بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرحی بر دعای ندبه, حجت الاسلام والمسلمین سید محیى الدین العلوى طالقانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     18670001 -
     18670002 -
     18670003 -
     18670004 -
     18670005 -
     18670006 -
     18670007 -
     18670008 -
     18670009 -
     18670010 -
     18670011 -
     18670012 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

و چـون آن حـضـرت ظـهـور فـرمـايـد و بـيـرق حـكـومـتـش بـرپـا شـود بـسـارعـدل و داد را گـسـتـرش اده و ظلم وتعدى را از ميان مى برد، و كسى را نيازى به ظلم نيستقـادر مقام رفع ظلم از خود، متوسل به ظلم شود و احيانا تشفى قلب خود را از حدود شرعىتـجـاوز دهـد، بـلكه عفو نمايد همچنانكه خداى تعالى مى فرمايد: و ان عاقبتم فعاقبوابـمـثـل مـاعـوقـبـتـم بـه ولئن صـبـرتـم لهـو خـيـر للصـابـريـن ـ سـورهنـحـل : 126 ـ و اگر بخواهيد عقوبت كنيد نظير همان آسيبى كه ديده ايد عمى انجام دهيد، واگر صبر پيشه گيريد همين عمل براى صابران بهتر است .
اين المدخر لتجديد الفرائض و السنن
ترجمه :
كجا است آن كسى كه براى تجديد و احياء زنده كردن) فرائض و سنن آئين اسلام كه محو و فراموش ‍ شده ) ذخيره شده است )
شرح : در اثر استيلاى روساى جور و فراهم آوردن شهوات و هواهاى نفسانى واجباتالهـى و سنن دينى در جامعه مسلمين از ياد رفته و دستورات و روش هاى اسلامى متروك و ازميان رفته . و چه بسا به واسطه مرور زمان و پيروى هواى نفس متدرجاً آنانكه بوجود امامزمان هم معتقد بودند آنرا از ياد برده باشند.
مـجـلد 13 بـحـار ص 134(301) از عـلى بـن جـعـفـر از برادرش موسى بن جعفر عليهماالسـلام روايـت كـرده گـويـد: هـنـگـامـى كـه پـنـجـمـيـن امـام ازنسل هفتمين امام غايب شود. براى حفظ دينتان به خدا پناه بريد، مبادا كسى شما را از دينتانبـازگـردانـد. اى فرزندم صاحب اين امر ناگزير است از غايب شدن تا آنجا كه آنهائيكهبـه او ايمان داشتند از طولانى شدن زمان غيبت ) از عقيدشان برگردند. و اين غيبت اوامتحانى است از طرف خدا كه خواسته بندگانش را بوسيله آن امتحان كند.
و از مـيـان مـسـلمـانـان آنـانانى را كه ايمانشان ثابت است و به دستورات خدا و پيغمبر اوعمل مى كنند ميتوان چنين تشبيه كرد كشعرة بيضاء فى بقرء سوداء همانند موى سفيدىكه در بدن گاو سياهى باشد.
اين المتخير لاعادة المله و الشريعة
تـرجـمـه :
كـجـا است آن كسى كه براى برگرداندن (حقايق ) ملت وشريعت دين مقدس اسلام ) انتخاب و برگزيده شده است
شرح : مراد از اين ملت و شريعتى كه بايد به وسيله او احيا شود و بدست با كفايتاو انـجـام گـيـرد همان ملت و طريقه حضرت ابراهيم عليه السلام است كه خداوند در قرآنكـريـم بـه پـيـغـمبرش دستور فرموده كه از آن پيروى نما ثم اوحينا اليك ان اتبع ملةابـراهـيـم حـنـيـفـا ـ نـحـل : 123 ـ آنـگـاه مـا بـه تـو وحـى كـرديـم كـه طـريـقه و روشمعتدل ابراهيم را كه از مشركان نبود پيروى كن ، يعنى در دعوت به توحيد و نفى شرك وبت پرستى به تمام اقسام آن ، و عمل به سنت و آداب از او پيروى نما.
در تـفـسـيـر صـافـى ايـن روايـت را از تـفـسـيـر عـيـاشـىنـقـل مـى كـند كه امام حسين عليه السلام فرمود: ما احد على ملة ابراهيم الا نحن و شيعتنا وسـائر النـاس مـنـهـا بـرءاء امـام سوم فرمود: كسى جز ما و شيعيان ما بر ملت وروش ابراهيم نيست و ساير مردم از اين روش و طريقه دورند).
و در آيـه ديـگـر ـ بـقـره : 135 ـ مـى فـرمـايـد: قـلبـل مـلة ابـراهـيـم حـنـيـفـا بگو بلكه آئين پاك ابراهيم را مى پذيرم كه ميانه روبود). و آيات ديگر.(302)
در مجلد 16 بحار باب السنن الحنيفيه (303) رواياتى از آداب و دستورات طهارتو نـظـافـت اسـلامـى كـه نـمـونـه اى از سـنـن ديـن حـنـيـف ابـراهـيـم عـليـه السـلام اسـتنـقـل شـده از جـمـله در تـفـسـيـر قـمـى آمـده اسـت كـه خـداونـد حـنـيـفـيـت را بـر ابـراهـيـمنـازل كـرد و آن ده چـيز است عبارت از پاكيزگى پنج چيز در سر و پنج چيز در بدن ، امادر سـر عـبـارت اسـت از گـرفـتـن شـارب ، و گذاشتن ريش ‍ به حد معين )، و اصلاحكـردن مـو، و مـسـواك كـردن ، و خـلال نـمـودن . و امـا آن پنج كه در بدن است عبارت است ازگـرفـتـن و ازاله مـوى بـدن ، و خـتـنـه كـردن ، و نـاخـن گـرفـتـن ، وغسل جنابت ، و تطهير كردن با آب .
ايـنـهـا حنيفيت و پاكيزه گى است كه ابراهيم آورده و تاكنون نسخ نشده و تا قيامت هم نسخنمى شود.
و در سـوره ديـگـر مـى فـرمـايد: ان اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى والذيـن آمـنـوا و الله ولى المـومـنين آل عمران : 68ـ نزديك ترين مردم بابراهيم كسانىهستند كه از او پيروى كنند، و اين پيغمبر و آنانكه ايمان آوردند، و خدا دوستدار مومنان است، خلاصه آنكه ابراهيم را به حقانيت يارى كنند.
و قال الله تعالى : ومن يرغب عن ملة ابراهيم الا ن سفه نفسه و لقد اصطفيناه فى الدنياو انـه فـى الاخـرة لمـن الصـالحـين ـ بقره : 130ـ از آئين و طريقه ابراهيم كنارهگـيـرى نمى كند مگر كسى كه سفيه باشد، و البته ما او را در دنيا برگزيديم و او درآخرت از صالحان و شايستگگان است .
و كـسـى را كـه خـداونـد او را بـرگـزيـه بـاشـد، ازاخـلال رذيـله و صـفات ذميمه منزه است ، پس شايسته و سزاوار است كه براى رستگارى وفـوز بـه سعادت دنيا و آخرت از او متابعت شود زيرا كه اراض از روش و طريقه او باعثشقاوت وهلاكت خواهد بود.
و از جمله طريقه او توصيه و سفارش به اولاد و فرزندان خود بود كه مراقب و مواظب دينخـود بـاشـنـد تـا در وقـت مـردن بـى ديـن از دنـيـا نـرونـد و بـاحـال تـسليم و سلامت نفس جان دهند چنانچه خدا در قرآن فرمايد: و وصى بهار ابراهيمبنيه و يعقوب يا بنى ان الله اصطفى لكم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون ـ بقره: 132 ـ و ابـراهيم و يعقوب فرزندانشان را به همين موضوع سفارش كردند كه اىفـرزنـدان ، خـدا بـراى شـمـا ايـن ديـن را بـرگـزيـد و جـز بـا عقيده به اسلام و تسليمنميريد.
فـائدة ـ از آيـه ومـن يـرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه كه ذكر آن سابقاً گذشتمـيـتوان اسفتاده نمود كه ملت پيغمبر ما هم همان ملت ابراهيم است با زيادتى از آداب و سننتكاملى ، و كسى كه در اين عصر و زمان از طريقه و ملت پيغمبر اسلام صلوات الله عليهكـه خـاتـم پـيـغمبران است اعراض نمايد، او از طريقه ابراهيم اعراض نموده و اين خود يكنوع سفاهت و بى خردى است كه خدا مى فرمايد الا انهم هم السفهاء و لكن لا يعلمون ـ بقره : 13 ـ بدانيد كه اينها خودشان ابلهند و لكن نمى دانند.
و مـويـد آن آيـه و ما جعل عليكم فى الدين من حرج ملة ابيكم ابراهيم هو سمكم المسلمين منقـبـل و فـى هـذا ـ حـج : 78 ـ و در ايـن ديـن بـراى شما دشوارى قرار نداده ، آئينپدرتان ابراهيم است و او شما را از پيش و نيز در اين قرآن مسلمان نام داد.
و الشريعة
شريعت به حسب لغت راه روشن و آشكارى است كه آدمى رابه لب آب مى رساند. و آئين دينرا هـم كـه شـريـعـت گـويـند بآن تشبيه شده ، چون همان قسم كه آب سبب حيات دنيائى وزنـدگـى مـوجـود زنـده اسـت و بـدان بـسـتـگـى دارد كـه فـرمـود: و جـعـلنـا مـن المـاءكل شى حى ـ انبياء: 30 ـ و هر چيز زنده را از آب قرار داديم ).(304)
و ايـن هـم سـبـب حيات ابدى و سعادت دنيا و آخرت است ، و اين راه روشن را شريعت گويندقـال الله تـعـالى : ثـم جـعـلنـاك عـلى شـريـعـة مـن الامـر فـاتـبعها ـ جاثيه : 18 ـسپس ما تو را هم بر شريعتى از امر دين قرار داديم پس همان را پيروى كن.
و شريعتى كه خداوند براى پيغمبر اسلام صلوات الله عليه مقرر ساخته همان امورى استكـه در قـرآن فـرمـوده : شـرع لكـم مـن الدين ما وصى به نوحا و الذى اوحينا اليك و ماوصـيـنا به ابراهيم و موسى و عيسى ان اقيموا الذين ـ شورى : 13 ـ براى شماتـشـريـع كـرد از ديـن ، هـمان را كه نوح را بدان توصيه نمود، و آنچه را كه ما به تووحـى كـرديـم و بـه ابـراهـيـم و مـوسـى و عـيسى سفارش ‍ نموديم اين بود كه دين را بپاداريد.
و انـبـيـاء عـليـهم السلام در اصول عقايد و پرستش خدا و احكام و دستورات الهى اختلافىنـدارنـد، امـا در چـگـونـگـى افعال واعمال عبادى و بعضى از فروع و سنن به حسب زمان ومـصـالح اخـتـلاف دارند لكل جعلنا منكم شرعة و منها جاً ـ مائده : 48 ـ براى هريك آئين و روشى مقرر كرديم .
اين المومل لاحياء الكتاب و حدوده
ترجمه :
كجاست آنكه براى احيا و زنده كردن كتاب آسمانى قرآن وحدودش مورد اميد و آرزوست
شـرح : در مـجـلد 13 بـحار صفحه 8(305) از امام ابو محمد عسكرى عليه السلامروايت شده موقعى كه حضرت حجت عليه السلام متولد شد فرمود: ستمگران و جبارانخيال كردند كه آنان مرا مى كشند تا اين نسل را قطع كنند، پس چگونه ديدند قدرت خدا راو اينك او را مومل نام نهاد يعنى مورد آرزوى خلايق كه جامعه بشر آرزوى قياماو را دارند.
هـمـچـنـانـكـه در دعـاى افـتـتـاح شـب هـاى مـاه مـبـارك رمـضان است كه مى گوئى اللهم وصـل عـلى و لى امـرك ، القـائم المـومل و العدل المنتشر بار الها تو درود فرستبـر ولى امـرت امـام قـائم كـه مـورد آرزو ى مـردم ) وعدل منتظر است .
بـدانـكـه ظـلمت و تاريكى مانع از ديدن آيات حق و باعث اشتباه حق از شبهات باطله و عقايدفـاسـده و نـادانـيـهـا و هـواپـرسـتـى هـا مـى شـود. و از بـعـد از رحـلترسـول خـدا در هـر آن و زمـان ايـن امـر در تـزايـد بـوده و خـواهـد بـود و خـداونـدمـتـعـال به مقتضاى صفت رافت و رحمت وسائل هدايت و روشنائى و نجات ز ظلمت ضلالت رابـراى بـنـدگـان خـود فراهم نموده چنانچه مى فرمايد: ان هذا القرآن يهدى للتى هىاقوم اسرى : 9 ـ (البته اين قرآن خلق را به راست ترين و استوارترين طريقه هدايتمـى كـنـد). و در آيـه 82 هـمـان سـوره مـى فـرمـايـد ونـنـزل مـن القـرآن مـا هـو شـفـاء و رحمة للمومنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا و ماآنـچـه از قـرآن فـرو مـى فـرسـتـيـم شـفـا (ى دل ) و رحـمـت الهى براى مومنان است و لكنستمكاران را به جز زيان چيزى نخواهند افزود).

بـاران كـه در لطـافـت طـبـعش خلافت نيست
در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

در مـجـلد 7 بـحـار ص 28(306) عـلى بـن ابـراهـيـم در تـفـسـيـر خـود ازرسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده كه آن حضرت در ضمن سخنى فرمود: كه مناز شـمـا از ثـقـليـن سـئوال خـواهـم نـمـود؟ حـاضـريـن گـفـتـنـد يـارسول الله ثقلين
چـيـسـت ؟ فـرمـود: كـتـاب خـدا كـه ثـقـل اكـبـر اسـت ، پـس بـدان چـنـگ زنيد وعـمـل كـنـيـد كـه هـرگـز گـمـراه نـخـواهـيـد شـد و لغـزش هـم پـيـدا نـخـواهـيـد كـرد.وثقل اصغر عترت من و اهل بيت منند(307) كه خداوند مهربان و آگاه مرا آگاه ساخت كه ايندو هـرگـز ازهـم جـدا نـشـونـد تـا بر سر حوض (كوثر) بر من وارد شوند، همانند اين دوانـگـشـت ـ و دو انـگـشـت سـبـابه خود را پهلوى هم قرار داد كه يكى بر ديگرى فضيلت وبرترى داشته باشد
.
افـسـوس كـه تسلط روساى دنياپرست ، و شهوت ران در دوره هاى بعد موجبات اعراض ازقـرآن را فـراهـم نـمـود، و به مرور زمان عمل به احكام و حدود آن از ميان بيشتر امت اسلامىرخـت بـربـسـت و قـال الرسول يا رب ان قومى اتخذوا هذا القرآن مهجوراً ـ فرقان :30ـ پيغمبر خدا گويد پروردگارا قوم من اين قرآن را متروك و كنار گذاردند و به احكامو دستورات آن عمل نكردند.
رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله و سـلم فـرمـود: ان القـرآن مـاحل مصدق (308).
(قرآن شكايت كننده اى است كه شكايتش تصئيق مى شود).
لذا اهل قرآن و مصدقين آن همگى در انتظار و اميد قيام يگانه نگهبان قرآن هستند.
در كـتـاب المـهـدى ص 230 از قـول مـعـصـوم عـليـه السـلامنقل مى كند كه فرمود: لا تكون بدعة الا ازالها، و لا سنة الا احياها هر بدعتى رااز ميان مى برد و هر سنتى را احيا مى كند تا آنكه هيچ بدعتى باقى نماند و هيچ سنتى هممتروك نباشد.
اين محيى معالم الدين و اهله
تـرجـمـه :
كـجـا اسـت زنـده كـنـنـده نـشـانـه هـاى ديـن واهل آن
شرح : معالم : جمع معلم ـ بفتح ميم ـ بمعناى علامت و نشانه اى است كه بوسيله آن راهرسيدن به هدف و مقصد معلوم و هويدا شود، و معالم دين همان احكام دين از او امر و نواهى وهـر چيزى است كه علامت و نشانه دين باشد، همچنانكه مشاعر هم جمع مشعر هم بمعناى علامتو نـشـانـه اسـت امـا عـلامـت مـحـسـوس بـه شـعـور و حـواس ، نـه از راه عـلم و مـعـلوم كـمـاقال الله تعالى : و البدن جعلناها لكم من شعائر الله لكم فيها خير و قربانيها رابراى شما از مراسم حج قرار داديم كه در آن هم براى شما خيرى است . و در آيه 32 همانسـوره مـى فـرمـايد: و من يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب و هر كسى كهشـعـائر (قـربـانـى هـاى ) خـدا را بـزرگ دارد البـتـه ايـن از پـرهـيـزكـارى دلهـاسـت .حـاصـل مـعـنـى آنـكـه تـعـظـيـم و بـزرگـداشـت شـعـائر الهـى بـه سـبـب تـقـواى درونـىدل است .
و مـعـنـاى ديـن در ذيـل عـنـوان و كلا شرعت له شريعة بيان شد. و چون دين و احكام ودستوراتش بواسطه سلطه مردم هواپرست و دنيا خواه به مرور زمان در ميان جامعه بشر وملت مسلمان از ميان رفته و ميرود و فقط نامى از آن باقى مى ماند و تنها اسمى از آن بردهمى شود. از اينرو گفت : محيى معالم الدين .
در مـجـلد 7 بـحـار ص 215(309) روايـت از پيغمبر اكرم است كه فرمود: بدا الاسلامغـريـبـا و سـيـعـود غـريـبـاً فـطـوبـى للغـربـاء قـيـل : يـارسـول الله ثـم يـكـون مـاذا؟ قـال : ثـم يـرجـع الحـق الى اهـله (اسـلام دراول امر (بواسطه قلت مسلمانان و شيوع كفر و سنن جاهليت ) غريب و تنها بود و به زودىبـه هـمـان غـربـت اوليـه خـود بـرمـى گـردد، پـس خـوشـا بـهحال چنين اقليتى كه پيرو حقند چه در اول ظهور اسلام ، و چه بعد از آن ، و در آخر الزمان .آنـگـاه از پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله و سـلمسئوال شد پس عاقبت چه خواهد شد؟ فرمود: سرانجام به اهلش باز مى گردد.
بـعضى گفته اند مراد از طوبى بهشت است و تخصيص دادن طوبى را به جماعت غرباء بـه سـبـب صبر و تحمل آنان در برابر ظلم ستمكاران و اذيت و آزار كافران و منافقانخواهد بود.(310)
در كـتـاب كـمـال الديـن صـفـحه 376 روايتى از امام پنجم عليه السلام در تفسير اين آيهمـبـاركـه : اعـلمـوا ان الله يـحـيـى الارض بـعـد مـوتـهـا ـ حـديـد: 17 ـ اسـت كـه درتـاءويـل آن فـرمـود: خـداونـد عـز و جـل زمـيـن را بـه وسـيـله قـائم(آل مـحـمـد زنـده مـى گـردانـد پـس از مـوت زمـيـن . و مـراد از مـوت زمين كفر و جوراهل آن است ، و شخص كافر همان مرده است .
زنـده دلا مـرده نـدانـى كـه كـيـسـت
آنـكـه نـدارد بـه خـدااشتغال

در تـفـسـيـر ايـن آيـه مـبـاركـه وقـاتـلو هـم حـتـى لا تـكـون فتنة و يكون الدين كله لله(311) (و آنها را بكشيد تا فتنه اى نباشد و همه دين از آن خدا شود) در كتاب تفسيرعياشى روايتى از زراره نقل كرده كه امام صادق عليه السلام فرمود: راجع به اين آيهاز پـدرم سـئوال كـردنـد، پـدرم فرمود: هنوز تاويل اين آيه محقق نشده است ، اگر قائم ماقيام كند هر آنكس كه او را بيند تاويل آن را به خوبى خواهد ديد. چون با ظهور وقـيام آن حضرت دين اسلام چنان بالا گيرد كه شعاع آن در تمام روى زمين پرتو افكنده وگسترش خواهد يافت .

اين قاصم شوكه المعتدين
ترجمه :
كجا است درهم شكننده شوكت و قدرت ستمكاران و متعديان
شـرح : بـدانـكـه بـه مـوجـب اخـبـار وارده ، حـجـج الهـيه مظهر اسماء و صفات حق مىبـاشـنـد، در دعـاى افتتاح شب هاى ماه مبارك رمضان براى ذات مقدس خداوندى صفاتى ذكرشـده از جـمـله : و الحـمـدلله قـاصـم الجـبـاريـن مـبـيـر الظـالمـيـن ، مـدرك الهـاربـيـن ،نـكال الظالمين و ستايش خداوندى را كه در هم شكننده سركشان است و هلاكت كنندهستمكاران ، دريابنده گريزندگان ، به كيفر رساننده ظالمان .
حـضـرت ولى عـصـر عـجـل الله تـعـالى فـرجه الشريف از جمله مظهر اينصفات جلاليه الهى است كه چون قيام كند شوكت و قدرت ظاهرى روساى سلطه گر جهانرا كه با دارا بودن هر گونه سلاح هاى جنگى از توپ و تانك و موشك و هواپيما و اتم ،بـا داشـتـن افـراد نـظـامـى جـنگ آزموده و ساير مهمات جنگى ديگر كه در اختيار دارند و مىكـوشـنـد كه ملل ديگر را به زير يوغ بندگى و سلطه خود درآوردند، از ميان مى برد ونابود مى كند، در حالى كه جهان را به خاك و خون كشيده اند و عده زيادى را از ميان بردهاند.
مـجـلد 13 بـحـار صـفـحـه 150 روايـتـى از بـزنـطـى (312) از امـام هشتم عليه السلامنـقـل كـرده كـه فـرمـود: پيش از وقوع اين امر قيام قائم كشتارى استبـيـوح ، پـرسيدم بيوح چيست ؟ فرمود كشتار دائم و پيوسته اى است كه فتور و فاصلهپذير نيست (313) .
و اءيـضا در مجلد 13 بحار صفحه 163 (314) روايتى از امام محمد باقر عليه السلامنقل مى كند كه فرمود : قيام قائم محقق نمى گردد مگر پس از وقوع خوف شديد ، وانـواع گـرفـتـارى و بـلا و آشـوب كه دامنگير مردم مى شود ، و پيش از آن وقوع بيمارىطـاعـون ( مـرض مـسـرى ) ، و دشمنى و ستيزگى اعراب با يكديگر ، و اختلاف شديد ميانمـردم ، و تـفـرقـه و جـدايـى در ديـنـشان ، و اختلاف در اوضاع و احوالشان بطورى كه ازشدت رنج و اذيت و آزار اشرار صبح و شب آرزوى مرگ مى كنند ، و از ظلم و جور نسبت بهيـكـديـگـر بـعضى بعض ديگر را مى خورند و نابود و از هستى ساقط مى كنند ، و خروجقائم هنگامى صورت مى گيرد كه مردم فرج و گشايشى نمى بينند و ماءيوس و نااميدند.
اين هادم ابنيه الشرك و النفاق
ترجمه :
(كجا است ويران كننده بنا و سازمانهاى شرك و نفاق ) .
شرح : كليه بنا و سازمانهائى كه بر اساس و پايه شرك و نفاق بنا و تاءسيسشـده بـاشـد بـه دسـت و دسـتـور آن حـضرت خراب و ويران مى شود از جمله معابد يهود ونـصـارى و بتكده ها حتى بعضى از مساجد و بناهائى كه بنام دين و مذهب ايجاد شده و جنبهشرك و نفاق به خود گرفته باشد خراب مى گردد .
شـيـخ مـفـيـد در ارشـاد به توسط ابو بصير از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده ... تـا آنكه فرمود : هنگامى كه قائم قيام كند به كوفه مى رود و در آن ديار چهارمسجد را خراب مى كند (315)
بـعضى از اهل نظر گفته اند بعيد نيست كه اين چهار مسجد همان مساجدى است كه بعضى ازخوارج و سران لشكر كوفه پس از واقعه كربلا و شهادت جانسوز حضرت سيد الشهداءو كـشـته شدن آن بزرگوار آن مساجد را نوسازى و معروف است به مساجد ملعونه . البتهايـن مـسـاجـد فـعـلا وجـود نـدارد ولى امـكـان دارد كـه قـومى روى كار آيند و چنين مساجدى راتجديد بنا كنند و بسازند (316) ، و ممكن است اكنون هم نمونه چنين مساجدى باشد .
در مـجـلد 13 بـحـار ص 193 (317) . رواى گـويـد در سـيره و روش كار حضرت مهدىعليه السلام از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه چگونه است ؟ فرمود : همان كارى كهرسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله كـرد او هـم مـى كـنـد ، آنـچـه از آثـار بدعت و شرك وگـمـراهـى پـيـش از ظـهـور وى پـديـد آمـده از مـيـان مـى بـرد هـمـچـنـانـكـهرسول خدا اساس جاهليت را منهدم كرد ، و اسلام دوباره تجديد مى شود (318) .
در خـصـوص ويـران كردن بعضى از مساجد و مستحدثات آن به فرمان حضرت ولى عصرعـجـل الله تعالى فرجه الشريف ، نمونه اى از آن در زمان پيغمبر اسلام و به دستور آنبـزرگـوار انـجـام گـرفـت ، و آن مـسـجدى بوده كه قرآن آن را بنام مسجد ضرار معرفىكـرده و الذيـن اتـخـذوا مـسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤ منين و ارصادا لمن حاربالله و رسـوله مـن قـبل - الآية - توبه : 107 - ( آنانكه مسجدى را براى ضرر زدن وتـقـويـت كـفـر و تـفرقه انداختن ميان مؤ منان و بانتظار ( قدوم ) كسى كه از پيش با خدا ورسـولش سـتـيـزه كـرده سـاخـتـه انـد و قـسـم مـى خـورند كه جز نيكى منظورى نداشتيم وحـال آنكه خدا گواهى مى دهد كه آنان دروغ گويانند ) . و در آيه بعد مى فرمايد : هرگز در آن نايست و اقامه نماز مكن - تا آخر آيه 110 .
در شـاءن نـزول ايـن آيات در تفاسير آمده شخصى بنام ابو عامر صيفى از اشراف خزرجكـه در ايـام جـاهـليـت بـه رهبانيت در آمده و لباس ‍ خشن به تن مى كرد و به ابوعامر راهبمـعـروف بـود ، در اسـلام بـه ابـو عـامـر مـنـافق و فاسق شناخته شد ، چون در مدينه خدمترسـول خـدا رسـيـد نسبت به وضع آن حضرت حسد برد و عليه او تحريكات مى كرد و درجنگ احد با مشركين همدست بود و به مكه فرار كرد و پس از فتح مكه به طائف گريخت وبعد از آنكه اهل طائف هم مسلمان شدند به شام گريخت ، و از آنجا به روم رفت و نصرانىشـد ، و او از شـام بـه منافقين مدينه پيغام فرستاد كه خود را آماده سازيد ، و مسجدى بناكـنيد ، و من هم به نزد قيصر روم مى روم و از او استمداد و كمك مى گيرم و به سوى شمامـى آيـم و پـيـغـمـبـر را از مـديـنـه بـيـرون خـواهـم كـرد ولى او عـمـرش وفـا نـكـرد وقبل از رفتن نزد قيصر بمرد .
بارى منافقين هم مسجدى ساخته و خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آمدند و گفتند :يـا رسـول الله مـا بـراى افراد مريض و كسانى كه كارشان زياد است و نمى توانند راهدورى را طـى كـنـنـد و بـه مـسـجـد شـمـا بـيـايـنـد مـسـجـدى سـاخـتـيـم ومـيـل داريـم بـدانجا تشريف آورده و آنرا افتتاح و در آنجا نماز بگذارى ، پيغمبر چون آمادهسـفـر تـبـوك بـود انـجـام آن را بـه بـعـد مـوكـول كـرد كـه ايـن آيـاتنزول شد و وضع آن مسجد را روشن كرد و دستور آتش زدن ويران كردن آن صادر شد .
اين مبيد اهل الفسوق و العصيان و الطغيان
تـرجـمـه :
( كـجـا اسـت آن كـه نـابـود كـنـنـدهاهل فسق و عصيان و ظلم و طغيان است ) .
شرح : مجلد 13 بحار ص 161 (319) از حذيفة بن يمان روايت مى كند كه گفت ازپـيـغـمـبـر خـدا صـلى الله عـليـه و آله و سـلم شـنـيـدم كـه فـرمـود : خـدا دوسـتـان وبـرگـزيـدگـان خـود را از ديـگـران جـدا سـازد تـا آنكه زمين را از لوث منافقان و گمراهكـنـنـدگـان و فـرزنـدان ايـشـان پـاك گرداند تا به آنجا كه پنجاه زن به مردى برمىخـورنـد ، يـكـى گـويـد اى بنده خد مرا بخر ( و نجاتم بده ) و ديگرى گويد مرا ببر وپناهم ده .
در كتاب المهدى ص 90 چنين نقل كرده : كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: از طـرف آسـمان مناديى ندا مى كند اى مردم بدانيد كه خدا دست ظالمان را كوتاه وحيله و مكر منافقان و پيروان آنها را تباه كرد و از سر شما برداشت و اكنون بهترين افرادامت را والى شما كرده و به او ملحق شويد كه اوست مهدى .
در مجلد 13 بحار ص 188 (320) از ابن بكير روايت شده گويد از ابوالحسن ( موسىالكـاظـم ) عـليـه السـلام از تـفـسـيـر ايـن آيـه مـبـاركـهسـئوال كـردم كـه مـى فـرمايد : وله اسلم من فى السموات و الارض طوعا و كرها -آل عـمران : 83 - ( آيا غير دين خدا را مى طلبيد ) در صورتى كه آنچه در آسمان ها و زميناسـت خـواه نـاخـواه تـسـليـم اويـنـد و بـه سـوى او بـاز مـى گـردنـد ) حـضرت فرمود : (تـاءويل ) اين آيه درباره قائم نزول يافته هنگامى كه آن حضرت بر يهود و نصار ى وصـابـئيـن ( مشركان ) و طبيعى مذهبان و مرتدين و كافران در شرق و غرب زمين است خروجكـنـد ، و ديـن اسـلام را بـه آنـهـا پـيـشـنـهـاد مـى كـنـد ، پـس هـر كـه آنـرا از روىمـيـل و رغـبـت پـذيـرفـت او را به نماز و دادن زكات و آنچه را كه شخص مسلمان ماءمور بهانـجـام آن و بـر او واجـب است امر مى كند ، و كسى كه مسلمان نشود كشته مى شود تا جائىكـه در شـرق و غرب عالم كسى غير از موحد باقى نماند . به او گفتم قربانت شوم مردمروى زمين بيش از اينها هستند ( چگونه قائم مى تواند همه آنها را مسلمان كند و يا بكشد ) ؟فـرمـود : وقـتـى كـه خـداونـد چـيـزى را اراده كـنـد انـدك را زيـاد و زياد را كم مى گرداند(321)

اين حاصد فروع الغى و اشقاق
تـرجـمـه :
( كـجـا اسـت آنـكـهنهال و شاخه هاى گمراهى و نفاق و جدائى را از ميان بردارد )
شـرح : از جمله وظائف آن حضرت از ميان بردن موجبات گمراهى و اختلاف و تشتت دردين است هر چند در اصل و اساس آن يكى باشند. و از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلمروايت شده كه فرمود : همان تفرقه و اختلافى كه پس از حضرت موسى ميان بنىاسـرائيـل اتـفاق افتاد بزودى در امت من نيز پيدا مى شود و به حدود هفتاد و سه گروه مىشـونـد (322) . هـمـه آنـهـا مـعـذب در آتـشـنـد جـز يـك فـرقـه ، و چـون از حـضـرتـشسـئوال شد آن يك فرقه كدامند ؟ فرمود آن طريقه اى است كه امروز ما بر آن هستيم كه منو اهل بيت منند (323) .
و چـون از وظـائف مهم حضرت ولى عصر اصلاح جامعه بشر و رفع ظلم و ستم است لذا ايننوع اختلافات و انحرافات را هم از ميان برمى دارد ، و به موجب حديث شريف من رضىشـيـئا كـان كـمـن اءتـاه (324) ( هر كس عملى را بپسندد و بدان راضى باشد همانندكـسى است كه آنرا انجام دهد ) . پس اولاد و تابعين گذشتگان كه به روش و طريقه آنانراضـى و دلخـوشـنـد . اگـر از اعـتـقـادات خـود بـرنـگـردنـد و دسـت بـرندارند بواسطهانحرافات و اخلاقى كه دارند آنها را هم مى كشد و از ميان مى برد .
اين طامس آثار الزيغ و الاهواء
تـرجـمـه :
( كـجـاسـت نـابـود كـنـنـده آثـار انـديـشـه هـاىباطل و هواهاى نفسانى ) .
شـرح : هـر امـرى كـه مـوجـب شـك و تـرديـد در دين شود ، و يا سبب تشويق مردم بهشـهـوت و هـواپـرسـتـى انـجـامـد از قـبـيـل فـيـلمـهـا و تـئاتـرهـاى ابـليـسـى ومـبـتـذل و مـجالس رقص و شب نشينى زنان و مردان ، و شنا كردن دختران و پسران باهم ، وتـعـليـم آوازهـاى غـنـا و تـصـنـيـف و هـر چـه از ايـن گـونـه مـؤ سـسـاتغافل كننده انسان از وظيفه خود باشد از ميان مى برد ، و مجلات خسار تبار و روزنامه هاىباطل و دروغ پرداز و جوساز و مقالات عشقى ، و كتاب هاى گمراه كننده همه را محو و نابودمى كند .
در مـجـلد 13 بـحـارالاءنـوار ص 23 (325) از عـلى بـن ابـى طـالب عـليـه السـلامنـقـل شـده اسـت كـه گـويد : به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گفتم : يارسـول الله آيـا مـهـدى مـوعود از ما اهل بيت است يا از غير ما ؟ فرمود : خير ؛ بلكه از ما مىبـاشـد ، بـه بـركـت قيام او خدا دين را پايان مى دهد ( يعنى آخرين حجت خدا است ) چنانكهبـوسـيله ما دين را گشود، و بوسيله ما خدا دلهايشان را پس از دشمنى ها و فتنه انگيزيهابـه هم الفت داده و مهربان نمايد ، همچنانكه بعد از عداوت شرك و بت پرستى دلهايشاننـسـبـت به هم الفت داده شد ، و همانطورى كه بعد از عداوت شرك ، به وسيله ما ايشان رابرادر دينى كرد ، پس از دشمنى و فتنه انگيزيها با هم برادر مى شوند .
اين قاطع حبائل الكذب و الافتراء
ترجمه :
(كجاست آن قطع كننده دامها و دسيسه هاى دروغ و افتراء ) .
شـرح : افـتـراء اءخـص از كـذب اسـت زيـرا كـذب و دروغ خبرى است كه مطابق واقعنـبـاشـد ولى افـتـراء دورغ گـفـتن در حق غير است به چيزى كه آنرا نگفته و انجام نداده وبدان راضى نباشد كه همان تهمت و بهتان است به خلاف كذب كه چه بسا انسان دربارهخودش هم دروغ گويد .
بـدانـكـه مردم دنيا پرست براى رسيدن به مقاصد و اهداف شوم خود مطالبى دروغ بيانمـى كـنـنـد و وعـده هـائى بـراى اصـلاح جـامـعـه مـى دهـنـد ولى قـصـدعـمـل بـر طـبق آن وعده هاى دروغ را ندارند ، و بسا نسبت هاى دروغ هم به اشخاص و مقاماتعـاليـه مـيدهند ، و از اين راه براى اغفال مردم و مغرور ساختن آنان مى كوشند ، و حتى نسبتبـه اوليـاى خـدا و حجج الهيه هم چيزى فروگذار نمى كنند و بدين وسيله مى خواهند نورخـدا را هـم خـامـوش كنند يريدون ليظفوا نور الله باءفواههم - صف : 8 - يعنى مىخـواهـند نور خدا را بگفتارهاى باطل خود خاموش كنند و خدا نور خود را تمام و محفوظ خواهدداشت .
در كـتـاب كـمال الدين ص 128 (326) از عمار ساباطى روايت شده كه گويد شنيدم ازحضرت صادق عليه السلام مى فرمود : زمين از ابتدا خالى از حجت دانائى نبوده كهكه در آن آنچه را كه ديگران از حق ( پايمال مى كنند و آن را ) مى ميرانند او زنده مى كند (و بر پا مى دارد ) سپس اين آيه را تلاوت فرمود :
يريدون ليطفوا نور الله بافواههم - صف : 8 (327) - .
در تفسير على بن ابراهيم قمى در توضيح جمله و الله متم نوره ذكر شده كهخـدا كـامـل مـى گـردانـد نـور ( حـق ) را بـه وسـيـله قـائمآل مـحـمد كه چون قيام كند ، خدا او را بر تمام اءديان غلبه دهد ( و اديان ديگر از ميان مىرود ) تا آنكه جز خدا پرستش ‍ نشود و جز فرمان خدا فرمانى نباشد .
اين المبيد العتاة و المردة
تـرجـمـه :
( كـجا است آنكه متكبران و سركشان عالم را هلاك و نابودكننده است ) .
شـرح : رؤ سـا از اهـل كفر و نفاق بر حسب قدرت ظاهرى خود از پذيرفتن حق اعراضمى كنند و به ميل نفسانى خود با مردم رفتار مى نمانيد ، و خود را مالك الرقاب مى دانند ،و هر چه از اقامه دليل و برهان و استدلال چگونگى رفاهيت افراد ملت و جامعه را به آنانبفهمانند و اعلام كنند گوششان بدهكار چنين سخنانى نيست ( لقد استكبروا فى انفسهم وعـتـوعـتـوا كـبـيـرا - فـرقـان : 21 كـه ( محققا خود را بزرگ شمرده و گستاخى كردندگستاخى بزرگى ) .
و از ايـن نـظـر با دين حق و امور حقه آن كه بر خلاف نظريه آنان است مخالفت مى كنند ومـصـداق آيـه شـريـفـه مـردوا عـلى النفاق - توبه : 101 - مى شوند كه در نفاق ودوروئى فرو رفته اند .
و آن حضرت عليه السلام بعد از ظهور و قيامش تمام سركشان و گردنكشان را از ميان مىبـرد ، و شـر و ايـذاى آنـهـا را از سر توده مستضعف مردم رفع مى كند و مصداق كريمه فـقـاتلوا ائمة الكفر انهم لا ايمان لهم لعلهم ينتهون - توبه : 12 - ( پيشوايان كفررا بـكـشـيد چون پايبند به عهد و پيمان خود نيستند شايد دست بردارند ) را در خارج محققمى سازد . و سرزنش كسى او را از تعقيب هدفش باز نمى دارد .
اين مستاءصلاهل العناد و التضليل و الالحاد
ترجمه :
( كجا است ريشه كن كننده معاندين حق و فريب دهندگان خلقو ملحدان ) .
شـرح : عـنـود و عـنـيـد از عـنـد به معنى پيش و نزد است از اينرو بهكـسـى كـه به آنچه پيش خود دارد به شگفت آيد و به خود گيرد و بدان ببالد و افتخاركـنـد عـنـيد گويند و كسى هم كه بعد از شناختن حق بودن چيزى با آن مخالفت نمايد معاندخوانند كه لازمه معنى اصلى آنست . پس اهل عناد به آن كسانى گفته مى شود كه اعراض ازحـق مـى كـنـنـد بـا ايـنـكـه مـى دانـند آن حق است . يعرفون نعمة الله ثم ينكرونها -نحل : 83 - ( يعنى نعمت خدا را مى شناسند سپس آن را انكار مى كنند ) .
در تـفـسـيـر صـافـى از تـفسير عياشى نقل مى كند كه درباره اين آيه مباركه از امام كاظمعـليـه السـلام سئوال شد فقال : عرفوه ثم انكروه ( يعنى ( حقانيت ) او را شناختندسپس انكار كردند ) .
هـمـچـنـانـكـه خـداى تـعـالى در سوره نمل آيه 14 مى فرمايد : و جحدوا بها و استيقنتهاانفسهم ظلما و علوا فانظر كيف كان عاقبة المفسدين ( فرعون و اتباعش منكر آيات خداوندشـدنـد در حـالى كـه يـقـيـن داشـتـنـد كـه ايـن آيـات از جانب خدا است و از روى ستم و علو وبرترى منكر آنها شدند بنگر كه چگونه شد عاقبت تبهكاران ) .
و در سوره مدثر آيه 16 فرمايد كلا انه كان لآياتنا عنيدا يعنى ولى نه ( بيشتركـه نـمى دهم ) چون او به آيات ما عناد مى ورزد . گويند كفار قريش وقتى آيات قرآن راشـنـيـدند از استماع آن به به خود مى لرزيدند و چه بسا به حالت بهت زده از جاى خودحـركـت نـمـى كردند ، تا اينكه روزى از روزها پس از شنيدن آيات وحى به نزد وليد بنمـغـيـره كـه از بـزرگـان و رؤ سـاى قـريـش بـود رفـتـنـد ، بـراىحل اين مشكل خود نظر او را درباره آيات قرآن خواستند . وليد از آنان مهلت خواست تا نظرخـود را پـس از اسـتماع اظهار نمايد . و پيغمبر اكرم آغاز سوره فصلت را تلاوت مى كردتـا بـه ايـن آيـه كـه آيـه 13 اسـت رسـيـد فـان اعـرضـوافـقـل انـذرتـكـم صـاعـقـه مـثـل صـاعـقـه عـاد و ثـمـود - ( پـس اگـر بـا ايـنحـال بـاز هـم اعـراض كـردنـد تـو بـگـو مـن شـمـا را از صـاعـقـه اىمـثـل قـوم عـاد و ثـمـود انـذار كنم ) . وليد سخت به خود لرزيد و موهاى بدنش راست شد وبرخاست و با حالت بهت زده به طرف خانه خود رفت ، و به نزديكان خود از بنى مخزومدر وصف سخنان وحى پيغمبر و آيات قرآن چنين گفت و ان له لحلاوة و ان عليه لطلاوة وان اعـلاه لمـثـمـر و ان اسـفـله لمغدق ، و انه يعلووما يعلى عليه ( و البته آن شيرينىخـاصـى دارد و زيـبـائى مـخـصـوصـى ، شـاخـسار آن پرميوه و ريشه اش پر بركت است ،سـخـنـى اسـت بـرجـسـتـه و سـخـنـى از آن بـرجـسـتـه تـر نـيـسـت ) و چـون قـريـش جـوابسـئوال خـود را از او جـويـا شـدنـد پـس از چـنـدى گـفت شما بگوئيد كلام او سحر است كهدل انـسـان را مـسـحـور مـى كـنـد لذا آيـاتـى از سـوره مـدثـر در مـذمـت اونازل شد .
و اءمـا كـلمـه تـضـليـل مـصـدر از بـابتـفـعـيـل اسـت و مـتـعـددى اسـت بـه مـعـنـى گـمـراه كـردن ديـگـران كـه هـمـان فـريـب وگول زدن باشد كه شخص مقاصد باطله خود را با خدعه و نيرنگ به صورت حق جلوه دهدو بـسـا آيـات قـرآن را هـم بـراى تـاءيـيـد مـقـاصـد شـوم خـودتـاءويـل نـمـايـد و حـق را هـم بـصـورت بـاطـل وانـمـود سـازد و ازجهل و نادانى و يا ساده لوحى مردم سوء استفاده كند و عوام فريبى نمايد . ت
در تفسير صافى در ذيل آيه مباركه : الذين ان مكناهم فى الارض اقاموا الصلاة و اتواالزكـاة و امـروا بـالمـعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور - حج : 41 - از تفسيرقـمـى از امـام مـحـمـد بـاقـر عـليـه السـلام نـقـل مـى كـنـد فـرمـود: اين آيه راجع بهآل مـحـمـد و شـخص مهدى و ياران اوست كه خداوند آنان را بر مشارق و مغارب زمين مسلط مىكـنـد و ديـن حـق را آشـكـار مى سازد و بوسيله او و يارانش هر بدعت و باطلى را از ميان مىبرد ، همانطورى كه تيره روزان حق را از ميان بردند آنچنان كه ظلم و ستمى ديده نشود ،و امر به معروف و نهى از منكر نمايند .
گـمـراه كنندگان و كسانى كه به خدعه و نيرنگ مردم را فريب مى دهند و آنانرا منحرف وگـمـراه مـى كنند بدانند كه خداونديكه دين خود را بوسيله بعثت پيغمبر اسلام صلى اللهعـليـه و آله روشـن و آشـكـار سـاخـت هـمـينطور جهان تيره و تار از ظلم و جور را به ظهورحضرت ولى عصر عليه السلام منور و روشن خواهد ساخت
.
و پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله و سـلم فـرمـود : لو لم يـبق من الدنيا الا يوملطول الله ذلك اليوم حتى يبعث رجلا منى (328) اگر از عمر دنيا جز يك روز نماندخـداونـد آن روز را طـولانـى گـردانـد تـا شـخـصـى از مـنـسـوبـيـن مرا برانگيزد و روانهكند
.
و اءمـا الحـاد اصـل كـلمـه الحـاد بـه مـعـنـىمـيـل و عـدول كـردن اسـت و اگـر به كلمه ( الى ) متعددى شود به معنى توجه آيد . و ملجدكـسـى را گويند كه از طريق حق بكلى منحرف باشد و بسا مطالب باطله اى را هم به حقنسبت دهد .
قـال الله تـعـالى : و لله الاسـمـاء الحـسـنـى فـادعـوه بـهـا و ذروا الذيـن يلجدون فىاءسمائه سيجزون ما كانوا يعملون - اعراف : 180 - و براى خدا نامهاى نيكوتر است (كه دلالت بر صفات جماليه از صفات ثبوتيه ، و صفات جلاليه از صفات سلبيه مىكـنـد ) وى را بـدان بـخـوانـيـد و كـسانى كه در نامهاى وى كجروى مى كنند واگذاريد ( ومتابعت نكنيد ) كه بزودى سزاى اعمالشان را خواهند ديد .
و قـال الله : ان الذيـن يـلحـدون فى آياتنا لا يخفون علينا - فصلت : 40 - البتهكـسـانـى كـه در آيات ما الحاد مى ورزند ( و در اثر جهالت و گمراهى نسبت هاى ناروائىبه خدا مى دهند ) امرشان بر ما پوشيده نمى ماند .
در كـتـاب يـنـابـيـع المـودة ص 437 در صـفـت و افـعـال حـضـرت مـهـدى ( قـائمال مـحـمـد ) صلوات الله عليهم از امير المومنين عليه السلام روايت شده كه فرمود : بـر مـى گـردانـد هوى و ميل نفسانى را به هدايت و رستگارى موقعى كه مردم هدايت را بههواى نفس تبديل كرده باشند ، و راءى را به قرآن بر مى گرداند وقتى كه مردم قرآن راتابع راءى و ميل خود قرار داده باشند (329) . پس مهدى عليه السلام مى نماياند كيفيتعـمـل بـه عـدالت را و زنـده مـى گـردانـد آيـات و احـكـام مـهـجـور شـده كـتـاب خـداعزوجل و سنت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را .
اين معز الاولياء و مذل الاعداء
تـرجـمـه :
(كـجـا اسـت عـزيـز كـنـنـده دوسـتـان خـدا وذليل كننده دشمنان خدا ) .
شرح : همان عزتى كه خداوند در قرآن كريم فرموده : و لله العزة و لرسوله وللمـؤ مـنـيـن - مـنـافـقـون : 8 ( در صـورتـى كـه عـزت مـخـصـوص خـدا ورسـول و مـؤ مـنـيـن است ) . و ذلت و خوارى نصيب ديگران است كه مى فرمايد : ان الذينيحادون الله و رسوله اولئك فى الاذلين - مجادله : 20 - ( بطور قطع آن كسانى كهبه خدا و رسولش مخالفت و ستيزگى مى كنند اينان در زمره خوارترين مردمند ) .
و در زيارت جامعه است : سعد من والاكم و هلك من عاداكم
(بـه سـعـادت رسد هر كه شما را دوست دارد و بولايت شما گرود ، و هلاك و بدبخت شودآنكه شما را دشمن دارد ) . و در چند سطر قبل از آن خطاب به ائمه طاهرين مى گوئى : فالراغب عنكم مارق ، و اللازم لكم لا حق ، و المقصر فى حقكم زاهق
(هـر كـس از طريق شما بر گشت از دين حق خارج شده ، و هر كس ملازم امر شما شد به شماملحق گشته ، و هر كس در حق شما كوتاهى كرد و مقصر شناخته شود ( و هر كس شما را حجتخدا نداند ) محو و نابود شود .
در مـجـلد 13 بـحارالاءنوار صى 182 (330) از امام چهارم عليه السلام روايت كرده كهفـرمـود : وقـتـى كـه قـائم آل مـحـمـد صـلوات الله عـليـهـم قـيـام كـنـد خـداونـدعـزوجـل هـر گـونـه نـقـاهـت و بـى حالى را از شيعيان ما بر طرف مى كند ، و دلهايشان راهـمـچـون قـطـعـات آهـن سـخـت و مـحـكـم مـى گـردانـد كـه نـيـروى هـر يـك از آنـان نـيـروىچهل مرد باشد ، و آنان فرمانداران و بزرگان روى زمينند .
امـام پنجم عليه السلام فرمود : وقتى كه امر ما انجام گيرد و مهدى ما آيد هر يك ازشـيـعـيـان مـا از شـير دليرتر و از نيزه چابكتر و مؤ ثرترند ، و دشمنان ما را بزير دوپاى خود مى آورند و پايمال مى كنند و با دو دست خود مى زنند و تنبيه مى كنند (331) .
مـجـلد 13 بـحـار ص 194 (332) از امام ششم عليه السلام از پدر بزرگوارش روايتشـده كه فرمود : وقتى كه قائم قيام كند به هر ناحى از نواحى زمين كسى را مى فرستدو مى گويد تعهد و پيمانت به كف دست تو است و چون امر مهمى به تو روى آورد كه توآن را نـفـهمى و ندانى و در انجام آن سرگردان شوى به كف دستت بنگر و تصميم خود رابگير و بدان عمل كن
. ( البته اين امر كنايه از حقيقتى است كه بدينوسيله بداناشاره مى كند مانند روايت بعدى كه آن هم اشاره به حقيقت و نكته اى است ) .
در مـجـلد 13 بـحـار ص 185 (333) عـن ابـى جـعـفـر عـليـه السـلامقـال : اذا قـام قائمنا وضع يده على رؤ وس العباد فجمع بها عقولهم ، و كملت بهااءحلامهم از ابو جعفر امام پنجم عليه السلام روايت شده كه فرمود : هنگامى كهقـائم مـا قـيـام كـنـد دسـت خـود را بـر سر بندگان خدا مى گذارد و بدين وسيله عقلهاشانمتمركز و ادراك ايشان كامل مى گردد . و در روايت ديگرى (334) بجاى جمله و كملت بها احلامهم جمله و اكمل بها اءخلاقهم است .
و اءيـضـا در مـجـلد 13 بحار ص 183 (335) از امام پنجم عليه السلام روايت كرده كهفـرمـود : مـثـل ايـنكه من مى بينم اصحاب و ياران قائم را كه شرق و غرب را احاطهكـردنـد و هـمـه چيز حتى درندگان زمين و آسمان ( يعنى پرندگان درنده ) مطيع ايشان مىشوند (336) و در هر امرى رضايت آنان را خواهانند بطورى كه زمين فخر كند و گويدامروز يكى از اصحاب قائم از اينجا عبور كرد .
اين جامع الكلمة على التقوى
تـرجـمه :
( كجا است آنكه ( بساط اختلاف را برچيند و مردم را ) بروحدت كلمه تقوى ( و ايمان ) مجتمع سازد ) .
شـرح : در مـجـلد 13 بـحـار ص 193 (337) روايـتـى از امـام هـشـتـم عليه السلامنـقـل كـرده كـه از جـمـله آن فـرمـود اءمـا و الله ليـدخـلن عـليهم عدله جوف بيوتهم كمايدخل الحر و القر ( بدانيد كه بخدا قسم عدالت او چنان وارد خانه هايشان شود همانندگرما و سرما كه وارد ميشود ) .
و چـون اعـتقاد به اصول دين حق در دل آنها رسوخ پيدا كند ، البته آراء و اديان مختلفه ومـذاهـب بـاطله از ميان خواهد رفت و همگى پيرو دين حق كه اسلام است ميشوند ان الذين عندالله الاسلام ... - ال عمران / 19 - و در آيه 83 مى فرمايد افغير دين الله يبغون وله اسلم من فى السموات و الارض ... و بعد در آيه 85 مى فرمايد : و من يبتغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه .
و البـتـه مـؤ مـنـان آنـدوره و آن عـصـر از جـمـله مـصـاديـقكامل اين آيه شريفه هستند كه مى فرمايد : و الزمهم كلمة التقوى و كانوا حق بها و اهلها - فـتـح : 26 - كـلمه تقوى ( و ايمان ) را ملازم آنها كرد بطوريكه از آنها جدا نشود وايشان سزاوارترين كس بآن هستند واهليت و شايستگى آنرا هم دارند .
و بعضى در عبارت اين دعا جامع الكلمة جمله جامع الكلم ذكركـرده انـد ، و كـلم كـه جـمـع كـلام است در بيان آن گفته اند ، چون از هر عضوى از اعضاىبدن انسان معمولا يك نوع معصيت صادر ميشود ، ولى زبان همچنانكه در علم اخلاق آمده استمـعـاصـيـش مـتـعـدد و زياد است - حدود شانزده معصيت - ممكن است از زبان انسان سر بزند (دروغ ، لعن ، دشنام ، بهتان ، غيبت ، غامى ، استهزاء ، غنا ، شوخى بيجا ، قسم دروغ ، سخنبـيـهوده ، مراء ، جدال ، مدح و ثناى بيجا ، وعده دروغ ، تملق و چاپلوسى ) . و هنگامى كهحـضـرت قـيـام كـنـد چـون مـوجـبات ارتكاب اين معاصى كه نداشتن اعتقاد بخدا و قيامت و ياسـسـتـى در آنـسـت بـرطـرف سـازد ، و عـدل و داد وعـمـل بـدسـتـورات اسـلام در مـيـان افـراد جـامـعـه بـشر اجرا گردد . قهرا زبان و سخن همكنترل شود . و عدالت بر آن حكمفرما شود . (338)
اين باب الله الذى منه يوتى
تـرجـمـه :
( كـجـاسـت آن بـاب خـدائى كه از طريق آن ( بشهر علم وايمان ) وارد ميشوند ) .
شرح : بدانكه براى هر مقصد اسباب و مقدماتى است كه از آن به باب تعبير ميشود، مـثـلا بـاب تـحـصـيـل ثـروت كـسـب و تـجـارت اسـت و بـاب رسـيـدن بـمـقـامـات عـلمـىتـحـصـيـل عـلم اسـت و و و . و بـاب رسـتـگـارى و سـعـادت دنيا و آخرت هم متابعت پيغمبر واوصياى او عليهم السلام است و در شرح فرمايش پيغمبر كه فرمود : انا مدينة العلم وعلى بابها سابقا فى الجمله توضيح داده شد .
و در تفسير اين آيه مباركه و ليس البر باءن تاءتوا البيوت من ظهورها و لكن البرمـن اتـقى و اتوا البيوت من ابوابها - بقره : 189 - نيكى آن نيست كه از پشت بخانهها در آئيد و تقوى پيشه كنيد .
در ايـن زمـيـنه رواياتى در تفسير برهان نقل شده و ما در اينجا به ذكر چند حديث از آن مىپردازيم :
1 ـ از امـام مـحـمـد بـاقر عليه السلام در تفسير آيه مباركه و اتوا البيوت من ابوابها روايـت شـده كـه فرمود : آل محمد - يعنى اوصياى پيغمبر عليهم السلام - ابوابخدايند ( كه از راه ( عمل بدستورات ) آنان بايد بقرب خدا رسيد ، و هر رونده از اين طريقبسعادت دنيا و آخرت ميرسد ) كه دعوت كنندگان به بهشت و رهبران راه حقيقت و راهنمايانبآنند تا روز قيامت . (339)
2 ـ خـبـر ديـگر نقل از احتجاج طبرسى از اصبغ بن نباته است كه گويد در خدمت اميرالمؤمـنين عليه السلام نشسته بودم كه عبدالله بن كوا وارد شد و گفت : يا اميرالمؤ منين معنى (بـاطـن و تـاءويـل ) قول خداى عزوجل كه مى فرمايد : و اوا البيوت چيست ؟ حضرتفـرمـود : مـائيـم آنخانه هائى كه خداوند دستور داده وارد آن شويد ، و مائيم باب (قـرب ) خـداونـد و خانه هائى كه امر شده است بدان در آئيد ، پس هر كس با ما بيعت كند ومـقر بولايت ما باشد از درب آن وارد شده و كسى كه مخالفت ما را نمايد و ( مكتب ) ديگرانرا بر ( مكتب ) ما ترجيح دهد از پشت و غير راه آن وارد شده است .
3 ـ و در حـديـث ديـگـر از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود : اوصياى پيغمبرصـلوات الله عـليـهـم اءبـواب قـرب خـدايـنـد و اگـر ايـشـان نـبـودنـد خـداونـدعـزوجـل ( آنـطـور كـه بـايـد ) شـنـاخـتـه نـمـيـشـد و خـداونـدعزوجل بوسيله آنان بر بندگانش احتجاج مى كند . (340)
و در زيارت جامعه ( خطاب به ايشان ) ميخوانى : و الباب المبتلى به الناس من اتاكمنـجـى و مـن لم يـاءتـكـم هـلك و شما در گناه امتحان خلق مى باشيد كه بوسيله آن مردمآزمايش مى شوند ، هر كس رو بسوى شما آمد نجات يافت و هر كس كه نيامد و از اين درگاهدور شد بهلاكت رسيد .
اين وجه الله الذى اليه يتوجه الاوصياء
ترجمه :
( كجاست آن وجه اللاهى كه دوستان خدا به جانب او روى مىآورند ) .
شـرح : در كـتـاب مـجـمـع البـحـريـن در لغـت وجـه روايـتـى از صدوق عليه الرحمهنـقـل كـرده كـه ابـوالصـلت هـروى گـويـد : قـلت للرضـا عـليـه السـلام : يـا بـنرسـول الله مـا معنى الخبر الذى رووه ان ثواب لا اله الا الله ثوابالنظر الى وجه الله ؟ فقال عليه السلام : من وصف الله بوجه كالوجوه فقد كفر ، و لكنوجه الله اءنبياؤ ه و رسله و حججه الذين بهم يتوجه الى الله تعالى (341)
( بـه حـضـرت رضـا عـليـه السـلام عـرضـه داشـتـم يـا ابـنرسـول الله مـعـنـى خـبـريكه روايت كرده اند كه ثواب كلمه لا اله الا الله هـمـانـنـد ثواب نظر كردن بوجه خدا است ، چيست ؟ فرمود : كسيكه خدا را به وجهى همانندساير وجوه وصف كند كافر است پس ‍ مراد پيامبران هستند و حجتها كه توسط آنان به خدارو كنند .
و در تـفسير برهان ذيل آيه شريفه كل شى هالك الا وجهه - قصص : 88 - گويد :راوى گـفـت : خـدمـت امـام شـشـم عـليـه السـلام بودم شخصى از آن حضرت از معنى اين آيهپـرسـيـد ، امـام عـليه السلام فرمود : ديگران چه مى گويند ، عرض كردم مى گويند هرچـيـزى هلاك مى شود جز صورت خدا ، فرمتود : خداوند منزه است ، اينان سخن سختى گفتهانـد : بـلكـه مـقـصود از آيه آن است كه هر چيزى در معرض فنا و نيستى است مگر آنوجه وطـريـقـى كه بايد از آنطريق بسعادت فائز شوند و مائيم آنوجهى كه امر شده كه بايدبدان توجه نمايند .
و در زيـارت جـامـعـه اسـت : مـن اراد الله بـدء بـكـم ، و مـن وحـدهقـبـل عـنـكـم و مـن قـصـده تـوجـه بـكـم هـر كـس كـه اراده خـداشناسى و اشتياق بخدا دردل يـافـت بـه پـيـروى شـمـا يـافـت ، و هـر كـس خـدا را بيگانگى شناخت به تعليم شماپـذيـرفـت و هـر كـس ‍ قـصـد قـرب بـخـدا كـرد بـوسـيـله تـوجـه بـشـمـانازل گرديد .
اين السبب المتصل بين الارض و السماء
ترجمه :
( كجا است آن وسيله حق كه بين زمين و آسمان پيوسته است -و حقايق و پيغام وحى آسمانى را بزمين ميرساند )
شـرح : در مـجـلد 7 بـحـار ص 21 (342) عـن ابـى عـبـدالله عـليـه السـلامقال نحن السبب بينكم و بين الله عزوجل
.
امـام شـشـم عـليـه السـلام فـرمـود : مـائيـم سـبـب و طـريـق تـقـرب بـيـن شـمـا و خـداونـدعـزوجـل . و رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود : لا يـعـرف الله الابـسـبـيـل مـعـرفـتكم (343) فرمود خدا شناخته نميشود مگر به وسيله معرفت شما . وقـال اءبـو جـعـفـر عـليـه السـلام : بنا عبدالله ، و بنا عرف الله ، و بنا وجد الله (344) بـوسـيـله مـا خـدا عـبادت شده ، و بوسيله ما خدا شناخته شده ، و بوسيله ما اقراربـتـوحـيـد و يـگـانـگـى خـدا بـرقـرار شـده ، سـابـقـا در عـنـوان هـمالسبيل اليك توضيحاتى داده شده بدانجا مراجعه شود . و در زيارت جامعه كبيره است انـتـم السـبـيـل الاعـظـم و الصـراط الاقـوم و شـمـائيـد ( اىآل محمد ) راه بزرگ و جاده مستقيم و پايدار .
فائدة : البته حجت هاى خدا واسطه فيض و رحمت الهى هستند كه بجنبه روحانيت كسب فيضمـى كـنـنـد و در مقام بشريت افاضه به مخلوق مينمايند . چنانكه در زيارت جامعخ اتس : بـكـم فتح الله و بكم يختم ، و بكم ينزل الغيث و بكم يمسك السماء ان تقع على الارضالا باذنه و بكم ينفس الهم و يكشف الضر ( بواسطه وجود شما خدا باب فيوضات وخيرات را گشود ، و بوسيله شما هم ( كتاب افرينش را ) ختم مى كند . - چنانكه فرمودند : الحـجـة قـبـل الخـلق ومع الخلق و بعد الخلق (345) - ، و بواسطه وجود شما خداباران رحمت نازل مى كند ، و بواسطه شما آسمان را بپا داشت و جز بامر او بر زمين فرونـيـايـد ، و بـواسـطـه ( مـعـنـويـت و روح و مـقـام بـزرگ شـمـا ) هـم و غـمدل را مـى گـشـايـد ، و بـه بـركـت شـمـا رنـج و زيـان را بـرطـرف مـى كـنـد . كـمـاقـال الله تـعـالى فـى كـتـابـه الكـريـم و مـا كـان الله ليـعـذبـهـم و انت فيهم -انفال : 33 - تا تو در ميان آنان هستى خدا ايشان را عذاب نخواهد كرد .
اين صاحب يوم الفتح و ناشر راية الهدى
تـرجـمـه :
( كـجـا اسـت صـاحـب روز فـتـح و ظـفـر (اهل ايمان و روز فيروزى آنان ) و برافرازنده علم هدايت ) .
شرح : كلمه رايه از رؤ يت و ديدن است و آن علم و علامتى است كه درمـيـان سـيـاه بـر پـا مـيـدارنـد تـا فـرمانده سپاه شناخته شود و جايگاه او معلوم گردد ، وبزرگتر از پرچم و بيرق است .

next page

fehrest page

back page