بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب حکومت جهانی مهدی, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST - فهرست مطالب
     h01 -
     h02 -
     h03 -
     h04 -
     h05 -
     h06 -
     h07 -
     h08 -
     h09 -
     h10 -
     h11 -
     h12 -
     h13 -
 

 

 
 

 

 

   «خشم» به هنگامى كه انسان منافع خود را در معرض تهديد مى بيند وسيله اى است براى افزايش قدرت دفاعى و بسيج تمام نيروهاى ذخيره جسمى و روحى براى نجات منافعش از خطر; بنابراين، عشق به تكامل، عشق به صلح و عدالت، نيز وسيله اى است براى رسيدن به اين هدف بزرگ و به منزله موتور نيرومندى است كه چرخهاى وجود انسان را در اين راه به حركت دائمى وا مى دارد; و او را براى رسيدن به جهانى مملو از صلح و عدالت كمك مى كند.

[ 88 ]

   از سوى ديگر، احساسات و دستگاههايى كه در جسم و جان وجود دارد نمى تواند هماهنگ با مجموعه عالم هستى نباشد; زيرا همه جهان هستى يك واحد به هم پيوسته است، و وجود ما نمى تواند از بقيه جهان جدا باشد.

   از اين به هم پيوستگى بخوبى مى توانيم نتيجه گيرى كنيم كه هر عشق و علاقه اصيلى در وجود ما هست دليل بر آن است كه «معشوق» و «هدف» آن نيز در جهان وجود دارد واين عشق وسيله اى است كه ما را به او نزديك مى سازد.

   يعنى اگر تشنه مى شويم و عشق به آب داريم دليل بر آن است كه «آبى» وجود دارد كه دستگاه آفرينش تشنگى آن را در وجود ما قرار داده است.

   اگر علاقه اى به جنس مخالف داريم دليل بر وجود جنسى مخالف در بيرون ماست; و اگر عشق به زيبايى و دانايى داريم دليل بر اين است كه زيبائيها و دانائيهايى در جهان هستى وجود دارد.

   و از اينجا به آسانى نتيجه مى گيريم كه اگر انسانها انتظار مصلح بزرگى را مى كشند كه جهان را پر از صلح و عدالت و نيكى و داد كند، دليل بر آن است كه چنان نقطه اوجى در تكامل جامعه انسانى امكان پذير و عملى است كه عشق و انتظارش در درون جان ماست.

   عموميّت اين اعتقاد در همه مذاهب نيز نشانه ديگرى بر اصالت و واقعيّت آن است زيرا چيزى كه زاييده شرايط خاص و محدودى است نمى تواند اينچنين عمومى باشد. تنها مسائل فطرى هستند كه از چنين

[ 89 ]

عموميّتى برخوردارند; و اينها همه نشانه آن است كه از زبان عواطف و سرشت آدمى اين نغمه در جان او سرداده شده كه سرانجام مصلحى بزرگ جهان را زير پرچم صلح و عدالت قرار خواهد داد.

 

فلسفه انتظار

 

   ممكن است براى شما نيز اين سؤال پيش آيد كه :

   سخن از آينده جهان بشريّت، چه نتيجه اى براى امروز ما مى تواند داشته باشد؟

   امروز با هزاران مشكلات و گرفتارى دست بگريبانيم و بايد براى پيروزى بر اين مشكلات بينديشيم، ما را با فردا چه كار؟

   آينده بالاخره خواهد آمد، خوب باشد يا بد، آنها كه تا آن روز زنده اند از مواهبش برخوردار مى شوند، و آنها كه نيستند خدا رحمتشان كند!

   به هر حال، اين مسأله فعلا «نسيه» است و اثر مثبت و سازنده اى در زندگى امروز ما ندارد!

* * *

   ولى اين سخن را كسانى مى گويند كه هميشه با ديد سطحى حوادث را مى نگرند، و تصوّر مى كنند امروز از ديروز و فردا جدا است; و جهان را مركّب از واحدهاى پراكنده و از هم گسسته مى پندارند.

   ولى با توجّه به اين كه ريشه هاى «حوادث امروز» در گذشته است و آينده را هم از امروز بايد بسازيم، و اين كه توجّه به يك آينده «تاريك»

[ 90 ]

يا «درخشان» انعكاس فورى در زندگى امروز و موضع گيرى هاى مادر برابر حوادث دارد، روشن مى شود كه ما به خاطر امروز هم كه باشد بايد گذشته و آينده را مورد بررسى دقيق قرار دهيم و بزودى خواهيم ديد چه اندازه سازنده است اين انتظار بزرگ.

   امّا عجب اين كه، بعضى از نويسندگان نه تنها جنبه مثبت اين قضيّه را منكر شده اند بلكه تصريح كرده اند كه در انتظار چنان آينده اى بودن، اثرات منفى در كاربرد نيروهاى اجتماعى امروز دارد و آنها را كند مى سازد!

   و عجبتر اين كه، بعضى معتقدند ايمان به وجود يك آينده روشن، بازتابى از محروميّتهاى طبقه شكست خورده است كه غالباً در شكل مذهبى خود نمايى كرده.

   ولى انكار نمى توان كرد كه عدّه اى كوته فكر از مسأله انتظار سوء استفاده كرده و به عنوان اين كه ما منتظر چنان ظهورى هستيم تمام مسؤوليّتها را از دوش خود برداشته و به جاى همه آنها، مسأله انتظار ـ آن هم محدود به زبان ـ گذارده اند!

   براى بر طرف شدن هر گونه سوء تفاهم از طرفين لازم مى دانم قسمتى از رساله اى را كه چندى قبل پيرامون اين موضوع نوشته ام از نظر خوانندگان عزيز بگذرانم:

 

داوريهاى حساب نشده

   با اين كه جمعى از خاورشناسان اصرار دارند ايمان به وجود يك مصلح بزرگ جهانى را «واكنشى» از وضع نابسامان مسلمانان در

[ 91 ]

دورانهاى تاريك تاريخ بدانند;

   و با اين كه جمعى از پژوهشگران شرقى و اسلامى كه تحت تأثير افكار غربيها قرار دارند به اين طرز تفكّر دامن مى زنند; و حتّى اصرار دارند كه ايمان به وجود «مهدى» و مصلح جهانى را يك فكر وارداتى تلقّى كنند كه از عقايد يهود و مسيحيان گرفته شده;

   و با اين كه جمعى از جامعه شناسان ماترياليست مى كوشند كه از مسأله انتظار ظهور مهدى، دليلى بر عقيده خود ترتيب دهند كه اين عقيده يك ريشه اقتصادى دارد و براى تخدير افكار توده هاى به زنجير استعمار كشيده ساخته و پرداخته شده است;

   با تمام اين گفتگوها، بايد توجّه داشت كه اعتقاد به چنين ظهورى يك ريشه فطرى در همه نهادها دارد كه در اعماق عواطف انسان نفوذ كرده است; و يك ريشه اصيل اسلامى كه در منابع مهمّ اسلامى ديده مى شود.

   ولى شايد مطالعات محدود اين پژوهشگران از يك سو، و علاقه به «توجيه مادّى» براى هر گونه فكر و عقيده مذهبى، از سوى ديگر، اين گونه افكار را به وجود آورده است.

   جالب اين كه جستجو گرانى از غرب، همچون «مارگلى يوت» به انكار احاديث اسلامى پيرامون مهدى(عليه السلام) برخاسته و مى گويد:

 

اين احاديث را هر گونه تفسير كنند، دليل قانع كننده اى در دست نيست كه تصوّر كنيم پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) ظهور يك مهدى را براى احياء، تحقّق اكمال و تقويت اسلام، لازم و حتمى شمرده باشد;

[ 92 ]

ليكن درگيرى آتش جنگهاى داخلى در ميان يك نسل واحد، پس از وفات پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و درهمى و آشفتگى جهان اسلام كه بر اثر اختلاف آنان با يكديگر روى داد، موجب اقتباس فكر ظهور «منجى» از يهود يا مسيحيان گرديد، كه به ترتيب در انتظار ظهور و بازگشت «مسيح» به سر مى برند.

 

   نمى دانم «مارگلى يوت» چه كتابهايى از منابع اسلامى را در اين زمينه ديده و چگونه در تفسير آنها چيزى كه او را قانع كند نيافته است، در حالى كه در مهمترين منابع شيعه و اهل تسنّن درباره اين ظهور احاديث صريحى وجود دارد، و اين احاديث در سر حدّ تواتر است.

   چگونه همه دانشمندان و محقّقان اسلامى تقريباً بدون استثناء (جز افراد بسيار نادرى همچون ابن خلدون كه در مقدّمه تاريخ خود در احادث مهدى ترديد كرده) گفتگويى در صدور اين احاديث از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) ندارند و تنها گفتگوها پيرامون شاخ و برگها و مسائل فرعى آن است، ولى تنها «مارگلى» نتوانسته قانع شود؟

   اين سؤالى است كه خود او بايد پاسخ آن را بدهد.

   در اين ميان عدّه ديگرى مى گويند:

 

ما كار به عمل و انگيزه هاى اين انتظار عمومى نداريم، ما پى آمدهاى آن را مى نگريم كه سبب تحمّل دردها و شكيبايى در برابر نابسامانيها و تن در دادن به مظالم و ستمها; و فرار از زير بار مسؤوليت هاست.

ما به اين مى نگريم كه اين انتظار، توده هاى رنجديده را در يك عالم رويايى فرو مى برد و از آنچه در اطراف آنها مى گذرد غافل مى سازد، و

[ 93 ]

آنها را به تنبلى و فرار از تعهّدهاى اجتماعى تشويق مى كند.

و به عبارت ديگر، از نظر فردى عاملى است براى ركود و توقّف، و از نظر اجتماعى وسيله اى است براى خاموش ساختن جنبشهاى ضدّ استعمارى و به هر صورت اثر منفى آن آشكار است.

 

   ولى به عقيده ما يك پژوهشگر آگاه كه نمى خواهد از دور قضاوت كند; بلكه خود را موظّف مى بيند كه از نزديك همه مسائل مربوط به «انگيزه ها و نتيجه ها» را بنگرد نمى تواند تنها به اين داوريهاى حساب نشده قانع شود.

   اكنون اجازه دهيد بيطرفانه انگيزه هاى انتظار و نتايج و پى آمدهاى آن را يك يك، مورد بررسى قرار دهيم و ببينيم عامل پيدايش آن شكست هاست و يا يك سلسله واقعيّتهاى فطرى و عقلانى است; و نتايج آن سازنده و مثبت است يا منفى و نامطلوب؟

 

آثار سازنده انتظار

 

   آيا ايمان به چنين ظهورى انسان را آن سان در افكار رويائى فرو مى برد كه از وضع موجود خود غافل مى گردد، و تسليم هر گونه شرايطى مى كند؟

   و يا اين كه به راستى اين عقيده يك نوع دعوت به قيام و سازندگى فرد و اجتماع است؟

   آيا ايجاد تحرّك مى كند يا ركود؟

   آيا مسؤوليّت آفرين است يا مايه فرار از زير بار مسؤوليّتها؟

[ 94 ]

   وبالاخره آيا مخدّر است يا بيدار كننده؟

* * *

   قبل از توضيح و بررسى اين سؤالات توجّه به يك نكته كاملا ضرورى است و آن اين كه سازنده ترين دستورات و عاليترين مفاهيم هر گاه به دست افراد ناوارد، يا نالايق، يا سوء استفاده چى بيفتد ممكن است آن را چنان مسخ كنند كه درست نتيجه اى بر خلاف هدف اصلى بدهد و در مسير بر ضدّ آن حركت كند; و اين نمونه هاى بسيار دارد و مسأله «انتظار» بطورى كه خواهيم ديد در رديف همين مسائل است.

   به هر حال، براى رهايى از هر گونه اشتباه در محاسبه، در اين گونه مباحث، بايد به اصطلاح آب را از سرچشمه گرفت تا آلودگى هاى احتمالى نهرها و كانالهاى ميان راه در آن اثر نگذارد.

   به همين دليل، ما در بحث انتظار مستقيماً به سراغ متون اصلى اسلامى رفته و لحن گوناگون رواياتى را كه روى مسأله «انتظار» تأكيد مى كند مورد بررسى قرار مى دهيم تا از هدف اصلى آگاه شويم.

* * *

   اكنون با دقّت به اين چند روايات توجّه كنيد!

   كسى از امام صادق(عليه السلام) پرسيد چه مى گوييد درباره كسى كه داراى ولايت امامان است; و انتظار ظهور حكومت حق را مى كشد و در اين حال از دنيا مى رود؟

   امام(عليه السلام) در پاسخ فرمود:

هو بمنزلة من كان مع القائم فى فسطاطه ـ ثمّ سكت هنيئه

[ 95 ]

ـ ثمّ قال هو كمن كان مع رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم); او همانند كسى
است كه با رهبر اين انقلاب در خيمه او (ستاد ارتش او) بوده باشد ـ سپس كمى سكوت كرد ـ و فرمود مانند كسى است كه با پيامبر اسلام (در مبارزاتش) همراه بوده است.

 

   اين مضمون در روايات زيادى با تعبيرات مختلفى نقل شده است:

   در بعضى «بمنزلة الضّارب بسيفه فى سبيل اللّه; همانند شمشير زنى در راه خدا».

   و در بعضى ديگر «كمن قارع مع رسول اللّه بسيفه; همانند كسى است كه در خدمت پيامبر با شمشير بر مغز دشمن بكوبد.»

   در بعضى ديگر «بمنزلة من كان قاعداً تحت لواء القائم; همانند كسى است كه زير پرچم قائم بوده باشد.»

   و در بعضى ديگر «بمنزلة المجاهد بين يدى رسول اللّه; همانند كسى است كه پيش روى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) جهاد كند.»

   و در بعضى ديگر «بمنزلة من استشهد مع رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم); همانند كسى است كه با پيامبر شهيد شود.»

* * *

   اين تشبيهات كه در مورد انتظار ظهور حضرت مهدى (عج) در اين روايات وارد شده بسيار پر معنى و روشنگر اين واقعيّت است كه يك نوع رابطه و تشابه در ميان مسأله «انتظار» و «جهاد» و مبارزه با دشمن، در آخرين شكل خود، وجود دارد.(دقّت كنيد!)

   در روايات متعدّدى نيز انتظار چنين حكومتى را داشتن، به عنوان

[ 96 ]

بالاترين عبادت معرفى شده است.

   اين مضمون در بعضى از احاديث، از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و در بعضى از حضرت على(عليه السلام)نقل شده است; از جمله در حديثى مى خوانيم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

 

«افضل اعمال امّتى انتظار الفرج من اللّه عزّوجلّ; بالاترين اعمال امّت من انتظار فرج از ناحيه خدا كشيدن است.»

 

   و در حديث ديگرى از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) مى خوانيم:

 

«افضل العبادة انتظار الفرج»

 

   اين حديث اعم از اين كه انتظار فرج را به معنى وسيع كلمه بدانيم، و يا به مفهوم خاص يعنى انتظار ظهور مصلح جهانى باشد، اهمّيّت انتظار را در مورد بحث ما روشن مى سازد.

   اين تعبيرات همگى حاكى از اين است كه انتظار چنان انقلابى هميشه توأم با يك جهاد وسيع دامنه دار است.

   و اگر اعتقاد و انتظار حكومت جهانى مهدى به صورت ريشه دار حلول كند، سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد (زيرا اعتقادات سطحى ممكن است اثر آن از گفتار و سخن تجاوز نكند امّا اعتقادات عميق هميشه آثار عملى گسترده اى به دنبال خواهد داشت); اين دو رشته اعمال عبارتند از:

   ترك هرگونه همكارى و هماهنگى با عوامل ظلم و فساد، و حتّى مبارزه و درگيرى با آنها از يك سو; و خودسازى و خوديارى و جلب

[ 97 ]

آمادگيهاى جسمى و روحى و مادّى و معنوى براى شكل گرفتن آن حكومت واحد جهانى و مردمى، از سوى ديگر.

   و خوب كه دقّت كنيم مى بينيم هر دو قسمت آن كاملا سازنده و عامل تحرّك و آگاهى و بيدارى است.

* * *

   با توجّه به مفهوم اصلى «انتظار»، معنى روايات متعدّدى كه درباره پاداش و نتيجه كار منتظران نقل شده بخوبى درك مى شود.

   اكنون مى فهميم چرا منتظران واقعى گاهى همانند كسانى شمرده شده اند كه در خيمه حضرت مهدى(عليه السلام) يا زير پرچم او است، يا كسى كه در راه خدا شمشير مى زند يا به خون آغشته شده يا شهيد گشته است.

   آيا اينها مراحل مختلف و درجات مجاهده در راه حقّ و عدالت نيست كه متناسب با مقدار آمادگى و درجه انتظار افراد است؟

   يعنى همانطور كه ميزان فداكارى مجاهدان راه خدا و نقش آنها با هم متفاوت است، انتظار و خودسازى و آمادگى نيز درجات كاملا مختلفى دارد كه هر كدام از اينها با يكى از آنها از نظر «مقدّمات» و «نتيجه» شباهت دارد; هر دو جهادند و هر دو آمادگى مى خواهند و خودسازى. كسى كه در خيمه رهبر چنان حكومتى قرار گرفته يعنى در مركز ستاد فرماندهى يك حكومت جهانى است، نمى تواند يك فرد غافل و بى خبر و بى تفاوت بوده باشد; آنجا جاى هر كس نيست; جاى افرادى است كه بحق شايستگى چنان موقعيّت پر اهمّيّتى را دارند.

   همچنين كسى كه سلاح در دست دارد و در كنارِ رهبر اين انقلاب با

[ 98 ]

مخالفان حكومت صلح و عدالتش مى جنگد، آمادگى فراوان روحى و فكرى و رزمى بايد داشته باشد.

 

انتظار يعنى آماده باش كامل

 

   من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممكن است در انتظار كسى باشم كه طعمه شمشيرش خون ستمگران است!

   من اگر آلوده و ناپاكم چگونه مى توانم، منتظر انقلابى باشم كه شعله اوّلش دامان آلودگان را مى گيرد!

   ارتشى كه در انتظار جهاد بزرگى است آمادگى رزمى نفرات خود را بالا مى برد و روح انقلابى در آنها مى دمد، و هر گونه نقطه ضعفى را اصلاح مى كند.

   چگونگى «انتظار» همواره متناسب با هدفى است كه در انتظار آن هستيم:

   انتظار آمدن يك مسافر عادى از سفر

   انتظار بازگشت يك دوست بسيار عزيز

   انتظار فرا رسيدن فصل چيدن ميوه از درخت و درو كردن محصول

   انتظار فرا رسيدن فصل تحصيلى مدارس...

   هر يك از اين انتظارها آميخته با يك نوع آمادگى است.

   در يكى بايد خانه را آماده كرده و وسايل پذيرايى فراهم ساخت; در ديگرى ابزار لازم و داس و كمباين و... در ديگرى كتاب و دفتر و قلم و لباس مدرسه و مانند آن.

[ 99 ]

   اكنون فكر كنيد آنها كه انتظار قيام يك مصلح بزرگ جهانى را مى كشند در واقع انتظار انقلاب و دگرگونى و تحوّلى را دارند كه وسيعترين و اساسى ترين انقلاب هاى انسانى در طول تاريخ بشر است.

   انقلابى كه بر خلاف انقلابهاى اصلاحى پيشين جنبه منطقه اى نداشته و نه اختصاص به يك جنبه از جنبه هاى مختلف زندگى دارد; بلكه علاوه بر اين كه عمومى و همگانى است، تمام شؤون و جوانب زندگى انسانها را شامل مى شود; انقلابى است سياسى و فرهنگى و اقتصادى و اخلاقى.

   فعلا كار به اين موضوع نداريم كه دليل ما بر تحقّق يافتن چنين انقلابى چيست؟

   اين را موكول به بحث ديگرى مى كنيم، زيرا هدف ما در اين بحث تنها نتايج و آثار چنين عقيده و چنان انتظارى است كه آيا به راستى آنچنان كه بعضى از ماترياليستها پنداشته اند جنبه تخديرى دارد يا سازنده و حركت آفرين و اصلاحگر است.

   سابقاً گفتيم كه «انتظار» هميشه از دو عنصر «نفى» و «اثبات» تشكيل مى شود; ناراحتى از وضع موجود و عشق و علاقه به وضع بهتر.

   و در اينجا اضافه مى كنيم كه در هر انقلاب و تحوّل بنيادى نيز دو جنبه وجود دارد; جنبه نفى و جنبه اثبات.

   جنبه نخستين انقلاب كه همان جنبه «نفى» است، از ميان بردن عوامل اختلال و فساد و انحطاط و شستشو دادن لوح جامعه از نقشهاى مخالف است.

[ 100 ]

   پس از انجام يافتن اين مرحله، نوبت به جنبه اثبات يعنى جانشين ساختن عوامل اصلاح و سازندگى مى رسد.

   تركيب دو مفهوم «انتظار» و «انقلاب جهانى» آنچه را قبلا گفتيم كاملا روشن مى كند; يعنى، كسانى كه در انتظار چنان انقلابى به سر مى برند اگر در دعوى خود صادق باشند (نه جزء منتظران دروغين خيالى) بطور مسلم آثار زير در آنها آشكار خواهد شد:

 

 

1 خودسازى فردى

 

   حكومت جهانى مهدى قبل از هر چيز نيازمند به عناصر آماده و با ارزش انسانى است كه بتوانند بار سنگين چنان اصلاحات وسيعى را در جهان بدوش بكشند; و اين در درجه اوّل محتاج به بالا بردن سطح انديشه و آگاهى و آمادگى روحى و فكرى براى همكارى در پياده كردن آن برنامه عظيم است; تنگ نظرى ها، كوته بينيها، كج فكريها، حسادتها، اختلافات كودكانه و نابخردانه، و بطور كلّى هر گونه نفاق و پراكندگى با موقعيّت منتظران واقعى سازگار نيست.

   نكته مهم اينجاست كه منتظر واقعى براى چنان برنامه مهمّى هرگز نمى تواند نقش تماشاچى را داشته باشد; بايد حتماً در صف اصلاح طلبان واقعى قرار گيرد.

   ايمان به نتايج و عاقبت اين تحوّل هرگز به او اجازه نمى دهد كه در صف مخالفان باشد و قرار گرفتن در صف موافقان نيز محتاج به داشتن اعمالى پاك و روحى پاكتر، برخوردارى از شهامت و آگاهى كافى است.

[ 101 ]

   من اگر ناپاك و آلوده ام چگونه مى توانم منتظر تحوّل و انقلابى باشم كه شعله اوّلش دامان مرا مى گيرد!

   من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممكن است در انتظار كسى بنشينم كه طعمه شمشيرش خون ستمگران است و من اگر فاسد و نادرستم چگونه مى توانم در انتظار نظامى كه افراد فاسد و نادرست در آن هيچ گونه نقشى ندارند، بلكه مطرود و منفور خواهند بود، روزشمارى كنم!

   آيا اين انتظار براى تصفيه روح و فكر و شستشوى جسم و جان من از لوث آلودگيها كافى نيست!

   ارتشى كه در انتظار جهاد آزاديبخش به سر مى برد، حتماً به حالت آماده باش كامل در مى آيد; سلاحى كه براى چنين ميدان نبردى شايسته است به دست مى آورد; سلاحهاى موجود را اصلاح مى كند; سنگرهاى لازم را مى سازد; آمادگى رزمى نفرات خود را بالا مى برد; روحيه افراد خود را تقويت مى كند; و شعله عشق و شوق براى چنان مبارزه اى را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه مى دارد; ارتشى كه داراى چنين آمادگى نيست هرگز در انتظار به سر نمى برد و اگر بگويد دروغ مى گويد; انتظار يك مصلح جهانى به معنى آماده باش كامل فكرى و اخلاقى، مادّى و معنوى، براى اصلاح همه جهان است.

   فكر كنيد چنين آماده باشى چقدر سازنده است! اصلاح تمام روى زمين و پايان دادن به همه مظالم و نابسامانيها شوخى نيست! كار ساده اى نمى تواند باشد! آماده باش براى چنين هدف بزرگى بايد متناسب با آن باشد; يعنى بايد به وسعت و عمق آن باشد.

[ 102 ]

   براى تحقّق بخشيدن به چنين انقلابى مردانى بسيار بزرگ و مصمّم و بسيار نيرومند و شكست ناپذير، فوق العاده، پاك و بلند نظر، كاملا آماده و داراى بينش عميق، لازم است; و خودسازى براى چنين هدفى مستلزم به كار بستن عميق ترين برنامه هاى اخلاقى و فكرى و اجتماعى است; اين است معنى انتظار واقعى; آيا هيچ كس مى تواند بگويد چنين انتظارى سازنده نيست!

 

 

2 خودياريهاى اجتماعى

 

   منتظران راستين در عين حال، وظيفه دارند كه علاوه بر اصلاح خويش، در اصلاح ديگران نيز بكوشند; زيرا برنامه عظيم و سنگينى كه انتظارش را مى كشند يك برنامه فردى نيست; برنامه اى است كه تمام عناصر تحوّل بايد در آن شركت جويد; بايد كار به صورت دستجمعى و همگانى باشد; كوششها و تلاشها بايد هماهنگ گردد و عمق و وسعت اين هماهنگى بايد به عظمت همان برنامه انقلاب جهانى باشد كه انتظار آن را دارند.

   در يك ميدان وسيع مبارزه دستجمعى هيچ فردى نمى تواند از حال ديگران غافل بماند; بلكه موظّف است هر نقطه ضعفى را در هر كجا ببيند اصلاح كند; و هر موضع آسيب پذيرى را ترميم نمايد; و هر قسمت ضعيف و ناتوانى را تقويت كند; زيرا بدون شركت فعّالانه و هماهنگ تمام مبارزين، پياده كردن چنان برنامه اى امكان پذير نيست.

   بنابراين منتظران واقعى علاوه بر اين كه به اصلاح خويش

[ 103 ]

مى كوشند، وظيفه خود مى دانند كه ديگران را نيز اصلاح كنند.

   اين است اثر سازنده ديگر براى انتظار قيام يك مصلح جهانى! و اين است فلسفه آنهمه افتخارات و فضيلتها كه براى منتظران راستين شمرده شده است.

 

 

3 حل نشدن در فساد محيط

 

   هنگامى كه فساد فراگير مى شود، و اكثريّت و يا جمع كثيرى را به آلودگى مى كشاند، گاهى افراد پاك در يك بن بست سخت روانى قرار مى گيرند، بن بستى كه از يأس از اصلاحات سرچشمه مى گيرد.

   گاهى آنها فكر مى كنند، كار از كار گذشته و ديگر اميدى براى اصلاح نيست، و تلاش و كوشش براى پاك نگهداشتن خويش بيهوده است; اين نوميدى و يأس ممكن است آنها را تدريجاً به سوى فساد و همرنگى با محيط بكشاند، و نتوانند خود را به صورت يك اقلّيّت صالح در برابر اكثريّت ناسالم حفظ كنند، و همرنگ جماعت نشدن را موجب رسوايى بدانند.

   تنها چيزى كه مى تواند در آنها روح اميد بدمد و به مقاومت و خويشتن دارى دعوت كند و نگذارد در محيط فاسد حل شوند، اميد به اصلاح نهايى است; تنها در اين صورت است كه آنها دست از تلاش و كوشش براى حفظ پاكى خويش و حتّى براى اصلاح دگران بر نخواهند داشت.

   و اگر مى بينيم در دستورات اسلامى يأس از آمرزش. يكى از

[ 104 ]

بزرگترين گناهان شمرده شده است و ممكن است افراد ناوارد، تعجّب كنند كه چرا يأس از رحمت خدا اين قدر مهم تلقى شده ـ مهمتر از بسيارى از گناهان ـ فلسفه اش در حقيقت همين است كه گناهكار مأيوس از رحمت، هيچ دليلى نمى بيند كه به فكر جبران بيفتد و يا لااقل دست از ادامه گناه بردارد، و منطق او اين است:

   «آب از سر من گذشته است، چه يك قامت چه صد قامت ـ من كه رسواى جهانم غم دنيا هيچ است ـ بالاتر از سياهى، رنگ دگر نباشد; آخرش جهنّم است من كه هم اكنون آن را براى خود خريده ام; ديگر از چه چيز مى ترسم!»

   امّا هنگامى كه روزنه اميد براى او گشوده شود، اميد به عفو پروردگار و اميد به تغيير وضع موجود، نقطه عطفى در زندگى او پيدا مى شود و چه بسيار او را به توقّف كردن در مسير گناه و بازگشت به سوى پاكى و اصلاح دعوت مى نمايد.

   به همين دليل، اميد را مى توان همواره به عنوان يك عامل مؤثّر تربيتى در مورد افراد فاسد شناخت; همچنين افراد صالحى كه در محيط هاى فاسد گرفتارند، بدون اميد نمى توانند خويشتن را حفظ كنند.

   نتيجه اين كه، انتظار ظهور مصلحى كه هر قدر دنيا فاسدتر مى شود اميد ظهورش بيشتر مى گردد اثر فزاينده روانى در معتقدان دارد، و آنها را در برابر امواج نيرومند فساد بيمه مى كند; آنها نه تنها با گسترش دامنه فساد محيط مأيوستر نمى شوند، بلكه به مقتضاى:

وعده وصل چون شود نزديك *** آتش عشق تيزتر گردد

[ 105 ]

   وصول به هدف را در برابر خويش مى بينند و كوششهايشان براى مبارزه با فساد و يا حفظ خويشتن با شوق و عشق زيادترى تعقيب مى گردد.

* * *

   از مجموع بحثهاى گذشته چنين نتيجه مى گيريم كه اثر تخديرى انتظار تنها در صورتى است كه مفهوم آن مسخ و تحريف شود ـ همان گونه كه جمعى از مخالفان، تحريفش كرده اند; و جمعى از موافقان مسخش ـ امّا اگر به مفهوم واقعى در جامعه و فرد پياده شود، يك عامل مهمّ تربيت و خودسازى و تحرّك و اميد خواهد بود.

   از جمله مدارك روشنى كه اين موضوع را تاييد مى كند، اين است كه در ذيل آيه:

   «وعداللّه الّذين آمنوا منكم و عملوا الصّالحات ليستخلفنّهم فى الارض...; خداوند به آنها كه ايمان دارند و عمل صالح انجام مى دهند، وعده داده است حكومت روى زمين را در اختيارشان بگذارد...» از پيشوايان بزرگ اسلام نقل شده است كه منظور از اين آيه «هوالقائم و اصحابه; مهدى و ياران او» هستند.

   و در حديث ديگرى مى خوانيم: «نزلت فى المهدى; آيه درباره مهدى نازل شده است» در حالى كه در اين آيه مهدى و يارانش به عنوان «الّذين آمنوا منكم و عملوا الصّالحات» معرفى شده اند.

   بنابراين تحقّق اين انقلاب جهانى بدون يك ايمان مستحكم، كه هر گونه ضعف و زبونى و ناتوانى را دور سازند و بدون اعمال صالحى كه

[ 106 ]

راه را براى اصلاح جهان بگشايد، امكان پذير نيست و آنها كه در انتظار چنين برنامه اى هستند، هم بايد سطح آگاهى و ايمان خود را بالا ببرند و هم در اصلاح خويش و اعمال خود بكوشند.

   تنها چنين كسانى هستند كه مى توانند نويد زندگى در حكومت او به خود دهند، نه آنها كه با ظلم و ستم همكارى دارند!

   و نه آنها كه از ايمان و عمل صالح بيگانه اند!

   نه افراد ترسو و زبونى كه بر اثر ضعف ايمان از همه چيز حتّى از سايه خود مى ترسند!

   و نه افراد سست و بيحال و بيكاره اى كه دست روى دست گذارده و در برابر مفاسد محيط زندگى و جامعه شان سكوت اختيار كرده و كمترين تلاشى در راه مبارزه با فساد ندارند.

   آرى انتظار راستين اين است!

 

 

[ 107 ]

 

 

 

 

 

 

مصلح بزرگ جهانى در منابع اسلامى

 

[ 108 ]

 

 

[ 109 ]

 

 

 

 

 

 

صفات رهبر جهانى

 

   در بحثهاى گذشته ظهور يك انقلاب بزرگ جهانى را در راه ريشه كنى ظلم و فساد، از يك ديدگاه وسيع مورد بررسى قرار داديم و به اين جا رسيديم كه:

   پيش بينى تحقّق چنان انقلابى از نظر منطق عقل و راهنمايى فطرت كاملا قابل قبول است.

   ولى بايد توجّه داشت كه دلائل عقلى تنها يك طرح كلّى را در اين زمينه ارائه مى دهد، و امّا مشخّص ساختن جزئيات اين طرح و اين كه رهبر چنان انقلابى چه كسى خواهد بود از اين راه ممكن نيست.

   همين قدر مى دانيم: اين انقلاب ـ يعنى بزرگترين رويداد تاريخ بشر و عظيمترين و گسترده ترين انقلاب دنيا ـ حتماً به رهبرى كسى خواهد بود كه داراى صفات زير باشد.

   1ـ آگاهى فوق العاده وسيع و بينشى ژرف و عميق

   2ـ ديد و نظرى صائب، و دورنگرى بى مانندى به وسعت جهان انسانيّت

[ 110 ]

   3ـ دارا بودن طرحهاى پخته انقلابى در همه زمينه ها

   4ـ شهامت و بلند نظرى و همّت فوق العاده

   5ـ پاكى و تقوا و درستكارى به اندازه هدف وسيعش

   6ـ نگريستن به همه ابعاد زندگى و محصور نشدن در بعد مادّى

   7ـ روح بزرگى كه مافوق دسته بنديها، و گروههاى متخاصم و تنگ نظريهاى منافع خصوصى و مافوق عادات و رسوم و مكتبها و مسلكهاى موجود باشد.

   ارتش انقلابى اين چنين رهبر نيز بايد آموزشى عالى ديده باشد تا بتواند به چنان طرح عظيمى جامه عمل بپوشاند.

   ناآگاهان; تنگ نظران; كوته بينان; ترسوها; كم همتان; آلوده ها; كم اراده ها; و عناصر غير انقلابى; در اين ارتش راهى نخواهند داشت!

   اكنون مى خواهيم اين بحث كلّى را تا همين جا رها ساخته و ظهور اين مصلح بزرگ جهانى را در منابع اسلامى مورد بررسى قرار دهيم، زيرا با تمام پيشگوييهائى كه تقريباً در همه منابع مذهبى دنيا در زمينه چنين ظهورى شده است; در هيچ مذهبى به اندازه اسلام از آن بحث نشده و در جزئيّات آن دقّت به عمل نيامده است.

   جالب توجّه اين كه، آنچه در منابع اسلامى در اين زمينه آمده مطابقت عجيبى با آنچه از طريق «خرد و فطرت» به آن مى رسيم دارد; اين توافق و هماهنگى داراى دو اثر است:

   از يك سو، ما را به داوريهاى خرد مؤمن تر مى سازد.

   از سوى ديگر، به اصالت تعليمات اسلام خوشبين تر مى كند.

[ 111 ]

 

 

 

 

 

 

مصلح بزرگ جهانى در آيات قرآن

 

   قرآن يعنى مهمترين منبع اسلامى، در اين زمينه مانند بسيارى زمينه هاى ديگر تنها يك بحث كلّى و اصولى دارد، بدون اين كه وارد جزئيات مسأله شود; و به تعبير ديگر، آيات قرآن همان را تعقيب مى كند كه در استدلالات عقلى و الهام فطرت داشتيم; يعنى، خبر از تحقّق يك حكومت عدل جهانى در سايه ايمان مى دهد.

* * *

   چند نمونه از آياتى كه اين بحث را مطرح ساخته ذيلا از نظر مى گذرانيم.

   1ـ در سوره انبياء (آيات 105 و 106) مى خوانيم:

 

ولقد كتبنا فى الزّبور من بعد الذّكر انّ الارض يرثها عبادى الصّالحون انّ فى هذا لبلاغاً لقوم عابدين.