شهر علم و شهر ايمان و صفاست
|
مرقد معصومه عليهاالسلام چشم شهرها
|
مهر او جانهاى ما را كهربا
|
در حريمش مرغ دل پر مى زند
|
اين حرم باشد ملائك را مطاف
|
زائران را ارمغان عشق و عفاف
|
فقه و احكام خدا را مرزبان
|
شهر فقه و حوزه ، علم و اجتهاد
|
هر كجا را هرچه سيرت داده اند
|
اهل قم را هم بصيرت داده اند
|
اهل قم از ياوران قائم اند
|
القاب قم (29)
قم از جمله شهرهايى است كه القاب متعدد به آن داده شده است ؛ و اين القاب مانند القابىكه به ديگر شهرهاى اسلامى داده اند، مفهوم دينى و مذهبى دارد.
آنچه از القاب قم در آثار نويسندگان از دورهمغول به بعد بوده عبارت است از: دارالمؤمنين ، دارالعباده ، دارالمؤحدين ، دارالعلم ،دارمدينه المؤمنين ، بلده المؤمنين ، مدينه المؤمنين ، خاك فرج (30)
مؤلف اصلى تاريخ قم
مؤلف اصلى تاريخ قم ، حسن بن محمد بن حسن قمى است كه آن را درسال 378 هجرى به نام صاحب بن عباد - وزير معروف و دانشمندآل بويه - تاءليف كرده است .
قديمى ترين نويسنده اى كه از تاريخ قم و مؤلف آن نام برده است ، ابن طباطبا - ازعلماى قرن پنجم - مى باشد كه در كتاب منتلقه الطالبيه در چند مورد از كتاب تاريخ قمبه عنوان كتاب قم نقل كرده است .
در دوره صفويه تنها نويسنده اى كه گويا متن تاريخ قم را در دست داشته ، بنا برنوشته مرحوم حاجى نورى ، امير سيد احمد حسينى ، مؤلف كتابفضايل السادات مسمى به منهاج الصفوى است ؛ و از علماى متاءخر، عالمجليل آقاى محمدعلى ، پسر استاد على اكبر بهبهانى است كه در حواشى نقدالرجال از اصل كتاب تاريخ قم نقل كرده است .
متاءسفانه اصل عربى اين كتاب موجود نيست ، اما فقط ترجمه يك چهارم كتاب پنج باب ازبيست باب موجود است .
ترجمه مزبور در سالهاى 805 و 806 هجرى انجام يافته و مترجم كه معلوم است مردىمطلع بوده ، به نام حسن بن على بن عبدالملك قمى است كه آن را به نام ابراهيم بن محمودعلى صفى ترجمه كرده است .
لازم به ذكر است كه خاندان صفى در قرون هشتم و نهم در شهر قم شهرتى داشته اند وافرادى از اين خاندان در اين شهر داراى نفوذ و قدرت و مقامى بوده اند. (31)
قبل از تاءليف كتاب تاريخ قم ، كتاب ديگرى ،مشتمل بر مجموع اخبار قم ، تاءليف شده بود كه آن را مردى عرب مقيم قم به نام على بنحسين بن محمد بن عامر در سال 328 نوشته بود. كتاب مزبور به دست نويسنده تاريخقم نرسيد، زيرا مؤلف ، آن را در اتاقى گذاشت و به علت فرود آمدن سقف آن اتاقكتاب از بين رفت .
علت نام گذارى نام قم
در كتاب تاريخ قم ، تاءليف حسن بن محمد بن حسن قمى در بيان علت نام گذارى قم چنينآمده است :
شهر قم را بدين علت قم ناميدند كه محل جمع شدن آب ها و آب تيمره و انار بوده است(تيمره را ديمره هم مى گفته اند كه ظاهرا از رودهاى آن زمان بوده است ) كه چون آب در آنجا جمع مى شده و آن را هيچ منفذ و رهگذرى نبوده ، در اطراف آن جا علف و گياهان و نباتاتفراوان مى روييده است و در عرب ، جمع شدن آب را قم گويند؛ كه بعضى قمقمه رامعرب كمكم دانسته اند و گلاب پاش را نيز نوعى از قمقمه وصف كرده اند و جمع آن راقماقم ناميده اند؛ با اين تفاوت كه وقتى در آن نواحى علف زار و سبزه زار زياد مى شد،چوپانان براى چرانيدن گوسفندان خود، برگرد علف زارها خيمه مى زدند و خانه هايىرا بنا مى كردند و خانه هاى ايشان را در فارسى ، كومه ناميدند و به مرور زمان كومهتبديل به كم شد؛ پس آن را معرب گردانيده و قم ناميدند.
در اين مورد مناسب است به حديثى اشاره نماييم :
از حضرت صادق (عليه السلام ) از پدران بزرگوارش ازرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) روايت شده است كه فرمود در شب معراج كه به سوىآسمان مى رفتم ، جبرئيل مرا بر كتف راستش نشانده بود، در زمينجبل بقعه اى ديدم از مشك خوشبوتر و از زعفران خوشرنگ تر، ناگاه ديدم پيرمردى كلاهدرازى بر سر دارد؛ به جبرئيل گفتم اين بقعه چيست ؟ گفت : جايگاه شيعيان تو و شيعيانوصى تو على (عليه السلام ) است . گفتم : اين پيرمرد كيست ؟ گفت : شيطان است . گفتم: از ايشان چه مى خواهد؟ گفت : مى خواهد آنان را از دوستى و ولايت امير المؤمنين (عليهالسلام ) بازدارد و به نافرمانى خدا و گناه دعوتشان كند، گفتم : اىجبرئيل ما را به آن مكان ببر. با حركتى سريع تر از برق ما را به آنجا رسانيد. گفتم: يا ملعون ، قم ! يعنى اى ملعون برخيز و برو، دراموال و اولاد و زنان دشمنان ايشان شركت كن ؛ زيرا به راستى تو را بر شيعيان من وشيعيان على سلطنتى نيست ، از اين رو آن مكان قم ناميده شد. (32)
سئل ابو عبدالله (عليه السلام ) اين بلادالجبل ؟ فانا قد روينا انه اذا رد اليكم الامر يخسف ببعضها،فقال : ان فها موضعا يقال له بحر و يسمى بقم و هو معدن شيعتنا .
از امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال شد: شهرهاىجبل كجاست ؟ براى ما نقل كردند: زمانى كه حكومت به شما برگردد قسمتى از آن از بينمى رود. امام فرمودند: در آن جبل مكانى است كه به آن بحر گفته مى شود و آن قسمت قمناميده مى شود و آنجا مركز شيعيان ماست . (33)
همچنين در مورد اين مطلب كه چه كسانى نخستين بار قم را بنا كردند و به چه علت آن رابدين نام گذاشتند، مطالبى را عينا از كتاب تاريخ قم تاءليف حسن بن محمد بن حسنقمى بيان مى داريم :
چنين گويند كه قم را در قديم الايام ، صفرا نام نهادند و صفرا خواندند و در روزگارعجم تا آن گاه كه آل سعد بن ملك به قم نزول كردند، آب عزيز الوجود (34) و كمبوده است ؛ و در كتاب سير الملوك عجم چنين آمده است كه : چون بهرام گور به جانب بلادارمنيه مى رفت ، اتفاقا رهگذر او بر ديهى (35) بود از تخوم (36) ساوه كه آن راطغرود مى گويند؛ بدين ديه آتشكده بنا نهاد و آتش در آن برافروخت و بازارى در آنپديد كرد و قم و روستاق هاى روستا آن را بنا نهاد و آن را ممجان نام نهاد و به مزدجانبارو كشيد و ابو عبدالله احمد بن اسحق همدانى الفقيه چنين روايت كند در كتابى كه آن راكتاب بلدان نام كرده است قم را قمساره بن لهراسب بنا كرده است .
ابو عبدالله حمزه بن حسن اصفهانى در كتاب اصفهان ياد كرده است كه چون عرباشعريان به قم آمدند. در جوانب قم در خيمه هايى از موبزول كردند. چون در اين ناحيه متمكن شدند. در صحارى (37) هفت ده و خطه ومنزل ساختند و سراها و بناها و قصرها و عمارت ها بنا نهادند و فرود آمدند و آن هفت دهممجان ، قزدان ، مالون ، جمر، سكن ، جلنبادان و كميدان بودند. چون اين روستاها به همنزديك شد، از مجموع آن نام ها كميدان را اختيار كردند و مجموع اين ده ها را كميدان ناميدند.پس از مدتى براى اختصار، چهار حرف آن را حذف كردند و آن را كم ناميدند كه پس ازمعرب ساختن ، قم ناميدند.
نتيجه
شايد در بين علل مختلفى كه براى وجه تسميه قم ذكر كرده اند از همه صحيح تر اينباشد كه كلمه قم معرب كومه است ؛ بدين شرح كه چون سرزمين قم پيش از آن كه بهصورت شهر در آيد داراى گودال هاى پر آبى بوده و چوپانان گوسفندان خود را براىآشاميدن آب و چرانيدن در سبزه زارهاى اطراف آنگودال ها مى برده اند، به تدريج عده اى از چوپان ها بهدليل توقف طولانى در آن سرزمين ، براى خود مساكن موقتى - كه در فارسى به آن كومهگويند - ساخته اند. اين كومه ها كم كم زياد شده و توسعه پيدا كرد پس از مدتى بهصورت ده درآمد و چون آب سرزمين از لحاظ طبيعى براى شهر مناسب بود، به مرور زمان وزياد شدن سكنه آن ، مبدل به شهر شد؛ ولى به مناسبت مساكن اوليه چوپانان ، نامكومه براى آن باقى ماند. بعد از ظهور اسلام و نفوذ زبان و ادبيات عرب و ايران دريكديگر، بسيارى از كلمات فارسى تغيير شكل داد و از جمله كوممبدل به قم گرديد.
در اين قسمت با مطالبى درباره اشعريان و علت مهاجرت آنان به قم و مطالبى ديگر،آشنا خواهيد شد.
مطالعه اين قسمت ، بسيار لازم و ضرورى است ؛ چرا كه نام قم بدون وجود اشعريان ، ووجود اشعريان بدون قم ، امكان پذير نيست .
اشعريان چه كسانى بوده اند و چه دينى داشته اند؟
اشعريان از عرب هاى قحطانى و در اصل مقيم يمن بودند و چون جد ايشان - ادر - هنگامىكه از مادر زائيده شد سر او پر مو بود، وى را اشعر (38) ناميدند.
نخستين فرد از آل اشعر كه به قصد مسلمان شدن از يمن بيرون آمد و در مدينه به حضورپيغمبر (صلى الله عليه وآله ) رسيد، ملك بن عامر اشعرى بود كه در اسلام مقام بلندىيافت .
نويسنده تاريخ قم گويد: همچنين از مفاخر ايشان(آل اشعر) آن كه فرزندان ملك بن عامر اشعرى ؛ مخصوص شدند به اعتقاد مذهب شيعت بهخلاف ديگر مردمان و اين مذهب را اظهار كردند و خود را بدان شهرت دادند. آن طور كه معلوماست از قبيله اشعر، كسانى كه به كوفه آمدند و متوطن شدند، شيعه يامتمايل به مذهب شيعه بودند و از ميان اينان ، فرزندان ملك بن عامر؛ در مذهب شيعه قدمىثابت داشتند و اشعريانى كه به قم آمدند از ايشان بودند. (39)
همچنين در آثارى از قبيل : تاريخ طبرى و كامل اين اثير، در ضمن شرح خروج عبدالرحمنبن محمد بن الاشعث بر حجاج ، ذكرى از بنى الاشعر و آمدن ايشان به قم نشده است ؛ امااين مطلب را متعرض شده اند كه در سپاه عبدالرحمان ، جمعى از علماى تابعين و قاريانقرآن از جمله : كميل بن زياد و سعيد بن جبير - كه از شيعيان معروف هستند - قرار داشتند.
همچنين نويسنده تاريخ قم گويد: از ديگر مفاخر اشعريان اين است كه موسى بن عبداللهبن سعد اشعرى نخستين كسى بود كه در قم ، اظهار مذهب شيعه كرد تا ديگر مردم قم بهاو اقتدا كردند. (40)
مردم قبل از آمدن اشعريان چه دينى داشته اند؟
بر خلاف گفته نويسنده تاريخ قم و ياقوت حموى ، مردم قم ازاوايل فتح شهر به دست مسلمانان ، جزء دوستداران خاندان پيغمبر (صلى الله عليه وآله )در آمده اند و همواره با عمال اموى مبارزه مى كرده اند.
قم يكى از اماكن امن براى قيام كنندگان در مقابل بنى اميه بوده است ؛ از اين رو، كسانىكه در مقابل امويان علم مخالفت برافراشتند، به قم و كاشان روى آوردند از جمله درسال 77 هجرى مطرف بن مغيره بن شيعه چون درمقابل حجاج بن يوسف - والى عراق - از طرف عبدالملك مروان قيام كرد، به قم و كاشان آمدواز اطراف استمداد كرد و مردم او را يارى رساندند.
در تاريخ بلعمى ضمن شرح آمدن مطرف به قم ، به شيعه بودن مردم قم هنگام آمدنمطرف تصريح شده است ؛ در حالى كه آمدن اشعرى ها به قم در حدود پانزدهسال بعد از واقعه مطرف مى باشد؛ البته عرب هاى غير اشعرى هم در قم بوده اند؛مانند: عده اى از بنى اسد، قومى از آل مذحج ، قبيله قيس و نيز قبيله عنزه در روستاهاىچاپلق و برقه رود متوطن بودند. (41)
علت مهاجرت عرب اشعرى از كوفه
به نقل از ترجمه تاريخ قم ، عرب اشعرى در كوفه داراى حشمت و جلالت و جمعيتبودند و در اين قبيله ، شجاعان نامدارى وجود داشتند؛ به ايندليل واليان كوفه هميشه جانب ايشان را رعايت مى كردند.
اين قبيله از نژاد اشعرين سباءبن يشجب بن يعرب بن قحطان بن هود پيغمبر بودند. سباءداراى ده فرزند بود كه هر كدام از آن ها سرسلسله قوم بزرگى شدند. اينقبايل عبارتند از: ازد، كنده ، مذحج ، اشعر، انمار، حمير، عامله ، جزام ، لحم و غسان .
قبيله اشعرى در آغاز بعثت رسولاكرم (صلى الله عليه وآله ) از يمن به مكه معظمه هجرت كردند و به آن حضرت ايمانآوردند و شيخ قبيله به نام مالك بن عامر هانى بود كه در جنگ قادسيه پس از برداشتنجسر (42) توسط سپاه ايران اسب خود را به دجله افكند و از سوى ديگر بيرون آمد وبه دنبال وى ساير سواران نيز از دجله گذشتند.
مالك ، داراى دو فرزند به نام هاى سائب و سعد بود. سائب بن مالك ، همان فرد نامدارىاست كه مختار ابن ابى عبيده ثقفى را براى نهضتى كه براى خونخواهى حضرت سيدالشهدا (عليه السلام ) به پاداشته بود، حمايت نمود و با همكارى وى و ابراهيم بن مالكاشتر بر مشكلات فائق آمد؛ ابن مطيع ، والى كوفه را مجبور به فرار كرد و بر عراق وايران و ارمنستان حكومت يافت و از حدود 8033 قتله امام حسين (عليه السلام ) آن چنانكهشايسته بود انتقام گرفت .
وفاى سائب تا حدى بود كه تا لحظه آخر از مختار دست بردار نبود و سرانجام نيز بهاتفاق او دستگير و در دارالعماره كوفه به فرمان مصعب بن زبير پس از آنكه از صبحتا ظهر با زبان روزه جنگ كردند، سرانجام بهقتل رسيدند.
سائب فرزندى به نام محمد بن سائب داشت كه پس ازقتل پدر محبوس گشته و پس از مدتى آزاد گرديد كه قدرت او را برابر با هزار نفرارزيابى مى كردند. بازان از طريق آذربايجان يا قزوين به نزد حجاج در كوفه رفت واز او تقاضاى هزار نفر نيرو (جنگجو) كرد تا بر منطقه خود و ديلمان و طبرستان نفوذيابد و حجاج ، محمد را با وى اعزام كرد.
محمد بن سائب منطقه او را پاكسازى و امن نمود و نيز دشمنانش را سركوب كرد و خود رابه مردم آن سامان نشان داد و چون بازان از شر دشمنان آسوده شد، او (محمد) با موافقتبازان اما بدون كسب اجازه از حجاج ، محرمانه به كوفه مراجعت نمود تا پس از چند روزبازگردد. به حجاج خبر دادند كه شب ها اسبى را لب آب مى آورند كه از ابن سائب است .حجاج عده اى را براى يافتن او تعيين نمود، و شبانه او را در خانه نزد مادرش - كه دخترابوموسى اشعرى بود - يافته ، هنگام خواب او را در بستر دستگير نمودند. در آنحال مادرش او را از مقاومت بازداشت و سوگند خورد كه اگر تسليم نشود سربرهنهبيرون آيد ناچار، محمد شمشيرش را به زمين انداخت و تسليم شد و حجاج هم همان شب او رابه قتل رسانيد. به دنبال آن به منادى دستور داد كه اعلام نمايد هرگاه ، پس از سه روزاز آل سائب يا مالك بن عامر، كسى را در كوفه بيابد، خونش هدر باشد. بنابراين ،اشعريون مجبور به ترك كوفه شدند و به طرف ايوان مهاجرت نمودند تا به نهاوندو دينور رسيدند. از جمله بزرگان آن ها، پنج پسر سعد، به نام هاى عبدالله ، احوص ،عبدالرحمن ، بكر و نعيم بودند كه از ميان آن ها، احوص به شجاعت و پيروى از مذهب تشيعمعروف بود. او از هر فرصتى استفاده كرده ، عليه خلفاى اموى قيام مى كرد. به اين علت، حجاج نسبت به او بدبين بود و منتظر فرصتى بود تا او را از پاى در آورد؛ بنابراينآن ها، به دنبال آنان تا نهاوند آمدند و چون آل سائب به طرف اصفهان كوچ كردند،ايشان هم به راه افتادند تا به سرزمين قم رسيدند.
همچنين در بيان علت مهاجرت پسران سعد، نقل كرده اند كه چون عبدالرحمن بن محمد بناشعث كندى از طرف حجاج ، امير سيستان بود، عليه وى خروج كرد و كرمان را تسخيركرده ، بر فارس و اهواز نيز استيلا يافت و وارد بصره شد. احوص هم با برادران وياران و غلامان خود، به او پيوست و فرمانده پياده نظام لشكر او شد. حجاج با سپاهبسيارى به طرف بصره حركت نمود و بدون اطلاع از پيوستن احوص به ابن اشعث ،برادر او عبدالله بن سعد را جانشين خويش قرار داده و در كوفه خليفه خود گردانيد و دردير الجماجم ، طرفين با يكديگر برخورد كردند كه بهدنبال آن جنگ سختى درگرفت . اين جنگ ، سه روز بهطول انجاميد و گروه زيادى از دو طرف كشته شدند و سرانجام عبدالرحمن شكست خورد وبه طرف سيستان گريخت و ياران او هم پراكنده شدند.
در بين آنان ، هفده نفر از مردم عراق و علماى تابعين (43) بودند كه به طرف ايرانفرار كردند و از ياران او، چهار قبيله به نام هاى قيس ، عنزه يا عدى و اشعرى به ايرانهجرت كردند كه تيم ، در طيره اصفهان ، قيس در رستاق انار، كمره و عدى در رستاقچاپلق و برقه رود و اشعرى در كميدان - كه در آخرين رستاق اصفهان بود -منزل كرده و اقامت نمودند.
عرب اشعرى به نهاوند آمده و چند روز در آن جا اقامت نمودند؛ اما به علت ابتلا به مرضوبا بسيارى از آن ها از بين رفتند؛ به طورى كه ازچهل پسر عبدالرحمن ، فقط دو نفر باقى ماندند. به ناچار آن ها به طرف اين سرزمين(قم ) حركت نمودند و تعداد كسانى كه وارد قم شدند، جمعا حدود هفتاد نفر بوده و اينهجرت در سال 94 ه .ق اتفاق افتاده است .
در پايان اين قسمت جا دارد به حديثى در مورد خالى شدن كوفه از مؤمنين و مركزيت علمىقم اشاره نماييم .
عن الصادق (عليه السلام ) انه دكر كوفه وقال :
ستخلوا كوفه من المؤمنين و يارز عنها العلم كما تاءرز الحيه فى حجرها، ثم يظهرالعلم بلده يقال لها قم ، و يصير معدنا للعلم والفضل حتى لا يبقى فى الارض مستضعف فى الدين حتى المخدرات فىالحجال ، و ذلك عند قرب ظهور قائمنا . (44)
امام صادق (عليه السلام ) يادى از كوفه كردند و فرمودند:
كوفه به زودى از مؤمنان خالى مى شود و علم از آن جمع مى شود؛ همان طور كه مار درلانه اش جمع مى شود، سپس علم و دانش در شهرى كه به آن قم مى گويند، ظاهر مى شودو آن جا مركز علم و فضيلت مى گردد تا جايى كه هيچ كس حتى خانم هاى خانه دار در دينمستضعف باقى نمى مانند و اين نزديك ظهور قائم ما، حضرت مهدى -عجل الله تعالى - خواهد بود.
علل عزيمت اقوام عرب به ايران
در فتوح اسلامى ، به ويژه هنگام فتح ايران ، مسلمانان عرب با دنياى تازه هاى روبهرو شدند. ديدن شهرهاى آباد و سرزمين هاى سبز و باغ هاى خرم و آب فراوان و ثروتسرشار، ايجاب كرد كه عده اى از آنان به اين نواحى كوچ كنند و مقيم شوند و به مرورزمان ، جزء ساكنان بومى به حساب آيند؛ البته اين كار فقط به ايران اختصاص نداشت. پس از فتح مصر و شمال آفريقا و اسپانيا عده زيادى ازقبايل عرب به آن جا كوچ كردند.
لازم به ذكر است كه آمدن عرب ها به ايران و رفتن ايرانيان به سرزمين عرب ، پيش ازاسلام نيز سابقه داشته است .
علل آمدن عرب ها به قم
1- قم شهر دور افتاده اى بود و مانند امروز سر راه نبود و كسى كه در آن سكونت اختيارمى كرد معمولا از آسيب خلفا و تعقيب آنان در امان بود.
2- رسم مردم قم در ميهمان نوازى و حمايت از ميهمانان كم نظير بود.
3- آب و هواى قم ، از نظر خشكى هوا و دلايل ديگر، با زندگى عرب ها مناسبت داشت .
4- در مورد بنى الاشعر، بايد بدانيم كه بنا بر نوشته تاريخ قم ، هنگام ورودشانبه قم ، از مردم اين شهر در برابر حمله ديلم حمايت كردند و از اين جهت مردم قم مقدمشان راگرامى داشتند و از آنان خواستند كه در قم بمانند.
5- بنى اسد، پس از قيام مختار به قم آمدند و در قريه جمكران اقامت كردند.آمدن بنى اسدبه قم 25 سال قبل از اشعرى ها بوده است . زيرا قيام مختار درسال 66 و 67، و آمدن اشعرى ها به قم در حدودسال 93 بوده است . (45)
برخى از دلايل توجه سادات و امامزادگان به قم
براى بسيارى از مردم اين سؤ ال مطرح است كه چرا سادات و امامزادگانى كه هم اكنون درقم مدفون هستند، از بين تمام شهرهاى ايران ، شهر مقدس قم را انتخاب كرده و در آنسكنى گزيده اند؟
براى رفع اين سؤ ال و ابهام ، به برخى ازدلايل و شواهد با استفاده از كتاب هاى مختلف تاريخى ، (46) اشاره مى نماييم :
1- بسيارى از سادات ، داستان هجرت عرب اشعرى از كوفه و توطن آن ها را در ناحيه قم، و نيز وضع زندگانى ، استقلال ، جاه و جلال و عظمتشان را در اين شهر شنيده بودند واين يكى از عواملى بود كه آنان را مصمم ساخت در اين شهر اقامت گزينند.
2- توجه و عنايت زياد و زير آن زمان ، - اسماعيل ابن عباد - نسبت به مردم شهر قم وبرآوردن حوائج و خواسته هاى آنان مانند: احداث نهرهاى زياد درداخل و خارج شهر و وقف كتاب هاى بسيارى براى طلاب و صاحبان علم ، يكى ديگر ازدلايل سكونت سادات در اين شهر بوده است .
3- ارادت و توجه زياد مردم قم - كه عموما خود شيعه اثنى عشرى و از صحابه ائمهاطهار (عليهم السلام ) بودند - نسبت به سادات مهاجر و تعظيم و تكريم و فراهم آوردنوسايل رفاه و آسايش آن ها، از ديگر دلايل توجه سادات به اين شهر بوده است .
4- از آن جا كه ائمه اطهار (عليهم السلام ) از شهر قم به عنوان آشيانهآل محمد و ماءواى فاطميان و جايگاه شيعه ايشان ياد كرده اند و نيز در روايتىاهل قم از انصار و ياوران اهل بيت خوانده شده اند، طبيعى است كه در زمانآل عباس - كه اولاد حضرت على (عليه السلام ) در شكنجه و فشار قرار مى گرفتند - اينشهر يكى از پناهگاه هاى اصلى علويان واقع شود.
از اين رو، عده زيادى از آل على (عليه السلام ) اين شهر روى آورده و سكونت گزيدند.بعد از دفن حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام توجه علويان و سادات ، نسبت به قمافزايش يافت و در فاصله كوتاهى عده بسيارى از فرزندان امام حسن و امام حسين و امامموسى بن جعفر و امام على بن موسى الرضا (عليهم السلام ) و از فرزندان محمد حنيفه وزيد بن على بن الحسين و اسماعيل (فرزند امام صادق (عليه السلام ) ) از اطراف به قمروى آوردند.
امروز كثرت سادات در قم محسوس و مشهود است ، به طورى كه چند محله به نام علويان وسادات وجود دارد كه بيشتر ساكنان آن ها سيد هستند؛ مانند محله سيدان ، محله موسويان ومحله موسى بن مبرقع ؛ و نيز خاندان هاى سادات زيادى همانند: خاندان چاووشى ، حسينى ،علوى ، طباطبايى ، موسوى ، لاجوردى و... در قم وجود دارند كه مورد احترام مردم هستند.
5- همچنين سادات ، به ويژه سادات علوى در قرون دوم و سوم ، از طرف خلفايى همچونمنصور دوانيقى و متوكل ، در دشمنى با آل عباس (عليه السلام ) افراط مى كردند.آل على هم از فرصتى براى مبارزه با آل عباس استفاده مى كردند و با مخالفان و دشمنانآل عباس همدست مى شدند و چون شكست مى خوردند بهدنبال پناهگاهى مى گشتند و اين پناهگاه در درجهاول ، ديلم (47) و قم بود.همچنين قم براىآل على ، محل امنى بود و هيچ خطرى در اين جا آنان را تهديد نمى كرد؛ در صورتى كه درنواحى ديگر، گاهى خطراتى براى ايشان به وجود مى آمد تا آن جا كه خونشان ريختهمى شد.
البته گذشته از قم ، علويان به مازندران و ديلم و نواحى ديگر مى رفتند؛ چرا كهامروزه در هر گوشه اى از كشور ايران ، قبورى ازآل على با بقعه و گنبد و موقوفات فراوان وجود دارد؛ ولى عنايت علويان به قم ، باتوجه به دلايل فوق بيشتر بوده است .
در استان و شهر مقدس قم ، تعداد زيادى از امامزادگان وجود دارند كه بهعلل مختلف به اين شهر مهاجرت نموده اند.عده اى از آنان به دست مخالفين و دشمنان اسلامبه شهادت رسيده اند و عده اى هم به مرگ طبيعى از دنيا رفته اند.
در صفحه بعد به تعدادى از اسامى امامزادگان قم اشاره مى شود.
لازم به ذكر است كه پرداختن به زندگينامه اين امامزادگان از حوصله اين كتاب خارجاست ؛ اما مطالعه كنندگان محترم مى توانند جهت اطلاع بيشتر در اين زمينه ، به كتبى كهاسامى آن ها در پايان اين كتاب آورده شده است مراجعه نمايند.
اسامى برخى از امامزادگان قم
1- موسى مبرقع (در محله چهل اختران )
2- شاهزاده احمد قاسم (در محله دروازه قلعه )
3- شاهزاده جمال الدين (واقع در يك فرسنگى شهر در جاده اراك )
4- امامزاده هادى و مهدى (واقع در قريه جمكران )
5- شاهزاده احمد (معروف به امامزاده خاكفرج )
6- امامزاده على بن جعفر (محله دربهشت ، بيرون دروازه كاشان )
7- شاهزاده ابراهيم و گنبد سبز (محله دربهشت ، بيرون دروازه كاشان )
8- امامزاده ابراهيم و شاه محمد (واقع در بخش 2 قم ، پشت راه آهن خط تهران )
9- امامزاده شاه جعفر (در نزديكى شاه ابراهيم )
10- شاهزاده سيد على (در خارج از دروازه رى )
11- شاهزاده احمد (در نزديكى شاهزاده سيد على )
12- چهار امامزاده ، شامل : شاهزادگان حسن ، حسين ، ابراهيم ، جعفر ، از فرزندان امام زينالعابدين (عليه السلام ). (در نزديكى شاهزاده احمد)
13- شاهزاده طيب و طاهر (واقع در شش كيلومترى جاده سراجه )
14- امامزاده شاه جعفر غريب (در نزديكى مسجد جمكران )
15- امامزاده شاه جمال (نزديك شاه جعفر غريب )
16- شاهزاده زيد (در نزديك شاهزاده حمزه ، واقع در خيابان آذر)
17- شاهزاده حمزه (در خيابان آذر، محله اى به همين نام )
18- امامزاده شاه اسماعيل (در روستاى شاه اسماعيل )
19- امامزاده اسحاق (بالاى قريه ميم )
20- امامزاده فاضل (در روستاى بيدهند)
21- امامزاده محسن (در روستاى قبادبزن )
22- امامزاده سكينه خاتون (در روستاى قاسم آباد)
23- شاهزاده هادى (در روستاى وشنوه )
24- امامزاده نور (در روستاى كرمجگان )(48)
برخى از آثار تاريخى قم (49)
همان گونه كه بيان شد شهر مقدس قم يكى از شهرهاى تاريخى و داراى قدمت بسياراست . اينك براى نمونه به چند اثر تاريخى ، به صورت فهرست وار اشاره مى شود:
1- بناى گنبد مطهر حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام كه درسال 529 ه .ق ساخته شده و به تدريج بر بناى آن افزوده گرديده است .
2- گنبد على بن جعفر در سال 710 ه .ق .
3- گنبد احمد بن قاسم در 20 محرم سال 708 ه .ق .
4- گنبد حارث بن احمد بن زين العابدين كه به خاكفرج معروف است دراوايل قرن هشتم هجرى .
5- بناى امامزاده جعفر در سال 677 ه .ق .
6- بناى امامزاده ابراهيم كه بيش از 400 سال از تاريخ بناى آن مى گذرد.
7- گنبد موسى مبرقع كه تاريخ بناى آن پيش از قرن هفتم است .
8- بناهاى باغ سبز، مدفن سه برادران در تاريخ 792 ه .ق بنا شده است .
9- بناى آستانه زيد بن على در تاريخ 848 ه .ق .
10- بناى گنبد چهل اختران در سال 935 ه .ق .
11- بناى مسجد جامع از بناهاى اواسط قرن هفتم هجرى (البته در تاريخ بنا اختلاف استكه در مبحث مسجد جامع اشاره خواهد شد).
نگرشى بر وضعيت قم از اوايل هجرت تا زمان قاجاريه
در زمان هارون الرشيد، حمزه بن يسع كه يكى از بزرگان قم بود به حضور خليفهرسيد و از او درخواست كرد كه قم را از اصفهان جدا كند و اجازه داده شود نماز جمعه وعيدين در آن انجام يابد. خليفه تقاضاى او را پذيرفت و بدين گونه قممحل امنى شد براى كسانى كه از خليفه يا حاكم وحشت داشتند.
اولين دسته از عرب ها كه به قم پناهنده شدند، جمعى از بنى الاشعر بودند كه در زمانحكومت حجاج بن يوسف ثقفى در عراق به اين شهر روى آوردند.
شرح قضيه به طور اجمال اين است كه در زمان خلافت عبدالملك مروان ، چون عراق (50)زياد آشفته بود، عبدالملك ، حجاج را كه مردى بى باك و ستمگر و در عينحال كاردان بود به حكومت آن جا منصوب كرد اعمال ظالمانه حجاج ، معروف است و لازم بهتوضيح نيست . با اين كه او سركشان و مخالفان زا به سخت ترين وجهى مجازات مىكرد باز هم همواره اوقات او صرف زدوخورد با خوارج و كسانى كه از ظلم او به ستوهآمده بودند، مى شد.
از حمله كسانى كه بر حجاج خروج كرد و قصد داشت با سپاهى انبوه او را از بين ببرد،عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيس بود.وى يكى از سرداران معروف و كارآزموده حجاجبود و مدتى در مشرق ايران از طرف وى فرماندهى سپاه را به عهده داشت ؛ ولى مظالم وخونخوارى هاى حجاج و ناراضيتى مردم عبدالرحمن را وادار به نافرمانى و قيامنمود.خروج عبدالرحمن نزديك بود حجاج را به كلىمستاءصل (51) كند.عاقبت ، نفاق عده اى از همراهان ، باعث شكست او در محلى به نامديرالجماجم (52) و متوارى شدن يارانش گرديد.
اشعريان از جمله همراهان عبدالرحمن بودند كه پس از شكست او به قم پناهندهشدند.قبل از آمدن اشعريان به قم ، ساكنان اصلى شهر در قلعه اى زندگى مى كردندكه در وسط شهر قرار داشته است . مدت ها بين اشعريان و ساكنان قلعه ، زدوخورد بودهاست .
نهايتا اشعريان در اين مقابله چيره شده و قم را زير نفوذ خود قرار دادند و به قولى ،اهالى قم با آغوش باز اشعريان را پذيرفتند.
در زمان خلافت عباسى - كه بيشتر اوقات ، آل على (عليه السلام ) را تعقيب و شكنجه مىكردند - بسيارى از سادات و فرزندان حضرت على (عليه السلام ) به قم پناه آوردند واز همين موقع عقايد شيعه در اذهان ساكنان قم رسوخ پيدا كرد و به تدريج ، يك شهرشيعه نشين شناخته شد و به همين علت خلفا به اين شهر نه توجهى داشته اند و نهنظر مساعدى . (53)