|
|
|
|
|
|
نصيحت على عليه السلام شخصى آمد خدمت مولاى متقيان على عليه السلام و گفت : يا اميرالمومنين ! مرا نصيحت كن .على عليه السلام نصايح زيادى كرد. دو جمله اولش را برايتان عرض مى كنم . فرمود: لا تكن ممن يرجوا الاخرة بغير عمل و يرجى التوبةبطول الامل ، يقول فى الدنيا بقول الزاهدين ويعمل فيها بعمل الراغبين (31). همين دو جمله فعلا ما را بس . فرمود: نصيحت منبه تو اينكه از آن كسان مباش كه اميد به آخرت دارد اما مى خواهد بدونعمل به آخرت برسد، مثل همه ما. ما مى گوييم حب على بن ابى طالب كافى است . تازه حب ما حب حقيقى نيست ، اگر حبحقيقى بود عمل هم پشت سرش بود. مى گوييم همين وابستگى ظاهرى كافى است !خيال مى كنيم على عليه السلام از كسانى است كه احتياج دارد، و اگر افرادى انتسابدروغين هم داشته باشند ديگر بسيار خوب ، ما عجالتا سياهى لشكر مى خواهيم . سياهىلشكر هم كافى است ! ما خيال مى كنيم يك گريه دروغين بر امام حسين كافى است . ولىاميرالمومنين فرمود اينها دروغ است اگر حب على بن ابى طالب تو را بهعمل كشاند، بدان حب تو صادق و راستين است . اگر گريه بر حسين بن على بن ابىطالب تو را به عمل كشاند، بدان حب تو صادق و راستين است . اگر گريه بر حسين بنعلى تو را به سوى عمل كشاند، بدان حب تو صادق و راستين است . اگر گريه توراستين است . اگر نه ، فريب شيطان است . جمله دوم و يرجى التوبةبطول الامل اى مرد! از آن كسان مباش كه احساس نياز به توبه را در وجود خدادارند اما هميشه مى گويند دير نمى شود، وقت باقى است . برادر! اگر على بيايد و من هم برويم خدمتش و بگوييم آقاجان ! ما را نصيحت كن ، چنينجمله اى به ما مى گويد: لا تكن ممن يرجوا الاخرة بغيرعمل و يرجى التوبه بطول الامل تا كى بگوييم آقا دير نمى شود، حالا وقتباقى است ؟! تا هنوز جوان هستيم مى گوييم اى آقا! جوان بيست ساله كه ديگر وقتتوبه كردنش نيست . عجيب اين است كه بعضى افراد پير وكهنسال وقتى يك جوان را مى بينند كه متوجه عبادت است و به گناه خودش توجه دارد وحال توبه و ندامت است ، مى گويند: اى آقا! تو جوانى ، هنوز وقت اين حرفهاى براى تونرسيده . اتفاقا جوانى بهترين وقتش است . يك شاخه تا وقتى كه هنوز تازه است ،آمادگى بيشترى براى راست شدن دارد، هر چه بزرگتر و خشكتر بشود، آمادگى اش كمترمى شود، بعلاوه ، چه كسى به اين جوان قول داده كه او پا به سن بگذارد، ميانه مردبشود، از ميانه مردى بگذرد و پير بشود؟ تا جوانيم مى گوييم جوانيم . در ميانه مردىهم كه مى گوييم حالا وقت داريم ، توبه وقتش پيرى است ، وقتى كه پير شديم . از همهكارها افتاديم و همه قدرتها از ما گرفته شد، آن وقت توبه مى كنيم . نمى دانيم كهاشتباه كرده ايم ، آن وقت اتفاقا هيچ توبه نمى كنيم ، آن وقت ديگرحال توبه برايمان نمى ماند، آنقدر در زير بار معاصى كمر ما خم شده است كهدل ما ديگر حاضر براى توبه كردن نيست ،دل يك جوان آماده تر است براى توبه كردن تادل پير. چه خوب مى گويد مولوى : مثلى مى آورد. مى گويد شخصى خارى را در سر راه مردم كاشته بود. اين خار بزرگ شد.گفتند: آقا بيا اين خار را بكن . گفت : دير نمى شود، بوته خارى است كنده مى شود.دوباره گفتند: باز گفت : دير نمى شود، حال مى كنيم ، يكسال ديگر مى كنيم ! سال بعد بوته خار بزرگتر شد ولى خاركن چطور؟ پيرتر شده. گفتند: بيا بكن . گفت دير نمى شود، بعد مى كنيمسال به سال بوته خار بيشتر رشد مى كرد. بيشتر ريشه مى دوانيد، تنه اش كلفتتر، خارهايش تيزتر و خطرش بيشتر مى شد اما خاركن پيرتر و از نيرويش كاسته مىشد:
خار كن در سستى و در كاستن
| مى خواهد بگويد اين ملكات رذيله ، اخلاق فاسد، روز به روز در وجود تومثل آن بوته خار بيشتر رشد مى كند، بيشتر ريشه مى دواند، تنه اش كلفت تر، خارهايشتيزتر و خطرش بزرگتر مى شود، ولى تو خودت روز به روز پيرتر مى شوى و ازنيرويت ، از آن نيروهاى مقدس تو كاسته مى شود. وقتى كه جوان هستى ،مثل يك آدم قوى و نيرومندى هستى كه مى خواهد يكنهال را بكند، به سرعت مى كنى ، ريشه اش را هم مى كنى مى اندازى دور اما وقتى كهپير شدى ، مثل يك آدم سست قوه اى هستى كه مى خواهد يك درخت قوى را با دست خودشبكند، هر چه زور مى زند درخت از ريشه در نمى آيد. به خدا قسم يك روزش يك روز است ، يك ساعتش يك ساعت است ، يك شب را اگر به تاخيربيندازيم اشتباه مى كنيم ! نگوييد فردا شب بيست و سوم ماه رمضان است ، يكى از ليالىقدر است و براى توبه بهتر است ، نه همين امشب از فردا شب بهتر است ، همين ساعت از يكساعت بعد بهتر است ، هر لحظه از لحظه بعدش بهتر است . عبادت بدون توبهقبول نيست ، اول بايد توبه كرد. گفت : شستويى كن و آنگه به خرابات خرام اول بايد شستشو كرد، بعد وارد آن محل پاك و پاكيزه شد. ما تا توبه نكنيم ، چهعبادتى مى كنيم ؟! ما توبه نمى كنيم و روزه مى گيريم ! توبه نمى كنيم و نماز مىخوانيم ! توبه نمى كنيم و به حج مى رويم ! توبه نمى كنيم و قرآن مى خوانيم !توبه نمى كنيم و ذكر مى گوييم ! توبه نمى كنيم و در مجالس ذكر شركت مى كنيم !به خدا قسم اگر شما يك توبه بكنيد تا پاك بشويد و بعد يك شبانه روز با حالتتوبه و پاكى نماز بخوانيد، همان يك شبانه روز به اندازه دهسال شما را جلو مى برد و به مقام قرب پروردگار مى رساند. سوراخ دعا را گم كردهايم ، راهش را بلد نيستيم . شخصى آمد خدمت اميرالمومنين على عليه السلام استغفار كرد. او هممثل ما خيال مى كرد توبه كردن ، گفتن استغفار الله ربى و اتوب اليه است واگر غين اش را هم خيلى غليظ بگوييم ديگر توبه ما خيلى بهتر است ! على عليه السلامفهميد اين بدبخت چقدر گمراه است . كم اتفاق مى افتد كه او اين جور حدت به خرج بدهدو با لحن تندى سخن بگويد ولى اينجا با لحن تندى سخن گفت ، فرمود: ثكلتكامك ، اتدرى ما الاستغفار؟ الاستغفار درجه العليين اين خدا مرگت بدهد، اى مادرتبه عزايت بنشيند! آيا تو مى دانى استغفار چيست ؟ استغفار درجه مردان بلندمرتبه است .استغفار، حالت توبه و يك حالت مقدس است ، يك جو مقدس و پاك است . شما حالت توبهرا پيدا بكنيد، واقعا توبه بكنيد، بعد خودتان را در يك جو و فضاى مقدس مى بينيد،احساس مى كنيد كه لطف و عنايت الهى بر روح شما سايه افكنده است ، احساس مى كنيدگروهى از فرشتگان دور شما را گرفته اند، پاك مى شويد، چون در حالت توبهانسان خودبينى را از دست مى دهد، خود را ملامت مى كند و گناهان خويش را در نظر مىگيرد. در اسلام گفته اند اگر مى خواهى توبه كنى لازم نيست بروى پيش كشيش ، پيش آخوند وگناه را به او بگويى ، گناه را به خداى خودت بگو، چرا گناه را نزد يك بشر اقرار واعتراف مى كنى ؟ نزد خداى غفار الذنوب خودت اقرار كن . قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لاتفنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوبجميعا (32) اين نداى خداست ، اى بندگان اسرافكار من ، اى بندگان گنهكارمن ، اى بندگان معصيتكار من ، اى بندگان من كه بر خودتان ظلم كرده ايد، از رحمت مننااميد مباشيد، بياييد به سوى من ، من مى پذيرم ،قبول مى كنم ، در جو و فضاى توبه وارد بشويد. حديث قدسى اين حديث قدسى چقدر عالى توبه را توصيف مى كند: انين المذنبين احب الى منتسبيح المسبحين خداى تبارك و تعالى ، اين رحمت مطلقه و كامله فرمود: نامهگنهكاران در نزد من محبوبتر است از تسبيح تسبيح كنندگان برويد به درگاه خداىخودتان ناله كنيد فكر كنيد تا گناهان به يادتان بيايد به كسى نگوييد، اقرار بهگناه پيش ديگران گناه است ، ولى در دل خودتان (خودتان كه مى دانيد خودتان قاضى ومواخذ وجود خودتان باشدى ) گناهانتان را در نظر بگيريد بعد اين گناهان را ببريدپيش ذات پروردگار، تقصيرهاى خودتان را بگوييد، ناله كنيد، تضرع كنيد، طلبمغفرت كنيد، طلب شستشو كنيد. خدا شما را مى آمرزد، روح شما را پاك و پاكيزه مى كندبه دل شما صفا عنايت مى كند، لطف خودش راشامل حال شما مى كند و از آن پس يك لذتى ، يك حالتى در شما ايجاد مى شود كهشيرينى عبادت را در ذائقه خودتان احساس مى كنيد، گناهان و لذات گناهان در نظر شماكوچك مى شود، ديگر رغبت نمى كنيد كه برويد فلان فيلم شهوانى را ببينيد، رغبت نمىكنيد كه به ناموس مردم نگاه كنيد، رغبت نمى كنيد كه غيبت كنيد، دروغ بگوييد يا به مردمتهمت بزنيد، مى بينيد اصلا همه رغبتتان به كارهاى پاك و خوب است . بعد على عليه السلام شش شرط براى استغفار ذكر كرد كه دو تايش ركن توبه است ،دوتايش شرط قبول توبه و دوتاى ديگرش شرطكمال توبه ان شاء الله فردا شب اين حديث را براى شما شرح مى دهم . شما مى بينيد آن پاكترين پاكان لذتشان در اين بوده كه با خداى خودشان سخنبگويند: همواره از تقصير و كوتاهى خودشان ، از گناه خودشان - كه گناه آنها به نسبتما ترك اولى است و از ترك اولى هم يك درجه بالاتر است - سخن بگويند (حسناتالابرار سيئات المقربين ) دعاى ابوحمزه را بخوانيد، ببينيد على بن الحسين با خداىخودش چگونه حرف مى زند، چه جور ناله مى كند! (انين المذنبين احب الى من تسبيحالمسبحين ) اين دعاى ابوحمزه ناله على بن الحسين است ، اندكى با اين ناله بنده پاكخدا آشنا بشويم . اينها لذتشان در اين بود كه وقتى با خداى خودشان حرف مى زنندهمواره از نيستى خودشان ، از فقر خودشان ، از احتياج و نياز خودشان ، از كوتاهى كردنهاى خودشان بگويند. همواره مى گويند خدايا آنچه از من است كوتاهى است و آنچه ازتوست رحمت و لطف است . مولاى مولاى اذا رايت ذنوبى فزعت و اذا رايت كرمك طمعت (33) از على بن الحسين است : خداى من ، مولاى من ، آقاى من ! چشمم كه بهگناهان خودم مى افتد، خوف و فزع و ترس مرا فرا مى گيرد اما يك نظر كه به تو مىكنم ، رحمت تو را كه مى بينم ، رجا و اميد در دل من پيدا مى شود، من هميشه در ميان خوف ورجا هستم ، به يك چشم به خودم نگاه مى كنم خوف مرا مى گيرد، به چشم ديگر به تونگاه مى كنم رجا بر من غالب مى شود. بله ، آنها چنين بودند. دو كلمه هم ذكر مصيبت براىشما بكنم . در عصر تاسوعا لشكر عمر سعد طبق دستور عبيدالله زياد حمله كردند. همين شبانه مىخواهند با حسين عليه السلام بجنگند. حسين به وسيله برادرشابوالفضل العباس از اينها مى خواهد كه يك شب را مهلت بدهند. مى گويد: برادر جان !به اينها بگو همين امشب را به ما مهلت بدهند، من فردا مى جنگم . مناهل تسليم نيستم . مى جنگم اما يك امشب را به ما مهلت بدهند (وقت غروب بود) بعد براىاينكه گمان نكنند كه حسين مى خواهد دفع الوقت كند، اين جمله را گفت : برادر! خدا خودشمى داند كه من مناجات با او را دوست دارم . من مى خواهم امشب را به عنوان شب آخر عمرم باخداى خودم مناجات با او را دوست دارم من مى خواهم امشب را به عنوان شب آخر عمرم با خداىخودم مناجات كنم و شب توبه و استغفار خودم قرار بدهم . آن شب عاشورا اگر بدانيد چه شبى بود! معراج بود، يك دنيا شادى و بهجت و مسرتحكمفرما بود. در آن شب خودشان را پاكيزه مى كردند، حتى موهاى بدنشان را مى ستردند.خيمه اى بود به نام خيمه تنظيف ، كسى داخل خيمه بود، دو نفر ديگر بيرون خيمه ايستادهو نوبت گرفته بودند، يكى از آنها - كه ظاهرا برير است - با ديگرى شوخى و مزاحمى كرد آن ديگرى به او گفت : امشب شب مزاح نيست . گفت : اساسا مناهل مزاح نيستم ولى امشب شب مزاح است ! وقتى كه ديگران آمدند اين توابين و مستغفرين راديدند، مى دانيد درباره شان چه گفتند؟ پس از آنكه از كنار خيمه هاى حسين گذشتند،گفتند (دشمن اين حرف را مى گويد): لهم دوى كدوىالنحل مابين راكع و ساجد (34) مثل اينكه انسان را كنار كندوى زنبورعسل گذشته باشد صداى زمزمه زنبورها چگونه بلند است ؟ صداى زمزمه حسين واصحابش به ذكر و دعا و نياز و استغفار اين گونه بلند بود. حسين عليه السلام مى گويد: من امشب را مى خواهم شب توبه و استغفار خودم قرار بدهم(مى خواهد شب معراج خودش قرار بدهد)، آن وقت آيا ما نيازى به توبه نداريم ؟! آنهانياز دارند و ما نيازى نداريم ؟! بله ، آن شب را حسين بن على با اين وضع بسر برد، بااين حال عبادت بسر برد، به كارهاى خود و اهل بيتش رسيدگى كرد و در آن شب بود كهآن خطابه غرا را براى اصحاب خودش قرائت كرد. تائب صحراى كربلا از يك تائب در صحراى كربلا برايتان نام ببرم و عرض آخر من باشد: يك توبهمقبول ، يك توبه بسيار بسيار جدى كربلا توبه حر بن يزيد رياحى است . حر، مردشجاع و نيرومندى است . اولين بار كه عبيدالله زياد مى خواهد هزار سوار براى مقابله باحسين به على بفرستد، او را انتخاب مى كند. او بهاهل بيت پيغمبر ظلم و ستم كرده است . گفتم وقتى كه جنايت بزرگ شد، وجدان انسان (اگروجدان نيمه زنده اى هم باشد) عكس العمل نشان مى دهد.حال ببينيد عكس العمل نشان دادن مقامات عالى روح درمقابل مقامات دانى چگونه است ؟ راوى مى گويد حر بن يزيد را لشكر عمر سعد ديدم درحالى كه مثل بيد مى لرزيد، تعجب كردم . رفتم جلو، گفتم : حر! من تو را مرد بسيارشجاعى مى دانستم و اگر از من پرسيدند: اشجع مردم كوفه كيست ، من از تو نمى گذشتم، تو چطور ترسيده اى ؟ لرزه به اندامت افتاده است . گفت : اشتباه مى كنى ، من از جنگنمى ترسم . از چه مى ترسى ؟ من خودم را در سر دو راهى بهشت و جهنم مى بينم ، خودمرا ميان بهشت و جهنم مخير مى بينم ، نمى دانم چه كنم . اين راه را بگيرم يا آن راه را؟ اماعاقبت ، راه بهشت را گرفت . آرام آرام اسب خودش را كنار زد به طورى كه كسى نفهميد كهچه مقصود و هدفى دارد. همينكه رسيد به نقطه اى كه ديگر نمى توانستند جلويش رابگيرند، يك مرتبه به اسب خودش شلاق زد، آمد به طرف خيمه حسين بن على ، نوشتهاند سپر خودش را وارونه كرد به علامت اينكه من براى جنگ نيامده ام براى امان آمده ام .خودش را مى رساند به آقا ابا عبدالله ، سلام عرض مى كند. اولين جمله اش اين است : هل ترى لى من توبه ؟ (35) آيا توبه اين سگ عاصىقبول است ؟ فرمود: بله ، البته قبول است . كرم حسينى را ببينيد! نفرمود آقا اين چهتوبه اى است ؟! حالا كه ما را به اين بدبختى نشانده اى ، آمده اى توبه مى كنى ؟ ولىحسين اين جور فكر نمى كند. حسين همواره دنبال هدايت مردم است اگر بعد از آنكه تمامجوانانش هم كشته شدند، لشكريان عمر سعد توبه مى كردند، مى گفت توبه همه تانرا قبول مى كنم ، به دليل اينكه يزيد بن معاويه بعد از حادثه كربلا به على بنالحسين عليه السلام مى گويد: آيا اگر من توبه كنمقبول مى شود؟ فرمود: بله ، تو اگر واقعا توبه كنىقبول مى شود، ولى او توبه نكرد. حر به حسين عليه السلام گفت : آقا! اجازه بده منبروم به ميدان ، جان خودم را فداى شما كنم . فرمود: تو مهمان ما هستى ، از اسب بياپايين ، چند لحظه اى اينجا باش ، عرض كردم : آقا! اگر اجازه بدهيد من بروم بهتر استاين مرد خجالت مى كشيد، شرم داشت ، چرا؟ چون با خودش زمزمه مى كرد كه خدايا من همانگنهكارى هستم كه براى اولين بار دل اولياى تو را لرزاندم ، بچه هاى پيغمبر تو رامرعوب كردم . چرا اين مرد حاضر نشد در كنار حسين بن على بنشيند؟ چون انديشيد كه درحالى كه من اينجا نشسته ام ، نكند يكى از بچه هاى حسين بيايد و چشمش به من بيفتد و منغرق در شرمندگى و خجالت بشوم . و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطاهرين . با سمك العظيم الاعظم ، الاعز الاجلالاكرم يا الله ... اللهم اقض حوائجنا و اكف مهماتنا و اشف مرضانا و ارحم موتانا و ادديوننا و وسع فى ارزاقنا و اجعل عاقبه امورنا خيرا و وفقنا لما تحب و ترضى . رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات توبه (2) ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين . (36) بحث ما در شب گذشته درباره توبه بود. عرض كرديم كه توبه اولينمنزل اهل سلوك و اهل عبادت و عبوديت است . اگر كسى آهنگ تقرب نزد پروردگار را داشتهباشد. براى اينكه خود را آماده كند بايد از گذشته سياه و تيره خود بازگردد و توبهكند. وعده كردم كه توضيحى را كه وجود مقدس على عليه السلام درباره توبه داده است و درآن ، حقيقت و شرايط و مرحله كمال توبه را توجيه كرده است . براى شما بيان كنم . مقدمتاقبل از اينكه بيان حضرت را در اين زمينه عرض كنم به يكسوال جواب مى دهم . آن سوال اين است : توبه چه وقت از انسانقبول مى شود، وقت توبه چه موقع است ؟ يعنى تا چه وقت انسان مهلت توبه دارد؟ مهلت توبه انسان تا در اين دنيا هست و رشته حياتش باقى است و تا وقتى كه مرگ مستقيما به اوروى نياورده است ، مهلت براى توبه كردن دارد. تنها در وقتى كه انسان درچنگال مرگ گرفتار است و هيچ اميدى به نجات ندارد، توبه موردقبول واقع نمى شود. آن ساعات و لحظات آخر كه در تعبيرات حديثى ساعت معاينه ناميده شده است . (يعنى لحظه اى كه انسان مرگ را و جهان ديگر را معاينه مى كند،به چشم مى بيند، در عين اينكه هنوز زنده است ، دنياى ديگر را درمقابل خود حاضر مى بيند) قبل از آن لحظه ، توبه انسانقبول است ولى در آن لحظه توبه مقبول نيست . همچنان كه در عالم آخرت هم توبه معنىندارد به انسان در آنجا حال توبه پيدا مى كند و نه فرضا اگر بخواهد توبه كند -كه قطعا توبه واقعى نخواهد بود و فقط يكعمل ظاهرى است - توبه او پذيرفته است . اما چرا در اين مورد اين طور است ؟ چون جوابدادن به اين سوال مكمل عرايض ديشب من است ، از اين جهت اين بحث را امشب مطرح كردم . اما اينكه چرا توبه در لحظه معاينه قبول نيست ؟ قرآن تصريح مى كند كه : فلما راوا باسنا قالوا امنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين . (37)يعنى همينكه انتقام ما را ديدند مى خواهند توبه كنند و توبه شان را نمى پذيريم . درساعتى كه آن انتقام ما رسيد، اظهار ايمان كردن و اظهار توبه كردن فايده ندارد، چرا؟براى اينكه توبه تنها پشيمانى و بازگشت نيست ، يعنى اگر انسان تحت هر عاملىفقط از راه كج خود بازگردد، اين توبه شمرده نمى شود. توبه آن وقت است كه يكانقلاب درونى در وجود انسان پيدا مى شود، يعنى نيروهاى شهوانى و غضبى و شيطانىانسان عليه تبهكاريهاى او قيام كنند و زمام مملكت وجود انسان را در دست بگيرند. اين معناىتوبه است توبه يعنى انقلاب درونى انسان . انسان وقتى به مرحله اى مى رسد كه احساس مى كند درچنگال مرگ گرفتار است و عذاب الهى را مى بيند، بديهى است كه در آنجا اظهار ايمانمى كند. اما اين اظهار ايمان ، انقلاب مقدس درونى نيست . قرآن در مورد فرعون مى گويد: حتى اذا ادركه الغرق قال امنت انه لا اله الا الذى امنت به بنوااسرائيل (38) فرعون تا در دنياست و باد دنيا به تنش مى خورد، فرعونىمى كند، با هيچ استدلالى قانع نمى شود، هيچ نصيحت و موعظه اى را نمى پذيرد، بينسحره و موسى معارضه درست مى كند. خود سحره ايمان مى آورند و او بيشتر طغيان مىكند درصدد كشتن موسى و قومش بر مى آيد، آنها را تعقيب مى كند. هنگامى كه در دريا غرقمى شود، آب او را قرار مى گيرد و خود را در لحظات آخر عمر مى بيند و يقين مى كند كهديگر راه نجات ندارد مى گويد: امنت انه لا اله الا الذى امنت به بنوااسرائيل نه ، من ديگر به خداى موسى ايمان آوردم . اينجا ديگرقبول نمى شود. خدا چرا قبول نمى كند؟ مگر خدابخل مى ورزد؟ نه ، توبه باشد قبول مى كند اين توبه نيست . توبه يعنى انقلابمقدس درونى . اين ، انقلاب مقدس درونى نيست . آدمى كه در قعر دريا آب تمام اطرافش راگرفته و به هر طرف كه نگاه مى كند آب مى بيند و در اينحال اظهار توبه مى كند وجدانش منقلب نشده است ، فطرتش زنده نشده است ، خودش عليهخودش قيام نكرده است ، بلكه حالا كه خودش را مضطر و بيچاره مى بيند، از روى اضطراراظهار تسليم مى كند. لهذا به او مى گويند: الان و قد عصيتقبل (39) چرا يك ساعت پيش كه آزاد بودى اين حرف را نزدى ؟ اگر يك ساعتپيش در حالى كه آزاد بودى اين حرف را مى گفتى ، معلوم بود كه در درون تو انقلابمقدس پيدا شده ، اما حالا كه اين حرف را مى زنى اين ، انقلاب مقدس نيست . اضطرار وبيچارگى است . كدام جانى از جانيهاى دنياست كه در آن لحظه اى كه گرفتار عدالت مىشود اظهار پشيمانى نكند؟ ولى اين پشيمانى نيست ، اصلاح نيست ، علامت به صلاح آمدننيست . اگر جانى قبل از گرفتار شدن ، خودش از درون منقلب شد و در حالى كه امكانجنايت برايش بود دست از جنايت برداشت ، اين اسمش توبه و بازگشت واقعى است . پسعلت اينكه در لحظات آخر، در حال معاينه آن دنيا توبه انسانمقبول نيست ، اين است كه توبه نيست نه اينكه توبه هست ومقبول نيست ، اصلا توبه نيست . اما اينكه چرا توبه انسان در دنياى ديگر قبول نيست ؟ جواب اينسوال اولا از همان جواب اول روشن شد، چون در آن دنيا هم انسان همه چيز را معاينه كرده ومى بيند در آنجا هم وقتى كه ادعاى توبه مى كند و مى گويد خدايا پشيمانم ، آن اظهارپشيمانى انقلاب مقدس درونى نيست ، انقلاب آزاد نيست . ثانيا انسان همينكه از اين دنيا رفت، مى دانيد در حكم چيست ؟ در حكم ميوه اى است كه روى يك درخت بوده و پس از آنكه رسيدهاست يا به صورت كال و نيم رس (به هر شكلى )، از درخت جدا شده و افتاده است ميوه تاروى درخت است تابع نظام درخت است ، اگر رشد مى كند از طريق درخت رشد مى كند، اگرآب به آن مى رسد از طريق ريشه هاى درخت است ، اگر ماده غذايى به آن مى رسد از طريقدرخت مى رسد، اگر از هوا استفاده مى كند از طريق درخت استفاده مى كند، اگر طعمش شيرينمى شود به دليل فعل و انفعالى است كه در درخت صورت مى گيرد، اگر رنگش تغييرمى كند باز به وسيله درخت است ، همينكه ميوه از درخت افتاد، تمام امكاناتى كه براى آنموجود بود از بين مى رود تا ساعتى قبل كه مثلا سيبى كه روى زمين افتاده است در روىدرخت به صورت نيم رس و كال بود، اين امكان وجود داشت كه رسيده شود، يك مرحله جلوبيايد، رنگش تغيير كند، حجمش بيشتر شود، طعمش مطبوع تر شود، شيرين تر شود،معطرتر شود ولى همينكه از درخت افتاد، تمام امكانات از بين مى رود، يعنى آخرينفعليتش ، آخرين حالتش در همان لحظه اى است كه از درخت مى افتد. انسان ميوه درخت طبيعت است ، ميوه درخت دنياست . تمام امكاناتى كه براى ما انسانها موجوداست ، در طبيعت و در دنيا موجود است براى ما خوب شدن در دنيا امكان داردوسائل بد شدن و بدتر شدن هم باز در دنيا موجود است . ما كه در اين دنيا هستيم . روىدرخت طبيعت و دنيا هستيم ميوه اين درخت هستيم .
اين جهان همچون درخت است اى گرام
|
ما بر آن چون ميوه هاى نيم خام
| تا ما روى درخت طبيعت هستيم ، همه امكانات برايمان هست ، اگر عبادت كنيم ،مثل ميوه اى كه مى رسد رسيده مى شويم ، اگر گناه كنيم ، مانند ميوه اى كه آفت زده مىشود آفت زده مى شويم مثل اينكه كرمى يا شته اى از راه درخت به اين ميوه برسد. توبههم يكى از امكانات است ، مثل آب و غذايى است كه از راه درخت طبيعت بايد به ما برسد لذاوقتى مرديم ديگر به ما نمى رسد، چرا؟ چون عرض كردم توبه يك انقلاب مقدس است وهمه تغييرها و انقلاب ها و حركتها مال اين دنياست ، همه تغيير مسير دادنها و تغيير جهتدادنها مال اين دنياست ، بالا رفتن و پايين رفتن در اين دنياست . همينكه پا به آن دنياگذاشتيم ، در هر حد و درجه اى كه هستيم ، در هر مسيرى كه هستيم ، به سوى هر چيزى كههستيم در همان جا متوقف مى شويم آخرين حد فعليت تمام شده است . يك مثال ديگر: يك طفل تا در رحم مادر است وابسته به وجود مادر است ، غذايش از ناحيه مادراست مايع و آب بدنش از وجود مادر است ، سلامت و بيمارى اش از ناحيه مادر است اما همينكهاز مادر متولد شد، ديگر وابستگى اش به او تمام مى شود، يك نظام ديگر بر زندگى اوحكومت مى كند و ديگر يك لحظه نمى تواند با نظام پيشين كه نظام رحم است زندگىكند. انسان پس از آنكه از اين دنيا رفت ، نظام زندگى اش بكلى تغيير مى كند و عوضمى شود و امكان ندارد كوچكترين استفاده اى از نظاماتى كه در اين دنيا هست بكند.عمل و توبه ، پيشروى و پسروى ، بالا رفتن و پايين رفتن و تغيير مسير و جهت دادن ،همه مال اين دنياست . اين كلام على عليه السلام است : اليومعمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل (40) مى گويد: ايهاالناس ! امروز روزعمل است و روز حساب نيست . دنيا محل مجازات و رسيدن به حساب نيست . نه اينكه بخواهدبگويد هيچ مكافاتى در دنيا نيست . بعضى ازاحوال در دنيا مكافات است و بعضى از بدبختيهايى كه در دنيا به انسان مى رسد نتيجهعمل انسان است . اما نه خيال كنيد كه حساب هرعمل بدى را خدا در اين دنيا مى رسد و نه خيال كنيد كه هر حالت بدى كه انسان پيدا مىكند در نتيجه يك عمل گذشته اوست . اين جور نيست . بنابراين آيا اگر انسانى در اين دنياسختى اى ديد، دليل بر بدى عمل اوست ؟ مثلا اينكه سيلى آمد و پاكستانيها را از بينبرد.(41) دليل بر بدى عمل آنهاست ؟ يعنى خدا به حساب آنها در اين دنيا رسيده است ؟نه ، اين جور نيست . درس اسلام به ما اين است : اليومعمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل دنيا دارعمل است ، دار رسيدگى و حساب كردن نيست . برعكس ، آخرت دارعمل نيست ، منحصرا دار حساب است و بس . پس سر اينكه توبه انسان محدود است به قبل از معاينه موت و آثار آن ، و پس از آنكهانسان موت را معاينه كرد نظير فرعون ، ديگر توبه اوقبول نيست . و همچنين سر اينكه در عالم آخرت توبه اى نيست ، همينها بود كه براى شماعرض كردم . از اينها چه نتيجه اى بايد بگيريم ؟ سخن على را (اليومعمل ) از فرصت بايد استفاده كنيم . از آن كسانى نباشيم كه توبه را تاخير مى اندازندبه حساب اينكه وقت باقى است . خدا مى گويد: يعدهم و يمنيهم و مايعدهمالشيطان الا غرورا. (42) اى وعده ها كه : دير نمى شود، هنوز از عمر ما خيلىباقى است ، هنوز يك گل از صد گل ما باز نشده است ، وعده هاى شيطانى است ، فريبهاىنفس اماره است . انسان نبايد توبه را تاخير بيندازد. مقدمه من تمام شدحال وارد سخن على عليه السلام بشويم : توبه از نظر على عليه السلام وقتى آن شخص در حضور مبارك على عليه السلام استغفار كرد و على عليه السلام احساسكرد كه او معنى و حقيقت و اوج استغفار را نمى داند، با تعرض به او فرمود: ثكلتك امك اتدرى ما الاستغفار؟ الاستغفار درجه العليين . (43) اى خدامرگت بدهد! اى مادرت به عزاى تو بنشيند و بگريد! تو لفظ استغفار را مى گويى ؟اصلا مى دانى كه حقيقت استغفار چيست ؟ استغفار بگريد! تو لفظ استغفار را مى گويى ؟اصلا مى دانى كه حقيقت استغفار چيست ؟ استغفار درجه عليين است . يعنى مردمى كه در آندرجات بالا از مقامات قرب قرار گرفته اند. بعد فرمود: استغفار و توبه يك كلمه استبر اساس شش پايه . اين شش پايه را كه على عليه السلام بيان كرده است ، علما اينطور درك كرده اند كه دو تا از اينها ركن و اساس توبه ، دو تاى ديگر شرطقبول توبه (يعنى دو تا ماهيت توبه را تشكيل مى دهند و دو تاى ديگر شرطقبول توبه ماهيت دار را) و دو تاى آخر شرطكامل شدن توبه هستند. حالا اين شش پايه چيست ؟ فرمود: اولها الندم على مامضى اولين شرط (ركن ) توبه پشيمانى وحسرت و تاسف و آتش درونى و ناراحتى است بر آنچه كه گذشته است . يعنى توبه آنوقت واقعا توبه است كه شما نگاهى به صفحه سياهاعمال گذشته خودتان بكنيد، يكمرتبه يك ندامتى يك پشيمانى زيادى ، يك تاسف وحسرت فوق العاده اى در شما ايجاد شود و دلتان آتش بگيرد كه اين چه كارى بود كهمن كردم ؟! ديده ايد گاهى انسان يك كارى مى كند بهخيال اينكه برايش سود دارد بعد از اينكه آن را انجام مى دهد يك وقت مى بيند كه اين كاربرايش مثلا ده هزار تومان ضرر داشته است . وقتى كه مى فهمد اين كارش اشتباه بودهاست ، مى گويد: آخ ! و انگشت سبابه اش را مى گزد: اى واى ! چرا من اين كار را كردم ؟!اسم اين را مى گذارند پشيمانى ، ناراحتى كه گاهى مى گويند: آقا! يك كارى كردم والان به قدرى پشيمانم كه اثر پشيمانى ، ناراحتى ، كه گاهى مى گويند: آقا! يككارى كردم و الان به قدرى پشيمانم كه اگر پشيمانى شاخ مى داشت من شاخ درآوردهبودم ! شرط اول توبه كردن چنين پشيمانى و ندامتى است . خداى ناخواسته لب به يك حرام مثلا شراب آلوده اى ، يكدفعه فكر مى كنى كه آخرقرآن درباره شرابخوارى چه گفته است ؟ قرآن گفته است : يا ايها الذين امنواانما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس منعمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون (44) شراب ، قمار و آن كارهاى بتپرستى ، پليدى است . اگر صلاح و سعادت و رستگارى مى خواهيد، از اينها دورىبجوييد شرابخوارى با سعادت و رستگارى جور در نمى آيد. قمار در اسلام حرام است .از گناهان كبيره است . به هر شكلى كه مى خواهد باشد مسلمان قمار نمى كند. اين چه مسلمانى اى است كه من و شما داريم و كبائر محرمات اسلامى را هم مرتكب مى شويم؟ قرآن ديگر چقدر در مورد همين معصيت رايج ميان ما، يعنى غيبت كردن و تهمت زدن دادبكشد؟! به خدا قسم انسان از اينهمه تهمتهايى كه ميان مردم است تعجب مى كند. مى دانيدتهمت يعنى چه ؟ ما دو گناه كبيره درجه يك داريم : يكى از آنها دروغ گفتن است و ديگرىغيبت كردن گناه كبيره يعنى گناهى كه انسان به وسيله آن استحقاق جهنم را رفتن را پيدامى كند. لا يغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم انياكل لحم اخيه ميتا (45) مردم ! غيبت يكديگر را نكنيد آيا هيچيك از شما دوستدارد كه گوشت برادر مسلمانش را در حالى كه مرده است بخورد؟! گوشت مرده چقدرتنفرآور است ، خصوصا اگر انسان مرده را بشناسد و دوستش بوده باشد. ديگر بالاتراز اين تعبير هم هست ؟ تهمت يعنى دروغ به علاوه غيبت ، يعنى دو گناه كه با همديگر توامشوند اسمش مى شود تهمت ، و چقدر در ميان ما تهمت زدن رايج است ! و بعضى از ما كه مىخواهيم مقدسى كنيم ، يك مى گويند اول حرفمان مى آوريم ، مثلا شخصى به يكنفر تهمتى زده ، مى خواهيم از گردن خودمان رد كنيم ،خيال مى كنيم كه سر خدا را هم شود كلاه گذاشت ! مى گوييم : مى گويند فلانى اينطور است . قرآن جلوى اين را هم گرفته است ، اين را هم يك گناه بزرگ شمرده است ، مىگويد: ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين امنوا لهم عذاب اليم (46) آنان كه دوست دارند در ميان مردم حرف زشتى درباره فرد مومنى ، افرادمومنى ، يك موسسه ايمانى شيوع پيدا كند (برايشان عذاب دردناكى است ) اگر از يكاحمقى يا مغرضى يا كسى كه معلوم است كه ريشه حرفش در كجاست درباره كسى حرفىشنيديد، حق نداريد بگوييد شنيده ام ، مى گويند. خود اين مىگويندها اشاعه دادن فحشاست . و گناهان ديگر هم همين طور. آن كه چشم چرانى مى كند، به ناموس مردم خيانت مى كند،بايد بداند كه پيغمبر فرمود: زنى العين النظر (47) زناى چشم ،چشم چرانى كردن است . (همين طور) آن كه نماز را ترك كرده ، آن كه روزه را ترك كردهاست . من نمى دانم ما چه جور مسلمانهايى هستيم ؟! انسان خجالت مى كشد در ماه رمضان دراين خيابانها راه برود، علنى سيگارها را گوشه لبشان گذاشته اند و راه مى روند!يكى را مى بينى كه در ماشين نشسته و سيگار هم گوشه لبش است . هرسال هم شهربانى اعلامى مى كند كه كسى حق ندارد متعرض روزه خوارها بشود، خودشهربانى اقدام مى كند ما هم نديده ايم كه پاسبانى به يك روزه خوار تذكر بدهد. روزهخوارى علنى ، هتك حرمت اسلام است . اين عمل يعنى فحش دادن به قرآن يعنى فحش دادنبه پيغمبر اسلام . اگر مى خواهى روزه بخورى برو در خانه ات بخور. اگر روزه را درخانه ات بخورى يك گناه كبيره كرده اى ولى وقتى روزه را علنى در خيابانها مى خورى ،علاوه بر اينكه روزه خوارى ، فحش هم به اسلام داده اى . براى توبه كردن ، اول بايد يك توجهى به غيبتهاى خودمان بكنيم ، توجهى به شرابخواريهاى خودمان بكنيم ، توجهى به تهمت زدنهاى خودمان بكنيم ، توجهى به قمارهاىخودمان بكنيم ، توجهى به چشم چرانى هاى خودمان بكنيم ، خانمها توجهى به لخت بودنهايشان بكنند. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من در معراج زنهايى راديدم كه آنها را از موهايشان آويخته بودند و با تازيانه هاى آتشين مى زدند، متحير ازجبرئيل پرسيدم : اينها چه كسانى هستند؟! جبرئيل گفت : زنانى از امت تو كه موهايشان رااز نامحرم نمى پوشاندند. آن وقت كه بى حجابى نبود ولى پيغمبر به چشم باطن ديد.(اينها از هزار و چهارصد سال پيش در كتابها هست ) گفت : زنانى را ديدم كه ازپستانهايشان آويخته بودند پستانشان را شلاق مى زدند، زنانى چنين و چنان بوده اند چهكسانى بودند؟ فرمود: به من گفتند اينها زنانى از امت تو هستند كه بدنشان را به مردمارائه مى دهند. آخر اين چهار روز دنيا چقدر براى انسان ارزش دارد كه انسان خود را تا ابدبه عذاب الهى گرفتار كند؟! به خدا قسم راست است ، به اصطلاح مولاى درزش نمىرود. آخر پرده درى تا كى ؟ عليه خدا قيام كردن تا كى ؟ به پيغمبر اسلام فحش دادن تاكى ؟ حالا فحش لفظى باشد يا كتبى . آدم چه بگويد كه در اين مملكت كتاب منتشر مىشود كه سر تا پايش فحش صريح به پيغمبر اسلام است و شماره رسمى هم پشتشخورده است ، اجازه نشر هم به آن داده اند! به خود بياييد، يك ذره فكر كنيد، غفلت تا كى؟ الم يان للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكرالله ومانزل من الحق (48) آيا نرسيده آن وقتى كه اين دلهاى ما خشوع پيدا كنند،خاشع شوند، نرم شوند براى ياد خدا و به اين قرآن حقى كه از جانب خدانازل شده است اعتنايى بكنيم ، به تعليماتش توجهى بكنيم ؟! هى محرم بيايد، دلمانحداكثر به اين خوش باشد كه مى رويم در جلسه اى شركت مى كنيم و قطره اشكى مىريزيم ، والله اينها كافى نيست . بايد يك فكر اساسى بهحال خودمان و اسلاممان بكنيم . بچه هايمان از دست رفتند. پسرهايمان از دست رفتند،دخترهايمان از دست رفتند، جامعه مان از دست رفت ، يك فكرى بكنيم ، توبه كنيم . ركن اول توبه : ندامت و پشيمانى فرمود: اولش اين است كه روحت آتش بگيرد، مشتعلبشود، خودت را غرق در حسرت ببينى ، غرق در ندامت و پشيمانى ببينى . چشمت را برروى گناهانت باز كن ، يك محاسبه الاعمالى براى خودت درست كن ، از خودت حساب بكش ،ببين روزى چند گناه كبيره مرتكب مى شوى . شيخ بهايى مى گويد:
يك گنه ناكرده گفتندش تمام
|
مذنبى مذنب ، برو بيرون خرام
|
تو طمع دارى كه با چندين گناه
|
داخل جنت شوى اى رو سياه ؟
| ركن دوم : تصميم به عدم بازگشت شرط (ركن ) دوم توبه چيست ؟ فرمود: العزم على ترك العود يكتصميم مردانه ، يك تصميم جدى كه ديگر من اينعمل ناشايست را تكرار نمى كنم . البته شما را با اين شعرى كه خواندم مايوس نكردهباشم نگوييد پس كار تمام است ، نه لاتقتطوا من رحمة الله (49) ازرحمت الهى مايوس نباشيد از هر چه گناه داريد برگرديد، خدا مى پذيرد همه شرايط راذكر كرده اند. ولى حد و اندازه براى گناه ذكر نكرده اند نگفته اند اگر گناهت به اينحد رسيد توبه ات قبول مى شود و از آن بالاتر كه شد نه ، بلكه گفته اند توبه كنقبول مى شود اما به شرط اينكه واقعا توبه كنى ، اگر آتش درونى در تو پيدا بشود،انقلاب مقدس در روح تو پيدا بشود و تصميم بر عدم عود بگيرى ، توبه توقبول است اما به شرط اينكه تصميم تو واقعا تصميم باشد، نه اينكه بيايى اينجا پچپچى هم با خودت بكنى و بگويى عجب وضع بدى داريم و بيرون كه رفتى فراموشكنى اين به درد نمى خورد و بدتر است . امام فرمود: كسانى كه استغفار مى كنند و بازگناه را تكرار مى كنند. استغفارشان از استغفار نكردن بدتر است چون اين مسخره كردنتوبه است ، استهزاء خداست ، استهزاء توبه است . اين دو ركن توبه است : اول ندامت ، حسرت ، اشتعال درونى ، ناراحتى از گذشته ، پشيمانىكامل از گناه ، و دوم تصميم قاطع و جدى براى تكرار نكردن گناه . اما توبه دو شرط همدارد: شرط اول توبه : بازگرداندن حقوق مردم شرط اول اين است كه حقوق مردم ، حق الناس را بايد برگردانى . خداعادل است ، از حقوق بندگانش نمى گذرد. يعنى چه ؟مال مردم را خورده اى ؟ بايد يا آن مال را به صاحبش برگردانى يالااقل او را راضى كنى . از مردم غيبت كرده اى ؟ بايد استرضاء كنى ، بروى خودت رابشكنى بگويى آقا من از تو غيبت كرده ام ، خواهش مى كنم از من راضى باش . جريانى من خودم دارم كه نمى دانم گفتنش درست است يا نه . طلبه بودم ، در ايام طلبگىهم البته كمتر از جاهاى ديگر، ولى اتفاق مى افتد كه انسان در يك مجلسى مى نشيند عدهاى از اين آقا و آن آقا غيبت مى كنند. يك وقت هم مى بينى خود انسان گرفتار مى شود خدارحمت كند مرحوم آيه الله العظمى آقاى حجت (رضوان الله عليه ) را. من يك دفعه درشرايطى قرار گرفتم و با اشخاصى محشور بودم كه اين مرد - كه حق استادى بهگردن من داشت و من سالها خدمت ايشان درس خوانده بودم و حتى در درس ايشان در يكمسابقه عمومى از ايشان جايزه گرفته بودم - مورد غيبت واقع شد. يك وقت احساس كردمكه اين درست نيست ، من چرا در چنين شرايطى قرار گرفتم ؟ ايشان در يك تابستانى بهحضرت عبدالعظيم تشريف آورده بودند. يك روز بعد از ظهرى بود. رفتم درب خانهايشان را زدم ، گفتم بگوييد فلانى است . ايشان در اندرون بودند. اجازه دادند. يادم هستكه رفتم داخل . كلاهى به سرايشان بود و بر بالشتى تكيه كرده بودند (پيرمرد ومريض بود، دو سه سال قبل از فوت ايشان بود) گفتم : آقا آمده ام مطلبى را به شماعرض كنم . فرمود: چيست ؟ گفتم : من از شما غيبت كرده ام ولى البته كم ، اما غيبت نسبتازيادى شنيده ام ، و من از اين كار پشيمانم كه چرا در جلسه اى كه از شما غيبت مى كردندحاضر شدم و شنيدم و چرا احيانا به دهان خودم هم غيبت شما آمد، و من چون تصميم دارم كهديگر هرگز از شما غيبت نكنم و هرگز هم غيبت شما را از كسى استماع نكنم ، آمده ام بهخود شما عرض كنم كه مرا ببخشيد، از من بگذريد، اين مرد با بزرگوارى اى كه داشت ،به من گفت : غيبت كردن از امثال ما دو جور است : يك وقت به شكلى است كه اهانت به اسلاماست و يك وقت به شخص ما مربوط مى شود. من مى دانستم مقصود ايشان چيست . (گفتم ) نه، من چيزى نگفتم و جسارتى نكردم كه به اسلام توهين بشود، هر چه بوده مربوط بهشخص خودتان است . گفت : من گذشتم . انسان اگر مى خواهد توبه كند بايد حقوق و ديون مردم را بپردازد. آن كسى كه زكاتبه او تعلق گرفته و نداده ، حق الناس به گردنش است و بايد بپردازد. آن كسى كهخمس به او تعلق گرفته و نداده . حق الناس به گردنش است و بايد بپردازد. آن كسىكه رشوه خورده است بايد به صاحبش برگرداند. هر كسى از هر راه حرامىمال به دست آورده بايد برگرداند. اگر جنايتى بر كسى وارد كرده است ، بايد او رااسترضاء كند. همينطورى كه نمى توان گفت : توبه ! على عليه السلام فرمود: شرطتوبه اين است كه حقوق مردم را بپردازى . مثلامال مردم را خورده اى و حالا هيچ چيز ندارى كه بدهى و در يك شرايطى هم هستى كه به اودسترسى ندارى (مثلا او مرده است ). در اينجا استغفار كن ، برايش طلب مغفرت كن . خدا انشاء الله او را راضى مى كند.
|
|
|
|
|
|
|
|