بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب حکومت جهانی مهدی, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST - فهرست مطالب
     h01 -
     h02 -
     h03 -
     h04 -
     h05 -
     h06 -
     h07 -
     h08 -
     h09 -
     h10 -
     h11 -
     h12 -
     h13 -
 

 

 
 

 

 

   قبلا ذكر اين نكته لازم است كه دلايلى عقلى هيچ گاه نمى تواند انگشت روى شخص معيّنى در اين زمينه بگذارد، بلكه نتايج اين دلائل همواره كلّى است.

   روايات اهل تسنّن درباره مهدى نيز غالباً كلّى است; تنها از كسى از دودمان پيامبر است با لقب «مهدى» و با نام «محمّد» (همانند نام پيامبر اسلام) سخن مى گويد; باستثناى چند روايت كه تمام مشخّصات پدر يا اجداد او را نقل مى كند و با عقيده شيعه انطباق دارد، مانند دو روايت زير:

   1ـ «شيخ سليمان قندوزى» كه از علماى اهل سنّت است در كتاب معروف «ينابيع المودّة» از كتاب «فرائد السّمطين» از ابن عباس نقل مى كند كه مردى يهودى به خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و سؤالات فراوانى كرد و پس از دريافت پاسخ خود نور ايمان در قلبش درخشيد و مسلمان شد; از جمله پرسيد:

   «وصىّ تو كيست؟ زيرا هر پيامبرى بايد وصى داشته باشد، همانگونه كه پيامبر ما موسى(عليه السلام) «يوشع بن نون» را وصى (و جانشين) خود قرار داد.»

[ 192 ]

   پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در پاسخ اين سؤال فرمود:

 

«انّ وصيّى علىّ بن ابى طالب و بعده سبطاى الحسن و الحسين تتلوه تسعة ائمّة من صلب الحسين; وصى من علىّ بن
ابى طالب و پس از او دو فرزندزاده من حسن و حسين هستند و پس از حسين نه امام از نسل حسين خواهند بود.»

 

   مرد يهودى از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) خواهش كرد نامهاى آنها را بيان كند، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

 

«اذا مضى الحسين فابنه على; فاذا مضى على فابنه محمّد; فاذا مضى محمد فابنه جعفر; فاذا مضى جعفر فابنه موسى; فاذا مضى موسى فابنه على; فاذا مضى على فابنه محمّد; فاذا مضى محمّد فابنه على; فاذا مضى على فابنه الحسن; فاذا مضى الحسن فابنه الحجّة محمّد المهدى فهولاء اثنا عشر...; هنگامى كه حسين در گذرد فرزندش على; و هنگامى كه

على در گذرد فرزندش محمّد; و هنگامى كه محمّد در گذرد، فرزندش جعفر; و هنگامى كه جعفر وفات كند، فرزندش موسى; و هنگامى كه موسى از دنيا برود، فرزندش على; و هنگامى كه على ديده از جهان فرو بندد، فرزندش محمّد; و هنگامى كه محمّد رحلت كند، فرزندش على; و هنگامى كه على به جهان ديگر بشتابد، فرزندش حسن; و هنگامى كه حسن با دنيا وداع گويد، فرزندش الحجّة محمّد المهدى جاى او را خواهد گرفت; اينها دوازده نفرند (اوصيا و جانشينان من)...»

[ 193 ]

   سپس از چگونگى مرگ و شهادت آنها مى پرسد و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پس از توضيحاتى مى فرمايد:

 

«و انّ الثّانى عشر من ولدى يغيب حتّى لايرى، و يأتى على امّتى بزمن لايبقى من الاسلام الاّ اسمه; ولايبقى من القرآن الاّ رسمه فحينئذ يأذن اللّه تبارك و تعالى له بالخروج فيظهر اللّه الاسلام به و يجدّده...; دوازدهمين فرزند
من پنهان مى گردد و ديده نمى شود و زمانى براى پيروان من فرا مى رسد كه از اسلام جز نام و از قرآن جز خطوط باقى نمى ماند; در اين هنگام، خداوند تبارك و تعالى به او اجازه قيام و خروج مى دهد و اسلام را به وسيله او آشكار و تجديد مى كند...»

 

   مرد يهودى پس از قبول اسلام اشعارى مى سرايد كه ضمن آن اشاره به جانشينان و اوصياى پيامبر كرده از جمله درباره آخرين آنها مى گويد:

 

«آخرهم يسقى الظماء و هوالامام المنتظر(1); آخرين آنها
تشنگان (حقّ و عدالت) را سيراب مى كند و اوست امام منتظر!»

 

   2ـ باز در همان كتاب از «عامر بن واثله» كه آخرين نفر از ياران پيامبر است كه بدرود حيات گفت، از على(عليه السلام) نقل شده كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

 

«يا على انت وصىّ، حربك حربى، و سلمك سلمى، و انت الامام و ابوالائمة احدى عشر الّذين هم المطهّرون المعصومون و منهم المهدى الّذى يملأ الارض قسطاً و


1ـ ينابيع المودّة، ص 440.

[ 194 ]

عدلا(1); اى على تو وصىّ منى; پيكار تو پيكار من، و صلح تو صلح من است; و تو امام و پدر امامان يازده گانه اى كه همگى پاك و معصومند; و از آنها «مهدى» است كه زمين را پر از عدل و داد مى كند.»

 

   امّا از طرق اهل بيت روايات فراوانى درباره مهدى(عليه السلام) و اين كه او يازدهمين فرزند على(عليه السلام) و نهمين فرزند امام حسين و فرزند بلافصل امام حسن عسكرى است وارد شده كه ذكر همه آنها مسلّماً بطول مى انجامد و از حوصله كتاب ما كه اساسش بر اختصار مى باشد بيرون است; لذا، اشاره به فهرستى از آن كرده و براى آگاهى بيشتر در اين زمينه شما را به كتاب «منتخب الاثر فى احوال الامام الثانى عشر» ارجاع مى دهيم (ترجمه مانندى از اين كتاب به نام «نويد امن و امان» نيز از همان مؤلّف محترم نشر يافته).

   در اين كتاب در زمينه پدر و اجداد مهدى(عليه السلام) رواياتى نقل شده كه بيشتر آن از طرف اهل بيت است; از جمله:

   91 روايت درباره اين كه امامان و پيشوايان، دوازده نفرند كه نخستين آنها على(عليه السلام)و آخرين آنها مهدى(عليه السلام) است نقل شده.

   و 94 روايت درباره اين كه آخرين امامان مهدى(عليه السلام) است نقل شده.

   و 107 روايت پيرامون اين كه ائمّه دوازده نفرند كه نه نفر آنها از فرزندان حسين(عليه السلام) است و نهمين آنها «قائم» است.


1ـ همان مدرك، ص 85 ، (طبع اسلامبول).

[ 195 ]

   و 50 حديث درباره نامهاى هر دوازده پيشوا كه آخرين آنها مهدى است و به اين ترتيب پيروان اين مكتب طبق اسناد فراوان فوق، مهدى(عليه السلام) را با تمام خصوصيّاتش مشخّص مى سازند.

* * *

   ولى ذكر اين نكته نيز لازم است كه در منابع معتبر و معروف حديث اهل سنّت احاديث فراوانى درباره امامان و خلفاى دوازده گانه (بطور كلّى و سربسته) وجود دارد و همانگونه كه سابقاً اشاره كرديم تفسير منطقى براى اين روايات جز با قبول نظريّه شيعه نمى توان يافت.

   در بعضى از اين احاديث مانند حديث «صحيح بخارى» و «صحيح ترمذى» تعبير به اثنى عشر اميرا(1)، و در صحيح مسلم، تعبير به اثنى عشر خليفه(2) و در صحيح ابى داود نيز اثنى عشر خليفه(3) و در مسند احمد، از دهها طريق اثنى عشر خليفه آمده است.

   آيا اين همه احاديث كتب معروف را مى توان انكار كرد!

   آيا عدد دوازده خليفه را با ضميمه كردن خلفاى بنى اميّه همچون معاويه و يزيد و عبدالملك، يا با ضميمه كردن خلفاى بنى عبّاس همچون هارون و مأمون و متوكّل به خلفاى بنى عبّاس همچون هارون و مأمون و متوكّل به خلفاى چهارگانه نخستين تكميل كنيم!


1ـ صحيح بخارى، ص 175، (طبع مصر) و صحيح ترمذى، جلد دوم، صفحه 45 (طبع دهلى).
2ـ صحيح مسلم، ج 2، ص 191، (طبع مصر).
3ـ صحيح ابى داود، ج 2، كتاب المهدى، ص 207، (طبع مصر).

[ 196 ]

   راستى اين خلفاى دوازده گانه كه پيامبر از آنها نامبرده و آنان را مورد ستايش قرار داده كيانند و چه اشخاصى مى باشند؟

   اين سؤالى است كه ـ غير از پيروان مكتب اهل بيت كه معتقد به دوازده امام هستند ـ بايد پاسخى منطقى براى آن بينديشند; زيرا هيچ فرد با انصافى نمى تواند بر خلفاى بنى اميّه و بنى عبّاس كه حكومت اسلامى را از مسير خود بيرون كردند و همه گونه جنايت و بيدادگرى و ستم و مسخ و تحريف مفاهيم اسلام را مرتكب شدند، خلفاى پيامبر و شايسته ستايش بداند.

* * *

 

[ 197 ]

 

 

 

 

 

 

سؤالات مهمّ سه گانه

 

 

1 راز طول عمر

 

   طرح اشكال : گفتيم از قديم به عقيده شيعه درباره مهدى خرده مى گرفتند كه: اگر او فرزند امام عسكرى است و به سال 255 هجرى از مادرش نرجس تولّد يافته و هنوز زنده است، بايد هم اكنون بيش از هزار سال از عمرش بگذرد، در حالى كه نه مشاهدات روزانه ما افرادى با چنين عمر طولانى به ما نشان مى دهد;

   و نه علم و دانش روز مى پذيرد;

   و نه تاريخ شبيه آن را به خاطر دارد.

* * *

بررسى و تحقيق:

   ما هم با ايراد كنندگان در اين قسمت همصدا هستيم كه عمرهاى عادى و معمولى كه مى بينيم غالبا از يكصد سال تجاوز نمى كند; و

[ 198 ]

بندرت به يكصد و بيست سال مى رسد، و افرادى كه در عصر ما به يكصد و پنجاه يا شصت سال و بيشتر رسيده باشند جزء نوادر جهان محسوب مى گردند.(1)

   ولى براى يك بحث علمى و تحقيقى پيرامون مسأله طول عمر هيچ گاه نمى توان به اين مقدار قناعت كرد بلكه بايد امور زير را مورد بررسى قرار دهيم و ببينيم:

   آيا عمر طبيعى حدّ ثابتى دارد؟ فيزيولوژى امروز در اين باره چه مى گويد؟

   آيا راهى براى افزايش طول عمر هست؟

   آيا تا كنون افراد استثنايى كه در ساختمان جسمى و روحى و اعضاى بدن، و حواسّ مختلف، و ساير صفات عمومى انسانها با دگران فرق داشته باشند ديده شده اند؟

   آيا تاريخ واقعاً كسانى را با عمرهاى طولانى تر از آنچه امروز مى بينيم به خاطر دارد؟

   و از همه اينها گذشته، بايد ديد كسانى كه اين اشكال را طرح كرده چه كسانى هستند و برداشت آنها از مسائل مختلف مذهبى چيست؟

 


1ـ چندى قبل پيرمردى را در كرمان مشاهده كردم كه بخاطر عدم توانايى بر روزه ماه مبارك رمضان، پيرامون مسأله فديه سؤال مى كرد; عمر او را پرسيدم، گفت 29 سال دارد و چون ديد تعجّب كردم اضافه كرد صد را حساب نمى كنم اضافه بر صد را مى گويم يعنى 129 سال!

[ 199 ]

آيا عمر طبيعى حدّ ثابتى دارد؟

 

   يك باطرى كوچك عمر معيّنى دارد; مثلا 24 ساعت پشت سرهم كار مى كند; سپس نيروى آن تمام مى شود.

   يك لامپ برق مثلاً يكهزار ساعت كار مى كند سپس مى سوزد.

   يك اتومبيل ممكن است 20 سال عمر كند.

   همچنين ساير مصنوعات انسانى عمرشان تقريباً معيّن است و حد متوسّطى دارد; البتّه اگر آنها را خوب نگهدارى كنند مقدارى بيشتر و اگر بد نگهدارى كنند مقدارى كمتر كار مى كند.

   در جهان طبيعت نيز همه گونه عمر داريم; در دل اتمها ذرّاتى وجود دارند كه يكهزارم ثانيه و گاهى يك «صد ميليونم ثانيه» بيشتر عمر نمى كنند، ولى در مقابل عمر كره زمين را به پنجهزار ميليون سال تخمين مى زنند!

   حال بايد ببينيم آيا عمر موجودات زنده در طبيعت مانند عمر فراورده هاى صنعتى ماست؟ مثلا يك انسان بطور متوسّط 80 سال; يك كبوتر 5 سال; يك حشره چند ماه; يك درخت چنار 150 سال و يك بوته گل 6 ماه عمر مى كند؟

   در گذشته گروهى از دانشمندان عقيده به وجود يك سيستم عمر طبيعى در موجودات زنده داشتند مثلا:

   پاولولف عقيده داشت عمر طبيعى انسان 100 سال است.

   مچينكوف عقيده داشت عمر طبيعى انسان 150 تا 160 سال است.

   كوفلاند پزشك آلمانى عقيده داشت عمر طبيعى انسان 200 سال است.

[ 200 ]

   فلوگر فيزيولژيست معروف عقيده داشت عمر طبيعى انسان 600 سال است.

   بالاخره بيكن فيلسوف و دانشمند انگليسى رقم را از اين بالاتر برده و به 1000 سال مى رساند.

   ولى اين عقيده از طرف فيزيولوژيست هاى امروز در هم شكسته شده و مسأله حدّ ثابت عمر طبيعى ابطال گرديده است.

   به گفته پروفسور اسميس استاد دانشگاه كلمبيا: «همان گونه كه سرانجام ديوار صوتى شكسته شده و وسائل نقليّه اى با سرعتى مافوق صوت به وجود آمد، يك روز ديوار سنّ انسان نيز شكسته خواهد شد و از آنچه تا كنون ديده ايم فراتر خواهد رفت!»

* * *

   دليل زنده اى كه براى اثبات اين عقيده مى توان اقامه كرد آزمايشهايى است كه گروهى از دانشمندان روى گياهان يا حيوانات مختلف در آزمايشگاهها به عمل آورده اند و در شرايط خاصّ آزمايشگاهى توانسته اند گاهى عمر يك موجود زنده را به «دوازده برابر» افزايش دهند.

   مثلا آزمايشى كه روى گياهى كه معمولا عمرش دو هفته بيشتر نيست به عمل آمده نشان مى دهد كه مى توان آن را تا شش ماه نگهداشت.

   اگر فرضاً چنين افزايشى روى عمر انسانها عملى شود انسانهايى وجود خواهند داشت كه بيش از يكهزار سال عمر كنند.

[ 201 ]

   آزمايش ديگرى روى نوعى از مگس ميوه كه عمر بسيار كوتاهى دارد به عمل آورده اند و توانسته اند عمر آن را به «نهصد برابر»! افزايش دهند.

   اگر فرضاً اين افزايش عجيب و خارق العاده روزى درباره انسان عملى شود، يك انسان بيش از هفتاد هزار سال! عمر خواهد كرد.

   البته غالب ما نه آرزوى چنين عمر خسته كننده و طاقتفرسايى داريم و نه اگر مجانى هم به ما بدهند مى پذيريم، كار به جايى رسيده كه شاعر مى گويد:

من از دو روزه عمر آمدم بجان، اى خضر *** چه مى كنى تو كه يك عمر جاودان دارى

   و بفرض كه ما حاضر به قبول آن باشيم كره زمين استعداد پذيرش اينهمه انسان را ندارد!

   ولى هدف ما مطالعه و بررسى علمى روى مسأله طول عمر است.

   مى دانيم امروز بسيارى از زيست شناسان مسأله افزايش طول عمر انسان را بطور جدّى مورد بررسى قرار داده اند; اگر چنين چيزى امكان پذير نبود اين مطالعات بيهوده به نظر مى رسيد.

   دانشمندان غذا شناس عقيده دارند طول عمر رابطه نزديكى با طرز تغذيه و شرايط اقليمى دارد; آنها با مطالعه روى طول عمر ملكه زنبوران عسل كه چند برابر زنبوران معمولى عمر مى كند به اين جا رسيده اند كه اين موضوع معلول ژله مخصوصى است كه زنبوران كارگر براى تغذيه ملكه فراهم مى كنند كه با عسلهاى معمولى فرق

[ 202 ]

بسيار دارد; و جمعى به اين فكر افتاده اند كه با تهيّه مقدار فراوانى از اين ژله ممكن است عمر انسان را تا چند برابر مقدار كنونى افزايش داد.

   روانشناسان مى گويند طول عمر انسان بستگى زيادى به طرز تفكّر و عقايد او دارد و با داشتن يك سلسله روحيّات و عقايد سازنده و آرامبخش، طول عمر انسان افزايش مى يابد.

   گروهى از پزشكان عقيده دارند: پيرى يك نوع بيمارى است كه بر اثر تصلّب شرايين و يا «اختلال متابوليسم بدن انسان» پديد مى آيد; و اگر ما بتوانيم از طريق تغذيه صحيح و داروهاى مؤثّر بر اين عوامل پيروز شويم، پيرى را شكست خواهيم داد و از يك عمر طولانى برخوردار مى گرديم.

   همه اين گفتگوها اين مسأله را بطور وضوح ثابت مى كند كه افسانه «عمر طبيعى ثابت» يك افسانه دروغين بيش نيست; و براى عمر موجودات زنده حدّ معيّنى را نمى توان در نظر گرفت.

   مخصوصاً با گشوده شدن راه آسمانها به روى بشر و آغاز سفرهاى فضايى، مسأله طول عمر به صورت جدّى ترى مورد توجّه قرار گرفته; زيرا مسلّم شده كه عمرهاى كوتاه ما مناسب پيمودن فاصله هاى عظيم نجومى نيست. گاهى براى برداشتن يك گام كوچك در اين جهان پهناور با سفينه هاى فضايى كنونى عمر چند هزار ساله و يا براى راههاى دورتر عمر چندين ده هزار سال لازم است; لذا، بعضى از دانشمندان به فكر شكل ديگرى از افزايش طول عمر افتاده اند و آن استفاده از سيستم انجماد است.

[ 203 ]

   اين موضوع شايد نخستين بار با مشاهده بعضى از موجودات زنده اى كه در حال انجماد طبيعى حيات خود را حفظ كرده بودند كشف شد; مثلا، چندى پيش در لابه لاى يخهاى قطبى ماهى منجمدى پيدا كردند كه وضع طبقات يخ نشان مى داد مربوط به پنجهزار سال قبل است!

   ابتدا گمان مى كردند ماهى مرده است، امّا وقتى آن را در آب ملايم قرار دادند با كمال شگفتى شروع به حركت كرد; معلوم شد او در اين پنجهزار سال زنده بوده امّا با شعله بسيار كمرنگى از حيات و زندگى!

   از اينجا به فكر افتادند كه اگر بتوان اين روش را درباره انسان نيز به كار برد و مثلا سرنشين يك سفينه فضايى را كه به نقطه دور دستى مى فرستيم، در كابين خود در حال انجماد فرو بريم و پس از صدها يا هزاران سال كه به مقصد مى رسد، با يك سيستم خود كار، بدن او تدريجاً به حال عادى باز گردد، مشكل طول عمر در سفرهاى فضايى حل خواهد شد.

   هم اكنون بعضى از پزشكان به اين فكر افتاده اند كه اين سيستم را براى بيمارانى كه هنوز راه درمان بيمارى آنها كشف نشده، و مثلا مبتلا به سرطان هستند، پيشنهاد كنند كه چنين بيمارانى را با روش انجماد در يك حالت خواب عميق ـ يا مافوق خواب ـ فرو برند، و مثلا پس از دو قرن ديگر كه راه درمان اين بيماريها طبعاً كشف خواهد شد آنها را به حال عادى بازگردانند و درمان كنند.

   همه اين بحثها و طرحها و پيشنهادها نشان مى دهد كه از نظر علم

[ 204 ]

امروز حدّ ثابتى براى طول عمر بشر و ساير موجودات زنده وجود ندارد و مقدار آن را مى توان تغيير داد.

 

وجود افراد استثنايى

 

   اگر از بحث گذشته چشم بپوشيم و فرض كنيم نوع انسان به طبع نخستين خود، حدّ ثابتى از عمر دارد; ولى با اين حال، اين موضوع را نمى توان به همه افراد تعميم داد زيرا معمولا در ميان انواع موجودات زنده هميشه افراد استثنايى وجود دارند كه با استانداردها و ضوابطى كه در علوم طبيعى و تجربى ديده ايم مطابقت ندارند; و حتّى گاهى علم از تفسير وضع آنها عاجز مى گردد.

   در ميان افراد انسان اشخاصى ديده شده اند با حواس و ادراكات يا نيروهاى فوق العاده و كاملا استثنايى:

   در ميان افراد يك نوع خاص از درخت يا حيوانات كه رشد و نموّ ظاهراً معيّنى دارند و يا عمر و سنّ ظاهراً محدود، افرادى ديده مى شوند كه تمام ضابطه ها و استانداردهاى نوع خود را مى شكنند و در يك شكل فوق العاده ظاهر مى شوند; مثلا:

   1ـ جهانگردانى كه از اسكاتلند ديدن كرده اند از درخت عجيب و شگفت انگيزى نام مى برند كه قطر تنه آن 90 پاست و ميزان عمر آن را به پنجهزار سال تخمين زده اند!

   2ـ در كاليفرنيا درختى را مشاهده كرده اند كه طول قامتش حدود يك صد متر! و قطرش در طرف پايين حدود 10 متر، و عمرش را به

[ 205 ]

شش هزار سال بر آورد كرده اند.

   3ـ در ميان درختان جالب و متنوّعى كه در جزاير كانارى مى رويد درختى است از نوع عندم يا به تعبير ما «خون سياوش» كه توجّه دانشمندان را به خود جلب كرده است; درختى است كه مى گويند از زمان كشف اين جزيره (يعنى حدود پانصد سال پيش) تا كنون هيچ گونه تغييرى در رشد آن مشاهده نكرده اند! با اينحال به نظر مى رسد كه عمرى بسيار طولانى داشته باشد كه در اين مدّت، اثر گذشت زمان بر چهره آن آشكار نشده است; لذا، بعضى حدس مى زنند كه اين درخت قبل از خلقت آدم وجود داشته است!

   4ـ در مناطق استوايى زمين، درختانى وجود دارند با عمر جاويدان! يعنى مرتباً در حال ريشه زدن و جوانه زدن هستند و هيچ گاه عمرشان پايان نمى گيرد.

   5ـ در ميان نوع حلزونها، حلزونهايى ديده شده اند با عمر چند هزار سال; و دانشمندان زيست شناس ماهيهايى كشف كرده اند كه عمر آنها را به سه ميليون سال تخمين مى زنند.

   6ـ در ميان افراد انسان كسانى را مى بينيم با كارهاى شگفت انگيز كه باور كردن آن حتّى براى كسانى كه مشاهده كرده اند مشكل است. كيست كه در جرائد خبرهاى مختلفى درباره جوانى كه با نيروى خارق العاده چشم خود اجسام فلزى مانند قاشق و چنگال را خم مى كرد بدون آن كه كوچكترين اشاره اى با دست به آن كند، نديده باشد!

   او اين عمليّات خارق العاده خود را در برابر خبر نگاران و حتّى از

[ 206 ]

تلويزيون در انگلستان اجرا كرد كه انگليسى هاى دير باور هم پذيرفتند حقّه و حيله خاصّى در كار نيست و اين يك وضع خاص و استثنايى محسوب مى شود.

   شرح حال جوان ايرانى خودمان را كه لامپ و شيشه را مانند نقل و نبات مى خورد شايد كمتر كسى است كه در جرائد نخوانده باشد، در حالى كه افراد عادى اگر بدون توجّه، مختصر خرده شيشه اى را لابه لاى غذا بخورند ممكن است كارشان به جرّاحى بكشد!

   درمطبوعات شرح حال فردى را خواندم كه با نيروى خارق العاده خود حيوانات درنده و وحشى را رام مى كرد و به راحتى به آنها نزديك مى شد.

   در حالات فيلسوف و طبيب معروف «بوعلى سينا» مى نويسد كه مى گفت:

   در موقعى كه به مكتب مى رفتم هر چه شاگردان براى استاد مى خواندند من حفظ مى كردم; در ده سالگى آنقدر از علوم فرا گرفتم كه در بخارا از من تعجّب مى كردند; در 12 سالگى بر مسند فتوا نشستم! و در شهر بخارا فتوا مى دادم; در سنّ 16 سالگى كتاب قانون را در علم طب تصنيف كردم (همان كتابى كه تا چند قرن كتاب درسى در دانشكده هاى پزشكى اروپا بود); درباره حواسّ مختلف او از جمله ديد چشم يا قدرت شنوايى و مانند آن، داستانهاى حيرت انگيزى نقل شده كه در اين مختصر نمى گنجد.(1)


1ـ به كتاب «هدية الاحباب» و تواريخ ديگر، مراجعه شود.

[ 207 ]

   اينها همه افراد استثنايى هستند با ويژگيهايى كه دانشمندان علوم طبيعى از تفسير آن عاجزند و وضع آنها با ضوابط و استانداردهايى كه از صفات ويژه انسان در دست است، هماهنگ نيست; ولى اين عدم هماهنگى هرگز مانع از آن نمى شود كه ما آنها را بپذيريم; و در پرتو آن يك قانون كلّى را نيز قبول كنيم كه آنچه در «گياهان» و «جانداران دريايى و صحرائى» و «انسانها» معمولا مشاهده كرده ايم يك قانون ابدى و هميشگى و همگانى نيست; بلكه كاملا امكان دارد كه در ميان همه آنها افرادى پيدا شوند با صفات ويژه و خارق العاده، چه از نظر سنّ و سال، و چه از نظر قدرتها و تواناييهاى روحى و جسمى; و هيچ گاه وضع استثنايى آنها دليل بر غير علمى بودن پذيرش اين پديده ها نخواهد بود; بلكه بايد قبول كنيم كه قلمرو تمام مقرّرات و ضابطه هايى كه علوم به دست ما مى دهند محدود به افراد عادى مى باشد و افراد استثنايى از محدوده اين مقرّرات و معيارها خارجند.

 

اين ايراد را چه كسانى طرح مى كنند؟

 

   اگر مشكل طول عمر مهدى(عليه السلام) از طرف ماترياليستها كه همه چيز را از زاويه قوانين طبيعى مى بينند مطرح شود پاسخش همان است كه در بحثهاى فوق ذكر شد، ولى اگر از سوى خدا پرستان جهان همانند پيروان آئين مسيح(عليه السلام) و موسى(عليه السلام) و يا برادران اهل تسنّن مطرح شود، علاوه بر آنچه گفتيم، سخنان ديگرى نيز با آنها داريم كه عبارتند از:

   1ـ آنها براى خدا قدرت بى پايان و براى فرستادگان و مبعوثان او خارق

[ 208 ]

عادات و معجزات فراوان قائلند; به تعبير ديگر، خدا را حاكم بر قوانين طبيعى مى دانند نه محكوم اين قوانين، آيا شفا دادن بيماران غير قابل علاج از نظر فنّ پزشكى، و يا زنده كردن مردگان بوسيله مسيح، و يا معجزات حيرت انگيز ديگرى كه از موسى(عليه السلام) به وسيله عصا (يك قطعه چوب بى ارزش چوپانى) و يد بيضا و گذشتن از نيل با آن جريان خارق العاده، امورى هستند كه با ضابطه ها و استانداردهاى طبيعى سازگارند؟

   شك نيست كه همه پيروان مذاهب براى تفسير اين گونه پديده ها يكزبان مى گويند تأثير قوانين و اسباب طبيعى همه به فرمان خدا است، و هرگاه او چيز ديگرى اراده كند همان مى شود و اراده او مافوق علل طبيعى است. آيا اگر از نخست وضع چنين بود كه انسانها بعد از مردن يك بار ديگر زنده مى شدند و يا نابيناى مادر زاد با گذشت زمان بينا مى شد و يا حدّ متوسّط عمر يك انسان معمولى يك هزار سال بود، آيا كسى از اين امور تعجّب مى كرد و آنرا بر خلاف قانون عقل مى دانست؟... مسلّماً نه!

   بنابراين، نقض اين گونه قوانين نقض يك حكم عقلى و منطقى نيست; بلكه نقض يك حالت و يك جريان عادى است كه ما طبق مشاهده افراد عادى با آن خوگرفته ايم.

   2ـ مسيحيان امروز عموماً معتقدند كه دشمنان مسيح(عليه السلام) او را به صليب (دار) آويختند و كشتند و دفن كردند; و پس از چند روز از مردگان برخاست و به آسمان رفت و هم اكنون زنده است.

   مسلمانان نيز گرچه به دار آويخته شدن و قتل عيسى را ـ طبق گفته

[ 209 ]

قرآن ـ قبول ندارند; ولى او را هم اكنون زنده مى دانند; و اين گفتارى است كه همه دانشمندان اسلامى ـ جز افراد معدودى ـ آن را پذيرفته اند.

   اگر اين استثنا بر خلاف حكم عقل نيست، و ممكن است انسانى بعد از مرگ و دفن مجدداً زنده شود و حدود دو هزار سال عمر كند، چگونه در موارد ساده تر كه سخن تنها از يك عمر طولانى كمى بيش از يكهزار سال در ميان است، محال و غير منطقى شمرده مى شود!

   3ـ هيچ مسلمانى نيست كه عمر طولانى نوح را انكار كند، زيرا صريحاً در متن قرآن آمده كه تنها دوران دعوت او به سوى توحيد و آئين خدا، نهصد و پنجاه سال طول كشيد (فلبث فيهم الف سنة الاّ خمسين عاماً(1))

   همچنين درباره خضر و عمر فوق العاده طولانى او، غالباً سخن هايى شنيده ايم.

* * *

   شگفت آور اين كه گروهى همه اين مطالب را در جاى خود پذيرفته اند، امّا هنگامى كه با عقيده شيعه در مورد طول عمر «مهدى» روبه رو مى شوند، انگشت حيرت به دهان مى گيرند، و سر خود را به علامت انكار تكان مى دهند، و لبخندهايى مى زنند كه مفهومش اين است كه اين گونه عقائد غير عاقلانه و غير منطقى هم مى تواند پيروانى داشته باشد؟!...


1ـ سوره عنكبوت، آيه 14.

[ 210 ]

   و اين است نمونه بارز يك بام و دو هوا!

   ولى همان گونه كه گفتيم مسأله طول عمر، قطع نظر از معتقدات مذهبى خدا پرستان درباره قدرت خداوند و مسأله اعجاز، با منطق علوم طبيعى روز كاملا قابل هضم است; تنها مشكلى كه در اين راه وجود دارد اين است كه ما راستى خود را از قيد و بند پيشداوريها، تعصّبهاى خاص، و عادات و رسومى كه به آن خو گرفته ايم آزاد كنيم، و تنها تسليم دليل و منطق باشيم و بحث حرّ و آزاد!

   ما هنگامى كه در جرائد مى خوانيم يك مرد اتريشى 140 سال از عمرش گذشته بود در حالى كه حتّى يك بار هم بيمار نشده بود!

   و يا مردى در كلمبيا در سنّ 167 سالگى كاملا جوانى اش محفوظ بود!

   و يا مردى در چين در سنّ 253 سالگى مويش سياه بود!

   از اينها تعجّب مى كنيم; زيرا هر چه باشد بر خلاف افراد معمول و عادى است; ولى اگر منابع اين خبر مورد اطمينان باشند، و يا در همه مطبوعات به عنوان يك خبر قطعى ذكر شود آن را خواهيم پذيرفت.

   امّا چرا هنگامى كه در حديث مى خوانيم:

   «القائم هوالّذى اذا خرج كان فى سنّ الشيوخ و منظرالشّبان; قوىّ فى بدنه; هنگامى كه قائم خروج مى كند در سنّ پيران است امّا با چهره جوانان و از نظر جسمى نيز نيرومند است.» تعجّب مى كنيم.

   شيعه مى گويد:

   چگونه بر طرز فكر آنهايى كه براى نوح و مسيح، عمر طولانى قائلند، و

[ 211 ]

در حالات بوعلى سينا اين ويژگيهاى عجيب را مى نويسند; و يا پس از مشاهده كج شدن اجسام فلزى با نگاه يك جوان، و يا مشاهده درختان و جانداران طويل العمر لبخند نمى زنيم، امّا هنگامى كه سخن از طول عمر مهدى(عليه السلام) به ميان مى آيد گروهى قيافه اعتراض آميز به خود مى گيرند و با اعجاب مى گويند مگر چنين عمر طولانى براى انسانى ممكن است!

   كوتاه سخن اين كه:

   مسأله طول عمر از مسائلى نيست كه بتوان در يك داورى منصفانه و منطقى بر آن خرده گرفت و يا آن را انكار كرد.

 

 

2 فلسفه غيبت طولانى

 

   گفتيم سؤال ديگرى كه در زمينه عقيده شيعه درباره مهدى(عليه السلام) پيش مى آيد، موضوع غيبت طولانى او است كه پس از قبول امكان عمر طولانى مطرح مى شود و آن اين كه:

   چرا مهدى ظهور نمى كند با اين كه فساد و ظلم بقدر كافى وجود دارد؟

   چرا با قيام خود جهان را در مسير عدل و داد قرار نمى دهد؟

   آخر تا كى بايد نشست و شاهد صحنه هاى ظلم و خونريزى و بيدادگرى مشتى تبهكار و از خدا بى خبر باشيم؟

   چرا اينقدر غيبتش به طول انجاميده؟

   او در حقيقت انتظار چه چيزى را، ديگر مى كشد؟

   و بالاخره سرّ اين غيبت طولانى چيست؟

* * *

[ 212 ]

   ولى بايد توجّه داشت گرچه اين سؤال معمولا از شيعه در مسأله غيبت مى شود، امّا با كمى دقّت متوجّه خواهيم شد كه ديگران هم از آن سهمى دارند; يعنى، به شكل ديگر متوجّه ساير معتقدان به ظهور يك مصلح بزرگ جهانى كه روزى بايد قيام كند و جهان را پر از عدل و داد سازد، مى گردد; هر چند عقيده شيعه را درباره طول عمر و غيبت قبول نداشته باشند.

   زيرا جاى اين پرسش از آنها باقى است كه چرا آن مصلح بزرگ تا كنون متولّد نشده و اگر شده است چرا قيام نمى كند و دنياى تشنه را با جام عدالت و دادگرى خويش سيراب نمى سازد؟ بنابراين، اشتباه بزرگى است اگر اين ايراد را تنها متوجّه شيعه بدانيم.

   و به تعبير ديگر، شك نيست كه مسأله طول عمر (بحث گذشته) و مسأله فلسفه وجود امام در زمان غيبت (بحث آينده) از سؤالاتى است كه تنها متوجّه شيعه مى گردد، امّا مسأله تأخير ظهور او مطلبى است كه همه معتقدان به ظهور آن مصلح جهانى بايد به آن بينديشند كه چرا با آمادگى جهان، آن ظهور بزرگ به وقوع نمى پيوندد؟ (دقّت كنيد)

* * *

   به هر حال، اين سؤال يك پاسخ كوتاه دارد و يك پاسخ مشروح; پاسخ كوتاه آن اين است كه براى تحقّق يك انقلاب همه جانبه در سطح جهان تنها وجود يك رهبر شايسته انقلابى كافى نيست بلكه آمادگى عمومى نيز لازم است; و هنوز متأسفانه دنيا آماده پذيرش چنان حكومتى نشده است و به محض آمادگى، قيام او قطعى است!

[ 213 ]

   امّا توضيح اين سخن:

   اولا، بايد توجّه داشت ـ همان گونه كه سابقاً اشاره شد ـ برنامه قيام مهدى، همانند برنامه قيام همه پيامبران الهى، از راه بهره گيرى از وسائل و اسباب طبيعى انجام مى گيرد، و هيچ گاه اعجاز اساس آن را تشكيل نمى دهد; معجزات جنبه استثنايى دارند و در روند برنامه هاى اصلاحى رهبر آسمانى ـ جز در موارد استثنائى ـ دخالت نخواهند داشت.

   به همين دليل، همه انبيا از سلاح روز، تربيت افراد لايق، مشورتهاى لازم، طرح نقشه هاى مؤثّر، تاكتيكهاى نظامى حساب شده، و خلاصه، فراهم ساختن هرگونه امكان مادّى و معنوى براى پيشبرد هدفشان استفاده مى كردند; و در انتظار اين نمى نشستند كه هر روز معجزه اى واقع شود و دشمن يك گام عقب نشينى كند، يا دوستان در پرتو اعجاز هر روز در مسير تكامل گامى به پيش بگذارند.