بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 3, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     004 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     017 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     019 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
 

 

 
 

4739 جودالدّنيا فناء، و راحتها عناء، و سلامتها عطب، و مواهبها سلب. بخشندگى دنيا نيستىاست، و آسايش آن رنج است، و سلامتى آن هلاكت است، و بخششهاى آن ربوده شونده است،«بخشندگى دنيا نيستى است» يعنى اين است كه اهل خود را فانى و نيست ميكند پس گويانيستى را بايشان مى‏بخشد، و ممكن است كه مراد اين باشد كه آنچه را مى‏بخشد فانيستو نيست شونده. و «آسايش آن رنج است» يعنى آميخته برنج است و بى رنج نمى‏باشد، ياعاقبت آن رنج است. و «سلامتى آن هلاكت است» يعنى عاقبت آن هلاكت است.

4740 جانبواالكذب فانّه مجانب الايمان. دورى كنيد از دروغ پس بدرستى كه آن دورى كننده است ازايمان، يعنى نزديك ايمان نمى‏آيد و اين نهايت مذّمت آنست. و مراد اين است كه كسىكه دروغ گويد ايمان ندارد يعنى ايمان او كامل نيست و بمرتبه ناقص است كه گوياايمان ندارد.

4741 جانبواالغدر فانّه مجانب القرآن. دورى كنيد از بيوفائى، پس بدرستى كه آن دورى كننده استاز قرآن، زيرا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 362

كه قرآن مجيد ناطق است بمدح وفاى بعهدها و وعدها و ترغيب در آنو ذمّ خلاف آن، و منع از آن، پس كسى كه بيوفائى كند دورى كننده است از قرآن و بآناعتبار نسبت آن باصل بيوفائى داده شده.

4742 جانبواالخيانة فانّها مجانبة الاسلام. دورى كنيد از خيانت پس بدرستى كه خيانت دورى كردناز اسلام است، و ممكن است كه «مجانبة» بكسر نون خوانده شود و ترجمه اين باشد كه:بدرستى كه خيانت دورى كننده از مسلمانى است، بر قياس فقره سابق كه بيوفائى را دورىكننده از قرآن فرموده‏اند.

4743 جانبواالتّخاذل و التّدابر و قطيعة الارحام. دورى كنيد از ترك يارى يكديگر، و پشتگردانيدن بيكديگر، و بريدن از خويشان. مراد نهى مؤمنان است از ترك يارى يكديگر.«پشت گردانيدن بيكديگر» يعنى متوجّه يكديگر نشدن و الفت با يكديگر نكردن.

4744 جمالالرّجل الوقار. زيبائى مرد وقارست، يعنى تمكين‏داشتن و سبكى‏نكردن يا بردبارى بودنو زود از جا بر نيامدن.

4745 جمال الحرّتجنّب العار. زيبائى مرد آزاده دورى گزيدن از عيب و عار است.

4746 جانبواالاشرار و جالسوا الاخيار. دورى كنيد از بدان و همنشينى كنيد با نيكان، بسبب آنچهمكرّر مذكور شد كه شيوه همنشين در همنشين سرايت ميكند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 363

4747 جمالالمؤمن ورعه. زيبائى مؤمن پرهيزگارى اوست.

4748 جمال العبدالّطاعة. زيبائى بنده فرمانبردارى اوست.

4749 جمال العيشالقناعة. زيبائى زندگانى قناعت است، يعنى اين كه با قناعت باشد تا اين كه تعب وزحمتى در آن نباشد.

4750 جمالالاحسان ترك الامتنان. زيبائى احسان ترك منت گذاشتن است.

4751 جمالالقرآن البقرة و آل عمران. زيبائى قرآن سوره بقره و سوره آل عمران است، و ظاهر ايناست كه اين باعتبار كمال بلاغت آنها باشد و افزونى آنها در آنها بر ساير سورچنانكه در حديث وصف آنها به «زهر اوين» شده يعنى دو سوره روشن يعنى روشن در اعجازچنانكه سيد محقق امير سيد شريف در حواشى كشاف گفته.

4752 جمالالمعروف اتمامه. زيبائى احسان تمام كردن آنست.

4753 جمالالعالم عمله بعلمه. زيبائى عالم عمل كردن اوست بعلم خود.

4754 جمالالعالم نشره، و ثمرته العمل به، و صيانته و ضعه فى اهله.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 364

زيبائى علم پراكنده‏كردن آنست، و ميوه آن عمل كردن به آنست، ونگاهدارى آن گذاشتن آنست در اهل آن، يعنى آموختن آن باهل آن تا هميشه محفوظ بماندو بموت عالم باطل نشود، و ممكن است كه مراد اين باشد كه نگاهدارى آن اين است كهبگذارد آن را در اهل آن، يعنى بغير اهل آن نياموزد.

4755 جهادالنّفس مهر الجنّة. جهاد با نفس كابين بهشت است، بهشت تشبيه شده بزنى كه كسى خواهداو را بعقد خود در آورد و بآن اعتبار مهر آن را جهاد با نفس قرار داده‏اند.

4756 جهاد الهوىثمن الجنّة. جهاد با هوا و هوس بهاى بهشت است.

4757 جهادالنّفس افضل جهاد. جهاد با نفس افزونتر جهاديست يعنى جنگ كردن با او از براى داشتناو بر طاعات و منع او از معاصى.

4758 جميلالمقصد يدلّ على طهارة المولد. قصد و نيت نيكو دلالت ميكند بر پاكى ولادت، يعنىكسى كه قصدها و نيتهاى او نيكو باشد و قصد و نيت بدى نسبت بكسى در خاطر نداشتهباشد اين نشان حلال‏زادگى اوست.

4759 جاهد نفسك،و قدّم توبتك، تفز بطاعة ربّك. جهاد كن با نفس خود، و پيش انداز توبه خود را، تافيروزى يابى بفرمانبردارى پروردگار خود. و مراد به «پيش انداختن توبه» شتاب كردندر آن و تعجيل نمودن در آنست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 365

4760 جاهد شهوتكو غالب غضبك و خالف سوء عادتك تزك نفسك و يكمل عقلك و تستكمل ثواب ربّك. جهاد كنبا خواهش خود، و غلبه كن بر خشم خود، و مخالفت كن بدى عادت خود را، تا اين كهپاكيزه گردد نفس تو، و كامل گردد عقل تو، و طلب كن كمال پاداش پروردگار خود را.«مخالفت كن بدى عادت خود را» يعنى اگر خصلت و خوى بدى داشته باشى مخالفت كن آن راو فرمان آن مبر. و ممكن است كه «سوء» بمعنى بد باشد نه بدى و اضافه از قبيل اضافهصفت بموصوف باشد و ترجمه اين باشد كه: مخالفت كن عادت بد خود را و «سوء» بضمّ سينو فتح آن هردو خوانده مى‏تواند شد.

4761 جاهد نفسكعلى طاعة اللّه مجاهدة العدوّ عدوّه. و غالبها مغالبة الضّدّ ضدّه، فانّ اقوىالنّاس من قوى على نفسه. جهاد كن با نفس خود بر طاعت خدا يعنى از براى داشتن او برطاعت و فرمانبردارى خدا، مانند جهاد كردن دشمن با دشمن خود، و غلبه كن بر او مانندغلبه‏كردن ضدّ بر ضدّ خود، پس بدرستى كه قويترين مردم كسيست كه قوى باشد بر نفس خود.

«ضدّ» در لغتبمعنى «مثل» و «مخالف» هر دو آمده و هردو درين مقام مناسب است و بنا بر اوّل معنىاين است كه ماند غلبه كردنى كه همنبردى بر همنبردى كند و بنا بر دوّم مراد به«مخالف» نيز دشمن است يعنى مانند غلبه كردن دشمنى بر دشمن خود.

4762 جاهد نفسكو حاسبها محاسبة الشّريك شريكه، و طالبها بحقوق اللّه مطالبة الخصم خصمه، فانّاسعد النّاس من انتدب لمحاسبة نفسه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 366

جهاد كن با نفس خود و محاسبه آن بكن مانند محاسبه‏كردن شريك باشريك خود، و طلب كن از او حقوق خدا را مانند طلب كردن دشمن از دشمن خود، پس بدرستىكه نيكبخت ترين مردم كسى است كه ضامن و متكفل شود مر محاسبه نفس خود را، يا معنىاين است كه: نيكبخت ترين مردم كسيست كه اجابت كرده باشد دعوت خدا را كه خوانده شدهاو را از براى محاسبه نفس خود.

4763 جهادالنّفس ثمن الجنّة، فمن جاهدها ملكها، و هى اكرم ثواب اللّه لمن عرفها. جهاد بانفس بهاى بهشت است، پس كسى كه جهاد كند با نفس خود مالك شود بهشت را، و اين گرامىترين پاداشهاى خداست از براى كسى كه شناسد آنرا، يعنى كسى كه شناسد آنرا ميداند كهآن نيكوترين پاداشهاى خداست. و مراد به «بهشت» بهشت است با آنچه عطا كرده مى‏شوددر آن از نعمتها كه از آن جمله باشد رضا و خشنودى حق تعالى پس كسى نگويد كه خشنودىحق تعالى بزرگترست بحسب قدر و مرتبه از بهشت پس چگونه بهشت گرامى ترين پاداشهاى حقتعالى باشد، و ممكن است نيز جواب باين كه آن رضا و خشنودى بهر كه عطا شود از اهلبهشت بمجرّد تفضل باشد و پاداش عمل زياده از بهشت نباشد.

4764 جعل اللّهسبحانه لكم اسماعا لتعى ما عناها، و ابصارا لتجلو من عشاها. گردانيده است خداىسبحانه از براى شما گوشها تا اين كه حفظ كنند آنچه را مهمّ باشد آنها را، يعنى دركار و ضرور باشد از براى آنها، و بايد كه اهتمام كنند از براى آن، و گردانيده استاز براى شما ديده ها تا اين كه جلا داده شوند از كورى آنها يا از ضعف بينائى آنها،يعنى چشمها كه حق تعالى بشما داده از براى اينست‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 367

كه جلا دهيد آنها را از كورى يا ضعف بينائى كه دارند بحسب اصلخلقت تا اين كه بعد از آن جلا پى بحقائق و معارف توانند برد و تحصيل علوم توانندنمود، پس بايد كه جلا داد آنها را و بكار فرمود و نگذاشت كه باطل شوند و ضايعگردند. و مراد به «ديده ها» ديده هاى بصيرت است، و به «جلا دادن آنها» جلا دادنآنها و تند گردانيدن آنها بفكر و تأمل، و ممكن است كه «عشاها» بغين نقطه‏دارخوانده شود يعنى «غشاها»، و ترجمه اين باشد كه: تا جلا داده شوند از پرده آنهايعنى پرده كه بپوشاند آنها را و مانع از بينائى آنها گردد.

4765 جهل الغنىّيضعه، و علم الفقير يرفعه. نادانى توانگر پست مرتبه ميكند او را، و دانش درويشبلند مرتبه مى‏گرداند او را.

4766 جميلالنيّة سبب لبلوغ الامنيّة. نيت نيكو سبب رسيدن بمراد است، يعنى مرادهاى اخروىبلكه دنيوى نيز.

4767 جهل المشيرهلاك المستشير. نادانى مشورت بيننده سبب هلاك شدن طلب مشورت كننده است، زيرا كه اوبراى مشورت كننده عمل ميكند و هرگاه او نادان باشد بسيارست كه مصلحتى از براى اومى‏بيند كه سبب زيان و خسران عظيم باشد از براى او و غرض اين است كه بايد مشورت باكسى كرد كه از دانائى او خاطر جمع باشد.

4768 جهل الشابّمعذور، و علمه محقور. نادانى جوان معذور است و علم او محقورست، يعنى جوانى اگرنادان باشد خداى عزّ و جلّ او را معذور مى‏دارد باعتبار اين كه چندان عمر

نكرده كه با آن عمر چندان قبيح باشد از او جهل، بخلاف پير كهاگر نادان باشد با وجود عمر دراز عذرى از براى او نباشد، و «علم او محقورست» يعنىخوار شمرده شده است يعنى چندان‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 368

اعتماد بر علم او نيست بسبب كمى تجربه او و خامى افكار او،بخلاف پيران كه افكار ايشان را قوّتى ديگر باشد و بر رأيهاى ايشان اعتماد بيشترباشد.

4769 جماع الخيرفى المشاورة و الأخذ بقول النّصيح. جمع‏كردن خير در مشورت كردن است و عمل كردنبگفتار نصيحت‏كننده.

4770 جماعالدّين فى اخلاص العمل و تقصير الامل و بذل الاحسان و الكفّ عن القبيح. جمع كردنخير در خالص گردانيدن عمل است، و كوتاه كردن اميد، و بكاربردن احسان، و بازداشتناز قبيح.

4771 جماعالشّرّ فى الاغترار بالمهل، و الاتّكال على العمل. جمع كردن بدى در فريب خوردنبمهلت است و اعتماد كردن بر عمل. مراد به «فريب خوردن بمهلت» اين است كه در وقتىكه مهلت كارهاى خير و فرصت آن داشته باشد پس اندازد آنها را و گمان اين كند كهمهلت او را بقائى باشد تا يك بار اجل در رسد و ديگر مهلت كارى نماند، يا اين كهكسى كه گناهى بكند و حق تعالى او را مهلت دهد و زود مؤاخذه نكند و بلائى نفرستدباين فريب خورد و نافرمانى او را سهل شمارد، و «بدى اعتماد بر عمل» ظاهرست، چهآدمى هر چند سعى كند از عهده شكر أدنى نعمتى از نعمتهاى دنيوى حق تعالى بر نيايد،پس چگونه اعتماد بر عمل تواند كرد و اميد مزد و اجر بر آن تواند داشت.. با آنكهعمده اسباب عمل هم از نعمتهاى حق تعالى است و اصل آن عمل هم بتوفيق اوست پس بايدكه اعتماد آدمى بر لطف و تفضل حق تعالى باشد نهايت در عمل هم تقصير نكند، باعتباراين كه مأمور شده و حق تعالى آن را وسيله لطف و تفضل خود فرموده.

4772 جهادالنّفس بالعلم عنوان العقل.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 369

جهاد كردن با نفس بعلم عنوان يعنى دليل يا سر سخن عقل و خردست،مراد به «جهاد كردن با نفس بعلم» جهاد كردن با اوست از روى علم و دانش، تا داند كهاو را بر چه كار بايد داشت، و از چه كار بايد منع كرد، يا جهاد كردنى است كه حاصلمى‏شود بسبب علم، و علم و دانش باعث آن مى‏شود.

4773 جهاد الغضببالحلم برهان النّبل. جهاد كردن با خشم ببردبارى دليل نبل است يعنى نجابت يا تندىفطنت.

و مراد به «جهاد كردن با آن ببردبارى» غلبه كردن بر آنست وفرونشاندن آتش آن بآب بردبارى.

4774 جماعالشّرّ فى مقارنة قرين السّوء. جمع‏كردن بدى در همراهى با همراه بد است. و در بعضىنسخه ها بدل «مفارنة» بنون «مقارفة» بفا واقع شده، و بنا بر اين ترجمه اين است كه:در آميزش با همراه بد است.

4775 جماعالغرور فى الاستنامة الى العدوّ. جمع كردن فريب در آرام گرفتن بدشمن است يعنىاعتماد كردن بر او، و دور نيست كه مراد به «دشمن» اعمّ از دشمن بيگانه و نفس خودباشد كه دشمن ترين دشمنهاست.

4776 جميل القولدليل وفور العقل. گفتار نيكو دليل بسيارى عقل است.

4777 جميل الفعلينبى‏ء عن طيب الاصل. كردار نيكو خبر مى‏دهد از پاكى اصل يعنى حلال زادگى.

4778 جعل اللّهلكلّ شي‏ء قدرا، و لكلّ قدر اجلا.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 370

گردانيده است خدا از براى هر چيز اندازه، و از براى هر اندازهمدّتى، پس هيچ چيز از آن اندازه كه مقدّر كرده زياد و كم نمى‏شود و بر آن مدّتى كهتقدير فرموده پيش نمى افتد و از آن پس نمى‏افتد.

4779 جعل اللّهلكلّ عمل ثوابا، و لكلّ شي‏ء حسابا، و لكلّ اجل كتابا. گردانيده است خدا از براىهر عملى پاداشى، و از براى هر چيز شمارى، و از براى هر أجلى نوشته. يعنى از براىهر چيز عددى و قدرى تقدير كرده كه زياد و كم نمى‏شود از آن، و از براى هر اجلىيعنى مرگى يا مدّت عمرى نوشته يعنى همه آنها بقلم تقدير ازلى نوشته شده، و قبلازين مذكور شد كه آنچه تقدير حتمى بآن تعلق گرفته البته بر خلاف آن نوشته نتواندشد، و آنچه بشرطى تقدير شده محو و اثبات در آن نوشته رود، با آنكه ممكن است كه ازبراى بعضى مصالح محو و اثبات در لوحى باشد و آنچه واقع شود در لوحى ديگر نوشته شدهباشد كه در آن تغيير اصلا نرود.

4780 جعل اللّهسبحانه حقوق عباده مقدّمة لحقوقه، فمن قام بحقوق عباد اللّه كان ذلك مؤدّيا الىالقيام بحقوق اللّه. گردانيده است خداى سبحانه حقهاى بندگان خود را پيش روى ازبراى حقهاى خود، پس هر كه ايستادگى كند بحقهاى بندگان خدا، بوده باشد اين كشانندهبسوى ايستادگى بحقهاى خدا. مراد اين است كه حق تعالى بلطف خود از براى عنايتببندگان چنين كرده كه حقهاى بندگان او پيشرو حقهاى او باشد، و هر كه آنها را بجاآورد و حقّ كسى پيش خود نگذارد، آن باعث اين شود كه البته حقوق حق تعالى را نيزبجا آورد و چيزى از آنها از او فوت نشود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 371

4781 جماع الخيرفى الموالاة فى اللّه، و المعاداة فى اللّه، و المحبّة فى اللّه، و البغض فىاللّه. جمع كردن خير در دوستى كردن با يكديگرست در راه خدا، و دشمنى كردن بايكديگر در راه خدا، و دوستى در راه خدا، و دشمنى در راه خدا. مراد باوّل دوستى كردنو دشمنى‏كردن با جمعى است كه باشند و ايشان نيز دوستى و دشمنى كنند، و مراد بدوّمدوست داشتن و دشمن داشتن گذشتگانست در راه خدا، و همچنين دوست‏داشتن و دشمن‏داشتنكارها و چيزها در راه خدا.

و فرموده آن حضرت عليه السّلام در باره كسى كه مذمّت اومى‏فرموده:

4782 جعل خوفهمن العباد نقدا و من خالقهم ضمانا  و وعدا. گردانيده ترس خود را از بندگان نقد واز آفريننده ايشان ضامنى و وعده. يعنى ترس او از مردم نقد و حاضر است و از خداهمين است كه ضامن مى‏شود  و وعده ميكند كه: خواهم ترسيد، و بالفعل نمى ترسد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 372

4783 جالس اهلالورع و الحكمة و اكثر مناقشتهم فانّك ان كنت جاهلا علّموك و ان كنت عالما ازددتعلما. همنشينى كن با اهل پرهيزگارى و حكمت يعنى علم درست، و بسيار كن مناقشه باايشان را، پس بدرستى كه تو اگر بوده باشى نادان تعليم ميكنند ترا، و اگر بوده باشىدانا زياد ميكنى دانش را. «مناقشه» بمعنى بنهايت رسانيدن است در حساب، و مراد ايناست كه: بنهايت برسان تفتيش مسائل و تحقيق آنها را از ايشان، و خرد و بزرگ آنها رااز ايشان بپرس.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 373

و فرموده آن حضرت عليه السلام در ذكر شيطان يعنى در وصف جمعىباين كه شيطان ايشان را از راه برده

4784 جعلهم مرمىنبله و موطا قدمه و مأخذ يده. گردانيده است يعنى شيطان ايشان را نشانه تير خود، ومحلّ سودن قدم خود، و جايگاه گرفتن دست خود. يعنى ايشان را، نشانه تير خود كرده، وبآن شكار كرده ايشان را، و چنان مطيع و فرمانبردار خود كرده كه گويا ايشان سرهاىخود را مى‏گذارند كه او بر روى آنها قدم گذارد، و دست او گرفته ايشان را و رهانمى‏كند.

4785 جماعالمروءة ان لا تعمل فى السّرّ ما تستحيى منه فى العلانية. جمع كننده مروّت يعنىمردى يا آدميت اين است كه نكنى در نهانى آنچه را شرم كنى از آن در آشكار.

4786 جالسالعلماء يزدد علمك، و يحسن ادبك، و تزك نفسك. همنشينى كن با علما تا اين كه زيادشود علم تو، و نيكو شود ادب تو، و پاكيزه گردد نفس تو، يعنى اگر همنشينى كنى باايشان چنين و چنان خواهد شد.

4787 جالسالحكماء يكمل عقلك، و تشرف نفسك، و ينتف عنك جهلك. همنشينى كن با حكما يعنى علماىدرست كردار تا اين كه كامل شود عقل تو، و بلند مرتبه گردد نفس تو، و زايل شود ازتو نادانى تو، يعنى اگر همنشينى كنى با ايشان چنين و چنان خواهد شد.

4788 جازبالحسنة و تجاوز عن السيّئة ما لم يكن ثلما فى الدّين او وهنا فى سلطان الإسلام.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 374

پاداش بده بعوض نيكوئى را يعنى نيكوئى كن بعوض نيكوئى، و درگذر از گناه ما دام كه نبوده باشد رخنه در دين يا سستيى در سلطان اسلام يعنىپادشاه اسلام يا تسلط و غلبه اسلام. يعنى از گناه مردم در گذر مگر اين كه در گذشتناز آن باعث رخنه در دين يا سستى سلطان اسلام شود كه در آن وقت در گذشتن خوب نيست وبايد كه جزاى گناه بعمل آيد.

4789 جعل اللّهسبحانه العدل قواما  للأنام و تنزيها من المظالم و الاثام و تسنية للإسلام.گردانيده است خداى سبحانه عدالت را بر پاى دارنده از براى خلق، و پاكيزه كردنى ازمظلمه ها و گناهان، و آسان نمودنى و گشايشى از براى اسلام. يعنى عدالت حكام بر پاىمى‏دارد مردم را، و باعث پاكيزگى مردم مى‏شود از مظلمه‏ها و از گناهان، و باعث اينمى‏شود كه مردم رغبت كنند در اسلام و بآسانى در آيند در آن، و فتح و نصرت اسلامباشد. و «مظلمه» حقّ كسى را گويند كه ديگرى بظلم برده باشد. و «بودن عدل حكام سببپاكيزگى مردم از آنها» ظاهرست، زيرا كه خوف از حاكم عادل باعث اين مى‏شود كه ظلمكم واقع شود و مردم پاك مانند از مظلمه‏ها و گاهى اگر واقع شود هرگاه ثابت شود براو، حقّ مظلوم را از ظالم بگيرد، و او را پاك گرداند از آن مظلمه. و همچنين «بودنآن سبب پاكيزگى ايشان از گناهان» زيرا كه خوف از حاكم عادل و امر او بمعروف و نهىاو از منكر، باعث اين مى‏شود كه گناه كم كنند و از بسيارى از آنچه كنند بسبب اقامتحدود و تعزيرات و قصاص پاك گردند. و «بودن آن سبب رغبت مردم در اسلام و آسان درآمدن در آن و فتح و نصرت‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 375

آن» باعتبار اينست كه همه مردم رفاهيت طلبند، پس هرگاه ببينندرفاهيت مسلمانان را و انتظام احوال ايشان را بسبب عدل حكام، ايشان رغبت كنند دراسلام، و آسان در آيند در آن، و اين معنى سبب فتح و نصرت اسلام گردد.

4790 جمالالدّين الورع. زيبائى و حسن ديندارى پرهيزگارى است.

4791 جمالالشّرّ الطّمع. زيبائى و حسن بدى طمع است، يعنى طمع باعث كمال و تمامى بدى وبنهايت رسيدن آن مى‏شود و استعمال «جمال» در آن بر سبيل مجاز است و باعتبار مشاكلهبا جمال دين در فقره سابق.

4792 جمالالسّياسة العدل فى الامرة، و العفو مع القدرة. زيبائى و حسن سياست يعنى امر ونهى‏كردن مردم و ادب فرمودن ايشان عدل كردن در حكومت است، و در گذشتن با قدرت.يعنى اين است كه با وجود حكومت عدل كند و با وجود قدرت بر انتقام در گذرد يعنى ازتقصير و خلاف آدابى كه نسبت باو بكنند.

4793 جمالالاخوّة احسان العشرة، و المواساة مع العسرة. زيبائى و حسن برادرى نيكو كردن آميزشاست، و مواسات كردن با تنگى حال.

«مواسات» چنانكهمكرّر مذكور شد بمعنى بخشش است، يا بخشش كسى چيزى را با وجود حاجت خود بآن، يابرابر داشتن كسى با خود در اموال خود.

4794 جمالالحكمة الرّفق و حسن المداراة. زيبائى و حسن حكمت يعنى علم و عمل درست هموارى كردنو نيكوئى مدارا كردنست با مردم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 376

4795 جماعالشّرّ اللّجاج، و كثرة المماراة. جمع‏كردن بدى لجاجت است، و بسيارى جدل كردن بامردم. «لجاجت» چنانكه مكرّر مذكور شد بمعنى خصومت و دشمنى كردنست، يا ايستادگىكردن بر باطل.

4796 جماع الخيرفى اعمال البّر. جمع كردن خير در عملهاى نيكوست.

4797 جماع الفضلفى اصطناع الحرّ و الاحسان الى اهل الخير. جمع كردن افزونى مرتبه در احسان كردنبآزاده، است و نيكوئى نمودن بأهل خير.

4798 جحودالاحسان يحدو على قبح الامتنان. انكار كردن احسان مى‏خواند بر قباحت منت گذاشتن،مراد مذمّت انكار احسان كسيست و شكر نكردن آن و اين كه يكى از مفاسد آن اينست كهباعث اين مى‏شود كه احسان كننده مرتكب قباحت منت‏گذاشتن شود، زيرا كه آدمى مجبولاست بر اين كه احسانى كه بكسى كرده باشد خواهد كه او بازاى آن شكر او بكند يابنحوى با او سلوك نمايد كه شكر آن احسان تواند شد، پس هرگاه كسى انكار احسان كنديا بنحوى با او سلوك كند كه متضمن انكار آن باشد او بالطبع ملجأ مى‏شود كه ذكراحسان خود را بر او كند و منت گذارد بر او، پس ارتكاب اين قبيح از او بسبب انكاراو مى‏شود كه اگر او چنين نمى‏كرد هرگز اين ياد آن احسان نمى‏كرد و بآن منتنمى‏گذاشت.

4799 جحودالاحسان يوجب الحرمان. انكار كردن احسان واجب مى‏سازد محرومى را، يعنى باعث اينمى‏شود كه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 377

ديگر آن كس باو احسان نكند بلكه ديگران نيز كه برين معنى مطلعشوند احسان باو نكنند بلكه باعث بى رغبتى مردم مى‏شود در احسان، و فى الجملهمحرومى ايشان از آن.

4800 جاورالقبور تعتبر. اقامت كن بر سر قبرها تا عبرت گيرى. و ممكن است بلكه ظاهرتر اينستكه «جاور» در اينجا بزاى نقطه‏دار باشد «يعنى جاوز» و ترجمه اين باشد كه: بگذربقبرها تا عبرت گيرى .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 378

4801 جاورالعلماء تستبصر. اقامت كن نزد علما تا بينا گردى.

و فرموده در باره جمعى كه مذمّت مى‏فرموده ايشان را:

4802 جعلوا  الشّيطانلامرهم مالكا  و جعلهم  له اشراكا، ففرّخ فى صدورهم، و دبّ و درج فى حجورهم، فنظرباعينهم، و نطق بالسنتهم، و ركب بهم الزّلل، و زيّن لهم الخطل  فعل من شركهالشّيطان فى سلطانه، و نطق بالباطل على لسانه. گردانيده اند شيطان را از براىكارهاى خود مالك، يعنى صاحب اختيار، و گردانيده شيطان ايشان را از براى خودشريكها، پس جوجه كرده در سينه هاى ايشان، و بجنبش آمده و راه افتاده در كنارهاىايشان، پس نگاه كرده بچشمهاى ايشان، و گويا شده بزبانهاى ايشان، و سوار كرده ايشانرا بر لغزش، و آرايش داده از براى ايشان گفتار فاسد كردار كسى را كه شريك است بااو شيطان در پادشاهى او، و گويا شده بباطل بر زبان او. «پس جوجه كرده» يعنى شيطانبزرگ كه ابليس باشد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 379

جوجه كرده در سينه‏هاى ايشان، و در سينه هر يك از ايشان جوجهگذاشته. و «آن بجنبش آمده و راه افتاده در كنارهاى ايشان» يعنى هر جوجه از آنهابزرگ شده و راه افتاده در كنار صاحب خود و با او ميباشد، «پس نگاه كرده بچشمهاىايشان» يعنى نگاهها كه ايشان كنند نگاه‏كننده در هر يك شيطان اوست كه بچشم او نگاهميكند، و هرچه گويند گوينده در هر يك شيطان اوست كه بزبان او مى‏گويد، و «سواركرده ايشان را بر لغزش» يعنى شيطان هر يك مى‏دارد او را بر لغزشها.

و «آرايش داده» اين بر نسق فعلهاى سابق نيست، زيرا كه فاعلآنها شيطان كوچك بود و فاعل اين «گفتار فاسد» است  بلكه اين وصف ديگرست از براى آنجمع بعد از وصفهاى سابق باين كه: گفتار باطل و خبرهاى دروغ آرايش داده از براىايشان كارهاى كسى را كه شريكست با او شيطان يعنى شيطان بزرگ در پادشاهى او. و«گويا شده شيطان بباطل بر زبان او» يعنى هر باطلى كه او مى‏گويد شيطان مى‏گويد برزبان او، و مراد بآن امام آن جمع است و ظاهر اينست كه معاويه عليه اللعنة باشد.

و دور نيست كه «الخطل» سهوى باشد از ناسخ و صحيح «بالخطل» باشدبا باء

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 380

و بنا بر اين فاعل اين فعل نيز بر قياس فعلهاى سابق شيطان كوچكباشد و «فعل» بفتح  خوانده شود كه مفعول آن باشد و ترجمه چنين مى‏شود كه: آرايشداده شيطان كوچك از براى ايشان بگفتار باطل دروغ كار و كردار كسى را كه شريك استبا او شيطان، تا آخر.

مخفى نماند كه «جوجه كردن شيطان، و آنچه بعد از آن مذكور شده»ممكن است كه بر حقيقت محمول شود، و ممكن است كه مجاز باشد، و مراد اين باشد كه ازبراى هر يك يكى از اولاد خود را مقرّر ميكند كه با او باشد و آنچه او كند باغواىاو باشد، و اللّه تعالى يعلم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 381

حرفحاء

حرف «حاء» بلفظ «حسن»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىّبن ابى طالب عليه السلام در حرف «حاء» بلفظ «حسن» يعنى خوبى.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 382

فرموده آن حضرت عليه السلام:

4803 حسنالصّورة اوّل السّعادة. نيكوئى صورت اوّل نيكبختى است. «نيكبختى بودن آن» باعتباراينست كه جمال و نيكوئى ظاهرست، و نشان خوبى و نيكوئى باطن، چنانكه در بعضى احاديثوارد شده، و دليل حسن عنايت حق تعالى است بصاحب آن، چنانكه بعد از اين مذكور خواهدشد و «اوّل بودن آن» ظاهرست.

4804 حسن الشّكريوجب الزّيادة. نيكوئى شكر واجب مى‏سازد زيادتى را، يعنى سبب زيادتى نعمت مى‏شود.

4805 حسنالصّورة الجمال الظّاهر. نيكوئى صورت جمال و زيبائى ظاهرست.

4806 حسن النّيةجمال السّرائر. نيكوئى نيت و قصد جمال و زيبائى نهانيهاست.

4807 حسن العقلجمال الظواهر و البواطن. نيكوئى عقل و خرد، جماع و زيبائى ظاهرها و باطنهاست.

4808 حسن الخلقللنّفس و حسن الخلق للبدن. نيكوئى خوى از براى نفس است يعنى جمال و نيكوئى اوست، ونيكوئى خلقت از براى بدن است يعنى جمال و نيكوئى آنست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 383

4809 حسن الخلقافضل الدّين. نيكوئى خوى افزونترين دينداريست.

4810 حسنالشّهرة حصن القدرة. نيكوئى شهرت حصار قدرت است يعنى شهرت كردن بخوبى حصاريست ازبراى قدرت و توانائى صاحب آن و اقتدار او در دنيا كه بسبب آن قدرت و اقتدار اومحفوظ مى‏ماند و آفتى بآن نرسد، مانند كسى كه در حصار محكمى باشد، پس هر كه اينمعنى را خواهد بايد كه سعى كند در خوبى خود چندان كه بخوبى شهرت كند.

4811 حسن العشرةيستديم المودّة. نيكوئى آميزش دايم مى‏دارد دوستى را.

4812 حسنالصّحبة يزيد فى محبّة القلوب. نيكوئى مصاحبت زياد ميكند در دوستى دلها. مراد به«نيكوئى مصاحبت» اينست كه رعايت شرايط و لوازم مصاحبت با آن باشد مثل تعظيم وتكريم يكديگر و احسان بيكديگر و مانند آنها.

4813 حسن الادبيستر قبح النّسب. نيكوئى ادب مى‏پوشاند زشتى نسب را، يعنى هرگاه كسى را ادب نيكوباشد و نسب پستى، نيكوئى ادب او مى‏پوشاند پستى نسب او را، و با وجود آن بسبب آنادب نيكو عزيز و محترم گردد.

4814 حسن الدّينمن قوّة اليقين. نيكوئى ديندارى از قوّت يقين است، يعنى ناشى از آن مى‏شود، و وجهآن ظاهرست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 384

4815 حسن الادبخير موازر و افضل قرين. نيكوئى ادب بهترين يارى كننده ايست و افزونتر همنشينى است.

4816 حسن الظّنّراحة القلب و سلامة الدّين. نيكوئى گمان آسايش دل و سلامتى دين است. «بودن آنآسايش دل» باعتبار اينست كه كسى كه بدگمان باشد بمردم هميشه از ايشان در خوف و ترسباشد و او را آرام دل نباشد، بخلاف كسى كه گمان نيكو داشته باشد بايشان كه او راانديشه و تشويشى نباشد از ايشان و دل او در راحت باشد. و «بودن آن سبب سلامتى دين»ظاهرست، چه بدگمانى بمردم شرعا مذموم است و ضرر بدين دارد، پس نيكوئى گمان بايشانباعث سلامتى از آن ضررست. و ديگر آنكه كسى كه بدگمان باشد بمردم، نمى‏شود كه ازوبدى چند صادر نشود نسبت بايشان كه ضرر بدين او داشته باشد، پس هرگاه بدگمان نباشدسالم ماند از آنها بلكه با همه بنيكوئى سلوك كند و اين باعث كمال دين او گردد.

4817 حسن النّيّةمن سلامة الطّويّة. نيكوئى نيت و قصد از سلامتى نهان است يعنى ناشى از سلامتى وخوبى باطن و خويها و اخلاق مى‏شود.

4718 حسنالسّياسة قوام  الرّعيّة.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 385

نيكوئى سياست بر پاى دارنده رعيت است، يعنى باعث انتظام احوالايشان مى‏شود و اين كه متفرّق و پراكنده نشوند و مراد به «سياست رعيت» چنانكهمكرّر مذكور شد امر و نهى كردن ايشانست.

4819 حسن العدلنظام البريّة. نيكوئى عدل نظام خلق است، يعنى باعث جمعيت ايشان و انتظام احوالايشان است.

4820 حسنالسّياسة يستديم الرّياسة. نيكوئى سياست پاينده مى‏دارد سركردگى را، و معنى«سياست» در فقره سابق سابق مذكور شد.

4821 حسنالتّدبير و تجنّب التّبذير من حسن السّياسة. نيكوئى تدبير و دورى گزيدن از اسرافاز نيكوئى سياست است، يعنى از جمله نيكوئى سياست است امر كردن مردم بنيكوئى تدبيرمعاش خود و دورى‏كردن از اسراف، يا اين كه هرگاه قومى تدبير معاش را نيكو كنند واز اسراف اجتناب كنند، اين از نيكوئى سياست سركرده ايشانست و ناشى از آنست.

4822 حسن الحلمدليل وفور العلم. نيكوئى حلم دليل بسيارى دانش است، زيرا كه تا دانش كسى كاملنباشد و حسن حلم و بردبارى را چنانكه هست نداند غلبه بر خشمهاى قوى نتواند كرد وبجز تلافى و انتقام چاره آنها را نداند.

4823 حسن الظّنّيخفّف الهمّ، و ينجى من تقلد الاثم. نيكوئى گمان سبك ميكند اندوه را، و رستگارمى‏سازد از برگردن گرفتن گناه،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 386

اين هم مضمون فقره ايست كه چند فقره قبل از اين مذكور شد كه«حسن الظّنّ راحة القلب و سلامة الدّين» و حاجت اعاده شرح آن نيست.

4824 حسن الظّنّمن احسن الشّيم و افضل القسم. نيكوئى گمان از بهترين خويهاست، و افزونترين قسمتهاو بهره هاست. مراد نيكوئى گمان بخدا و لطف و مرحمت اوست كه آن از بهترين خويهاستچنانكه از احاديث بسيار مستفاد مى‏شود، و بعضى از آنها قبل از اين نقل شد، و ممكناست كه شامل نيكوئى گمان بخلق نيز باشد، چه آن نيز خصلت نيكوست، چنانكه در فقرهسابق و قبل از آن نيز مذكور شد.

4825 حسنالتّوفيق خير قائد. نيكوئى توفيق بهترين كشاننده است. مراد توفيق خداست و تهيهكردن او اسباب خير را از براى كسى، و ظاهرست كه آن بهترين كشاننده است بسوى سعادتو نيكبختى.

4826 حسن العقلافضل رائد. نيكوئى عقل و خرد افزونتر رائدى است. «رائد» كسى را گويند كهصحرانشينان در وقت اراده كوچ از منزلى پيش فرستند كه منزل پر آب و علفى از براىايشان بگيرد، و ظاهريت كه عقل نيكو افضل رائديست، زيرا كه او از براى كسى كه فرماناو برد منزل نيكو در بهشت مى‏گيرد.

4827 حسناللّقاء يزيد فى تأكّد الاخاء. نيكوئى برخوردن، زياد ميكند در محكم بودن برادرى.

4828 حسن الاخاءيجزل الاجر و يجمل الثّناء.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 387

نيكوئى برادرى، عظيم مى‏گرداند اجر را، و نيكو مى‏گرداند ستايشرا. مراد نيكوئى برادرى مؤمنان است با يكديگر و رعايت شرايط و لوازم آن كردن، ازتعظيم و تكريم يكديگر، و سعى در حوائج يكديگر و احسان بيكديگر.

4829 حسن العفافمن شيم الاشراف. نيكوئى عفاف يعنى ترك حرامها از خصلتهاى اشراف است يعنى مردم بلندمرتبه.

4830 حسنالتّقدير مع الكفاف خير من السّعى فى الاسراف. نيكوئى اندازه گرفتن با كفاف،بهترست از سعى‏كردن در اسراف. «كفاف» بفتح كاف قدريست از روزى كه بس باشد و بازدارد از طلب از مردم. و مراد اينست كه اگر كسى اندازه معيشت خود را نيكو بگيرد وبقدر كفاف بسازد بهترست از اين كه سعى كند و تحصيل قدر زياد بكند از براى صرف دراسراف يعنى اخراجات زياد كه مشروع باشد چنانكه از ظاهر حكم ببهترى مستفاد مى‏شود.

4831 حسن ظنّالعبد باللّه سبحانه على قدر رجائه له. نيكوئى گمان بنده بخداى سبحانه بر اندازهاميد اوست بخدا، پس هر چند كسى اميد زياد داشته باشد بفضل و رحمت او، نيكوئى گماناو بخدا بيشتر باشد، و هر چند كسى نوميدتر باشد از رحمت او، بدگمانتر باشد باو،نعوذ باللّه منه.

4832 حسن توكّلالعبد على اللّه على قدر ثقته به. نيكوئى تو كل بنده بر خدا بر قدر اعتماد اوست برخدا. «توكّل بر كسى» بمعنى واگذاشتن كارهاى خودست باو و اظهار عجز خود از تدبيرآنها، و ظاهرست كه هر چند اعتماد كسى بر خدا بيشتر باشد توكل او بر خدا بيشترباشد.

4833 حسنالتّدبير ينمى قليل المال، و سوء التّدبير يفنى كثيره. نيكوئى تدبير فزايشمى‏فرمايد اندك مال را، و بدى تدبير نيست ميكند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 388

بسيار آن را. «تدبير در كارى» فكر كردن در آنست و انديشه عاقبتآن نمودن، و ظاهرست كه تدبير نيكو در طريق معاش باعث فزايش اندكى از مال مى‏شود، وتدبير بد مال بسيار را در اندك وقتى نيست و فانى مى‏گرداند.

4834 حسن الظّنّمن افضل السّجايا و اجزل العطايا. نيكوئى گمان از افزونترين خويها و بزرگترينبخشيده شده هاست، يعنى خصلتهاى نيكو كه خداى سبحانه بخشيده بآدمى، و اين مضمون چندفقره قبل از اين نيز مذكور شد و ذكر شد كه مراد: نيكوئى گمان بخداى سبحانه است ياشامل نيكوئى گمان بخلق نيز.

4835 حسن البشراوّل العطاء و اسهل السّخاء. نيكوئى شكفته روئى اوّل عطاست و آسانترين سخاوت. يعنىهرگاه كسى بسائل و مانند آن شكفته روئى كند آن اوّل عطائيست كه باو بكند و بمنزلهاينست كه چيزى باو ببخشد، و اين آسانتر سخاوتيست، زيرا كه همه وقت و از براى همهكس ميسر است و خرجى ندارد.

4836 حسن الظّنّان تخلص العمل، و ترجو من اللّه ان يعفو عن الزّلل. نيكوئى گمان اينست كه خالصگردانى عمل را، و اميد داشته باشى از خدا اين كه درگذرد از لغزشها. مراد اينست كه نيكوئىگمان بخدا اين نيست كه كسى عمل نكند، يا اين كه مصرّ بر گناه باشد و همين اعتمادبر نيكوئى گمان باو كند بلكه اينست كه كسى خالص كند عمل را از براى او، و از براىمحض رضا و خشنودى او بكند، و از خدا اميد اين داشته باشد كه لغزشهائى كه گاهى ازاو صادر شده باشد عفو كند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 389

4837 حسنالاختيار و اصطناع الاحرار و فضل الاستظهار من دلائل الاقبال. نيكوئى برگزيدن، واحسان كردن بآزادگان، و افزونى قوى پشت شدن از دليلهاى اقبال است. مراد به «نيكوئىبرگزيدن» اينست كه امام نيكو از براى خود برگزيده باشد، يا مصاحبان و دوستان نيكو،يا شغل و پيشه نيكو. و ممكن است كه «اختيار» بباى يك نقطه خوانده شود نه بياى دونقطه زير چنانكه در نسخه ها بنظر مى‏رسد يعنى اختبار و بمعنى «نيكوئى آزمايش» باشديعنى آزمايش نيكو كردن مردم را و خوب و بد ايشان را درست شناختن. و مراد به«آزادگان» جمعى اند كه در بند علايق دنيا نباشند و بى‏رغبت باشند در آن، و مشغولسعى از براى آخرت باشند.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation