بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح نهج البلاغه بخش 1, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     301 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     302 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     303 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     304 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     305 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     306 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     307 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     308 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     309 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     310 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     311 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     312 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     313 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     314 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     315 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     316 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     317 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     318 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     319 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     320 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     321 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     322 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     323 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     324 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     325 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     326 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     327 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     328 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     329 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     330 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     331 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     332 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     333 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     334 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     335 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     336 - پيام امام اميـرالـمؤمـنين
     fehrest - فهرست مطالب
 

 

 
 

 

3. «أَسْهر» از مادّه «سَهَر» (بروزن سفر)به معناى شب بيدارى است و از آنجا كه حوادث وحشتناك، خواب شبانه را از چشم مى برد و نيز زمين قيامت، هول انگيز است به هردو «ساهره» اطلاق مى شود.
4. «غِرار» مصدر و اسم مصدر است و به معناى كمىوكسادى است و مفهوم جمله بالا اين است كه عبادات شبانه، حتّى خواب كم را از آنها مى گيرد.
5. «هَواجِر» جمع «هاجره» به معناى وسط روزهاى گرموداغ است كه مردم به خانه ها پناه مى برند، گويى هجرت كرده اند و دراصل از مادّه «هَجْر» و «هِجْران» گرفته شده كه به معناى ترك چيزى و جدايى از آن است.
6. «ظَلَفَ» از مادّه «ظَلْف» به معناى بازداشتن از چيزى است و «ظَلَف» (بر وزن علف) به معناى مكان مرتفع نيز آمده است; گويى انسانها را از رسيدن به خود منع مى كند.

[407]

آرى، براى ورود به مرحله تقوا، تقوايى كه گذار انسان را از صراط آسان كند، نخست تفكّر لازم است! تفكّر و انديشه اى كه تمام قلب را به خود مشغول دارد و خوف از خدا را در انسان زنده كند و به دنبال آن تهجّد و شب زنده دارى و روزه در ايّام گرم تابستان و زهد و پارسايى، در وجود انسان ظاهر گردد; چنين تقوايى است كه انسان را به سرمنزل مقصود مى رساند و او را همچون برق، از «صراطِ خطرناك قيامت» عبور مى دهد.

در ادامه اين سخن مى فرمايد: «همان پرهيزگارى كه ذكر خدا به سرعت بر زبانش جارى مى گردد و ترس (از خدا) را براى ايمنى در رستاخيز از پيش فرستاده است، جاذبه ها (ى انحرافى و شيطانى) را از جاده خويش كنار زده و در بهترين و مستقيم ترين راههايى كه او را به روش مطلوب (جهت رسيدن به رضاى خدا) مى رساند، گام برداشته، و وسوسه ها و فريب ها هرگز او را نفريفته، و امور مشكوك بر او پنهان نمانده است، (و به كمك نور تقوا، حق را از باطل تشخيص مى دهد)» (وَ أَوْجَفَ(1) الذِّكْرُ بِلِسَانِهِ، وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لاَِمَانِهِ، وَ تَنَكَّبَ(2) الْـمَخَالِجَ(3) عَنْ وَضَحِ(4)السَّبِيلِ، وَ سَلَكَ أَقْصَدَ الْمَسَالِكِ إِلَى النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ; وَلَمْ تَفْتِلْهُ(5) فَاتِلاَتُ الْغُرُورِ، وَلَمْ تَعْمَ عَلَيْهِ مُشْتَبِهَاتُ الاُْمُورِ).


1. «اَوْجَفَ» از مادّه «ايجاف» به معناى تسريع در كارى است; اين واژه به معناى ايجاد اضطراب كه در بسيارى از موارد، لازمه تسريع است نيز آمده است.
2. «تَنَكّب» از مادّه «نَكْب» و «نكوب» به معناى عدول و دورى و انصراف از چيزى است; به همين جهت، هنگامى كه دنيا به كسى پشت كند از آن تعبير به «نكبت» مى شود.
3. «مَخالِج» جمع «مَخْلج» از مادّه «خَلج» (بر وزن خرج) به معناى مشغول كردن چيزى است; بنابراين «مخالج» به معناى امور مشغول كننده و سرگرم كننده است و تعبير به «خلجان» به ذهن، نيز اشاره به همين معناست و «خليج» را به اين جهت خليج گفته اند كه گويى بخشى از دريا جدا شده و به سوى خشكى پيش رفته و خشكى را به خود مشغول داشته است.
4. «وَضَح» از مادّه «وضوح» به معناى آشكار شدن است و «وَضَحُ السَّبيل» به معناى وسط جاده است.
5. «تَفْتِلْه» از مادّه «فَتْل» (بر وزن قتل) به معناى منصرف ساختن از چيزى است و گاه به معناى تابيدن نيز آمده است و «فتيله» را نيز به همين جهت «فتيله» مى گويند.

[408]

تا به اينجا امام(عليه السلام) در بيان اوصاف پرهيزگارانى كه بايد الگو قرار گيرند -علاوه بر تفكّر دائم- اوصاف دهگانه اى را بيان مى كند كه تحت هركدام، يك دنيا معنا نهفته شده است و جمع آنها در يك انسان، انسان نمونه اى مى سازد، كه در دنيا و آخرت سربلند و در ميدان زندگى پيروز و در سير الى اللّه موفّق است; تمام اين تعبيرات با تشبيهات زيبا و كنايه ها و عبارات دل نشين و پرمغز آميخته است; به گونه اى كه در اعماق جان نفوذ مى كند.

آرى، پرهيزگارانِ راستين، هرگز فريب جاذبه هاى شيطانى را نمى خورند و در امور مشكوك در تاريكى گام بر نمى دارند! نزديكترين راه را بسوى خدا بر مى گزينند و موانع را از سر راه بر مى دارند، خوف از خدا و مسؤليّتها، مانع انحراف آنهاست و ذكر پروردگار، دائماً بر سر زبانشان.

سپس امام(عليه السلام) به بخشى از نتايج اين اوصاف در دنيا و آخرت پرداخته و در ضمن شش جمله، چنين مى فرمايد: «با مژده (بهشت) و زندگى آسوده در ميان نعمتها، در بهترين جايگاهها و ايمن ترين روزها، شاد و مسرور است; اين در حالى است كه از گذرگاه دنياى زودگذر، با روشى پسنديده عبور كرده، و توشه آخرت را توأم با سعادت، از پيش فرستاده است» (ظَافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى، وَ رَاحَةِ النُّعْمَى،(1) فِي أَنْعَمِ نَوْمِهِ، وَ آمَنِ يَوْمِهِ، وَ قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِ حَمِيداً، وَ قَدَّمَ زَادَ الاْجِلَةِ سَعِيداً).

در واقع آنچه سبب بشارت آنان و راحتى و آرامش و امنيّت خاطرشان مى گردد، همان عبور شايسته از گذرگاه دنيا و پيش فرستادن توشه آخرت است و مشكل مهمّ اينجاست كه انسان در مقابل آن جاذبه هاى كاذب و زرق و برق هاى فريبنده و راههاى انحرافى، بتواند خود را حفظ كند و از صراط مستقيم الهى خارج نگردد.

سپس در ادامه اين سخن، در آخرين اوصافى كه براى پرهيزگاران نمونه ذكر


1. «نُعمى» مفرد است و به معناى آرامش و زندگانى آسوده و گسترده است و در واقع «نُعمى» مفهومى همانند نعمت دارد كه مفهوم آن وسيع است.

[409]

مى كند، به شش وصف ديگر اشاره كرده، مى فرمايد: «همان پرهيزگارى كه از ترس (آن روز، به عمل صالح) مبادرت ورزيده، و در مهلت (زندگى) با سرعت مشغول (بندگى) بوده، و نسبت به آنچه مطلوب (پروردگار) است رغبت كامل داشته، و از آنچه بايد بگريزد، دورى كرده است; امروز مراقب فرداى خويش بوده و براى آينده خود، پيش بينى لازم را نموده است» (وَ بَادَرَ مِنْ وَجَل، وَأَكْمَشَ(1) فِي مَهَل، وَ رَغِبَ فِي طَلَب، وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَب، وَ رَاقَبَ فِي يَوْمِهِ غَدَهُ، وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ).

در يك كلمه، از فرصت گرانبهاى عمر، براى زندگى سعادتمندانه در سراى ديگر بهترين بهره گيرى را مى كند; به آنچه بايد روى آورد، روى مى آورد و از آنچه بايد دورى كند، پرهيز مى نمايد.

آرى، پرهيزگارى كه داراى اين اوصاف است، سزاوار است الگوى زندگى راهيان راهِ اللّه و قُدوه و اسوه آنان بوده باشد.

در پايان اين فراز، به نتيجه نهايى تقوا و بى تقوايى اشاره كرده، مى فرمايد: «همان بس، كه بهشت پاداش و عطيّه (پرهيزگاران) باشد! و همان بس، كه آتش دوزخ كيفر و مجازات (بدكاران و بى تقوايان) باشد! و كافى است كه خداوند انتقام گيرنده (از اينها) و يارى كننده (آنها) و قرآن مدافعِ (نيكوكاران) و دشمن (بدكاران) باشد!» (فَكَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ نَوَالاً، وَ كَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالاً! وَ كَفَى بِاللهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِيراً! وَ كَفَى بِالْكِتَابِ حَجِيجاً وَ خَصِيماً!).

به راستى امام(عليه السلام) در سخنانش اعجاز مى كند، در جمله هايى كوتاه آنچنان تقوا و پرهيزگارى را توصيف مى كند كه در هيچ كتابى ديده نشده و از هيچ كس شنيده نشده است; تعبيراتى كه بى دردترين افراد، از آن احساس درد مى كنند و سست ترين انسانها را به حركت وا مى دارد و به راستى نام «خطبه غرّاء» بر اين خطبه بسيار بجاست.


1. «اَكْمَشَ» از مادّه «كَمَش» (بر وزن عطش) به معناى تسريع در كارى است و در جمله بالا اشاره به سرعت در خيرات و طاعات است.

[410]

نكته ها

1- چگونه آسان از صراط بگذريم؟!

در خطبه بالا اشاره به «صراط» شده است; يعنى گذرگاهى كه همه انسانها در قيامت بايد از آن عبور كنند و در روايات اسلامى درباره آن بحث هاى فراوانى ديده مى شود، هر چند در قرآن مجيد، واژه «صراط» در اين معنا بكار نرفته است جز در يكى دو مورد، كه آن هم احتمال دارد اشاره به جادّه حقّ و باطل در دنيا باشد; ولى تعبيرات ديگرى در قرآن مجيد به عنوان «مِرْصاد» و مانند آن آمده كه جمعى از مفسّران، آن را اشاره به همان «صراط» مى دانند.

به هر حال، همان گونه كه گفتيم از روايات اسلامى استفاده مى شود كه «صراط» پلى است بر روى جهنّم، بسيار باريك و خطرناك، آنها كه از آن عبور كنند به بهشت برين مى رسند و آنها كه نتوانند عبور كنند در جهنّم سقوط خواهند كرد. بلكه از بعضى از روايات استفاده مى شود كه «صراط» از درون جهنّم مى گذرد! ولى مؤمنان آنچنان سريع عبور مى كنند كه كمترين آسيبى به آنان نمى رسد، همانگونه كه اگر انسان از درون آتش دنيا، با سرعت زياد عبور كند كمترين تأثيرى روى او نخواهد داشت.

در اوصاف صراط چنين آمده است: «صراط پلى است كه بر روى دوزخ در مسير بهشت قرار گرفته و تنها راه ورود در بهشت، عبور از آن است; گروهى از نيكان و پاكان چنان به سرعت از آن مى گذرند كه گويى شعاع برقند! گروهى مانند يك اسب سوار تيزرو، گروهى همچون افراد پياده و گروهى با دست و زانو از اين گذرگاه، مى گذرند و گروهى كه توان عبور ندارند در اثناى راه سقوط مى كنند».(1)

اهميّت عبور از اين گذرگاه را با توجّه به حديث معروفى كه از رسول خدا نقل


1. اين سخن مضمون حديثى است كه از امام صادق(عليه السلام) در كتاب امالى صدوق، مجلس 33 نقل شده است.

[411]

شده و در كلام امام صادق(عليه السلام) نيز آمده است، مى توان، دريافت; آنجا كه فرمود: «إِنَّ عَلَى جَهَنَّمَ جِسْراً أَدَقُّ مِنَ الشَّعْرِ، أَحَدُّ مِنَ السَّيْفِ; بر دوزخ پلى كشيده شده باريك تر از مو و تيزتر از شمشير».(1)

امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه شريفه «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ»(2)مى فرمايد: «قَنْطَرَةٌ عَلَى الصِّرَاطِ لاَيَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَة; مرصاد پلى است بر صراط، كه هر كس حقّ ستمديدگان بر گردن او باشد از آن عبور نخواهد كرد».(3)

در روايات اسلامى امورى به عنوان وسيله عبورِ سريع، از صراط ذكر شده است. از جمله در حديثى از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: «أَسْبِغِ الْوُضوُءَ تَمُّرُ عَلَى الصِّرَاطِ مَرَّ السَّحَابِ; وضوء را شاداب و پرآب بگير! تا بر صراط همچون ابر بگذرى».(4)

و در حديث ديگرى مى خوانيم كه موسى(عليه السلام) در مناجاتش به درگاه الهى سؤال كرد: «إِلهِي مَاجَزَاءُ مَنْ تَلاَ حِكْمَتَكَ سِرّاً وَ جَهْراً؟ قَالَ: يَا موُسَى! يَمُرُّ عَلَى الصِّرَاطِ كَالْبَرْقِ; خداوندا پاداش كسى كه حكمت تو را پنهان و آشكار بخواند (و مردم را با سخنان حكيمانه تو، به سوى حق دعوت كند) چيست؟ فرمود: اى موسى! چنين كسى همچون برق از صراط عبور مى كند».(5)

جالب توجّه اينكه در روايات متعددّى مى خوانيم، يكى از شرايط اصلى عبور از صراط، ولايت على بن ابى طالب، است. اين روايت را بسيارى از بزرگان اهل سنّت در كتابهاى خود از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند. از جمله «حافظ بن سمّان» در كتاب «موافقه» چنين نقل مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «لاَ يَجُوزَ أَحَدٌ عَلَى الصِّرَاطِ إِلاَّ مَنْ كَتَبَ لَهُ عَلِيٌّ(عليه السلام) الْجَوَازَ; هيچ كس از صراط عبور نمى كند، مگراينكه على(عليه السلام) اجازه


1. در حديث امام صادق(عليه السلام) به جاى «جسر» «صراط» آمده است (بحارالانوار، جلد 8، صفحه 64; اين حديث از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در كنز العمّال شماره 3936، جلد 14، صفحه 386، نقل شده است).
2. سوره فجر، آيه 14.
3. بحارالانوار، جلد 8، صفحه 66، حديث 6.
4. كنزالعمّال، همان.
5. بحارالانوار، جلد 89، صفحه 197، حديث 3.

[412]

عبور براى او بنويسد».(1) و در بعضى روايات آمده است: «إِذَا جَمَعَ اللّهُ الاَْوَّلِينَ وَ الاْخِرِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ نَصَبَ الصِّرَاطَ عَلَى جِسْرِ جَهَنَّمَ مَا جَازَهَا أَحَدٌ حَتَّى كَانَتْ مَعَهُ بَرَاءَةٌ بِوِلاَيَةِ عَلِىِّ بْنِ أَبِي طَالِب; هنگامى كه خداوند اوّلين و آخرين را در روز قيامت گرد آورد و صراط بر جهنّم كشيده شود، هيچ كس از آن عبور نمى كند مگراينكه برات آزادى به سبب ولايت على(عليه السلام) با او باشد».(2) اين مضمون با تفاوت مختصرى در «مناقب خوارزمى» و «مناقب ابن مغازلى» و «فرائد السّمطين» و كتاب «الرّياض النّظرة» آمده است.(3)

همانگونه كه در شرح خطبه نيز ذكر شد، صراط در قيامت در واقع تجسّمى است از صراط هايى كه در دنياست كه به همان باريكى و خطرناكى است.

 

2- نماز شب، كيمياى سعادت است

در اين خطبه امام(عليه السلام) به مسأله شب بيدارى و عبادات شبانه، اشاره مى فرمايد و آن را از ويژگى هاى پرهيزگاران صفوف مقدّم راهيان راه خدا مى شمرد.

«تهجّد» از ماده «هُجود» به گفته «راغب» در «مفردات» در اصل به معناى خواب است; ولى هنگامى كه به باب «تفعّل» مى رود در معناى انتقال از خواب، به بيدارى به كار مى رود و از آنجا كه بيدارى شبانه، در عرف پرهيزگاران براى راز و نياز به درگاه خداست، اين واژه (تهجّد) به معناى نماز خواندن در دل شب، يا در خصوص نافله شب بكار مى رود.

به هر حال، نماز شب، كه با آداب خاصّى انجام مى گيرد، اكسير اعظم و كيمياى


1و 2 و 3. الغدير، جلد 2، صفحه 323. (مرحوم علاّمه امينى اين روايات را به طور گسترده از منابع اهل سنّت با ذكر صفحه، در شرح شعر معروف العبدى:
وَ إِلَيْكَ الْجَوَازُ تَدْخُلُ مَنْ شِئْتَ جِنَاناً وَ مَنْ تَشَاءُ جَحِيماً
آورده است).

[413]

اكبر است كه مى تواند مِس تيره وجود انسان را، به طلاى ناب تقوا مبدّل كند. قرآن مجيد و همه پيشوايان بزرگ اسلام و بزرگان اخلاق، بر انجام اين عبادت انسان ساز و آثار تربيتى آن تأكيد كرده اند.

همين بس كه قرآن مجيد به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) خطاب مى كند و مى گويد: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَحْمُوداً; پاسى از شب را از خواب برخيز و قرآن (و نماز) بخوان، اين وظيفه اضافى براى توست (اشاره به اينكه نماز شب بر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) واجب و بر امّت مستحب است) تا پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برساند».(1)

اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) «مقام محمود» را كه مقام بسيار والا و برجسته است، در سايه عبادت شبانه پيدا كرد (و به گفته شاعر روشن ضمير: «چيزى كه مايه نجات او از ظلمات به سوى نور تقوا شد، دعاى نيمه شبى بود و گريه سحرى»).

از روايات فراوانى كه در اين زمينه از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه هُدى(عليهم السلام) نقل شده همين بس كه در حديثى پيامبر اكرم به على(عليه السلام) توصيه مى كند: «عَلَيْكَ بِصَلاَةِ اللَّيْلِ! يُكَرِّرُهَا أَرْبَعَةً; بر تو باد كه نماز شب را به جاى آورى! پيامبر اين سخن را چهار بار تكرار كرد».(2)

در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم كه به على(عليه السلام) فرمود: «يَا عَلِىُّ ثَلاَثُ فَرَحَات لِلْمُؤْمِنِ: لُقَى الاِْخْوَانِ، وَ الاِْفْطَارُ مِنَ الصِّيَامِ، وَ التَّهَجُّدُ مِن آخِرِ اللَّيْلِ; سه چيز است كه مايه نشاط مؤمن مى شود: ديدار دوستان و افطار روزه و نماز در آخر شب».(3)

از اين حديث استفاده مى شود كه نماز شب مايه نشاط و شادابى مؤمنان است.


1. سوره اسراء، آيه 79.
2. بحار الانوار، جلد 66، صفحه 392، حديث 68.
3. بحارالانوار: جلد 71، صفحه 352، حديث 22.

[414]

در حديث پرمعناى ديگرى از همان حضرت مى خوانيم: «مَا اتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلا إِلاَّ لاِِطْعَامِهِ الطَّعَامَ وَ صَلاَتِهِ بِاللَّيْلِ وَ النَّاسُ نِيَامٌ; خداوند ابراهيم(عليه السلام) را به مقام دوستى خود (و افتخار خليل اللّهى) نرساند مگر به خاطر اطعام طعام و نماز شبانه هنگامى كه مردم در خواب بودند».(1)

در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه به يكى از ياران خود تأكيد فرمود: «نماز شب و عبادت شبانه را رها مكن كه هركس نماز شب را رها كند، مغبون است» (لاَ تَدَعْ قِيَامَ اللَّيْلِ فَإِنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ غُبِنَ قِيَامَ اللَّيْلِ).(2)

و جالب اينكه در آيه 6 سوره مزّمّل از نماز شب تعبير به «نَاشِئةَ اللَّيْل» شده و آن را بسيار مهمّ و سبب استقامت شمرده است (إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِىَ أَشَدُّ وَ طْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلا) و به گفته بعضى از مفسّران: تعبير «نَاشِئةَ اللَّيْلِ» اشاره به نشئه و نشاط و جذبه روحانى و ملكوتى است كه در سايه اين عبادت براى انسان فراهم مى شود.

دليل اين اهميّت نيز روشن است زيرا «روح عبادت» كه انسان را به «مقامات عالى» مى رساند دو چيز است: «اخلاص» و «حضور قلب» و اين هر دو در شب، مخصوصاً در آخر شب، بعد از يك استراحت نسبتاً ممتدّ، در حالى كه چشم هاى بسيارى از مردم در خواب است و جُنب و جوش هاى زندگى مادّى موقّتاً خاموش شده، نه جايى براى روى و رياست و نه شواغل روزمرّه مادّى فكر انسان را به خود جلب مى كند، حاصل مى شود; از اين رو، نماز شب عبادتى است خالص و توأم با حضور دل و آميخته با معنوّيت كامل و سرچشمه انواع بركات; به گفته حافظ:

هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود

آثار بى نظير اين عبادتِ شبانه را، هر كس مى تواند با تجربه دريابد و هنگامى كه طعم شيرين آن را در مذاق جان احساس كند به آسانى آن را رها نخواهد كرد!


1. بحارالانوار، جلد 84، صفحه 144، حديث 18.
2. بحار الانوار، جلد 80، صفحه 127.

[415]

مى صبوح و شَكَر خواب صبحدم تا چند به عذر نيمه شبى كوش و گريه سحرى

آرى! كليد گنج سعادت و راه رسيدن به معشوق حقيقى همين است:

دعاى صبح و آه شب، كليد گنج مقصود است بدين راه و روش مى رو كه با دلدار پيوندى!

* * *

[416]

[417]

 

 

بخش يازدهم

 

أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللهِ الَّذِي أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ، وَاحْتَجَّ بِمَا نَهَجَ، وَ حَذَّرَكُمْ عَدُوًّا نَفَذَ فِي الصُّدُورِ خَفِيّاً، وَ نَفَثَ فِي الآذَانِ نَجِيّاً، فَأَضَلَّ وَأَرْدَى، وَ وَعَدَ فَمَنَّى، وَ زَيَّنَ سَيِّئَاتِ الْجَرَائِمِ، وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ، حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِينَتَهُ، وَ اسْتَغْلَقَ رَهِينَتَهُ، أَنْكَرَ مَا زَيَّنَ، وَاسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ، وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ.

 

ترجمه

شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم! همان خداوندى كه با انذار و هشدار خود، راه عذر را بسته و با دلايل روشن، طريق هدايت را نشان داده و حجّت را تمام كرده است و شما را از دشمنى بر حذر داشته است كه، مخفيانه در درون سينه هاى شما نفوذ مى كند و آهسته در گوش هاى شما مى دمد و (به اين طريق شما را) گمراه مى سازد و به هلاكت مى كشاند; او نويد مى دهد و انسان را به آرزوها(ى باطل و دور و دراز) سرگرم مى كند و گناهان و جرايم را در نظرها زيبا جلوه مى دهد و معاصى بزرگ را كم اهميّت مى شمرد (اين وضع همچنان ادامه مى يابد) تا به تدريج پيروان خود را فريب داده، درهاى سعادت را به روى گروگانِ خود ببندد (ولى در سراى آخرت كه همگى در محضر عدل الهى حاضر مى شوند) شيطان آنچه را آراسته بود، انكار مى كند و آنچه را سبك جلوه داده بود، بزرگ مى شمرد و از آنچه فريب خوردگان را ايمن ساخته بود، بر حذر مى دارد (ولى افسوس كه زمان جبران سپرى شده است!).

* * *

[418]

شرح و تفسير

وسوسه هاى شياطين، مانع ديگر

در اين بخش از خطبه، امام(عليه السلام) به يكى ديگر از خطرات بسيار مهمّى كه سعادت انسان را تهديد مى كند، اشاره مى فرمايد و آن خطر، وسوسه هاى شيطان و توطئه هاى او است كه براى فريب آدمى از مؤثّرترين وسايل بهره مى گيرد.

امام(عليه السلام)مقدّمتاً براى سومين بار توصيه به تقوا كرده و به اتمام حجّت الهى اشاره مى فرمايد و مى گويد: «شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم! همان خداوندى كه با انذار و هشدار خود راه عذر را بسته و با دلايل روشن، طريق هدايت را نشان داده، و حجّت را تمام كرده است» (أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللهِ الَّذِي أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ، وَاحْتَجَّ بِمَا نَهَجَ).

روشن است كه عدل الهى بدون اتمام حجّتِ كافى، پياده نمى شود و به همين دليل، خداوند از طريق رسول ظاهر، كه سلسله انبيا و اوليا هستند و رسول باطن، كه عقل و خرد آدمى است حقّ و باطل را تبيين فرموده تا هيچ كس به عذر جهل و نادانى - براى تبرئه خويش در برابر خلاف كارى ها- متوسّل نشود.

در واقع جمله «اِحْتَجَّ بِمَا نَهَجَ» اشاره به ارائه طريق و نشان دادن راه سعادت است و جمله «أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ» اشاره به خطراتى است كه در اين مسير، در برابر انسان كمين كرده است.

شايان توجّه اين كه، خداوند به حداقلِّ اتمامِ حجّت، در برابر بندگان بسنده نمى كند; بلكه حدّ اعلاى آن را به لطف و رحمتش ارائه مى دهد; به همين دليل، يافته هاى عقل را كه براى اتمام حجّت در بسيارى از مراحل كافى است، با يافته هاى وحى به وسيله انبيا تأكيد مى كند و براى اصلاح گنه كاران، عوامل هشداردهنده در زندگى آنها مى آفريند و مهلت كافى مى دهد: «وَ مَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولا يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَ مَاكُنَّا مُهْلِكِى الْقُرَى إِلاَّ وَ أَهْلُهَا ظَالِمُونَ; و پروردگار تو

[419]

هرگز شهرها و آبادى ها را هلاك نمى كرد، تا اين كه در كانون آنها پيامبرى مبعوث كند كه آيات ما را بر آنان بخواند و ما هرگز آبادى ها و شهرها را هلاك نكرديم، مگر آن كه اهلش ظالم بودند.»(1)

بعد از ذكر اين مقدّمه، امام(عليه السلام) اشاره به خطرات شيطان مى كند، مى فرمايد: «خداوند شما را از دشمنى بر حذر داشته است كه، مخفيانه در درون سينه هاى شما نفوذ مى كند، و آهسته در گوش ها مى دمد، و (به اين طريق شما را) گمراه سازد، و به هلاكت مى كشاند.» (وَ حَذَّرَكُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِي الصُّدُورِ خَفِيّاً، وَ نَفَثَ فِي الاْذَانِ نَجِيّاً، فَأَضَلَّ وَ أَرْدَى).

گرچه در اين جمله ها و جمله هاى آينده نام شيطان برده نشده است، ولى صفاتى كه در آن آمده به روشنى نشان مى دهد كه منظور شيطان است.

امّا دشمنى او از آغاز خلقت آدم(عليه السلام) بر همه كس آشكار شده است; همان گونه كه قرآن مى گويد: خداوند به آدم(عليه السلام) خطاب كرد و فرمود: «إِنَّ هَذَا عَدوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى; اين ابليس، دشمن تو و همسر تو است، مراقب باشيد شما را از بهشت بيرون نكند كه بيچاره خواهيد شد».(2)

و در جاى ديگر به طور عام مى فرمايد: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لاَ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ; آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم(عليه السلام) كه شيطان را نپرستيد كه او براى شما دشمن آشكارى است.»(3)

البتّه براى مؤمنان بيدار و سالكان هوشيار، شيطان مى تواند وسيله اى براى تكامل و پيشرفت و پرورش باشد; چرا كه هر قدر در برابر وسوسه هاى او مقاومت كنند، قدرت معنوى و روحانى آنها افزوده مى شود و مقامشان در پيشگاه خدا بالاتر مى رود.

در ادامه اين سخن، از طُرُقِ مختلفِ وسوسه هاى شيطان، پرده بر مى دارد و به


1. سوره قصص، آيه 59.
2. سوره طه، آيه 117.
3. سوره يس، آيه 60.

[420]

سه نكته اشاره مى فرمايد و مى گويد: «او نويد مى دهد و انسان را به آرزوها(ى باطل و دور و دراز) سرگرم مى كند، و گناهان و جرايم را در نظرها زيبا جلوه مى دهد، و معاصى بزرگ را كم اهميّت مى شمرد» (وَ وَعَدَ فَمَنَّى، وَ زَيَّنَ سَيِّئَاتِ الْجَرَائِمِ، وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ).

در حقيقت اين سه، دام مهمّ شيطان و سه طريق خطرناك نفوذ وى در انسان است; نخست اينكه: انسان را گرفتار آرزوهاى طولانى مى كند و با مشتى خيالات و اوهامى كه مربوط به آينده است، آينده اى كه گاه هرگز به آن نمى رسد، او را سرگرم مى سازد و تمام وقت و فكر و نيروى او را به خود جذب مى كند و به اين طريق راه خودسازى و اطاعت پروردگار را به روى او مى بندد.

ديگر اينكه: گناهان زشت و تنفّرآميز را، كه انسان به فرمان وجدان از آن مى گريزد، در نظر او زيبا جلوه مى دهد، بى بندوبارى را آزادى مى داند، آلودگى را از شئون تمدّن مى شمرد و سازش با اهل گناه را همزيستى مسالمت آميز معرّفى مى كند و خلاصه براى هر كار زشتى، عنوان زيبايى مى تراشد و فرمان وجدان را خفه مى كند.

از سوى سوم: گناهان بزرگ را كه به خاطر عظمتش انسان از آن مى گريزد، در نظر او ساده و سبك جلوه مى دهد و به عناوينى چون غفّاريت خداوند و اينكه هيچ كس معصوم نيست و هركسى گرفتار اين لغزشها مى شود و:

«آنجا كه برق عصيان بر آدم صفىّ زد ما را چگونه زيبد، دعوى بى گناهى»

و اينكه راه توبه به هر حال باز است و شفاعت شافعان و پيامبر و امامان معصوم(عليهم السلام)، براى همين قبيل امور، ذخيره شده، او را آلوده بدترين گناهان مى كند.

حال ببينيم نتيجه اين وسوسه ها و نيرنگ ها و دام هاى شيطان به كجا مى رسد.

امام(عليه السلام) در ادامه سخن با تعبيرات زيبا و پرمعنايى نتيجه آن را بيان كرده است;

[421]

مى فرمايد: «(اين كار ادامه مى يابد) تا شيطان به تدريج پيروان خود را فريب داده، درهاى سعادت را به روى گروگان خود ببندد (ولى در سراى آخرت كه همگى در محضر عدل الهى حاضر مى شوند) شيطان آنچه را آراسته بود، انكار مى كند، و آنچه را سبك جلوه داده بود، بزرگ مى شمرد، و از آنچه فريب خوردگان را ايمن ساخته بود برحذر مى دارد (ولى افسوس كه زمان جبران سپرى شده است!).» (حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِينَتَهُ، وَ اسْتَغْلَقَ رَهِينَتَهُ، أَنْكَرَ مَا زَيَّنَ، وَاسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ، وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ).

تعبير به «إِسْتَدْرَجَ» اشاره به اين نكته است كه وسوسه هاى شيطان معمولا به صورت گام به گام است، تا در افراد كارگر بيفتد; غالباً ناگهانى و دفعى نيست تا افرادى كه حتّى كمى تقوا در وجودشان است، مقاومت به خرج دهند و شايد تعبير به «لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» (پيروى از گامهاى شيطان نكنيد) كه در آيات متعدّدى از قرآن مجيد آمده است(1) نيز، اشاره به همين نكته باشد.

تعبير به «قَرِيْنَتَهُ» گويا از آيه شريفه «وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ; هركس از ياد خدا روى گردان شود، شيطانى را بر او مسلّط مى كنيم كه همواره قرين او باشد»(2) گرفته شده; در واقع شيطان چنان به پيروان خود نزديك مى شود، كه زندگى آنها هرگز از او جدا نيست و قرين و مقارن اويند.

تعبير به «إِسْتَغْلَقَ رَهِينَتَهُ» اشاره به اين است كه شيطان پيروان خود را به گروگان مى گيرد و راههاى بازگشت را به روى آنها مى بندد.

درست همچون شياطين انس، كه وقتى افرادى را براى فساد به دام مى اندازند آنها را از جهات مختلف آلوده و وامدار مى كنند، به طورى كه نتوانند گامى جز در مسير اطاعت آنها بردارند.

ولى در قيامت كه پرده هاى نيرنگ و فريب و غرور كنار مى رود و هركس هرچه


1. سوره بقره، آيه 168 و 208; سوره انعام، آيه 142 و سوره نور، آيه 21.
2. سوره زخرف، آيه 36; شبيه اين تعبير در سوره فصّلت آيه 24، نيز آمده است.

[422]

دارد، ظاهر و آشكار مى شود، شيطان در مقام انكار بر مى آيد و آنچه را كوچك شمرده بود، بزرگ مى شمرد و آنچه را امن و امان دانسته بود، خطرناك مى داند; ولى اين انكار نه براى او مفيد است و نه براى پيروانش; چرا كه دوران بازگشت از گناه و توبه و جبران «مافات» سپرى شده است.

* * *

 

نكته

انواع دام هاى شيطان

مى دانيم انسان همواره با دو دشمن بزرگ روبروست: دشمنى از درون به نام «نفس امّاره» و دشمنى از برون به نام «شيطان» كه اعمالى مشابه هم و مكمّل يكديگر، دارند.

گرچه همان گونه كه گفتيم وجود اين دشمن درونى و برونى براى افراد با ايمان سبب هوشيارى بيشتر، آمادگى زيادتر و مبارزه قاطع تر با عوامل گناه است و در نتيجه موجب تكامل روح و جان و قرب الى اللّه خواهد شد، ولى به هر حال وجود چنين دشمنان خطرناكى، هوشيارى فراوانى مى طلبد; به خصوص اينكه آنها هرگز با صراحت انسان را دعوت به گناه نمى كنند; زشتى ها را زبيا جلوه مى دهند، گناهان بزرگ را كوچك و طاعات كوچك را بزرگ نشان مى دهند و دام هاى رنگارنگ بر سر راه بشر مى نهند و از تمام نقطه هاى ضعف انسان و راههاى نفوذ، در درون جان او بهره مى گيرند و زنجيرهاى اسارت در چنگال شهوات و مال و مقام و آرزوهاى دور و دراز بر دست و پاى او مى نهند و به همين سبب، گاه يك لحظه غفلت، يك عمر بدبختى بدنبال مى آورد.

اينجاست كه در اخبار اسلامى هشدارهاى زيادى در اين زمينه داده شده، از

[423]

جمله در حديثى مى خوانيم كه خداوند به موسى وحى كرد: «مَا لَمْ تَسْمَعْ بِمَوْتِ إِبْلِيسَ فَلاَ تَأْمَنْ مَكْرَهُ; مادامى كه خبر مرگ شيطان را نشنوى از مكر او ايمن مباش».(1)

در همين زمينه در جلد اوّل اين كتاب، ذيل خطبه هفتم شرح بيشترى درباره وسوسه هاى شيطان و راه نفوذ او در انسان و برنامه ريزى هاى شياطين آمده است.(2)

اين سخن را با اشعار پر معنايى از يكى از شعراى معاصر پايان مى دهيم:

ز شيطان بدگمان بودن نويد نيك فرجامى است چون خون در هر رگى بايد دواند اين بدگمانى را

نهفته نفس سوى مخزن هستى رهى دارد نهانى شحنه اى مى بايد اين دزد نهانى را

* * *

 

 


1. بهج الصّباغه، جلد 14، صفحه 350; همين مضمون در بحارالانوار، با تفاوت مختصرى به عنوان يكى از سفارشهاى چهارگانه الهى به موسى آمده است (بحار، جلد 13، صفحه 344) (مَا دُمْتَ لاَ تَرَى الشَّيْطَانَ مَيِّتاً فَلاَ تأْمَنْ مَكْرَهُ).
2. پيام امام، جلد 1، صفحه 460 تا 467.

[424]

[425]

 

 

بخش دوازدهم

 

أَمْ هذَا الَّذِي أنْشَأَهُ فِي ظُلُمَاتِ الاَْرْحَامِ، وَ شُغُفِ الاَْسْتَارِ، نُطْفَةً دِهَاقاً، وَعَلَقَةً مِحَاقاً، وَ جَنِيناً وَ رَاضِعاً، وَ وَلِيداً وَ يَافِعاً، ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً، وَ لِسَاناً لاَفِظاً، وَ بَصَراً لاَحِظاً، لِيَفْهَمَ مُعْتَبِراً، وَيُقَصِّرَ مُزْدَجِراً، حَتَّى إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ، وَ اسْتَوَى مِثَالُهُ، نَفَرَ مُسْتَكْبِراً، وَ خَبَطَ سَادِراً، مَاتِحاً فِي غَرْبِ هَوَاهُ، كَادِحاً سَعْياً لِدُنْيَاهُ، فِي لَذَّاتِ طَرَبِهِ، وَ بَدَوَاتِ أَرَبِهِ، ثُمَّ لاَ يَحْتَسِبُ رَزِيَّةً، وَلاَ يَخْشَعُ تَقِيَّةً; فَمَاتَ فِي فِتْنَتِهِ غَرِيراً، وَ عَاشَ فِي هَفْوَتِهِ يَسِيراً[اسيراً] لَمْ يُفِدْ عِوَضاً [غرضاً] وَ لَمْ يَقْضِ مُفْتَرَضاً.