بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرحی بر دعای ندبه, حجت الاسلام والمسلمین سید محیى الدین العلوى طالقانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     18670001 -
     18670002 -
     18670003 -
     18670004 -
     18670005 -
     18670006 -
     18670007 -
     18670008 -
     18670009 -
     18670010 -
     18670011 -
     18670012 -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مجلد سيزدهم بحار ص 193 (346) از عبدالله بن سنان از امام ششم عليه السلام روايتكـرده كـه فـرمـود : خـداونـد بـر خـلاف وقـتـى كـه تـعـيـيـن كـنـنـدگـان مـعـيـن كـنندعـمـل مـى كـنـد پـرچـم قـائم هـمـان پـرچـم قـائم هـمـان پـرچـمرسـول خـدا اسـت كـه جـبـرئيـل آنـرا در جنگ بدر آورده و در جنگ بحركت در آورده شد . آنگاهحـضرت فرمود : بخدا قسم اين پرچم از اين پنبه و كتان و ابريشم و حرير نيست ، گفتمپـس چـيـسـت ؟ فـرمود از برگ بهشت است ، كه پيغمبر صلى الله عليه و آله آن را در روزبـدر بـرافـراشت ، سپس آنرا پيچيد و به على عليه السلام داد ، و آن پرچم نزد او بودتـا در جـنگ بصره حضرت آن را برافراشت و خداوند او را در آن روز پيروزى داد سپس آنرا پيچيد ، و آن در اينجا پيش ما ميباشد و ديگر كسى آن را باز نمى كند تا آنكه قائم قيامكـنـد ، و چـون قائم قيام نمود آنرا باز مى كند . و در ص 194 همان مجلد ابوبصير از امامشـشـم عـليه السلام روايت كرده گويد : آنحضرت فرمود : موقعى كه اميرالمؤ منينعـليـه السـلام و اهـل بـصـره ( در جـنـگ جـمـل ) بـهـم بـرخـوردنـد ، آنـحـضـرت پـرچـمرسـول خـدا را بـرافـراشـت ، و دشمنان شكست خوردند و هنوز آفتاب غروب نكرده بود كهگـفـتـنـد اى پـس ابـوطـالب مـا را امان ده ، آنوقت حضرت دستور داد كه اسيران را نكشيد ومـجروح را نيازاريد و فرارى را دنبال نكيند و هر كس خود را خلع سلاح نمايد و سلاح جنگرا بزمين نهد ايمن است و هر كس بخانه رود و در به روى خود بندد ايمن است .
و امـا روز جـنـگ صفين از آنحضرت خواستند كه آن علم را باز كند نپذيرفت و سپاهيان ، امامحـسـن و حـسـيـن و عـمـار يـاسـر را واسـطـه كـردنـد و پـيـش او فـرسـتـادنـد ولى اوقـبـول نـكـرد و بـفرزندش امام حسن عليه السلام فرمود اى فرزندم براى اين مردم مدت وزمانى معين شده و بايد آن مدت و زمان منقضى شود ، و اين علم را بعد از من كسى باز نمىكند مگر قائم ( صلوات الله عليه ) .
اين مؤ لف شمل الصلاح و الرضا
تـرجـمـه :
(كـجـاسـت آنـكـه پـريشانى هاى خلق را اصلاح و دلها راخشنود ميسازد ) .
شرح : بدانكه يگانه علت اختلا مردم در مقاصد ، امور دنيائى است كه از هواهاى نفسبـرخـاسـتـه مـيـشـود ، و هـواى نفس مردم يك قسم نيست بلكه بيك حالت هم ثابت نميماند وبـاخـتـلاف احـوال مـخـتـلف مـيشود . پس كسانى كه مقصد خود را امور دنيائى و روى هواهاىنـفـسـانـى قـرار دهـنـد اخـتـلاف و دو دسـتـگـى در مـيـانـشـان ايـجـاد مـيـشـود كـل حـزب بـمـالديـهـم فـرحـون (347) هـر جـمـعـيـتـى بـافـكـار واعـمـال خـود دل خوشند و از ديگران كناره مى جويند ، و چه بسا آنان را دشمن و مورد لعن واستهزاء قرا مى دهند .
در كـتاب بحار مجلد 13 در باب التمحيص و النهى عن التوقيت (348)از امـام دوم عـليـه السـلام روايـت شده كه راوى گفت شنيدم آن حضرت مى فرمود : آنواقـعه كه مردم انتظار آن را دارند ظاهر نميشود مگر بعد از آنكه بعضى از شما از بعض ‍ديـگـر روى گردان شود و بيزارى جويد و آب دهان بروى ديگرى اندازد ، و حتى بعضىاز شـمـا بـعـض ديـگـر را لعـن كـنـد ( و فـحـش و نـاسزا دهد ) و بعضى از شما بعضى رادروغگو نامند .
و رفـع اخـتـلاف و تـنـازع بـه ايـن است كه هدف و مقصد بشر در زندگى يكى گردد تااختلاف از ميان برود ، اخوت و برادرى منانشان برقرار شود ، و مودت و محبت ايجاد گرددو آن هدف و مقصد الله است كه از راه ايمان و اعتقاد بتوحيد و معاد و پيروىاز پيغمبر و اوصياى او صلوات الله عليهم اجمعين فراهم آيد . و در زيارت جامعه ميخوانى و بـولايـتـكـم تـمـت الكـلمـة و عـظـمـت النـعـمـة و ائتلفت الفرقه و بوسيله ولايت وپـيـشـوائى شـمـا كـلمـه ( تـوحـيـد و مـعـارف الهـيـه )بـكـمـال رسـيـد و نـعمت بزرگ دين بخلق عطا گرديد ، و پراكندگى به اءلفت و اتحادمبدل گشت .
و بقيام آنحضرت عليه السلام و ترويج سنن و آداب دينى اين گونه اختلافات برطرفمـيـشـود و مـصـداق ايـن ايـه شـريـفـه قـرار مـى گـيـرد و نـزعـنـا مـا فـى صـدورهـم مـنغل اخوانا - حجر : 47 - و از سينه هايشان كينه ها بر طرف كنيم . برادران گردند .
و به بركت ظهور و قيام آنحضرت مصداق بزرگى از اين آيه محقق شود و اذكروا نعمةالله عـليـكـم اذ كـنـتـم اعـداء فـالف بـيـن قـلوبـكـم فـاصـبـحـتـم بـنـعـمـتـه اخـوانـا -آل عـمران : 103 - و نعمت خدا را بر خودتان ياد آوريد موقعى كه شما دشمن بوديد و خدادلهايتان را پيوند داد و بموهبت او با هم برادر شديد .
اين الطالب بذحول الانبياء و ابناء الانبياء
تـرجـمـه :
( كـجاست آن منتقمى كه خون پيغمبران و اولاد پيغمبران رامطالبه نمايد ) .
شـرح : ذحـول : جـمـع ذحـل بـمـعـنـى خـونپـايـمـال شـده اسـت . و از جـمـله وظـائف آن حـضـرت بـعـد از قيامش خون خواهى نمودن خونپـيـغـمـبران و اولياى خدا كه بجهت تبليغ دين الهى و امر بمعروف و نهى از منكر آنان راشـهـيـد كـردنـد، خـداونـد در قـرآن كـريـم مـى فـرمـايـد : كـلمـا جـاءهـمرسـول بـمـا لا تهوى انفسهم فريقا كذبوا و فريقا يقتلون - مائده 70 (349) - هروقـت پـيغمبرى حكمى كه مخالف با هواى نفسشان بود آورد عده اى را تكذيب كرده و عده اىرا مـى كشتند ، گروهى مانند نوح و صالح و لوط و شعيب و موسى و و و عليهم السلام راتـكـذيـب كـردنـد ، و دسـتـه ديـگـر را امـثـال حـضـرت يـحـيـى عـليـه السـلامامثال او را بقتل رساندند .
و از جـمـله انـتـقـام و خـونـخـواهـى از پيغمبر زادگان و فرزندان آنان كه در راه حق بدرجهرفيعه شهادت رسيدند ، ميباشد چون ائمه اطهار عليهم السلام فرمودند ما منا الا مسموماو مـقتول (350) و اولادشان از بنى الحسن و بنى الحسين و زيدبن على بن الحسين ويـحـيـى بـن زيـد و و و كـه بـوسـيـله خـلفـاى جـور بـنـى امـيـه و بـنـى العـبـاسبقتل رسيدند و قبورشان در گوشه و كنار بلاد اسلامى پراكنده است .
اين المطالب بدم المقتول بكربلا
تـرجـمـه :
( كجا است آنكه خون ( جد بزرگوارش ) شهيد كربلا راانتقام كشد ) .
شـرح : بـدانـكـه از جـمـله القـاب آنـحـضـرت المـنـتـقم است در كتابكـمـال الدين صدوق (351) رحمه الله روايت شده كه آنحضرت رد سن طفوليت به احمدبـن اسـحـاق اءشـعـرى فرمود : انا بقية الله فى اءرضه و المنتقم من اءعدائه و دركـتـاب نـجـم الثـاقـب نـورى ص 39 در اءسـمـاء و اءلقـاب آنـحـضـرت بشماره 138 چنيننـقـل مـى كـنـد و در خـطـبـه غـديريه رسول خدا است در اوصاف آنجناب الا انه المنتقم منالظالمين .
حـاصـل آنـكـه از بـعضى اخبار و روايات استفاده ميشود كه از جمله مقاصد و فوائد ظهور وقيام آنحضرت عليه السلام خونخواهى و انتقام است از كسانى كه از نظر افكار و اخلاق واعمال از قاتلين جد بزرگوارش ابو عبدالله الحسين عليه السلام بشمار مى آيند ، و نيزشفا دادن قلوب مؤ منان است .
در تـفـسـيـر عـيـاشـى (352) از امـام پـنـجـم عـليـه السـلامنـقـل شـده كـه در تـاءويـل ايـن آيـه مـبـاركـه : و مـنقـتـل مظلوما - الآيه - اسرا : 33 - و كسى كه بى گناهى را بكشد ما براى او قدرت وسـلطـنـت قـانـونـى قـرار داديـم پـس در خـونـريـزى از حد تجاوز نشود كه البته او موردنـصـرت و يـارى اسـت . فـرمـود ( مصداق ) : او حسين عليه السلام است و مائيم ولىخـون او ، و چـون قـائم ما قيام كند خونبهاى او را طلب مى نمايد ، و مى كشد تا آنكه گفتهمـيـشـود كـه او در قـتـل اسـراف مـى كـنـد . و آنـگـاه فـرمـود :مـقـتـول حـسـيـن عـليـه السـلام اسـت و ولى دم او قـائم اسـت ، و اسـراف درقـتـل آنـسـت كـه غـيـر قـاتـل كشته شود انه كان منصورا و دنيا بسر نيايد تا اينكهشـخـصـى از آل رسول خدا عليهم السلام قيام كند و بر دشمنان - پيروز شود و زمين را ازقسط و عدل پر كند ، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد .
و از ابـوالصـلت هـروى نـقـل شـده كـه گـفـتـه اسـت : (353) از امـام هـشتم عليه السلامسـئوالى كـردم چـه مى گوئى درباره حديثى كه از امام صادق عليه السلام روايت شده وفـرمـوده : وقـتـى كـه قـائم خـروج كـنـد از دودمـان قـاتـلان حـسـين عليه السلام بواسطهاعمال پدرانشان از آنها مى كشد ؟ حضرت فرمود : اين چنين است گفتم خداوند مى فرمايد : و لا تـزر وارزة و زراخـرى و هيچ حامل بارى بار ( گناه ) ديگرى را بر نميدارد مـعـنـى آن چـيـسـت ؟ فـرمـود : خـداونـد در تـمـام سـخنان و گفتارش صادق است ، وليكننـسـل و ذريـه قـاتـليـن حـسـيـن عـليـه السـلام بـه كـارهـا واءفـعـال پـدرانـشـان راضـى و خشنودند و بدان افتخار مى كنند ، و هر كس راضى بكارىبـاشـد ، هـمچون كسى است كه آن را انجام داده باشد ، و اگر كسى در مشرق كشته شود وكـس ديـگـر در مـغـرب بـدان قـتـل راضـى بـاشـد ، شـخـص راضـى هـم پـيـش خـدا شـريـكقـاتـل اسـت . و البـتـه قـائم هـم وقـتـى كـه خـروج كـرد آنـانـرا بـوسـيـله رضـايـتبفعل پدرانشان مى كشد .
در مـجـلد 13 بـحـار ص 179 (354) از فضيل بن يسار از امام ششم عليه السلام روايتشده كه فرمود : له كنز بالطالقان ما و هو بذهب و لا فضة (355)، و راية لم تنشرمـنـذ طـويـت ، و رجـال كـان قـلوبـهـم زبـر الحـديـد - الى انقـال - يـدعـون بـالشـهـادة و يـتـمـنـون ان يـقـتـلوا فـىسـبيل الله شعارهم يا لثارات الحسين براى آن حضرت در طالقان گنجى است كه نهطلا است و نه نقره ، و ديگر پرچمى است از آنموقعى كه پيچيده شده تاكنون باز نشده ،و ديـگـر مـردانـى هـسـتـند كه دلهايشان همچون پاره آهن سخت محكم و استوار است - تا آنكهفرمود - رو بشهادت ميروند و آرزو مى كنند كه در راه خدا كشته شوند ، و شعار آنان يالثـارات الحـسـين است . و در كتاب غيبت از فضل بن شاذان مروى است كه شعار اصحابآنحضرت يا لثارات الحسين است .
در يـكـى از زيـارات جـامعه منقوله در مجلد 22 بحار ص 274 كه ظاهرا از سيد بن طاووساسـت دربـاره آنـحـضـرت گـفته است : السلام على الامام العالم ، الغائب عن الابصار ، والحـاضـر فـى الامـصـار ، و الغـائب عـن العـيـون ، و الحاضر فى الافكار ، بقية الاخيار ،الوارث ذى الفـقـار ، الذى يـظـهـر فـى بـيت الله الحرام ذى الاستار ، و ينادى بشعار ياثـارات الحـسـيـن ، انـا الطـالب بـالاوتـار ، انـا قـاسـمكل جبار (356) .
اين المنصور على من اعتدى عليه و افترى
تـرجـمـه :
( كـجـا اسـت آنـكه خداوند او را بر متعديان و ستمكاران ومفتريان مظفر و منصور گرداند ) .
شرح : براى روشن شدن اين مطلب كه چگونه بر آن بزرگوار ظلم و تعدى و بسانـسـبـت دروغ بـآنـحـضـرت داده مـيشود ، ابتدا بايد معنى امامت را دانست و امام چه كسى است .بـدانكه تعريف امامت كه مورد اتفاق فريقين - علماى عامه و خاصه - است آنست كه الامامةهـى الرياسة الالهية خلافه عن رسول الله فى امور الدين و الدنيا بحيث يجب اتباعه علىجـمـيـع الامـة ( امـامـت عـبـارت اسـت از ريـاسـت الهيه بر خلق به نيابت و خلافت از جانبرسول خدا در امور دين و دنيا كه پيروى آن بر تمام امت لازم و واجب است ) .
هـمـچـنـانـكـه خـداى تـعـالى فـرمـايـد : يـا ايـهـا الرسـول بـلغ مـاانزل اليك من ربك فان لم تفعل فما بلغت رسالته - الآية مائده : 67 (357) - كهبـمـوجـب اخـبـار وارده از طـريـق عـامـه و خـاصـه پـيغمبر صلى الله عليه و آله در بيابانغديرخم على بن ابى طالب ( عليه السلام ) را بعنوان خليفه و وصى خود معرفى نمود .و بـمـفـاد آيـه كـريـمـه يـا ايـهـا الذيـن امـنـوا اءطـيـعـوا الله و اءطـيـعـواالرسول و اءولى الامر منكم - نساء : 59 (358) - و بموجب تفاسير و اخبار وارده مراداز اولوالامـر ائمـه مـعصومين ميباشند زيرا وجوب اطاعت اولوالامر همانند وجوب اطاعت پيغمبرصـلى الله عـليـه و آله بـيـك فـعـل اءمـر آورده شـد و مـعـلوم مـيـدارد كه مصاديق اولوالامر ،كـسـانـى هستند كه از نظر ملكات نفسانى و صفات روحانى همانند پيغمبر اكرم باشند تابـديـن وسـيـله پـيـروى و اطـاعت از آنان هم همان اطاعت و پيروى پيغمبر صلوات الله عليهبحساب آيد و يك فعل امر بهر دو منطبق شود .
پـس از اين نظر امامت مقام شامخ و رتبه عاليه ايست كه اشخاص واجد شرايط آن اند كند ،و ادعـا مردم هواپرست كه در هر عصر و زمان ادعاى چنين مقامى را مى كنند بزرگترين ظلم وتـعـدى اسـت كـه بـآن اوليـاء ميشود ، چنانكه بعد از غيبت آنحضرت شيادانى مدعى اين مقامشده و ميشوند ، و اين خود يك قسم ظلم و تعدى است كه بآنحضرت شده است .
و چه بسا عده اى هم به دروغ و افترا ادعاى سفارت و نيابت خاصه از طرف آن بزرگواررا مـيـنـمـايـنـد مـانند شلمغانى و حلاج (359) و ديگران كه ادعاى بابيت آنها در آندوره وعـصـر بـود ، و بـوسـيله حسين بن روح نوبختى نايب خاص آنحضرت ( در غيبت صغرى ازنـاحـيـه مـقـدسـه توقيعى در لعن آنان صادر گشت . و در اين ازمنه اخير هم ادعاى سفارت وبـابـيـت شـده اسـت و حـتـى خـود را به ادعا بمقام نبوت و الوهيت هم رسانده اند ، و در ميانجامعه شيعه مفتضح شده اند .
اين المضطر الذى يجاب اذا دعا
تـرجـمـه :
( كجا است آن مضطرى كه وقتى خدا را بخواند ( دعايش )اجابت شود ) .
شـرح : كـسـى كـه داراى مـقـام و مـرتـبـه بـاشد البته وظائف و ماءموريتى بعهده اومـحـول مـيـشـود ، و او وقـتـى مـيـتـواند ماءموريت محوله را انجام دهد كه مانع و رادعى در مياننـباشد كه اگر ديگران مقام او را غصب نموده باشند و او را از انجام وظايف محوله اش بازدارنـد و قـدرت بـر اءخـذ حـق خود و انجام ماءموريت را نداشته باشد و از بسيارى دشمن وجـهـات ديـگـرى نـتـوانـد خـود را و مـاءمـوريـتـى كـه بـدومحول شده معرفى كند البته چنين كسى مضطر خواهد بود .
كـدام اضـطـرار سـخـت تـر و مـهـمتر از اين است كسى كه حجت خدا و مبلغ قرآن و احكام الهىبـاشـد ، و بـبـيند رؤ سا و حكام جور و مردم منافق هواپرست چگونه ميخواهند احكام قرآن راتـغـيـيـر دهـند و سنن و آداب پيغمبر را از ميان بردارند و دين اسلام رامسخ كنند ، و ياران وعلاقمندان او را هم مورد اذيت و آزار قرار دهند و شكنجه و اعدام نمايند .
در صحيفه سجاديه در دعاى روز عيد اضحى و جمعه شماره (48) ميخوانى :
اللهـم ان هـذا المـقـام لخلفائك و اصفيائك و مواضع امنائك فى الدرجه الرفيعة التىاخـتـصـصتهم بها قد ابتزوها - الى - حتى عاد صفوتك و خلفاوك مغلوبين ، مقهورين مبتزينيرون حكمك مبدلا و كتابك منبوذا و فرائضك محرفة عن جهات اشراعك و سنن نبيك متروكة .
( بـار خـدايـا ايـن مـقـام ( خـوانـدن خـطـبـه و گـذاردن نـمـاز ) مـخـصـوص خـلفـاى تـو وبرگزيدگان تو و مقام امناى تو است در مرتبه بلندى كه آنان را بدان اختصاص داده اىكه ( متاءسفانه غاصبين ) آنرا ربوده اند - تا آنكه گويد : ( و در اثر ربودن آن حقوق )بـرگـزيـدگـان و خـلفـا و امناى تو مغلوب و مقهور و حقشان از دست رفته ، و حكم تو راتـبديل كردند و كتاب تو را كنار نهادند و واجباتت را از راههاى روشن تو تحريف نمودندو آداب و سنن پيغمبرت را متروك ساختند ) .
در مـجـلد 13 بـحـار ص 12 در تـفـسـيـر آيـه مـبـاركـه امـن يـجـبـيـب المـضـطـر -نـمـل : 62 - از حـضـرت صـادق عـليـه السـلام روايـت شده است كه فرمود : اين آيهدربـاره قـائم آل مـحـمـد ( صـلوات الله عـليـهـم ) نـازل اسـت ( يـعـنـى مـصـداقكامل پيدا كرده ) بخدا قسم مضطر اوست هنگامى كه دو ركعت نماز در مكه در مقام ( ابراهيم )انـجـام دهد و خدا را بخواند و دعا كند و خدا دعايش را اجابت نمايد و محنت و گرفتارى او رابرطرف سازد ، او را خليفه خود در زمين گرداند .
و در صـفـحـه 15 (360) از امـام شـشـم عليه السلام روايت شده كه فرمود : چونقـائم خـروج كـند وارد مسجد الحرام ميشود و دو ركعت نماز در مقام ( ابراهيم ) بجا مى آورد ،پـس از نـمـاز دسـتهاى خود را بسمت آسمان بالا مى برد و خدا را ميخواند و زارى مى كند وبـرو مـى افـتـد ، ( سـجـده مـيـرود ) ، و هـمـان سـخـن خـداعـزوجـل اسـت كـه مى فرمايد : امن يجيب المضطر اذا دعا و يكشف السوء و يجعلكم خلفاءالارض - نمل : 62 - يا آنكه دعاى بيچارگان مضطر را به اجابت ميرساند و رنج و غمرا بـرطـرف مـيـسـازد و شما را جانشينان زمين قرار ميدهد آيا با وجود خداى يكتا خدائى هستفـقـط انـدگـى مـتـذكـر مـيـشـونـد ) . و بـهـمـيـن مـضـمـون در هـمـان صـفـحـه -ذيـل هـمـان روايـت فـوق - از امـام پـنـجـم عـليـه السـلامنقل شده .
اين صدر الخلائق ذو البر و التقوى
تـرجـمـه :
(كـجـا اسـت آنـكـه پـيـشـوا و صـدرنـشـيـن آفـريـدگان واهل نيكوكارى و تقوى است ) .
شرح : البته حجت خدا از نظر اخلاق و رفتار بايد شايسته و برجسته باشد يعنىجـامـع كـمـالات نـفـسـانـى و مـنـزه از اخـلاق رذيـله و صـفـات ذمـيـمـه بـاشـد ،افـعـال و رفـتـارش نـيكو و پسنديده باشد ، زيرا رياست عامه الهيه و ولايت را كسى دارامـيـشـود كـه در هر صفت خوبى سرآمد خلايق باشد ، اگر فاقد يكى از آن صفات و اخلاقبـاشـد شـايـسـتـگـى و قـابـليـت امـر هـدايـت را نـدارد هـمـچـنـانـكـه خـداىمـتـعـال مـى فـرمايد : افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى فما لكمكيف تحكمون - يونس : 35 - آيا كسيكه راهنمائى بحق مى كند پيروى از او سزاوارتراسـت يـا كـسـى كه هدايت نمى كند مگر آنكه خود هدايت شود ، و راهنمائيش ‍ كنند پس شما راچه ميشود چگونه محكم مى كنيد .
خـلاصـه آنـكـه ايـن مقام رياست الهيه بر خلق را كسى بايد متصدى گردد كه جامع بر ونيكوئى و مصداق كامل اين آيه باشد و لكن البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائكةو الكـتـاب و النـبـيـيـن و اتـى المـال عـلى حـبـه ذوى القـربى و اليتامى و المساكين و ابنالسـبـيـل و السـائليـن و فـى الرقاب و اقام الصلوة واتى الزكوة و الموفون بعهدهم اذاعـاهدوا و الصابرين فى الباساء و الضراء و حين الباس اولئك الذين صدقوا و اولئكهم المتقون (361) بقرة : 177 -
اوصـافـى كـه خـداونـد در اين آيه بيان فرموده از ايمان بخدا و روز آخرت و ايمان بكتبآسمانى و پيغمبران و دادن مالى از جنبه محبت بخدا به ذوى القربى و يتيمان و مسكينان وبـراه درمـانـدگان ، و سائلين و آزاد نمودن بندگان و برپا داشتن نماز ، و دادن زكات ووفـا نـمـودن بـه عهد ، و صبر كردن در شدائد و گرفتارى و در موقع جهاد با دشمن . والبـتـه اجـتـمـاع ايـن اوصاف بنحو اتم و اكمل اختصاص ‍ بكسانى پيدا مى كند كه معصومباشند .
و ايـن اشـخـاص بـموجب آيات و اخبار وارده ، اميرالمؤ منين و يازده نفر از اءوصيايش عليهمالسـلام مـيـبـاشـنـد . و خداوند در آخر آيه مى فرمايد : اولئك الذين صدقوا و اولئك همالمـتـقـون يعنى اين جماعت كه داراى اين اوصافند همانانند كه راستى پيشه كرده اند وهمينان خود پرهيزكارانند .
و ايـن اوصـاف در اين عصر و زمان منحصر به ولى عصر - ارواحنا له الفداء - ميباشد كهجـامـع آنـسـت و اوسـت صـاحـب بـر و تـقـوى و مـصـداقكـامـل ايـن آيـه مـبـاركـه اتـقـوا الله حـق تـقـاتـه -آل عـمـران : 102 - از خـدا بـتـرسـيـد آنچنانكه شايسته خدا ترس ‍ بودن است ، و اين آيهدرباره آنحضرت محقق است .
در تـفـسـير برهان در ذيل آيه شريفه اتقوا الله حق تقاته روايتى آورده كه راوىگويد از امير مومنان على عليه السلام از معنى اين آيه پرسيدم ، فرمود: بخدا قسمكـه بـه ايـن آيـه عـمـل نـكـرده و مـصـداق آن را مـحـقـق نـسـاخـتـه انـد مـگـراهـل بـيـت رسـول خـدا ، آرى مـائيـم كـه بـيـاد خدا هستيم و فراموش نمى كنيم ، و او را شكرگـزاريم و هرگز رو گردان نيستيم و كفران نمى كنيم ، و خدا را اطاعت كرده و نافرمانىاو نمى كنيم .
اين ابن النبى المصطفى
ترجمه :
(كجا است پسر پيغمبر برگزيده ) .
شـرح : بـمـوجب بعضى آيات قرآن كريم فرزندان و اءولاد فاطمه زهرا سلام اللهعـليـهـا فـرزنـدان پـيـغـمـبـرنـد چـنـانـكـه فـرمـايـد قل تعالوا ندع ابناءنا و ابنائكم - آل عمران 61 - و دو فرزند على عليه السلام را ،پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله فرزندان خود خوانده ، و باتفاق تمام مفسران ازخاصه و عامه برسول خدا رد مباهله با نصاراى بحران غير از اين دو فرزند فاطمه حسن وحـسـين عليهم السلام اولادى بهمراه نياورده بود . پس با اين بيان معلوم ميشود كه اولادهاىآنـان هـم از فـرزنـدان پـيـغـمـبـرنـد و حـضـرت ولى عـصـر (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) به يقين پسر پيغمبر محسوب ميشود .
و المـصـطـفـى : اصـطـفـاء بـمـعـنـى انـتـخـاب كـردن خـالص چـيـزى است واصـل صـفـا بـمـعـنـى خـالص و پـاك از حـشـو و زوائد ، و مـصطفى بمعنىبـرگـزيـده و انـتـخـاب شـده كـه يـكـى از اءلقـاب پـيـغـمـبـر اكـرم اسـت ، ومـشـمـول آيـه كـريـمـه ان الله اصـطـفـى آدم و نـوحـا وآل ابـراهـيم و آل عمران على العالمين - آل عمران : 34 - ميباشد ، يعنى (البته خدا آدم ونوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برگزيد ) .
و ابن على المرتضى
ترجمه :
(و كجا است پسر على مرتضى ) .
شـرح : در نام گذارى على بن ابى طالب عليه السلام باين نام المرتضى وجوهى نقل شده كه هر كدام از آنها بمناسبتى ذكر شده (362) از جمله آنكه ايننام از نام خداوند متعال و هو العلى العظيم اشتقاق يافته ، (363) و در روايت است(364) صـبـح آن شـبـى را كـه عـلى عـليـه السـلام مـتـولد شـد ، ابـوطـالب پـدرشخوشحال و شادان وارد خانه كعبه شد هاتفى را شنيد كه ندامى كند .

خصصتما بالولد الزكى
و الطاهر المطهر الرضى

ان اسمه من شامخ على
على اشتق من العلى

المرتضى - در نام گذارى آن بزرگوار باين نام هم مناسباتى ذكر شده از جمله آنكه ابنعـبـاس گـويـد : كـان عـليـا عـليـه السـلام يتبع فى جميع امره مرصاة الله و رسوله ،فـلذلك سـمـى المـرتـضـى (365) چـون عـلى عـليه السلام در تمام كارهايش پيرورضـاى خـدا و پـيـغـبـر صـلى الله عـليـه و آله بود و از آن متابعت مى كرد از اين جهت بهمرتضى ناميده شده . و وجه ديگرى هم ذكر شده (366) .
و ابن خديجه الغراء
ترجمه :
(كجا است آن فرزند خديجه بلند مقام و بزرگوار ) .
شـرح : و ايـن صـفـت غـراء كـنـايـه از عـظـمـت وجلال است .
خـديـجـه بـنـت خـويـلدبـن اسـد بـن عـبـد الغـرى اول زنـى بـود كـهرسول خدا صلى الله عليه و آله با او ازدواج كرد و طبق نوشته هاى مورخين خاصه و عامه، رسول خدا شوهر سوم او بوده ، و شوهران سابق او عتيق بن عائذبن عبدالله مخزومى ، وابوهاله زرارة بن نباش ‍ تميمى بوه اند ، و گويند از هر دو آنان صاحب فرزند بوده ، وحـدود پـانـزده سـال از پـيـغـمـبـر اسـلام بـزرگـتـر مـيـبـوده اسـت (367) بـاايـنـحال سخت مورد علاقه پيغمبر قرار داشت ، و او اولين كس است از زنان كه اسلام اختياركرد (368) و در زمان جاهليت بطاهره ملقب بوده و در جلالت شاءن و بزرگى او همينقدربـس كـه در اخـبـار و روايات فريقين - شيعه و سنى - او يكى از چهار زن است كه بهترينزنـان عـالم انـد چـنـانـكـه فـرمـودنـد : بـهـتـريـن زنـاناهـل بـهـشـت چـهـار زن بـاشند : آسيه بنت مزاحم زن فرعون ، مريم بنت عمران مادر حضرتعـيـسـى عـليـه السـلام ، خـديـجـه بـنـت خـويـلد هـمـسـر پـيـغـمـبـر اسـلام ، فـاطـمـه بـنـترسول الله همسر على بن ابى طالب عليهم السلام است . (369)
و كـانـت خـديـجـه وزيـرة صـدق عـلى الاسـلام و كـانرسـول الله يـسـكـن اليـهـا . (370) و كـافـى اسـت در بـزرگـى و جلالت او اينكهپـشـتـيـبـان پـيـغـمـبـر اسـلام و ديـن او بـوده ، و در ايـن راه صـدمـات و زحـمـاتـى رامتحمل شده اموالش را هم در اين راه خرج كرده .
و در هـمـانـسـال ( دهـم بـعـثـت سـه سـالقبل از هجرت ) كه ابوطالب عمودى پيغمبر فوت كرد ، خديجه هم پس از چندى از دار دنيارفت و در قبرستان الحجون دفن شد . و بواسطه تاءثر پيغمبر اكرم صلوات الله عليهاز ايـن پـيـش امـد ، و از دسـت دادن ايـن دو حـامـى و يـار و مـدد كـار آنسال را عام الحزن گويند .
و پس از فوت خديجه ، پيغمبر اكرم از او تعريف و تمجيد مى كرد و هر وقت نام او بميانمى آمد برايش طلب مغفرت مى كرد . عايشه گويد : روزى در حضور ما او را ياد كردو گريان شد و من اعتراض كردم در جواب من فرمود : وقتى كه مردم كافر بودند ودعـوت مـرا قـبـول نـكردند او بمن ايمان آورد ، و چون مردم مرا از خود راندند او مرا در پناهگرفت ، و چون مردم مرا تكذيب كردند او مرا تصديق كرد . (371)
و ابن فاطمة الزهراء الكبرى
ترجمه :
( اى پسر فاطمه زهراء بزرگترين زنان عالم ) .
شـرح : در وجـه تـسـمـيـه دخـتر پيغمبر اكرم بفاطمه صلوات الله عليهما رواياتىنـقل شده از جمله در مجلد دهم بحار ص 6 (372) از حضرت رضا از پدران بزرگوارشاز رسـول خدا ( صلوات الله عليهم ) نقل شده كه فرمود : من دخترم را فاطمه ناميدمتا خداوند عزوجل او و دوستان او را از آتش جهنم جدا گرداند .
و در روايـت ديـگـر اسـت كـه مـاءمـون - خـليـفـه عـبـاسـى - از پـدرانـش از جـدش ابـن عـباسنـقـل كـرد كـه بمعاويه گفت : آيا ميدانى كه چرا فاطمه ، فاطمه ناميده شده ؟ گفت : نه ،ابـن عـبـاس گـفـت : بـراى آنـكـه او و شـيـعـيـانش از آتش جهنم نجات مى يابند ، شنيدم كهرسول خدا اين جهت را مى فرمود . (373)
زهراء - يكى از نام هاى ديگر اين بزرگوار زهراء است بمعنى تابان و رخشنده است . و دروجـه تـسـمـيـه آنـحـضـرت باين نام هم وجوهى نقل شده از جمله در مجلد دهم بحار صفحه 6(374) از عـمـار سـابـاطـى نقل شده كه گويد : از امام ششم عليه السلام پرسيدم چرافـاطـمـه زهـرا نـامـيده شده ؟ فرمود : چون هنگامى كه در محراب خود بعبادت خداوندمـتـعـال بـپـا خـيـزد نـورش بـراى اهـل آسـمـان مـى درخـشـدبـمـثـل درخـشـيـدن نـور سـتـارگـان بـراى اهـل زمـيـن . و وجـوه وعلل ديگرى هم ذكر شده است . (375)
الكـبـرى - جـهـت مـعـروفـيـت او بـه كـبـرى كـه مـؤ نـث اكـبـر و صـفـتتـفضيل است ، آن است كه گويند چون كه آن مخدره صفات حميده و اخلاق پسنديده را بنحواءتـم و اكـمـل دارا مـيـبـود و آيـه مـبـاركـه انـمـا يـريـد الله ليـذهـب عـنـكـم الرجـساهل البيت و يطهركم تطهيرا (376) - احزاب : 33 - باتفاق مفسرين از خاصه و عامهحـضـرت فـاطـمـه زهـرا سـلام الله عـليـهـا يـكـى از مـصـاديـق ايـناهل بيت است و شك و شبهه در آن نيست .
در مـجـلد 7 بـحـار ص 161 (377) در قول خداى تعالى كه مى فرمايد : آنها لاحدىالكبر * نذيرا للبشر - مدثر : 35 و 36 - كه البته اين يكى از بزرگترين آيت خدااسـت كـه پـنـد و انـدرز اسـت بـراى بشر ، از امام محمد باقر عليه السلام روايت شده كهفرمود : يعنى فاطمه كه از جمله مصاديق و افراد آنست .
باءبى انت و امى و نفسى لك الوقاء و الحمى
ترجمه :
( پدر و مادر و جانم فدا و نگهدار و حامى تو باد ) .
شـرح : ايـن جـمـله بـاءبـى و اءمـى دراصـل بـمـعـنـى فدا كردن است و معنى آن چنين است كه اگر آفت و بلائى بشما روى آورد ،خداوند متعال جان پدر و مادر و خودم را فداى تو كنيد و تو را زنده و پاينده بدارد . و اينكـلام دلالت دارد كـه شـخـص ‍ مخاطب در نظر گوينده عزيزتر از پدر و مادر و جان خودشميباشد .
البـتـه صـحـت ايـن كـلام و معناى حقيقى آن موقوف است بر زنده بودن مخاطب و زنده بودنپـدر و مـادر گـويـنـده ، زيـرا كـه مـرده فـداى زنـده نـمـيـشـود ، ولى در اثـر كـثـرتاسـتـعـمـال وضـع تـخـصـصـى پـيـدا كـرده و در مـطـلق تـعـظـيـم وتـجليل از مخاطب گفته مى شود كه مقصود و منظور فقط جلالت و بزرگى مخاطب است ، واظهار ارادت نمودن باينكه من خود را مهيا كردم كه در مواقع خطر خود را فداى تو نمايم .
يا ابن السادة المقربين
ترجمه :
( اى فرزند بزرگان مقربان درگاه الهى ) .
شرح : سيد بر حسب معنى لغوى كسى را گويند كه شريف و بزرگقومى باشد و در اخبار و ادعيه ، انبياء و اوصيا را سيد گويند چنانكه گفته شده سادةالنبيين خمسة : نوح ابراهيم و موسى و عيسى و محمد صلوات الله عليهم (378) و درحديث آمده كه فرمود : اءنا سيد ولد آدم (379) و همچنين فرمود : انا سيد النبيينو عـلى سـيـد الوصـيـيـن (380) ، از طـرق خـاصـه و عـامـه بـتـواتـرنـقـل شـده كـه پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله فـرمـد : الحـسـن و الحسين سيدا شباباهل الجنة .
المـقـربـيـن ـ يـعـنـى نـزديـكـان ، و آنـان كـسـانـى هـسـتـنـد كـه بـواسـطـهاعمال حسنه و رفتار پسنديده ، اشعه اى از نور خدا در وجودشان پرتو افكنده و متصف بهكـمـالات و صـفـات عـاليـه شـده انـد ، و بـديـن وسـيـله بـخـداونـدمـتعال تقرب پيدا كرده و از زمره مقربين شده اند اءما نه قرب مكانى بلكه قرب روحانىو معنوى .
در مـجـلد 7 بـحـار ص 82 (381) در تـفـسـير آيه فاما ان كان من المقربين * فروح وريـحـان و جـنـة نـعـيـم - واقعه : 88 و 89 - و اما اگر ( آنكه جانش بحلقوم رسيده ) ازمـقربين باشد - پس راحتى و رزق و جنت نعيم دارد . راوى گويد من از امام محمد باقر عليهالسـلام از ايـن آيـه سـئوال كـردم ؟ فـرمـود : مـصـداق (كامل ) آن اميرمؤ منان و امامان پس از اوست
.
و همچنين در تفسير آيه عينا يشرب بها المقربون - مطففين : 28 كه وصف رحيق مختوماست و آن چشمه اى است كه مقربين از آن چشمه مى نوشند . و امام جعفر صادق عليه السلامفرموده است : مقربون آل محمدند.(382)
يا ابن النجباء الاكرمين
تـرجـمـه :
( اى فـرزنـداصيل ( و شريف ) بزرگوارترين اهل عالم ) .
شـرح : نـجـبـاء جـمـع نـجـيـب بـر وزنفـعـيـل و آن كـسـى را گـويـنـد كه داراى اخلاق فاضله و صفات پسنديده باشد . و كريمبكسى گويند كه داراى همه قسم خير و شرف و فضيلت باشد .
بـدانـكـه پـدران و بلكه مادران حجتهاى خدا و ائمه معصومين و انبياى گرامى بايد موحد وخداپرست باشند ، و نسبشان پست و مورد شبهه و شرك و بت پرستى نباشد خدا فرمايد : و تـقـلبك فى الساجدين - شعراء : 219 - ( و همچنين گشتنت ميان سجده كنندگان ).كـه طـبـق روايـات فـريـقـيـن يـعـنـى انتقال او را از صلب اين موحد خداپرست به صلب آنخداپرست مى ديد .
انـس بـن مـالك از مـعـاذبـن جـبـل روايـت كـرده كـه رسولخدا صلى الله عليه و آله در ضمنبـيـانـاتـى فـرمـود : چون خداوند اراده كرد ما را خلق كند ، منشا خلقت ما را از نورىقـرار داد و در صـلب آدم مـسـتـقـر سـاخـت و مـا را از صلب پدران پاك و رحم مادران پاكيزهبيرون آورد و ما آلوه به نجاست شرك و كفر نشديم . (383)
يا ابن الهداة المهديين
ترجمه :
( اى فرزند هاديان هدايت يافته ) .
شرح : همانطورى كه قرآن ، هادى و راهنماى همه مردم است و فرمود : هدى للناس - بـقـره : 185 - ولى مـوفـقـيـت هـدايـت شـامـل حال كسانى ميشود كه نفس آنان آلودگىنداشته باشد و پاك و پاكيزه باشند تا پرتو نور هدايت آن دلها را منور سازد چنانچهمـى فـرمايد : ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين - بقره : 2 - اين كتاب كه شكىدر آن نيست كه مايه هدايت پرهيزگاران است هم چنين حجت هاى خدا و ائمه معصومين هادى تماممـردم مـيـبـاشـنـد ، چـنـانـكـه در ص 108 گـذشـت فـرمـوده : انـمـا انـت مـنـذر ولكـل قـوم هـاد - رعـد : 7 - ( كـه هـر قـومـى را راهـنـمائى لازم است ) و هدايت آنان نصيبكـسانى ميشود كه دلهايشان بى آلايش و پاك باشد . و در اين باره روايات بسيارى واردشـده و هر كه بخواهد ميتواند به مجلد هفتم (384) بحار باب ان الناس لا يهتدون الابـهـدايـتـهـم و انـهـم الوسـائل بـيـن الخـلق و بـيـن الله و انـه لايدخل الجنة الا من عرفهم مراجعه كند .
يا ابن الخيرة المهذبين
ترجمه :
( اى فرزند بهترين اشخاص پاكيزه سرشت ) .
شـرح : كـلمـه مـهـذب اسـم مـفـعـولاز بـاب تـهـذيـب اسـت بـمـعـنـاى پـيـراسـته و تربيت و پاكيزه شده . و بموجب روايات وزيـارات وارده پـدران و مـادران ائمـه مـعـصـومـيـن و حـجـج الهـى مـنـزه از اخـلاق رذيـله وافعال قبيحه و واجد اخلاق حسنه و كمالات نفسانيه بوده اند .
در تـفسير برهان ذيل آيه شريفه و تقلبك فى الساجدين شعراء : 219 - روايتىنقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در جواب جابربن عبدالله انصارى كه از اوسئوال كرده موقعى كه آدم در بهشت بود شما كجا بوديد بياناتى دارد تا اينكه گويد : پـدران و مـادران مـن هـرگز نابكار نبودند و خداوند پيوسته مرا از صلب هاى پاكبه رحم هاى پاكيزه منتقل مى كرد .
در زيـارت وارث مـيـخوانيم اشهد انك كنت نورا فى الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرةلم تـنـجسك الجاهلية بانجاسها و لم تلبسك من مدلهمات ثيابها يعنى : گواهىميدهم كه تو نورى بودى در صلب هاى عالى پاك پدران و رحمهاى پاكيزه مادران و شركو ناپاكى هاى عصر جاهليت تو را آلوده نساخته و غبارى از تاريكيهاى آن عصر و زمان بردامنت نه نشست .
و مـراد از جـاهـليـت آن حـالت و طـريـقـه اغـلب اعـرابقـبـل از اسـلام اسـت چـه از نظر شرك در عبادت و پرستش و چه از نظر اخلاق و رفتار كهكـفـر و شـرك و غـارت امـوال و خـونـريـزى بـر آنـان حكمفرما بود و بحدى اخلاق رذيله وصـفـات نـاپسند و سخت دلى در آنها جلوه گر شده بود كه دختران خود را زنده بگور مىكـردنـد و بـاكـى نـداشـتند بلكه افتخار هم مى كردند چنانكه در قرآن كريم آمده : و اذاالمـوودة سـئلت بـاى ذنـب قـتـلت - تـكـويـر : 8 و 9 - ( روزى كـه پـدران مـوردسئوال قرار مى گيرند كه به چه جرم و گناهى اطفالتان را كشتيد ) .
و چـه بـسـا زنـان خـود را هـم مـبـادله مـى كـردنـد چـنـانـكـه در مـجـلد 23 بـحـار ص 86نقل شده (385) كه مبادله در زمان جاهليت چنين بود مردى به مرد ديگر مى گفت زن خود رابا زن من عوض كن .
و بـعـد در اثـر شـعـاع نـور اسـلام ايـن گـونـه خـرافـات و صـفـات رذيـله وافـعـال نـاپـسـنـد از مـيـان آنـان بـرداشـتـه شـد . و در ايـن جـمـله تـو مى گوئى اى پسررسـول خـدا اخـلاق زشت و ناپسند جاهليت شامل حال شما و اءجداد طاهرينت نگشت و آن صفاترذيـله و نـاپـسـند جاهليت شامل حال شما و اءجداد طاهرينت نگشت و آن صفات رذيله و ناپسندبـقـامـت شـمـا پوشانده نشده . و هر چند در اين زيارت خطاب بحضرت سيد الشهداء عليهالسلام است ولى شامل تمام حجت هاى خدا ميباشد .
تنبيه - بدانكه حجت و خليفه خدا را شرايطى لازم است كه بايستى واجد آن باشد .
شـرط اول - آنست كه نسبت شريفش پاك باشد و از عهر و هرزگى زناى آباء و امهات دورو از شـبـهه هم خالى باشد ، چه آنكه زنازاده و اءولاد شبهه وجودشان از اخلاق رذيله منزهنـخـواهـد بـود ، و بـسـا مـؤ من بخدا و متدين بدين حق ، هم نشوند چه رسد به اينكه حجت وخليفه گردند . و كسى كه داراى چنين نسبت پستى باشد در معرض لطمه زدن به اعراضو نـوامـيـس مـردم و خون ريزى خواهد بود ، البته چنين كسى لايق و شايستگى مقام خلافت وحجيت را نخواهد داشت .
شـرط دوم ـ آنـكـه پدران ومادرانشان مشرك و بت پرست نباشند بلكه موحد و خدا پرست وپيرو پيغمبران زمان خود باشند .
شـرط سـوم - آنـكـه در اصـل خـلقـت تام الاءعضاء و جوارح باشند و در خلقت طبيعى نقصىنـداشـتـه بـاشـنـد مـثـلا كـور مادرزاد و يا كر و شل نباشند ، و يا داراى امراضى كه باعثنـفـرت مـردم از آنـان مـيـشـود مـانـنـد مـرض خـوره و پـيـسـى وامثال آن نباشند .
شرط چهارم - كه عمده و اساسى است آنكه از اخلاق و صفات زشت و ناپسند روحى و اخلاقهـم مـنـزه بـاشـنـد مـانـنـد صـفـت بـخـل و حـسـد و سـفـاهـت وامـثـال آن ، و دليـل و بـرهـان ايـن نـوع شـرائط آنـستكه كسى كه داراى اين عيوب ظاهرى وباطنى باشد مردم رغبت بدو پيدا نمى كنند و حاضر به اطاعت او نيستند و از او متنفرند ، وچـنـيـن كـسـى شـايـسـتـگـى امـامـت و هـدايـت مـردم را نـدارد ، و بـحـكـمعقل سليم ، قبيح است بكسانى كه از اين گونه صفات منزه باشد امر شود كه اطاعت كننداز كـسـى كـه داراى ايـن نـواقص و عيوب باشد . و تو هم نشود كه اين شرايط و اوصافراجـع و مـربـوط بـه پـيـغـمـبر است نه امام زيرا كه امامت الهى نيز تالى مرتبه نبوت ورسـالت الهى است ، و بحكم عقل ثابت است كه نايب بايد داراى صفات منوب عنه باشد .بلكه ميتوان گفت مقام امامت بالاتر از مقام نبوت بى امامت است .
يا ابن الغطارفة الانجبين
ترجمه :
( اى فرزند مهتران و بزرگواران شرافتمند ) .
شرح : غطارفة جمع غطريف و غطراف بمعناى سيد و بزرگوار ، وسـخـى و شـريـف . انجبين جمع انجب صفت تفصيلى از نجبه بمعناى در خورستايش است و شايان تمجيد .
در كـتـاب المـهـدى ص 76 از ( صـواعـق ابن حجر ص 98) از احمد و مسلم ازرسـول خـدا صـلى الله عـليه و آله نقل مى كند كه فرمود : در آخر الزمان خليفه اىخواهد بود كه مال را بخشش مى نمايد يك نوع بخششى كه بدون شماره باشد .
در مـجـلد 7 بـحار ص 218 (386) از امام ششم عليه السلام ، صفات امام را در خطبه اىبـيان مى كند تا آنكه گويد : امام بايد از كارهاى نفرت انگيز كناره جو باشد ، واز مرض و بيمارى كه موجب دورى مردم شود سالم باشد ، و از آفات و كليه كارهاى پليدو قبيح مصون و محفوظ بوده ، و بردبار و نكوكار و متصف به عفت و علم و فضيلت باشد .و ايـضـا در ص 216 (387) در صـفـات امـام از هـشـام بـن حـكـمنـقـل اسـت - تـا آنـكه گويد : اما آن چهار صفتى كه بايد امام دارا باشد اينكه عالمترين وسـخـى تـريـن و شـجاع و نيرومندترين و عفيف ترين مردم و منزه ترين آنان باشد ، زيرااگـر صـفـت سـخـاوت نداشته باشد شايستگى امامت را ندارد ، چون مردم به عطا و بخششبـى تفاوت او نيازمندند و حق بحقدار برسد ، براى اينكه وقتى كه اين صفت سخاوت دراو بـاشـد حـاضـر نميشود چيزى از حقوق مردم را بنفع خود برداشت كند ، و در تقسيم سهمخـود را بـر ديگران برترى دهد ، و نيز ما گفتيم كه بايد معصوم باشد ، پس اگر چنينكسى شجاع و نيرومندترين و داناترين و سخى ترين و عفيف ترين مردم نباشد شايستگىامامت را ندارد و نبايد امام باشد .
يا ابن الخضارمة المنتجبين
ترجمه :
( اى فرزند شاخص سروران از برگزيدگان ) .
شرح : خضارمه و خضارم : جمع خضرم بمعناى سرور و زياد بخشنده. و منتخب : اسم مفعول از باب افتعال بمعناى انتخاب و برگزيده شده . درمـجـلد هـفـتـم بـحـار ص 212 (388) روايـت مـفـصـلى از امـام هـشـتـم عـليـه السـلامنـقـل شـده كـه قسمتى از آن چنين است : امام از لوث گناهان پاكيزه و از عيوب بدنىمنزه ، و بعلم و دانش مشخص ، و بحلم و بردبارى آراسته ، و باعث نظام دين و عزت مسلمين، و بخشم آورنده منافقان ، و تباه و هلاك كننده كافران است .
يا ابن القماقمة الاكرمين
ترجمه :
( اى فرزند مهترين و گرامى ترين خلق ) .
شـرح : قماقمة : جمع قمقام بمعناى سيد و سرور ، و به امر بزرگو عـدد زيـاد هـم گـفـتـه شده . در مجلد هفتم بحار ص 212 (389) در دنباله آن روايت كهگـذشـت حـضرت رضا عليه السلام مى فرمايد : امام يگانه فرد روزگار است ، وكـسى بمرتبه كمالات او نميرسد ، و نه عالمى به پايه درجات علمى او ، و در صفات واخـلاق و روحـيـات مـثـل و نظيرى براى او نيست ، و به فضيلت و برترى اختصاص دارد ،كـسـب فـضـيلت از كسى نمى كند بلكه جمله فضائل او از طرف خداوند فضيلت بخش است .
يا ابن الاطائب ( المعظمين ) المطهرين
ترجمه :
( اى فرزند نيكوترين پاكان عالم ) .
شـرح : اءطـائب : جـمـع اءطيب صفت تفضيلى طائب و طيب است . در همانروايت سابق (390) حضرت رضا عليه السلام مى فرمايد: پس كيست بتواند امامرا بشناسد و بتواند اختيار كند او را هيهات اى كاش ميشد . اما چقدر دور است !! عقلها گمراه ،فـكـرهـا پـريـشـان ، و خـردها سرگردان ، و چشم ها كم سو ، و بزرگان كوچك ، و حكماءحـيـران ، و خـردمـنـدان كـوتـاه ديـد ، و خـطـيـبـان مـحصور و از سخن پراكنى باز مانند ، وخـردمـنـدان نـادان گردند ، و شاعران خسته و فرومانده ، و اديبان عاجز و ناتوان ، و سخنپـردازان خـسـتـه و مـلولنـد از ايـن كـه بـتـوانـنـد شـاءنى از شئون امام و يا فضيلتى ازفضائل او را صف كنند ، بلكه اظهار عجز و ناتوانى مى نمايند .
يا ابن البدور المنيرة
ترجمه :
( اى فرزند ماههاى تابان فروزنده
.
شـرح : بـدور : جـمـع بـدر بـمـعـنـاى مـاه كـامـل و مـاه شـب چـهـارده اسـت . خـداونـدمـتـعـال بمقتضاى صفت رحمانيت موجبات سعادت بشر را از هر حيث و هر جهت در اين عالم دنيافـراهـم سـاخته است ، از آن جمله آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان درخشنده ، كه اگر اينحرارت و انوار روشنى دهنده نبود افراد بشر و حيوانات توانائى زندگى نداشتند ، و درظـلمـت و تـاريكى محض قدرت حركت و جنبش نداشتند و چيزى را نمى ديدند و آن را تشخيصنـمـيـدادنـد ، زيرا رؤ يت بوسيله نور است . و همچنين خداوند براى تاءمين سعادت زندگىاجتماعى و فوز بسعادت دارين يعنى دنيا و آخرت ، در هر دوره و هر عصر حجت و امامى قرارداده كـه وجـود هـر يك همانند نور خورشيد و ماه است ، تا بشر بنور هدايت آن بزرگوارانقدرت بر تحصيل موجبات سعادت دنيا و آخرت خود را بتوانند فراهم آورد .
وجـود اوليـاى حـق مـانـنـد آفـتـاب اسـت كـه هـر چـنـد در زيـر ابـر بـاشـد ولى بـاايـنـحـال مـوجـودات ديـگـر از آن بـهره مند ميشود . و حضرت ولى عصر - ارواح العالمين لهالفداء - توقيع و نامه اى كه به محمد بن عثمان ( يكى از نواب چهارگانه خود ) صادرفرمودند و بوسيله محمد بن عثمان به علاقمندان ابلاغ گرديده فرمود : و اءما وجهانتفاع مردم از من در دوره غالبى بودنم همانند انتفاع مردم است از آفتاب وقتى كه ابر آنرابـپـوشـانـد و از ديـد مـردم مـخـفـى كـنـد ، و مـن ايـمـنـى بـخـشاهـل زمـيـنـم ، چـنـانـكـه سـتـارگان فروزان براى اهل آسمان . 13 بحار ص 129 (391) .
البـتـه آفـتـاب در اثـر دارا بـودن نـور و شـعـاع كـه به تمام منظومه و سيارات خود مىرسـانـد و بـشـر و جـنـبـنـدگـان روى زمـين از آن بنحو اءتم و اءحسن بهره مند ميشوند و درتـبربيت و پرورش عناصر و تركيب مركبات تاءثير بسزائى دارد ، و نور ساير كراتمنظومه هم بوسيله او ايجاد ميشود ، داراى خصايص حيات بخش است . وجود مبارك ولى عصرنـيـز بـراى تـربـيـت و پـرورش عـقـول و اءرواح و نـفوس بشر و حيات و سعادت انسانىتـاءثـير بسزائى دارد ، و ميتوان گفت وجود او و پيروى دستوراتش موجب حيات جاودانى ورسيدن به مقام شايسته انسانيت و نيل بسعادت است .
مـرحـوم مـجـلسـى در مـجـلد 13 بحار باب علة الغيبة و كيفية انتفاع الناس به فى غيبتةصلوات الله عليه ص 129 در وجه تشبيه آنجناب بآفتاب توضيحى دارد كه خالىاز فائده نيست و طالبان بدانجا رجوع كنند . بحار الانوار مجلد 52 جديد ص 93 .
يا ابن السرج المضيئة ، يا ابن الشهب الثاقبة ، يا ابن الانجم الزاهرة
ترجمه :
( اى فرزند چراغهاى فروزان ، اى فرزند اختران تابناك، اى فرزند ستارگان نور افشان خوش رنگ ) .
شـرح : مـنشاء اختلاف اين تعبيرات در دعا ممكن است بملاحضه اوضاع زمانى باشد ،گـاهى داراى قدرت ظاهرى هم بودند و مردم كاملا بنور هدايت آنان بهره مند ميشدند همچونروشنائى ماه در شب چهاردهم در آسمان صاف ، و ديگر زمانى بوده كه اين چنين نبوده ولىمـمـنـوع از هـدايت هم نبودند ، و گاهى هم گرفتار خلفا و سلاطين جور بودند و استفاده ازوجودشان و هدايتشان كم بوده .
و شـايـد علت اختلاف اين تعبيرات از جهت انتساب به آباء و اجدادشان چون پيغمبر اكرم وعـلى بـن اءبـى طـالب و اءئمه ديگر صلوات الله عليهم اءجمعين بوده باشد . چنانكه درتـاءويـل آيـات سوره و الشمس و تطبيق بر مصاديق آن در بعضى رواياتآمده است .
در مجلد 7 بحار صفحه 105 (392) در باب انهم النجوم . ابو بصير گويد ازامـام شـشـم (ع ) از قـول خـداى تـعالى و الشمس و ضحيها ( قسم بخورشيد و نور وروشـنـى آن ) سـئوال كـردم ؟ فـرمـود : شـمـس رسول الله است كه خدا بوسيله او دينش رابـراى مـردم واضـح و آشـكـار سـاخـت . سـپـس از و القـمـر اذا تـلاهـا از آن امـامسئوال كردم ؟ فرمود: مراد از ماه اميرمؤ منان است ، ( كه از نور پيغمبر اقتباس مينمود ) بعدسـئوال كـردم از آيـه و النـهـار اذا جـلاهـا ( سـوگند بروز كه آنرا روشن نموده ) ؟فـرمـود : مـراد امـام از ذريـه فـاطـمـه ( سـلام الله عـليـهـا) اسـت كـه چـون از او از ديـنرسـول خـدا سـئوالى شـود آن را بـراى سـائل بـيـان مـى كند ، آنگاه پرسيدم از آيه والليـل اذا يـغـشـاهـا ؟ فـرمـود : پـيـشوايان جور آنانكه مستبد براءى خود هستند ( و بهفـرمـان پـيـغـمـبـر عـليـه السـلام تـوجـه نـدارنـد ) و جـاىآل پـيـغـمـبـر كـه شـايـسـتـه تـرنـد مـى نـشـيـنـنـد ، و ديـنرسـول را آغـشـتـه مـى كـنـنـد بـه ظـلم و جـور ، و ايـن اسـتقـول خـدا كـه مـى فـرمـايد : و الليل اذا يغشاها كه ظلمت شب و روشنائى روز را مىپوشاند .
در مـجـلد 7 بـحـار ص 112 (393) بـيـانـاتـى از امـام هـشـتـم عـليـه السـلامنـقـل شـده تـا آنكه گويد : امام ماه تام درخشان ، و چراغ روشنى بخش ، و نور تابنده ، وستاره راهنما در ظلمت هاى تيرگون ، و سرزمين بى علامت و نشان ، و امواج كوه پيكر درياها- الخ
.
يا ابن السبل الواضحة
ترجمه :
( اى فرزند راههاى روشن و آشكار ) .
شـرح : در جـمـلات سـابـق ايـن دعـا هـم السـبـيـل اليـك و و ايـنالسبيل بعد السبيل توضيحاتى داده شده و در اين مقام فقط اكتفا بدو حديث مى كنيم :
مـجـلد 7 بـحـار ص 85 (394) كـه خـدا فـرمـوده : و اتـبـعسـبيل من اناب الى - لقمان / 15 - ( و پيروى كن طريقه كسى كه سوى من باز گشتهاسـت و در تـوحيد و اخلاص و طاعت متوجه من بوده ) . امام صادق عليه السلام فرمود : واتبع سبيل محمد و على يعنى پيروى كن راه محمد و على را .
در ص 84 همان مجلد (395) فرمود بخدا قسم مائيم آن راهى كه خداوند شما را امركـرده از آن راه پـيـروى كـنـيـد . و در زيـارت جـامـعـه آمـده اسـت : انـتـمالسبيل الاعظم اى آل پيغمبر شمائيد جاده و راه راست مهم و بزرگ خدائى .
يا ابن الاعلام اللائحة
ترجمه :
( اى فرزند علامت هاى ظاهر و آشكار حق ) .
شـرح : اعـلام جـمع علم و آن اثر و نشانه ايست كه بوسيله آن چيزىشـنـاخـتـه و دانـسـته شود . لائح بمعناى مظهر يعنى صورت ظاهر و نما ونمود است . و علم ها ائمه عليهم السلام ميباشند كه در هر عصر و زمان مردم بنور هدايت آنانراه مـعـرفـت و خـداشـنـاسـى ، و راه حـيـات و سـعـادت را تـعـليـم مـى گـيـرنـد و خـداونـدمـتـعـال قـدر مـرتبه آنان را بالا برده و ايشانرا سرآمد خلق خود قرار داده ، و بر عالميانبرترى داده ، و به بندگانش اعلام كرده كه بوسيله آنان در تاريكى هاى خشكى و درياهـدايـت شـوند يعنى در ظلمات احكام كه ناشى از ظلمت هاى طبيعت حيوانى كه تعبير به ظلمتبـر شـده ، و از ظـلمـات و هـواهـاى نـفـسـانـى كه از آن به ظلمات بحر تعبير شده از آنانپيروى گردد .
حـاصـل آنـكـه تـمـام بـنـدگـان در مـعـتـقـدات و احـوال واعـمـال هـر چـيـزى بـوسـيـله آنـان هدايت ميشوند . سابقا بيان كرديم كه آيه مباركه : وعـلامـات و بـالنـجـم هـم يـهـتـدون - نـحـل / 16 - يـعـنـى و علامت هائى است ، و بوسيلهسـتـارگـان آنـان هـدايـت مـيـشوند . كه تاءويلا حجت هاى خدا ميباشند ، و اين معانى يكى ازبطون قرآن و مصاديق آن است .
يا ابن العلوم الكاملة
تـرجـمـه :
( اى فـرزنـد عـلوم و دانـش هـاىكامل ) .
شـرح : ائمـه مـعـصـومـيـن صـلوات الله عليهم و اجد تمام مراتب علوم ظاهره و باطنهبـودنـد لذا از آن بـزرگـواران تـعـبـير به علوم كامله شده است . و از جمله شرايط امامت وخلافت از طرف خداوند اعلم بودن آن امام از ساير افراد ملت بآنچه مردم بدان ولو در يكزمـان از ازمنه نيازمندند از علم به احكام از حلال و حرام و عبادات و معاملات و حدود و مواريثو حكومت عدالت بين مردم بلكه دارا بودن دانش احكام انبياى سابق و حتى علوم باطنه .
دليـل بـر اثـبـات اعـلميت از براهين عقليه و آيات قرآنيه و اخبار وارده بسيار است و صاحبكـتـاب كـفـاية الموحدين حدود چهارده دليل عقلى و شرعى ذكر كرده است براى اثبات اعلميتامام و ما در اينجا بذكر چند خبر اكتفا مى كنيم .
مجلد 7 بحار ص 302 (396) راويان حديث گويند از امام ششم عليه السلام شنيديم كهفـرمود بخداوند سوگند من ميدانم آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ، و ميدانم آنچه دربـهـشت است ، و ميدانم آنچه در آتش است ، و ميدانم آنچه تاكنون بوده ، و آنچه را كه بعداز ايـن واقـع مـيـشـود ، پـس از لحـظـه اى سـكوت و احساس اينكه اين سخن بر شنوندگاندشـوار آمـده فـرمـود : ايـن هـا را مـن از كـتاب خداوند آموختم كه فرمود : ما اين كتاب را بتونـازل كـرديـم كـه در آن بـيـان هـر چـيـزى اسـت . و نـزلنـا اليـك الكـتـاب تـبـيـانـالكل شى ء - نحل : 89 - .
مـجـلد 7 بـحـار صـفـحـه 322 (397) از امـام شـشـم روايت شده كه فرمود خداوند انبياىاولوالعـزم را آفـريـد و آنـان را بـوسيله علم فضيلت و برترى داد ، و علم آنان به ارثبـمـا مـنـتـقـل شـد و مـا از جـهـت عـلم و دانـش بـرتـرى يـافـتـيـم . چـونرسـول خـدا صلى الله عليه و آله عالم بود بآنچه را كه آنان عالم نبودند و ما وارث علمرسول خدا و علم آن پيغمبران عليه و عليهم السلام ميباشيم .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation