بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آداب طبّ و پزشکی در اسلام, علامه سید جعفر مرتضى عاملى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     hs~temp -
     TEB00001 -
     TEB00002 -
     TEB00003 -
     TEB00004 -
     TEB00005 -
     TEB00006 -
     TEB00007 -
     TEB00008 -
     TEB00009 -
     TEB00010 -
     TEB00011 -
     TEB00012 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب  
 مقدمه دفتر
 مقدّمه مؤ لف
 ديباچه مترجم
 بخش اوّل : تاريخ پزشكى
 يادآورى :
 فصل اوّل : پزشكى پيش از اسلام
 آغاز پيدايش دانش پزشكى
 رابطه علم پزشكى با سحر و كهانت
 دانش پزشكى در ملل گذشته
 1 - دانش پزشكى در ميان مصريان
 2 - علم پزشكى در ميان كلدانيان ، بابليان ، آشوريان و بنىاسرائيل
 3 - پزشكى نزد هنديان
 4 - پزشكى نزد چينيان
 5 - دانش پزشكى در يونان و روم
 6 - پزشكى و ايرانيان
 دانشگاه جندى شاپور
 7 - پزشكى و عرب پيش از اسلام
 پزشكى جاهلى
 مقام و منزلت پزشكى در دوره جاهليت
 پزشكان عرب در عهد جاهليت
 زنان و پزشكى
 فصل دوّم : پزشكى در دوره اسلامى (قرنهاى اوّل و دوّم هجرى )
 عرب صدر اسلام و پزشكى
 پزشكى در صدر اسلام
 نقش ملل غير مسلمان در نهضت علمى
 پزشكى در قرن اوّل هجرى
 پزشكى در سخنان معصومين (ع )
 مسلمانان و طب
 حركت ترجمه
 پزشكان عصر ترجمه
 شهرت يا واقعيت ؟!
 سير تأ ليف و شكوفايى طب در ميان مسلمانان
 تأ ليفات پزشكى و تأ ثير آنها در نهضت اخير
 پاره اى از نوآوريهاى پزشكى مسلمانان
 نوآوريهاى پزشكى ابن سينا
 داروسازى
 آزمايش داروسازان
 فصل سوّم : پزشكى يكى از مظاهر تمدن
 تحقيقات پزشكى مسلمانان
 امتحان پزشكان
 تخصص در پزشكى
 زنان و پزشكى
 فراوانى پزشكان مسلمان
 خدمات پزشكى و مسلمانان
 فصل چهارم : بيمارستانها
 رازى و تأ سيس بيمارستان
 پاره اى از خصوصيات بيمارستانها
 بيمارستانهاى صحرايى
 بيمارستانهاى اورژانسى
 اولين بيمارستان در اسلام
 جريمه اموى !
 بيمارستانها در قرن اوّل و دوّم هجرى
 بيمارستانها در قرن سوم و پس از آن
 بخش دوّم : اخلاق پزشكى در اسلام
 فصل اوّل : مسؤ وليت پزشكى
 احكام اسلام
 حق تشريع از آن كيست ؟
 گستردگى قوانين اسلام
 طبيعت قوانين اسلام
 فقيه و غير فقيه
 پزشكى و فقيه
 پزشكى در اعتبار شرعى
 اهميت پزشكى در اسلام
 وظيفه پزشك
 پزشك و تجارت
 اجرت پزشك
 پزشكى در دايره تجارت
 زندانى ساختن پزشكان نادان
 ضمانت پزشك نادان
 ضمانت پزشك دانا
 دو روايتى كه ربطى به ضمانت ندارند
 فصل دوّم : دانشجوى رشته پزشكى
 خصوصيات دانشجوى پزشكى
 دانشجو و تجارب پزشكى
 استفاده از معلومات غير مسلمانان
 سوگند اسلامى براى پزشك
 فصل سوّم : پزشك و درمان
 وظايف پزشك
 سرعت در درمان
 مداواى حكّام ستمگر
 فرق نگذاشتن پزشك بين ثروتمند و فقير
 تخصّص پزشك
 1 - مهارت ، امانت و اعتماد
 2 - خيرخواهى ، كوشش و تقوا
 ابعاد و حدود خيرخواهى
 1 - مدارا كردن با بيمار 2 - كار بيمار را به نحو احسن انجام دادن
 روحيه دادن به بيمار
 تقواى چشمى پزشك
 روزه بيمار
 از سفارشهاى اهوازى
 دارو و درمان
 اسراف دارو
 مدت درمان
 فلسفه تجويز دارو براى مريض
 اشتهاى بيمار به غذا
 بيمار را مجبور به راه رفتن نكنيد
 حمل كردن دوا در مسافرت
 عوارض جانبى دارو
 حفظ اسرار پزشكى
 دقت كردن در معاينه بيمار
 ويژگيهاى پزشك ماهر
 پزشك غيرمسلمان
 فصل چهارم : پرستارى و بيمارستان
 بيمارستان و خصوصيات آن
 بيمارستانهاى نمونه
 ويژگيهاى بيمارستان اسلامى
 نگاهى بر آنچه گذشت
 روابط پزشك با پرستار
 پرستار در بيمارستان
 معاينه و پرستارى زن توسط مرد و بالعكس
 اوّل : پيرامون مداواى مرد توسط زن
 دوّم : معالجه و مداواى زن توسط مرد
 نگاه كردن به خنثى
 كالبد شكافى
 فصل پنجم : عيادت بيمار
 فضاى عيادت
 مريض ، دوستانش را از وضع بيمارى خودآگاه كند
 اجازه بيمار براى عيادت
 عيادت مريض مستحب است
 طىّ طريق و عيادت بيمار
 زنان و عيادت بيمار
 عيادت ، هر سه روز يك مرتبه
 عيادت بايد بعد از سه روز باشد
 عيادت سه مرتبه باشد
 اوقات عيادت
 از چه كسى بايد عيادت كرد؟
 عيادت كردن مردها از زنان
 عيادت كردن از بنى هاشم
 عيادت كردن از نزديكان و فاميل
 هديه به بيمار
 بيمار نبايد به عيادت كنندگانش شكايت كند
 نزد بيمار نبايد از بلا و بيمارى پناه جست
 نبايد نزد بيمار زياد نشست
 مهربانى كردن نسبت به مريض
 دعاى بيمار براى عيادت كننده و بالعكس
 دعاى مساكين و فقرا براى مريض
 سؤ ال از مريض در مورد حالش و در مورد آنچه اشتها دارد
 آرزوى سلامتى و صحت
 خوردن در حضور مريض
 بعد از شفا يافتن ، به مريض چه بايد گفت
 بخش سوّم : بهداشت و سلامتى
 توجه :
 فصل اوّل : مقدّمات
 رعايت بهداشت در سطح وسيع
 بحث پيرامون ويژگيهاى اشيا
 دورنماى بحث
 نظافت در تمام ابعاد
 مثالهايى برآنچه گذشت
 فصل دوّم : مسواك و خلال كردن
 يك اشاره
 سؤ ال و جواب
 مسواك كردن
 ديدگاه ائمه معصومين در مورد مسواك
 گروه اوّل :
 طايفه دوّم : مسواك كردن براى وضو و نماز
 منافع مسواك و اوقات و كيفيت آن
 اگر مردم منافع مسواك را مى دانستند
 فوايد مسواك در روايات اهلبيت :
 خلاصه مطالب قبل
 مسواك كردن ، دندانها را سفيد مى كند
 مسواك كردن ، بوى دهان را خوش مى گرداند
 مسواك كردن ، جرم دندان را از بين مى برد
 مسواك كردن ، لثه را تقويت مى كند
 مسواك ، چشم ها را روشنى مى بخشد
 مسواك ، مو را مى روياند
 رابطه مسواك با حالت روحى و عقلى و غير از اينها
 آثار كثيف بودن دهان
 مسواك كردن ، نجات دهنده مى باشد
 مسواك كردن ، اشتها به طعام مى آورد
 خوشبو شدن دهان و فصاحت
 مسواك كردن با ريشه نى و ريحان و غير از اين دو
 مسواك كردن با چوب اراك و مثل آن
 مسواك بايد به طور عرضى زده شود نه طولى
 بعد از مسواك كردن ، مضمضه لازم است
 كمترين و معمولى ترين مسواك
 مسواك كردن با گلاب
 مسواك كردن در حمام
 مسواك در مستراح
 اوقات مسواك كردن و مسواك كردن روزه دار
 زخم شدن لثه
 مسواكهاى مختلف و متعدد
 مسواك كردن و آلودگيهاى خارجى
 مستحب بودن وضو هنگام طعام
 خلال كردن بعد از طعام
 خلال كردن از نظر شرعى
 اقتدا كردن به پيامبر اسلام (ص )
 به حرج و سختى افتادن در ترك خلال
 خلال كردن براى مُحرِم
 فايده هاى خلال
 لازم است آنچه به وسيله خلال خارج مى شود، به بيرون ريخته شود
 مضمضه كردن بعد از خلال
 وسايلى كه استعمال آنها در خلالصحيح نيست
 محافظت كردن از لثه
 خلال براى مهمان
 سخن آخر در اينجا
 سخن پايانى
 فهرست منابع و مآخذ
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم :
(( مَنْ قام عَلى مريضٍ يوماً وليلةً بعثه اللّهُ مع إ براهيمخليل الرَّحمان ، فجاز على الصّراط كالبرق اللاّمع . ))
(1) ترجمه :
((هر كس براى پرستارىِ بيمارى ، يك شبانه روز بر سر پا باشد، خداوند او را باحضرت ابراهيم (عليه السلام) محشور مى گرداند و چون برق درخشنده ، ازپل صراط مى گذرد)).
مقدمه دفتر 
مساءله بهداشت ودرمان ازمسائل بسيار مهمّ، در زندگى جانداران بويژه انسان است .
از اين رو اسلام عزيز كه دينى كامل و همه سونگر مى باشد نيز به آن اهميت داده و براىآن جايگاه خاصّى را در نظر گرفته است .
هر انسان آگاهى كه به متون اسلامى نظر بيفكند، به اشاره هاى فراوانى در زمينه فوقبرخورد مى نمايد كه نشانگر دقت نظر اسلام نسبت به سلامتى جسم و روح انسان است .بنابراين ، شناخت فرامين بهداشتى - درمانى اسلام و به كار بستن آنها انسان را از جسمو روحى توانا برخوردار مى سازد و به آسانى مى تواندمراحل تكامل الى اللّه را طى نمايد.
مجموعه حاضر، برگردان به فارسى كتاب ((آداب الطبيبة ))، تاءليف محقق بزرگوارسيد جعفر مرتضى حسينى عاملى است كه رفتار و اخلاق پزشكى در اسلام را مورد بحث وكنكاش قرار داده ، اميد آنكه قابل استفاده و مفيد واقع شود.
اين دفتر، پس از ويرايش و اصلاحاتى چند، آن را به علاقه مندان عرضه مى نمايد و جزرضاى خدا هدفى را دنبال نمى كند.
در خاتمه ، از خوانندگان محترم تقاضا داريم چنانچه انتقاد يا پيشنهادى دارند، به آدرس: قم ، دفتر انتشارات اسلامى ، صندوق پستى 749، بخش فارسىارسال دارند. با تشكر فراوان .
دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم
مقدّمه مؤ لف 
((الحمدللّه ربّالعالمين والصّلاة والسّلام على خيرخلقه اجمعين ، محمَّدوآله الطيبين الطاهرين. واللعنة على اعدائهم اجمعين من الاولين والا خرين الى قيام يوم الدين )).
و بعد ...
در جمهورى اسلامى ايران ، در بعضى از زمينه ها اين نياز احساس شد كه درباره ((آداب طبو پزشكى از نظر اسلام )) كتابى نوشته شود و پيرامون تاريخ طب و نهضت جهانىاسلام در اين زمينه و... نظرى بيفكند.
پس از آنكه ، برادر عزيز و بزرگوارم ((حضرت آيت اللّه آقاى شيخ على احمدى ميانجى(مدظله ).)) درخواست نمود تا كتابى در اين زمينه به رشته تحرير درآورم .
به رغم اينكه من براى انجام اين مهم مناسب نبودم ، به ويژه اينكه در پرداختن به آداب طبو مسايل ديگر، به ناچار بايد به موضوعات جديد و نوى كه ديگران آن را بحث نكردهاند، پرداخته شود، با وصف حال ، امتثال امر نمودم و از اعتمادى كه ايشان نسبت به من دارد،سپاسگزارم .
اميدوارم خداوند متعال ، آنچه را نگاشتم سودمند گرداند و آن را فقط در راه خودش ، خالصگرداند.
جعفرمرتضى حسينى عاملى 18 جمادى الاولىسال 1402 ه‍ .
ديباچه مترجم 
((طب )) و اهميّت طبابت از ديرباز و حتّى در صدر اسلام مورد توجّه بوده و دين اسلام نيزعلوم پزشكى را ارج نهاده و براى آن اهميّت فوق العاده اىقايل شده است .
تاريخ طب و پزشكى ، فراز و نشيب هاى فراوانى داشته و دارد. ملتهاى مختلف در پيشبردو تكامل علوم پزشكى سهم و نقش بسزايى ايفا نموده اند؛ امّا هيچ ملتى به اندازه امّتاسلام به آن توجّه و عنايت ننموده است .
در پيشينه طب در اسلام ، شخصيتهاى بارزى پا به عرصه وجود نهاده و درخشيده اند؛بزرگانى چون ابوعلى سينا، فارابى و ديگران كه به سهم خود، تلاش و مجاهدت هاىفراوانى در بهبود وضع پزشكى و پيشرفت آن نموده اند.
تاريخ ، گواه اين مطلب است كه اسلام و رجال ممتاز اسلامى ، خدماتقابل توجه بسيارى به علوم پزشكى كرده اند تا جايى كه مدعى امروز، يعنى غرب تاچندى پيش در دانشگاههاى خود كتب پزشكى مسلمانان را تدريس مى نمود.
كتب مسلمانان در علوم پزشكى ، رقمى شايان ذكر است كه نويسندگان آنها هر كدام بهنوبه خود و در حدّ توان ، در اين زمينه قلم فرسايى نموده و اين علم را رونق بخشيده اندكه الحقّ قابل تحسين و تقدير است .
كتابى كه پيش رو داريد، حاصل تلاش انديشمند مجاهد و خستگى ناپذير، علاّمه جعفرمرتضى عاملى است كه با توجّه به نياز كنونى جوامع بشرى ، به رشته تحرير درآمدهو همچنين خدمتى بزرگ به امّت اسلامى انجام داده است .
محقّق برجسته اين كتاب ، براى غنا بخشيدن به نوشتار خود، بالغ بر 146 منبع معتبربه عنوان خميرمايه اين نوشته قرار داده و به آنها استناد نموده است .
سير مباحث استاد در اين كتاب بدين قرار است : تاريخ طب ، پرتوى از اخلاق طبى دراسلام ، پيشگيرى و بهداشت و... كه در مباحث مطرح شده مى توان بسيارمستدل ، شمّه اى از سير طبّ و طبابت و از تاريخ آن در اسلام آگاه شد.
قابل توجّه اينكه : علوم پزشكى در عصر حاضر، پيشرفتقابل ملاحظه اى نموده و اين پيشرفت ، قابل انكار نيست و طبق مدارك معتبر مذكور در اينكتاب ، مى توان اين نتيجه را به دست آورد كه : نقش اسلام در اين پيشرفت نقشى اساسىو غيرقابل انكار مى باشد.
پايه گذارى مراكز درمانى و تاءسيس دانشگاه هاى پزشكى به دست مسلمانان ، گواه اينحقيقت مى باشد.
كتاب حاضر از عنوان ((الا داب الطبيّه في الاسلام )) به پارسى ترجمه و نام آن ((آدابطب و پزشكى در اسلام )) برگزيده شده است كه اميد دارم براى حقير، در (يَوْمَ لا يَنْفَعُمالٌ وَلا بَنُون ...) باقيات صالحاتى باشد. (وَالْباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبّكَثَوابا وَخَيْرٌ اَمَلا).(2)
وَالْعاقِبَةُ لاَِهْلِ التَّقْوى قم - لطيف راشدى
بخش اوّل : تاريخ پزشكى 
يادآورى : 
ما چنين مى انديشيم كه : براى ثبت رويدادها بايد تاريخ هجرى پيامبر(ص ) بنيانگذار آناست و واقعه هاى تاريخى اسلامى با آن نوشته شده ملاك قرار گيرد و درمحل مناسبش با بيان دليل -در غير اين كتاب مطلب را ثابت نموده ايم ؛ اما با اين وصفپاره اى از موارد كه نقل قول بوده همان تاريخ ميلادى را به كار برده ايم چرا كه تغييرگفته ديگران حق ما نيست ، پس دقت كنيد.
با تشكر
فصل اوّل : پزشكى پيش از اسلام 
آغاز پيدايش دانش پزشكى  
در اينكه دانش پزشكى كجا و چگونه آغاز شده ، ميان مورخان گفتگوست . برخى برآنندكه ساحران و جادوگران ((يمن )) و بعضى گويند ساحران و مغان ((ايرانى ))، علمپزشكى را پايه ريزى كرده اند. عده اى ديگر براين باورند كه نخستين پايه گذاراندانش پزشكى ، ((مصريان )) بوده اند. پاره اى ديگر ((هنديان )) يا ((يونانيان باستان)) و يا ((كلدانيان )) را بانيان دانش پزشكى پنداشته اند. و به كلدانيان منتسب است كهبيماران خويش را در كوچه ها و گذرگاهها مى نهاده اند به اين اميد كه كسى او را ببيندكه خود پيشتر به اين بيمارى دچار شده و شفا يافته است ، در نتيجه او را مدد نمايد.آنان اعلاميه اى حاكى از اين قصه ، بر الواحى نوشته و درهياكل خويش مى آويخته اند. از اين روست كه پزشكى نزد آنان ، در زمرهاعمال خاصّ كاهنان بوده است .(3)
لكن ((ابن ابى اصيبعه )) بر آن است كه : نمى توان اختراع اين دانش را به اقليم يامملكتى معين و يا ملتى خاص نسبت داد؛ زيرا چه بسا ملتى كه اكنون منقرض شده و بديندانش مجهز بوده است و امروز اثرى از آن به جاى نمانده باشد و پس ‍ از مدتى ، اين علمدر ملتى ديگر ظهور يافته ، ولى نزد آنان رو به انحطاط گذاشته و فراموش شده استو سپس از طريق اين ملت ، به ملتى ديگر سرايت كرده و در ميانشان ظهور يافته و از اينرو، اختراع و اكتشاف اين دانش به اينان نسبت داده شده است .(4)
نظريه ديگرى نيز هست كه مبدأ فن پزشكى ، ((وحى و الهام )) است . شيخ مفيد(ره )گويد: ((پزشكى ، دانشى است صحيح و وجودش به اثبات رسيده و طريقنيل به اين دانش ، ((وحى )) است . اين علم را علما از انبيا اخذ نموده اند، چرا كه طريقىبراى دست يافتن به حقيقت بيمارى نيست جز طريق سمع ، و راهى براىنيل به معرفت دارو نمى باشد جز به توفيق ...)).(5)
البته در تأ ييد اين رأ ى ، دلايل و شواهدى آورده اند كهمجال ذكرشان نيست و براى اطلاع از آنها مى توان به منابع مربوطه مراجعه كرد.(6)
ولى به اعتقاد ما سابقه طب به زمانى برمى گردد كه انسان بر كره خاكى پاى نهادهاست از همان زمان ، انسان درد و بيمارى را در فراروى خود مشاهده كرده و بهفضل الهام الهى ، به شناخت بسيارى از وسايلى كه به نوعى داروى درد او بود، موفقگشت ؛ چنانكه مى توان ملاحظه كرد كه بسيارى از روشهاى درمانى اگر چه -چنانكهشيخ مفيد بر آن است از طريق ارشاد و راهنماييهاى پيامبران بر انسان معلوم گشته اند،لكن همه آنها چنين نبوده اند، بلكه از طريق تجربه ، تصادف و انديشه بعد از آگاهىبر طبايع اشيا آن چنان كه ملموس و روشن است هم بوده است . هر چند ((ابن ابى اصيبعه ))در آغاز بحثش از دشوارى انتخاب راءيى در اين زمينه سخن گفته است اما چنين احساس مىشود او به نظريه مذكور گرايش دارد.(7)
رابطه علم پزشكى با سحر و كهانت  
محققى كه در تحقيق خويش به تاريخ ملل مراجعه مى كند، خواهد يافت كه ميان پزشكى وسحر، رابطه اى تنگاتنگ و محكم وجود دارد. چرا كه آنان بيماران خود را با سحر و جادومعالجه مى كرده اند. شخص جادوگر، نزدشان ، پزشكى بوده است كه به نيروى جادوىخويش ، بيمار را معالجه و درمان مى كرده ؛ چنانكه كاهنان نيز بيماران را اين چنين درمان مىكرده اند.
البته اينان به واسطه تضرع و توسل در برابر الهه خود، شفاى بيمار را مى جستهاند. از اين رو، علم پزشكى از جمله علوم اختصاصى كاهنان در اين دوره ها بوده است .(8)
پيش از اين ، اشاره شد كه بسيارى از محققين ، اختراع اين دانش را به كاهنانبابل ، ايران ، يمن و غير آن نسبت داده اند. و در بحثهاى آينده شواهدى خواهيم آورد كهبراين حقيقت اشاره دارند .
دانش پزشكى در ملل گذشته  
در اينجا بد نيست نظرى گذرا به وضعيت دانش پزشكى در ميانملل گذشته بيندازيم . البته ، اگر چه نمى توان ميان نوع معالجات ، درمانها وفعاليتهاى پزشكى كه در اين ملل رايج بوده ، تفاوت چندانىقايل شد، لكن بر آنيم تا ويژگيهاى خاص هر قوم را كه در برابر اين دانش داشته اند،به قدر ممكن بيان نماييم .
1 - دانش پزشكى در ميان مصريان 
افسون و جادو، اساس طب مصر باستان است . به اعتقاد آنان بيماريها، منشأ الهى داشته ،از اين رو، شفا و خلاصى از آنها نيز جز باتوسل به الهه ها حاصل نمى شود. در نتيجه ، به كاهنان - مقرّبان الهه ها -متوسل مى شدند.(9)
نخستين پزشك مصرى كه به نام او را شناخته اند، ((ايمحوتب ))(10) است كه در حدودقرن سى ام پيش از ميلاد مى زيسته است .(11)
هفت ورق از جنس پاپيروس يافت شده است كه بعضى از آنها در قرن شانزدهم يا هفدهم وبعضى در دو هزار سال پيش از ميلاد كتابت شده اند . در اين اوراق ، مطالبى آمده كهبعضاً با دانش پزشكى مرتبط است .(12)
((وجدى )) ذكر مى كند كه معروف است يكى از فراعنه مصر -يعنى نيتى بن مينيس كتابىدر علم تشريح نوشته است . و نيز ((نيخوروفس )) پادشاه كه ازنسل سوم فراعنه مصر است ، به تأ ليف رساله اى در پزشكى ، شهرت دارد؛ چنانكه((داريوش )) و ((دارا)) دو پادشاه ايران ، در قصرهاى خويش پزشكانى مصرى داشته اند.((وجدى )) گويد : ((اطباى مصرى ، داراى امتيازات ويژه اى بوده اند؛ مثلاً بعضى از آناندر دربار مشغول بوده و مردم به جاى مزد به آنان هدايايى تقديم مى كرده اند و بعضىاز آنان مُزد ماهيانه دريافت مى نموده اند؛ از اين رو مردم بدون آنكه مزدى به آنان دهند، ازآنان بهره مى جسته اند)).(13)
2 - علم پزشكى در ميان كلدانيان ، بابليان ، آشوريان و بنىاسرائيل
پزشكان كلدانى ، در زمره جادوگران بوده اند. آنان بيشتر بيماران خويش را با جادودرمان كرده و از بعضى گياهان نيز بهره مى جسته اند . در نظر كلدانيان ، منشأ همهبيماريها به ارواح خبيثه باز مى گشته است .
آشوريان و بابليان نيز به طور عموم در معالجات خويش ، بر وِرد، سحر و جادو تكيهداشته اند. آشوريان از آثار مكتوب بابليان كه در كتابخانه پادشاه ((آشور بنىپال ))(14) موجود بوده است و در حال حاضر در موزه انگلستان نگهدارى مى شود، سودمى برده اند. دوره حكومت اين پادشاه ، به قرن هفتم پيش از ميلاد باز مى گردد .
پيشتر گذشت كه كاهنان بابل ، بيماران خويش را در كوچه ها و معابر عمومى مىگذاشته اند تا شايد شخصى كه پيش از آن ، خود به آن بيمارى مبتلا شده و شفا يافتهاست ، او را ببيند و راه درمان را بدو بياموزد .
در قانون حمورابى (15) آشورى ، پادشاهى كه در قرن دهم پيش از ميلاد حكمرانى مىكرده است ، موادى قانونى مربوط به جراحى (16) مشاهده شده است .
دانش پزشكى در قوم بنى اسرائيل ، در اختيار بزرگان دين بوده است . در كتاب((تلمود)) نيز مطالبى يافت مى شود كه با علم پزشكى مرتبط است .(17)
لكن بايددانست كتاب تلمود، چندان قديمى نيست كه وجود مطالب پزشكى در آن ، حاكى ازنبوغ خاص بنى اسرائيل در علم پزشكى باشد، بلكه تاريخ اين كتاب به زمانى بازمى گردد كه دانش مورد نظر، راه فراوانى را در بسيارى از مسائلش طى كرده است .
3 - پزشكى نزد هنديان 
پزشكى هنديان نيز بر سحر و افسون مبتنى بوده است . در كتابى موسوم به ((ريگودا))،(18) از ويژگيهاى بسيارى از گياهان و نيز ادعيه اى كه در درمان بيماريها مورداستفاده است ، سخن رفته و ((دانش پزشكى )) در هند، به دست ((برهمنان )) بوده است .يونانيان در روزهاى شكوفايى تمدنشان دريافتند كه پزشكى هندى بسى پيشرفتهتر از طب يونانى است ، لكن به تفصيل بيان نكرده اند كه اين پيشرفت چگونه بودهاست . ((بقراط)) از بسيارى از روشهاى درمانى هنديان سخن گفته و ((تيوفراست ))، ازگياهانى دارويى ياد كرده كه از آنان اخذ نموده است .(19)
4 - پزشكى نزد چينيان 
((وجدى )) ذكر كرده است چينيان براين گمانند كه از زمان سه هزارسال پيش از ميلاد، داراى مزارعى براى كشت گياهان دارويى بوده اند. آنان كتابى (تأليف شده در حوالى سال 2600 ق .م .) را در دانش پزشكى به پادشاهى به نام ((هوانجتى )) نسبت مى دهند كه اين كتاب هم اكنون نيز نزد آنان موجود است .
اروپائيان در دانش پزشكى خويش ، از اين كتاب بهره جسته اند. و بعضى گفته اند كهدانشمند معروف ((بوردو)) مباحث خويش در نبض را از كتب چينى بر گرفته است .
دانش پزشكى ، در ميان مصريان ، مهمترين دانشى بود كه آنان بداناشتغال داشته اند و كتاب چينيان ، موسوم به ((بنتاو)) گنج دانش پزشكى به شمار مىآيد. در اين كتاب ، 1100 اصل موجود است كه به درمان و معالجه مى پردازد .
طبابت نزد چينيان ، فنى بوده كه هر كس - از هر طبقه اى - مى توانسته به آموختن آن همتگمارد . مدارس پزشكى در اين كشور تا قرن دهم به وفور موجود بوده است ، لكن پساز مدتى همگى جز مدرسه اى در پايتخت ، به تعطيلى گراييد.(20)
5 - دانش پزشكى در يونان و روم 
در كتاب ((الياذه )) نوشته ((هوميروس )) اشاراتى بسيار بر معلومات پزشكى ، بهخصوص جرّاحى هست .(21) پزشكى ، پيش از عصر ((بقراط)) در يونان موجود بودهاست ؛ زيرا ((بقراط)) درنوشته هايش ازتاءليفات وكتابهاى سابق برخود،نقل و اقتباس مى كند. لكن ((بقراط)) اين دانش را ازخرافات-مثل شعبده وعقايدمربوط به ارواح جدا كرده و در اين كار جزبه واسطه اعتماد برغناى علمپزشكى پيش ازخود، به موفقيت دست نيافته است .(22)
همچنين ((وجدى )) متذكر مى شود كه : كتابهاى مربوط به دوره پيش از بقراط هم اكنون ازميان رفته اند و كتابى قديمى تر از آثار او در دست نيست .
پزشكى ، نزد آنان دانشى سحرى و متكى بر افسون و ورد بوده است . سپس چون نوبتبه ظهور فلاسفه اى چون ((انكزيماندوا، بارفيد، هيراقليت )) و جز او رسيد، آنان درباره ادويه ، اغذيه ، بيماريها و مانند آن ، به بحث پرداختند. بالا خره ((دوره فيثاغورس)) رسيد و او به دانش پزشكى پرداخت و كتاب((امبيدوكل )) را در باره جنين و حواس و وراثت و زاد و ولد به رشته تحرير در آورد .
بدينسان ، دانش پزشكى رو به ترقى نهاد و ((بطلميوس ))اوّل و دوّم ، دو پادشاه مصر، در اسكندريه دست به تأ سيس مدرسه پزشكى زدند. از اينمدرسه ((جالينوس )) كه در قرن ششم قبل از هجرت مى زيسته ، ظهور يافت .
پزشكى رومى بر خرافات و اوهام مبتنى بود. در واقع ، يونانيان بودند كه اين دانش رااز مدرسه اسكندريه - كه به گفته بعضى (23) تا اواخر قرناوّل هجرى به كار خود ادامه مى داده - به روميان رسانيدند. شايد نخستين پزشك يونانى((اركاجانوس بن ليزانياس )) باشد كه سال 192قبل از ميلاد به روم درآمد. اما او در اثر بعضى از عملهاى جراحى اش موقعيت خويش ‍ را ازدست داد، ولى پس از مدتى دانش طب مجدداً به وسيله دانشمندان يونانى كه دستى مؤ ثردر نشر آن داشته اند، بدين خطه راه يافت .(24)
6 - پزشكى و ايرانيان 
پيش از اين گذشت كه بعضى برآنند كه مُغان ايرانى ، واضع علم پزشكى مى باشند.((وجدى )) گويد: ((طب در ميان ايرانيان عبارت بوده از آميخته اى از جادو و ورد و اندكى ازمبادى پزشكى علمى )). تاريخ پزشكى در ايران به قرن چهارم پيش از ميلاد باز مىگردد. اصول اوّليه اين علم ، در كتاب زند تفسير اوستاى مقدسشان در فصلى معنون به((ونديداد)) و به خصوص در جايى تحت عنوان ((ورجاوند)) - كه از نظر تاريخى مربوطبه دوره پس از متون مقدس ‍ ((ودايى )) هندى است - باز مى گردد.(25)
شايد بتوان گفت كه نتيجه آنچه گذشت در سخن ((جورج سارتون )) است كه مى گويد:((مى توانيم بگوييم كه بخش بزرگى از معارف پزشكى به هزاره سوم پيش از ميلادباز مى گردد)).(26)
در اينجا، مناسب است به جهت اهميتى كه ((دانشگاه جندى شاپور)) در نهضت اسلامى داشتهاست ، نگاهى گذرا بدان بيفكنيم .
دانشگاه جندى شاپور 
شهر ((جندى شاپور)) در جايى ميان ((شوشتر)) و خرابه هاى ((شوش )) واقع در((خوزستان )) قرار دارد.(27) از سخن ((قفطى )) چنين بر مى آيد دانشگاه جندى شاپور،از مراكز پزشكى معروف در عهد شاپور اوّل بوده است كه دانش طب از طريق روم بدانجاانتقال يافته است .(28)
بعضى احتمال داده اند كه مدرسه پزشكى از دوره پيش از قرون چهارم يا پنجم ميلادى ،در دانشگاه فوق وجود داشته است .(29)
((قفطى )) گويد: ((پس از آنكه تعدادى از طبيب ها با دختر پادشاهان به آنجامنتقل شدند شروع كردند نوسالان را تعليم نمودن . و همواره كار طبابت در آنجا روز بهروز گسترش يافت تا اكثر آنجا در صناعت ، فايق و سرآمد گشتند. جماعتى از ايشان روشخود را بر طريقه يونانيين و هند، ترجيح مى دادند چرا كه آنان خوبيهاى هر گروهى راگرفته و با افزودن روشهاى جديد بر آنها، آن راتكامل بخشيدند و به صورت دستورات ، قوانين و كتابهاى برخوردار از مطالب ارزندهمرتب نمودند. تا در سال بيستم از مُلك كسرى ، پزشكان جندى شاپور به امر مَلِك جمعشدند و ميان ايشان سؤ الها، جوابها و مناظراتى واقع شد و سخن هر كس را ثبت و ضبطنمودند و واسطه آن مجلس ، ((جبرئيل درستباد)) نام داشت ؛ زيرا او طبيب خاص كسرى بود.و بعد از وى ، ((سوفسطائى )) و اصحاب او و ديگر ((يوحنا)) و جماعت او بودند. و ميانايشان مسايل و تعريفات بسيار گذشت ؛ چنانكه مطالعه كننده آن چون تأمل نمايد هرآينه استدلال بر كمال فضل و كثرت علم ايشان خواهد كرد)).(30)
و گويند : خسرو انوشيروان ، ((برزويه )) طبيب و رئيس امور پزشكى جندى شاپور رابا هيأ تى ويژه به ممالك مختلف گسيل داشت تا كتب پزشكى را جمع آورى كند.(31)
و بعضى برآنند كه طب جندى شاپور، آميخته اى از طب يونان ، هند، ايران و مدرسه مروبوده است .(32)
7 - پزشكى و عرب پيش از اسلام 
پيش از شروع بحث ، بايد اشاره كنيم كه ما به عمد در اين بخش باتفصيل بيشترى بحث نموده ايم تا وضعيت حاكم در منطقه ظهور دين اسلام آشكار گردد؛دينى كه -چنانكه خواهيم ديد بزرگترين انقلاب فرهنگى و انسانى كه تاريخ به ياددارد و جهان پزشكى در سايه آن به پيشرفتى شگفت انگيز و افسانه اى دست يافت ،به راه انداخت .
((وجدى )) در باره علم پزشكى در عرب گويد: ((اين دانش ، از يونان و هند اقتباس شده وقوم عرب جز آنچه متعلق به تركيبات داروئى است ، چيزى بر آن نيفزود)).(33)
اگر مراد ((وجدى )) از سخن فوق ، پزشكى عرب در دوره پيش از اسلام باشد، شايدبتوان آن را سخن وجيه دانست - اگر چه ترجيح مى دهيم پزشكى عرب پيش از اسلام راتنها نتيجه تجارب محدود شخصى ، يا مأ خوذ از پزشكان جندى شاپور و يا هر يك ازممالك همسايه ديگر فرض نماييم - ولى اگر مراد وى پزشكى پس از ظهور اسلام است ،بى شك اين سخنى است نادرست ، چنانكه در آينده خواهيم ديد. البته اين كه مراد او وجهدوّم است با اين سخن او تاءييد مى شود: ((اين دانش ، پيش از اسلام به واسطه سوريانبدانان منتقل شده بود)).(34)
بنابر اين ، ظاهراً ((وجدى )) تحت تأ ثير گزافه گوييهاى مستشرقين بوده كه هموارهبرآنند تا نقش ملتهاى پيش از اسلام را بزرگ و پر اهميت جلوه دهند تا به هدف تحقيرعظمت نهضت اسلامى در ابعاد مختلف ، دست يابند و البته اينعمل نيز براى اهداف حقير ديگرى است كه بر كسى پوشيده نيست .
به هر حال ، مطالعه علوم و معارف پزشكى نهضت اسلامى ، بهتريندليل بر نادرستى اين ادعاست . و بزودى اشاراتى بر اين حقيقت خواهيم كرد .
((دكتر فيليپ حتى )) مى گويد: ((پزشكى علمى عرب ، از پزشكى سورى فارسى نشأت گرفته كه آن هم به نوبه خود بر پايه پزشكى يونانى مبتنى است . و پيشتراشاره كرديم كه پزشكى يونانى خود از طب سنتىمعمول در ميان مردم - كه در خاورميانه معروف بوده - و خصوصاً پزشكى مصرى بسياراستفاده برده است )).(35)
ولى آنچه ما اندكى پيش از اين ذكر نموديم در اين زمينه دقيقتر است ؛ زيرا دانش طب ميانهمه ملتها، با سطوحى مختلف و دگرگون ، موجود بوده است . جندى شاپور موفق گشتتا بخش اعظم نتايج حاصل از تجربه هاى ملل سابق را در خود جاى دهد. سپسماحصل آن را به ملل ديگر كه بدان نيازمند بودند، صادر كرد . البته قوم عرب ، ازملتهايى ديگر نيز - چون سوريان و جز آن كه در اطراف آنان بودند - در اين زمينه اخذنموده ، آن را به دانستنيهاى پزشكى اى كه از كلدانيان و ديگران آموخته ، يا نتيجهتجربه خود آنان بود - اگر چه بسيار اندك مى نمود - اضافه كردند .
انتقال پزشكى به دانشگاه جندى شاپور، از طريق روميان بوده كه معارف خويش راازيونانيان اخذكرده بودندواين علم رايونانيان ،ازمدرسه اسكندريه به روميانمنتقل كردند.
پزشكى جاهلى  
گويند: معالجات ودرمانهاى دوره جاهليت ، تنها براستفاده ازبعضى گياهان وعسل و يا بعضى مواد ديگر مبتنى بوده است . بعضى داروها را مى نوشيدند و از بعضىبه صورت استعمال خارجى بهره مى بردند. همچنين ازحجامت ورگ زنى وداغ وقطعاعضابا چاقوى داغ شده درآتش نيز استفاده مى كردند. البته اين افزون بر درمانهايىبوده كه با دعا و ورد و جادو به انجام مى رسانيدند و به وسيله آنها جن و ارواح خبيثه رادور مى ساختند.
و بعضى ديگر گويند : ((آنان زخمهاى متعفن و دملهاى خود را با موادى ضد عفونى مىكرده و بيماريهاى مُسرى را با سنگ بهداشتى و مجروحان را با بستن و باندپيچى كردن، معالجه مى نموده اند)).(36)
دكتر ((جواد على )) مى گويد: ((وهمچنين عرب جاهلى روش از ميان بردن و پوشانيدنبعضى عيوب و يا صدماتى را كه به وسيلهوسايل صنعتى بر بدن وارد مى شد، آموخته بودند . دندان را به واسطه تكه اى طلا درجاى خود محكم مى كردند و اين كار را به اين وسيله انجام مى دادند كه با طلا، سيمىساخته و دندانها را به يكديگر مرتبط مى ساختند و يا قطعه اى طلا به جاى دندانافتاده ، مى كاشتند.(37) و آنان براى كسانى كه بينى شان قطع شده بود، بينى اىاز طلا مى ساختند - چنانكه از عرفجة بن اسعد(38) نقل است كه بينى اى از طلا براى خود ساخت (39) - بينى او در جنگ طلاب در زمان جاهليتقطع شده بود)).
شايد بتوان گفت كه قضيه ياد شده ، از حقايق تاريخى مسلّم است ، چنانكه اين حقيقت بامراجعه به كتابهاى روايى و تاريخى ، آشكار مى گردد.(40) اگر چه بعضى اصلاًبه ربط ميان اين ماجرا و پزشكى معتقد نيستند، بلكه آن را مربوط به فن طلاسازى مىدانند، ولى به هر حال اين ماجرا حاكى از توجه و پيشرفت مردم آن دوران است كه به چنينفكرى افتادند تا اين عيوب را بپوشانند و يا محو سازند .
عرب جاهلى ، با دامپزشكى نيز آشنا بودند . حيوانات را به وسيله داغ كردن با آتش وشتر را چون به نوعى زخم دچار مى شد، با شكافتن كوهانش معالجه مى كردند. و چنانكهگفته اند، ((عاص بن وائل )) دامپزشك بوده است .(41) آنان رحم ماديان و يا شتر ماده رااز نطفه پاك مى كردند و جنين را از شكم اسب يا شتر خارج مى ساختند و از اين كار باكلمه ((مسى )) تعبير مى نمودند.(42)
بيماريهايى كه آنان مى شناختند و گياهانى كه به كار مى بردند، بسيار فراوان است وما در اينجا در صدد نام بردن و شمارش آنها نيستيم .
((اسعد على )) در كتابش ((المفصل فى تاريخ العربقبل الاسلام )) دسته اى از اين بيماريها و نيز روش درمان آنها را ذكر كرده است طالبينبه اين كتاب مراجعه كنند.
مناسب ذكر است كه روش مذكور، طبابت در شهرها بود اما صحرانشينان از بزرگان وپيره زنها در امر طبابت پيروى مى كردند.
مقام و منزلت پزشكى در دوره جاهليت  
از ((ابوحاتم )) نقل است كه گفته : ((زهير بن جناب را ده خصلت بود كه در غير او ازمعاصرانش نبود : او آقا، شريف ، خطيب و شاعر قومش و فرستاده آنان به سوى پادشاهانو طبيبشان بود - و البته طبابت در نزد آنان شريف بود - و حازى (يعنى كاهن ) آنان ودلاورشان بود و او را در ميانشان خانه و منزلى بود و بدو اعتقاد داشتند)).(43)
پزشكان عرب در عهد جاهليت  
پيش ازظهوراسلام ، عرب راعلاقه وميلى به سوى دانش پزشكى نبود، ازاين رو، آنانداراى فرهنگ پزشكى اى كه قابل ذكر باشد، نبودند . البته چند پزشكى در ميان آنانبه چشم مى خورد، ولى همانان نيز چندان نبوغ چشمگيرى نداشتند. همچنين ابداع و نوآورىاى نيز كه در اين مجال بتوان نامى از آن برد، از آناننقل نگشته است . اسامى تعدادى ازاين پزشكان كه تادوره پس ازظهوراسلام همچنان زندهبوده اندازقرارذيل است :
1 - ((ابن حذيم )) .
از قبيله ((تيم الرباب )). بعضى گمان كرده اند كه او برترين پزشك عرب بوده تاجايى كه در ضرب المثلى گويند: ((أ طب فى الكى من ابن حذيم )).(44)
چنانكه مشهود است ، اين جمله گواه است بر اينكه وى بيش از آنكه در استفاده از درمانهاىديگرى كه معروف بوده است ، شهرت داشته باشد، به روش درمانى داغ كردن (الكى )نيز شهرت داشته است . البته شواهدى كه بر مهارت او در ساير رشته ها و فنون طبدلالت كند، در دست نيست .
2 - ((حارث بن كلدة بن عمرو بن علاج )) .
ابو عمر گويد : وى در ابتداى ظهور اسلام وفات يافت و اسلام آوردنش صحيح نيست . علمپزشكى را از مردى جندى شاپورى بياموخت . و گويند كه او سعد بن ابى وقاص را بهامر پيامبر(صلى الله عليه و آله ) درمان كرد و يا اينكه سعد پس از آنكه پيامبر امرفرمود كه نزد حارث رود، خود بدو مراجعه نمود.(45)
و بعضى گويند : پيامبر، هر آن كس را كه بيمار مى شد، امر مى فرمود كه نزد وى رود واز او در باره بيمارى خويش ‍ بپرسد.(46)
بدو نسبت داده اند كه مكاتبه اى درباره علم پزشكى با ((كسرى )) داشته است و شايدحارث ، همان كسى است كه ((ابن ابى اصيبعه )) و ((ابن عبد ربه )) و ديگران از او يادكرده اند.
3 - ((نضر بن حارث بن كلدة بن عبدالمناف بن عبدالدار)) .
گويند : وى به شهرهاى مختلف سفر كرده و دانشمندانى را ملاقات نموده است و بعضىذكر كرده اند كه او در علم طب داراى دانش و معرفتى بوده است .(47)
4 - ((ابن ابى رمثه )) .
گويد : وى پزشكى بوده در عهد رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) كه بهعمل جراحى دست زده و به فن جراحى پرداخته است .
5 - ((شمردل بن قباب )) .
اهل نجران گويد : وى به دست پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مسلمان گشت و سخنانى ازاو با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نقل شده است كه در باره پى گيرى طبابت مىباشد .
6 - ((ضماد بن ثعلبه )) .
وى - چنانكه گفته اند - در عهد جاهليت ، با پيامبر(صلى الله عليه و آله ) دوست بوده است. او به پزشكى مشغول و در جستجوى علم بوده و بيماريهاى مربوط به ((نفخ )) رامعالجه مى كرده است .(48)
7 - ((زهير بن جناب )) .
وى طبيب قوم خويش بوده كه پيش از اين ذكرش گذشت .
8 - ((وثمة )) .
او يكى از افراد قبيله ((أ نمار)) است كه در زمانرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به پزشكىمشغول بوده است .
9 - ((عباديون )) .
نيز معروف به پزشكى بوده اند . و شايد - چنانكه گفته اند - اين بهدليل وجود عاملى بوده كه آنان را يارى مى كرده است .(49)
زنان و پزشكى  
گويند بعضى زنان كه به درك اسلام نايل گشتند، به مداواى مجروحان و پرستارىبيماران مى پرداخته اند. ولى به اعتقاد ما عملى كه آنان انجام مى داده اند، به پرستارىنزديكتر بوده است تا به پزشكى .
در بخش دوّم كتاب ، نام تنى چند از آنان كه در زمان پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مىزيسته اند، ذكر خواهيم كرد و نيز در بخش پنجم كتاب ، جايى كه درباره پرستارى زناز مرد است ، سخن خواهيم راند.

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation