|
|
|
|
|
|
6. احترام به ديگران مبلغ بايد به ديگران احترام گذاشته و به آنان شخصيّت دهد. افرادى همچون پيشينيان ؛ (قل الحمدللّه و سلام على عباده الّذين اصطفى )(602) (اى رسول بگو) ستايش مخصوص خداست و سلام بر بندگانش ، كسانى (همچون نوح ،ابراهيم ، و...) كه آنان را برگزيد. احترام و شخصيت دادن به مبلغان پيشين لازم است زيرا ايشان نيز همان رسالتى را بهدوش كشيده اند كه او ادامه دهنده آن است ؛ (شرع لكم من الدّين ما وصّى به نوحاً والّذى اوحينا اليك و ما وصّينا به ابراهيم و موسىو عيسى ان اقيموا الدّين و...)(603) ((شرع و آيينى را كه خداوند براى شما مسلمانان قرار داد، همان حقايق و احكامى است كهنوح را هم به آن سفارش كرد و بر تو اى رسول همان را وحى كرديم و به ابراهيم وموسى و عيسى هم سفارش نموديم كه دين خدا را به پا دارند.)) مبلغ بايد به بزرگسالان احترام بگذارد و به كودكان مهربانى كند؛ حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((ارحم من اهلك الصّغير و وقرّ الكبير))(604) قشر عظيمى از مردم كودكان هستند انسان هايى بسيار حساس وقابل رشد و آنان نيز همچون بزرگسالان براى خود شخصيت قائلند پس مبلغ بايد بهاين نيروى عظيم توجه كند، به آنان شخصيت بدهد و از توهين به آنان بپرهيزد كهرسول خدا عليهم السلام فرمود: ((اذلّ الّناس من اهان النّاس ))(605) ((ذليل ترين مردم كسى است كه به مردم اهانت كند.)) آن بزرگوار بخاطر احترام به كودكان آنان را با كنيه(فاميل ) صدا مى زد و هميشه مراقب بود كه لطمه اى به شخصيت آنان وارد نشود و روحشانآزرده نگردد. روزى رسول خدا عليهم السلام طفل شيرخوارى را از دايه اش گرفت و در آغوش كشيد.كودك لباس پيامبر عليهم السلام را خيس كرد و امفضل دايه او طورى طفل را از پيامبر عليهم السلام جدا كرد كه گريان شد. حضرتفرمود: ام فضل آرام باش لباس مرا آب پاك مى كند ولى چه چيز مى تواند غبار كدورتو رنجش را از قلب كودك برطرف كند؟(606) امام خمينى قدس سره فرمود: رهبر ما آن طفل 12 ساله (محمد حسين فهميده )اى است كه باقلب كوچك خود كه ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است با نارنجك خود را زيرتانك دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد.(607) قائل شدن شخصيت براى ديگران اختصاصى به مسلمانان ندارد پس اگر در افراد غيرمسلمان نيز امتيازاتى باشد، شخصيت دادن به آنان ، قدم مؤ ثرى در هدايتشان است . خداوند متعال در قرآن به بعضى از اهل كتاب شخصيت مى دهد؛ (و من اهل الكتاب من ان تاءمنه بقنطار يؤ دّه اليك )(608) ((بعضى از اهل كتاب (مسيحيان ) تا به آن حد درستكارند كه اگرمال بسيارى را به آنها امانت دهى آن را رد كنند.)) پيامبر در قبايلى كه اسلام مى آوردند رئيس قبيله را بر رياست باقى مى گذاشت تا بهشخصيت او لطمه اى وارد نشود. و در مدينه به نظرات ((سعد بن معاذ)) كه قبلاً رياستى در مدينه داشت احترام مى گذاشت(609). 7. برخورد مناسب با مخالفان مبلغ بايد گروه هاى مختلف مردم را بشناسد و به مواضع و افكار گروه هاى مخالف آشناباشد تا بتواند با هر يك ، مناسب با حال و افكارش برخورد كند. زيرا اولاً او مخالفزياد دارد؛ (و كذلك جعلنا لكلّ نبّى عدوّاً من المجرمين ...)(610) ((و همچنين براى هر پيامبرى دشمنى از بدكاران قرار داديم .)) و ثانياً مخالفانش يكسان نيستند. (لتجدنّ اشدّ الناّس عداوة للّذين امنوا اليهود و الّذين اشركوا و لتجدنّ اقربهم موّدةللّذين امنوا الّذين قالوا انّا نصارى ...)(611) ((بطور مسلّم يهود و مشركان را دشمن ترين مردم نسبت به مؤ منان خواهى يافت ولى آنها راكه مى گويند مسيحى هستيم چون در بين آنان افرادى از دنيا بريده وجود دارد واهل استكبار نيستند، نزديكترين دوستان به مؤ منان مى يابى .)) كاملاً روشن است كه ترحّم و اعتماد به دشمنان قسم خورده دين خدا، كه از هر فرصتىبراى ضربه زدن به رسول گرامى عليهم السلام و آرمان هاى مقدسش استفاده مى كنندمورد قبول خداوند متعال نيست . امّا به غير از دشمنان قسم خورده اسلام گروه هاى ديگرى نيز هستند كه هر يك برخوردخاصى را مى طلبند: 1- مخالفان بى آزار، كه بايد آنان را به حال خود واگذاشت همانگونه كهرسول خدا عليهم السلام عمل نمود و فرمود: (لكم دينكم ولى دين )(612). ((دين شما براى خودتان و دين من براى خودم .)) 2- بستگان منحرف كه مبلغ بايد آنان را انذار كند و به سوى حق بخواند و در صورتىكه زير بار نرفتند آنان را از خود براند و رابطه خويشاوندى خود را با آنان قطعكند. اين برخوردى است كه از حضرت نوح عليه السلام مى آموزيم كه تا آخرين لحظاتفرزند منحرفش را به حق دعوت كرد و سپس وحى رسيد كه : (يا نوح انّه ليس من اهلك انّه عمل غير صالح )(613) ((اى نوح ! فرزندتو، اهل تو نيست زيرا او را عملى ناشايسته است .)) 3- هوادارانى كه مخالف شده اند. خداوند متعال با اين گروه نيز با شدّت برخورد مىكند زيرا ضرر اينها بسيار زياد است و با روى گرداندن از دين خدا روحيه مؤ منان ديگررا نيز تضعيف مى كنند؛ (و من يرتدد منكم عن دينه فيمت و هو كافر فاولئك حبطت اعمالهم فى الّدنيا و الاخرة)(614) ((و كسى از شما كه از دينش برگردد و بميرد در حاليكه كافر است . پس ايشاناعمالشان در دنيا و آخرت نابود مى شود.)) 4- افراد ترسو و متملّق كه بخاطر ترس ، هميشه مبلغ را در حركت هاى انقلابى دلسردمى كنند و بخاطر چاپلوسى عيب ها و نواقص او را تذكر نمى دهند كه حضرت على عليهالسلام وظيفه مبلغ را در مقابل اين گروه روشن مى كند و مى فرمايد: با ترسوها مشورت نكن و افراد متملق را از خود بران . آن بزرگوار براى توجه دادن به اين صفت زشت مى فرمود: با من مثل شاه حرف نزنيد. هر چه به ذهنتان رسيد تذكر دهيد. پياده دنبال اسب من ندويد و مانند بعضى بردگان خود را نبازيد. 8. حضور در صحنه تنها استفاده از سخن در تبليغ ثمر چندانى ندارد زيرا پشتوانه سخنعمل است . مبلغ بايد به ابراهيم خليل عليه السلام اقتدا كند كه تنها با سخن ، بر ضدكفر و بت پرستى قيام نكرد بلكه تبر به دوش گرفت و با وارد شدن به بتخانه ،تمامى بت ها را، به جز، بت بزرگ از بين برد. (فجعلهم جذاذاً الاّ كبيراً لهم لعلّهم اليه يرجعون )(615) (( (ابراهيم پس از وارد شدن به بتخانه ) همه بت ها را به جز بت بزرگ درهم شكست تا(در مقام شكايت ) به او رجوع كنند. (و با عاجز ديدنش از جواب متوجه خداى يگانهشوند) )) با گوشه نشينى و انزوا، نمى توان مبلغ دينِ خدا بود. دور بودن از صحنه هاى اجتماعسبب مى شود كه مبلغ از اوضاع و احوال آگاه نشود و مبلغ ناآگاه ازمسايل جامعه ، نمى تواند توفيق زيادى داشته باشد. بنابراين مبلغ بايد در زمينه هاى مختلف ، در كارهاى خوب با مردم همكارى كند؛ (و تعاونوا على البّر والتّقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان )(616) ((شما بايد در نيكوكارى و تقوا به يكديگر كمك كنيد و از همكارى در گناه و ستمكارىبپرهيزيد.)) مبلغ هميشه به فكر خدمت به مردم است بنابراين زمان و مكان تبليغ ، مشكلات ، خطرات وسختى هاى آن و آزارهاى مردم و... نمى تواند او را لحظه اى از انجام وظيفه باز دارد.همانگونه كه حضرت موسى عليه السلام حتى درحال فرار از قوم فرعون به كمك دختران حضرت شعيب رفت و به وظيفه خودعمل كرد. دخترانى كه به خاطر حيا مايل نبودند همراه با مردان گوسفندان خود را از چشمهآب سيراب كنند؛ (... قال ما خطبكما قالتا لانسقى حتّى يصدر الرّعاء و ابونا شيخ كبير فسقى لهما ....)(617) (( (موسى ) گفت شما (دختران ) اينجا چه مى كنيد و كار مهمّتان چيست ؟ پاسخ دادندمنتظريم تا چوپانان گوسفندانشان را سيراب كنند تا ما هم به گوسفندان آب دهيم وپدر ما، پيرى سالخورده است . پس موسى گوسفندانشان را سيراب كرد.)) 9. آشنايى با علوم اسلامى و احكام شرعى از آنجا كه قسمت مهمى از دستورات دينِ مقدس اسلام ، احكام فرعى ، همچون حرام وحلال است ، مبلغ بايد با اين احكام به خوبى آشنايى داشته باشد و در صورتى كهپاسخ صحيح يك مسئله شرعى را نمى داند، از پاسخ غير يقينى خوددارى كند كه خداوندبزرگ از اين عمل نهى فرموده است : (و لا تقولوا لما تصف السنتكم الكذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا على اللّه الكذب انّالّذين يفترون على اللّه الكذب لا يفلحون )(618) ((به خاطر دروغى كه زبان هاى شما توصيف ميكند، نگوييد اينحلال است و آن حرام ، تا بر خدا افترا ببنديد، كسانى كه به خدا دروغ مى بندندرستگار نخواهند شد.)) و در صورتى كه مسئله اى شرعى بطور اشتباه به مردم گفته شود، در صورت امكان ،شخص سؤال كننده بايد از اشتباه در آيد(619) كه اين ، در مواردى مشكلاتى را براىگوينده فراهم مى كند. مبلغ بايد در مسايل شرعى فتواى مرجع تقليدى را بگويد كه مردم از آن تقليد مى كننددر صورتى كه خود، مجتهد است و صاحب فتوا، نمى تواند نظر و فتواى خود را بگويدمگر اينكه مخاطبان ، مقلّد او باشند. گفتن حدودِ واقعى احكام شرعى ، لازم است تا مردم دراين مسايل دچار افراط و تفريط نشوند. آشنايى عملى با مسايل شرعى همچون كفن و دفن ، تلقين و نماز بر ميّت و ... از امورىاست كه مبلغ هميشه بايد براى انجام آنها، آمادگى داشته باشد. با توجه به سنخيّتى كه بين علوم انسانى (روانشناسى ، جامعه شناسى ، اقتصاد و... )و معارف الهى وجود دارد و اين علوم ، موضوع احكام شرعى را روشن مى كنند، شناخت آنهابراى مبلغ لازم است زيرا سر و كار او با روح و روان مردم و جامعه انسانى است و تبليغو تبيين مسايلى همچون مُضاربه ، مُزارعة و... آشنايى با مبانى اقتصادى ومسايل علم اقتصاد را مى طلبد. خصوصاً امروزه كهمسايل جديدى همچون بانك ، بيمه ، ارز، تورم ، گرانى ، بودجه ، ماليات ، عوارض ، و... در جامعه مطرح است كه بايد احكام شرعى آنها براى مردم بيان شود. بطور كلى نياز مبلغ به علم فقه ، كلام ، تفسير، تاريخ ، حديث ، اديان واخلاق يكضرورت است . آشنايى مختصر با فنون مختلف نير عاملى مؤ ثر در جذب مردم است . خوب است مبلغ باچيزهايى كه در محيط تبليغى اش ، امتياز به حساب مى آيند بيگانه نباشد. در اجتماع شاعران ، آشناى با شعر، در جمع اديبان ، قادر بر نوشتن مقاله اى ادبى . درمحيطهاى دانشجويى ، آشنا با اصطلاحات علمى و ... و در يك كلام مبلغى همه فن حريفباشد تا از راه هاى مختلف بتواند مردم را به دين خدا بخواند؛ (ادع الى سبيل ربّك بالحكمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن )(620) (( (اى رسول ) خلق را با حكمت و برهان و پند و اندرز نيكو به سوى پروردگارتبخوان و با آنان به طريقى كه نيكوتر است ، مناظره كن .)) رسول خدا عليهم السلام پهلوانى را به اسلام دعوت كرد؛ پهلوان گفت : اگر حق باشد مى پذيرم . حضرت با او كشتى گرفت و دو بار او را بهزمين زد كه سبب تعجب پهلوان شده بود ولى باز هم ايمان نياورد(621). در بين علماى اسلام ، مرحوم شيخ بهاءالدين عاملى (معروف به شيخ بهايى ) از علماىذوفنون بود كه در معمارى ، رياضى ، فقه ، شعر، سحر، سياستمدارى و ...متخصصبوده است .(622) 10. توجه به نسل نو بررسى نيروهايى كه قابليت تبليغ دارند لازم است و مبلغ بايد اين نيروها را بشناسد.همانگونه كه حضرت عيسى عليه السلام در پى شناخت اين نيروها بود و فرمود: (من انصارى الى اللّه قال الحواريون نحن انصار اللّه )(623) ((كيست كه با من دين خدا را يارى كند؟ حواريّون گفتند: ما يارى كنندگان دين خداييم .)) رسول خدا عليهم السلام مى فرمود: ((هر كس متولد شد يا از دنيا رفت مرا خبر كنيد تا هر لحظه در جريان آمار مسلمين باشم .)) بله ، وظيفه پيامبران و اولياى الهى است كه از اينمسايل آگاه باشند. از بين نيروهايى كه قابليت تبليغ دارند نسل نو و قشر جوان و نوجوان اهميت بيشترىدارند. لذا امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ((عليك بالاحداث فانّهم اسرع الى كلّ خيرٍ))(624) ((به نوجوانان توجه كن زيرا آنان سريعتر به هر خوبى روى مى آورند.)) در طولِ تاريخ ، جوانان نمونه اى سراغ داريم كه به خوبى درخشيده اند؛ حضرت على عليه السلام در سن 10 سالگى بهرسول خدا عليهم السلام ايمان آورد(625). قرآن معرفت و ايمان و تسليم نوجوانى بناماسماعيل عليه السلام را كه در برابر فرمان خدا حاضر به شهادت شد براى تربيتنسل بشر در طول تاريخ نقل مى كند.(626) در داستان طالوت و جالوت كه رهبران حق و باطل بودند مى خوانيم كه با وجود كم بودنطرفداران حق ، نوجوانى به نام داود عليه السلام از ميان آنها برخاست و با قدرت ايمان، جالوت سردمدار كفر آن زمان را كشت . قرآن از اين شهامت و شجاعت قدردانى كرده است وخداوند متعال اين نوجوان را به مقام پيامبرى رساند؛ (و قتل داود جالوت فاتاه اللّه الملك )(627) اسامه كه جوانى 18 ساله بود به فرمان پيامبر عليهم السلام فرمانده جنگ شد و تمامبزرگان قريش ماءمور به اطاعت از او شدند(628). ((مصعب )) جوانى كه به نمايندگى از پيامبر عليهم السلام به مدينه رفت و زمينه رابراى ورود و هجرت رسول خدا عليهم السلام فراهم آورد، بنيانگذار اسلام در مدينه شد واولين نماز جماعت را برپا كرد.(629) پيامبر اكرم عليهم السلام جوانى 21 ساله بنام ((عَتّاب )) را فرماندار مكه قرارداد(630) و فرمود: من بهتر از تو سراغ ندارم و در پاسخ اعتراضات مردم فرمود:كمال به سن نيست او با كمىِ سن ، برتر است . بسيارى از اصحاب پيامبر اكرم عليهم السلام را جوانانتشكيل مى دادند و در جبهه با ايشان مى جنگيدند. و بسيارى از دلاور مردان جبهه هاى جنگ دركشور مقدس ايران بر ضد نيروهاى عراقى جوانان بودند. مبلغ بايد روحيه و شرايط اينگروه را به خوبى بشناسد تا بتواند با آنان برخوردى مناسب داشته باشد. روحيه كودك با ((لهو))، نوجوان با ((لعب ))، جوان با((زينت ))،ميانسال با ((تفاخر))، و پير با ((تكاثر)) سازگار است ، بنابراين جوان بطورفطرى شيك پوشى را دوست دارد و مبلغ بايد با توجه به اين روحيه با او گفتگو كند.اين حالت ها از آيه قرآن استفاده مى شود: (انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر فىالاموال و الاولاد)(631) مبلغ بايد بداند كه قلب جوان از قلب پير رقيق تر و زمينه پذيرش حق و حركت بهسوى كمال در او بيشتر است ؛ امام صادق عليه السلام فرمودند: ((انّ قلب الشّابّ ارقّ من قلب الشّيخ ))(632) همانگونه كه زمينه پذيرش حق در جوانان زياد است ،احتمال انحراف آنها نيز زيادتر است . به هميندليل حضرت على عليه السلام دستور مى دهد كه به فرزندان خود علوم و معارف اسلامىرا بياموزيد تا در برابر افكار انحرافى بيمه شوند؛ ((علّموا صبيانكم من علمنا ما ينفعهم اللّه به لا تغلب عليهم المرجئة براءيها))(633) 11. استمداد از خداوند از آنجا كه مبلغ ، منسوب به اسلام و دين است ، تمام كارهايش زير نظر مردم است . گناهشبا گناه ديگران فرق دارد همانگونه كه خداوند به زنان پيامبر مى فرمايد: چونخانواده رسول خداييد عمل خلاف شما گناهش دو برابر زنان ديگر است . بنابراين مبلغبايد كاملاً مواظب باشد و بخاطر سالم ماندن از خطرات به خدا پناه ببرد و از او كمكبجويد. در انجام دستورهاى الهى مقيد باشد. در حرف زدن دقت كند و كمتر از ديگرانشوخى كند. در غذا خوردن مراعات حال مردم را بكند. در ساختمان ، لباس ، مركب ، مهمانى ها، دوستان ، كار و تجارت و هر گونه حركتِسياسى ، اجتماعى ، اقتصادى دقت كند كه خلاف شاءن يك مبلغ اسلام نباشد و او رااز زىّخود خارج نكند. كسى كه مى خواهد با فكر مردم كار كند بايد فكر مردم با او موافقباشد. مبلغ بايد قبل از تبليغ با دعا وخواندن آية الكرسى ، دادن صدقه و استعاذه واقعىخودش را نزد خداى بزرگ بيمه كند. اگر مطالب او در حال تبليغ تمام شد مردم را با حرف بافىمعطل نكند. اگر مطالعه نكرده است سخنرانى نكند اگر چند نفرقبل از او برنامه داشته اند، برنامه خود را بسيار كوتاه كند بيان لطيفه هايى كهبدآموزى نداشته باشد براى تنوع و تقويت روحيه مردم خوب است . و لازم استقبل از تبليغ استراحتى كرده باشد . اين موارد و تمام مسايلى كه در اين كتاب مطرح شد تنها با آموختن ، عملى نمى شود مگراينكه لطف و عنايت خداوند شامل حال مبلغ شود و اين لطف و رحمت بجز استمداد از درگاه آنخالق يكتا ميسر نيست . هشدارها: هشدارهايى به مبلغ 1. پرهيز از دنيا و برترى طلبى مبلغى كه دنيا طلب است و در ماديات غرق شده ، آيا مى تواند به مردم بگويد: اى مردم !بنده دنيا نباشيد، دنيا وسيله است . دنيا جاى ماندن نيست . خدا را به دنيا نفروشيد؟ و... آيا مردم نخواهند گفت : (اتامرون الناس بالبّر و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكتاب )(634) ((آيا مردم را به نيكى امر مى كنيد و خود از ياد مى بريد در حاليكه كتاب را تلاوت مىكنيد؟)) كسانى مى توانند مردم را از دنيا طلبى نهى كنند كه حبّ دنيا در دلشان نباشد؛ (فخرج على قومه فى زينته قال الّذين يريدون الحيوة الدّنيا ياليت لنامثل ما اوتى قارون انّه لذو حظّ عظيم و قال الّذين اوتوا العلم ويلكم ثواب اللّه خير لمن امنو عمل صالحاً...)(635) ((پس قارون با زيورش بر قوم خود ظاهر شد. مردم دنياطلب گفتند: اى كاش همانقدر كهاز مال دنيا به قارون داده شده كه از نعمت هاى سرشارى برخوردار است به ما هم عطا مىشد و كسانى كه به آنان مقام علم و معرفت داده شده بود (به آن دنيا پرستان ) گفتند:واى بر شما ثواب خدا براى كسى كه ايمان آورده وعمل صالح انجام داده است (از اين دارايى دو روزه قارون ) بهتر است .)) مبلغ بايد از برترى طلبى پرهيز كند زيرا خداوندمتعال خانه آخرت يعنى بهشت ابدى را مخصوص كسانى قرار داده است كه مستكبر نيستند ودر زمين سركشى و فساد نمى كنند. (تلك الدّار الاخرة نجعلها للّذين لا يريدون علوّا فى الارض و لا فساداً و العاقبة للمتقّين)(636) انسانى كه برترى طلب باشد ارزشى براى ديگرانقائل نيست . خود محور و خودبين است و بر خلاف دستور خداوند كه فرمود: (و شاورهم فى الامر)(637) ((در كارهابا مردم مشورت كن )) به آنها بى توجهى مىكند. 2. پرهيز از سخن بدون علم و عمل كاملاً روشن است كه مبلغ بايد سخن بگويد. ولى هر سخنى مطلوب نيست ، مبلغ بايدبگونه اى سخن بگويد كه : زيبا ولى بى محتوا نباشد. زيرا: (شياطين الانس و الجنّ يوحى بعضهم الى بعض زخرفالقول غروراً...)(638) ((شيطان هاى انس و جن بعضى از آنها با بعض ديگر، سخنان آراسته ظاهر فريب اظهاركنند.)) بى مطالعه نباشد. يعنى جوانب مختلف سخن را با مطالعه قبلى بررسى كند و نسبت بهآنها آگاه شود زيرا خداوند متعال مى فرمايد: (و لا تقف ما ليس لك به علم انّ السّمع و البصر و الفؤ اد كلّ اولئك كان عنه مسؤولاً)(639) (( (اى انسان !) آنچه را كه نسبت به آن آگاهى ندارىدنبال مكن كه چشم و گوش و دل همه مسئولند.)) بدون علم نباشد كه سخن بدون آگاهى نزد خدا گناه بزرگى است ؛ (و تقولون بافواهكم ما ليس لكم به علم و تحسبونه هيّناً و هو عنداللّه عظيم )(640) ((و شما چيزى را با زبان هايتان مى گوييد كه به آن علم نداريد و كار راسهل و كوچك مى پنداريد در صورتى كه نزد خدا بسيار بزرگ است .)) مبلغ بايد با بينش كامل مردم را به سوى خدا بخواند. همانگونه كهرسول خدا عليهم السلام عمل مى كرد؛ (ادعوا الى اللّه على بصيرة انا و من اتّبعنى )(641) ((من و پيروانم ، خلق را با بصيرت به سوى خدا مى خوانيم .)) و بدون عمل نباشد كه مبلغ آگاه ، ولى بى عمل ، موعظه هايش در قلب ها اثرى نمى كند؛ ((انّ العالم اذا لم يعمل بعلمه زلّت موعظته عن القلوب ))(642) و به خاطر عمل نكردن به علم خود سرزنش مى شود؛ (لم تقولون ما لا تفعلون )(643). ((چرا آنچه انجام نمى دهيد بر زبان جارى مى كنيد؟!)) (اتامرون الّناس بالبرّ و تنسون انفسكم )(644) ((آيا مردم را به نيكى امر مى كنيد و خود را فراموش مى كنيد؟!)) اين گونه سخن گفتن ، سخت خداوند را به خشم و غضب مى آورد؛ (كبر مقتاً عنداللّه ان تقولوا مالا تفعلون )(645) و مقام عالم بى عمل را تا حد حمار، تنزّل مى دهد؛ (مثل الّذين حمّلوا التّوراة ثم لم يحملوها كمثل الحماريحمل اسفاراً)(646) ((وصف كسانى كه علم تورات را تحمل كردند سپس خلاف آن راعمل كردند همانند اُلاغى مى باشند كه كتاب هايى بر پشتحمل مى كند.)) 3. پرهيز از بدعت ، تحريف و التقاط دين مقدس اسلام ، دين كاملى است و در همه زمينه ها، معيار و دستور دارد كه اين دستورات را،دانشمندان متخصص در دين ، يعنى مجتهدين جامع الشرايط، با استفاده از كتاب و سنت براىمردم روشن مى كنند. بنابراين مبلغ بايد دقت كند كه مطلبى غير دينى را در دين ،داخل نكند كه دروغ بستن به خدا و رسولش عملى حرام است (647). بايد دقت كند كه آيات قرآن را با راءى و انديشه خود تفسير نكند كه تفسير كننده بهراءى ، جايش آتش جهنم است ؛ ((من فسّر القران براءيه فقد افترى على اللّه الكذب ))(648) ((كسى كه قرآن را باراءى خويش تفسير كند، به تحقيق بر خداوند دروغ بسته است .)) كسى كه سخنان خدا را بر اساس هوى و هوس تغيير دهد از عذاب روز قيامت در امان نيست ؛ (و اذا تتلى عليهم اياتنا بيّنات قال الّذين لا يرجون لقاءنا ائت بقران غير هذا او بدّلهقل ما يكون لى ان ابدّله من تلقاء نفسى ان اتّبع الاّ ما يوحى الىّ انّى اخاف ان عصيتربّى عذاب يوم عظيم )(649) ((و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى شود كسانى كه اميد ملاقات ما (روز قيامت) را ندارند (به رسول ) مى گويند، قرآنى غير از اين بياور و يا آن راتبديل كن . بگو من حق ندارم كه آن را از پيش خود تغيير دهم . فقط از چيزى كه بر منوحى مى شود، پيروى مى كنم . من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم ، از مجازات روزبزرگ (قيامت ) مى ترسم .)) يكى از خصوصيات دشمنان خدا، تحريف حقايق است ؛ (قالوا ليس علينا فى الاميّيّن سبيل و يقولون على اللّه الكذب و هم يعلمون )(650) ((گفتند: براى ما (پيروان كتاب تورات خوردنمال غير) اشكالى ندارد اين سخن را به دروغ به خدا نسبت ندهند در حاليكه آگاهند.)) (و انّ منهم لفريقاً يلؤ ون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب ويقولون هو من عند اللّه و ما هو من عند اللّه و يقولون على اللّه الكذب و هم يعلمون)(651) ((در ميان آنها (يهود) كسانى هستند كه هنگام تلاوت كتاب (خدا) زبان خود را چنان مىپيچند كه گمان كنيد (آنچه را مى خوانند) از كتاب (خدا) است در حاليكه از كتاب (خدا)نيست (حتى صريحاً) مى گويند: آن از طرف خداست با اينكه از طرف خدا نمى باشد و بهخدا دروغ مى بندند در حاليكه آگاهند.)) برخى از اين دشمنان ، تحريف لجوجانه مى كنند يعنى علاوه بر تحريف ، جملات استهزاآميز نيز مى گويند؛ (فبدّل الّذين ظلموا قولاً غير الّذى قيل لهم فانزلنا على الّذين ظلموا رجزاً من الّسماء بماكانوا يفسقون )(652) ((اما افراد ستمگر اين سخن را تغيير دادند (و به جاى آن جمله استهزاآميزى مى گفتند) لذا،بخاطر فسقشان عذابى از آسمان بر آنان فرستاديم .)) نتيجه اين تحريف ها عذاب سخت الهى است پس مبلغ بايد از تحريف حقايق به هرشكل و صورتى بپرهيزد. مخلوط كردن حق و باطل با هم ، التقاط است كه گناهش كمتر از تحريف نيست و گمراهىمردم را در پى دارد؛ (قال فما خطبك يا سامرىّ قال بصرت بما لم يبصروا به فقبضت قبضة من اثرالرّسول فنبذتها و كذلك سوّلت لى نفسى )(653) (( (موسى رو به سامرى كرد و) گفت : چرا چنين كارى را انجام دادى اى سامرى ؟! گفت : منچيزى ديدم كه آنها نديدند من قسمتى از خاك جاىِ پاىرسول (جبرئيل ) را گرفتم . سپس آن را درون گوساله طلايى افكندم و اينچنين نفْس منمطلب را در نظرم جلوه داد.)) حضرت على عليه السلام جمله اى دارند كه به همين مطلب اشاره دارد: ((ولكن يؤ خذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولى الشّيطان على اوليائه))(654) ((و اما چون قسمتى از حق و قسمتى از باطل فراگرفته و درهم مى گردد در آن هنگامشيطان بر دوستانِ خود، تسلط پيدا مى كند.)) آن بزرگوار، متوجه شد كه حسن بصرى ، گفتگوهاى او را مى نويسد. پرسيد: چه مىنويسى ؟ گفت : مطالب حكيمانه تورا يادداشت مى كنم و مطالبى هم از خودم به آنهااضافه كرده و براى مردم سخنرانى مى كنم . حضرت به او فرمود: سامرى نيز همين كار را مى كرد. او مى گفت من آثاررسول را گرفتم و با هنر خودم در آميختم و گوساله اى ساختم كه مردم را منحرف كنم . آرى ، هر كس براى غير خدا، سخنرانى كند. آيات و رواياتى كه از آثاررسول و وحى است با مطالبى برخاسته از هوى و هوس خود مخلوط كرده و به مردم ارائهدهد، كار سامرى را انجام داده است به همين دليل است كه حضرت رو به مردم كرد و فرمود: ((اما ان لكل قوم سامرياً و هذا سامرى هذه الامّة ))(655) ((آگاه باشيد هر قومى يك سامرى دارد و اين شخص ، سامرى اين امت است .)) 4. پرهيز از تحليل هاى غلط پيش بينى هاى غلط، به شخصيت مبلغ لطمه مى زند.تحليل مسايل و پيش بينى حوادث آينده اگر با علم و آگاهى نباشد اشتباه از آب در مىآيد بنابراين تا روشن نشدن جوانب مختلف يك مسئله نبايد آن را تكذيب يا تصديق نمودكه خداوند به خاطر همين كار منكران را سرزنش مى كند و مى فرمايد: (بل كذّبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لمّا ياتهم تاءويله كذلك كذّب الّذين من قبلهم فانظركيف كان عاقبة الظالمين )(656) (( (آنها از روى علم و دانش قرآن را انكار نمى كنند) بلكه آنها چيزى را تكذيب كردند كهاز آن آگاهى نداشتند و هنوز واقعيتش بر آنان روشن نشده بود. پيشينيان آنها نيز اينگونهتكذيب كردند. پس ، ببين كه عاقبت كار ظالمان چگونه بود.)) مبلغ بايد از داخل شدن در مباحث مبهم و گيج كننده پرهيز كند كه خود نيز حيران مى شود. (الم تر انّهم فى كل وادٍ يهيمون )(657) ((آيا نديدى كه آنان در هر وادى حيرانند.)) بسيار روشن است كسى كه بر مباحث فلسفى تسلطكامل ندارد از اين طريق نمى تواند وجود خداوندمتعال را ثابت كند بلكه شبهات فراوانى را نيز بوجود مى آورد پس بايد مسايلى رامطرح كند كه براى خودش حل شده است و قدرت بيان آن را دارد و مخاطبانش نيز آن را مىفهمند. 5. پرهيز از غفلت مبلغ هرگز نبايد خود را بيمه بداند. اگر لحظه اى غفلت كند سقوط مى كند، همانند يكراننده كه با وجود داشتن گواهينامه ، ماشين سالم و همه امكانات بخاطر لحظه اى غفلتنابود مى شود يكى از مراجع تقليد مى گفت : خداوند لحظه اى حافظه ام را گرفت بطورى كه حتى نامخودم را نيز فراموش كردم . آرى غفلت از مسئوليت بزرگ تبليغ عواقب شومى را در پىخواهد داشت . خداوند متعال به پيامبرش عليهم السلام مى فرمايد: اگر نسبت ناروايى به ما بدهى رگ حيات تو را قطع مى كنيم ؛ (و لو تقوّل علينا بعض الاقاويل ... ثمّ لقطّعنا منه الوتين )(658) در جاى ديگر هشدار مى دهد كه اگر لحظه اى سراغ غير ما بروى تماماعمال تو نابود مى شود و از زيانكاران خواهى بود؛ (لئن اشركت ليحبطنّ عملك و لتكوننّ من الخاسرين )(659) ما بايد بدانيم كه دشمنانمان زيادند و به صورت هاى مختلف زمينه غفلت و انحراف رابوجود مى آورند. گاهى اطلاعات وارونه مى دهند: (... و قلّبوا لك الامور)(660) گاهى مى ترسانند: (انّ الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم )(661) ((آنان گفتند) مردم براى (حمله به ) شما اجتماع كرده اند پس از آنها بترسيد.)) گاهى با زرق و برق زندگيشان : (لا تمدّن عينيك الى ما متّعنا به ازواجاً منهم )(662) ((چشم خود را به نعمت هايى كه به بعضى از آنها داديم ميفكن .)) گاهى با رفت و آمدهايشان دلهره ايجاد مى كنند: (لا يغرّنّك تقلّب الذّين كفروا فى البلاد)(663) ((رفت و آمد (پيروزمندانه ) كافران در شهرها تو را نفريبد.)) بهر حال وسوسه ها ، طاغوت ها، منافقان ، اطرافيان ، موهومات ، حوادث تلخ و شيرين ،رقيبان و حسودان و... هر كدام دامى براى از بين بردن توجه مبلغ به خداوند وغافل نمودن او هستند كه جز با عنايت خاص پروردگار امكان نجات نيست . خداوند همه راحفظ كند. 6. پرهيز از نپذيرفتن مسئوليت تبليغ يك جهاد فرهنگى است و شانه خالى كردن از زير بار اين مسئوليت در واقع فراراز جنگ است . روزى شيخ عباس قمى محدّث بزرگوار در روستايى از مشهد مهمان شد. اوپس از نشستن و احوالپرسى مشغول نوشتن شد. گفتند امروز، روز استراحت است . فرمود:آيا شما راضى هستيد من از مسئوليتم شانه خالى كنم ؟ مى گوييد نان امام زمان عليهالسلام را بخورم و كار نكنم ؟ گفتند: غذاى امروز از سهم مبارك امام نيست . بهتر است امروزكار نكنيد. فرمود: آيا صحيح است در برابر نعمت هاى الهى بيكار باشم ؟ مبلغى كه از زير بار مسئوليت شانه خالى كند خداوندمتعال بر او سخت خواهد گرفت . 7. پرهيز از مواضع تهمت مبلغ بايد از انجام كارهايى كه سبب مى شود مورد تهمت قرار گيرد، پرهيز كند. زيراكسى كه خودش را در موضع تهمت قرار دهد نبايد كسى را كه به او گمان بد برده استسرزنش كند؛ ((من وضع نفسه مواضع التّهمة فلا يلو منّ من اساء به الظنّ))(664) حتى المقدور بايد جلساتش علنى باشد. اگرمنزل و ماشين او مال مردم است و او استفاده مى كند، بگويد از مردم است . با هر كسى عكسىنگيرد و در هر مهمانى شركت نكند. در مغازه سرمايه داران بد نام يا گمنام ننشيند گاهىكه اظهار علاقه به شخصى مى كند دليلش را براى مردم بگويد. اگر مبلغِ معروفىاست از سخنانش نوار بگيرد تا مطلبى را به او نسبت ندهند. در انتخابات طرفدار يك كانديداى خاص نشود و بطور كلى از گفتن هر گونه كلام وانجام هر حركتى كه سبب سوء ظنّ مردم مى شود پرهيز كند. 8. پرهيز از استبداد و تفرقه سلطه طلبى و زورگويى ، راهِ معتقد كردن مردم به دستورات الهى نيست ؛ (فذكّر انّما انت مذكّر لست عليهم بمصيطر)(665) (( (اى رسول ) به آنان تذكر بده ، (اما بدان كه ) تو فقط تذكر دهنده اى و بر آنهاسلطه و سيطره اى ندارى (تا آنان را بر ايمان آوردن مجبور كنى ).)) مردم را با نرمى و آزادانه بايد به دين خدا كشاند و استبداد و ايجاد جوّ اختناق ممكن استبراى مدتى مردم را مطيع ظاهرى دستورات الهى كند، امّا اگر ايمان واقعى در كار نباشد،در اولين فرصت به همه چيز پشت پا خواهند زد. اين مسئله در طرف كفر هم صادق استهمانگونه كه فرعون نتوانست با استبداد و زور، مانع از اعتقاد جادوگران به خداى موسىعليه السلام شود. همان فرعونى كه انتظار داشت ، ايمان آوردنِ جادوگران هم با اجازه اوباشد؛ (قال فرعون امنتم به قبل ان اذن لكم )(666) ((فرعون گفت : آيا به خداى موسى ايمان آورديدقبل از اينكه من به شما اجازه دهم ؟.)) مبلغ بايد از ايجاد تفرقه پرهيز كرده منادى وحدت باشد كهرسول خدا عليهم السلام با عاملان تفرقه بيگانه است ؛ (انّ الذين فرّقوا دينهم و كانوا شيعاً لست منهم فى شى ءٍ)(667) (( (اى رسول ما) كسانى كه آيين خود را پراكنده ساختند و به دسته هاى گوناگون (ومذاهب مختلف ) تقسيم شدند تو هيچگونه ارتباطى باآنان ندارى .)) آيا تاكنون ديده ايد كه بين رسولان الهى جدايى و تفرقه باشد؟ تفرقه و جدايى بينكسانى كه دعوت به خدا مى كنند، معنا ندارد. و مؤ منان نيز آنان را از هم جدا نمى دانند؛ (و لا نفرّق بين احدٍ من رسله )(668) (مؤ منان مى گويند:) ما در بين پيامبران الهى فرق نمى گذاريم .)) گرچه هشدارها محدود به اين چند جمله نيست ولى كتاب قطور مى شود و حوصله خواندن ونوشتن نيست . اميد است اين نوشته كه مولود آيات و روايات است بتواند راهنمايى براىاهل قلم و سخن باشد و اگر خداوند توفيق دهد يادداشت هاى ديگرى را كه برخاسته ازتجربيات و نكات قرآنى است در آينده منتشر خواهم كرد. خداوندا روح انبيا و اوصيا و شهدا و علما و تمام كسانى را كه برگردن ما حق دارند از ماراضى بفرما. والسلام
|
|
|
|
|
|
|
|