بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آداب طبّ و پزشکی در اسلام, علامه سید جعفر مرتضى عاملى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     hs~temp -
     TEB00001 -
     TEB00002 -
     TEB00003 -
     TEB00004 -
     TEB00005 -
     TEB00006 -
     TEB00007 -
     TEB00008 -
     TEB00009 -
     TEB00010 -
     TEB00011 -
     TEB00012 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

فصل چهارم : بيمارستانها 
رازى و تأ سيس بيمارستان  
((گوستاولوبون )) مى گويد : ((بيمارستانهاى اسلامى ، درست مطابق بااصول بهداشتى ساخته مى شد و آنها بهترين بيمارستانهايى بودند كه تا به امروزبه وجود آمده اند. ماجراى رازى ، زمانى كه بر آن بود تا مكانى را براى بناىبيمارستان برگزيند، معروف و مشهور است . طريقى كه وى از آن بهره جست ، مورد تأييد متخصصين امروزى بيماريهاى گوارشى است . وى ، تكه هايى گوشت را به دستپسر بچه هايى سپرد تا آن را در جاهاى مختلف بغداد بگذارند تا بتواند دريابد كه دركدام جاى است كه گوشت ديرتر مى پوسد و مى گندد و در نتيجه ، همانجا، مكانى مناسببراى ساخت بيمارستان باشد)).(149) و گويند : اين بيمارستان ، همان ((بيمارستانعضدى )) است .
لكن ، ((ابن ابى اصيبعه )) مى گويد : ((رازى پيش از عضد الدوله بوده است .(150) بنابراين بايد بيمارستانى كه رازى تصميم داشته آن را بسازد، غير از بيمارستانعضدالدوله باشد؛ زيرا رازى در سال 320 هجرى وفات يافته است )).
((حسن بن سوار بن بابا)) كه نزديك به دوره وى مى زيسته ، مى گويد : وى درسال دويست و نود و اندى و يا سال سيصد و اندى (151) از دنيا رفته است وعضدالدوله چنانكه معلوم است به سال 372 هجرى در گذشته است . و لكن ((قفطى ))ذكر كرده است كه رازى به سال 364 از دنيا رفته و در زمان ((المكتفى )) و اندكى نيزدر زمان ((المقتدر))(152) زيسته است . بنابراين ، مانعى در كار نيست كه رازى درانتخاب مكان بناى ((بيمارستان عضدى )) - چنانكه ذكر كرده اند - شركت داشته باشد .
پاره اى از خصوصيات بيمارستانها  
در باره چگونگى بيمارستانها در عهد اسلامى ، پيش از اين گذشت كه ((گوستاولوبون)) گفت : آنها با اصول بهداشتى مطابق بودند و از بيمارستانهاى اين روزگار ما نيزبهتر بودند؛ چنانكه آنان در هر شهرى ، بيمارستانهايى عمومى بنا نمودند.(153) وبراى هرنوع بيمارى ، بخش - و يا چند بخش - اختصاص داده شده بود. اطبايى كه داراىتخصص در آن بيمارى بودند، در بخش مربوطه به اين سو و آن سو مى رفتند.سرپرستها و كاركنان آن بخش نيز همراه با پزشك بودند و به بيماران خدمت مى كردند.پزشك از حال بيماران با خبر مى شد و برايشان داروى لازم را تجويز مى نمود.(154)
در بيمارستانها، همه مردم كشور پذيرفته مى شدند و تفاوتى نداشت كه مسلمان باشنديا نه . بيماران را به كاملترين شكل ممكن تأ مين مى كردند و براى آنان جيره غذايى ،پتو و ... اختصاص مى دادند.(155)
((مقريزى )) در باره بيمارستان ((ابن طولون )) كه بهسال 259 هجرى در قاهره تأ سيس كرد، مى گويد : ((در اين بيمارستان شرط و مقرر كردكه نه نظاميان در آن معالجه شوند و نه بردگان . دو حمام براى آن بنا كرد كه يكىبراى مردان مى باشد و ديگرى براى زنان و آن دو را براى بيمارستان و غير آن وقفنمود. و شرط كرد كه چون شخص بيمارى را به بيمارستان مى آورند، لباس و اثاثيهو لوازمش را از او بگيرند و در بيمارستان به امانت نگه دارند. سپس لباسى به تنشكنند و فرشى برايش بگسترانند و صبح و شب به وسيله دارو و غذا و پزشكان ، از وىپرستارى نمايند تا آنكه خوب شود و چون خوب شد، لباس را بدو بدهند و ترخيصش ‍كنند)).(156)
و در باره بيمارستان ((منصورى )) كه در قاهره بهسال 683 هجرى بنا گشت ، مى گويد: ((... و در آنجا دارو و پزشك فراهم بود و نيزساير نيازمنديهايى كه يك بيمار بدان نياز دارد. سلطان ، در بيمارستان دو نوع خدمتكاربه خدمت گماشت ؛ يكى زن و ديگرى مرد تا به بيماران خدمت كنند و براى آناننشانهايى مقرر كرد و براى بيماران تخت تهيه نمود و تختها را به لوازمى كه موردنياز بيمار است ، مجهز كرد .
و براى هر گروهى از بيماران ، مكانى مشخص كرد. ايوانهاى چهارگانه بيمارستان رابراى بيماران مبتلا به تب مختص ‍ گردانيد و سالنى را براى بيماران چشمى و سالنىديگر را براى مجروحين و سالنى را براى مبتلايان بهاسهال و سالن ديگر را براى زنان ، و مكانى را براى سرماخورده ها اختصاص داد و هرسالن به دو بخش زنان ومردان تقسيم مى شد. آب به تمام اين بخشها مى رسيد و در آنهاجارى بود .
و مكانى را براى آشپزخانه و تهيه دارو و نوشيدنى مختص گردانيد و مكانى را براىتركيب و به دست آوردن معجونها، سرمه ، شياف و مانند آن ، و مواضعى ديگر را نيز بهذخيره اين مواد اختصاص داد .
مكانى بود كه نوشيدنى ، شربتها و داروها به طور جداگانه نگهدارى مى شدند وجايى نيز كه رئيس الاطباء براى تدريس ‍ طب جلوس مى كرد ...)) و اين بيمارستان ، وقفعام بود.(157)
بيمارستانهاى صحرايى  
نظاميان مسلمان ، داراى بيمارستانهايى سيّار بوده اند. ((ابن خلكان )) و نيز ((قفطى )) درباره ((ابى الحكم عبيداللّه بن مظفر مغربى )) (متوفاى 549 هجرى ) مى گويند : ((وعماد اصفهانى در خريده ذكر مى كند كه ابوالحكم مذكور، پزشك بيمارستانى بوده استكه چهل شتر آن را حمل مى كرده و همراه با سپاه سلطان محمود سلجوقى بوده و هر جا كه اوخيمه مى زده ، برده مى شده است )). سپس از خدمت ((ابن مرخم )) در آنجا به عنوان پزشك وحجّام ياد مى كند.(158)
و ((سيد امير على )) مى گويد : ((در جنگها، گروهى از پزشكان با بيمارستانى بسيارمجهّز سپاهيان را همراهى مى كردند و با وسايلى كه شتران جابجا مى نمودند مجروحان راحمل مى كردند.
بيمارستان صحرايى رشيد و ماءمون ، داراى شمار بسيارى شتر و قاطر بود تا خيمه ها،لوازم و داروها را حمل نمايند. و حتى در دوره هاى بعد كه زمان حكومت ملوك ضعيفى چونسلطان محمود سلجوقى فرا رسيد، لوازم بيمارستان نظامى برچهل شتر حمل مى گشت )).(159)
بيمارستانهاى اورژانسى  
خدمات پزشكى مسلمانان تنها برآنچه ذكر گشت محدود نمى گردد، بلكه خدماتى ديگرنيز هست كه شايان ذكر است ؛ مثلاً ايجاد مراكزى براى حوادث غير مترقبه اى كه ممكن استبراى اجتماعات عمومى انسانى پيش آيد .
مؤ لف ((جامع السيرة الطولية )) در باره مسجد ابن طولون مى گويد: در آخر آن مخزنىبراى آشاميدنيها و دواها ساختند كه خدمتگزارانى داشت و دكترى روز جمعه در آنجا مىنشست تا اگر حادثه اى براى نمازگزاران اتفاق افتاد درمان نمايد.(160)
اولين بيمارستان در اسلام  
ما مى توانيم بگوييم كه نخستين محلى كه براى نگاهدارى بيماران و درمان آنان پس ازظهور اسلام ، مخصوص ‍ گشت ، مسجد رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) در مدينه بود .
دكتر جواد على مى گويد : ((در مسجد رسول ، مكانى بود كه بيماران و مجروحان درمان مىشدند و رسول و صحابه از بيمارانى كه در آنجا بودند، تفقد بهعمل مى آوردند)).(161)
در مباحث آينده در آنجا كه از درمان مرد به وسيله زن بحث مى كنيم ، ان شاءاللّه به خيمه((رفيده )) يا ((كعيبة بنت سعيد)) كه در مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بر پا بودو در آن به مداواى مجروحان مى پرداخت ، اشاره خواهيم كرد .
و از آنچه ذكر گشت ، بطلان قول بعضى روشن مى شود كه گفته اند : اوّلينبيمارستان اسلامى ، بيمارستان ((وليد بن عبدالملك )) بود.(162) البته شايد((وليد)) نخستين كسى بود كه به دليل مناسب بودن وضع اقتصادى در زمانش ، بهتوسعه بيمارستانها اقدام ورزيد .
جريمه اموى !  
((ابن قتيبه )) مى گويد : ((ابوالحسن گفته است : روزى سليمان بن عبدالملك در ميان راهمكه به عده اى جذامى برخورد و دستور داد تا آنان را آتش بزنند! و گفت : اگر خداوندخير اين قوم را مى خواست ، آنان را به چنين مرضى مبتلا نمى كرد)).(163) به راستىكه اين جريمه اى است بس سخت و غير عادلانه كه بر پيشانى هر انسان آزاده اى عرق دردو شرم مى نشاند . و شكى نيست كه اعمال و افعال حكام جائر اسلام و شجره ملعونه مذكوردر قرآن ، بسيار نزديك به اعمال و افعال كسانى چون فراعنه مصر است . در حالى كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) و ائمه اطهار : مردم را چنين امر مى فرمودند كه بهچنين كسانى (جذامى ) به صورتى بنگرند كه موجب ناراحتى آنان نشود . و على (عليهالسلام ) در عهدنامه مالك اشتر مى نويسد كه او بايد به امور دردمندان و ناتوانانرسيدگى كند و مواجب و رزق و روزى شان را متكفل شود چه آنان كه نزديكند و چه آنان كهدر نقاط دور دست مى باشند.(164)
بيمارستانها در قرن اوّل و دوّم هجرى  
1 - ((وليد بن عبدالملك )) به سال 88 هجرى بيمارستانى در دمشق ساخت و اطبايى را درآن به خدمت گرفت و برايشان مقررى تعيين نمود. وى دستور داد جذاميان را قرنطينه كنندو براى آنان و نيز نابينايان مقررى تعيين كرد.(165)
2 - در زمان ((رشيد)) تيمارستان وجود داشته است .(166) و معلوم نيست كه پيش از وىنيز تيمارستانى وجود داشته است و يا همو بوده كه به تأ سيس آن اقدام نموده است ؟بنابراين سخن ((جرجى زيدان )) كه مى گويد : ((منصور)) يا كسى كه پس از وى آمد،اقدام به تأ سيس تيمارستان نمود،(167) سخنى نادرست است .
3 - سپس ، ((رشيد)) بيمارستان بغداد را تأ سيس كرد و زمانى كه مى خواست آن را افتتاحكند، ((بختيشوع )) را از جندى شاپور فراخواند. وى در آنجا رئيس بيمارستان بود. بدوپيشنهاد كرد تا اين وظيفه مهم را بر عهده گيرد، ولى او باكمال شگفتى از قبول آن سرباز زد و به اشاره چنين گفت كه براى اين امر، كسى ديگررا برگزيند و او نيز چنين كرد.(168)
بعضى بر اين باورند كه اين بيمارستان را نخستين بيمارستان بدانند، البته اگربيمارستانى را كه عبدالملك بنا نمود اوّلين بيمارستان ندانيم .(169)
4 - ((برمكيان )) بيمارستانى به نام خود تأ سيس كردند كه ((ابن دهن هندى )) متولى آنبود.(170)
5 - ((طاهر بن حسين )) خطاب به فرزندش ، ((عبداللّه )) مى نويسد : ((براى بيمارانمسلمان ، خانه اى بنا كن تا در آن محفوظ باشند و كسانى را برايشان به خدمت گمار كهبه امورشان برسند و پزشكانى كه به درمان دردهايشان بپردازند)).(171)
6 - در بغداد، بيمارستانى بوده است مخصوص ديوانگان . اينمحل ، همان ((دير هرقل )) قديم بوده است .(172)
بيمارستانها در قرن سوم و پس از آن  
بعضى مى گويند : ((سپس يك قرن به تمام وكمال گذشت و كسى تا آن وقت نشنيد كه دوباره مؤ سسه اى اين چنين در پايتخت - بغداد -ساخته شود. اين قرن ، همان وقتى است كه پزشكان معروف بيمارستانهاى جندى شاپوربه قصر خليفه خوانده شدند. و شايد سبب ، توجهى باشد كه به ((سامرا))مبذول گشت ؛ شهرى كه در نظر خلفا، پس از پايتخت ، مقام دوّم را كسب كرد)).(173)
به هر حال ، مسلمانان قرن سوم ، توجه فراوانى به ساخت بيمارستانهاى بسيار درمناطق مختلف مبذول مى داشتند. به عنوان نمونه مى توان از مواردذيل نام برد:
1 - بيمارستان ساخته شده به وسيله ((احمد بن طولون )) در مصر بهسال 259 يا 261 هجرى كه پيش از اين سخن درباره اش رفت .
2 - پيش از به پايان رسيدن قرن سوم ، در مكه و مدينه ، بيمارستانهايى ساختهشد.(174)
3 - سپس ((بدر مولى المعتضد)) در بغداد بيمارستانى بنا نمود.(175)
4 - در سال 302 هجرى ، وزير، على بن عيسى ، بيمارستانى ديگر بنا نمود كه ((سعيدبن يعقوب دمشقى )) رياستش را همراه با بيمارستانهاى بغداد، مكه و مدينه برعهدهگرفت .(176)
5 - در سال 306 هجرى ((سنان بن ثابت )) بيمارستان ((السيدة )) را تأ سيس كرد و((مقتدر))، بيمارستانى ديگر بنا نمود.(177) و گويند كه همين ((سنان ))، پنجبيمارستان را در سال 304 هجرى سرپرستى مى كرده است .(178)
6 - در سال 313 هجرى ((ابن الفرات ))، دشمن سياسى ((على بن عيسى )) بيمارستانىساخت و رياستش را به ((ثابت بن سنان )) واگذار كرد.(179)
7 - سپس ((امير الا مراى تركى ، ابوالحسن ))، پيش از مرگش بهسال 329 هجرى بيمارستانى تأ سيس نمود و رياستش را به دست ((سنان بن ثابت ))سپرد.(180)
8 - در سال 355 هجرى ((معزّالدوله ))، بيمارستانى در بغداد تأ سيس كرد.(181)
9 - ((عضدالدوله )) در سال 368 هجرى بيمارستان مشهور بغداد را بنا نمود. در اينبيمارستان ، 24 پزشك خدمت مى كردند كه داراى تخصصهاى مختلف بودند. رياستبيمارستان را به ترتيب ، بيش از 24 پزشك بر عهده گرفتند.(182)
جهانگرد اندلسى ، ((ابن جبير)) از اين بيمارستان بهسال 580 هجرى در بغداد ديدار كرده است . بيمارستان مذكور، همچنان به فعاليت مىپرداخته و در زمان يورش مغولان به سال 656 هجرى نيز خراب نشده است .(183) سپس‍ بيمارستانهاى بسيارى در شهرها و مناطق مختلف ساخته شد ...
* * *
بخش دوّم : اخلاق پزشكى در اسلام 
فصل اوّل : مسؤ وليت پزشكى 
احكام اسلام  
بى ترديد خداوند متعال آفريننده همه چيز است ، اوست كه دانا و ناظر بر هرآنچه درجهان است . به بندگانش دانا و بصير است ، فرموده : ((مالكيت (و حاكميت ) آسمانها و زميناز آن اوست ؛ زنده مى كند و مى ميراند و او بر هر چيز تواناست ،اوّل و آخر و پيدا و پنهان آن است و او بر هر چيز داناست ، او كسى است كه آسمانها و زمينرا در شش ‍ روز [شش دوران ] آفريد، سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبيرجهان پرداخت )؛ آنچه را در زمين فرو مى رود مى داند و آنچه را كه از آن خارج مى شودو آنچه از آسمان نازل مى گردد و آنچه به آسمان بالامى رود و هر جا باشيد او باشماست و خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست )).(184) كه در اين رابطه آيههاى بسيارى نازل شده است .
خداوند متعال نسبت به بندگانش بخشنده و آمرزنده است و خير و صلاح و سعادت آنان رامى خواهد، خداوند متعال فرموده است : ((او كسى است كه آيات روشنى بر بنده اش [محمَّد]نازل مى كند تا شما را از تاريكيها به سوى نور ببرد و خداوند نسبت به شما مهربان ورحيم است )).(185)
و در سوره اى ديگر فرموده است : ((به نام خداوند بخشنده بخشايشگر، ستايش ‍مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است (خداوندى كه بخشنده و بخشايشگراست ) و رحمت عام و خاصش همگان را فرا گرفته ))(186) كه در اين مورد نيز آيه هاىبسيارى نازل شده است .
اگر خداوند متعال احكامى را كه امور معاش و معاد (از جمله احكام قصاص ) را براىبندگانش تشريح كرده است ، به وسيله اين احكام سعادت وكمال و حفظ آنان را از لغزش يا سقوط در دره هاى سركشى و گمراهى و ضلالت ، مىخواهد، همانطورى كه اوّلين آيه از سوره حديد به اين مطلب اشاره كرده است .
هنگامى كه از امام باقر (عليه السلام ) در رابطه با علت تحريم ميته ، خمر، گوشتخوك و خون سؤ ال شد، امام در جواب فرمودند: ((خداوندمتعال آنها را بر بندگانش حرام نكرده است بلكه ماوراى آنها را نيز از رغباتحلال كرده است و پرهيزى از آنچه حرام كرده است نيست ، ولى او خلق را آفريد و به آنانآنچه بدنهايشان انجام مى دهند و آنچه به صلاح آنان است ، آموخت و آن را بر بندگانشحلال كرد و آن را مباح دانست و آنچه به زيانشان هست نيز آموخت و آنان را از انجام آنبرحذر داشت ، سپس آن را بر كسى كه ناچار و بدنش جز با آن نمى تواند دوام بياورد،حلال كرد)).(187)
از امام رضا (عليه السلام ) روايت شده است كه فرموده اند : ((آنچه خداوندحلال كرده است صلاح و بقاى بندگان در آن است و به آن نيازمندند، و چيزهايى رايافتيم كه حرام هستند و بندگان از آنها بى نيازند گرچه در آنها فايده اى است )) .
حرّ عاملى فرموده : ((احاديثى كه در اين رابطه اند، بسيارند)).(188)
خداوند متعال ، اسلام را نعمتى دانست كه او بر بندگانشنازل كرده است و اين نعمت را با قرار دادن على (عليه السلام ) امام و رهبرى بر مسلماناندر روز غدير كامل كرده است ؛ چنانچه در آيه سوم از سوره مائده فرموده است : ((امروز،دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم )).
حق تشريع از آن كيست ؟  
اگر خداوند متعال تنها آفريننده و صاحب اين جهان و انسان است و آگاه و دانا بر تمامروابطى كه در آن هست و دانا بر آنچه به صلاح يا به زيان آنان باشد، پس تنهااوست كه اختيار تام در وضع قانون و تشريع دارد و تنها اوست كه سعادت وكمال انسان را تضمين مى كند و بر تمام حالتها و رفتارهاى انسان واقف است .
هر كس ديگرى ، جز خداوند سبحان و متعال متصدى اين امور گردد (كه چيزقابل ذكرى از اين جهان و انسان نمى داند)، بيرون از جاده انصاف و مناسبات يا مقتضياتعقلى و فطرى خواهد بود. بلكه ظالم و متجاوز است و نمى تواند نظامكامل و شاملى را وضع كند كه با رفتار و كردار انسان مطابقت داشته باشد؛ البته اگرنگوييم كه او در بيشتر موارد آنچه به ظلم و شقاوت انسان يا نابودى و هلاكت او مىانجامد، وضع خواهدكرد.
در اين مورد مثالى ذكر مى كنيم : اگر شخصى وسيله اى را دركمال دقت و پيچيدگى بسازد كه نسبت به اطرافش ‍ تأ ثيرات مختلفى از خود نشانبدهد، آيا كسى كه از حقيقت تركيب اين وسيله اطلاعى ندارد، حق منع سازنده اش را دراستفاده از آن دارد؟ و يا حق دارد نظم و قانونى ايجاد كند كه سلامت و دوام آن را با تمامجزئيات و ويژگيهايش ‍ حفظ نمايد؟! و در نتيجه اين انسان ناآگاه به آن وسيله يا بهبرخى از اجزايش خود را قانون گذار بشمار آورد؟ آيا كسى او را به خاطر انجام اين كارستايش مى كند؟ يا او را ملامت يا سرزنش خواهد كرد؟ آيا ممكن نيست كه از هرعاقل يا منصفى درخواست شود تا او را از اين كار باز دارند و به علت خسارتها وكمبودهايى كه از سركشى اش بروز مى كند جريمه شود، اينها علاوه بر عقاب و جزاىبرابرى است كه در انتظارش خواهد بود(189) تا موعظه اى براى خود و پندى براىديگران ، باشد .
نتيجه اى كه مى گيريم اين است كه خداوند متعال و سبحان حق تشريع و قانونگذارى رابر تمام جهان و بر هر چيز دارد و تنها اوست كه بر تمام بندگانش شاهد است و احاطهدارد .
گستردگى قوانين اسلام  
قوانين الهى و تعاليم قرآنى ، علاوه بر تكامل انسان در انسانيتش و در قربش به ذاتحق تعالى و پيروزى در رضاى پروردگار، براى تحققكمال و سلامت و سعادت (كمال سعادت و خوشبختى ) براى انسان ، وضع شده اند .
بديهى است هر چه نظامها دقيقتر و گسترده تر باشند، سعادت و سلامت انسان نيزكاملتر و رسيدنش به آن هدف والا، سريعتر و آسانتر خواهد بود. و براى همين ، تعاليمو قوانين اسلامى دقيق و گسترده براى تمام كارها واحوال و اوضاع انسان ؛ چه سياسى ، اقتصادى ، رفتارى ، نفسى و يا غيره وضع شدهاند، خلاصه هر آنچه به فرد يا جامعه تعلق داشته باشد از دايره قوانين اسلامى خارجنيست .
هر چيزى تابع قانونى است و نظامى بر آن حاكم است كه آن نظام ، قانون را در خدمت وسعادت و خير و صلاح انسان توجيه مى كند. بله از هر چيزى كه به انسان تعلق داشتهباشد، از خوردن و نوشيدن و ايستادن و نشستن گرفته تا راه رفتن و تارهاى صدايشنيز غافل نشده است . بلكه قوانين پروردگار در انتخاب و ابعاد خانه اى كه انسان در آنزندگى مى كند و لباسهايى كه مى پوشد و در رفتارهايش حتى در خواسته هاى قلبىانسان و كارهاى پشت پرده اش نيز دخالت دارند .
اسلام هيچ قانونى را كه به جايگاه اجتماعى انسان يا به سليقه او و خواسته هايش يابه روح و حالت نفسانيش يا به سلامت بدنى اش لطمه اى بزند، تشريع نكرده است .براى مثال : به تعاليم اسلام كه به گرفتن ناخن انسان و آرايش مو و دستوراتى كهبه پاكيزگى و طهارت داده شده اند، اشاره مى كنيم .
مثلا: خداوند متعال از مرد كثيف متنفر است .(190)
و نيز آمده است كه : ((پاكيزگى نشانه ايمان است )).(191)
و از پيامبراسلام (صلى الله عليه و آله ) روايت شده است كه فرمودند : ((واى بر بندهكثيف !)).(192)
خداوند بعضى از لباسهايى كه به جايگاه اجتماعى انسان لطمه اى مى زنند و باعثخوار شدنش در چشم ديگران مى شوند، حرام كرده است .
علاوه بر اينها بسيارى از موارد و حالتهايى كه برانسان پيش مى آيد ذكر كرده است كهغير از قانونگذارى الهى هر قانونگذار ديگرى از آنانغافل مانده است ؛ چون قانونگذارى الهى از ساحت مقدس حق سرچشمه مى گيرد.
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند : ((جامعه نزد ماست ، پرسيدم : جامعه چيست ؟ گفت :صحيفه اى است كه هر حرام و حلالى در آن است و هر چيزى كه انسان نيازمند اوست حتىديه خراش ، سپس دستهايش را به هم زد و گفت : ابامحمَّد! رخصت مى دهيد؟ گفتم : فدايتشوم در نزد شمايم ، پس هر چه مى خواهيد انجام بدهيد، با دست مبارك ويشگونى گرفت وگفت : حتى ديه اين اثر)).(193)
طبيعت قوانين اسلام  
در اينجا نمى خواهيم ادعا كنيم كه گستردگى قوانين اسلام بر اساس نص واضح وصريح بر هر امر كوچك و بزرگى ، استوار است ؛ چون آن كارى است بس دشوار، ولىكمال گستردگى دراينجا اين است كه او به انسان ، روحيّه وحالاتش نگاهى آگاهانه دارد.
ديده مى شود : اوّلاً : كارهاى ثابتش كه هيچ تغيير و تبديلى در هيچ برهه اى از زمان واحوال در آن به وجود نمى آيد، براى آنها قوانينى ثابت و نظامهاى محدودى تعيين كردهاست . از جمله قوانين ميراث ، ازدواج و طلاق و غيره مى توان نام برد. و ممكن است در آن ،تمام احكام ثابت در موضوعها با عنوانهاى نخستين ، طبق اصطلاح اصولى ، وارد كرد .
دوم : كارهايى كه قابلتغيير و تبديل باشند كه ممكن نيست داراى چهارچوبى معين و ثابت باشند، پس بايداصول و قوانين عامى قرار دهد كه لسانشان تغييرپذير باشد.
در نتيجه اين قوانين و ضوابط ثابتند و تنها مصاديق و افراد آنها، متغير است .
ممكن است ديگر موضوعاتى كه در اصول به آنها ((عناوين ثانويه )) اطلاق مى شود دراين محدوده وارد ساخت . اينجاست كه اسلام نسبت به فرهنگها و علومى كه به سود جامعهاسلامى است و نسبت به امور داخلى و امنيتى كشورهاى اسلامى كه بر اثر ظرفيت هاىگوناگون مختلف مى باشد نظرى خاص دارد. و اين امر به اسلام نيروى خاصى داده استتا هر چيز جديدى را در بر بگيرد و گام به گام با پيشرفتهاى مدرن و پيشرفت زمانهمراه باشد . و همواره بتواند در حالتها در احوال مختلف تصميمى مناسب اتخاذ كند . و درآينده نيز اين نيرو را خواهد داشت . و اسلام تنها قانونى است كه مى تواند، انسانى ومدرن و جهانى و هميشگى باشد .
فقيه و غير فقيه  
1 - وظيفه فقيه كشف احكام ثابت الهى براى موضوعهايش و تطبيق قواعد و كليات ثابتبر مصداقهاى متحول و متغيرش مى باشد. پس فقيه احكام شرعى راجعل و تشريع نمى كند، بلكه از آنها پرده بر مى دارد وقاعده را بر مواردش ‍ تطبيق مىدهد.
2 - شكى نيست كه فطرت ، عقل و عقلا در جايى كه احتياط وعمل به آن ممكن نباشد(194) حكم مى كنند به رجوع كردن به كسى كه قدرت بر كشف وتطبيق دارد؛ زيرا اوست كه در اين زمينه تخصص دارد و آمادگى آن را دارد تا در آيندهمرجعى براى كسانى كه فاقد اين تجربه هستند باشد. همانطور كه شخص عادى بهپزشك يا مهندس در آنچه به آنان تعلق دارد مراجعه مى كند؛ چون او تجربه اى در ايندو مورد به دست نياورده است .
3 - همانطور كه انسان طبق فطرت و سجيه و عقلش ، ماهرترين دكتر و متخصصان رابرتر مى داند و جز به آنان به كسى ديگر مراجعه نمى كند، مگر در مواردى كه نمىتواند از آنان استفاده اى ببرد كه خداوند متعال براى رهنمود اين گونه افراد فرمودهاست : ((اگر نمى دانيد، از آگاهان بپرسيد)).(195)
همچنين خداوند متعال در اشاره به اينكه اين امر در سرشت و ذات انسان وجود دارد، فرمودهاند: ((آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟)).(196)
4 - از سوى ديگر : سرشت و ذات انسان او را در مراجعه به كسانى كه به راستگويى واخلاصشان از متخصصان اطمينان دارد، سوق مى دهد و هر چه ، كارى كه مى خواهد انسان آنرا به بهترين وجه و كاملترين شكل انجام دهد، مهمتر باشد، اهميت كسى كه داراى بيشترينشرايط مناسب باشد، مهمتر است .
5 - دين و شرع ، بزرگترين مسأ له اى است كه ممكن است در پيش روى انسان باشد، چوندستورات آن تمام موارد اجتماعى ، حياتى و فردى او را در بر مى گيرد و آينده وسرنوشتش به آنها بستگى دارد (دنيوى و اخروى )، هر خللى يا تجاوزى كهحاصل شود به طور مستقيم بر زندگى انسان و آينده اش تأ ثير مى گذارد .
اگر اين طور باشد - پس بر انسان است كه سعى كند تا تمام شرايط و ضمانتهايى راكه باعث مى شود تا به آن درجات از اطمينانكامل در باره كسى برسد كه او را رهبر و معلم و مرشدى براى خود دراين راه مى بيند - چهاز ناحيه علمى يا رفتارى يا غيره .
او جز شخص مجتهد و عادل نيست ، كسى كه نخست نفسش را از درون تزكيه كرده است و سپسبه بيرون پرداخته ؛ كسى كه ظاهرش انعكاس باطنش باشد . كسى كه والاترين وعظيمترين مهارتهاى علمى را در اين زمينه دارا باشد. علاوه بر آنچه فقها در كتابهايشانبه آن اشاره كرده اند .
پزشكى و فقيه  
اگر پزشكى يكى از موارد گسترده اى باشد كه گاهى به احكام و قوانين اسلامى بهطور مستقيم يا غير مستقيم ، راجع است ، پس طبيعى است كه دكتر يا مريض و كسانى ديگركه با اين موارد رابطه اى دارند، بايد پيوسته به كتابهايى كه مرد اعلم درقانونگذارى اسلامى براى آشنايى با احكام شرعى ، نوشته است مراجعه كنند؛ چون اينامر در بيشتر موارد بر نظرها و رفتارهايشان به طورقابل توجهى تأ ثير مى گذارد .
پزشكى در اعتبار شرعى  
پزشكى يك وظيفه اى شرعى محسوب مى شود و واجب كفايى است . همه از تركش مجازاتمى شوند و با عمل بعضى به آن ، از ديگران ساقط مى گردد كه موارد زير صحت اينگفته را تأ ييد مى كنند :
1 - از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود: ((مردم هر سرزمينى از سه چيزبى نياز نمى شوند كه هم در دنيا و هم در آخرت نجات دهنده آنان است ، اگر از آنها روىبرگردانند، نادانند: فقيه عالم و دانا و اميرى نيكوكار و اطاعت شونده و طبيبى بينا ومطمئن )).(197)
2 - از ابى عبداللّه (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود : ((حضرت مسيح (عليهالسلام ) فرموده است : كسى كه مداواى شخص ‍ زخمى را ترك كند بناچار شريك زخمزننده است و چون زخم زننده خواستار فساد مجروح شد، كسى كه از درمان او دورى كندخوبى او را نمى خواهد پس اگر خوبى او را نمى خواهد به ناچار خواستار فسادش شدهاست )).(198)
علاوه بر اينها اسلام ، مؤ منين را برادر يكديگر مى داند و بايد در امور آنان اهتمام ورزيدو نيازشان را برآورد و به آنان غذا رساند و اين كه دست همديگر را در موارد بلابگيرند و مؤ من برادرش را سود برساند و از دلتنگى اش بكاهد، علاوه بر خيلى ازچيزهاى ديگر كه گنجايش آنها در اين چند خط ممكن نيست .
موارد پزشكى در هر حالت نمى تواند از اين قاعده مستثنا باشد. اگر نگوييم كه ازوالاترين و كاملترين مصداقها در بسيارى از موارد بالا مى باشد.
اهميت پزشكى در اسلام  
علاوه بر اينكه پزشكى مسؤ وليتى دينى است كه به حد وجوب كفايى مى رسد، كافىاست بگوييم اهميت دادن اسلام به اين علم تا آن حد است كه آن را با علم اديان (وغيره ازعلوم همانطور كه در متنها آمده )، مقايسه كرده است . و اين دو علم تنها علمهايى هستند كه مىبايست به آنها توجه خاصى كرد و براى رسيدن به آنها بايد سعى و تلاش كرد. ازامير مؤ منان على (عليه السلام ) روايت شده است كه فرموده اند : ((علم دو نوع است : علماديان و علم ابدان )).(199)
همچنين از آن حضرت روايت شده است كه : ((علم سه نوع است ؛ فقه براى اديان ، پزشكىبراى ابدان و نحو براى زبانها مى باشد)).(200)
و درعبارت كراجكى درجواهرش آمده است : ((علوم چهار نوعند: فقه براى اديان ، پزشكىبراى ابدان ، نحو براى زبانها و علم نجوم براى شناخت زمانها مى باشد)).(201)
وظيفه پزشك  
علاوه بر اينكه پزشكى يك مسؤ وليت دينى است ، يك ضرورت اجتماعى و انسانى ورسالت اخلاقى و مسؤ وليت عقلى نيز مى باشد؛ چون :
1 - ضرورتى است انسانى و اجتماعى ؛ زيرا برانسان واجب است تا در پيشبرد روندانسانى به سوى تحقق اهداف و بينشهايش و آرزوى رسيدن به سعادت و خوشبختى ،سعى و تلاش كند تا به بالاترين درجات كمال انسانى برسد كه با رسيدن به آنجاعوامل و نشانه هاى بدبختى و خستگى از بين خواهد رفت .
2 - مسؤ وليتى عقلى است كه به ناچار بايد باشد تا انسانها باقى بمانند و براىكاهش بد بختى و بلا و دردها به آن نيازمنديم .
3 - بالا خره رسالتى است اخلاقى ؛ جاى شك و بدگمانى در آن نيست ، چون از والايى وكمال نفسى صحبت مى كند كه نفوس ديگران را راضى كرده و به آنان آرامش و اطمينان مىبخشد و براى همين است كه هيچ كس پزشكى را، كه از درمان مريض امتناع مى ورزد؛ نمىبخشد. البته اگر توانايى آن را داشته باشد، يا به علت كمبودپول مريض امتناع كند، پس تمام مردم ، آن پزشك را فاقد اخلاق والا و پاك مى دانند .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation