|
|
|
|
|
|
اثر اجتماعى حيا فايده اجتماعى خوى پسنديده شرم و حيا جلوگيرى از گناهان و باز داشتن مردم از آلودهبه معاصى و اعمال خلاف اخلاق است . هر انسانى به طور طبيعىمايل است در راه اعمال تمايلات نفسانى خود از هر جهت آزاد باشد و به تمام خواسته هاىخويش جامه عمل بپوشد، ولى اين آزادى بى قيد و شرط موافق صلاح و سعادت او نيست .به همين جهت در تعاليم آسمانى پيغمبران خدا و همچنين در قوانين كشورهاى جهان ،چيزهايى كه مخالف مصالح فردى و اجتماعى است ممنوع شناخته شده و مردم مكلفند از آن هااجتناب نمايند. براى سركوب كردن تمايلات غير مشروع بشر و احياى مصلحت هاى مادى و معنوى ، براىاينكه قوانين سعادت بخش به خوبى اجرا شود و مردم عملا از آن ها پيروى نمايند، لازماست قدرتى از قانون حمايت كند و مردم را به رغم خواهش هاى نادرست خود به اطاعت ازقانون وادار نمايد. خلاصه ، قانون ضامن اجرا لازم دارد و بدون ضمانت اجرايى هواى نفسو تمايلات درونى بر مردم غلبه مى كند و آنان را به هوى پرستى قانون و شكنى وادارمى نمايد. ضامت اجراى قوانين ضامن اجراى قوانين ، به اعتبار اختلاق سطح علمى و تربيتىملل عالم و به علت تفاوت رشد و تكامل معنوى آنان نسبت به يكديگر، قهرا مختلف ومتفاوت خواهد بود. براى ملل و اقوام وحشى يا نيمه وحشى كه ازتكامل روحانى و تعالى روانى به قدر كافى بهره مند نيستند و تربيت صحيحنپذيرفته اند، بهترين و نيرومندترين ضامن اجراى قوانين ، زندان ، شلاق ، اعدام ، وخلاصه مقررات خشن كيفرى است . در چنين اجتماعى حكومت از زور و فشار استفاده مى كند،به وسيله شكنجه و مجازات و از راه تهديد و ارعاب مردم را به اطاعت از قوانين موضوعهوادار مى نمايد. در ملل راقى و متمدن ، در اجتماعى كه مردم كم و بيش به كمالات روانى تعالى روحانىنايل شده اند، ضامن اجراى قوانين ، تنها مقررات كيفرى و شكنجه و مجازات نيست . در آنجاعوالم تربيتى و ذخاير روانى به اجراى قواين كمكقابل ملاحظه اى مى كند معنويات مردم در حسن اجراى مقررات عمومى مملكت تاثير عميق ودرخشانى دارد. پرورش صحيح از دوران كودكى ، بالا بودن سطح علم و دانش ، استفاده از نيروىعقل و تفكر، احياى وجدان اخلاقى و هب كار بستن آن ، از جمله عواملى هستند كه به اجراىقوانين كمك شايانى مى كنند و هر يك از آن ها در حسن اجراى مقررات سهم مستقلى دارند. وظيف شناسى كسانى كه از كودكى با مراقبت هاى صحيح پدران و مادران به خوبى تربيت شده اند واز طفوليت به وظيف شناسى و درستكارى عادت كرده اند، بدون خود سازى و تكلف هموارهبه راه راست مى روند و طبعا مجرى حق و عدالت هستند. اينان پيرامون گناه نمى گردند ودر مغز خود فكر قانون شكنى و تجاوز نمى پرورند. تربيت صحيح دوران كودكى يكىاز عوامل موثر حسن اجراى قانون است و مى تواند آدمى را پاكدل و درست كار بار آورد. كسانى كه به فرا گرفتن علم و دانش موفق شده اند و مدارجكمال را پيموده اند، نيك و بد را بهتر مى فهمند و ضررهاى فردى و اجتماعى گناه رابيش از دگران درك مى كنند. بعضى از قانون شكنى ها و گناهان است كه مردم محروم ازعلم و دانش مرتكب مى شوند و افراد عالم وتحصيل كرده و پيرامون آن ها نمى گردند. علم و دانش به نوبه خود مى تواند ضامناجراى قانون باشد. علم و دانش قادر است در موارد بسيارى مردم را از قانون شكنى مصوننگاه دارد و از گناه تجاوز آنان جلوگيرى نمايد. با آن كه تمام كشورهاى زنده و مترقى امروز جهان داراى مقررات كيفرى هستند و براى حسناجراى قوانين از مجازات گوناگون در مورد متخلفين استفاده مى كنند، ولى تكيه گاه مهماجراى قوانين در آن كشورها نيروها فرهنگى و اخلاقى و تعاليم روانى و تربيتى مردماست . به عبارت ديگر در ملت عالم و مترقى ، تاثير حس وظيفه شناسى و تربيت دراجراى قوانين مملكت ، بيشتر از تاثير مقررات كيفرى و مجازات است . در آيين مقدّس اسلام به منظور حفظ جان و مال شرف مردم يك سلسه قوانين كيفرى وضعشده است . محاكم قضايى موظفند در حدود مقررات به جرايم افراد متخلف رسيدگى كنند وبر طبق قوانين موضوعه آنان را مجازات نمايند. مقررات كيفرى بدون ترديد مقررات كيفرى اسلام عامل موثرى براى حسن اجراى قوانين و جلوگيرى ازتجاوز مردم متجاوز و قانون شكن است ، ولى ضامن اجراى قوانين اسلام تنها مقررات كيفرىنيست . تمام طرق و وسايلى كه در كشورهاى متمدن امروز به منظور حسن اجراى قوانين مورداستفاده است ، قانونگزار اسلام در چهارده قرنقبل ، از همه آن ها در راه اجراى قوانين استفاده كرده است . در نظر دانشمندان امروز، تربيت صحيح كودك ، پرورش حس وظيف شناسى ، احياى وجداناخلاقى و استفاده از نيروى علم و عقل ، عوامل موثرى هستند كه هر يك از آن ها به اجراىقوانين و احياى حق و فضيلت كمك مى كند. اطاعت از قانون پيشواى گرامى اسلام نيز به تمام اين وسايل معنوى توجهكامل داشته و به شرحى كه در روزهاى گذاشته به عرض رساندم ، هدف تعاليم عاليهاسلام تكامل روحانى و تعالى روانى و خلاصهنيل به مقام شامخ انسانيت است . كشتن بى گناه جرم بزرگ وعمل غير قانونى است . مجازات اعدام قاتل ضامن اجراى اين قانون است ، ولى آن كس كه ازاول به پاكى و فضليت تربيت شود، آن كس كه با سجاياى اخلاقى و انسانى بار آيد،آن كس كه از كودكى درس وظيفه شناسى بياموزد، هرگز فكر جنايت در مغز نمى پرورد وبه حيات كسى تجاوز نمى كند. چنين شخصى بدون اينكه از قانون كيفرقاتل بترسد، حيات مردم را محترم مى داند و به جان كسى تجاوز نمى كند. اطاعت از قانونو اجتناب از گناه در تمام موارد به همين منوال است . گاهى ترس از قوانين كيفرى مردم رااز گناه باز مى دارد، گاهى تعالى روانى و حس وظيفه شناسى اشخاص را به احترامقانون وادار مى كند. اطاعت از قوانين عادلانه و احترام به حق و فضيلت ، اگر ناشى از ترس مجازات باشد،براى انسان مايه افتخار و مباهات نيست ، زيرا بعضى از حيوانات هم به علت ترسشلاق از مربى خود اطاعت و فرمانبردارى مى كنند. اطاعتى كه ناشى از ضمير پاك و حسوظيفه شناسى باشد، اطاعتى كه از اعماق وجود آدمى به علت تعالى معنوى سرچشمهبگيرد، مورد تكريم و احترام و نشانه انسانيت است . تربيت چنين افراد شايسته ، كهانسان هاى واقعى هستند، هدف تعاليم عاليه اسلام است . ايمان و اجراى قوانين گر چه در اسلام براى ضمانت اجراى قوانين مقررات كيفرى وضع شده و متخلفين مجازاتمى شوند، ولى تكيه گاه بزرگ قانونگزار اسلام در راه اجراى قوانين ، مبادى معنوى وتعاليم روحانى است . به عبارت ديگر نقش قوانين كيفرى اسلام در اجراى مقررات عمومىبسيار ناچيز است . بر عكس نيروهاى عظيم ايمانى و روحانى كه در باطن مردان با ايمانمستقر است ، ضامن بزرگ و مؤ ثر اجراى قوانين و مقررات اجتماعى است . استفاده نيروى ايمان كليه اسناد و مدارك اسلامى كه درباره قوانين كيفرى رسيده است ، جمعا از چند صد آيه وحديث تجاوز نمى كند، ولى درباره ايمان به خدا و قيامت ، درباره خلقيات پسنديده وناپسند، درباره وظيفه شناسى و تربيت ، درباره تقوا و تعالى روان و خلاصه دربارهپرورش معنويات ، هزارها آيه و حديث آمده است و اين خود دلالت دارد بر اينكه توجهاساسى پيشواى گرامى اسلام ، در راه اجراى قوانين و اداى وظايف ، استفاده از نيروىايمانى و معنوى است . قوانين كيفرى براى رام كردن افراد معدودى است كه از سرمايهگران بهاى ايمان و اخلاق به قدر كافى بهره مند نيستند. يكى از بزرگ ترين امتيازات مكتب تربيت اسلام بر تمام مكاتب تربيتى و روانى جهانمتمدن اين است كه اساس مكتب اسلام بر پايه محكم و نيرومند ايمان به خداوند استوار استو مكاتب روانى بشر از اين سرمايه عظيم بى بهره اند. دانشمندان امروز جهان در برنامههاى علمى خود از نيروى تربيت و اخلاق ، وجدان و فرهنگ و نظاير آن ها استفاده مى كنند وافراد را با حس وظيفه شناسى بار مى آورند. اسلام نيز در روش هاى تربيتى خود ازتمام اين طرق استفاده نموده است ، تا اين تفاوت كه اسلام در راه تامين سعادت بشر واحياى حس و وظيفه شناسى داراى يك برنامه اختصاصى است و آن موضوع ايمان بهخداوند است . تاثير ايمان در ضمانت اجراى قوانين و انجام وظايف از هر قدرتى قويتر و از هر عاملىنيرومندتر است . كليه وسايلى كه ضامن اجراى قوانين است ، در شرايط نامساعد وبرخورد و با موانع ، بى اثر يا لااقل كم اثر مى شود. تنها قدرتى كه در همه جا و درتمام شرايط مردم را از تجاوز و كجروى باز مى دارد ايمان به خداوند است . خداپرستانواقعى در پرتو ايمان همواره وظيفه شناس و درست كارند. اينان در خلوت و جلوت ، درفقر و غنى ، در سلامت و مرض ، در محيط امن و ناامن ، در جنگ يا صلح ، و خلاصه در كليهحالات هرگز از صراط مستقيم منحرف نمى شوند و از راه حق وعدل قدمى فراتر نمى گذارند.
براين است مبناى توحيد و بس
| اطفال با ايمان روان شناسان دانشمند در كتاب هاى علمى خود به ارزش ايمان و تاثير عميق آن در برنامههاى تربيتى اعتراف دارند. كودكانى كه در دامن پدران و مادران با ايمان تربيت شده اندو از طفوليت درس خدا پرستى فرا گرفته اند، نسبت به كودكان بى ايمان داراى مزاياو امتيازاتى هستند. اينان در طول ايام زندگى ، روانى قوى تر، استقامتى بيشتر و اميدىزيادتر دارند و در تمام حالات خداوند را حاضر و ناظر مى دانند. به همين جهت از وظايفخويشتن شانه خالى نمى كنند و به گناه و تجاوز آلوده نمى شوند. ترس از ملامت اينك بحث امروز: شرم و حيا يكى از عوامل مهم روانى است كه به نوبه خود مى تواند ضامن اجراى قوانينباشد و مردم را از ارتكاب پاره اى از گناهان باز دارد. در هر اجتماعى كم و بيش مردمانلاابالى و هوسبازى وجود دارند كه اسير طبع سركش و هواى نفس خود هستند. وظيفهشناسى و احترام به قانون و اخلاق در نظر آن ها بى ارزش است از ارتكاب بسيارى ازگناهان باك ندارند. تنها مانعى كه در سر راه خود مى بينند حياى از مردم است . از مردمشرم دارند، از انزجار مردم مى ترسند و پيرامون آناعمال نمى گردند، زيرا مى دانند اگر به آن كارها دست بزنند مورد هجوم ملامت و تنفرمردم واقع مى شوند و زندگى براى آن ها طاقت فرسا و غيرقابل تحمل خواهد شد. امام صادق عليه السلام درباره حيا و اثر روانى آن بهمفضل فرموده است : (( فلولاه يقر ضيف و لم يوف بالعداة و لم تقض الحوائج و لم يتحرالجميل و لم يتنكب القبيح فى شى ء من الاشياء حتى ان كثيرا من الامور المفترضة ايضا انمايفعل للحياء فان من الناس من لولا الحياء لم يرع حق والديه و لميصل ذارحم و لم لا يود امانة و لم يعف عن فاحشة .)) (330) اگر تاءثير شرم و حيا نمى بود احترام مهمان و وفاى به عهد مراعات نمى شد اگر حيانمى بود در قضاى حوايج و جلب نيكى ها و اجتناب از بدى ها به طور شايسته اقدام نمىشد. حيا نه تنها در اجراى وظايف اخلاقى موثر است ، بلكه بسيارى از فرايض قانونىنيز در پرتو حيا جامه عمل مى پوشد، زيرا بعضى از مردمند كه اگر حيا نمى بود و ازملامت مردم نمى ترسيدند مراعات حق پدر و مادر و همچنين حق ارحام خود را نمى كردند. اگرحيا نمى بود امانتهاى مردم را رد نمى نمودند و از هيچعمل منافى با عفت چشم پوشى نمى كردند. حيا و شرم از افكار عمومى ، يعنى ترس از ملامت و سرزنش مردم ، يكى از بزرگ ترينعوامل حسن اجراى قوانين در برابر جهان متمدن امروز است . چه بسيارند زمامداران مقتدر،ثروتمندان لاابالى ، دختران و پسران شهوت پرست و افراد عادى جوامع بشرى كه دردل تمايلات غير مشروع مى پرورند، مايلند به خواهش هاى نفسانى خود جامععمل بپوشند و شهوات خويش را بدون قيد و شرطاعمال نمايند، ولى از مردم مى ترسند. از سيل تنفر مردم وحشت دارند، ناچار از خواسته هاىغير مشروع خويشتن چشم مى پوشند، به هواى نفس خود پشت پا مى زنند، عملا از قانوناطاعت مى كنند، تا خود را از سيل ملامت و سرزنش مردم مصون نگاه دارند. شكنجه تنفر مردم بدون ترديد در بعضى از موارد شكنجه تنفر افكار عمومى و مجازات ملامت هاى مردم ازكيفر زندان و شلاق به مراتب سخت تراست . قهرا در چنين مواقعى تاثير حيا در ضمانتاجرايى قوانين از مقررات كيفرى و مجازات هاى قانونى زيادتر خواهد بود. مردى كه به علت جرم دزدى محكوم به زندان شده است از باز داشت خود رنج مى برد،ولى اگر بين مردم مفتضح شود و جامعه او را خائن و دزد بدانند بيشتر ناراحت مى شود.زنى كه بر اثر عمل منافى با عفت مجرم شناخته شده حاضر است شش ماه در زندان بماند،ولى راضى نيست شش روز مردم او را فاحشه و بى عفت بخوانند. البته به هر نسبتى كهرشد تربيتى و تعالى روانى ملتى عالى قدر باشد، حساسيت آن ملت از تنفر و انزجارافكار عمومى بيشتر خواهد بود. اين قسم حيا كه ضامن اجراى قوانين است و مرد را از تجاوز و تعدى باز مى دارد، از صفاتپسنديده و سجاياى اخلاقى است . اين قسم حيا در اسلام ممدوح شناخته شده و درباره آنروايات بسيارى رسيده است كه بعضى از آن ها را به عرض شما مى رسانم : (( قالرسول الله صلى الله عليه و آله : اذا لم تستحفافعل ما شئت .)) (331) رسول اكرم (ص ) مى فرمود: وقتيكه شرم و حيا را از دست دادى هر چه مى خواهى بكن . يعنى افراد بى حيا از گناه و قانون شكنى باك ندارند. (( عن على عليه السلام : من قل حياوه قل ورعه .)) (332) على عليه السلام مى فرمود: آن كس كه شرم و حيايش كم باشد اجتنابش از گناه كم خواهدبود. (( و عنه عليه السلام : الحياء يصد عن فعل القبيح .)) (333) و نيز فرموده است : شرم و حيا آدمى را از كارهاى ناپسنديده باز مى دارد. (( عن ابى عبدالله عليه السلام : لاايمان لمن لا حياء له .)) (334) امام صادق عليه السلام مى فرمود: ايمان ندارد آن كس كه شرم و حيا ندارد. (( قال ابو محمد العسگرى عليه السلام : من لم يتق وجوده الناس لم يتق الله .))(335) امام عسكرى عليه السلام فرموده است : آن كس كه از روى مردم خجالت نمى كشد از خداوندنيز شرم نخواهد داشت . (( عن اميرالمومنين عليه السلام قال : من كساه الحياء ثوبه لم ير الناس عيبه .))(336) على عليه السلام فرموده است : آن كس كه روپوش جامه اش حيا باشد و عيب او از چشم مردمپنهان است . هدف اين چند روايت بيان ارزش حياى از مردم در حسن اجراى قوانين و جلوگيرى از گناه است، ولى در گوشه و كنار اجتماع افراد وظيفه شناس و بزرگوارى يافت مى شوند كه نهتنها از مردم حيا مى كنند و پيرامون گناه نمى گردند، بلكه در مواقع خلوت هم مرتكبگناه نمى شوند، زيرا اين مردان شريف از نفس خويش نيز حيا مى كنند، از شرف انسانى وفضليت معنوى خود شرم دارند. اين طبقه از مردم با حياترين و وظيفه شناس ترين افراداجتماعند. (( قال على عليه السلام : احسن الحياء استحياوك من نفسك .)) (337) على عليه السلام فرموده است : بهترين شرم و حيا آن است كه تو خود از نفس خويش حياكنى و قدمى به ناروا برندارى . تظاهر به گناه يكى از عوامل كه پرده حيا و شرم اجتماعى را مى درد و مردم را در گناه جرى و جسور مىنمايد، تظاهر گناهكاران در قانون شكنى و گناه است . به همين جهت اسلام از طرفىگناهكارى را منع نموده از طرف ديگر مردم را از گناه آشكار، كه باعث بى حيايى است ،بر حذر داشته است . (( عن الصادق عليه السلام عن ابيه ، قال قالرسول الله صلى الله عليه و آله : ان المعصية اذاعمل بهاالعبد سر الم تضر الا عاملها، و اذا عمل بها علانية و لم يعير عليه اضرت بالعامة.)) (338) امام صادق عليه السلام از رسول اكرم (ص ) حديث كرده است كه فرمود: گناه پنهانىتنها به گناهكار ضرر مى زند، ولى گناه علنى ، موقعى كه مورد تنفر و سرزنش جامعهقرار نگيرد، ضرر عمومى دارد. گمراهى اجتماع ناگفته نماند كه حياى از مردم و ترس از ملامت عمومى در مورد هر يك از گناهان زمانى استكه جامعه آن را پليد بداند و از آن منزجر باشد، ولى اجتماعى كه دچار گمراهى شود وبعضى از گناهان در نظر مردم قبح خود را از دست بدهد و آن را يك امر عادى تلقى كنند،در آنجا نه تنها گناهكاران از مردم حيا نمى كنند، بله ممكن است در بعضى از مواقع بهكارهاى ناروا و گناهان خود افتخار نمايند! اگر اجتماعى عفت و خوددارى از معاشرت هاى غير قانونى را كهنه پرستى و خرافتبخواند و آميزش غير مشروع را نمونه تجدد خواهى و روشنفكرى بشناسد، اگر دراجتماعى امانت و صداقت نشانه ابلهى و عدم لياقت تلقى باشد و بر عكس رشوه خوارى ودروغگويى سند شايستگى و لياقت شود، اگر در اجتماعى شرابخوارى و قماربازىقبحى نداشته باشد، در آنجا شرم و حيا نسبت به آن پليدى ها معنى و مفهومى نخواهد داشتو كسانى كه مرتكب آن گناهان مى شوند هرگز ترسى از ملامت و سرزنش مردم ندارند! سقوط و انحطاط هر گناهى در اجتماع مانند يك بيمارى خطرناك است و براى مردم آن جامعه مصيبت وبدبختى است ، ولى مصيبت بزرگ تر آن است كه جامعه آن گناه را قبيح نشناسد وگناهكار را مستحق تنفر و مجازات نداند. بديهى است در چنين وضعى آن جامعه بى پروا وبا سرعت به سوى سقوط و انحطاط پيش مى رود و طولى نمى كشد كه به عوارض شومآن گناه دچار خواهد شد! رسول اكرم (ص ) اين مصيبت را براى مسلمين بزرگ ترين خطر اجتماعى شناخته است . (( قال النبى صلى الله و عليه و آله : كيف بكم اذا فسد ناوكم و فسق شبابكم و لمتامروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنكر؟! فقيل له : و يكون ذلك يارسول الله ؟! قال : نعم و شر من ذلك : كيف بكم اذا امرتم بالمنكر و نهيتم عن المعروف ؟!قيل يا رسول الله و يكون ذلك ؟! قال نعم و شر من ذلك : كيف بكم اذا رايتم المعروف منكراوالمنكر معروفا.)) (339) به مردم فرمود: چه خواهيد كرد موقعى كه زنان شما دچار فساد اخلاق شوند و جوانانشما به گناه آلوده گردند و از فريضه امر به معروف و نهى از منكر خوددارى كنند؟!عرض شد: يا رسول آيا چنين وضعى براى مسلمين پيش مى آيد؟! فرمود: بلى و بدتر ازآن . فرمود: چه خواهيد كرد موقعى كه مردم را به گناه امر كنيد و از نيكى ها نهى نمائيد؟!عرض كردند: يا رسول الله آيا چنين وضعى پيش آمد مى كند؟! فرمود: بلى بدتر و از آن. سپس فرمود چه خواهيد كرد وقتى در نظر شما نيكى ها گناه و منكر شناخته شود ومنكرات و گناهان را نيك و پسنديده بدانيد؟! رسول اكرم (ص ) در اين حديث انحراف اجتماعى را در سه مرحله بيان فرموده است : اول آن كه مردم گناهكار شوند. دوم آن كه يكديگر را به گناهكارى امر كنند و از نيكى باز دارند. امر به گناهكارى مرحله سوم كه خطرناك ترين تمام مراحل است ، آن است كه درباره نيكى و بدى تغييرعقيده و دهند، گناه و نادرستى را خوب بدانند و نيكى ها را منكر و نادرست بشناسد! بدبختانه بسيارى از بلاد اسلامى به اين مصيبت بزرگ دچار شده اند و بعضى ازگناهان در نظر اغلب مسلمين قبح خود را از دست داده و يكعمل عادى تلقى مى شود! اين روش ناپسند پرده حياى اسلامى و ترس از ملامت مردم را درنظر گناهكاران دريده است . بدون خوف و هراس گناه مى كنند و همواره به مصائب وبدبختى هاى گوناگون ناشى از آن گناهان گرفتارند! در جهان غرب نيز بعضى از گناهان ، بخصوص امور مربوط بهمسائل جنسى ، قبح خود را از دست داده است و بر اثر آن دختران و پسران ، بدون حيا وترس از ملامت مردم ، به اعمال ناروايى دست مى زنند. در نتيجه پاكىنسل و اساس عفت اخلاقى در آن كشورها با خطراتى رو به رو شده است . اين مطلب ازخلال آمارهاى جنايى آن كشورها، و در ضمن پاره اى از قضايا به خوبى مشهود است .براى نمونه جمله كوتاهى را در اينجا نقل ميكنم : ((يونايتد پرس . چند روز پيش دكتر رونالد گيبسون در كنفرانس جامعه پزشكان انگليس، هنگام ايراد گزارش درباره مسائل جنسى اعلام كرد كه در يك مدرسه دخترانه انگليس ،دختران ميان 14 تا 15 سال علاماتى به سينه مى زنند كه نشان مى دهد بكارت خود را ازدست داده اند! اين گزارش موجب وحشت و خشم مقامات روحانى و والدين انگليسى شده است .دكتر گيبسون در كنفرانس كانتر بورى اظهار داشت كه برنامه هاى تلويزيونى ذوقسليم را در ميان جوان كشته و هيجانات نادرستى را در ميان آن ها پديد آورده است وتعليمات جنسى ، كه صرفا بر اساس زيست شناسى است ، نتايج وحشتناكى به بارآورده است ! دكتر گيبسون در كنفرانس جامعه پزشكان انگليس اظهار داشته بود كه فقدان انضباطاخلاقى سراسر كشور را فرا مى گيرد دو طب روحى جديد را مورد ملامت قرار داد. چند روز بعد دكتر امبروس لينك كه از مقامات صلاحيتدار درباره بيمارى هاى آميزشى است، اعلام كرد كه از سال 1957 به بعد يك بيمارى آميزشى در ميان جوانان كمسال افزايش قابل ملاحظه اى يافته است . در ميان پسران 15 تا 19 ساله مقدار افزايش3/67 و در ميان دخترانى كه همين سنين را دارند 4/65 درصد شده است .))(340) نتيجه آن كه حيا و شرمى كه مردم را از گناه باز مى دارد و به نوبه خود مى تواندضامن اجراى قسمتى از قوانين باشد، از سجاياى اخلاقى و صفات پسنديده آدمى است .به فرموده رسول اكرم (ص ) اين قسم حيا ناشى ازعقل و ايمان و نشانه قوت نفس و نيرومندى ضمير انسان است . پرورش شرم و حيا پدران و مادران مكلفند فرزندان خود را از دوران كودكى با سجيه شرم و حيا تربيتكنند، قبح گناه و تنفر مردم را از گناهكار به آنان بفهماند و به وسيله اين خوى پسنديدهآن ها را از گناهكارى و قانون شكنى بر حذر دارند. حياى مذموم يعنى خجالت كشيدن هاى نابجا و كم رويى يكى از صفات ناپسنديده وخلقيات ذميمه است . منشاء اين قسم حيا ضعف نفس و عقده حقارت است ورسول اكرم (ص ) آن را حياى احمقانه و جاهلانه خوانده است . عقده حقارت گاهى ناشى از سوء تربيت است و گاهى مستند به عيوب طبيعى يا نقايصاجتماعى است خلاصه علل و عوامل متعددى مى تواند باعث ايجاد عقده حقارت گردد و آدمى رادچار بيمارى خجالت و كم رويى و گرفتار حياى احمقانه نمايد. ((تمام حقارت هاى حقيقى يا مجازى كه كودك در تماس با محيط خويش احساس مى كند ممكناست در او اين كمپلكس را به وجود آورد دكتر آلاندى در كتاب كودكى ناشناخته مى نويسد: تنگدستى و بى چيزى ، لباس بدتر از دگران پوشيدن ، نقص خلقتى داشتن ، بيماربودن ، يا در خانواده كسر و عيبى احساس كردن ، مسائلى هستند كه در ايجاد كمپلكس نقشبزرگى بازى مى كنند بنابر اين لازم است به همه اينعوامل دقت مخصوص داشت تا شخصيت منحرف در كودكان پى گير نشود، زيرا بعدها عوضكردن اين روحيه نيازمند مبارزهاى دردناك و تلاش هاى مصرانه اى خواهد بود.))(341) يك قسمت مهم بيمارى هاى روانى و احساس حقارت نادرست از سوء تربيت در دوران كودكىاست . گاهى رفتار و گفتار نادرست پدران و مادران آنچنان در رواناطفال اثر بد مى گذارد و آنان را دچار زبونى و حقارت مى كند كه تا پايان عمر ازعوارض آن رنج مى برند! پرورش صحيح وسيله پيش گيرى اين بيمارى خطرناك است . پدران و مادران مكلفند باتربيت و مراقبت هاى لازم ، از ماه هاى اول زندگى فرزندان را طورى بار آورند كهاساسا دچار عقده حقارت نشوند و ضميرشان به اين ناخوشى آلوده نگردد. ((اگر چه در ابتدا حركات طفل فقط انعكاسى است (خنده ، گريه ، خوردن ، گرفتن ، راهرفتن ، صحبت كردن )، بايد همين انعكاس ها را منظم كرد. طرز مراقبت و غذا دادن والدين بهاطفال معلوم مى كند كه ايشان مربى هستند يا نه . آيا بايد حركات انعكاسى را تربيتكرد؟ البته ، و از همان روزهاى نخست بايد اين تربيت آغاز گردد. گريه و فرياد وعصبانيت بستگى كامل به مراقبت هاى اوليه دارد كه اگر اشتباه و نادرست باشد خلق وخوى و رفتار و سلوك طفل ناپسند مى شود.))(342) ستايش و تحسين يكى از تمايلات فطرى انسان كه از دوران كودكى آشكار مى شود و تا پايان عمرباقى مى ماند ميل به ستايش و تحسين ديگران است . هر كودك و بزرگسالى متوقع استدر مقابل موفقيتى كه نصيبش مى شود مورد تحسين و تمجيد دوستان و اطرافيان خود واقعشود و از اين كار بسيار مسرور و خشنود مى گردد. احياى استعدادها در سايه تشويق و تحسين استعدادهاى درونى افراد به فعليت مى رسد و كمالات نهانىمردم آشكار مى گردد. گويى تحسين و تمجيد به افراد نيروى تازه اى مى بخشد و راهتعالى و تكامل را به روى آنان باز مى كند! ((يكى از بزرگ ترين روان شناسان عصر حاضر يعنى دكترماگدوگال مى گويد تقريبا تمام اطفال بدون استثناء بيش از تنبيه و خشونت ، بهتشويق و بر انگيختن حس اعتماد به نفس احتياج دارند. چه بسيارى ازاطفال بر اثر فقدان مشوق و محرك از استعداد خلاقه خود بى خبر مانده و فقط يك تذكركوچك قادر به ظاهر كردن آن گشته است ! قسمت عمده اى از آشفتگى هاى فكرى و عصبىاطفال مولود رفتار خشونت بارى است كه براى سرزنش آن هااعمال گرديده است و اين بيمارى عصبى اغلب تا آخر عمر هم دست از سر انسان بر نخواهدداشت .))(343) ((احتياج به توجه و قبول خاطر ديگران ، از ضروريات زندگى اجتماعى ماست بهخاطر بياوريد اول بار كه موفقيتى به دست آورديد و مورد تحسين پدر و مادر واقع شديدچه كيف و لذتى برديد، يا وقتى در مدرسه از آموزگاران آفرين شنيديد چه اطمينانىبه خود پيدا كرديد و چه وجد و نشاطى داشتيد! پسند و تحسين ديگران اجرى است كه زحمت را آسان مى كند و خستگى را از ياد مى برد.كوچك و بزرگ ، به هر سن و در هر وضع و مقامى كه باشيم ، اگر كارى كه مى كنيممورد تصويب و تحسين قرار بگيرد به نصيب و پاداش خود رسيده ايم ، خاطرمان خرسندو دست و دلمان در كار خود گرم تر و روان تر خواهد شد. تشويق و تحسين از هر كه و از هر كجا برسد مطلوب است ، بخصوص كه از دوستان واطرافيان و از محيط خود ما باشد. البته بعضى بيشتر به توجه تشويق ديگران محتاجند و بعضى كمتر، ولىمحال است كسى بالمره از توجه و تحسين ديگران بى نياز باشد.))(344) اولياى بزرگ اسلام به كارهاى پسنديده مردم در امور دينى و دنيوى توجهكامل داشتند و به وسيله تشويق و تحسين آنان را به نيكى و پاكى شادمان و دلگرم مىنمودند. براى نمونه دو مورد را به عرض شما مى رسانم : عطاى پيغمبر رسول اكرم (ص ) مرد عربى را ديد كه در نماز خود دعا مى خواند و مضامين بسيار عالى وپر معنايى را به پيشگاه الهى عرض مى كند. سخنان عميق و پر مغز آن مرد كه حاكى ازمراتب معرفت و كامل ايمانش بود در پيغمبر اكرم (ص ) تاثير كرد. شخصى را بر اوگمارد و دستور داد وقتى عرب از نماز فارغ شد او را به حضورش بياورد. عرب را بهمحضر آن حضرت آورد. رسول اكرم (ص ) قطعه طلايى را كه به آن حضرت هديه دادهبودند و به او عطا فرمود، سپس پرسيد: ((از كدام قبيله اى ؟)) عرض كرد: از ((بنى عامربن صعصعه .)) فرمود: آيا مى دانى اين طلا را براى چه بشما بخشيدم ؟)) عرض كرد: ((به اعتبار رحميت كه بين من و شماست .)) حضرت فرمود: (( ان للرحم حقا ولكن وهبت لك الذهب لحسن ثنائك على اللهعزوجل .)) (345) البته براى رحميت حقى است ، ولى اين طلا را از آن جهت به تو بخشيدم كه در پيشگاهالهى خداى را به نيكى و شايستگى ثنا گفتى . تشويق و تحسين پيغمبر اكرم از طرفى مرد عرب را بيش از پيش دلگرم كرد و از طرفديگر آنان را كه ناظر اين جريان بودند اميدوار نمود. على عليه السلام درباره ولات و كارمندان عالى رتبه دولت در ضمن تعاليم خود بهمالك اشتر چنين فرموده است : (( و اوصل فى حسن الثناء عليهم و تعديد ما ابلى ذووا البلاء منهم فان كثرة الذكرلحسن افعالهم تهز الشجاع و تحرض الناكل ان شاءالله تعالى .)) (346) تشويق كارمندان دولت با تحسين و حق شناسى خويشتن را با مامورين درستكار خود مرتبط كن . خدمات صادقانهآنان را به زبان بياور و صريحا قدر دانى نما، زيرا تحسين و حق شناسى ، مردانشجاع را در راه نيكو كارى تهييج مى كند و مسامحه كاران را به خواست خداوند به جنبش وحركت وامى دارد. همان طور كه چاپلوسى و تحسين نابجا از نظر اخلاقى مذموم است و مى تواند مفاسدبسيارى به بار آورد، همچنين خوددارى از تحسين و تمجيد بجا نيز از صفات ناپسنديدهاست و از نظر فردى و اجتماعى نتايج شومى در بر دارد. (( قال على عليه السلام : الثناء باكثر من الاسحقاق ملق ، و التقصير عن الاستحقاق عىاو حسد.)) (347) على عليه السلام فرموده است : ثنا گفتن و تمجيد دگران ، بيشتر از حد شايستگى ولياقت ، تملق و چاپلوسى است و كمتر از آنچه سزاوارند، يا ناشى از عجز تمجيد كنندهاست يا منشا روانى آن بيمارى حسد است . تحسين به موقع گاهى تحسين بموقع مسير زندگى يك انسان را به كلى عوض مى كند و او را به شاهراهسعادت و خوشبختى رهبرى مى نمايد، شخصيتش احيا مى شود، نور اميد اعماق جانش راروشن مى كند، به خويشتن مطمئن مى گردد، بدون ترديد و دو دلى راهتكامل خود را پيش مى گيرد و سرانجام به پيروزى درخشانىنايل مى شود. بر عكس گاهى خوددارى از يك تمجيد و تحسين شخصيت انسان را مى كشد، اورا دچار حقارت و زبونى مى كند، اعتماد به نفس را از دست مى دهد، گرفتار ياس ونااميدى مى گردد و با خود مى گويد آنقدر نالايقم كه حتى دوستانم مرا شايسته تحسينندانستند. بدبختى او از همان نقطه شروع مى شود، خود را مى بازد، مايوس مى گردد،بيمارى حقارت در جانش ريشه مى كند، و سرانجام به عوارض شومى مبتلا مى گردد. يكى از عواض اين شكست روانى ، كم رويى و خجالت كشيدن از مردم است . گاهى چنينانسانى آنقدر دچار پستى و حقارت مى شود كه جرات نمى كند با مردم معاشرت نمايد.گويى خود را كوچك تر از آن مى داند كه دگران با او سخن بگويند و او را يك انسانواقعى به حساب بياورند و به شخصيتش احترام كنند. ((وقتى شخص خود را چنان كه انتظار دارد طرف توجه ديگران نمى بيند، يكباره از مردممى گريزد و از ترس اينكه مبادا در ميان جمع مورد تحقير واقع شود كناره گيرى را برهرگونه خلطه و آميزش ترجيح مى دهد، يا آن كه در ميان جمع ناراحت و پريشان وترسيده به كنجى مى نشيند و يك كلمه حرف نمى زند.))(348) تمجيد و تحسين بموقع از شرايط اساسى تربيت كودك است . يكى از طرق پيشگيرىبيمارى خجالت كشيدن و كم رويى در كودكان تحسين آنان است . اطفالى كه در دامن پدرانو مادران خشن و خودخواه تربيت شده اند و هرگز لذت تحسين و تمجيد را در محيط خانوادهنچشيده اند، روحى شكست خورده و نامطمئن دارند و همواره در خويشتن احساس پستى و حقارتمى كنند. توبيخ و تشويق همان طور كه پدران و مادران موظفند فرزندان خويش را در كارهاى بد توبيخ كنند و ازاين راه آنان را به درست كارى و ادب عادت دهند، لازم است در كارهاى خوب و در فعاليتهاى مفيد نيز كودكان را تحسين نمايند و بدين وسيله شخصيت آن ها را احيا كنند و موجباتاميدوارى و دلگرمى آنان را فراهم آورند. ولى بايد توجه داشت كه توبيخ و تشويق دوداروى مفيد و موثر تربيتى است و لازم است از آن ها در مواقع مناسب با اندازه گيرىصحيح استفاده شود. توبيخ و تحسين بى موقع و نابجا يا بيش اندازه مناسب ، نه تنهادر تربيت كودك مفيد و ثمر بخش نيست ، بلكه ممكن است منشا مفاسدى شود و عوارضنامطلوبى به بار آورد. (( عن على عليه السلام : اكبر الحمق الاغراق فى المدح و الذم .)) (349) على عليه السلام فرموده است : بزرگترين مراتب حماقت و زياده روى در تحسين وتوبيخ است . سلاح تربيت ((در ظرف دو يا سه ماه اول تولد، بچه لبخند را ياد مى گيرد و احساس او نسبت بهاشخاص با احساس او نسبت به اشيا فرق پيدا مى كند. در اين سن پيدايش علاقه بينطفل و مادر امكان مى يابد و بچه از ديدن مادر به اظهار شعف و شادى قادر مى شود و عملااين شعف و شادى را ظاهر مى سازد و جوابهايى كه مى دهد ديگر صورت حيوانى صرفرا ندارد و خيلى زود ميل به ستايش و تحسين در او رشد و نمو مى كند. از اين لحظه بهبعد مربى سلاح تازه اى به دست مى آورد و آن ستايش و سرزنش است . اين اسلحه در خلال دوره طفوليت داراى قدرت خارق العاده اى است ، اما بايد آن را با احتياطكامل به كار برد. در سال اول نبايد سرزنش را با كار برد، پس از آن هم لازم است دربه كار بردن آن نهايت دريغ داشت . اما تحسين و ستايش ضررش كمتر است ، لكن نبايد آنرا چنان به سهل و آسانى خرج كرد كه ارزشش از ميان برود. همچنين شايسته نيست آن رابراى تحريك فوق العاده طفل به كار برد. هيچ پدر خونسردى نيست كه در موقعى كهمى بيند بچه اش براى نخستين بار به راه مى افتد يا براىاول دفعه به زبان مى آيد و كلمه صحيح و معنى دارى تلفظ مى كند بتواند از تشويق وتحسين خوددارى كنند. به طور كلى وقتى يك بچه پس از پافشارى و كوشش ثابت بريك امر دشوارى فائق مى گردد، آفرين و تحسين همان پاداش مخصوص به شمار خواهدرفت . به علاوه بهتر اين است كه بگذاريم طفل احساس كند كه شما باتمايل او براى چيز ياد گرفتن موافقت داريد.))(350) راه پيشرفت كودك به طور طبيعى در راه نيل به كمال خود فعاليت مى كند و نيروهاى كودكانه خويشرا به كار مى اندازد. تشويق و تحسين پدر و مادر و اطرافيان كودك راه پيشرفت را بهروى او بازتر مى كند، شعله هاى عشق و اميد را در روانش فروزان تر مى نمايد و درنتيجه استعدادهاى درونى اش يكى پس از ديگرى شكفته مى شود. بر عكس بى اعتنايىپدر و مادر يا خشونت هاى نابجاى آن ها نشاط فطرىطفل را تضعيف مى كند و او را در راه كوشش و فعاليت دلسرد مى نمايد. تكرار اين روشناپسنديده روان طفل را بيمار مى كند و سرانجام بدبختى هاى عظيم و غيرقابل جبرانى به بار مى آورد. براى اينكه شنوندگان محترم بهتر متوجه شوند مثلى بهعرض مى رسانم : خاطره تلخ كودك خردسال چند ماه به دبستان رفته و چند درسى از كتاباول خوانده است . اينك براى اولين بار مشقى نوشته و نتايج زحمت خود را روى صفحهكاغذ منعكس نموده است . اين مشق شاهكار زندگى تحصيلى اينطفل است . اين مشق محصول مجاهدات چند ماهه كودك است . اين مشق آيينه شخصيت اوست . چشمخود را به در خانه دوخته و دقيقه شمارى مى كند تا پدر بهمنزل بيايد و اين اثر درخشان را به او نشان دهد.طفل به اميد تحسين پدر از خوشحالى در پوست نمى گنجد. اين ساعت از بهترين اوقاتزندگى اوست . پدر وارد منزل مى شود، كودك مشق خود را به دست مى دهد و با چشم پرفروغ و كنجكاو خود به پدر نگاه مى كند. پدرعاقل ، پدر موقع شناس ، با كمال توجه نوشته كودك را مى خواند، لبخند مى زند،بچه را در آغوش مى گيرد، دست مهربانى به سرش مى كشد، چند بار به او آفرين مىگويد، و با اين عمل بهترين پاداش را به كودك خود مى دهد. رفتار پدر، روح تازه اىبه كودك مى بخشد، بر شور و نشاطش مى افزايد، و با اميد بيشترى به فعاليتتحصيلى خود ادامه مى دهد. ولى پدر نادان ، پدر موقع ناشناس ، با كودك به تلخى برخورد مى كند. نوشته او را نمى خواند، اگر بخواند تمجيد و تحسين نمى كند، بهطفل آفرين نمى گويد. بدتر آن كه بعضى از پدران شكست هاى خارجمنزل را با تندى و خشونت به زن و فرزند جبران مى نمايند، روحش را مى كشند، چراغاميدش را خاموش مى نمايند. طفل با خاطرى آزرده و روانى شكست خورده از پدر جدا مىشود. آن شب را با تلخى و ناكامى به بستر خواب مى رود. شايد پدر كمترين توجهىبه رفتار زشت خود نداشته باشد، ولى كودك اين خاطره تلخ را فراموش نمى كند.بسيارى از بدبختى ها و تيره روزى هاى مردم از يك نقطه و در يك لحظه شروع مى شود.ممكن است اين لحظه شوم براى آن طفل لحظه سقوط و بدبختى شود. كودكانى كه تمايل تحسين آنان ارضا نشود و به طور شايسته مورد تشويق و تمجيداولياى خود قرار نگيرند، اطفالى كه از كودكى شخصيتشان منهدم شود و با تحقير و بىاعتنايى پدر و مادر روبه رو باشند، دچار احساس پستى و عقده حقارت مى شوند و درطول ايام زندگى عوارض گوناگونى دامنگيرشان مى گردد. يكى از آن عوارض ، كمرويى و خجالت كشيدن از مردم است . ((اشخاصى را كه مى بينيد خجول و كم رو يا بى حيا و پرخاشجو، يا ساكت و خاموش ،يا پر گو و فضول ، يا سرد و بى تصميم ، يا بىتامل و سبكسرند، همه مردمانى هستند كه به خود اطمينان و اعتماد ندارند، يعنى تصور مىكنند كه جامعه آنان را چنان كه بايد نمى پذيرد و محلى را كه در خور لياقتشان است بهآن ها نمى دهد.))(351) شاد كردن كودك لازم است پدران و مادران در ضمن انجام وظايف تربيتى به اين امر مهم نيز توجه كنند،كودكان خود را به طور شايسته مورد تحسين قرار دهند و با تمجيدهاى بجا خاطر آنان رامسرور نمايند و بدين وسيله فرزندان خويش را از بيمارى كم رويى و ضعف نفس مصوننگاه دارند. (( قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اذا نظر الوالد الى ولده فسره كان للوالدعتق نسمة .(352) رسول اكرم (ص ) مى فرمود: پدرى كه با نگاه مودت آميز خود فرزند خويش را مسرورمى كند، خداوند به او اجر يك بنده آزاد كردن عنايت مى فرمايد. تحسين بموقع يكى از بهترين وسايل مسرور كردن كودك است . اين امر در نظر اسلام ،صرف نظر از فوايد تربيتى ، باعث نيل به اجر اخروى و پاداش الهى است . اولياىگرامى اسلام عملا به اين اصل بزرگ تربيتى توجهكامل داشتند و اطفال خود را در مقابل كارهاى پسنديده و سخنان خوب مورد تحسين و محبت هاىمخصوص خود قرار مى دادند. دو كودك خردسال روزى على (ع ) در منزل نشسته و دو طفل خردسال آن حضرت عباس بن على و زينبعليهماالسلام در طرف راست و چپ آن حضرت نشسته بودند. (( قال على عليه السلام للعباس : قال واحد.فقال واحد. فقال قل اثنان . قال استحيى ان اقول باللسان الذى قلت واحد اثنان .فقبل على عليه السلام عينيه .)) على عليه السلام به عباس فرمود: بگو يك . گفت يك . فرمود: بگو دو. عرض كرد: حيامى كنم با زبانى يك گفته ام دو بگويم . على (ع ) به منظور تشويق و تحسين كودك ، چشم هاى فرزند خود را بوسيد. و اين خود اشاره به يك لطيفه توحيدى است . يعنى موحدين و يكتا پرستان هرگز بهشرك و دو پرستى نمى گرايند.)) (( ثم التفت الى زينب و كانت على يساره . فقالت : يا ابتا اتحبنا؟قال نعم يا بنى ، اولادنا اكبادنا. فقالت يا ابتاه ، حبان لا يجتمعان فىقبل المومن ، حب الله و حب الاولاد، و ان كان لابد فالشفقة لنا والحب لله خالصا.فاز دادعلى عليه السلام بهما حبا.(353) سپس على (ع ) به حضرت زينب ، كه در طرف چپ نشسته بود، توجه فرمود. در اين موقعزينب عرض كرد: پدر جان آيا ما را دوست دارى ؟ فرمود: بلى ، فرزندان ما پاره هاى جگرما هستند. عرض كرد: دو محبت در دل مردان با ايمان نمى گنجد، حب خدا و حب اولاد، ناچاربايد گفت نسبت به ما شفقت و مهربانى است و محبت خالص مخصوص ذاتلايزال الهى است . اين جمله توحيدى از زبان حضرت زينب دخترخردسال آن حضرت نيز شايان تحسين و تمجيد بود. (( فازداد على عليه السلام بهما حبا.)) در آن موقع على (ع ) نسبت به اين دو كودك ابراز مهر و محبت بيشترى فرمود و در واقعتشديد محبت و عطوفت خود را پاداش آن دو طفل قرار داد و بدين وسيله آنان را تحسين وتمجيد فرمود. محيط خانه على عليه السلام مالامال از توحيد و يكتا پرستى است ، مملو از مهر خداوند وعشق الهى است . اطفال آن خانواده نيز به همان روش تربيت شده اند ودل هاى كودكانه آن ها، مانند پدر بزرگوار خود، لبريز از عشق خداى يگانه و حبحضرت احديت است . دو عامل انفعال منشا بيمارى كم رويى و خجالت تنها سوء تربيت نيست . پاره اى از عيوب طبيعى ونقايص اجتماعى نيز از علل و عوامل اين بيمارى است . اسلام در راه درمان اين حالت روانىاز تمام طرق و وسايل استفاده نموده و به مسلمين دستورهاى لازم را داده است . در پايان بحث امروز به طور اختصار به دو علت اشاره مى كنم : يكى فقر و تهيدستى ،و ديگرى بدنامى خانوادگى . فقر در زندگى بشر يكى از بزرگ ترين مصائب است . فقير از طرفى دچار محروميتاست و از طرف ديگر مردم او را با چشم حقارت و پستى نگاه مى كنند:
|
|
|
|
|
|
|
|