بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب حکومت جهانی مهدی, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST - فهرست مطالب
     h01 -
     h02 -
     h03 -
     h04 -
     h05 -
     h06 -
     h07 -
     h08 -
     h09 -
     h10 -
     h11 -
     h12 -
     h13 -
 

 

 
 

 

 

 

   قبلا به مفهوم اين چند لغت بايد توجّه كرد:

[ 112 ]

   «ارض» به مجموع كره زمين گفته مى شود و سراسر جهان را فرا مى گيرد; مگر اينكه قرينه خاصّى در كار باشد.

   «ارث» در لغت به معنى چيزى است كه بدون معامله و داد و ستد به دست كسى مى افتد، ولى در بعضى موارد از قرآن كريم، ارث به تسلّط و پيروزى يك قوم صالح بر ناصالحان; و در اختيار گرفتن مواهب و امكانات آنها گفته شده است.

   «زبور» در اصل به معنى هرگونه كتاب و نوشته است; ولى معمولا به كتاب «داوود» كه در عهد قديم از آن تعبير به «مزامير داود» شده اطلاق مى گردد; و آن مجموعه اى از مناجاتها و نيايشها و اندرزهاى داوود پيامبر است; اين احتمال نيز وجود دارد كه زبور تمام كتب آسمانى پيشين (قبل از قرآن) بوده باشد.

   «ذكر» در اصل به معنى هر چيزى است كه مايه تذكّر و يادآورى باشد ولى در آيه فوق به كتاب آسمانى موسى(عليه السلام) «تورات» تفسير گرديده به قرينه اين كه قبل از زبور معرّفى شده است، و طبق تفسير ديگرى «ذكر» اشاره به قرآن مجيد است زيرا كه در خود آيات قرآن اين عنوان به قرآن گفته شده (ان هو الاّ ذكر للعالمين(1)).

   بنابراين، عبارت «من بعد» به معنى «علاوه بر» خواهد بود (دقّت كنيد).

   «صالح» به معنى شايسته و صلاحيت دار است و هنگامى كه بطور


1ـ سوره تكوير، آيه 27.

[ 113 ]

مطلق گفته شود صلاحيّت و شايستگى از تمام چيزها را فرا مى گيرد; شايستگى علمى; شايستگى اخلاقى; شايستگى از نظر ايمان و تقوى و آگاهى و مديريت.

   و به اين ترتيب مفهوم آيات چنين مى شود:

   ما در كتاب زبور علاوه بر قرآن مجيد (يا پس از تورات) نوشتيم كه زمين را بندگان صالح و شايسته من در اختيار خواهند گرفت; و همين براى گروه عبادت كنندگان (و آنها كه در مسير بندگى خدا گام بر مى دارند) براى رسيدن به اهدافشان كافى است.

   ذكر اين موضوع در زبور (اگر به معنى همه كتب آسمانى پيشين باشد) دليل بر آن است كه اين موضوع در همه كتابهاى آسمانى به عنوان يك اصل ثابت وجود داشته.

   و اگر هم منظور از آن كتاب داوود بوده باشد شايد به تناسب آن است كه داوود حكومت وسيع و پهناورى داشت كه در مسير حقّ و عدالت و منافع انسانها بود; اگرچه جنبه منطقه اى داشت و فراگير همه جهان نبود; ولى در زبور به او بشارت داده شد كه يك حكومت فراگير جهانى بر پايه آزادى و امنيّت و عدالت در انتظار جهانيان خواهد بود.

   يعنى هنگامى كه شايستگى كافى پيدا كنند، و مصداق زنده «عبادى الصّالحون» و بندگان شايسته خدا گردند. وارث همه ميراثها و مواهب زمين خواهند شد. هم وارث حكومت مادّى و هم حكومت معنوى.

   در پاره اى از روايات كه در تفسير آيه فوق آمده تعبيرات روشنتر و صريحترى در اين زمينه ديده مى شود.

[ 114 ]

   از جمله در تفسير معروف «مجمع البيان» در ذيل آيه فوق از امام باقر(عليه السلام) نقل است: «هم اصحاب المهدى فى آخر الزّمان»:

   اينها همان ياران مهدى(عليه السلام) در آخر زمان خواهند بود; همان مردان و زنان خود ساخته اى كه وارث همه ميراثهاى زمين خواهند شد; و شايستگى اين رسالت بزرگ را خواهند داشت.

   جالب توجّه اينكه، در كتاب «مزامير داوود» كه امروز جزء كتب عهد قديم (تورات) است عين اين موضوع به تعبيرات گوناگون ديده مى شود:

   از جمله در مزمور 37 مى خوانيم:

 

زيرا كه شريران منقطع خواهند شد و اما متوكّلان به خداوند وارث زمين خواهند شد، هان بعد از اندك مدّتى شرير نخواهند بود، در مكانش تأمّل خواهى كرد و نخواهد بود امّا حكيمان وارث زمين خواهند شد.

 

   در همان «مزمور 37» همين موضوع به تعبيرات ديگرى نيز آمده است:

 

«... زيرا متبرّكان خداوند وارث زمين خواهند شد، امّا ملعونان وى منقطع خواهند شد ـ صديقان وارث زمين شده ابداً در آن ساكن خواهند شد».(1)

 

   همانگونه كه ملاحظه مى كنيد كلمه صالحون كه در قرآن آمده كلمه جامعى است كه هم «حكيمان» و هم «صدّيقان» و هم «متوكّلان» و هم «متبرّكان» را در بر مى گيرد.


1ـ جمله هاى فوق را از ترجمه تورات كه در سال 1878 ميلادى توسّط مجمع ترجمه كتب مقدّسه به زبانهاى خارجى در لندن به فارسى بر گردانده شده، آورديم.

[ 115 ]

   و همانطور كه يادآور شديم از آيه اخير يعنى «انّ فى هذا لبلاغاً لقوم عابدين» استفاده مى شود كه حكومت روى زمين هدف نهايى صالحان و شايستگان نيست بلكه وسيله اى است كه با آن به هدف نهايى يعنى تكامل انسان در همه زمينه ها خواهند رسيد زيرا بلاغ به معنى «چيزى كه با آن به هدفشان خواهند رسيد» مى باشد.

 

استخلاف در زمين

 

   در سوره نور، آيه 55، مى خوانيم:

 

وعداللّه الّذين آمنوا منكم و عملواالصّالحات ليستخلفنّهم فى الارض كمااستخلف الّذين من قبلهم وليمكننّ لهم دينهم الّذى ارتضى لهم و ليبدّلنّهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لايشركون بى شيئاً و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون

 

   در اين آيه سه وعده صريح به آنها كه گروه افراد با ايمان و شايسته را تشكيل مى دهند داده شده است.

   و مى دانيم در هر وعده سه ركن وجود دارد:

   وعده دهنده كه در اينجا خدا است; و وعده گيرنده كه «الّذين آمنوا منكم و عملوا الصّالحات» يعنى مؤمنان صالح هستند; و موادّ مورد وعده كه امور سه گانه زير است:

   1ـ استخلاف فى الارض ـ «حكومت روى زمين به عنوان نمايندگى خدا» ; يعنى حكومت حق و عدالت.

[ 116 ]

   2ـ تمكين دين ـ «نفوذ معنوى و حكومت قوانين الهى بر تمام پهنه زندگى»

   3ـ تبديل خوف به امنيّت; و بر طرف شدن تمام عوامل ترس و ناامنى، و جايگزين شدن امنيّت كامل و آرامش در همه روى زمين.

   منظور از «تمكين دين» همانطور كه از ساير موارد استعمال كلمه تمكين بر مى آيد اين است كه تعليمات الهى بطور ريشه دار و پا بر جا در تمام شؤون زندگى نفوذ خواهد داشت، نه همانند الفاظ صلح و آزادى و حقوق بشر كه امروز بازيچه دست مدافعان قلاّبى آن است و تنها گلوهايشان را براى شعارهاى داغ در اين زمينه پاره مى كنند، و در خارج از آن اثرى نيست; گوئى الفاظى هستند رؤيايى كه جز در عالم خيال نمى توان به آنها دست يافت.

   در آن روز تعليمات حياتبخش و آزاد كننده اسلام نه بشكل يك سلسله تشريفات خشك و صورى، و نه بگونه يك مشت الفاظ موميائى شده; بلكه به عنوان يك دكترين زندگى در همه جا ريشه خواهد دوانيد، و تلاش بازسازى به ريشه ها كشيده خواهد شد نه به شاخ و برگها و نقش ايوان.

   آن روز آگاهى و احساس مسؤوليّت جنبه عمومى خواهد داشت; و گسترش و تعميم آن مانع از آن خواهد بود كه افرادى با الفاظ بازى كنند، و مفاهيم سازنده را مسخ نمايند; چه اينكه اين گونه كارها تنها در جوامعى امكان پذير است كه آگاهى و احساس مسؤوليّت همگانى نيست، يا به سر حدّ نصاب نرسيده، و الاّ فرصتى براى اين بازيهاى

[ 117 ]

كودكانه باقى نخواهد ماند.

   آن روز منافع شخصى و خصوصى مانع از قضاوت صحيح عمومى نخواهد شد، نه چون امروز كه پاره اى از محو كنندگان همه حقوق بشر، هنگامى كه بر كرسى خطابه در مجامع پر عرض و طول جهانى كه به اصطلاح براى دفاع از حقوق بشر تشكيل مى گردد، چنان داغ و پر هيجان سخنرانى مى كنند كه دهانها از تعجّب باز مى ماند; حتّى اعلاميّه هاى موجود را در زمينه حقوق بشر (كه در واقع به هيچيك از آنها عمل نكرده است) ناقص و نارسا و غير كافى مى شمرد، و حتّى سردمداران حقوق بشر در دنيا، براى آنها كف مى زنند، چرا كه با هم دوستند و منافعشان بدون اين كار در خطر است.

   آرامش و امنيّت در آن روز آميخته با خوف نيست، نه چون امنيّتى كه گهگاه در جهان امروز پيدا مى شود، و زائيده ترسى از سلاح هاى مخوف و وحشتزا است.

   اين تعادل وحشت است نه امنيّت! اين آرامش ناشى از خوف عظيم از عواقب دردناك جنگ است نه آرامش واقعى! لذا هر روز تعادل وحشت به هم خورد پايه هاى اين امنيّت و آرامش كاذب نيز فرو خواهد ريخت.

* * *

   نتيجه اين وعده هاى سه گانه الهى فراهم شدن زمينه ها براى انسان سازى، و تكامل هر چه بيشتر در مفاهيم انسانى و بندگى خالص خداوند، و شكسته شدن همه بتها در تمام قالبها است (يعبدوننى لا يشركون بى شيئا).

[ 118 ]

   بد نيست در اينجا نگاهى به گفته هاى مفسّران و آنچه در شرح نزول آيه فوق آمده است بيندازيم:

   بعضى از مفسّران معتقدند كه اين آيه هنگامى نازل شد كه ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به مدينه هجرت كرده بودند.

   يك جنبش نوين آغاز شده بود، جنبشى كه لرزه بر اركان جامعه كهنه و پوسيده پر از خرافات و پر از جهل و ظلم و تبعيض جاهلى افكنده بود و طبعاً پرچمهاى مخالفت از هر سو برافراشته شد.

   گرچه ياران محدود امّا فداكار اين انقلاب الهى با بهره گيرى از ديناميسم عظيم آئين جديد، ابتكار واقعى را در دست داشتند، ولى انبوه مخالفان و هياهوى آنها بقدرى زياد بود كه آهنگ حق طلبانه آنان در ميانشان گم مى شد.

   شدّت مخالفت قبايل بقدرى بود كه سربازان انقلابى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)هميشه در حال آماده باش بودند; هر شب با اسلحه مى خوابيدند و صبح با اسلحه و در لباس تنگ و سنگين جنگ بيدار مى شدند.

   ادامه اين وضع براى مدّت طولانى مسلماً ناراحت كننده بود، چگونه با زره و چكمه در كنار شمشير و سپر مى توان خوابيد؟! آنهم خوابى توأم با بيدارى و بريده!

   گاهى آرزو مى كردند زمانى فرا رسد كه بتوانند يك شب آسوده در بستر استراحت كنند; و خطرى از ناحيه دشمن آنها را تهديد نكند. نه در موقع نماز وحشتى از حمله غافلگيرانه دشمن داشته باشند; و نه شب هنگام ترسى از شبيخون آنها، آزادانه خدا را بپرستند; و بتها را بشكنند

[ 119 ]

و در سايه حكومت عدالت پرور قرآن زندگى آسوده اى داشته باشند.

   لذا گاهى از وضع خود ابراز نگرانى كرده و از يكديگر مى پرسيدند آيا چنان روزى فرا خواهد رسيد؟!

   در اين موقع آيه فوق نازل شد و به آنها بشارت داد:

   آرى چنان روزى فرا مى رسد، و اين وعده بزرگ خدا است; وعده اى قطعى و تخلف ناپذير!

   و در تاريخ اسلام ديده ايم چگونه با پيروزى كامل پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بر جزيره عرب آن روز فرا رسيد.

   اين شأن نزول براى آيه كاملا طبيعى به نظر مى رسد ولى ما كه با آيات مختلف قرآن و شأن نزولهاى آن آشنا هستيم مى دانيم هيچ گاه مفاهيم وسيع آيات را نمى توان در محدوده نزولها محصور ساخت; بلكه هميشه شأن نزول يكى از مصداق هاى آيه را تشكيل مى دهد.

 

   تخصيص يك آيه با شأن نزولش درست به اين مى ماند كه اسلحه اى را كه به حكم ضرورت براى جنگ با دشمن تهيه مى كنيم پس از پايان آن جنگ كنار بگذاريم هر چند كاملا قابل استفاده و گرانقيمت و ناياب بوده باشد.

 

   البتّه در اواخر عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) قسمتى از مفهوم وسيع اين آيه جامه عمل بخود پوشيد، امّا پياده شدن تمامى مفهوم آن، و استخلاف در سراسر روى زمين، هنوز پياده نشده و جهان در انتظار آن است.

   آيه همه مؤمنان شايسته را در همه اعصار و قرون بشارت مى دهد كه سرانجام، حكومت جهان از آنِ شايستگان خواهد بود و براى هميشه بازيچه دست يك مشت خودخواه خود كامه استعمارگر كه دنيا را

[ 120 ]

همانند يك توپ بازى به يكديگر پاس مى دهند نخواهد بود.

   لذا در روايات مى خوانيم كه اين آيه به قيام مهدى موعود تفسير شده; از جمله «طبرى» مفسّر ارزنده در «مجمع البيان» از امام سجاد(عليه السلام)نقل مى كند كه فرمود:

 

«هم واللّه شيعتنا اهل البيت يفعل اللّه ذلك بهم على يدى رجل منّا و هو مهدى هذه الامّه; اين گروه همان پيروان ما
هستند كه خداوند به وسيله مردى از خاندان ما اين موضوع را تحقّق مى بخشد و او مهدى اين امّت است.
»

 

   سپس همين مضمون را از امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند.

   بعد اضافه مى نمايد كه آيه مطلق است و خلافت همه روى زمين را شامل مى شود و چون اين وعده الهى هنوز تحقّق نيافته بايد منتظر آن بود.

   و در تفسير «برهان» ذيل همين آيه روايات متعدّدى از امام صادق(عليه السلام) و امام باقر(عليه السلام) نقل شده كه اين آيه اشاره به قيام قائم(عليه السلام) است.

   يادآورى اين نكته نيز لازم است كه با توجّه به كلمه منكم وجود يك اقلّيّت شايسته و با ايمان و صالح كافى است كه به هنگام فراهم شدن زمينه ها دست به انقلاب وسيع جهانى خود بزنند، و با رهبرى همه جانبه آنها اين كشتى طوفان زده به ساحل نجات برسد.

   3ـ در سوره توبه، آيه 33، آمده است:

 

هوالّذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدّين كلّه ولو كره المشركون

[ 121 ]

   براى معنى فهم اين آيه بايد نخست به آيه پيش از آن باز گرديم آنجا كه مى گويد:

يريدون ان يطفؤا نور اللّه بافواههم ويأبى الله الاّ ان يتمّ نوره و لو كره الكافرون; دشمنان مى خواهند نور خدا را با دهان
خود خاموش سازند ولى خدا مى خواهد نور خود را تكميل كند اگر چه كافران كراهت داشته باشند.

 

   از اين آيه بخوبى روشن مى شود كه اراده پروردگار بر تكامل نور اسلام تعلّق گرفته، و تكامل واقعى آن هنگامى خواهد بود كه بر سراسر پهنه جهان سايه افكند.

   سپس با وضوح بيشتر اين حقيقت را در آيه مورد بحث بازگو كرده مى فرمايد:

خداوند كسى است كه پيامبرش را با هدايت و آئين حق فرستاد تا او را بر همه اديان پيروز گرداند اگرچه مشركان ناخشنود باشند.

 

   همينوعده با تفاوت مختصرى در آيه 28، سوره فتح، تكرار شده است:

 

هوالّذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدّين كلّه و كفى باللّه شهيداً; او كسى است كه پيامبرش را با

هدايت و دين حق فرستاد تا بر تمامى اديان پيروزش گرداند، و همين بس كه خداوند گواه (اين وعده بزرگ) است.

 

   و بالاخره براى سومين بار اين وعده بزرگ را در سوره صف، آيه 9، با همان تعبير سوره توبه ملاحظه مى كنيم:

[ 122 ]

هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدّين كلّه ولو كره المشركون

 

   از مجموع اين آيات كه در سه سوره از قرآن ذكر شده اهمّيّت اين وعده الهى اجمالا به دست مى آيد.

   ولى مهم اين است كه مفهوم جمله «ليظهره» در اينجا روشن گردد:

   اولا، ضمير «ه» آيا به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) باز مى گردد يا به «دين الحق»؟

   در صورت اوّل مفهومش پيروزى پيامبر بر همه اديان است، در صورت دوم پيروزى آئين اسلام.

   امّا با توجّه به اين كه «دين الحق» نزديكتر است، طبق قواعد ادبى رجوع ضمير به آن صحيحتر به نظر مى رسد (اگرچه در نتيجه تفاوت چندانى نخواهد داشت).

   بعلاوه، پيروزى يك آئين بر آئينهاى ديگر، تعبير مناسبترى است تا پيروزى شخص بر آئينها. (دقّت كنيد)

   ثانياً، (و مهم همين قسمت است) منظور از ظهور در اينجا چيست؟ شك نيست كه «ظهور» در اينجا به معنى بروز و آشكار شدن نمى باشد بلكه به معنى غلبه و پيروزى است; زيرا يكى از معانى مشهور اين كلمه همين معنى است; در كتاب قاموس كه از منابع معروف لغت عربى است چنين آمده: ظهر به و عليه غلبه.

   در كتاب مفردات راغب نيز آمده است ظهر عليه غلبه.

   در آيات متعدّدى از قرآن مجيد كه در سوره مؤمن و كهف و «توبه»

[ 123 ]

آمده اين كلمه به معنى «غلبه و پيروزى» استعمال شده است مانند:

 

كيف و ان يظهروا عليكم لايرقبوا فيكم الاّ و لاذمّة(1);
چگونه پيمان آنها احترام دارد با اينكه اگر بر شما پيروز شوند مراعات خويشاوندى و پيمان را نخواهند كرد!

 

يا قوم لكم الملك اليوم ظاهرين فى الارض(2); اى گروه فرعونيان! امروز شما در روى زمين پيروزى داريد امّا...

 

انّهم ان يظهروا عليكم يرجموكم(3); آنها اگر بر شما (اصحاب كهف) پيروز گردند سنگبارانتان مى كنند!

* * *

   ولى سخن در اين است كه منظور از پيروزى اين آئين بر ساير آئينها چه نوع پيروزى است؟

   مفسّران سه تفسير براى آن ذكر كرده اند.

   1ـ پيروزى منطقى; يعنى با مقايسه اسلام با آئينهاى ديگر كه غالباً آميخته با خرافات شده، پيروزى منطق مستدلّ آن بر ساير منطقها آشكار است.

   طرفداران اين تفسير معتقدند هرگاه توحيد خالص اسلامى را با انواع توحيدهاى آميخته با شرك، و يا شرك خالص، مقايسه كنيم برترى


1ـ سوره توبه، آيه 8.
2ـ سوره مؤمن (غافر)، آيه 29.
3ـ سوره كهف، آيه 20.

[ 124 ]

مكتب اسلام بر ساير مكاتب روشن مى شود، همچنين مباحث ديگر.

   اين وعده الهى جامه عمل به خود پوشيده است; حتّى مقايسه شعار اذان كه شعارى گويا و تكاندهنده است با شعار ناقوس و بى شعارى بسيارى از اديان، روشنگر اين پيروزى منطقى است.

   2ـ منظور پيروزى عملى و غلبه خارجى بر ساير اديان است، منتها در يك مقياس منطقه اى نه جهانى و عمومى.

   اين نيز تحقّق يافته; چرا كه اسلام در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بر شبه جزيره عرب، و پس از آن بر بخش عظيم آبادى از جهان غلبه يافت و پيروان اديان و مذاهب ديگر در اين مناطق كه از ديوار چين ـ بلكه ماوراى ديوار چين ـ تا ساحل اقيانوس اطلس امتداد مى يافت، غالباً در برابر اسلام سر تعظيم فرود آوردند. حتّى زمانى كه سلطه حكومت اسلامى از اين نقاط بر چيده شد باز اسلام به عنوان يك مكتب و آئين پا برجا در اين مناطق متوطّن گرديد.

   3ـ منظور پيروزى و غلبه خارجى و عملى در سطح جهان و تمامى روى زمين است، كه شامل پيروزى فرهنگى، اقتصادى، و سياسى مى شود، و اين تفسير را جمعى از مفسّران اهل تسنّن علاوه بر مفسّران شيعه پذيرفته اند.

   مسلّماً اين وعده تا كنون عملى نشده و تنها بر حكومت جهانى مهدى موعود منطبق مى گردد كه حكومت حق و عدالت همه جا را فرا گيرد و اين آئين بر تمام آئينها در مقياس جهانى غلبه يابد.

   و قرائنى در دست داريم كه اولويّت تفسير سوم را بر تفاسير ديگر به

[ 125 ]

ثبوت مى رساند; زيرا:

   اوّلا، غلبه و پيروزى كه از كلمه «ظهور» استفاده مى شود ظاهر در غلبه حسّى و عينى و خارجى است، نه غلبه ذهنى و فكرى، و لذا در هيچيك از مواردى كه از قرآن بر شمرديم «ظهور» به معنى غلبه ذهنى نيامده بلكه اگر به آيات گذشته بازگرديم و دقّت كنيم مى بينيم در تمام اين موارد به معنى غلبه عينى و خارجى است.

   ثانياً، ذكر كلمه «كلّه» به عنوان تأكيد روشن مى كند كه غلبه جنبه منطقه اى و محدود ندارد بلكه شامل عموم اديان و مذاهب جهان مى شود و اين جز از طريق فراگيرى و شمول اسلام نسبت به جهان ممكن نيست.

   ثالثاً، رواياتى كه در تفسير آيه فوق به ما رسيده، تفسير سوم را تقويت مى كند مانند روايات زير:

   1ـ «عيّاشى» به اسناد خود از «عمران بن ميثم» از «عبايه» چنين نقل مى كند:

   امير مؤمنان على(عليه السلام) هنگامى كه آيه «هو الّذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق...» را تلاوت فرمود از ياران خود پرسيد:

   اظهر ذلك؟ (آيا اين پيروزى حاصل شده است؟)

   عرض كردند: آرى!

   فرمود:

كلاّ; فوالّذى نفسى بيده حتّى لايبقى قرية الاّ و ينادى فيها بشهادة ان لا اله الاّ اللّه بكرة و عشيّاً; نه، سوگند به كسى كه

[ 126 ]

جانم به دست او است اين پيروزى آشكار نمى شود مگر زمانى كه هيچ آبادى روى زمين باقى نماند مگر اين كه صبح و شام بانگ لا اله الااللّه از آن به گوش مى رسد!(1)

 

   2ـ در حديث ديگرى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم:

 

انّ ذلك يكون عند خروج المهدى من آل محمّد فلا يبقى احدا الاّ اقر بمحمّد(2)(صلى الله عليه وآله وسلم); اين پيروزى به هنگام قيام مهدى از
آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) خواهد بود، آنچنان كه هيچ كس در جهان باقى نمى ماند مگر اينكه اقرار به محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)خواهد كرد.

 

   3ـ مقداد بن اسود چنين مى گويد:

 

سمعت رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) يقول لا يبقى على ظهر الارض بيت مدر و لا و بر الاّ ادخله اللّه كلمة الاسلام(3); بر سراسر
روى زمين خانه اى از خشت و گل و خيمه اى (در بيابان باقى نمى ماند) مگر اين كه آئين اسلام در آن ورود خواهد كرد.

   روايات ديگرى نيز در تفسير آيه فوق به همين مضمون وارد شده است.

* * *

   اين بود قسمتى از آيات قرآن مجيد كه صلح و عدالت جهانى و ايمان به توحيد و اسلام را در سراسر جهان تأكيد مى كند.


1ـ مجمع البيان، ذيل آيه 9، تفسير سوره صف.
2ـ تفسير برهان، ج 2، ص 121.
3ـ تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 33، سوره توبه.

[ 127 ]

 

 

 

 

 

 

مصلح جهانى در منابع حديث اهل تسنّن

 

   قبل از هر چيز توجّه به دو مطلب لازم است.

   1ـ بعضى مى پرسند با وجود قرآن، چه نيازى به احاديث و روايات داريم؟

   و با توّجه به اين كه در قرآن بيان همه چيز هست (فيه تبيان كل شىء) چه مانعى دارد كه ما هم با آنها كه گفتند: «حسبنا كتاب اللّه; قرآن كتاب خدا ما را بس است» همصدا شويم؟

   بخصوص كه مى شنويم كه در ميان احاديث صحيح، احاديث مجعول و نادرست نيز وجود دارد، و اين باعث بى اعتبار شدن همه آنها است.

* * *

   ولى با توجّه به اين كه ما مسلمان هستيم، يك مسلمان پايبند به قرآن نمى تواند به احاديث اسلامى كه از طرق صحيح رسيده عمل نكند زيرا:

   اولا، منكران سنّت و حديث صحيح، در واقع منكر خود قرآن محسوب مى شوند; چه اينكه، قرآن صريحاً گفتار پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را به

[ 128 ]

عنوان يك منبع معتبر و واجب الاطاعه معرفى كرده و مى گويد:

 

ما اتاكم الرّسول فخذوه و مانهاكم عسنه فانتهوا(1); آنچه
پيامبر براى شما آورده و به شما فرمان دهد بگيريد و عمل كنيد و آنچه شما را از آن نهى كند، خوددارى كنيد!

 

ما كان لمؤمن ولامؤمنة اذا قضى اللّه ورسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم(2); هيچ مرد و زن با ايمان حق ندارد
در برابر فرمان خدا و پيامبر سرپيچى كند!

 

من يطع الرّسول فقد اطاع اللّه و من تولّى فما ارسلناك عليهم حفيظاً(3); آن كس كه اطاعت پيامبر كند اطاعت خدا كرده و
آن كس كه روى بگرداند تو مسؤول آنها نيستى (و حساب و كيفرشان با خدا است).

 

   و آيات ديگر كه همگى فرمان پيامبر را همچون فرمان خدا واجب الاطاعه مى شمرد.

   ثانياً، قرآن محتوى دستورات كلّى و قوانين اساسى اسلام است; و اگر از سنّت چشم بپوشيم، جنبه عملى خود را از دست خواهد داد، و به گونه كلّياتى ذهنى كه قابليّت اجرا ندارد باقى مى ماند; زيرا تمام جزئيّات و ريزه كاريها و آئين نامه هاى عملى و اجرايى آن قوانين كلّى


1ـ سوره حشر، آيه 7.
2ـ سوره احزاب، آيه 36.
3ـ سوره نساء، آيه 80.

[ 129 ]

همه در سنّت بيان شده است.

   گرچه افراد بى اطّلاعى پس از وفات پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)اصرار داشتند كه احاديث او را كسى ننويسد، مبادا مزاحمتى با قرآن فراهم گردد! امّا پس از مدّتى همه به ضعف و سستى اين طرز تفكّر آشنا شدند كه اگر زمان ديگرى بگذرد و احاديث پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به دست فراموشى سپرده شود اسلام فاقد ارزش اجرايى و عملى خواهد شد; لذا آن نظريه كهنه و افراطى و كوته بينانه را رها ساخته به تدوين كتب حديث پرداختند.

   ثالثاً، درست است كه دست جاعلان به سوى احاديث اسلامى دراز شده و با انگيزه هاى مختلفى به آشفته ساختن احاديث پرداختند، ولى چنان نيست كه احاديث صحيح و مجعول و مشكوك ضوابطى نداشته باشد، و نتوان آنها را از هم جدا ساخت; بلكه با توجّه به علم رجال و علم حديث و درايه، اين كار كاملا ممكن است.

   2ـ او يك مرد انقلابى است نه يك سياستمدار مادى!

   دلائلى كه از طريق عقل و خرد يا از راه فطرت و نهاد اصيل آدمى، بر تحقّق يك انقلاب اصلاحى وسيع در جهان ذكر شد ـ همانند آياتى كه در قرآن در اين زمينه ديده مى شود ـ هيچكدام سخن از شخص خاصّى به ميان نمى آورد; بلكه تنها يك بحث كلّى را تعقيب مى كند; ولى بدون شك چنان انقلاب مانند هر انقلاب ديگرى نيازمند به رهبر دارد. يك رهبر نيرومند و آگاه و پرقدرت و پر استقامت با ديدى وسيع و جهانى.

   آيا اين رهبر مى تواند همانند رهبران امروز جهان از جوامع مادّى برخيزد؟

[ 130 ]

   يعنى همانند رهبرانى كه هدفشان در درجه اوّل حفظ موقعيّت خويش، و سپس هر چه به حفظ موقعيّت شخصى آنها كمك كند مى باشد; و تعظيمشان در برابر مكتبهاى مختلف سياسى و اقتصادى به مقدار تأثيرى است كه در حفظ موقعيّتشان دارند; و در درجه بعد حدّ اعلاى هدف و همّتشان گام گذاردن در مسير منافع ملّتشان مى باشد، هر چند به خاطر آن ملّتهاى ديگر را به «قربانگاه» ببرند!

   جنگ بيست ساله ويتنام با مليونها كشته، و مجروح، و مليونها خانه و لانه ويران شده، و مليونها معيوب و ناقص العضو، و ميلياردها ثروت بر باد رفته، ثابت كرد كه سرمايه دارى امروز حاضر است براى حفظ منافع خويش، و حتّى گاهى براى هيچ ـ هيچ كه نه، بلكه يك مشت اوهام به نام پرستيژ و نه چيز ديگر ـ بجنگد; و در اين ميان چند رهبر عظيم الشّأن(؟) عوض شدند; ولى همه آنها اين مسير را مانند اسلافشان پيمودند و ثابت كردند اين عمل نظر شخصى فرد يا افرادى نبوده بلكه قولى است كه جملگى بر آنند و خاصيّت كشورهايى است كه با آن اصول اداره مى شوند.

   آنها آزادى را به عنوان بزرگترين هدف مى طلبند، امّا تنها براى خودشان; گاهى سخن از آزادى براى دگران بر زبان مى رانند امّا همين كه با منافع آنها تصادمى پيدا كند بسرعت از ميان مى رود «همچون برف در آفتاب تموز»!

   براى تامين منافع مادّيشان همه دست در دست هم دارند و تنها اصل مقدّس و مورد اتّفاقشان همين است; گويى يك قرار داد دائمى و

[ 131 ]

جاودان در زمينه آن تنظيم كرده اند.

   و حربه هايى چون «حقوق بشر» و اصل «آزادى انسانها در تعيين سرنوشتشان» بيشتر براى كوبيدن رقبا است; به همين دليل، موقعى كه پاى دوستانشان به ميان مى آيد اين حربه ها كند مى شود; و به خاطر همان دوستى و اشتراك منافع از اجراى اين اصول معاف مى گردند!

   آيا اين سيستمهاى اجتماعى و اين گونه ابرقدرتها مى توانند پرچم آزادى و عدالت را در جهان به اهتزاز در آورند و آيا ميان ابرقدرتها فرقى وجود دارد!

   تكليف «ابرقدرتهاى سرمايه دارى» و ظلم و ستم و استعمارشان ناگفته روشن است و نيازى به بحث ندارد.

   امّا ابرقدرتهاى چپ: آنها براى تعميم و بسط عدالت در ميان توده هاى زحمتكش و ساختن يك جامعه بدون طبقات تمام قدرتها را كوبيده و در چند نفر ـ يعنى گردانندگان تنها حزبشان ـ متمركز ساخته اند.

   هزاران فئودال بزرگ و كوچك را در كوره انقلاب «پرولتاريا» ذوب كرده، و از آن چند فئودال بزرگ ريخته اند كه سر نخ تمام حركات سياسى و اقتصادى محيطشان را در دست دارند.

   آنچنان سانسور شديدى بر محيط مسلّط كرده اند كه حتّى مجال انديشيدن بر خلاف آنچه اين رهبران مى خواهند، يا مى انديشند، از خلقها سلب شده!

   اصولى را كه زائيده مغز بشر متحوّل متغيّر و در مسير تكامل است به

[ 132 ]

گونه يك رشته اصول جاودانى و دُگم در آورده، گويى مى خواهند تاريخ را در يك قرن قبل متوقّف سازند و چرخهايش را براى هميشه از حركت باز دارند.