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بود و آن جناب از رفتار مسلمانان با زنان متعدد خوداطلاع داشت و ايرادى به آنان نمى گرفت و همان سنت تا عصر حاضر در بين مسلمينبرقرار و متصل مانده و همه اينها دليل بر بطلان آن توهم است 0
علاوه بر اينكه توهم مذكور باعث مى شود بگوئيم :اول آيه تعدد زوجات كه مى فرمايد: (فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثلاث ورباع ) ، صرف فرضى است عقلى كه در عالم خارج حتى يك مصداق هم ندارد و ايننظريه باطلى ا ست كه كلام خداى سبحان اجل ازمثل آن است 0
خداى تعالى بعد از دستورات و نصايحى كه در امر معاشرت با زنان داشت با جمله : (وان تصلحوا و تتقوا فان اللّه غفور رحيم )، مردان را تشويق و ترغيب كرده به اينكه هرگاه امارات و نشانه هاى ناسازگارى را ديدند، بلا درنگ در صدد اصلاح برآيند و بيانفرموده كه اين اصلاح كردن خود يكى از مصاديق تقوا است و تقوا هم بهدنبال خود مغفرت و رحمت را مى آورد و اين جمله بعد از جمله : (و الصلح خير) و بعد ازجمله : (و ان تحسنوا و تتقوا...) در حقيقت تاكيدى است بعد از تاكيدى ديگر0


و ان يتفرقا يغن اللّه كلا من سعته



يعنى اگر زنان و مردان مورد بحث كارشان به جدائى و طلاق كشيد، خداى تعالى بهفضل واسع خود، هم آن مرد را بى نياز مى كند و هم آن زن را و منظور از بى نياز كردنبه قرينه مقام ، اين است كه هر دو را در همه امور مربوط به ازدواج بى نياز مى كند، بهآن مرد زنى سازگار و شوهر دوست و... مى دهد و به آن زن نيز شوهرى ديگر مى دهد كهبهتر از اول به وى نفقه بدهد و با او انس و همخوابگى و ساير لوازم زناشوئى راداشته باشد، زيرا چنان نيست كه خداى تعالى فلان زن را براى فلان مرد و آن مرد رابراى آن زن خلق كرده باشد، بطورى كه اگر يكى از ديگرى جدا شد آن ديگر جفتديگرى نداشته باشد بلكه سنت ازدواج يعنى زن گرفتن مردان و به شوهر رفتن زنانسنتى است فطرى و اينكه مى بينيم مردان زن مى گيرند و زنان شوهر مى روند، اينرفتار ناشى از دعوتى است كه در فطرت آنان است ، اين زن نشد، زن ديگر واين شوهرنشد، شوهر ديگر0


و كان اللّه واسعا حكيما و لله ما فى السموات و ما ف ى الارض



اين دو جمله حكم قبلى را تعليل مى كند و مى فرمايد: اگر گفتيم : (خداى تعالى هر دورا به فضل واسع خود بى نياز مى كند) براى اين بود كه خدا واسع و حكيم است ونيزبراى اين بود كه ملك آنچه در آسمانها و در زمين است از آن خداى تعالى است 0


و لقد وصينا الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و اياكم ان اتقوااللّه ...



اين آيه شريفه دعوت قبلى مردم به مراعات تقوا در همهمراحل معاشرت بين زن و شوهر را تاكيد مى كند و مى فرمايد، كه : تقوا را در هرحال بايد رعايت كرد، چون ترك تقوا كفران نعمت خداى تعالى است ، البته اين درصورتى است كه تقواى حاصل از اطاعت خدا عنوانى جز شكر نعمت هاى او نداشته باشد ويا در صورتى است كه بگوئيم : ترك تقوا و بى پروائى نسبت به خداى تعالى منشاىبه جز كفر ندارد، حال يا كفر ظاهرى نظير كفرى كه در كفار و مشركين هست و يا كفرباطنى و نهفته در درون ، نظير كفرى كه در مسلمانان فاسق وجود دارد0
با اين مطلبى كه ما بيانش كرديم معناى جمله : (وان تكفروا فان لله ما فى السموات وما فى الارض ...) روشن مى شود كه مى فرمايد: اگر شما وصيت ما را حفظ نكنيد آنوصيتى را كه به پدران شما و اقوام قبل از شما كرديم و آن وصيت را ضايع گذارده ،ترك تقوا كنيد، ترك تقوائى كه يا خودش كفر به خدا است و يا ناشى از كفر به خدااست ، در اين صورت بدانيد كه هيچ ضررى به خداى سبحان نمى زنيد، چون خداىسبحان احتياجى به شما ندارد نه به شما و نه به تقواى شما و چگونه چنين چيزىتصور دارد با اينكه آنچه در آسمانها و زمين است از آن او است و او بى نياز و ستوده است0
در اينجا ممكن است بپرسى وجه اينكه جمله : (لله ما فى السموات و ما فى الارض ) دريك آيه تكرار شده چيست ؟ مخصوصا با در نظر گرفتن اينكه در آيه بعد نيزبلافاصله براى سومين بار تكرار مى شود0
در پاسخ مى گوئيم : اما بار اول خواست جمله : (و كان اللّه واسعاحكيما)راتعليل كند و بفهماند علت اينكه خداى تعالى واسع و حكيم است و به اصطلاح بشرىدست و بالش باز و كارش حكيمانه است ، اين است كه ملك آسمان ها و زمين و آنچه در آن دواست از آن او است و بار دوم كه اين جمله را تكرار كرد علتش اين بود كه موقعيت جوابشرط را داشت ، شرطى كه در جمله : (فان تكفروا) آمده بود،مى خواست بفهماند اگرشما كفر بورزيد ضررى به او نمى رسانيد، چون ملك آنچه در آسمانها و زمين است كهشما مشتى از خاك زمين هستيد، همه از آن خداى عزّوجلّ است و خداى تعالى چه حاجتى بهايمان شما دارد و چه ضررى از كفر شما مى بيند؟ در حقيقت جواب شرط جمله بعدى آن استكه مى فرمايد: (و كان اللّه غنيا حميدا) و آن جمله جاى اين جمله نشسته و اين راتعليل مى كند، يعنى مى فهماند كه اگر شما كفر بورزيد خدا غنى و حميد است ، چون ملكهر آنچه در آسمانها و زمين است از آن او است 0
و اما در نوبت سوم در حقيقت جمله اى است از نو و غير مربوط به ماقبل و بدين خاطر آورده شده كه به وجهى جمله : (ان يشا) را پيشاپيشتعليل كرده باشد0


و لله ما فى السموات و ما فى الارض و كفى باللّه وكيلا



در سابق بيان اينكه مالكيت خداى تعالى به چه معنا است ؟ مكرر گذشت ووكيل بودن حضرتش بدين جهت است كه او به امور بندگانش و شؤ ون آنها قيام مى كند ودر اين كار خودش به تنهائى كافى است و احتياجى به گرفتن كمك ندارد، در نتيجهاگر اعمال مردمى را نپسندد و از اعمال نكوهيده آنان به خشم آيد، مى تواند براى اينكهامور به دست آنان جارى نشود به كلى آن قوم را از بين ببرد و قومى ديگر جايگزينآنان كند، همچنانكه مى تواند به تقدم پيشرفت آن قوم خاتمه داده ، قومى ديگر را تقدمببخشد و آن قوم را زير دست و خوار در برابر اين قوم كند، با اين معنائى كه ما براىجمله مورد بحث كرديم و سياق هم آن را تاييد كرد جمله : (ان يشا يذهبكم ايها الناس ...)كه در آيه بعدى است با آيه مورد بحث مرتبط مى شود0


ان يشا يذهبكم ايها الناس و يات باخرين ...



سياق اين آيات كه سياق دعوت به ملازمت تقوا است ، تقوائى كه خداى تعالى اين امت را وامت هاى گذشته از اهل كتاب را بدان دعوت كرده ،خوددليل بر اين است كه اظهار بى نيازى خدا از خلق در جمله : (ان يشا...) مربوط بهمساله تقوا است 0
معناى جمله : (ان يشاء يذهبكم ايها الناس و ياءت بآخرين )
و معناى آيه اين است كه خداى تعالى همه شما انسان ها را سفارش به تقوا كرده ، پستقوا پيشه كنيد و از او پروا داشته باشيد و به فرضى كه از اين كار امتناع نموده وكفر بورزيد، بدانيد كه او بى نياز از شما است ، او مالك و متصرف در هر چيز است ، بههر نحوى كه بخواهد و به هر جهتى كه بخواهد مى تواند در مملوك خود تصرف كند،اگر بخواهد بندگانش او را بپرستند و از او پروا كنند و بندگانش آنطور كه بايد قيامبه اين امر نكنند، او مى تواند براى تحقق دادن خواسته خود، شما را عقب زند و قوم ديگررا مقدم بر شما كند تا آن قوم خواسته او را عملى كنند، چون خدا بر اين كار قادر است .
و بنابراين معنا بايد گفت : آيه شريفه ناظر بهتبديل مردم است ، تبديل مردم بى تقوا به مردم با تقوا، روايتى هم كه بيضاوى درتفسير خود نقل كرده مويد اين معنا است ، در آن روايت آمده : وقتى اين آيه شريفه بررسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نازل شد، دست مبارك خود را به پشت سلمان فارسىزد و فرمود: آن قومى كه مى آيند و در قبول اسلام و دعوت حق تعالى از شما اعراب پيشىمى گيرند، قوم اين مردند و بر خواننده عزيز است كه در مضمون آيه شريفه و روايتتدبر كند و اما اينكه بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه معناى آيه اين باشد كه اگرخدا بخواهد شما را نابود مى كند و قومى ديگر به جاى شماايجاد مى كند و يا مخلوقىديگر به جاى شما انسان ها مى آفريند، احتمال درستى نيست ، زيرا از سياق آيه به دوراست 0
بله اين احتمال در مثل آيه شريفه زير سازگار ا ست كه مى فرمايد: (الم تر ان اللّهخلق السموات و الارض بالحق ان يشا يذهبكم و يات بخلق جديد و ما ذلك على اللّهبعزيز)0


من كان يريد ثواب الدنيا فعنداللّه ثواب الدنيا و الاخرة و كان اللّه سميعا بصيرا



اين آيه شريفه بيانى ديگر است كه خطاى تاركين تقوا و ترس از خداى را و ناديدهگرفتن وصيت او را روشن مى سازد، به اين بيان كه اينگونه افراد اگر به خاطرپاداش هاى مادى و درآمدهاى دنيوى تقوا را ترك و وصيت خداى تعالى را ناديده مىگيرند، بايد بدانند كه امر بر آن مشتبه شده ، زيرا هم ثواب و پاداش هاى مادى ودنيوى نزد خدا است و هم پاداش هاى اخروى و با اينحال چرا كوته نظرى مى كنند و نظر خود را به آنچه پست و بى مقدار است مى دوزند وآنچه شريف تر و ارزشمندتر است نمى خواهند وحداقل چرا هر دو نوع پاداش را نمى خواهند0
اين معنائى است كه بعضى از مفسرين براى آيه كرده اند، ليكن به نظر ما آنچه روشنتر از آيه فهميده مى شود اين است كه - و خدا داناتر است - مراد از ثواب دنيا و آخرت ،سعادت دنيا و آخرت با هم باشد و سعادت دنيا و آخرت با هم تنها نزد خدا است ، پس ‍بنده خدا بايد به درگاه او تقرب بجويد، حتى آن هم كه سعادت دنيا و پاداش مادى را درنظر دارد بايد از خداى تعالى بخواهد0
چون سعادت دنيا و آخرت از غير مسير تقوا براى انسانحاصل نمى شود و تقوا هم جز از طريق عمل به احكام دين اوحاصل نمى گردد، پس دين نيست مگر سعادت حقيقى بشر و با اينحال ديگر چگونه تصور دارد كه كسى جز از طريق افاضه خداوندى به ثوابى وپاداشى برسد؟ با اينكه تنها او سميع و بصير است ، از حاجت خلق با خبر و بينا و دعاىآنان را شنوا است 0
بحث روايتى
(در ذيل آيات مربوط به احكام ارث و زنان و زناشويى و چند همسرى ...)
در تفسير درالمنثور است كه ابن جرير و ابن منذر از سعيد بن جبير روايت كرده اند كه گفت: در جاهليت رسم بر اين بود كه از بازماندگان ميت كسى ارث نمى برد مگر مردى كه بهحد بلوغ رسيده باشد و بتواند مال ميت را سرپرستى نموده ، در آنعمل كند (بطورى كه از بهره آن ، عائله ميت اداره شود) و امااطفال و همسر ميت هيچ ارثى نمى بردند، اين ر سم در اسلام هم ادامه يافت تا آنكه آياتسوره نساء كه مربوط به مواريث است نازل شد و اين بر مردم گران آمد، گفتند: آخربچه صغير كه نمى تواند و نمى داند در مالدخل و تصرفى كند چرا ارث ببرد و همسر ميت نيز همينطور، آيا اينها كه هيچ كارى از آنانساخته نيست با مردى كه همه امور اموال ميت را اداره مى كند فرق ندارند؟ و در اين انتظاربودند كه حادثه اى آسمانى رخ دهد يعنى آيه اى ديگرنازل شود و حكم مزبور را نسخ كند ولى وقتى ديدند خبرى نشد با خود گفتند: اگر اينقانون بماند چاره چيست ؟ چاره اى جز اين نيست كه آن را بپذيريم ، آنگاه گفتند: خوب استاز رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بپرسيم ، در پاسخشان آيه زيرنازل شد: (و يستفتونك فى النساء قل اللّه يفتيكم فيهن و ما يتلى عليكم فى الكتاب )يعنى در اول همين سوره (فى يتامى النساء اللاتى لا توتونهن ما كتب لهن و ترغبون انتنكحوهن ) (تا آخر حديث )0
و در همان كتاب آمده كه : عبد بن حميد و ابن جرير از ابراهيم روايت كرده اند كه درذيل آيه مورد بحث گفته است : اگر وارث ميت دخترى زشت صورت بود هيچ چيزى از ميراثرا به او نمى دادند و حتى از ازدواج كردنش جلو گيرى مى نمودند تا بميرد و اموالش ‍ راارث ببرند و به همين جهت بود كه خداى تعالى اين آيه رانازل كرد0
مولف : اين معانى به طرق بسيارى ديگر نقل شده ، هم از طرق شيعه و هم از طرقاهل سنت كه بعضى از آن روايات در اوائل سوره گذشت 0
و در مجمع در ذيل آيه : (لا توتونهن ما كتب لهن ) جمله را معنا كرده به (ما كتب لهن منالميراث ) (يعنى آنچه از ميراث كه خداوند براى آنان نوشته است ) آنگاه فرموده :اين تفسير از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت شده 0
و در تفسير قمى در ذيل آيه : (و ان امراة خافت من بعلها نشوزا...) گفته : اين آيه درباره دختر محمد بن مسلمه نازل شد كه او همسر رافع بن خديج بود و داشت پا به سن مىگذاشت ، و رافع بن خديج زن جوانى سر او گرفت و اتفاقا در نظر او از دختر محمد بنمسلمه زيباتر هم بود، لا جرم دختر محمد بن مسلمه به همسرش رافع گفت : من هيچ شكىندارم كه تو از من دلسرد و روى گردان شده اى و همسر جوانت را بر من ترجيح مى دهى ،آيا جز اين است ؟ رافع گفت : همينطور است و علتش اين است كه او جوان تر و در نظر منزيباتر از تو است ، حال اگر مايل باشى قرار مى گذاريم كه من دو روز و يا سه روزسهم او باشم و يك روز سهم تو، دختر محمد بن مسلمه حاضر به اين تقسيم نشد، رافعبه ناچار او را طلاق داد و بعدها يك بار ديگر او را طلاق گفت ، براى نوبت سوم كه مىخواست او را به خانه برگرداند دختر قبول نكرد و گفت : به شرطى بار ديگر همسرتمى شوم كه سهم مرا به كسى ندهى و خلاصه به فرموده آيه شريفه كه مى فرمايد:(و احضرت الانفس الشح )، شح و بخل اوگل كرد تا آنجا كه رافع او را راضى كرد و طبق دلخواه او مصالحه كرد و خداى تعالىدر اين خصوص فرمود: (و لا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا و الصلح خير)0
بعد از آنكه آن زن راضى شد و در خانه شوهر قرار گرفت ، رافع نتوانست بين او وهمسر جديد و جوانش به عدالت رفتار كند، اينجا بود كه آيه : (و لن تستطيعوا انتعدلوا بين النساء و لو حرصتم ، فلا تميلواكل الميل فتذروها كالمعلقه ) و بطور خلاصه فرمود: عدالت بطور حقيقى واجب نيست ،چون مقدور شما نيست ، هر قدر هم كه در رعايت آن حرص بورزيد بلكه اين مقدار واجب استكه حقوق همسرى هر دو را اداء كنيد و چنان نباشد كه يكى را بلاتكليف و پا در هوابگذاريد كه نه بيوه باشد و نه شوهر دار و اين سنت در همه مواردى كه مشابه مورد آيهباشد جارى است ، اگر زن خواست به همسرى خود ادامه دهد و بر آنچه شوهرش با اومصالحه كرد رضايت داد، نه اشكالى متوجه شوهرش مى شود و نه متوجه او، و اگرنخواست به آن كيفيت به همسرى خود ادامه دهد شوهرش طلاقش مى دهد و يا بين او و همسرديگرش مساوات برقرار مى كند، غير از انتخاب يكى از اين دو راه ، راه ديگرى ندارد0
مولف : اين روايت را درالمنثور نيز از مالك و عبد الرزاق و عبد بن حميد و ابن جرير و ابنمنذر و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته ) بطور اختصار روايت كرده اند0
و در تفسير درالمنثور است كه طيالسى و ابن ابى شيبه و ابن راهويه و عبد بن حميد وابن جرير و ابن منذر و بيهقى از على بن ابى طالب (صلوات اللّه عليه ) روايت كرده اندكه وقتى از معناى آيه مورد بحث سوال شد حضرتش فرمود: اين آيه در باره مردى استكه داراى دو همسر باشد يكى از آن دو پير و يا زشت باشد و شوهر از او جدا شود و خوداو بر اين معنا مصالحه كند كه شوهر يك شب نزد او و چند شب نزد ديگرى باشد، درصورتى كه بر اين معنا رضايت داشته باشد و آن را از طلاق و جدائى بهتر بدانداشكالى متوجه او نيست و هر گاه از اين مصالحه برگشت ، شوهرش بايد تساوى را بينآن دو رعايت كند0
و در كافى به سند خود از حلبى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : ازآن جناب از معناى كلام خداى عزّوجلّ پرسيدم كه مى فرمايد: (و ان امراة خافت من بعلهانشوزا او اعراضا) فرمود: منظور زنى است كه در عقد مردى قرار دارد كه او را دوستنمى دارد و به او مى گويد من مى خواهم تو را طلاق بدهم ، زن به او مى گويد: اين كاررامكن كه من از شماتت دشمنان كراهت دارم و ليكن در باره حق اضطجاع و هم خوابگى مناختيار را به تو واگذار مى كنم و در آن باره هر طورى كهميل دارى عمل كن و از اين حق گذشته هر حق ديگرى كه دارم به تو مى بخشم كه تو مرابه همين نحو نگه دارى و طلاقم ندهى ، اين است منظور از كلام خداى تعالى كه مىفرمايد: (فلا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا) و صلح همين است 0
مولف : در اين معنا روايات ديگرى هست كه صاحب كافى و عياشى آنها رانقل كرده اند0
و در تفسير قمى در ذيل جمله : (و احضرت الانفس الشح ) روايت آورده كه معصوم (عليهالسلام ) فرمود: هر كسى داراى بخل هست ، چيزى كه هست بعضىبخل را اختيار مى كنند و بعضى نمى كنند، (به همين جهت در رواياتى كهبخل را مذمت مى كند قيد مطاع را مى آورد و مى فرمايد: آن بخلى مذموم است كه اطاعتش كنى(مترجم ))0
و در تفسير عياشى از هشام بن سالم از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه درذيل آيه : (و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم )فرمود: اين عدالتىكه مى فرمايد: شما نمى توانيد آن را بين زنان برقرار سازيد عدالت درميل و محبت درونى است .
سؤ ال ابن اءبى العوجاء از هشام بن حكم وحلّ آن توسط امام صادق (ع )
و در كافى به سند خود از نوح بن شعيب و محمد بن حسن روايت كرده كه گفت : ابن ابىالعوجاء از هشام بن حكم سوالهائى كرد از آن جمله گفت : مگر نه اين است كه خداى تعالىحكيم است ؟ هشام گفت : بله او از هر حكيمى حكيم تر است ، ابن ابى العوجاء گفت : اگرچنين است پس بگو ببينيم چگونه از يك طرف فرموده : (فانكحوا ما طاب لكم منالنساءمثنى و ثلاث و رباع فان خفتم ان لا تعدلوا فواحده )، مگر گرفتن دو زن و سهزن و چهار زن حكم شرعى او نيست ؟ گفت : آرى ، پرسيد: پس چرا با اينكه در اين آيه مىفرمايد: اگر ترسيديد كه نتوانيد عدالت را برقرار كنيد فقط به يك زن اكتفا كنيد؟ درآيه اى ديگر فرموده : (و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم فلا تميلواكل الميل فتذروها كالمعلقه )؟ آن كدام حكيم است كه اينطور سخن بگويد، از يك طرفگرفتن زنان متعدد را براى كسانى كه بتوانند رعايت عدالت را بكنند تجويز كند و ازسوى ديگر بگويد: اصلا شما نمى توانيد عدالت را برقرار سازيد؟ هشام نتوانستجواب بدهد ناگزير به مدينه كوچ كرد و به حضور حضرت صادق (عليه السلام )شرفياب شد، حضرت پرسيد: چطور در غير موسم حج به مدينه آمده اى ؟ عرضه داشت :بله فدايت شوم مساله مشكلى پيش آمد، ابن ابى العوجاء سوالى از من كرد كه در جوابشماندم ، امام (عليه السلام ) پرسيد: آن سوال چه بود ؟ هشام قصه را باز گفت 0
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اما آيه : (فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى وثلاث و رباع فان خفتم ان لا تعدلوا فواحده )، مربوط به نفقه است مى فرمايد: اگرنمى توانيد نفقه چند همسر را بطور مساوى بدهيد به يك زن اكتفا كنيد و اما آيه شريفه :(و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم فلا تميلواكل الميل فتذروها كالمعلقه )، مربوط به ميل درونى و محبت به زنان است كه هيچكس ‍نمى تواند محبت درونى خود را بين چند همسر بطور مساوى تقسيم كند و چنين چيزى درشرع واجب هم نشده است تا با آيه قبلى منافات داشته باشد0
راوى مى گويد: همينكه هشام اين جواب را براى ابن ابى العوجاء آورد، او گفت : به خداسوگند اين پاسخ از خودت نيست 0
مولف : نظير اين حديث از قمى نيز روايت شده كه او گفته : بعضى از زنديق ها از ابى -جعفراحول از همين مساله سوال كرد و ابو جعفر به مدينه سفر كرد و از امام صادق (عليهالسلام ) از آن سوال نمود و امام مثل همان جواب بالا را به وى داد و ابو جعفر برگشته ،پاسخ زنديق را بداد و آن زنديق نيز گفت : كه اين پاسخ را از حجاز گرفته ، با خودآورده اى .
و در مجمع در ذيل جمله : (فتذروها كالمعلقه ) گفته است : معنايش اين است كه آن زنىرا كه دوست نداريد آنچنان رها كنيد كه مثل زنى شود كه نه شوهر دارد و نه بى شوهراست ، آنگاه گفت : اين معنا از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام ) روايت شده 0
و در همان كتاب روايتى نقل كرده كه مى گويد:رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) همواره ايام خود را بين زنان تقسيم مى كرد و آنگاه مىفرمود: اللّهم ... بارالها اين تقسيم من بود در آنچه مالكش بودم پس مرا در آنچه تومالكش هستى و من نيستم ملامت مكن 0
مولف : اين روايت را بيشتر مفسرين و صاحبان جوامعنقل كرده اند، آن هم به چند طريق و مراد از جمله : (آنچه تو مالكى و من نيستم ) همانمحبت قلبى است كه خداى تعالى در دلها مى افكند (همچنانكه آيه :((وجعل بينهما موده و رحمه )) نيز بر آن دلالت دارد و ليكن در اين حديث اشكالى هست و آناين است كه خداى تعالى اجل از آن است كه كسى رادر آنچه كه مالكش نيست ملامت كند،همچنانكه خودش فرموده بود: (لا يكلف اللّه نفسا الا ما آتيها) و شانرسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) هم اجل از اين است كه خداى تعالى را به چنينجلالى نشناسد و چگونه ممكن است با اينكه آن جناب از هر كس ديگر آشناتر است به مقامپروردگارش ، مع ذلك از خداى تعالى رفتارى را بخواهد كه خود او منره از داشتن چنينرفتارى است 0
و در كافى به سند خود از ابن ابى ليلى روايت آورده كه گفت : عاصم بن حميد برايمحديث كرد و گفت : نزد امام صادق (عليه السلام ) بودم كه مردى به حضورش آمد و ازفقر و حاجت شكايت كرد، حضرت فرمود: براى اينكه فقر و حاجتتزايل گردد ازدواج كن ، آن مرد ازدواج كرد و فقرش شديدتر شد، لاجرم به حضور امامصادق (عليه السلام ) آمد، حضرت پرسيد: حال و روزت چگونه است ؟ آن مرد عرضهداشت : بدتر از سابق شدم ، فرمود: حال زن را رها كن و از او جدا شو و آن مرد چنان كرد وچيزى نگذشت كه ثروتمند شد، امام صادق (عليه السلام ) فرمود: من به تو دو دستوردادم كه خداى تعالى به آن دو امر كرده ، يك جا فرموده : (و انكحوا الايامى منكم ...) وجائى ديگر فرموده : (در صورت ناسازگارى از فقر نترسند) خداى تعالى زنشوهردار را روزى مى دهد، (زن ) بى شوهر را هم روزى مى دهد، مرد هم از بى زن شدننهراسد، اى بسا خداى تعالى بهتر از اول را به او بدهد: (و ان يتفرقا يغن اللّه كلا منسعته )0
آيه 135 نساء


يايها الذين ءامنوا كونوا قوامين بالقسط شهداءلله و لو على انفسكم او الولدين والاقربين ان يكن غنيا او فقيرا فاللّه اولى بهما، فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا و ان تلووااو تعرضوا فان اللّه كان بما تعملون خبيرا(135)



ترجمه آيه

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation