بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سخنان امام حسین (ع ) از مدینه تا کربلا, محمدصادق نجمى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     SOKHAN01 -
     SOKHAN02 -
     SOKHAN03 -
     SOKHAN04 -
     SOKHAN05 -
     SOKHAN06 -
     SOKHAN07 -
     SOKHAN08 -
     SOKHAN09 -
     SOKHAN10 -
     SOKHAN11 -
     SOKHAN12 -
     SOKHAN13 -
     SOKHAN14 -
     SOKHAN15 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

دو مطلب در رابطه با حضرت على اكبر(ع )
در رابطه با حضرت على اكبر عليه السلام در ميان مورخان و صاحب نظران دو مطلبمورد بحث و اختلاف نظر مى باشد و آنچه در اين زمينه به دست آمده است به تناسب بحثدر اينجا منعكس مى گردد و آن دو مطلب اين است :
1 - حضرت على اكبر عليه السلام هنگام شهادتش داراى چندسال بود؟
2 - آيا مادر آن حضرت به همراه ساير بانوان حرم در كربلا حضور داشت يا نه ؟
اما نسبت به سنّ حضرت على اكبر عليه السلام بايد توجّه داشت كه كنيه آن حضرت((ابوالحسن )) و ولادتش طبق نقل صاحب انيس الشّيعه (230) در يازدهم شعبان درسال 33 هجرى و دو سال قبل از كشته شدن عثمان واقع گرديد و كشته شدن عثمان درسال 35 بوده است .
و نظريه دانشمند شهير مرحوم ((ابن ادريس )) در مزار ((سرائر)) كه مى گويد ولادتحضرت على اكبر در دوران خلافت عثمان (23 - 35 ه) واقع گرديده استنقل صاحب انيس الشيعه را تاءييد مى نمايد.
بنابراين ، آن حضرت در جريان عاشورا حتى اگر ولادتش در آخر دوران زندگى عثمان همواقع گردد تقريبا داراى 27 سال بوده است . مؤ يّد اين معنا اتفاق نظر تاريخ ‌نويسانو نسب شناسان است كه مى گويند آن حضرت بزرگتر از امام سجاد عليه السلام بود وامام سجاد عليه السلام در جريان عاشورا 23سال داشت و فرزندش امام باقر عليه السلام به همراه او و داراى چهارسال بود.
و بر اساس اين اتفاق كه اشاره گرديد، مى توانيم بگوييم : نظريه هاى ديگر در موردسن آن حضرت با واقعيت تطبيق نمى كند مانند نظريه مرحوم ((طريحى )) در ((منتخب )) كهآن حضرت را در موقع شهادتش هفده ساله و يا مرحوم ((مفيد)) در ((ارشاد)) و ((طبرسى ))در ((اعلام الورى )) كه هيجده ساله و يا صاحب ((مناقب سَرَوى )) كه نوزده ساله اشدانسته است .
و جاى تعجب است كه مرحوم ((ابن نما)) در ((مثيرالا حزان )) مى گويد: حضرت على اكبردر حادثه كربلا بيش از ده سال داشت ؛ زيرا گرچه اين جملهمجمل است ولى آنچه در عرف از آن فهميده مى شود اين است كه او داراى دوازده يا سيزدهسال بوده است . و تعجب آورتر از گفتار ((ابن نما)) گفتار مرحوم ((خواجه نصيرالدينطوسى ))(231) است كه مى گويد:
((اِنَّ لَهُ يَوْمَ الطَّفِّ سَبْعَ سِنِينَ)) آن حضرت در عاشورا هفت ساله بود))؛ زيراشواهد و قرائن فراوان تاريخى ثابت مى كند كه آن حضرت نزد پدر عزيزش داراىمقامى بس ارجمند و بر تمام صحابه و ياران و اقوام و عشيره حسين بن على عليهما السلامبجز برادرش - تقدم داشت و اين موقعيت با سن كم مخصوصا هفتسال و يا سيزده سال تناسب ندارد.
مثلاً همه تاريخ نويسان در اين قضيه اتفاق نظر دارند كه حسين بن على عليهما السلام درشب عاشورا هنگام ملاقات با عمرسعد به تمام يارانش دستور داد كه در بيرون خيمهباشند و تنها به حضرت ابوالفضل و حضرت على اكبر اجازه داد كه به همراه وى واردخيمه شوند، همانگونه كه عمرسعد به فرزندش حفص و غلام مخصوصش اجازه ورود بهخيمه را داد.
و باز در عاشورا هنگام سخنرانى حسين بن على عليهما السلام چون صداى شيونفرزندان آن حضرت بلند گرديد به برادرشابوالفضل عليه السلام و فرزندش على اكبر عليه السلام ماءموريت داد كه :((((سَكِّتاهُنَّ فَلَعَمْرى لَيَكْثُرُ بُكاؤُهُنَّ؛)) شما ايناطفال و زنان را آرام كنيد كه گريه هاى زيادى در پيش دارند)).
و باز مى بينيم كه در روز هشتم محرم آنگاه كه حسين بن على عليهما السلام به گروهىاز يارانش دستور داد كه براى آوردن آب به سوى فرات حركت كنند، فرزندش على اكبرعليه السلام را به سرپرستى آنان گماشت .
همه اين مطالب گواه اين است كه سن حضرت على اكبر در روز عاشورا بيش از هفتسال كه مرحوم خواجه نصيرالدين طوسى مى گويد بوده است . ولى در گفتار اين بزرگمحقق شيعه ، اين احتمال هم وجود دارد كه كلمه ((عشرة )) ساقط گرديده و عبارت صحيح آن((سبع عشره : هفده ساله )) و موافق نظريه مرحوم ((طريحى )) مى باشد.
گرچه اصل اين مطلب نيز به نظر ما و طبق شواهد ودلايل گذشته صحيح نيست ولى احتمال چنين سقطى در خطاطى و استنساخ كتابها، قوى ومانند آن در موارد زيادى ديده مى شود.
آيا حضرت على اكبر(ع ) داراى فرزند بود؟
مرحوم سيد عبدالرزاق مقرم در مقتل مى گويد: حضرت على اكبر علاوه بر اينكه بيست و هفتسال داشت داراى همسر و فرزند نيز بود و براى تاءييد نظريه اش با جمله :((((صَلَّى اللّه عَلَيْكَ وَعَلى اَهْلِ بَيْتِكَ وَعِتْرَتِكَ)) كه در متن يكى از زيارات آنحضرت در ((كامل الزيارات )) از امام صادق نقل شده است استشهاد مى نمايد واحتمال مى دهد كه كنيه ((ابوالحسن )) هم به مناسبت وجود فرزندى براى او به نام ((حسن)) مى باشد.
نگارنده :
در تاءييد آنچه مرحوم مقرم از متن يكى از زيارات حضرت على بن الحسين عليهما السلاماستفاده نموده است بايد بگوييم كه اين تعبير ((وعلىاهل بيتك وعترتك )) منحصر به يك زيارت و تنها در يك مورد نيست بلكه در موارد وزيارات متعدد از جمله در صفحه 204 و 239 ازكامل الزيارات به كار رفته است .
حضرت آيت اللّه العظمى آقاى نجفى مرعشى - دام ظله - نيز در مقدمه خود به ((على الاكبر))بدين معنا تصريح مى كند كه حضرت على اكبر عليه السلام از نظر سن بزرگتر از امامسجاد عليه السلام بوده و بر اين نظريه به گفتار مرحوم ابن ادريس استشهاد مى نمايدكه صحيح ترين و مشهورترين نظريه در ميان علما و دانشمندان تاريخ و نسب شناساناين است كه حضرت على اكبر عليه السلام بزرگتر از حضرت سيدالساجدين عليهالسلام بوده و گفتار اين دانشمندان حجت است ؛ زيرا از متخصصين اين فن هستند.
خلاصه : از مجموع مطالب ياد شده چنين نتيجه گيرى مى شود كه : سنّ حضرت على اكبرهنگام شهادتش بيشتر از بيست سال و بلكه در حدود 27سال بوده است .
و امّا راجع به حضور مادر آن حضرت در كربلا
اين موضوع نيز در ميان مورّخان و صاحب نظران مورد اختلاف بوده ودليل قاطعى بر اثبات و نفى آن وجود ندارد.
مرحوم محدث قمّى مى گويد:((و آيا والده آن جناب در كربلا بوده و يا نبوده ظاهر آن استكه نبوده و در كتب معتبره در اين باره چيزى نيافتم ))(232).
ولى مرحوم شيخ محمد سماوى از علما و ادبا و نويسندگان معاصر در ضمن بيان اين مطلبكه مادر نه تن از شهدا در كربلا حضور داشته و نظاره گر جنگ و جهاد و شاهد شهادتفرزندان و جوانان خويش بودند چنين مى گويد: و يكى ديگر على بن الحسين است ؛ زيرابه مضمون بعضى از اخبار، ليلى مادر آن حضرت در ميان خيمه براى فرزندش دعا مىكرد و به صحنه جنگ و كشته شدن او نظاره مى نمود(233).
نگارنده : مرحوم سماوى ماءخذى براى اخبار ياد شده ارائه ننموده است شايد منظور آنمرحوم مطالبى است كه در مناقب در اين زمينهنقل شده است (234) و شايد اخبار ديگرى كه آن مرحوم از آنها اطلاع داشته است . اسامىهشت تن ديگر از شهدا كه مادرانشان در كربلا بودند.
و اينك براى تكميل فايده اسامى بقيه نه شهيد را كه مادرانشان در كربلا حاضر بودنددر اينجا مى آوريم :
1 - عبداللّه بن الحسين يا ((على اصغر)) كه مادرش رباب است . 2 - عون بن عبداللّه بنجعفر كه مادرش زينب كبرى عليهاالسلام است (235) 3 - قاسم بن حسن مجتبى عليهالسلام كه مادرش رمله و حاضر در صحنه بوده است 4 - عبداللّه بن حسن مجتبى عليهالسلام و مادر وى دختر شليل بجلّيه و در ميان خيمه بوده است 5 - عبداللّه بن مسلم بنعقيل ، مادرش رقيه دختر اميرمؤ منان كه به همراه ساير بانوان بوده است 6 - محمد بن ابىسعيد بن عقيل ، طفل كوچكى كه هنگام حمله دشمن به خيمه ها از ترس و وحشت به عمود خيمهچسبيده بود و اسب سوارى به نام لقيط ياهانى بر وى حمله كرد و درمقابل چشم مادرش شهيدش نمود 7 - عمربن جناده كه مادرش در كربلا بود و او را به جنگبا دشمنان ترغيب مى نمود و در حالى كه چشمش به سوى او بود به شهادتش رسانيدند.8 - و بنابر آنچه مرحوم سيدبن طاووس نقل نموده است يكى ديگر ((عبداللّه كلبى )) استكه مادر و همسر وى به همراه او بودند و او را به جنگ با دشمن تشويق مى كردند وشهادت او را نظاره مى نمودند.
بخش سوم : در كربلا: خطاب به فرزندان ابوطالب
متن سخن :
((صَبْراً عَلَى الْمَوْتِ يا بَنِى عَمُومَتِى صَبْراً يا اَهْلَبَيْتى وَاللّه لا رَاءَيْتُمْهَواناً بَعْدَ هذا الْيَوْم ))(236)
ترجمه و توضيح :
پس از شهادت حضرت على اكبر، عبداللّه فرزند مسلم بنعقيل كه جوانى كم سن و سال و مادرش رقيه دختر اميرالمؤ منين عليه السلام بود در حالىكه اين شعر را مى خواند به دشمن حمله برد:

اَلْيَوْمَ اَلْقى مُسْلِماً وَهُوَ اَبى
وَعُصْبَةً با دُوا عَلى دِينِ النَّبىِ
((امروز با پدرم مسلم و با جوانمردانى كه در راه دين پيامبر كشته شدند ملاقات خواهمنمود)).
او در حالى كه اين چنين سرود شهادت سر مى داد، سه بار به سوى دشمن حمله نمود و درهر حمله عده اى را به هلاكت رسانيد.
از سوى دشمن مردى به نام يزيد بن رقاد، تيرى به سوى وى رها كرد، عبداللّه براىجلوگيرى از خطر، دست به پيشانى خويش گذاشت ولى تير به دست وى اصابت ودستش را به پيشانيش دوخت و به روى خاكها افتاد و مردى از سوى دشمن به وى حمله نمودو او را به شهادت رسانيد و خود يزيد بن رقاد تير را از پيشانى عبداللّه درآورد ولىپيكان همچنان در پيشانيش باقى ماند.
در اين هنگام چندتن از نوجوانان هاشمى و آل ابوطالب مانند محمد و عون ، فرزندانعبداللّه جعفر و محمد بن مسلم دسته جمعى به سوى دشمن حمله كردند و چون امام عليهالسلام اين گروه را ديد كه عقاب وار به سوى دشمن در حركت هستند خطاب به آنانفرمود:((صَبْراً عَلَى المَوْتِ...؛)) عموزادگان من ! و خاندان من ! درمقابل مرگ ، صبر و استقامت به خرج بدهيد كه به خدا سوگند! پس از امروز، روى ذلتو خوارى نخواهيد ديد)).
بخش سوم : در كربلا: در بالين قاسم بن حسن (ع )
متن سخن :
((بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ وَمَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيكَ جَدُّكَ وَاَبُوكَ عَزَّ واللّه عَلىعَمّكَ اَنْ تَدْعُوهُ فَلا يُجِيبُكَ اَوْ يَجِيبُكَ
ثُمَّ لا يَنْفَعُكَ صَوْتٌ واللّه كَثُرَ واتِرُهُ وَقَلَّ ناصِرُهُ ...
اَللّهُمَّ اَحْصِهِمْ عَدَداً وَلا تُغادِرْ مِنْهِمْ اَحَداً وَلا تَغْفِرْ لَهُمْ اَبَداً صَبْراً يا اَهْلَ بَيْتِىلا رَاءيْتُمْ هَواناً بَعْدَ هذَاالْيَوْمِ اَبَداً))(237)
ترجمه و توضيح لغات :
واتِر: كسى كه از راه ظلم كشته شود و خونبهايش را نگرفته باشند. اَحْصِهِمْ عَدَدا: آنها رابا عدد بشمار، كنايه است از تشتّت و اختلاف و ضعف و زبونى . عادَرَهُ: او را رها كرد.هَوانَ: ذلت و خوارى .
ترجمه و توضيح :
پس از شهادت گروهى از جوانان اهل بيت ، قاسم فرزند امام مجتبى عليه السلام كه هنوزبه حد بلوغ نرسيده بود تصميم به جنگ گرفته ، عازم شهادت گرديد. او در حالىكه صورتش مانند پاره اى از ماه و بر تنش پيراهنى عربى و در پايش نعلين و در دستششمشير بود به سوى دشمن حركت كرد و پس ‍ از مقدارى جنگيدن مردى به نام عمروبنسعد بر وى حمله نمود و به روى زمين انداخت ، قاسم بن حسن عموى خويش را به يارىخواست . امام عليه السلام كه وضع را به دقت در نظر داشت سريعا به بالين وى آمد وچون چشمش به قيافه خون آلود و بدن پاره پاره وى افتاد چنين گفت :((بُعْداً لِقَومٍ...؛)) دور باد از رحمت خدا گروهى كه تو را بهقتل رسانيدند، جدت رسول خدا و على اميرمؤ منان در روز رستاخيز دشمن شان باد)).
سپس گفت :((عَزَّ واللّهُ عَلى عَمِّكَ ...؛)) به خدا قسم بر عموى تو سخت است كهاورا به يارى بخوانى و نتواند به تو جواب بدهد و يا آنگاه جواب بدهد كه سودى بهحالت نبخشد. به خدا سوگند! استمداد تو صداى استمداد كسى است كه كشته شدگان ازاقوام وى زياد و يار و ناصرش كم باشد)).
طبرى مى گويد: امام عليه السلام جنازه قاسم بن حسن عليه السلام را به سوى خيمههاحركت داده و در ميان خيمه شهدا و در كنار جنازه فرزندش ‍ على اكبر قرار داد سپس مردمكوفه را اين چنين نفرين نمود:
((...اَللّهُمَّ اءحْصِهِمْ عَدَداً ...؛)) خدايا! همه آنان را گرفتار بلا و عذاب خويشبگردان و كسى از آنان را نگذار و هيچگاه آنان رامشمول مغفرت خويش قرار مده )).
بخش سوم : در كربلا: هنگام شهادت طفل صغير
متن سخن :
((هَلْ مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِاللّه ،
هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخافُاللّه فينا، هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللّهَ فِى اِغاثَتِنا
هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو ما عِنْدَاللّه فِى اِعانَتِنا(238)
رَبِّ اِنْ تكُ حَبَسْتَ عنَّا النَّصرَ مِنَ السَّماءفَاجْعل ذلِكَ لِما هُو خَيرٌ
وانتقمْ لَنا واجْعَل ماحَلَّ بنا فِى العاجل ذخيرة لنا فى الاجل ...
هَونٌ عَلىَّ ما نَزل بِى انَّه بِعَيْنِاللّه ))(239)
ترجمه و توضيح لغات :
ذَبّ: دفاع كردن . مُغيث : فريادرس . عاجِل : دنيا. آجِلُ: آخرت . هَوْنٌ:سهل و آسان . بِعَيْنِاللّه : كنايه از كمال عنايت و توجه خداوند است .
ترجمه و توضيح :
طبرى از عقبة بن بشير اسدى نقل مى كند كه روزى به حضور امام پنجم حضرت محمدباقر عليه السلام شرفياب شدم آن حضرت در ضمن سخن به من فرمود: عقبه ! ما خاندانپيامبر در پيش شما بنى اسد خونى داريم . امام سپس چنين توضيح داد كه : در روزعاشورا يكى از اطفال جدم حسين بن على عليهمالسلام را به دست وى دادند و همين طورىكه طفل در بغل آن حضرت بود يك نفر از افراد قبيله شما (بنى اسد) با تير گلوى او رادريد و حسين عليه السلام با دست خود آن خون را گرفت و به هوا پاشيد سپس عرضهداشت :((رَبِّ اِنَّكَ اِنْ ...؛)) پروردگارا! اگر در دنيا نصر و پيروزى آسمانى را ازما گرفتى در عوض ، بهتر از پيروزى را در آخرت نصيب ما بگردان و انتقام ما را از اينمردم خونخوار بگير)).
خوارزمى اين جريان را مشروح تر و بدون ذكر سند چنيننقل مى كند: پس از كشته شدن ياران حسين بن على عليهما السلام كه بجز زنان واطفال و بجز امام سجاد كسى در ميان خيمه هاى او باقى نماند استغاثه آن حضرت بلندشد:
((هَلْ مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِاللّه ...؛)) آيا كسى هست كه از حرم پيامبر خدادفاع كند، آيا خداترسى هست درباره ما خاندان از خدا بترسد، آيا يارى كننده اى هست بهاميد خدا بر ما يارى دهد، آيا معين و كمكى هست به يارى ما بشتابد ...؟)).
خوارزمى گويد: با شنيدن صداى استغاثه امام عليه السلام صداى گريه و ناله زنانو اطفال از خيمه ها بلند شد، امام عليه السلام به سوى خيمه ها برگشت و فرمود:فرزندم على را بياوريد تا با وى نيز وداع بكنم و آنطفل صغير در بغل پدرش بود كه حرمله با تير او را به شهادت رسانيد. امام خون گلوىاو را گرفت و به سوى آسمان پاشيد و گفت :((اَللّهُمَّ ...))در لهوف مى گويد: امام عليه السلام پس از آنكه خون گلوى فرزندش را به آسمانپاشيد اين جمله را نيز گفت :((هَونٌ عَلىَّ مانَزل بِى اَنَّه بِعَيْنِاللّه ؛)) اين مصيبت نيز بر من آسان است زيرا كه خدا مى بيند)).
تذكر:
بايد توجه داشت كه به غير از حضرت على اصغر عليه السلام چهارطفل غير بالغ ديگر به همراه حسين بن على عليهما السلام در كربلا به شهادت رسيدهاند كه كيفيت شهادت آنان مستقلاً يا به طور ضمنى در اين كتابنقل گرديده است :
1 - قاسم بن حسن مجتبى عليه السلام كه در فراز گذشته كيفيت شهادت آن حضرت بيانگرديد.
2 - عبداللّه بن حسن مجتبى عليه السلام و كيفيت شهادت او در دو فراز بعد خواهد آمد.
3 - محمد بن ابى سعيد: كيفيت شهادت او در ذيل شهادت حضرت على اكبر عليه السلامتذكر داده شد.
4 - عمربن جناده كيفيت شهادت و سخن حسين بن على در باره وى در صفحات گذشته مستقلاًنقل گرديد.
بخش سوم : در كربلا: در شهادت حضرت ابوالفضل (ع )
متن سخن :
((اَنْتَ صاحِبُ لِوائى ))(240)
تَعَدَّيْتُمْ يا شَرَّ قَوْمٍ بِبَغْيِكُم
وَخالَفْتُمُوا فينَا النَّبِىَّ مُحَمَّداً
اَما كانَ خَيْرُالْخَلْقِ اءوْصاكُمْ بِنا
اَما كانَ جَدّى خِيَرَةُ اللّه اَحْمَدا
اَما كانَتِ الزَّهْراءُ امّى وَوالِدى
عَلِىُّ اَخا خَيْرِالاَنامِ مُسَدَّدا
لُعِنْتُمْ وَاُخْزِيتُمْ بِما قَدْ جَنَيْتُمْ
سَتُصْلَوْنَ ناراً حَرُّها قَدْ تَوَقَّدا(241)
ترجمه و توضيح لغات :
مُسَدَّد: هدايت شده ، آگاه و بينا. صَلْى : كشانده شدن . تَوَقُدْ: شعله ور شدن .
ترجمه و توضيح :
حضرت ابوالفضل عليه السلام در روز عاشورا مكرر به خدمت حسين بن على عليهماالسلام شرفيات گرديده اجازه ميدان مى خواست . ولى به مناسبت شهامت و شجاعت و بهعلت اينكه پرچم پر افتخار سپاه حق در دست وى به اهتزاز بود امام عليه السلام به اواجازه ميدان نمى داد و هر بار از تصميمش منصرف مى ساخت و مى فرمود:
((اَنْتَ صاحِبُ لِوائى ...؛)) تو پرچمدار من هستى و شهادت تودليل هزيمت و شكست جنداللّه و علامت پيروزى جند شيطان است )).
و بالا خره چون تمام ياران آن حضرت به شهادت رسيدند و براى چندمين بار كه حضرتابوالفضل اجازه خواست امام عليه السلام با درخواست وى موافقت فرمود. آن حضرت آنگاهكه پس از تشنگى شديد به آب دسترسى پيدا نمود و هنگامى كه درمقابل صفوف دشمن قرار گرفت و دستش به وسيله دشمن قطع گرديد اشعار حماسه اىرا كه بيانگر ايمان و عقيده و دورنمايى از ايده و هدف وى مى باشد مى خواند.
در ((ابصارالعين )) مى گويد: عباس بن على عليه السلام پس از مراجعه مكرر چون ازبرادرش جواب منفى شنيد، چنين گفت :((لَقَدْ ضاقَ صَدْرِى وَسَئمْتُ الْحَياةَ؛)) ديگرسينه ام تنگ شده و از زندگى سير گشته ام )).
امام عليه السلام فرمود: حال كه تصميم به جنگ گرفته اى مقدارى آب تهيه كن . عباسحركت نمود و پس از درهم ريختن صفوف دشمن ، وارد فرات گرديد و چون مشك را پر كرد،خواست خود نيز آب بخورد، مشت پر از آب را به نزديك لبهاى خشك شده اش رسانيد ولىبلافاصله آب را به فرات ريخت و خود را اين چنين مورد خطاب قرار داد:
(( يا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ هُونى
وَبعده لاكنت ان تكونى
هذَاالحُسَيْنُ وَارِدالْمَنُونِ
وَتشر بين بارد المعين
تاللّه ما هذا فعالُ(242) دينى ))
((اى نفس پس از حسين ذلت و خوارى بر تو باد و پس از وى زنده نباشى گرچهزندگى را خواهانى .
اينك حسين وارد ميدان جنگ شده است و تو آب سرد و گوارا مى نوشى .
به خدا سوگند آيين من چنين اجازه را نمى دهد)).
و چون با مشك پر، به سوى خيمه ها برمى گشت و خود را درمقابل سيلى خروشان از دشمن مى ديد اين شعر حماسى را مى خواند:
(( لا اَرْهَبُ الْمَوْتَ اِذِ الْمَوْتُ زَقا
حتى اُوارى فى المصاليت لَقى
نَفْسِى لِسِبْطِ الْمُصْطَفى الطُّهْرِ وَقى
إ نِّى اَناالعباس اغدو بالسَّقا ولا اخاف الشر يوم المُلتقى ))
((من از مرگ ترسى ندارم آنگاه كه صداى مرگ به گوشم برسد تا آنجا كه بدنم درميدان جنگ و در ميان شمشيرها پنهان شود.
جان من فداى فرزند پاك مصطفى باد! منم عباس كه اين مشك را به سوى خيمه ها مى برم.
و در اين روز جنگ ترسى از مرگ ندارم )).
او كه با عشق فراوان و علاقه شديد به رسانيدن آب به سوى خيمه ها روان بود مردىاز دشمن به نام زيد بن رقاد از پشت درخت خرمايى كمينش كرد و توانست با يك روشناجوانمردانه بر وى حمله نموده و دست راستش را قطع كند. فرزند حيدركرار عليهالسلام چون از دست راست ماءيوس گرديد باز هم برنامه و هدف خود را در قالب دو بيتحماسى چنين بيان نمود:
(( وَاللّه اِنْ قَطَعْتُمُ يَمِينى
اِنّى اُحامى اءبداً عن دينى
وَعَنْ اِمامٍ صادِقِ الْيَقينِ
نَجل النَّبى الطاهر الا مين ))
((به خدا سوگند! گرچه دست راست مرا قطع نموديد ولى من تا آنجا كه زنده هستم ازآيين خود دفاع خواهم نمود و از امام و پيشوايم كه در ايمان خود صادق است و فرزندپيامبر پاك و منزّه و امين است )).
آرى ، او به قطع شدن دستش اعتنا ننموده و به مسير خود ادامه مى داد كه شخص ديگرىبه نام ((حكيم بن طفيل )) با همان روش غيرانسانى ((زيدبن رقاد)) از كمين برجست و دستچپ آن حضرت را قطع نمود. و در اين هنگام تيرها مانند قطرات باران از طرف دشمن بهسوى آن حضرت سرازير گرديد كه تيرى به مشك و تيرى ديگر به سينه اش اصابتنمود و از حركت باز ماند. در اينجا بود كه يكى از افراد دشمن توانست از نزديك بر وىحمله كند و جمجمه آن حضرت را با عمودى بشكافد و آنگاه كه در روى زمين قرار گرفتعرضه داشت :((عَلَيْكَ منِّى السَّلامُ يا اَباعَبْدِاللّه (243))) امام عليه السلامبا شنيدن صداى برادر، خود را به بالين وى رسانيده و در رثاى او خطاب به مردمكوفه اين چهار بيت را انشاء نمود:((تَعَدَّيْتُمْ يا شَرَّ قَوْمٍ بِبَغْيِكُم ...))
((شما اى بدترين مردم ! از راه دشمنى و ستم تجاوز كرديد و درباره ما خاندان با فرمانپيامبر مخالفت نموديد.
آيا پيامبر، آن بهترين موجودات ، ما را به شما توصيه ننموده بود؟ آيا جد من احمد منتخبشده و رسول خدا نبود؟ آيا فاطمه زهرا مادر من نبود و على آن برادر نيكوترين مردم وبرادر پيامبر خدا پدر من نبود؟
شما مردم در اثر جنايتى كه مرتكب شديد مورد لعنت و ذلت قرار گرفتيد و به زودى بهسوى آتش كه حرارتش شديد است ، كشانده خواهيد شد)).
از حسين بن على عليهما السلام هنگام شهادت حضرتابوالفضل عليه السلام جملات و كلمات زيادى و ازابوالفضل عليه السلام نيز اشعار فراوانى در بعضى از كتبمقاتل - مانند مقتل طريحى - نقل گرديده است ولى ما چون در مدارك مورد اعتماد، اين نوعجملات و اشعار را به دست نياورديم از نقل آنها خوددارى نموديم .
اما همين چند بيت و همين نمونه كوتاه مى تواند بيانگر ايده و هدف و عقيده و ايمانابوالفضل عليه السلام و نشانگر قدرت معنوى و عاطفه و راءفت مقام ولايت باشد كهابوالفضل عليه السلام با لب تشنه آب را دور مى ريزد و مى گويد:((تاللّه ما هذافعال دينى ...؛)) به خدا سوگند! آيين من چنين عملى را امضا نمى كند))
و هنگام شدت جنگ و در مقابل امواج شمشيرها و نيزه ها فرياد مى زند:((نَفِسىلِسِبْطِ الْمُصْطَفَى الطُّهْرِ وَقى ؛)) جانم به قربان فرزندرسول خدا)).
و آنگاه كه به دست از تن بريده شده اش تماشا مى كند مى گويد:((اِنِّى اُحامِى اَبَداًعَنْ دِينى ؛)) من از آيينم دفاع خواهم نمود گرچه دستم از تنم جدا شود)).
و حسين بن على عليهما السلام هم چون بر بالين بدن قطعه قطعه و پيكر به خون آغشتهچنين برادرى بس عزيز و با وفا مى نشيند دشمن را مورد خطاب قرار داده و مى گويد:
(( لُعِنْتُمْ وَاُخْزِيتُمْ بِما قَدْ جَنَيْتُمْ
سَتُصْلَوْنَ ناراً حَرُّها قَدْ تَوَقَّدا
))
اى واى كه با اين جنايت بزرگ از رحمت خدا دور افتاديد و خود را طعمه آتشى بس سوزانقرار داديد.
آرى ، حسين عليه السلام براى بدبختى ملت مى سوزد وابوالفضل عليه السلام خود را پروانه شمع دين و پيشوايش مى داند.
حضرت ابوالفضل از ديدگاه معصومين (ع )
اينك پس از توضيح و بيان گفتار حسين بن على درباره حضرتابوالفضل مناسب است درباره شخصيّت آن حضرت از ديدگاه معصومين و ائمه هدى عليهمالسلام مطالبى را از نظر خواننده عزيز بگذرانيم تا ضمن آشنايى بيشتر با شخصيّتآن حضرت معلوم شود كه شجاعت و شهامت او از نوع شجاعت شجاعان و نام آوران جهان نيست. بلكه شجاعت او داراى بعد معنوى و نشاءت گرفته از شخصيّت روحانى اوست .
عرفان در دوران كودكى
تربيت پدر و مادر و محيط خانواده در تكوّن و پى ريزى شخصيّت انسان نقش مهمّى را ايفامى كند و حضرت ابوالفضل عليه السلام از اين قانون كلى نمى تواند مستثنا باشد.تربيت يافتن در دامن مادرى مانند اُم البنين و فراگرفتناصول اخلاقى و صفات معنوى از پدرى مانند اميرالمؤ منين عليه السلام و سپرى نمودندوران كودكى در كنار برادرانى مانند امام حسن و امام حسين و خواهرانى مانند زينب و امكلثوم نه ((ابوالفضل )) بلكه مسلّماً ((ابوالفضائل )) به وجود مى آورد ولى بررسىدوران كودكى حضرت ابوالفضل و تقدير وتجليل ائمه هدى عليهما السلام از آن حضرت نشان مى دهد كه ملكات فاضله و صفاتحميده او، دانش و تقوايش ، عبادت و عرفانش و شهامت و فداكاريش نه تحصيلى و اكتسابىاست كه شرايط محيط مى تواند به وجود بياورد بلكه قسمتى از اين اوصاف در آنحضرت جنبه ذاتى و جبلّى دارد كه از پدر ارجمندش به ارث برده است .
براى روشن شدن اين مطلب مضمون روايتى را كه در مستدركالوسائل و مقتل خوارزمى آمده است نقل مى كنيم كه : حضرتابوالفضل در دوران كودكى در كنار پدرش اميرالمؤ منين عليه السلام نشسته بود آنحضرت به قيافه ابوالفضل تماشا مى نمود خواست با او با زبان كودكى حرفبزند فرمود فرزندم بگو يكى ! ابوالفضل گفت يكى . سپس فرمود بگو دوتا!عرضه داشت پدرجان شرم دارم با زبانى كه يكى گفتم بگويم دوتا. اميرمؤ منان چوناين جمله را از فرزند كوچك و عزيزش شنيد به آغوشش كشيد و او را بوسيد(244).
اين ديد وسيع كه چون يگانگى جز بر خالق آسمانها و زمين نسزد و بر زبان او كهشاخه اى است از درخت عريق خاندان عصمت و ثمره اى است از شجره طيّبه ولايت نبايد كلمهاى كه خداى سبحان از آن منزه و مبرّاست جارى شود. آرى ، اين نوع تفكر در دوران طفوليّتكه نه اطفالى مانند او بلكه اكثر بزرگسالان نيز از رسيدن به آن مرحله عاجزند گواهاين مطلب است كه اين معرفت و عرفان در آن حضرت نه اكتسابى و فراگرفتنى استبلكه جبّلى و ذاتى است كه به صورت ارث از صُلب پدر به همراه آورده است پدرىكه فرمود ((لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا)) پس از اين مقدمه بهنقل بيان سه تن از معصومين درباره آن حضرت مى پردازيم :
1 - بيان امام صادق عليه السلام : ((امام صادق عليه السلام درباره حضرتابوالفضل چنين مى گويد: عموى ما عباس تيزبين و داراى ايمان محكم و ثابت بود و دركنار برادرش حسين جهاد نمود و با بهترين وجهى از عهده امتحان برآمد و با شهادت بهعالم آخرت منتقل گرديد))(245).
و باز امام صادق عليه السلام در زيارتى كه به ابوحمزه ثمالى (246) تعليمفرموده جملاتى بس زيبا و دلنشين و داراى مفاهيمى بلند به كار برده است كه نشانگراخلاص كامل و عظمت روح و فداكارى حضرتابوالفضل عليه السلام در تحقّق بخشيدن به اهداف انبيا و آرمان اولياست كه جملاتزير از اين نمونه است :
((... واشهد انّكَ قَدْ بالَغْتَ فى النَّصيحَةِ وَاَعْطَيْتَ عايَةَ المَجْهُود ... اَشْهَدُ انَّكَ لَمْتَهِنْ وَلم تَنكل وَانَّكَ مضيتَ على بصيرةٍ مِنْ اَمْرِك مُقْتَدِياً بالصالحين ومتبعاً للنبيّين))(247).))
شهادت مى دهم كه تو وظيفه نصيحت و امر به معروف را در حدكامل انجام دادى و در اين راه آخرين تلاش خود را به كار بستى ، شهادت مى دهم كه ضعف وسستى و ترس و واهمه به خود راه ندادى و راهى (شهادت ) را كه انتخاب كردى از روىبصيرت و بينش بود كه بر صالحان اقتدا و از پيامبران پيروى نمودى )).
و اين است بيان و اظهار نظر امام ششم عليه السلام درباره حضرتابوالفضل عليه السلام .
2 - بيان امام سجاد عليه السلام : ابوحمزه ثمالى مى گويد: روزى چشم على بن الحسينبه عبيداللّه فرزند عباس بن على افتاد اشك آن حضرت سرازير گرديد آنگاه چنينفرمود: جنگ احد و جنگ موته از سخت ترين روزهاى زندگى پيامبر به شمار مى آيدچون در جنگ احد عمويش حمزه و در جنگ موته پسرعمويش جعفر بن ابى طالب به شهادترسيدند ولى روز ((عاشورا))ى حسين سخت تر از اينها بود؛ زيرا در روز عاشورا حسينبن على را سى هزار نفر در محاصره خويش قرار دادند كه همه آنان خود را مسلمان انگاشتهو با ريختن خون فرزند پيامبر به پيشگاه خدا تقرب مى جستند و حسين آنان را هرچهموعظه و نصيحت فرمود مؤ ثر واقع نگرديد و از راه ظلم و ستم به شهادتش رسانيدند.
امام سجاد آنگاه از ابوالفضل سخن گفت و چنين فرمود: ((خدا رحمت كند عمويم عباس را كهآن روز از عهده آزمايش سختى كه در آن قرار گرفته بود به صورت زيبايى درآمد وبا وجود خويش ايثار و جانش را فداى برادرش نمود تا آنجا كه دو دستش قطع گرديد وخداوند به جاى آن دو دست ، دو بال به وى عطا فرمود كه به واسطه آن دوبال مانند جعفر طيار به همراه فرشتگان در بهشت جاودان پرواز مى كند)).
امام سجاد عليه السلام اين جمله را هم اضافه نمود كه : ((عباس نزد خداوند، داراى آنچنانمقام و منزلتى است كه در روز قيامت همه شهدا به مقام او غبطه مى خورند و آرزوى آن را مىكنند))(248).
3 - بيان حسين بن على عليهما السلام و بالا خره اگر به گفتار حسين بن على خطاب بهحضرت ابوالفضل توجه كنيم و در جمله اى كه در باره او به كار برده است دقت نماييمعظمت و شخصيت او بيشتر روشن خواهد گرديد؛ زيرا حسين بن على عليهما السلام در عصرتاسوعا آنگاه كه دشمن حمله به سوى خيمه ها را آغاز نمود برادرخويش را اين چنين موردخطاب قرار داد ((اركب بنفسى انت يا اخى حتى تلقاهم وتساءلهم عما جاءهم(249)؛)) جانم به قربانت برادر! سوار مركب شو و با اينها ملاقات و انگيزهحركتشان به سوى خيمه ها را سؤ ال كن )).
دقت در مفهوم اين جمله انسان را در حيرت و تعجب فرو مى برد و فكر انسان از درك آن عاجزو درمانده است كه اين چه مقامى است كه امام معصوم و علت كائنات خود را بر او فدا مى كندو اين چه معنويت و منزلتى است كه شخص والاى بشريت و يكى از افرادى كه در حقشانمى گوييم ((بكم فتح اللّه وبكم يختم ...))(250))) او را بامدال افتخار ((بنفسى انت )) مفتخر مى گرداند(251)، پس چه بهتر از اين مرحله و از اينبيان امام بگذريم و تغيير و تاءويل آن را به خودشانمحول كنيم كه فرموده اند:((اِنَّ كلامنا صعب مستصعب ))تذكر: در اينجا مناسب است براى تكميل اين بحث اين موضوع رانيز متذكر شويم كه درروز عاشورا غير از امام حسين و حضرت ابوالفضل چهارتن ديگر از فرزندان اميرمؤ منانعليه السلام به شهادت رسيده اند كه مجموع شهدا از فرزندان بلاواسطه آن حضرت دركربلا شش نفر مى باشد. و اين چهار نفر عبارتند از:
1 - عبداللّه بن اميرالمؤ منين كه هنگام شهادت داراى 25سال و تقريبا نه سال كوچكتر از حضرت ابوالفضل بود.
2 - عثمان بن اميرالمؤ منين و او به هنگام شهادت داراى 23سال بود.
3 - جعفر بن اميرالمؤ منين و او داراى 21 سال بود. مادر اين سه شهيد و مادر حضرتابوالفضل ((فاطمه ام البنين )) است .
4 - محمد بن اميرالمؤ منين و مادر وى ليلى دختر مسعود بن خالد است ، ولى سن وى هنگامشهادت دقيقا معلوم نيست .
گذشته از كتب تاريخ در زيارت ناحيه مقدسه از اين چهار شهيد با عظمت و احترام ياد شدهو قاتل هريك از آنان نيز به نام معرفى و مورد لعن قرار گرفته است .
بخش سوم : در كربلا: هنگام شهادت عبداللّه بن حسن مجتبى (ع )
متن سخن :
((يا ابنَ اَخِى اِصْبِرْ عَلى ما نَزَلَ بِكَ
فَاِنَّ اللّه يَلْحَقُكَ عَلى آبائِكَ الطّاهِرينَ الصَّالِحينَ
بِرَسُولِاللّه وَعَليٍّ وَحَمْزَةَ وَجَعْفَرٍ وَالْحَسَنِ ...
اَللّهُمَّ اَمْسِكْ عَنْهُمْ قَطْرَالسَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الا رْضِ
فَإ نْ مَتَّعْتَهُمْ اِلى حينٍ فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً
وَاجْعَلْهُمْ طَرائقَ قِدَداً وَلا تُرْضِ عَنْهُمُ الْولاةَ اَبَداً فَاِنّهم دَعَوْنا لِيَنْصُرُونا فَعَدَوْاعَلَيْنا فَقَتَلُونا))(252).
ترجمه و توضيح لغات :
قَطْر: بر وزن تَرْف : جمع قَطْرَة . طَرائقَ قِدَدا: گروههايى با اختلاف شديد. عَدى ، عَدْواً:با شتاب حركت نمود، تَعَدّى و تجاوز كرد.
ترجمه و توضيح :
در كامل ابن اثير و ارشاد مفيد آمده است : پس از آنكه خود حسين بن على عليهما السلام دراثر يك جنگ نسبتا طولانى در روى خاك و در محاصره دشمن قرار گرفت پسر بچهكوچكى از افراد فاميل آن حضرت از طرف خيمه ها دوان دوان خود را به كنار امام عليهالسلام رسانيد و حضرت زينب او را تعقيب مى نمود تا به خيمه ها برگرداند ولى او مىگفت : نه ، به خدا سوگند! كه از عمويم جدا نمى گردم . در اين هنگام يكى از افراددشمن به نام ((بحر بن كعب بن تيم )) با شمشير به سوى حسين بن على حمله نمود آنپسربچه بامشاهده اين وضع او را صدا كرد كه :((يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ اَتَقْتُلُ عَمّى؟؛)) اى فرزند زن ناپاك ! عموى مرا مى كشى ؟)) و دست خود را به عنوان حمايت از عموبه پيش برد. بحر بن كعب كه شمشير را فرود آورد دست پسربچه قطع و به وسيلهپوست از بازو آويخت .
اين طفل در اثر شدت درد و ناراحتى رو به سوى آن حضرت نمود و صدا زد:((ياعَمّاهُ؛)) عمو! به داد من برس ، مرا از اين درد و مصيبت برهان !)).
امام عليه السلام دست به گردن وى انداخت و چنين گفت :((يَا ابْنَ اَخِى اِصْبِرْ...؛)) فرزند برادرم صبر و شكيبايى ورز كه خداوند تو را به نياكان پاك وصالحت رسول خدا، على ، حمزه ، جعفر و حسن ملحق خواهد نمود)).
آنگاه امام عليه السلام سپاهيان كوفه را اين چنين نفرين كرد:((اَللّهُمَّ اَمْسِكْعَنْهُمْ...؛)) خدايا! اين مردم ستمگر را از باران رحمت و از بركات زمين محروم كن و اگرعمر طبيعى به آنان دادى به بلاى تفرقه و تشتت مبتلايشان بگردان و حكام وفرمانروايانشان را از آنان خشنود نگردان و ستيزه و دشمنى در بين آنها و حكامشانبرقرار كن كه آنان ما را با وعده نصرت و يارى دعوت ، سپس به جنگ ما قيام نمودند)).
تذكر:
از فرزندان امام حسن مجتبى - عليه السلام در كربلا سه تن به شهادت رسيده اند:
1 - عبداللّه ، مادر وى دختر شليل بن عبداللّه بجلى است .
2 و 3 - قاسم و ابوبكر و اين دو برادر از يك مادر به نام ((رمله )) متولد گرديده اند.
بخش سوم : در كربلا: هنگام وداع
متن سخن :
وداع با بانوان حرم
((ثمّ انّه ودّع عياله وَاَمَرَهُمْ بِالصَّبْرِ وَلبسِ الاُزروقال :
اِسْتَعِدُّوا لِلْبَلاءِ وَاعْلَمُوا اَنَّاللّه حاميكُمْ وَحافِظُكُمْ
وَسَيُنْجِيُكُمْ مِنْ شَرّالا عْداءِ وَيَجْعَلْ عاقِبَةَ اءَمْرِكُمْ اِلى خَيْرٍ
وَيُعَذِّبُ عَدُوَّكُمْ بِاءْنواعِ الْعَذابِ وَيُعَوِّضَكُمْ عَنْ هذِهِ الْبَلِيَّةِ بَاءْنواعِ النِّعَمِوَالْكَرامَةِ
فَلا تَشْكُوا وَلا تَقُولُوا بِاءلْسِنَتِكُمْ ما يَنْقُصُ مِنْ قَدْرِكُمْ))(253)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation