بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب کودک از نظر وراثت و تربیت, علامه محمدتقى فلسفى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     KODA0001 -
     KODA0002 -
     KODA0003 -
     KODA0004 -
     KODA0005 -
     KODA0006 -
     KODA0007 -
     KODA0008 -
     KODA0009 -
     KODA0010 -
     KODA0011 -
     KODA0012 -
     KODA0013 -
     KODA0014 -
     KODA0015 -
     KODA0016 -
     KODA0017 -
     KODA0018 -
     KODA0019 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

احياء فطريات كودك
لازم است پدر و مادر به تناسب تكامل كودك ، بهطفل آزادى بدهند و او را به اختيار خودش بگذارند كه در ضمن بازى كردن ، دويدن ، حسابتكار و عشق استقلال فطرى را در خود احيا كند و با اعتماد به نفس بار آيد، ولىكمال مراقبت را معمول دارند كه آزادى از حد لازم تجاوز نكند وطفل از قدرت هاى خود سوء استفاده ننمايد.
پدران و مادران دانا در اين موقع حساس ، كودك را به اندازه اى كه شايسته است آزاد مىگذارند تا استعدادهاى خود را به فعليت بياورد و قدرت ابتكار در روانش شكفته شود، ودر نتيجه انسانى مستقل و متكى به نفس بار مى آيد. ولى پدران و مادران نادان باتندرويى يا كندرويى هاى نابجاى خود موجب فرزندان مى شوند، گاهى با آزادى بيش ازاندازه و زمانى كمتر از اندازه لازم ، به استقلال و اعتماد به نفس كودك ضربه مى زنند وطفل را به راه زبونى و تيره روزى سوق مى دهند.
آزادى بى حساب
بعضى از پدران و مادران به علت شانه خالى كردن از زير بار مسووليت تربيت يابه علت محبت هاى احمقانه ، چندى به كودك آزادى بى حساب مى دهند و او را در تمام رفتارو گفتارش به حال خود مى گذارند. طولى نمى كشد كودك بزرگ مى شود و از وظايفزندگى كمترين اطلاعى ندارد. در آن موقع پدر و مادر وظايف وى را ياد آوريى مى كنند وپى در پى او را به تكاليفش متوجه مى نمايند، ولى نتيجه صحيح نمى گيرند، زيرافرصت تربيت از دست رفته است .
فرصت از دست رفته
((اطفالى هستند كه براى آن ها هر موضوعى را بايد چند بار تكرار كرد بلند شو، ببين، خودت را نكش ، ناخن ها و گوش هاى خود را تميز كن ، بينى ات را پاك كن ، راست راهبرو، كتابهايت را پاره نكن ، كتابچه هايت را لك نكن ، با مستخدم با ادب باش ، زيادحرف نزن ، و غيره .
چنين اطفالى ، و حتى اولياى آن ها را خسته مى كنند. ما نمى دانيم كدام يك را سرزنش نماييم. البته والدين را بايد مورد ملامت قرار داد، چون تربيت طفلشان را به موقع شروعنكرده و براى افعال او ارزش قائل نشده اند. بدين ترتيب اطفالى كه مى توانستند ازعهده زندگى بر آيند و خوشبخت و مفيد باشند، سربار ديگران شده اند و متاسفانهغالبا نيز قابل اصلاح نيستند و محتاج به كمك ديگرانند.))(306)
اين قبيل كودكان اعتماد به نفس ندارند و در خود احساساستقلال نمى كنند. بر اثر سوء تربيت پدران و مادران همواره در زندگى سرباردگران هستند. اينان دچار عقده حقارت مى شوند و در تا پايان عمر از اين بيمارى رنج مىبرند.
والدينم مزاحم
بعضى از پدران و مادران كودك را به قدر كافى آزاد نمى گذارند و به او فرصتابتكار و فعاليت هاى شخصى نمى دهند. همواره مزاحم فرزند خود هستند و بى جهت در تمامكارهاى كودكانه او مداخله مى كنند و با اين روش ‍ ناپسند حساستقلال و اعتماد به نفس را در وى مى كشند و مانع تعالى وتكامل روانى او مى شوند. آنان اين دشمنى را در لباس دوستى و محبت نسبت به فرزندخود مرتكب مى شوند و او را ندانسته بدبخت و تيره روز مى كنند.
ژيلبرت روبن مى گويد:
((البته طفل زينت زندگى ماست ، ولى نبايد او را چون ميوه يا گلى بر درخت در نظرگرفت . زيرا با آنكه شيره نباتى و غذايش را از ما مى گيرد، ولى جزء شجره وجود مانيست ، بلكه گياهى مستقل است . بايد ريشه ها و شاخه هاى كوچكى را كه ما را به اومتصل ساخته قطع كنيم و تا از رشد و نموش جلوگيرى نشود و به نوبه خود نگذاريمكه شيره نباتى به او نرسد.
مادر جوان ، با غرور هر چه تمام تر مى گويد: ((او از خون و گوشت من است .)) ولىمتاسفانه طولى نمى كشد كه آهى سوزناك ازدل بر مى آورد، زيرا اين ارتباط قطع شده است . اغلب اين جلمه را مى شنويم : ((من او راخيلى دوست دارم ، چون در دنيا به جز او كسى را ندارم ))، ولىطفل را بايد بدانيم كه طفل ما زندگى اش كاملامستقل است . حتى گفتن همين ((طفل ما)) زائد است ، زيرا وقتى در تربيتش موفق خواهيم شدكه بدانيم مال ما نيست ، بلكه متعلق به شخص خود اوست و زندگى مستقلى دارد كه او رابه خود مى خواند. خلاصه بايد او را براى خودش بار آورد نه براى خودمان . بياييد ماكه جز حلقه رابطى در سلسله حيات نيستيم مالكطفل خود نباشيم .))(307)
كمك عاقلانه
كمك عاقلانه پدر و مادر به نو آموزدى كه درس آموزگار را در مدرسه درست نفهميده آناست كه در منزل دوباره به كودك درس بگويند و كوشش كنند تا مطلب را به خوبىبفهمد. جايى كه پدر و مادر به قصد كمك مساعدت بهطفل مسائل رياضى او را حل كنند و به دستش بدهند و يا تكليف نوشتن انشا را خود عهدهدارد شوند و براى او بنويسند، هرگز چنين كودكى عالم نمى شوند و اين مساعدت نسبتبه كودك ستم غير قابل جبرانى است . كمك هاى نابجاى پدر و مادر در دوران كودكى نيزبه ضرر طفل و مانع رشد شخصيت اوست ، محبت هاى بى موقع و كمك هاى ناروا شعلهاستقلال و اعتماد به نفس را در روان كودك خاموش مى كند و او را يك انسان طفيلى و نالايقبار مى آورد.
فرصت تجربه
((هيچ وقت فرصت هاى مناسب را كه در طى آن ها كودك مى تواند آزمايش هايى بيندوزد وبشخصه تجربه هايى به دست بياورد از او نگيريد. به اين معنى كه براى انجام هركارى به او يارى ندهيد.
اين يارى هاى فزون از حد وى را عادت مى دهد كه به كمك و خدمت دگران خو بگيرد و كمكم نيازمند شود و تواناى شخصى را از دست بدهد و بر اثر ناتوانى و زبونى هرگزنتواند به تنهايى هرگز گليم خود را از آب بكشد.))(308)
براى پرورش حس مسووليت شخصى و ايجاد استقلال و اعتماد به نفس ، بهترين زمان ايامطفوليت است . لازم است پدران و مادران فرزندان خود را يك انسان واقعى ومستقل بدانند و با آنان مانند يك انسان حقيقى رفتار نمايند. لازم است روش تربيت خود رابر اين اساس صحيح استوار كنند و از اول آن ها رامستقل و مسوول بار آورند.
تشويق و توبيخ
پدران و مادران موظفند در سال هاى اول زندگى به تناسب رشد و درك كودك ، فرزندانرا نصحيت كنند و به آنان بفهمانند كه خودشانمسوول كارهايى پسنديده و ناپسند خويشتن هستند. در كارهاى خوب فرزندان را به قدرىكه سزاوار است تشويق كنند و در بدى ها به اندازه صحيح آنان را توبيخ نمايند. ازمحبت هاى در نابجا و همچنين از خشونت هاى بى مورد جدا اجتناب نمايند. اين روش تربيتىرا در كمال صراحت آن قدر تكرار كنند تا كودك به خوبىاستقلال خود را باور كند و به مسووليت شخصى خويش واقف گردد. كودكى كه با اينطرز تربيت شود، وقتى به سن ده سالگى برسد يك انسان متكى به نفس است وشخصيت خود را به خوبى درك مى كند.
((مربى ، طفل را براى زندگى حاضر مى كند، پس بايدطفل را بر تصورات خود ترجيح دهد. مربى به فرمانعقل و قلبش گوش خواهد داد با مربى رفتارى انسانى خواهد داشت ، زيرا نبايد هيچ گاهجنبه انسانيت را از دست داد. بدون هيچگونه خود خواهى و خود پسندى رفتارى انسانى داشت. بايد در عين حال ، هم انسانى بود و هم بى طرف .
نصايح بى طرفانه
والدين و مربيان عادل هستند كه مى توانند بهطفل نصايح بى طرفانه بدهند و آن ها را انسانىكامل بار آورند نه اشخاص اتكالى . به اطفال عشقى خواهند داشت كه كوركورانه نيست وبراى آن ها سرچشمه واقعى زندگى خواهد گشت .
چنين محبتى هيچ گاه وظايف و قواعد كارش را فراموش نمى كند و هميشهاعتدال را حفظ مى نمايد، چون عدالت و انصاف براىطفل حكم پناهگاهى دارد.
اگر پدرى عادل باشد جدى بودن و سخت بودن او در زندگى تاثير سوئى نخواهدداشت ، راه زندگى طفل ممكن است سنگلاخ و پرخار باشد، ولى چون اساس تربيتش محكماست آسيبى نخواهد ديد.))(309)
اولياى اسلام ضمن برنامه هاى تربيت كودك درباره پرورش مسووليت شخصى و احياىاستقلال ، تمام تعاليم لازم را به پيروان خود داده اند.
ادب آموزى در كودكى
(( عن الصادق عليه السلام قالقال لقمن : يا بنى ان تادبت صغيرا انتفعت به كبيرا. و من عنى بالادب اهتم به . و من اهتمبه تكلف علمه . و من تكلف علمه اشتد له طلبه . و من اشتد له طلبه ادرك به منفعة .))(310)
امام صادق (ع ) فرموده است كه لقمان به پسر خود گفت : اى فرزند، اگر در كودكىادب آموختى در بزرگى از آن بهره مند خواهى شد. كسى كه قصد ادب آموزى دارد بر آنهمت مى گمارد، و آن كس كه در آموختن ادب همت كند به زحمت فرا گرفتن علوم تربيتى تنمى دهد و با شدتى هر چه تمام تر از پى علم اخلاق مى رود، و آن كه جدا در راه طلب قدمبر دارد سرانجام به مقصد مى رسد و منافع آن عايدش خواهد شد.
(( يا بنى الزم نفسك التودة فى امورك . و صبر على مونات الاخوان نفسك . فان اردتمن تجمع عز الدنيا فاقطع طمعك مما فى ايدى الناس ‍ فانما بلغ الانبياء و الصديقون مابلغوا بقطع طمعهم .)) (311)
انجام وظايف
فرزند عزيز همواره نفس خود را به اداى وظايف شخصى و انجام كارهاى خويش الزام كن وجان خود را در مقابل شدايدى كه از ناحيه مردم مى رسد به صبر و بردبارى و ادار نما.اگر مايلى در دنيا به بزرگترين عزت و بزرگوارىنايل شوى از مردم قطع طمع كن و به آنان اميدوار مباش . پيامبران و مردان الهى با قطعاميد از مردم به مدراج عاليه خود نايل شدند.
(( يا بنى انما انت عبد مستاجر قد امرت بعمل و عدت عليه اجرا. فاوف عملك و استوفاجرك .)) (312)
فرزند من ، تو مانند يك كارگر اجير هستى . به كارهايى ماموريت دارى و درمقابل انجام كارها به تو وعده پاداش داده شده است . اينك كارت را انجام ده و اجرت رابگير.
ارزش تربيت در دوران كودكى ، كوشش در راه فرا گرفتن تربيت ، اندرز پدر بهفرزند، ايجاد حس مسووليت شخصى ، احياى استقلال و شخصيت در كودك ، پرورش اعتمادبه نفس و انقطاع از خلق ، جديت در انجام وظايف ، پاداش وظيفه شناسى و وظيفه شناسان وخلاصه تمام دقايق تربيتى در احياى استقلال و اعتماد به نفس ، در اين چند جمله حضرتامام صادق عليه السلام صريحا آمده است .
بروز استعدادها
استقلال شخصى و اعتماد به نفس منشا بروز استعدادهاى درونى است . اين خوى پسنديدهصاحبش را بين مردم عزيز و محبوب مى كند و آدمىجمال و زيبايى اجتماعى مى بخشد. بر عكس سربار دگران شدن و طفيلى بودن باعث خفهكردن قابليت هاى باطنى است و آدمى را بين مردم منفور و ننگين مى نمايد. پدران و مادرانوظيفه شناس مكلفند فرزند را آن چنان مستقل و با اراده بار آورند كه بتواند با عزت نفسو آبرومندى و زندگى خويش ادامه دهد و اين طرز تربيت يكى از حقوق اسلامى كودكاناست .
(( قال على بن الحسين عليه السلام : فا عمل فى امرهعمل المتزين بحسن اثره عليه فى عاجل الدنيا.)) (313)
عزت زندگى
فعاليت فردى
حضرت على بن الحسين (ع ) در ضمن توضيح حقوق فرزند، به پدر دستور مى دهد: بافرزندت آن چنان رفتار كن كه اثر نيكوى تربيت تو مايه زيبايى وجمال اجتماعى او شود. او را چنان بار بياور كه بتواند در شوون مختلف دنياى خود باعزت و آبرومندى زندگى كند و مايه زيبايى وجمال تو باشد.
در اسلام ، تامين سعادت روحانى و نيل به كمالات معنوى مانند خوشبختى هاى دنيوى براساس مسووليت فردى استوار است . همان طور كه سعادت مادى هر انسانى وابسته بهدرجه فعاليت شخصى و تابع سعى و كوشش خود اوست ، سعادت معنوى ونيل به درجات روحانى هر شخص ‍ نيز بستگى مستقيم به مراتب ايمان باطنى و فعاليتهاى فردى خود او دارد.
خداوند در قرآن كريم فرموده است :
(( و كلهم آتيه يوم القيمة فردا.)) (314)
يعنى حساب قيامت و ثواب و عقاب مردم بر اساس مسووليت فردى و نيك بدهاى شخصىاستوار است .
همان طور كه در دنيا يك برادر بر اثر اعتماد به نفس و فعاليت هاى عملى و علمى بهمدارج عاليه مى رسد با عزت و خوشبختى زندگى مى كند و برادر ديگر بر اثرزبونى و تن پرورى به ذلت و بدبختى مى افتد و در آتش فقر و نفرت مردم معذب مىشود، در آخرت نيز ممكن است برادرى در پرتو ايمان به خدا و انجام وظايف ، با علىعليين نايل شود و برادر ديگر به علت بى ايمانى و گناهاسفل السافلين سقوط نمايد.
پدرى كه در اثر استقلال شخصى و اعتماد به نفس وظايف خود را در شوون مادى بهخوبى انجام داده و در دنيا عزيز و خوشبخت زندگى كرده است ، اگر فرزند خو رامثل خويش تربيت كند و او را مستقل و متكى به نفس بار آورد با جديت به وظايف خود قيامنمايد، او نيز مانند پدر در دنيا خوشبخت خواهد بود.
سعادت معنوى پدر و پسر از نظر مسووليت شخصى و انجام وظايف روحانى درست مانندوظيفه شناسى هاى دنيوى و خوشبختى هاى زندگى است . پدران و مادران با ايمان اگرفرزندان خود را خداپرست و صحيح العمل تربيت كنند و فرزندان با توجه بهمسووليت شخصى خود در پيشگاه الهى به انجام وظايف خويش قيام نمايند بدون ترديدمانند پدران و مادران با ايمان خود مشمول رحمت و فيض نامحدود خداوند بزرگ خواهند بود.
(( و الذين امنوا و اتبعهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من شىء كل آمرى ء بما كسب رهين .))
خداوند در قرآن شريف فرموده است : آن ها كه خود ايمان آورده اند و فرزندان آن ها نيز درايمان از پدران خود پيروى نموده اند، ما آن فرزندان را به پدراشان ملحق مى كنيم وبدون كم و كاشت اجر عمل آنان را خواهيم داد. هر انسانى در گروعمل خويشتن است .
پايه اساس سعادت
نتيجه آن كه طبق موازين دينى و علمى حس مسووليت شخصى و اعتماد به نفس و سعىكوشش در انجام وظايف ، پايه اساسى تمام خوشبختى هاى مادى و معنوى است . هر انسانىپاداش سعى خود را مى گيرد و هر فردى در گرو كارهاى خويشتن است . پدران و مادرانكه خود به اين نكته متوجهند و فرزندان را از طفوليت با سرمايه اعتماد به نفس و حسمسووليت شخصى پرورش مى دهند، بهترين خدمت تربيتى را درباره آن ها انجام داده و آنانرا به شاهراه سعادت رهبرى كرده اند.

شمع بر پاى خويش چون بستاد
روشنى بخش گشت و بزم آراى
سرفراز است اگر چه بگذارد
هر كه چون شمع بود پا بر جاى
تيره بختى است تكيه بر دگران
نپذيرفت مرد روشن راى
افتخار به نياكان
در ايام جاهليت در روزگار قبل از اسلام ، مردم بى خرد به آبا و اجداد خويشتن افتخار مىنمودند و به جاى آن كه به علم و دانش ، به سعى و كوشش خويش تكيه كنند، به پدرانمرده و اجداد در گذشته خود تكيه مى كردند و آن ها را پايه هاى اساسى افتخارات خودقرار مى دادند. پيشواى گرامى اسلام در تعاليم عاليه خود با اين روش غلط كهعامل بزرگ بدبختى جامعه بود به شدت مبارزه كرد و با كوشش هاى پى گير خود مردمرا از مسير نادرست اتكاى به غير برگرداند و به راه سعادت بخش اعتماد به نفس سوقداد. اسلام صريحا به همه مردم خاطرنشان نمود كه افتخار هر انسانى وابسته به اراهشخصى و همت على خود اوست .
(( قال على عليه السلام : الشرف بالهمم العالية لابالرمم البالية .)) (315)
على عليه السلام مى فرمود: شرف و فضليت آدمى به همت هاى بلند و اراده هاى نيرومنداست نه به استخوان هاى پوسيده و اجساد متلاشى شده در گذشتگان .
اتكاى به آرزو
به موقع است در اين جا خاطر محترم عموم شنوندگان ، بخصوص جوانان را به نكتهلازمى متوجه كنم ، و آن اين كه مراد از اتكاى به نفس اين است كه هر انسانى در راهوصول به سعادت خويش ، به علم خود، به اخلاق پسنديده خود، به سعى و كوشش پىگير خود تكيه كند، نه آن كه متكى به آرزوهايى خام وآمال بى اساس خود باشد. به عبارت روشن تر، آرزوهايى هر انسانى ناشى از حالاتنفسانى خود اوست ، ولى مقصود از اتكاى به نفس ، اتكاى به آرزوهاى بى پايه نفسانىنيست . آنان كه به جاى علم و اخلاق ، به جاى سعى و كوشش ، فقط در ضمير خودآمال مى پرورند و در صفحه دل ، آرزوهاى دراز نقاشى مى كنند، مردم فرومايه بىشخصيتى هستند و هرگز به سعادت و كمال نايل نمى شوند.
(( عن على عليه السلام : اياك و الاتكال على المنى فانها بضائع النوكى .))(316)
على عيله السلام در ضمن نصايح خود به حضرت مجتبى فرموده است : فرزند عزيزبپرهيز از اين كه بر آرزوهايى نفسانى خويشتن اعتماد نمايى ، زيرا تكيه به آرزوهامتاع مردم احمق و كم خرد است .
(( و عنه عليه السلام : العاقل يعتمد على عمله والجاهل يعتمد على امله .)) (317)
اتكاى به سعى و عمل
و نيز از آن حضرت است كه فرمود: اشخاصعاقل به سعى و كوشش خود تكيه مى كنند، ولى مردان نادان بهآمال و آرزوهاى خويشتن متكى هستند.
در طول فرن هاى متمادى خانواده هايى كه تعاليم اسلام را در برنامه تربيت كودك بهخوبى اجرا نمودند و فرزندان خود را طبق دستوررسول اكرم (ص ) پرورش دادند و به نتايج درخشانىنايل شدند و فرزندانى لايق و شايسته بار آوردند. به طور نمونه چند جمله تاريخى رادرباره دو كودك مستقل و متكى به نفس به عرض شما مى رسانم :
دختربچه با شخصيت
1. عبدالملك مروان بر عباد بن اسلم بكرى خشمگين شد. به حجاج بن يوسف ولى عراقدستور داد او را به قتل برساند و سر بريده اش را به شام نزد وى بفرستد. حجاجقسى القلب و خونخوار براى اجراى امر عبدالملك ، عباد بن اسلم را احضار كرد و مطلب رابه او گفت . عباد سخت ناراحت شد. حجاج را قسم داد كه ازقتل من بگذر، زيرا اداره زندگى بيست و چهار نفر زن و كودك به عهده من است و باقتل من زندگى آن ها به كلى متلاشى مى شود. حجاج از شنيدن اين سخنان بر وى رقتكرد. دستور داد عائله او را به دارالاماره آوردند. موقعى كه بيست و چهار زن و بچه بهدارالاماره قدم گذارند و از تصميم حجاج آگاه شدند و وضع رقت بار سرپرست خود رابرابر وى مشاهده كردن ، به كلى خود را باختند، ولى بر خلاف انتظار، ميان شيوق وفرياد آن ها دختربچه ماهرويى از جا برخاست تا سخن بگويد. حجاج پرسيد تو باعبادبن اسلم چه نسبتى دارى . جواب داد دختر او هستم ، و سپس دركمال اطمينان و صراحت گفت : امير سخنان مرا گوش كن و اين اشعار را خواند:
احجاج اماان تمن بتركه
علينا و اما ان تقتلنا معا
احجاج لا تفجع به ان قتله
ثمانا و عشرا اثنتين و رابعا
احجاج لا تترك عليه بناته
و خالاته يند بنه الدهر اجمعا
اى حجاج يا بر ما منت بگذار و از كشتن او بگذر يا همه ما را با اوقتل برسان . اى حجاج راضى نشو با كشتن او بيست و چهار نفر زن و بچه را به مصبيتطاقت فرسايى دچار كنى . اى حجاج كارى نكن كه عائله اى يك عمر در مصيبت او داغدار واشكبار باشند.(318)
سخنان محكم و نافذ دختر بچه با شخصيت ، حجاجسنگدل را به گريه آورد. از كشتن عباد بن اسلم گذشت و با عبدالملك درباره او مكاتبهكرد و سرانجام عفو خليفه را جلب نمود.
كودك سخنران
2. موقعى كه خلافت به عمر بن عبدالعزيز منتقل شد، در هيات هاى از اطراف كشور براىعرض تبريك و تهنيت به دربار وى آمدند كه از آن جمله هياتى بود از حجاز. كودكخردسالى در آن هيات بود كه در مجلس خليفه به پاخاست تا سخن بگويد. خليفه گفتآن كس كه سنش بيشتر است حرف بزند كودك گفت اى خليفه مسلمين ، اگر ميزان خلافتشايستگى بيشتر بايد در مجلس شما كسانى هستند براى خلافت شايسته ترند. عمر بنالعزيز از سخن طفل به عجب آمد، او را تاييد كرد و اجازه داد حرف بزند. كودك گفت ازبلد دروى به اينجا آمده ايم . آمدن ما نه براى طمع است نه به علت ترس . طمع نداريمبراى آن كه از عدل تو بر خورداريم و در منازل خويش با اطمينان و امنيت زندگى مى كنيم. ترس نداريم زيرا خويشتن را از ستم تو در امان مى دانيم . آمدن ما در اين جا فقط بهمنظور شكرگزارى و قدردانى است . عمر بن عبدالعزيز به كودك گفت مرا موعظه كن .كودك گفت اى خليفه مسلمين ، بعضى از مردم از حلم خداوند و همچنين از تمجيد مردم دچارغرور شدند. مواظب باش اين دو عامل در شما ايجاد غرور ننمايد و در زمادارى گرفتارلغزش نشوى . عمر بن عبدالعزيز از گفتار كودك بسيار مسرور شد و از سن اوسوال كرد. گفتند: دوازده ساله است .(319)
احساس استقلال
تربيت هاى صحيح خانوادگى است كه مى تواند كودك رامستقل و متكى به نفس بار آورد و او را براى تعالى وتكامل مادى و معنوى بسازد. اطفالى كه در اثر سوء تربيت ، طفيلى و متكى به غير بارآمده اند، كودكانى كه در خود احساس استقلال و اعتماد به نفس نمى كنند، در تمام دروانزندگى اسير حقارت و زبونى هستند، به خويشتن اعتماد و اطمينان ندارند و تا پايانعمر مانند كودكان ناتوان همواره چشم اميد خود را به حمايت و كمك اين و آن دوخته اند. اينانبه بيمارى عقده حقارت دچارند و پيوسته از آن ناخوشى روانى رنج مى برند.
((بدبختى بزرگ اين است كه ميان تمام جانداران فقط نوزاد انسان است كه دورانكودكى او بيش از همه طول مى كشد. نوزاد جانداران ديگر فقط در عرض چند هفته يا چندماه به دروان بلوغ و كمال ، يعنى دروانى كه ديگر احتياج يه ديگران ندارند مى رسند.مثلا نوزاد سگ يا گربه همين كه چند ماهى از تولدشان گذشت ، به دوره بلوغ رسيده وديگر براى غذا و مسكن و دفاع از خود احتياجى به پدر و مادر و ديگران ندارند و مىتوانند روى پاى خودشان بايستند. در صورتى كه اين دوره براى اولاد آدم چندينسال طول مى كشد و بعضى ها ممكن است تا روز مرگ طفيلى ديگران باشند.
بسيارى از متفكرين معتقدند كه نيم بيشتر بيمارى هاى عصر حاضر به واسطه اين استكه هنوز بشر به حد رشد نرسيده ، نابالغ مانده ، و قدرتاستقلال عمل را به دست نياورده است . يعنى احساس احتياج به سرپرست و قيم مى كند.دليل وجود ديكتاتورها در پاره اى ممالك جهان هممعلول همين علت است . نتيجه يك رشد ناقص يا معوق اين است كه صاحب آن ، زندگى ومسائل آن را با طرز تفكر كودكانه اى بنگرد و هر گونه مسووليت اجتماعى را انكارنمايد. اين طرز تفكر كودكانه را به خوبى مى توان از لابه لاى سطور جرايد و اخبارآن خواند. پرستش ستارگان و هنرپيشگان سينما، علاقه جنون آسا به قهرمانان ورزشى، طلاق هايى مكرر، و نظاير آن ها بيش از هر چند نشانه يك بى ثباتى اخلاقى است.))(320)
تكامل فردى و اجتماعى
بحث امروز به اين نتيجه رسيد كه يكى از شرايط اساسى تعالى وتكامل فردى و اجتماعى ، حس مسووليت شخصى و اعتماد به نفس است . هر انسانى موظف استبه عمل و اخلاق خود، به سعى و كوشش خود تكيه كند و در راه تامين سعادت خويشتن علماو عملا جديت نمايد و از طفيلى بودن و اتكاى به خلق بر حذر باشد. پدران و مادرانمكلفند اين سجبه اخلاقى را از كودكى در اطفال خود پرورش دهند.
به شرحى كه عرض شد، اين مطلب از طرفى به موجب آيات و اخبار يكى از مهم ترينمسائل اساسى اسلام است ، و از طرف ديگر به نظر روان شناسان امروز و دانشمندانتعليم و تربيت يكى از فصول مهم علمى است .
پيشوايان گرامى اسلام در چهارده قرن قبل به مسلمين آموخته اند كه هر انسانىمسوول كارهاى خود و در گروه اعمال خويشتن است . نيك و بد هر كس عايد خود او مى شود وپاداش هر فردى نتيجه سعى و كوشش آن فرد است .
اتكاى به حق
دانشمندان امروز نيز از نظر علمى عقيده دارند كه پيشرفت ها و موفقيت هاى افراد و اقوامبشرى مرهون اعتماد به نفس و فعاليت هاى شخصى است . به هر نسبتى كهاستقلال روانى و سعى و كوشش مردم بيشتر باشد، پيشروى و موفقيتشان بيشتر خواهدبود.
در مكتب روحانى اسلام نكته درخشان و جالب توجهى در اين بحث وجود دارد كه ساير مكاتبفلسفى و روانى از آن بى بهره اند و آن موضوع اتكاى به حق است . قرآن شريف و اخباراسلامى به عمومى مسلمين درس اتكاى به خدا و استمداد از قدرتلايزال الهى را داده اند. شجاعت و قدرت نفس ‍ پيامبران خدا و همچنين پيروزهايى حيرتانگيزى كه نصيب مردان الهى شده است مديون نيروى ارزنده ايمان و اتكاى به خداونداست . به موقع مى دانم در تكميل گفتار امروز و در پايان بحث اعتماد به نفس عرايضى رادرباره اعتماد به حق و تاثير آن در سعادت مادى و معنوى بشر به سمع شما برسانم ،اميد است در ضمن توجه به اين اصل بزرگ توحيد، برترى و امتياز مكتب تربيتى اسلامبر ساير مكاتب جهان براى شنوندگان گرامى واضح شود.
اتكاى به خلق ، اتكاى به نفس ، اتكاى به حق ، در زمينه موفقيت و كاميابى بشر سهمرحله مستقل است كه در طول يكديگر قرار گرفته اند و هر يك از آن ها نتايج و آثارروانى و عملى مخصوص به خود دارند.
اجتناب از زبونى
اتكاى به خلق عبارت از انى است كه آدمى در راهنيل به سعادت از انجام وظايف خويش به اميد اين و آن شانه خالى كند و به ديگران متكىباشد. اين حالت روانى از نظر دينى و علمى يكى از صفات مذموم و ناپسنديده انسان است. افراد متكى به خلق زبون و غير مستقلند. افراد متكى به خلق خود اعتماد ندارند و هموارهطفيلى مردمند. افراد متكى به خلق در خود احساس حقارت و پستى مى كنند و اغلب تا پايانعمر به اين بيمارى روانى دچارند.
ضرروت زندگى ايجاب مى كند كه هر انسانى با مردم بياميزد و با آنان معاشرتنمايد، ولى معاشرت با مردم غير از اتكاى به مردم است . انسانعاقل در برخوردهاى اجتماعى مودب و مهربان است و به شخصيت مردم احترام مى كند، و باآنان به گرمى و خوشرويى ملاقات مى نمايد و حقوق و حدود و خود و دگران را بهخوبى مراعات مى كند، ولى هرگز تن به ذلت نمى دهد، خويشتن را خوار و زبون نمىنمايد، كارى را كه خود بايد انجام دهد از اين و آن توقع نمى كند، به اتكاى ديگران ازانجام وظايف خويشتن خوددارى نمى نمايد.
(( كان اميرالمومنين صلوات الله عليه يقول : ليجتمع فى قلبك الافتقار الى الناس والاستغناء عنهم . فيكون افتقارك اليهم فى لين كلامك و حسن بشرك . و يكون استغناوكعنهم فى نزاهة عرضك و بقاء عزك .)) (321)
گشاده رويى
على عليه السلام همواره اين درس را به پيروان خود مى داد كه لازم است هر انسانى درباطن خود نسبت به مردم داراى دو احساس باشد: يكى احتياج به آن ها و ديگرى بى نيازىاز آن ها. احساس احتياج را سخنان نرم و روى گشاده خود آشكار كند، و بى نيازى خويش رابه وسيله اجتناب از زبونى و حفظ و شرافت شخصى خود ظاهر سازد.
احساس اطمينان
اتكاى به نفس عبارت از اين است كه هر انسانى به خود تكيه كند، بهعقل و علم خود، به خوى و خلق خود، به عزم و تصميم خود و به كار و كوشش ‍ خود اعتمادنمايد و در زندگى روى پاى خود بايستد. هر انسانى بداند كه در كارهاى خوب و بدخويش ، مسووليت شخصى دارد و خوشبختى و بدبختى هر فردى ناشى از نوع افكار واعمال خود اوست . اين مطلب به شرحى كه عرض شد درلسان قرآن شريف و رواياتاسلامى از بديهى ترين مسائل دينى تلقى شده است . دانشمندان امروز هم اعتماد به نفسرا اساس ‍ تمام موفقيت هاى فردى و اجتماعى دانسته و به نظر آن ها خوشبختى هر انسانىبر پايه اعتماد به نفس و استقلال خود او استوار است . افراد متكى به نفس با شخصيت ومستقلند. افراد متكى به نفس در خود احساس اطمينان مى كنند. افراد متكى به نفس مرد سعىو عملند و در انجام وظايف خويش ‍ كوشا و جدى هستند. افراد متكى به نفس اين و آن طمعىندارند و هرگز زير بار ذلت و زبونى نمى روند.
در اين دو مرحله بين تعاليم عاليه اسلام و روش هاى علمى امروز جهان توافق و هماهنگىاست . يعنى آن چه را كه اسلام چهارده قرن قبل در برنامه هاى تربيتى خود به مسلمينآموخته و در قرآن شريف و اخبار اسلامى تصريح شده است ، امروز نيز دانشمندان تربيت وروان ، همان برنامه ها را در كتاب هاى علمى خود آورده و به مردم جهان توصيه نموده اند.
اولياى اتكاى به خلق را مذموم شناخته و خير و سعادت مردم را در قطع طمع از اين و آندانسته اند. دانشمندان امروز هم اتكاى به خلق و طفيلى بودن را ناپسنديده و مذموم خواندهاند.
اولياى اسلام احساس مسووليت شخصى ، حس استقلال و اعتماد به نفس ‍ را در مردم احيانموده اند. هر فردى را مسوول اعمال خويش دانسته و هر انسانى را در گرو كارهاى خودششناخته اند. دانشمندان امروز هم اعتماد به نفس را يكى از پايه هاى اساس سعادت فرد واجتماع معرفى نموده اند.
اعتماد به حق
اتكاى به حق عبارت از اين است كه هر انسان با ايمان ، علاوه بر استفاده از تمام نيروهاىروانى و جسمى و طبيعى به قدرت نامحدود خداوند جهان متكى و اميدوار باشد و از ذاتمقدّس او هموراه استمداد كند. به عبارت روشن تر مردان با ايمان در راهنيل به سعادت مادى و معنوى خود از تمام قدرت هاىعقل ، علم ، هوش ، اخلاق ، قواى بدنى ، فعاليت هاى جسمانى ، نيروهاى طبيعى ، و خلاصهاز كليه عوامل بهره بردارى مى كنند و در مقام انجام وظيفه ، همه وسايلى را كه آفريدهخداوند است عملا به كار مى بندند، ولى هرگز اميد خود را در اين قدرت هاى محصور نمىكنند و روان خويش را محدوده آن ها زندانى نمى نمايند. اينان معتقدند كه در پس ‍ پردهتمام علل و عوامل عادى و فوق تمام قدرت هاى جسمى و روانى ، قدرت نامحدود خداوندبزرگ وجود دارد كه بر همه نيروهاى جهان هستى فرمانروا و حاكم است . عقيده دارند كهتمام علل به فرمان او عليت دارند و او علة العلل است . عقيده دارند تمام اسباب وسايل عالم وجود به امر او سبب دارند و او مسبب الاسباب است . صاحبان چنين عقيده و ايمانىهيچ وقت در مشكلات زندگى خود را نمى بازد. ياس و نااميدى كه منشا تمام شكست ها وبدبختى هاست هرگز در روان آن ها راه ندارد. اينان با اتكاى به قدرتلايزال الهى همواره روحى مطمئن ، عزمى آهنين و تصميمى استوار دارند.
نيروى محدوده بشر
هدف عالى روان شناسان و مكاتب تربيتى جهان امروز اين است كه مردم را افرادىمستقل و متكى و به نفس پرورش دهند و از طفيلى بار آمدن آنان جلوگيرى نمايند. بدونترديد چنين تربيتى بسيار ارزنده و مورد احترام است و درطول ايام زندگى نتايج درخشانش تدريجا آشكار مى شود، ولى نبايد فراموش كرد كهنيروى جسمى و روانى هر انسانى محدود است و ناچار درجه اميدوارى و شعاع فعاليت اونيز محدود خواهد بود.
آن كس كه از ايمان به خدا بى بهره است و تنها مطابقاصول علمى تربيت شده و متكى به نفس بار آمده است ، تا موقعى كه در بن بست زندگىگرفتار نشده مرد كار و فعاليت است ، مرد كوشش و جديت است و نور اميد در دلش مىدرخشد. ولى موقعى كه با مشكلات غير قابل حلى مواجه گردد و تمام درهاىعلل و عوامل طبيعى را به روى خويش بسته ببيند، در خود احساس ياس و نااميدى مى كند،ناچار از فعاليت باز مى ماند. در چنين شرايطى اتكاى به نفس نمى تواند روان وى را ازاضطراب و نگرانى حفظ كند و او را اميدوار نمايد.
آن كس كه به خداوند جهان ايمان دارد و با داشتن سرمايه گران بهاىاستقلال روانى و اعتماد به نفس متكى به خداوند بزرگ است ، هرگز دچار ياس و نااميدىنمى شود. او در حال عادى همواره به ياد خداست واز تماموسايل و عواملى كه پروردگار جهان آفريده است حداكثر استفاده را مى نمايد و كوچكترين فرصت سعادت را به رايگان از دست نمى دهد. روزى كه در بن بست زندگىگرفتار مى شود و تمام درهاى وسايل عادى به روى خويش بسته مى بيند باز هم اميدواراست ، زيرا او هرگز روان خود را در محصورهعلل طبيعى زندانى نكرده بود و هيچ وقت نيروىلايزال الهى را، كه فوق تمام قدرت هاست ، از خاطر نبرده بود. چنين انسانى در سختترين لحظات و شرايط از عنايت خداوند، استمداد مى كند و در روان او نور اميد هرگزخاموش نمى شود. بزرگترين عامل اطمينان نفس و قوت اراده اتكاى به خداوند است .
(( الا بذكرالله تطمئن القلوب .)) (322)
امتياز مكتب اسلام
واين مخصوص برنامه هاى تربيتى پيغمبران خداست . روش هاى علمى و عملى روانشناسى فقط قادر است مردم را متكى به نفس تربيت كند، ولى برنامه هاى تربيتىاسلام علاوه بر پرورش اعتماد به نفس ، افراد را با ايمان و متكى به خداوند بار مىآورد و اين خود يكى از بزرگترين امتيازات مكتب تربيت روحانى اسلام بر تمام مكاتبتربيتى جهان است .
بدون ترديد، پيغمبران خدا مردان قوى الاراده و متكى به نفس بوده اند، ولى سرچشمهقدرت حيرت انگيز روان آنها اتكاى به خدا بود. موسى بن عمران تنها با نيروى اعتمادبه نفس هرگز نمى توانست در مقابل قدرت عظيم فرعون قد علم كند و يك تنه حكومتظالمانه او را برباد دهد. اتكاى به قدرت نامحدود الهى وى را چنين توانا و نيرومند كرد.
پيغمبر گرامى اسلام داراى محكم ترين شخصيت روحى واستقلال روانى بود، ولى قدرتى كه درآن محيط ناامن و جنايت بار به حضرت محمد صلىالله عليه و آله نيرو بخشيد و در سخت ترين شرايط با اميدوارى و بردبارى درمقابل مشكلات مقاومت نمود و سرانجام پيروز شد، اتكاى به خدا بود.
خداوند در قران شريف برنامه عملرسول اكرم (ص ) را، كه رمز كاميابى و پيشرفت آن حضرت بود، با عبارتى كوتاهبيان فرموده است :
(( وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله .)) (323)
در امور اجتماعى با مسلمين مشورت نما. موقعى كه خط مشى معين شد و در اجراى آن تصميمقاطع گرفتى به خداوند اتكا كن .
مشورت
وظيفه پيغمبر در مقابل مردم . پيشواى گرامى اسلام به امر الهى موظف است در اموراجتماعى و تنظيم نقشه هاى اجتماعى با مردم شور كند و ازتبادل فكر، خط پيشرويهاى مسلمين را تعيين نمايد. در اسلام طفيلى بودن ، سربار مردمشدن ، و خلاصه اتكاى به خلق مذموم است ، ولى به شخصيت مردم احترام كردن ، باطبقات مختلف مؤ دب برخورد نمودن ، با افرادعاقل و فهميده شور كردن پسنديده و ممدوح است .
عزم و تصميم
وظيفه پيغمبر نسبت به خودش . پيشواى اسلام بايد داراى عزم تصميم باشد.در راه انجاموظايف شخصا اقدام كند. روى پاى خود بايستد. از مشكلات نهراسد. با اراده آهنين خود درمقابل تمام موانع مقاومت كند و خلاصه داراى استقلال اراده و عزم ثابت و متكى به نفسباشد.
وظيفه پيغمبر در پيشگاه خداوند. پيغمبر اسلام به امر الهى مؤ ظف است پس از مشاوره بامردم و بعد از تصميم قاطع خود به حضرت حقتوكل نمايد، از قدرت لايزال الهى استمداد كند و اراده نيرومند خود را با اتكاى به خداتقويت نمايد .
تبادل فكر و مشاوره با مردم براى تنظيم برنامه كار و همچنين اتكاى به نفس ، عزم وتصميم و سعى و كوشش براى اجراى برنامه كار، دوعامل بزرگ پيروزى و موفقيت بشر است . قسمتاول و دوم اين آيه شريفه ناظر به اين دو امراست . دانش امروز هم از نظر علمى و روانىبه اين دو اصل توجه كامل دارد، ولى نيروى شكست ناپذير و شعله خاموش نشدنى ، كهمنشاء بزرگترين قدرت روانى و اطمينان نفس است ، موضوع سوم آيه ، يعنى اتكاى بهحق است .اتكاى به حق منزل بالاتر از اتكاى به نفس است و هزاران بار تاءثير روانىاش از قدرت اتكاى به نفس بيشتر است .
در مكاتب روان شناسى جهان ، عالى ترين تربيت براى مردم پرورش اتكاى به نفس استو پس از آن منزلى نيست ، ولى مكتب روحانى اسلام با احياىاستقلال روانى و اتكاى به نفس ، مردم را متكى به قدرتزوال ناپذير خداوند تواناتر مى سازد واين خود يكى از بزرگترين امتيازات تربيتقرآن شريف است .
حياى پسنديده و ناپسند
(( قال الله العظيم فى كتابه :
((يجاوهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم )))) (324)
كم رويى
يكى از صفات مذموم كه ممكن است از كودكى دامنگير انسان شود و تا پايان عمر مانند يكبيمارى مزمن همواره صاحبش را رنج دهد، كم رويى و خجالت كشيدن هاى بى مورد ونابجاست . اين حالت روانى مانند بسيارى از صفات ناپسنديده ، از احساس پستى و عقدهحقارت سرچشمه مى گيرد.
احساس شرمسارى
چه بسيار كودكانى كه در مدرسه با كمال جديت و پشتكاردارىتحصيل كرده و برنامه هاى درسى را به خوبى فرا گرفته اند، ولى در موقع امتحان ،به خصوص در قسمت هاى شفاهى ، به علت ضعف نفس و حجب و حياى بى مورد، دچارانفعال و شرمسارى مى شوند، چنان خود را مى بازند كه گويى آن چه را كه خوانده اندفراموش نموده اند و تمام درس ها از خاطرشان محو شده است ، از دادن جواب عاجز مى مانندو نمره بد مى آورند و در نتيجه از پيشرفت هاى عادى درسال هاى تحصيلى محروم مى شوند.
چه بسيار اطفالى كه بر اثر كم رويى و خجالت كشيدن جرات معاشرت با مردم ندارند،به خود مطمئن نيستند، در خويشتن احساس حقارت مى كنند، از شركت در مجالس و بر خوردبا اشخاص خائفند و در بعضى از مواقع حتى از رفتن برمنزل بستگان و سخن گفتن با آنان نيز احساس ‍ شرمسارى وانفعال مى كنند. گاهى بيمارى كم رويى و ضعف نفس آن چنان در اعماق جان بعضى ازافراد ريشه مى كند و شخصيت آنان را درهم مى شكند كه در بزرگسالى و تا پايان عمرگرفتار آنند و پيوسته از محروميت هاى ناشى از آن رنج مى برند.
عوامل متعددى مى تواند منشا پيدايش خوى كم رويى و خجالت كشيدن در كودكان شود و آنانرا با اين خلق ناپسند بار آورد. قدر جامع تمام آنعلل ، گفتار و رفتار توهين آميز اين و آن نسبت به كودك است .
آسيب روان
طفلى كه از اول زندگى مورد تمسخر و تحقير دگران واقع شده و روانش از ضرباتاهانت آسيب ديده است ، خود را ناچيز و كوچك مى بيند و در خود احساس پستى و حقارت مىكند. چنين كودكى گرفتار حالت انفعال و شرمندگى است و قهرا از آميزش با مردمترسان است .
((ترس و گريز از اجتماع و مظاهر ديگران نظير خجالت و انزواطلبى و غيره بيشترزاييده اين است كه شخص در ايام كودكى يا بلوغ ، مورد نفرت و بيزارى اطرافيان بودهاست علت ديگرى براى آن نمى توان يافت . بدين معنى كه شخص وقتى يا اوقاتى ازطرف ديگران مورد تحقير قرار گرفته و اثر آن همچنان در مخيله او باقى مانده است ، لاجرم در حضور ديگران و در ميان اجتماع نسبت به خود احساس بى ارزشى و حقارت مىنمايد.))(325)
خجالت كشيدن كه در لغت عرب حيا و در زبان فارسى آزرم و شرم گفته مى شود، عبارتاست از احساس انفعال و انكسار روانى به علت ترس از ملامت و سرزنش ديگران .
اين حالت روانى ، يعنى حيا و آزرم ، در مواقع صحيح و بجا، يكى از صفات پسنديدهآدمى است و در موارد نادرست و بيجا، يكى از خلقيات مذموم و پسنديده است .
شرم عاقلانه و احمقانه
(( قال رسول الله صلى الله عليه و آله : الحياء حياء ان ، حياءعقل و حياء حمق . فحياء العقل هو العلم و حياء الحمق هوالجهل .)) (326)
رسول اكرم (ص ) مى فرمود: حيا بر دو قسم است . يكى حياى عقلانى و آن ديگر حياىاحمقانه . حياى عقلانى ناشى از علم و دانش است و حياى احمقانه عبارت ازجهل و نادانى است .
(( الصادق عن آبائه عليهم السلام قال قالرسول الله صلى الله عليه و آله : الحياء على و جهين ، فمنه الضعف و منه قوة و احلام وايمان .)) (327)
امام صادق عليه السلام از رسول اكرم (ص )نقل كرده است كه فرمود: حيا بر دو قسم است . يك قسمش ضعف نفس و زبونى است و قسمديگرش قوت نفس و عقل و ايمان است .
ضعف نفس
در برنامه تربيت كودك ، پدران و مادران عاقل موظفنداطفال خود را طورى پرورش دهند كه از طرفى داراى شرم و حياى عاقلانه باشند، يعنىپر رو و بى حيا تربيت نشوند. و از طرف ديگر مراقبت كنند فرزندان آن ها دچار بيمارىضعف نفس و حياى احمقانه نگردند و در نتيجه كم رو و خجالتى بار نيايند.
براى آن كه شنوندگان گرامى در برنامه تربيت كودك به اين وظيفه مهم توجهفرمايند، و فرزندان خود را منزه از زبونى و كم رويى و متخلق به حيا و قوت نفستربيت كنند، لازم مى دانم درباره اصل حياو فوايد اجتماعى آن و همچنين در اطراف حياىممدوح و حياى مذموم توضيحى به عرض ‍ برسانم .
بعضى از صفات نفسانى مانند حب فرزند يا ترس و نظاير آن ها، مشترك بين حيوانات وانسان است . ولى شرم و حيا يكى از حالات روانى است كه تنها بشر اختصاص دارد و هيچيك از انواع حيوانات در خود احساس شرمساى و حيا نمى كند.
امام صادق (ع ) در توحيد مفضل چنين فرموده است :
(( انظر الان يا مفضل الى ماخص له الانسان دون جميع الحيوان من هذا الخلقالجليل قدره ، العضسم غناوه ، اعنى الحياء.)) (328)
مفضل ، اينك دقت كن در صعى كه خداوند آن را به آدميان اختصاص داده و حيوانات از آن بىبهره اند. آن خوى پر ارج و بزرگ ، آن خلق ارزنده و عظيم و شرم و حياست .
در اين عبارت امام صادق (ع ) تصريح فرموده است كه احساس آزرم و حيا مخصوص بشراست و در حيوانات نيست . دانشمندان امروز هم ، حيا را از صفات مخصوص بشر مى دانند.
((مارك تواين عقيده دارد انسان تنها حيوانى است كه خجالت مى كشد يا حس مى كند كهاحتياج به آن دارد. دكتر فلاسن استاد دانشگاه روچستر در تاييد اين نظريه مى گويد:خجالت كشيدن علامت سلامتى است و در ميان كليه افراد بشر، حتى آن هايى كه برهنهزندگى مى كنند، نيز رايج است . دكتر فلاسن معتقد است آنچه كه موجب مى شود خون بهصورت شخص بيايد نتيجه احساسى است كه بر اثر پنهان داشتن حقيقت به وجود مىآيد.))(329)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation