|
|
|
|
|
|
1- اين گونه آيات در قرآن زياد است از جمله حجر /85 ، روم /8 . 2- نهج البلاغه خطبه 180 . 3- در خـطـبـه 136 نـهـج البلاغه چنين مى فرمايد يعطف الهوى على الهدى ، اذاعطفوا الهدى على الهوى . و يعطف الراءى على القرآن اذا عطفوا القرآن على الراىهـواى نـفـس روى بـه هـدايـت مـى آورد آنـگـاه كـه مـردم هـدايـت را بـه هـواى نـفـستـبـديـل كرده باشند . و راءى و انديشه شخصى روى بقرآن مى آورد وقتى كه مردم قرآنرا به راءى و نظريه شخصى خود درآورده باشند . 4- چـهـار نـايب و وكيل خاص امام زمان به ترتيب عبارتند از : 1 ـ ابو عمرو عثمان بنسعيد سمان عمرى . 2 ـ فرزندش ابو جعفر محمد بن عثمان عمرى مشهور به شيخ خلانى .3 ـ ابـوالقـاسـم حـسين بن روح نوبختى ايرانى . 4 ـ ابوالحسن على بن محمد سمرى كهبه سال 329 - ه . ق - وفات يافت . 5- ايـن لقـب مـخصوص سه نفر از علماى بزرگ شيعه قرن هفتم است كه مشهورترينآنـها رضى الدين ابوالقاسم على بن موسى متوفاى 667 ميباشد . و صاحب تاءليفاتىاست كه از جمله كتاب مصباح الزائر است كه در فوق بدان اشاره شده . 6- مـحـمد بن على بن يعقوب بن اسحق بن ابى قره از علماء و دانشمندان شيعه و مورداطـمـيـنـان كـه عـلامـه در خـلاصـه الرجـال و نـجـاشـى دررجال خود او را توفيق كرده و صاحب تاءليفاتى است . 7- ابو جعفر محمد بن حسين على بن سفيان بزوفرى از اساتيد شيخ مفيد است . كتابامـالى طـوسـى از والدش نـقـل مـى كـنـد كـه شـيـخ مـفـيـد از او بـهتـجـليـل يـاد كـرده و مـكـرر از او روايـت نـقـل مـى كـنـد . و پدرش ابوعبدالله حسين بن علىبزوفرى از علماى قرن 4 و شخص ثقه و جليل القدرى است كه ذكر آن خواهد آمد. 8- ابـو عـبـدالله مـحـمـد بـن جـعـفـر بـن عـلى مـشـهـدى از عـلمـاى قـرن شـشـم و صاحبتاءليفاتى است مانند بقية الطالب و ايضاع والمناسك . و مزار مشهور بمزار كبير. 9- قطب الدين سعيد بن هبة الله راوندى از علماى بزرگ قرن ششم متوفاى 573 - ه .ق - و مـعـاصـر بـا طوسى صاحب احتجاج متوفاى 588 - ه . ق - است و صاحب تاءليفاتىاست و قبرش در صحن بزرگ حضرت معصومه در قم ميباشد . 10- اين محفل دينى و مجلس روحانى ابتداء بهمت عالم ربانى ، و مجاهد بزرگ مرحومحاج سيد ابوالحسن طالقانى - طالب نژاه - خالو ، و اءب الزوجه مرحوم مؤ لف گرامى ،و والد اءبوذر زمان ، و مفسر قرآن ، مرحوم حاج سيد محمود طالقانى - رضوان الله عليهم- عصر روزهاى جمعه در تهران تشكيل مى گرديد . 11- حتى وجود شيطان هم در نظام خلقت عالم كون لازم و آنرا خاصيتى است كه از بحثآن در ايـنـجا صرف نظر شده است . بهر حال آدمى بايد مراقب و مواظب باشد كه وسوسهشيطان او را نر بايد و بر او مسلط نگردد . 12- ايـن جـمله مضمون رواياتى است كه مرحو مجلسى آنرا در كتاب بحارالانوار مجلد23 چاپ جديد ، در باب () الاضطرار الى الحجة و اءن الارض لا يخلو من حجة () آوردهاست . 13- در مـجـلد 27 چـاپ جـديـد بـحـارص 308 بـاب انـهـم اءمـانلاهـل الارض روايـاتـى از مـدارك و طـرق مـخـتـلف ازرسول خدا (ص ) در اين زمينه نقل شده است . 14- مـجلد 52 بحار چاپ جديد ص 92 باب علة غيبة و انتفاع الناس به روايتشـمـاره 7 نـقـل از احـتـجـاج طـبـرسـى و كـمال الدين صدوق . و باين مضمون روايتى هم ازرسـول اكـرم صـلى الله عـليـه و آله در هـمـان بـابنقل شده است . 15- كـمـال الديـن صـدوق - چاپ مكتبة الصدوق - صفحات 221 و 232 از امام صادقعليه السلام . و در مجلد 23 بحارالانوار - چاپ جديد - ص 38 از بصائر الدرجات صفارقمى هم نقل شده است . 16- نـام ايـن بـانـوى گـرامـى در تـاريـخ و روايـات سـوسـن ، و ريـحـانـه ، وصـيـقـل و بـيـشـتر نرجس آمده است . زادگاه اصلى او بلاد روم ، و قبلا هم نصرانى بوده وچـون اسـلام اخـتيار كرد بدستور امام دهم معالم و احكام دين را از حكيمه خاتون (خواهر امام )تعليم گرفت . 17- بـا پـيـشـرفـت هـاى كـنـونـى در امـر نـقـل وانـتـقـال ، و مـسافرت و رساندن پيام و امور ديگر كه در آينده هم كاملتر مى شود استبعاداين گونه امور از ميان مى رود . 18- مـجـلد 51 بحار ص 225 باب ذكر اءخبار المعمرين لرفع استبعاد الخالفينعن طول غيبته . 19- در كـتـاب خـصـال صـدوق چـاپ مـكـتـبـة الصـدوق ص 228نـقـل مـى كـنـد كـه اميرمومنان بفرزندش امام حسن عليه السلام فرمود : سر سفره غذامـنـشـيـن مـگـر ايـنـكـه گـرسـنـه بـاشـى ، و دسـت از خـوردن غـذا بـردار در حالى كه هنوزمـيـل و اشـتـهـا دارى ، و غـذا را هـم خـوب بـجو ، هنگام خواب هم براى خالى كردن شكم بهقـضـاى حـاجـت بـرق و چـون اين دستورات انجام دهى از مراجعه به پزشك بى نياز شوى . و در كـتـاب دعـائم الاسـلام - قـاضـى نـعـمـان بـهنـقـل بـحـار الانـوار مـجـلد 62 ص 267 پـس از ذكـر ايـن روايـت چـنـيـننـقـل مـى كند : آنگاه آنحضرت فرمود : آيه ايست در قرآن كه جامع همه اين دستوراتاست كلوا و اشربوا و لا تسرفوا .. - اعراف آيه 30 . 20- اءخـطـاط اءربعه عبارت است از ، صفراء ، سوداء ، بلغم ، و خون كه اصطلاحىبوده و در طب قديم . 21- در مجلد 27 بحار چاپ جديد ص 207 باب انهم لا يموتون الا بالشهادة و در آن باب رواياتى نقل شده از جمله روايست فوق در ص 217 از كتاب كفاية الاءثرفى النصوص على الائمة الانثى عشر تاءليف اءبوالقاسم خزار قمى . 22- تـاءليـف مـحـمد تقى بن على دزفول از علماى قرن 13 هجرى قمرى كه ترجمهكتاب () غاية المرام () سيد هاشم بحرينى متوفاى 1017 هجرى قمرى است . 23- البته بايد دانست كه لازمه انتظار آنست كه انسان خود را براى ظهور فرج آمادهو مـهـيـا سـازد . و اين اءمر در صورتى محقق مى شود كه انگيزه شورانگيزى در او بوجودآيد و او را به جنبش و حركت براى تحقق منتظر وادارد . نه اينكه دست روى بگذارد و تكليفخود ار ناديده بگيرد . 24- ايـن گـونـه روايـات را كـه در كـتـب اءخـبـار و اءحاديث آمده است مرحوم مجلسى دراءحـوالات ولى عـصـر (عـج ) در مـجـلد 52 بـحـار الانـوار چـاپ جـديـد ص 132 بـابفـضـل انـتـظـار الفـرج و مـدح الشيعة فى زمان الغيبة آورده . خوانندگان عزيز مىتوانند به آن مراجعه نمايند . 25- ايـن روايـت كـه در كـتـاب خـصـال صـدوق شـمـاره 64نـقـل شـده مـضـمـون آن چـنـيـن اسـت : پـنـج طـايـفـه هـسـتـنـد كـه خـواب راحـت نـدارند :اول آنـكـس كـه مـى خـواهـد خـونـى را بـريـزد . دوم آنـكـس اسـت كـه صـاحـبمـال زيـادى اسـت ، ولى امـيـنى براى حفظ آن مال ندارد . و سوم كسى است كه براى بدستآوردن عـزت دنـيـائى متوسل به دروغ و بهتان گردد . و چهارم كسى است كه بدهى زيادىدارد و مـال هم ندارد كه آن را بپردازد . و پنجم عاشقى است كه در معرض جدائى از معشوقخود قرار گرفته باشد . 26- بر فرض صحت روايات ممكن است جهت عمده اين اختصاص موقعيت خاص زمانى آنايام باشد . 27- خـصـال صـدوق ص 391 . و مـجـلد بـحـارالانـوار چـاپ جـديـد ص 15نـقـل از كـمال الدين صدوق و ص 24 نقل از تاريخ ابن خلكان اءبوالعباس اءحمد بن محمداربلى متوفى بسال 681 هجرى قمرى . 28- و در كـتـاب كـمـال الديـن ص 653 ، بـحـار الانوار مجلد 52 چاپ جديد ص 290نـقـل از غـيـبـت شـيـخ طـوسـى شـمـاره 30 روز قيام و خروج آن بزرگوار را روز شنبه كهمـصـادف بـا روز عـاشورا است نقل شده كه ممكن است روز ظهور آن حضرت با روز خروج وقـيـامـش دو روز بـاشـد . هـمـچـنـانـكـه از بـعـضى از روايات استفاده مى شود ، مانند روايتمنقول از غيبت شيخ طوسى در مجلد 52 بحار ص 290 شماره 29 . 29- ايـن زيـارت مـخـصـوصـه را سـيـد بـن طـاووس در كـتـابجـمـال الاءسـبـوع نـقـل كـرده . و مـرحـوم محدث قمى هم آن را در كتاب مفاتيحالجنان از او نقل مى كند . 30- مـرحـوم صـدوق پـس از نـقـل ايـن روايـت درخـصـال ، در توضيح و توجيه اين روايت بياناتى دارد ، از جمله مى گويد : مراد ازكـلمـه ايـام در حـديـث نـبـوى ، اءئمـه عـليـهم السلام نيست ، بلكه همان معنىمصطلح و متعارفى آنست . ولى تطبيق آن بصورت كنايه و اشاره است ، همچنانكه در آيات و التـيـن و الزيـتـون و طـور سنين و هذا البلد الامين و تطبيق آن بر پيغمبر و على وحـسـن و حـسـيـن - صـلوات الله عـليـهـم - بـطـور كـنـايـه اسـت . نـه ايـنـكـهاصـل مـعـنى و مصداق آن باشد .. و مرحوم مجلسى در مجلد 24 بحار چاپ جديد ص238 بـاب تـاءويل الايام و الشهور بالائمة عليهم السلام روايات ديگرىهـم از ايـن قـبـيـل نـقـل كـرده اسـت . البـتـه در تـوجـيـه ايـن روايـات وامـثـال آن بـايد موقعيت زمانى و مكانى چنين روايات و مخاطبين آنها را در نظر گرفت . و بامـراجـعه باين روايت و صدر و ذيل آن اين نكته مشهود است ، و گواهى مى دهد كه صدور آنبـر فـرض صـحـت در دوره اخـتـنـاق طـاغـوت زمـان -مـتـوكـل عـبـاسـى - بـوده كه سعادت و كمال مسلمانان را كه يگانه هدف دين مقدس اسلام وقرآن شريف است ، فداى منافع شخصى و حفظ مقام و موقعيت خود نموده بود . 31- مـجـلد 9 بـحـار الانـوار چـاپ جـديـد ص 269نـقـل از مـعـانـى الاءخـبـار صـدوق ، ودلائل الامامة طبرى ، و دعوات قطب الدين راوندى . 32- مـرحـوم مـجـلسـى در مـجـلد 102 بـحـار الانـوار ص 104 از فـلاحالسـائل سـيـد بـن طـاووس ، و ص 110 از مـزار مـحـمـد مـشـهـدى ايـن انـتـسـاب رانقل مى كند . 33- جهت تحقيق بيشتر درباره دعاى ندبه ، و سند آن شايسته است به كتب ديگرى همكـه در شـرح اين دعاء نوشته شده ، مراجعه شود. از جمله در مجلد مكتب اسلامسـال سـيـزدهـم شـماره 6و 7 آن بيانات محققانه اى در اين زمينه آورده كه شايسته دقت ايتطالبين مى توانند بآن مراجعه كنند . 34- فـيـض القـديـر تـحـت رقـم 1529 . از مـسـنـد ايـنحنبل و سنن اربعه ، و در طريق خاصه نيز نقل شده است . 35- ايـن روايت در تفسير سوره حمد تفسير صافى از توحيد صدوق ،و تـفـسـيـر عـيـاشـى نـقـل شـده اسـت . و دربـاره تـسـمـيـه اسـت ، نـه خـصـوص كـلمـهالله و لذا ضـمـيـر آن مـؤ نـث آورده شده ، ولى چون كلمه اللهاءصـل و پـايـه تـسـمـيـه اسـت ، لذا مـنـظـور روايـت هـم تـوجـه دادن مـخـاطـب است به كلمهالله و مقصود و منظور مؤ لف هم همين بوده است . 36- در توجه اين روايت و امثال ان به پاورق ص 26 مراجعه 37- مـؤ لف تـفـسـيـر بـرهـان سـيـد هـاشـم بـحـرانـى ايـن سـليـمـان بـناسـماعيل از علماى قرن يازدهم هجرى است . كه صاحب تاءليفاتى است . از جمله غايةالمـرام كـه بـه فـارسـى بـنام كفاية الخصام ترجمه شده است . واءصـل ايـن روايـت در تـوحـيـد صـدوق اسـت . و مـرحـوم مـجـلسـى آن را دربحارالانوار (بنا به چاپ جديد مجلد 3 ص 222 و مجلد ص 310 ) . 38- و هر نوع كمالى در هر موجودى از موجودات عالم حتى وجودشان ، از طرف فياضعلى الاصلاق كه مستجمع جميع صفات كماليه است كه بقدر استعداد و قابليت ممكن الوجودافاضه مى شود . 39- به مجلد 57 بحار چاپ جديد ص 316 باب العوالم مراجعه شودو روايتى هم در حصال صدوق ص 639 در اين زمينه آمده است . 40- جـمـله () و سلموا تسليما () ممكن است همانند صلوات بر پيامبر سلام بر اوهـم واجـب بـاشـد و يـا مراد تسليم در برابر او و فرمانهايش باشد ، هر چند آيه شريفهمطلق و جامع است و هر دو جهت را شامل است ولى تقييد به كلمه تميز تسليماظـهور در همان معنى تسليم و فرمان برى است همچنانكه در خبر هم آمده است و مؤ لف قدسسره در شرح اين جمله بياناتى دارد كه شايسته تقدير است . 41- ثواب الاعمال شيخ صدوق - رضوان الله عليه - ص 187 . 42- مرحوم علامه طباطبائى در بحث روائى آيه 56 سوره احزاب در تفسير الميزان همبدان اشاره كرده است . 43- از جمله در سوره رعد آيه 24 . و آيات ديگر . 44- شعر ديگرى در همين معنى منسوب به بابا طاهر است كه گويد :
يـكـى درد و يـكـى درمـان پـسـنـدد |
يـكـىوصل و يكى هجران پسندد |
من از درمان و درد و وصل و هجران |
پسندم آنچه را جانان پسندد |
45- اءصل قضا بمعناى ايجاب و انجام ، و قدر بمعناى اندازه و تعيين است . و اصولاوجـود هـر حـادثـه و واقـعـه ، و هـمـچـنـيـن شـكـل و اندازه آن تابع علت و سبب است ، و از آنسرچشمه مى گيرد . و اين است اءصل معناى قضا و قدر ، كه همان نظام علت و معلولى است، كـه در نـظام خلقت جريان دارد ، و از علم و اراده حق سرچشمه مى گيرد . و شرح و تفسيرآن را اسـتـاد مـحـقق و عالى قدر شهيد مطهرى - رضوان الله عليه - در كتاب انسان وسرنوشت بيان نموده است . 46- بـحـار الانـوار مـجـلد 4 چـاپ جـديـد ص 137نقل از توحيد صدوق و امالى طوسى . 47- چـون قـضـا و قـدر هـمان نظام علت و معلول و سبب و مسببى است كه در نظام جهانحـاكـم اسـت ، كـه از جـمـله آن نـظـام اراده و اخـتيار انسان است ، كه مربوط به طرز فكر وانـتـخـاب اوسـت كـه از صـفـات اخـلاق و روحـى و مـيـزانتعقل و دورانديشى انسان سرچشمه مى گيرد . 48- و آيـه پس از آن مى فرمايد : نحن اولياوكم فى الحياة الدنيا و فى الآخرة ولكم فيها ما تشتهى انفسكم و لكم فيها ما تدعون نزلا من غفور رحيم فرشتگان گويند: آرى مائيم اولياى شما چه در دنيا و چه در آخرت . و شما در بهشت آنچه دلتان بخواهد وطـلب كـنيد در اختيار خواهيد داشت . اينها همه مراسمى است كه قبلا براى پذيرائى شما ازطرف آمرزنده مهربان فراهم شده است . و از نمونه ديگر اين آيات ، آيه 13 و 14 سورهاحقاف است . 49- مجلد 69 - چاپ جديد - ص 277 نقل از تفسير عياشى . 50- البـتـه مـنـظـور ، مـصـداق و نـمـونـه عـالى وكامل اولياى خدا است . 51- باب مواعظ و حكم نهج البلاغه شماره 432 . 52- اين بيان فقط قسمتى از روايت است ، كه شيخ صدوق آنرا در كتاب معانىالاخـبـار ص 261 نـقـل مـى كـنـد . و جـبـرئيـل اءمـيـن در پـاسـخسـوال پـيـغـمـبـر از تـفـسير زهد آن را توضيح مى دهد . و مرحوم مجلسى هم آن روايت را دربـحـارالانـوار مـجـلد 15 - چـاپ قـديـم - كـه مـجـلد 70 - چـاپ جـديـد - ص 312 اسـتنقل مى كند و مرحوم مؤ لف هم در حاشيه يادداشت خود اجمالا بدان اشاره مى كند . 53- در مـجـلد 70 بـحـار الانـوار - چـاپ جديد - ص 309 باب الزهد و درجاتهروايـاتـى از كـتب مختلفه نقل مى كند ) 54- اين روايت را هم مجلسى در مجلد 70 بحارص 310 از دعـوات راونـدى ، و ص 311 از تـفـسـيـر عـلى بـن ابـراهـيـم قـمـىنـقـل مـى كـنـد ، و در ص 310 از مـعانى الاخبار ، ص 252 از امام پنجم عليه السلام و ص311 از تـفـسـيـر قـمـى و خـصـال و امـالى صـدوق ، وكـمـافـى كلينى از امام ششم عليه السلام هم آورده است . و در نهج البلاغهبـاب حـكـم و مـواعـظ شـمـاره 439 431 . و بـهنـقـل بـحـار الانـوار مـجـلد 70 ص 319 از روضـة الواعـظـيـنفتال نيشابورى از على عليه السلام هم نقل شده است . 55- مـجـلد 77 بـحـار - جـديـد - ص 94 از جـمـله مـواعـظرسول خدا صلى الله عليه و آله به عبدالله بن مسعود . 56- مـجـلد 40 بـحـار چـاپ جـديـد ص 334نـقل از كشف الغمة على بن عيسى اربلى از علماى قرن هفتم و او از كتاب ابونـعـيـم اصـفـهـانـى نـقل مى كند . و باين مضمون هم روايتى در ص 319 همان مجلد بحار ازاءمالى طوسى به نقل از مناقب اين شهر آشوب آورده است . 57- مجلد اول ص 571 در تفسير كلمه زهد . 58- مـجـلد 40 بـحـار ص 398 ، باب زهد اءمير المؤ منين و ورعه عليه السلام . 59- كـه در سـوره مـائده آيـه 27 فـرمـايـد : انـمـايتقبل الله من المتقين . 60- چـون در آيـه مباركه اطاعت رسول و اءولى الاءمر را بـا يـك فـعل فعل اءمر اءطيعوا بيان شده ، معلوم مى شود كه تجانس وسـنـخـيـتـى مـيـان آن دو بـرقـرار اسـت . و از ايـن نظر مراد از اءولى الاءمر كـسـانـى هـسـتـنـد كـه در ايـمـان و اخـلاق ، و صـفـات نـفـسـانـى هـمـانـنـدرسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله مـى بـاشـنـد. و مـصـداقكامل آنان اءئمه معصومينند عليهم السلام . 61- البـتـه انـسـان بنا به سرشت پاك و فطرت اوليه خود به نيكان و صالحانعـلاقـمـنـد اسـت و آنـان را دوست ميدارد. و جهت مخالفت عمده با آنان همان اصطكاك با منافعشـخـصـى اسـت . در مـجـلد 72 بـحـار ص 132 روايـتـى ازعـلل الشـرايـع صـدوق از امـام صـادق عـليـه السـلامنـقـل شـده كه آن حضرت به عبدالله بن سنان فرمود : ناصى دشمن ما نيست . و توكـسـى را نـمـى يـابـى كـه نـسـبـت به محمد و آل محمد كينه و عداوت داشته باشد ، بلكهنـاصـبـى كـسـى اسـت كـه بـا شـما دشمن است با اينكه ميداند شما ما را دوست ميداريد و ازشـيعيان ما هستيد . و اين روايات با زندگى راوى خبر ، بى ارتباط نيست و نكتهاى از آن استفاده ميشود . 62- مجلد 27 ص 145 نقل از امالى صدوق . 63- مجلد 27 ص 147 به نقل از خصال صدوق . 64- از جـمـله مـاءموريت ملائكه ابلاغ دستورت الهى به انبياء و اولياى حق و گفتگوبا آنان است . 65- مـجلد 4 بحار چاپ جديد ص 89 نقل از بصائر الدرجات صفار قمى متوفى بهسال 290 ه ق . 66- اصـل ايـن روايـت در مـجـلد اول كافى چاپ مكتبة الصدوق ص 147 ، و نيز بحارالانـوار مـجـلد 4 چـاپ جـديـد ص 113 مـنـقـول از مـحـاسـن بـرقـى قـمـى مـتـوفـى بـهسال 274 ، و تفسير عياشى كه در تفسير آيه 39 سوره رعد آمده است كه ميفرمايد : يـمـحـوا الله مـا يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب يعنى : خدا هر چه را بخواهد و موردمشيت قرار گيرد ، محو اثبات مى كند ، و اصل و ريشه كتاب و نوشته نزد اوست . 67- يـعـنـى : دوسـتـى فرزندان رسول خدا صلى الله عليه و آله وسيله ايست براىرسيدن به بهشت رضوان و مسند اءبدى . و مى بينيم آنرا براى كسى كه محبت عترت را ازروى صداقت و اخلاق و اراده مؤ كد اظهار ميدارد . 68- مـجـلد 11 بـحـار الانـوار چـاپ جـديـد ص 30 بـهنقل از خصال و امالى
69- 11 چاپ جديد ص 320 نقل از علل الشرايع و عيون ا
70- ج 12 چاپ جديد ص 4 منقول از علل الشرايع . و در روايات ديگر جهات ديگر ذكر شده ،و بايد هم چنين باشد و كاشف از دخالت همه آن
71- مـرحـوم مـؤ لف سـپـس مـى نـويـسـد : روايـت كـرده انـد كـه تـولد ابـراهـيـم روزاول ذيحجه بوده و حدود 155 سال هم عمر كرده البته مدرك ولادت مجلد 1 بحار چاپ جديدص 31 نـقـل از كـافـى اسـت و مـدرك مـدت عـمـر مـجـلد 12 بـحـار چـاپ جـديـد ص 10نقل از كمال الدين است . 72- (1) در آيـات سـوره بـيستم قرآن ( سوره طه ) موارد ديگرى هست كه اجمالا بداناشاره شد . 73- در عـلم فيزيولوژى مبحثى است به نام پارتنوژنزيز به معناى بكرزائى كهمـركـب از دو كـلمه پارتنو كه واژه ايست يونانى به معناى دستگاه تناسلى و ژنزيز بهمـعـناى زايش ايجاد و تشكيل و نوعى توليد كه در حيوانات بى مهره مانند مورچه ، زنبورديـده شـده اسـت . و معناى جمله فوق زادن از دوشيزه و تخم ، بدون آميزش با نطفه نر كههـمـان توليد مثل بدون آميزش جنسى است . كه به تازگى توجه دانشمندان آن علم را بهخـود جـلب كـرده ، و مـعـتـقدند كه ممكن است هر دو نوع ياخته جنسى ( نر و ماده ) در يك فردسـاخـتـه شـود . و عـامـل شـيـمـيـائى ، يـا فـيـزيـكـى ، و يـاعـامـل ديـگـرى عـمـل سـلول نـر را در مـوجـود مـاده انـجـام دهـد . وسـلول مـاده اءوول را بـاردار سـازد ، كـه در بـعضى جانوران بى مهره دراثـر تـحـريـكـات شـيميائى و غير آن پارتنوژنز مصنوعى ايجاد ميشود . و در بسيارى ازجـانوران ديگر با تحريك ياخته جنسى اين كيفيت صورت ميگيرد . و به عبارت ديگر ممكناسـت يـكـى از سـلولهـاى بـدن بـه واسـطـه عـوامـلى نـقـشسلول جنس نر اسپرماتوزوئيد را انجام دهد . و به تازگى اين تجربياترا بـر روى مـوشـهـاى مـاديـنـه انجام داده اند ، كه بدون تماس با جنس نر ، و يا تحريكيـاخـتـه جـنـسـى بـه وسـيـله اسـتـشـمـام پـنـبـه آغـشـتـه بـهبـول نـر آن را بـارور سـازنـد . و البـتـه ايـن تـغـيـيـر وتـحـول در جـنـس مـاديـنه كه دستگاه پرورش نطفه يعنى تخم دان و رحم در آن قرار داردصورت مى گيرد . با اين بيان و تجربيات بعيد به نظر نميرسد كه حاملگى حضرت مريم عليها السلامبـدون داشـتن همسر و آميزش جنسى صورت گرفته . و فرزندى چون حضرت عيسى عليهالسـلام از او مـتـولد شـده بـاشـد ، و عـامـل مـؤ ثـر در ايـنعـمـل هـم همان باشد كه در آيات 16 تا 21 سوره مريم در قرآن آمده است كه مى فرمايد : و بياد آور مريم را آنگاه كه در محلى در طرف شرق مسجد از كسان خود كناره گرفت، و در برابر انان پرده اى آويخت و ما هم روح ( يعنى فرشته ) خود را نزد او فرستاديمكه به صورت انسانى تمام عيار بر او مجسم شد . مريم از ديدن او احساس ترس كرد وگـفـت : مـن از سـوء قصد تو به خداى رحمان پناه مى برم اگر تو خدا ترس باشى . اوگـفـت : مـن فـرسـتـاده پروردگار تواءم تا به تو پسرى پاكيزه عطا كنم ، مريم گفت :چـگـونـه مـرا پـسـرى تـوانـد بـود در صـورتـى كه بشرى با من تماس نگرفته ، و مننـابكار نيستم ، آن فرشته گفت : پروردگارت چنين خواسته ، و گفته است اين امر بر منآسانست . البـته وقوع چنين حادثه و پديده كه بيان كننده قدرت خالق جهان است در آن مقطع زمانىداراى مـصـلحـت و حـجـتـى بـوده ، كـه در آيـات قـرآن دربـاره مـعجزات آن بزرگوار شفاىبـيـمـاران مبتلا به امراض مرمنه ، و بينائى كوران ، و زنده كردن مردگان استفاده ميشود .تـا غـرور دانـشمندان علم طب و دانش فيزيولوژى بدن انسانى را در آندوره و عصر از ميانببرد . و از اين نظر تولد آن بزرگوار هم بدون پدر همانطوريكه در قرآن آمده سبب فضيلت وبرترى او بر ساير اولياى ديگر خدا نميشود . 74- تا منظور از آسمان چه
75- كـلمـه تـوفـى از وفـى و وافـى اسـت كـه بـه مـعـنـاى تـمـام وكـمـال اسـت . و اطـلاق آن بـر فوت و مردن از آن جهت است كه چون در فوت و مرگ هم روحشـخـص بـطـور تـام و تمام گرفته مى شود . و اين كلمه در آيات متعددى از قرآن بطورمـطـلق آمـده ، و صـراحـتـى در مـوت و مـردن نـدارد ، البـتـهشامل موت و مرگ انسان هم ميشود . 76- براى تحقيق در بيان و توضيح بيشتر اين آيات به تفاسير معتبره مراج
77- و هـمين است سر خاتميت پيغمبر اسلام كه در آيه 40 سوره احزاب آمده است . خواهخاتم به كسر تاء به معناى وصفى و اسم فاعل باشد ، و خواه به فتح تاء كه ذاتى بوده و هر چيزى را گويند كهبا آن چيزى را مهر كنند . و چون خاتم به نبوت است پس خاتم رسالت خواهد بود . زيرانبوت گرفتن اخبار غيب است ، و رسالت پيام آن اءخبار است . پس وقتى كه اخبار غيب منقطعشود ، و نبوتى نباشد ، قهرا رسالتى هم نخواهد بود . 78- مجلد 68 چاپ جديد ص 317 به نقل از محاسن برقى . 79- باب الارض لا تخلو من حجة . و مجلد 23 بحار چاپ جديد ص 22نقل از علل الشرايع ، و بصائر الدرجات ، و غيبت ن
80- 23 چـاپ جـديـد ص 57 . و روايـاتـىنـقـل شـده ، كـه از آن روايـات اسـتفاده ميشود كه مقام وصايت و نيابت هم همانند مقام نبوت ورسالت به شايسته ترين و گرامى ترين افراد واگذار
81- 23 بحار چاپ جديد ص 22 نقل از عللال
82- مـجـمع البحرين ذيل لغت ملق . و ترجمه شعر چنين است : دوستىسه نوع است 1 ـ عـلاقـه و دلبـستگى . 2 - دوستى شديد كه مرحله عشق است . 3 ـ و شديدتر آن انتخاردر راه
83- 16 - چاپ جديد - ص 405 نقل از مناقب اين شهر آشوب . 84- 16 چاپ جديد ص 347 نقل از ارشاد القلوب حسن بن محمد معروف به ديلمى كه از علماء وفضلاى مشهور قرن هشتم ه . ق است . 85- اين جملات قسمتى از دعاى دوم صحيفه سجاديه است . 86- 16 بحار چاپ جديد ص 94 نقل از علل الشرايع و امالى و معانى الاخبار ، و ص96 از تفسير قمى ، و مجلد 9 باب احتجاج النبى صلى الله عليه و آله على اليهودفى مسائل شتى ص 295 از علل الشرايع : لقـد كـرم الله النـبـى مـحـمـدا ، فاكرم خلق الله فى الناس اءحمد ، و شق له من اسمهليجله ، فذوا العرش محمود و هذا محمد ( يعنى : محققا خداوند ، محمد پيغمبر را گرامىداشـت ، و گـرامى ترين خلق خدا ميان مردم اءحمد است ، و نام او را از نام خود مشتق ساخت تااو را بزرگ و محترم دارد ، پس صاحب عرش محمود است و اين محمد) گويند وقتى كه در دوره قبل از تولد پيغمبر اسلام شيوع پيدا كرد كه پيغمبرى به ناممحمد ظاهر خواهد شد گروهى از مردم آنزمان به اميد آنكه اين شخص محمد از آنان باشد نامپسرى كه از آنان متولد ميشد به نام محمد نام گذارى مى كردند . و نام عده اى از ايشان همدر تاريخ آمده است ، و مورخ معروف ديار بكرى از علماى قرن هشتم در تاريخ الخميس مجلداول ص 211 نـام حـدود 15 نـفـر از آنـان را از سـخـاوى و مـسـيـره مـغـلطـاىنقل كر
87- 16 بحار چاپ جديد ص 98 نقل از امالى صدوق . 88- البـتـه ايـن حديث را همانطوريكه مرحم مؤ لف در حاشيه يادداشت خود نوشته ازمـجـمـع البـحـرين نقل مى كند. و در نهاية إ بن اءثير ذكر شده و در بحار الانوار مجلد 16چاپ جديد ص 325 به نقل از عيون الاخبار هم آمده است . 89- بـحار چاپ جديد مجلد 23 ص 212 باب ان من اصطفاه الله و اءورثه كتابههم الاسمة و آل ابراهيم عليهم الس
90- -16 چاپ جديد ص 321 نقل از خصال صدوق . 91- -مـؤ لف مـحـتـرم در حـاشـيـه ، بـيـان مـرحـوم مـجـلسـى را كـه درذيـل روايـت ديـگـرى بـه هـمـيـن مـضـمـون كـه در ص 313 هـمـان مـجـلد و از امـالى صـدوقنـقل شده ذكر مى كند، و ما ترجمه آنرا در اينجا مى آوريم : مراد از مسجد جايگاه نمازاسـت خـواه مـسـجـد بـاشـد يـا نـبـاشـد ولى جايگاه نماز در امم گذشته در معابد مخصوصخـودشـان بـوده و مـراد از طـهـور رفـع حـدث بـه وسـيـله تـيـمـمبدل از وضوء و شايد پاك شدن ته كفش و عصا و كف پا و غيره در اثر راه رفتن در زمينپـاك ، و پـاك كـردن مـحل مدفوع به وسيله سنگ هم منظور باشد، و مراد از مغنم آن غنائمىاسـت كـه در جـنـگ بـا دشـمـنـان ديـن بـدسـت مى آيد، و در امم گذشته وقوع جنگ براى دينتـشـريـع نـشده بود. و اگر هم بوده اءخذ نائم جنگى جايز نبوده است ، و اما بيم و هراسدشمنان آنست كه خداوند آنرا فقط به دين اسلام اختصاص داده كه با فاصله يك ماه دورىراه ، خوف و هراس در دل دشمنان مى افكند. 92- -16 چاپ جديد ص 326 نثل از خصال صدوق . 93- -16 چاپ جديد ص 341 نقل از ارشاد القلوب ديلمى . 94- -بـه مـضـمـون ايـن روايـت اءحـاديـث ديـگـرى ازرسـول خـدا صـلى اللّ ه عـليـه و آله و اءمـيـر المـؤ منين و ائمه هدى عليهم السلام در باباحـتـجـاجـات بـر يـهـود و اهـل كـتـاب ، در كـتـب اءخـبـار و اءحـاديـثاهل بيت رسول خدا و بحار الانوار آمده است . 95- -16 چـاپ جـديـد ص 353 بـه نـقـل ازاصول كافى . 96- -ايـن آيـه مـبـاركـه از دقـيـق تـريـن آيـات قـرآن است كه در آن استشهاد به عالمديـگـرى قبل از اين عالم است ، كه آن را عالم ذر))گويند، براى روشن شدنمـعـنـى و درك حـقـيـقـت آن عـلاقـمـندان مى توانند به تفسير الميزان و امثلا آنمراجعه فرمايند. 97- -16 چاپ جديد ص 332. 98- - 99- -مجلد 16 چاپ جديد ص 316 نقل از امالى شيح طوسى ، و بايد دانست كه راوىخـبـر عـلى بـن مـحـمـد بن رباح نحوى است كه روايت را براى موقعيت واهميت علم نحو روايتكرده و خبر واحد است . 100- -در اصـل لغـت جن به معناى پوشش و پوشاندن است . و اين معنى در تماممـشـتـقـات آن جريان دارد. و از اين نظر جن به معناى معرفو موجوداتى هستند غير از ملائكهكـه از حـواس مـا مـسـتـور و پـنـهـانـنـد، و از قـرآن اسـتـفـاده مـيـشـود كـه خـلقـتـشـانقبل از خلقت بشر و از نوع آتش بوده است . و همانند انسان داراى شعور و إ راده و توالد وتناسل و همچنين مؤ من و كافر و مرگ و حيا
101- -مـرحـوم مـؤ لف در تـوضـيـح جـمـله قـرآنـاء عـجـبـاً مـى گـويد: يـعـنـى : بـه خـاطر آنكه با آن فصاحت و بلاغتش با كلام مخلقو همسانى وموافعت ندارد و ناسازگار است ، پس از اين نظر شگفت آور است . 102- -18 چاپ جديد ص 305 نقل از كتاب معراج ابومحمد حسن ) از صدوق 103- -18 چـاپ جـديـد ص 188 نـقل از تفسير قمى . و محمد بن اءبى عمير زياد بنعـيـسـى ازدى بـغـدادى از يـاران امـا هـفـتـم و هـشـتـم و نـهـم اسـت ، و بـهشـغـل بـزازى هـم إ مرار معاش مى كرده و در زمان هارون و ماءمون عباسى مدتى را در زندانگـذرانـده ، و دار و نـدار و كـتـابـهـايـش را از دسـت داد. و بـهسـال 217 هـم از دار دنـيـا رفـت ، و حـديث ذريع محاربى از اما صادق عليه السلام را كهفرموده بود لا يخرج الرجل عن مسقط راسه بالدين او در موردى عنوان كرد و از طلبخود چشم پوشيد و صرف نظر نمود. 104- -18 چـاپ جـديـد ص 136 نـقل از مناقب ، و در نهايه ابن اثير مجلد 2 ص 320چـنـيـن آمده است : زويت لى الاءرض فراءيت مشارقها و مغاريها زمين براى من جمعشـد و مـن شـرق و غـرب آن را ديـدم و مى فهماند كه اسلام توسعه پيدا مى كند به تمامروى زمين . 105- -18 چاپ جديد ص 405 نقل از بصائر الدرجات . 106- -52 ص 328 نقل از كمال الدين صدوق . 107- -18 چاپ جديد ص 316 نقل از عيون الاءخيار. 108- -مرجوم مؤ لف در اينجا درباره توضيح كلمه براق و معناى آن يادداشتىدر حـاشـيـه مـتـن اضـافه مى كند و مى نويسد براق ـ بضم باء ـ جنبنده از جنبندگانبـهـشـت اسـت كـه به واسطه رنگ روشن و خالص و شدت درخشندگى آن و يا به واسطهسـرعـت حـركـتـش هـمـانـنـنـد بـرق آن را بـراق خـوانـنـد و ايـن تـوضـيـح را هـماهل لغت از جمله ابن اثير در نهايه نقل كرده است . 109- -مـنـظـور هـمان ولايت مطلقه ايست كه اولياء الهى نسبت به جامعه بشر دارند وبـديـن وسـيـله هـم بـشـر بـه كـمـال و سـعـادتـمـنـدى خـود در دنـيـا و آخـرتنائل ميشود. 110- -17 چاپ جديد ص 130. 111- -17 چاپ جديد ص 144 نقل از بصائر الدرجات . 112- -26 چاپ جديد ص 21 نقل از بصائر الدرجات . 113- -آيه نقل به معنى است . 114- -17 چاپ جديد ص 130 تا ص 155. 115- -16 چاپ جديد ص 308 نقل از تفسير مجمع البيان طبرسى . 116- -ايـن مـطـلب ضـمـن روايـتـى اسـت كـه در ص 52 آن روايـتنقل شده است . 117- -52 چاپ جديد ص 343 نقل از تفسير عياشى . 118- -36 بحار چاپ جديد ص 3 نقل از مناقب اين شهر آشوب . 119- -مـرحـوم مـؤ لف در حـاشـيـه نـوشـتـه خـود گفتار مرحوم مجلسى را كه دربارهمـلائكـه در مـجـلد 59 بـحـار الاءنـوار چـاپ حـديـد ص 202 آمـده اسـت بـطـور اخـتـصـاصنقل مى كند. 120- -خصال صدوق چاپ مكتبة الصدوق ص 225. 121- -ايـن روايـت در تـفـسـيـر مـجـمـع البـيـانذيل آيه 20 و 21 سوره تكوير آمده است . 122- -مـرحـوم مـؤ لف در حاشيه يادداشت خود از مجلد 6 بحار ص 470كه چاپ جديدمجلد 19 ص 297 است از كتاب كافى ـ روايتى از امام ابوالحسن موسى كاظم عليه السلامنـقـل مـى كـنـد كـه آن بـزرگـوار دربـاره كـلمـه مـسـومين كه در قرآن آمدهاست فرمود:يـعـنـى دسـتـار بندان هم چنانكه رسول خدا صلى اللّ ه عليه و آله دستارى بسر مىبـسـت و دامـنـه آن را بـه جـلو و پـشـت سـر آويـزان مـى كـرد، هـم چـنـيـن جـبـرئيـل .اصـل كـلمـه مسوم اسم فاعل باب تفعيل از سوم به معناى علامت و نشانه است . وكلمه سيما به معناى قيافه هم از اين لغت است . 123- -19 چاپ جديد ص 284 نقل از تفسير عياشى . 124- -19 چاپ جديد ص 208 نقل از تفسير مجمع البيان . 125- -52 چـاپ جـديـد ص 325 نـقـل از كـمـال الديـن صـدوق ، و ص 328نـقـل از كـامـل الزيـاره ابـن قـولويـه قـمـى ، و نـيـز در ص 321 همان مجلد روايتى از غيبتنـعـمـانـى بـا كـم و زيـادى از راوى اءبـان بـن تـغـلب از امـامنقل شده و مولف هم مقدارى از آن را در متن آورده است . 126- -مجلد 40 ص 42 نقل از كتاب فضائل ، و روضة الواعظين . 127- -52 چـاپ جـديـد ص 324 نـقـل از كـمال الدين صدوق . و مرحوم فيض آن را درتـفـسـيـر صـافـى در ذيـل آيـة 33 سـوره تـوبـه از تـفـسـيـر قـمـىنقل مى كند. 128- -52 چـاپ جـديـد ص 324 نـقـل از كـمال الدين صدوق . و مرحوم فيض آن را درتـفـسـيـر صـافـى در ذيـل آيـة 33 سـوره تـوبـه از تـفـسـيـر قـمـىنقل مى كند. 129- -تفسير برهان مجلد 4 ص 329 ذيل آية 9 سوره صف . 130- -مـرحـوم مؤ لفه در حاشيه يادداشت به مناسبت اين جمله مبوء صدق من اهله قـسـمـتـى از اواخـر دعـاى سـمـات را بـا تـوضـيـح يـاز مـرحـوم مـجـلسـى كـه درذيـل آن در مـجلد 90 ص 124 آمده نقل مى كند، و آن جمله دعا اين است و باركت لحبيبك محمدصـلى الله عـليـه و آله فـى عـتريه و ذريته و امته وبراى حبيب خود محمد صلى اللّ هعليه و آله مبارك و فرخندگى و ميمنت ) را در دودمان و فرزندان و امتش قرار دادى . 131- -مـرحـوم مـجـلسـى هم در 35 بحار چاپ جديد ص 419 بياناتى قريب به اينمـضـمـون از كـتـاب الفـصـول المـخـتـارة سـيـد مـرتـضـىنقل كرده . 132- -35 چـاپ جديد ص 414 نقل از تفسير قمى . و به اين مضمون روايات زيادىاز خاصه و عامه نقل شده كه ج 35 چاپ جديد ص 406 بابى است بنام باب انـه الصادق و امصدق و الصديق در مجلد 24 ص 30 باب ان ولايتهم الصدق وانهم الصادقون و الصديقون آمده است . 133- -35 چاپ جديد ص 412 نقل از طرائف سيد بن طاووس . 134- -52 ص 290 نقل از غيبت طوسى . 135- -اصـل كـلمـه بـكـة ) بـه مـعـنـى ازدحـام اسـت و مـؤ يـد آن روايـتعلل الشرايع ص 397 از امام پنجم است كهم مرحوم مولف در حاشيه متن چنين يادداشت كردهكـه اينكه مكه را بكه ناميده اند براى آنست كه مرد و زن در آن مكان اجتماع مى كنند ومزاحمت يكديگر را فراهم مى نمايند. 136- -تفسير صافى نقل از كتاب كافى . 137- -تـفـسير صافى نقل از كافى كلينى . چون در آن موقع حضرت مريض بود وخود به تنهائى قادر به انجام طواف نبود و او را با با محملى طواف مى دادند، و چون درهـر شـوطـى بـه ركـن يـمـانـى مـى رسـيـد دسـتـور مـى داد كـه او را نـگـهـدارنـد ومـحـمـل را بـه زمـيـن گـذارنـد و دسـت خـود را از روزنـهمحمل بيرون مى آورد و روى زمين مى كشيد. 138- -امـا بـا شـرايـط و بـه شـرطـى كـه حـق كـسـى راپايمال نكرده باشد. 139- -99 بـحـار الانـوار ص 74 نـقـل از تـفـسـيـر عـيـاشـى . و تـفـسـيـر صـافـىنقل از كتاب كافى . 140- -99 بـحـار الانـوار ص 74 نـقـل از تـفـسـيـر عـيـاشـى . و تـفـسـيـر صـافـىنقل از كتاب كافى . 141- -در تـوضـيـح و تـفسير درباره اين آيه مباركه بهتر است به تفاسير از جملهتفسير الميزان و امثال آن مراجعه شود. 142- شورى آيه 23 143- سبا آيه 47 . 144- فرقان آيه 57 145- -23 چـاپ جـديـد ص 99 بـاب ))ان النـاس لا يـهـتـدون الا بـهـم و انـهـمالوسائل بين الخلق و بين الله وانه لا يدخل الجنه الا من عرفهم . 146- -بـه كـتـاب الغـديـر عـلمـمـه امينى مراجع شود كه اخبار و روايات عامه وقصائدسعرا در آن جا ذكر شده است . 147- -مـرحـوم مـولف در ذيـل يادداشت اين قسمت از كلام خود مى نويسد اين كلهمبخ بخ را عرب در حال شوق و ميل و هنگام تعجب بكار مى برد و بجاى آن لفظ بهبه در فارسى
148- -23 چاپ جديد ص 5 نقل از كمال الدين صدوق . 149- -35 چاپ جديد ص 406 نقل از تفسير فخر رازى . 150- -35 چاپ جديد ص 399 نقل از مناقب . 151- -ايـن آيـه مـبـاركـه در چـنـد سـوره آمـده اسـت از جـمـله :آل عمران آيه 185، انبياء آيه 35، عنكبوت آيه 57. 152- -در سـوره مـائه آيـه 12 كـه مـى فـرمايد: و بعثنا منهم اثنى عشر نقيباً ـصريحاً بيان مى كند كه عدد نقباى بنى اسرائل 12 نفر بودند. 153- -23 چاپ جديد ص 19 نقل از علل الشرايع . 154- -مرحوم مجلسى در مجلد، 37 بحار ص 108 باب اخبار الغدير...ذكـر كـرده . و نـيـز مـرحـوم عـلامـه امـيـنـى هـم در كـتـاب الغـديـرنقل مى كند. 155- -36 چاپ جديد ص 136 نقل از تفسير فرات بن ابراهيم . 156- -37 چـاپ جـديـد ص 121 از عـيـون الاخبار. و نيز ص 123 از معانى الاخبار ازانس بن مالك . و هم چنين در جلد 35 ص 284 از تفسير فرات بن ابراهيم . 157- -ابـوالمـويـد مـوفـق بـن احـمـد ملقب به اخطب خوارزم معروف بهخـوارزمـى مـتـوفـى 568 ه .ق يـكـى از عـلمـاء و دانـشـمـنـدان بـزرگ عـامـه و صـاحـبفضائل اهل البيت و مقتل الحسين در دو جزء است . 158- -و ميتوان گفت كه اساساً منشا محبت و دوستى همان علاقه و كششى است كه انسانذاتـا و فـطـره بـه نيكى و نيكوئى دارد. و در هر كجا مشاهده شود، اين محبت و دوستى جلوهگـر آيـد، و چـون ذات حـضـرت احـديث را مستجمع جميع صفات كماليه و جماليه دانند اينعلاقه و محبت بصورت كاملى جلوه گر شود. 159- -اگر حب و دوستى تو صادق باشد البته او را پيروى خواهى نمود چون محب ،مطيع كسى است كه او را دوست ميدارد. 160- -مـرحـوم مـولف در حـاشـيـه يـادداشـت عـبـارتـى از تـفـسـيـر صـافـىنـقـل مـى كـنـد كـه تـرجـمـه آن ايـن اسـت و در حـكـمرسول است آنانكه خدا و پيغمبر خدا به محبت و پيروى آنان دستور داده اند، و آنان امامان واوصـيـاء هـسـتند چونكه محبوب محبوب است . و دراين باره تفسير صافى از كتابكافى روايتى از حضرت صادق (ع ) نقل مى كند. 161- -37 چاپ حديد ص 126 از امالى طوسى . 162- -و ايـن اسـت سـر كـلمـه مـودت كـه در قـرآن آمـده اسـتقل لا اءساءلكم عليه اءجرا الا المودِّة فى القربى . 163- -39 چاپ جديد ص 277 نقل از كتاب الاربعين فى فضائلى اميرالمؤ منين(ع ). 164- -مرحوم مؤ لف اين اشعار منتسب به فردوسى را در حاشيه كتاب آورده است .
هر آن دل كه در آن بغض على است |
از او خوارتر در جهان زار كيست |
كه يزدان به آتش بسوزد تنش |
165- -37 چاپ جديد ص 294 نقل از امالى صدوق . 166- -37 چاپ جديد، ص 331 از تفسير عياشى ره ، و ظاهراً اين روايت همانروايـت قـبـل اسـت كـه مـرحـوم سـيـد هـاشـم بـحـرانـى صاحب تفسير برهان از تفسير عياشنقل مى كند. 167- -مـنـظـور آنست كه (بر فرض صت روايت تا كسى شايستگى اين مقامحـكـومت را بر مؤ منان نداشته باشد اين لقب بدو زيبنده نيست . اما در دوره امامان بعد از اوحـكـومـت مـسلمانان بدست آنان نبوده ، و حكومت امام زمان هم عام است و او امير برتمام جهانياناست (والله اعلم . 168- -37 چاپ جديد ص 291 نقل از امالى طوسى . 169- -37 چاپ جديد ص 295 نقل از بصائر الدرجات صفار قمى . 170- -37 بـحـار جـديـد ص 293 نـقـل از مـعـانـى الاخـبـار وعلل الشرايع صدوق ، و تفسير عياشى . 171- -ايـن روايـت را تـفـسـيـر برهان از ابن شهر آشوب و او از علماى عامه و خاصهنـقـل مـى كـنـد و تـفـسـيـر طـبـرسـى و صـاحـب كـشـف الغـمـه هـم آن رانـقـل كـرده انـد. و تـفـسـيـر المـيـزان هـم از تـفـسـيـر بـرهـان و درالمـنـثـورنقل كرده است . 172- -ايـن روايـت در كـافـى از حـضـرت صـادق (ع ) هـمنقل شده است و به اين مضمون هم روايات ديگرى آمده است . 173- -24 بـحـار جـديـد ص 136 بـاب انـهـم عـليـهم السلام الشجرة الطيبة فىالقـرآن و اعـداوهـم الشحرة الخبيثة و روايت فوق در ص 142 مجلد 24 بحار الانوار ازتفسير عياشى نقل شده است . 174- -مجلد 38 بحار ص 125 نقل از كشف اليقين علامه حلى . 175- -ايـن حـديـث مـنـزلة كـه از احـاديـث مـتـواتر و مشهور بين فريقين است سخنى ازرسـول خـدا اسـت كـه هـنـگام حركت به غزوه تبوك به على (ع ) فرمود، و جهت اين بود كهچـون حـضـرت رسول قصد داشت به تبوك براى چنگ با يكى از ابرقدرتهاى زمان (رومشـرقـى ) و حـكـومـت شـيـوخ دسـت نـشـانـده ن بـرود كـه مـسـتـلزم تـجـهـيـزاتكامل عده و عده و طى مسافت راه زياد و غيبت طولانى بود. منافقين مدينه كه براى سرنگونى حكومت نوبنياد اسلامى هميشه در پى فرصت بودند ازايـن مـوقـعـيـت خـواسـتـنـد سـوء اسـتـفـاده كـنـنـد، و درصـدد بـرآمـدنـد و پـيـغـمـبـر اكـرمقـبـل از حـركت و بيرون رفتنش از ميدنه از نيت پليد آنها آگاه و توطئه آنها را كشف كرد وهمان موقع دستور ويرانى محل توطئه و متلاشى كردن اجتماع آنها را صادر نمود و آن را ازميان برد. لذا از اين نظر براى جلوگيرى از اين بيل توطئه ها و حفظ و بقاى حكوت اسلامى على بنابـى طـالب را بـجـاى خـود در مـيـدنـه گـمـاشـت كـه در غـيـاب او مـراقـب اوضـاع واحوال باشد و بامور مسلمانان مدينه و حفظ و نگهدارى آنان بپردازد. تـوطـئه گـران مـنـافـق چون ميدانستند كه با وجود على (ع ) در ميدنه واقامت او نقشه پليدآنـان عـمـلى نـخـواهـد شد، لذا براى خروج آن بزرگوار و خالى بودن شهر از وجود چنينكـسـى نـقـشـه اى طـرح كـردند و در شهر شايع كردن كه آنحضرت بواسطه دورى راه وشدت گرما به چنگ نرفته و در شهر مانده است . حـضـرت هـم از اين پيرايه اى كه منافقان به او بستند سخت اندوهگين و غمگين شد، براىرفع اين اتهام بدنبال رسول خدا حركت كرد و در مسير راه خود را به او رسانيد و جريانامـر را بـه او گـفـت و پـيـغـمبر اكرم هم آن جمله معروف (حديث منزلت ) را فرمود و او را ازهمانجا دوباره بمدينه برگرداند. 176- -اين روايت عامى است و مخالف با روايات ديگر است كه خود على عليه السلامدر آن جمع حاضر وبده و خطبه پيغمبر (ص را هم شنيده است . 177- -37 جديد ص 260 نقل از كشف الغمه اربلى . 178- -همانا مصطفى (ص ) شهر علم است و على در آن است و هر كه از در درآيد بشهروارد شود. 179- -40 جـديـد ص 203 نـقـل از جـامـع الاخـبـار كه پيغمبر فرمود: يا على من شهرحكمتم و تو در آن هستى و كسى هرگز نتواند وارد شهر شود مگر از سمت
180- -40 جديد ص 130 نقل از خصال و بصائر الدرجات . 181- -26 جديد باب انهم لا يحجب عنهم علم السماء و الارض . 182- -26 جـديد ص 110 از بصائر الدرجات و استشهاد به آيه قرآن براى رفعاسـتـبـعـاد و نـفـى غـلواست چنانكه در روايات ديگرى هم بدان آيه استشهاد شده است ، و دربعضى از روايات هم ذكر آن علوم را مقيد (/b>باذن و اجازه خدا) نموده . 183- -26 جديد ص 173 نقل از اختصاص و بصائر الدرجات . 184- -26 بـحـار جـديـد ص 174 از بـصـائر الدرجـات . و بـايـن مـضمون رواياتديـگـرى هـم نـقـل كـرده از جـمـله در ص 28 روايـت شـمـاره 31نـقـل از اخـتـصـاص كـه امـام پـنـجـم (ع ) بـه فـضـيـل فـرمـود: ما به امورى از طرفپروردگارمان آگاهيم كه آن را براى پيغمبرش بيان كرده و پيغمبرش هم براى ما و اگراين امر نبود ما هم مانند ساير مردم بو
185- - 26 جديد ص 110 نقل از بصائر الدرجات و بهمين مضمون رواى
186- -26 جديد ص 110 نقل از بصائر الدرجات و بهمين مضمون روايات
187- -40 جديد ص 205 نقل
188- -40 جديد ص 205 نقل
189- -و 38 ص 334 نـقـل از تـفسير قمى ، و مورخين در شرح سيره پيغمبراسلام دوگـونـه مـواخـاتـنـقـل كـرده انـد يـكـى مـواخـات بـيـن خـود مـهـاجـريـنقبل از هجرت ، و ديگر بين مهاجرين و انصار در مدينه پس از هجرت است دقت
190- -36 ص 41 نـقـل از كـشف الغمة . و سوره بقره آيه 207 و ديار بكرى مؤ لفتـاريـخ الخـمـيـس درج 1 ص 367 از احـيـا العـلوم غـزالىنـقـل مـى كـنـد: شـى كـه عـلى بـر فـراش پـيـغـمـبـر گـذرانـد: خـدا بـهجبرئيل و ميكائيل وحى كرد كه من بين شما دو نفر برادرى برقرا نمودم و عمر يكى از شمارا بـيـشـتـر از ديگرى برقرار كدم ، اينك كدامتان حاضريد كه زنده بودن ديگرى را برخـود تـرجـيـع دهـيد؟ هر دو زنده بودن خود را اختيار كردند، پس خدا به آندو وحى كرد آياشـمـا مـانـند على نيستيد كه من بين او و محمد برادى انداختم و على براى حفظ جان او شب رابـر بـسـتـر او گـذارنـد، و جـانـش را فـداى او نمود اكنون شما بزمين رويد واو را از شردشـمنش حفظ كنيد، جبريدل بالاى سر و ميكائيل پايين پاى او قرار گرتفند و ندا در دادندمـر حـبـا مرحبا بمثل تو اى على كه فرشتگان بوجود تو افتخار مى كنند آنگاه خداوند اينآيه را نازل كرد و من الناس من يشرى ـ الايه . 191- -38 جديد ص 329 نقل از كنزالفوائد شيخ كراجكى متوفاى 449. 192- -35 جديد ص 31 نقل از امالى طوسى . 193- -هـمـچـنـانـكـه در زيـارت وارث آمـده اسـت اشـهـد انـك كـنت نوراً فى الاصلابالشامخة و الارحام المط
194- -38 جديد ص 334 نقل از عيون الاخبار صدوق و امالى طوسى . و باين مضمونهم از علماى عامه و ديگران نقل
195- -38 جديد ص 154 نقل از مناقب ابن شهر آشوب . 196- -22 جديد ص 499 نقل از امالى شيخ
197- -22 جديد ص 455 باب وصيته عند قرب و
198- -8 بـحـار جـديـد ص 16 بـاب صـفه الحوض و ساقيه و روايتفـوق در هـمـان صـفـحـه اسـت واز تـفـسـيـر مـجـمـع البـيـاننقل شده است . 199- -در وصـاياى پيغمبر اكرم به امام در شرح و وصيتى و وارثىبه بعضى از آن اشاره شد. 200- -68 جديد ص 137 نقل از بشارة المصطفى . 201- -68 جديد ص 7 نقل از امالى صدوق . و در اين باره روايات ديگرى هم هست . 202- -68 جديد ص 149 نقلاز قرب الاسناد حميرى قمى . 203- -68 جـديـد ص 164 نـقـل از غيبت نعمانى . و اخبار و روايات زيادى در اخلاق وصفات شيعه و اينكه آنان چه اشخاصى هستند در كتب احاديث آمدهاست ، در مجلد 68 بحار همبـابـى بـنـام بـاب (صـفـات الشـيـعـه ) ذكـر شـده كـه در آن روايـات مـتـعـددىنقل شده
204- -68 جـديـد ص 155 نقل از تفسير منسبو به امام عسگرى (ه ). و در ص 164 ازكـتـاب سـر اثـر ايـن ادريـس حـلى مـتـوفاى 598 ه . ق ، روايتى از امام ششم عليه السلامنـقـل مـى كـنـد كـه فـرمـود: از شـيـعـيـان مـا نيست كسى كه بزبان اظهار كند ولى ازاعمال و رفتار ما پيروى نكند بلكه شيعيان ما كسانى هستند كه زبان و دلشان يكى است ،و از دستورات و اعمال و رفتار ما پيروى مى كنند، اين گروه شيعيان ما هستند. 205- -68 جـديـد ص 157 نـقـل از تـفـسـيـر مـنسوب به امام حسن عسكرى (ع ). البتهاوليـاى خـدا وائمـه اطـهـار بـيـشـتـر مـشـخـصـات شيعيان را در اطاعت خداو پيغمبر و صفاتپسنديده و اعمال نيك مى
206- -68 جديد ص 124 نقل از بشارة المصطفى لشيعُ المرتضى . 207- -68 جديد ص 127 نقل از بشارة المصطفى . 208- -41 جـديـد ص 124 نقل از تفسير فرات بن ابراهيم . و روايات ديگر از جملهنهج البلاغه حكم 42. 209- -36 جديد ص 326 نقل از كفاىُ الاثر فى النصوص على الائمُ الا ثنى عشر على بن محمد خزاز قمى معاصر صدوق و ابن
210- -69 جـديـد ص 7 نـقـل از رجـال كـشـى . و در هـمـان مـجـلد ص 1 ازكـمـال الديـن . و امـالى صـدوق روايـتـى از عـبـدالعـظـيـم حـسـنـىنقل مى كند كه او هم اعتقاد دينى خود را خدمت امام دهم عليه السلام بيان مى كند. 211- -و روايـاتـى از پـيغمبر اسلام نقل شده كه امت من پس از من چند فرقه ميشوند وجـز يـك فـرقـه هـمگى گمراهن كنايه است از تشتت و تفرقه و آراء زيادى كه درم يانشانرواج پيدا
212- -نـقـل از كـتـاب المحتضر تاءليف حسن بنم سليمان و او از كتابالدرالمنتقى فى ناقب ا
213- -36 جديد ص 18 نقل از تفسير
214- -36 جديد ص 21 نقل از تفسير
215- -36 جديد ص 18 نقل ازتفسير فرات بن ابراهيم . 216- -آيـات قـرآن داراى ظـاهـر و بـاطـنـى اسـت كـه از آن بـهتـنـزيـل و تـاويـل تـعـبـيـر مـيـشـود وانـطـباق بعضى آيات به اشخاص كه خارج از موردتـنـزيـل اسـت و لى در اخـبـار وروايـات آمـده و عـقـل هـم آن را تـجـويـز مـى كند همگى ازاينقبيل تاويل است از جمله آيات صراط مستقيم كه به ائمه اطهار عليهم السلام تعبير ش
217- -35 جديد ص 361 نقلاز كنز
218- -و اوست كه از آب بشرى آفريد و آن را صاحب نسب و پيوند قرار داد. 219- -ايـن روايـت در كـتـب اهـل سنت از عمر نقل شده و اگر دقت شود نسبت سببى را برنـسبى مقدم داشته و اگر سبب برنسب مقدم شود بايد معاويه و يزيد را مقدم بر حمزه سيدالشهدا دانست زيرا آنان از نظر سبب بوسيله ام حبيبه زوجه رسولخدا دختر ابوسفيان بهرسولخدا نزديكترن
220- -ايـن روايـت در كـتـاب بـحـار ج 35 ص 333 از كـنـزافـوائد و كـشـف الغـمـهنقل شده است . 221- -35 جديد ص 332. 222- -و از عـلمـاى عـامـه كـسـانـى كـه گـويـنـد:اول كـس ابـوبـكـر بـوده منظورشان مردانى است كه مكلف شده و بزرگ باشند، وگرنهمعلوم است اولين كس پس از خديجه على (ع ) بوده چنانكه در اواخر خطبه قاصعه هم بدانتصريح شده است . 223- -39 جـديـد ص 90 نـقـل از كـتـاب روضـه وفضائل . 224- -مـادرم فـاطـمـه زهـرا و پـدرم خـورد كنند ه كفر در واقعه بدر و حنين بود و درحـاليـكـه پـسـر مـمـيـزى بـود خـدا را پـرسـتش مى كرد ـ در صورتى كه قريش دو بت راپـرسـتش مى كردند و آنها لات وعزى را با هم مى پرستيدند و على كسى است هك بدو قبلهنماز گذارده ، يعنى در مكه بكعبه و پس از هجرت تا مديت به بيت
225- -در مـجـلد 2 تاريخ الخميس ص 87 پس از ذكر اين واقعه ذيلاً اين اشعار هم ازبعضى از شعراى عرب مى آورد.
226- 39 جـديـد ص 337 نـقـل از خـصـال و امـالى صـدوق و در كـتـابخصال سه روايت ديگر هم نقل شده كه تعدا ده صفت كاملا در آنها مشخص شده . 227- -نهج البلاغه باب مكتوبات اواخر نامه بعثمان بن حنيف ش
228- -در شـرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد كالضوء من الضوء ودر نسخ ديگر كالضنو من الصنو است . 229- -40 جـديـد ص 330 از مـحـاسـن و ج 41 ص 131نقل
230- -41 جديد ص 129 نقل از كافى . 231- -مقدمه چهارم از كتاب تفسر، و معانى الاخبار صدوق . 232- -سـفـيـنـة اسـبـحـار مـجـلد اول ص 387 و تـفـسـيـر صـافـىذيـل آيـه مـبـاركـه و ان طـائفـتـان . حـجـرات آيـه 9نـقـل از كـفـاى و تـفـسـيـر قمى و تهذيب شيخ طوسى . و اين حديث مشهورى است كه عامه همنقل ك
233- - نقل از تفسير فرات بن ابراهيم ، و درچاپ ديگر ص 422. 234- -غرقد نام درختى است خاردار كه چوب سخت و محكمى دارد. و مراد همان قبرسانبقيع است كه در آن درخت غرقد ب
235- -13 جديد ص 433 و مجلد 369 نقل از فتح الابواب سيد بن طاووس . 236- -71 جديد ص 390 نقل از خص
237- -41 چـاپ جـديـد ص 116 نـقـل از مـنـاقـب از تـاريـخ طـبـرى وفضائل امير المومنين عليه
238- - سـوره توبه آيه 73 و سوره تحريم آيه 9 و مستند ين حديث چنانكه بعدا ذكر خواهد شدمجلد 41 بحار چاپ جديد ص 60 نقل از مناقب است . 239- -20 جـديـد ص 216 نـقل از كنز الفوائد، و به اين مضمون از حذيقة بن يماندر ص 256 همان مجلد و مجلد 39 ص 1 و 3 ن
240- -شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد مجلد 11 ص 114 خطبه 211 و در نسخديگر خ
241- -ايـن حـديـث در مـجـلد 22 بـحـار چـاپ جـديـد ص 221 از امالى صدوق و امالىطوسى مشوحا و در معانى الاخبار چاپ مكتبة الصدوق 204 مج
242- -41 جديد ص 60 نقل
243- -اين آيه در سوره توبه آيه 73 و سوره تحريم آيه 9 آ
244- - ايـن حـديـث بـاتـفـاق فـريـقـيـن در وصـف حـضـرت عـلى عـليـه السـلام اسـت وقـتـى كـهرسـول خـدا صـلى اللّ ه عـليـه و آله و سـلم از شـخـص مـجـاهـدى تـعـريف و تمجيد مى كردواصـحـاب جـويـا شدند فرمود: خاصف النعل است و حضرت على عليه السلام در آنموقع مشغول پينه كردن ك
245- -42 ص 190 نـقـل از عـيـون الخـبـار وامـالى صدوق . و در جمله عربى آن (( قعـاقـر نـاقـه ثمود است و مرحوم مولف در حاشيه مى نوسيد: شقيق بر وزنامير برادر را گويند كه گويا شكافته شده نسب آن از نسب اين يعنى هم مسلك و
246- جـلد 42 بـحـار النـوار چـاپ جـديـد ص 196نقل از بصائر الدرجات . - 247- -همان مجلد ص 192 نقل از
248- -22چاپ جديد ص 472 نقل از
249- - هوف سيد ابن طاووسى . 250-
251- - 43 بحار الانوار چاپ جديد ص 195 نقل از كافى . 252- 43 بحار چاپ جديد ص 193 نقل از كافى . - 253- -نفس المهموم قمى ص 254 نقل از ملهوف سيد بن
254- -فـخ نـام محلى بوده نزديك مكه معظمه (حدود شش كيلومترى آن ) و گويند قبرعـبـدالله بـن عـمـرهـم در آنـجـا سـت و عـده از عـلوبـيـيـن بـهسال 169 قمرى كه به اتفاق حسن بن على بن حسن مثلث از نوادگان امام حسن مجتبى عليهالسـلام واز بـرزگـان و بـرجـسـتگان خاندان علوى بوده و هنگام تشرف به حج به دستگروهى از سپاهيان هادى عباسى به رماندهى موسى بن عيسى عباسى پسر از زد و خورىكـه ميان آنان در آن سرزمين درگرفت شهيد شدند و بدنهايشان را در آن بيابان رها كردهو بـه دسـت درنـدگـان سـپـردند.. ور سهايشان را با عده اى اسير به پيش موسى الهادىخليفه عباسى فرستادند و به دستور خليفه اسيران را هم گردن زدند و شهيدشان
255- -تـرجـمـه آن دو بـيـت ديـگـر در پـاورقـى ص 182 گـذشـت و گـويـنـد كـهدعبل خزاعى آن دو بيت را پس از آنكه جريان امر از طرف حضرت رضا عليه السلام به اواعلام شد سروده است ، و يا پس از شهادت حضرت آنرا سروده و ضميمه ك
256- - 43 بحار الانوار جديد ص 196 نقل از روضه كافى از امام ششم عليه السلام . يعنى اىپـدر بـعـد از تـو پـيـش آمدهايناگوار و شدائ و سختيها رويداد كه اگر تو زنده بودىكـايـن چـنـيـن نـبـود، و مـا از وود تـو مـحروميم به مثل محروم بودن زمين تشنه از باران تندسيراب كننده ، وقوم تو هرج و مرج ايجاد كردند واوضاع را بهمزدند و تو گواه و شاهدباش
257- -44 جـديـد ص 276 روايـت اول نـقـل از مـعـانـى الاخـبـار، و روايـت دومنقل از بصائر
258- -44 جـديـد ص 276 روايـت اول نـقـل از مـعـانـى الاخـبـار، و روايـت دومنقل از بصائر
259- - كـتـاب نفس المهموم ص 237 نقل از تفسير قمى ، وبهمين مضمون از كتاب عقد الفريد ابنعبدربه اندلسى و ارشاد مفيد هم
260- -چـون در آيـه سـورى شـورى مـصـائب را مـستند به گناه نموده پس آيه متوجهكـسـانـى اسـت كـه گـنـاه و مـعـصـيـت از آنـهـا سـرزنـد وشامل انبياء نمى شود، و اين عدم شمول از راه تخصص است
261- -اين كتاب در دو مجلد به سال 1342 شمسى به طبع رسيه و مرحوم مولف درنـظـر داشـت كـه در تـجـديـد چـاپ آن مـدارك آن روايـات را هـم كـامـلانقل كند ولى متاسفانه عمرش وفا نكرد. 262- -46 بـحـار الانـوار جـديـد ص 264نقل از مناقب . 263- -ايـن آيـه در دو جاى قرآن است ـ اعراف آيه 128 و قصص آيه 83 ـ و استشهادروايـت بـه آيـه مـبـاركـه از سـوره اعـراف اسـت كـه با منظور و مقصود روايت هم منطبق استهـمـچـنـانـكـه در وروايـت بـعـدى كـه از تـفـسـيـر بـرهـان نـقـبل مى شود بدان استشهاد شده است . 264- -ايـن روايـت و روايـت بـعـد در اصـول كـافـى مـجـلداول كتاب الحجة باب ان الارض كلها الامام حديث شماره 6
265- -ايـن روايـت و مـضـمـون روايـت قـبـلى در تـفـسـيـر صـافـى از تـفـسـير عياشىنقل
266- -18 بـحـار الانـوار جـديـد ص 139نقل از مناقب اين شهر آشوب و اين روايت هم سابقا بيان شد و در نهايه ابن اثير هم آمده ومـرحـوم مـولف لفـظ عـربـى آنـرا هـم در آنـجـا آورده كـه چـنـيـن اسـت .قـال رسـول الله صـلى اللّ ه عـليـه و آله و سـلّم زويـت لى الارض فـاريـت مـشارقها ومغاربها و سيبلغ ملك امتى مازوى لى منها 267- -51 بحار الانوار جديد باب مورد من اخبار النبى بالقائم من طرق الخاصةو العـامـة ص 74 نـقـل از غـيـبـت طـوسـى ، و بـديـن مـضـمـون ايـضـانقل از كمال الدين و كشف الغمة . 268- -45 بـحـار الانـوار جـديـد ص 58، و نـفـس المـهـمـوم قـمـى ص 254نقل
269- - 44بحار جديد ص 278 نقل از امالى صدوق و عيون الاخبار و باين مضامين روايات ديگرىاست با توجه به جمله بكى و ابكى كه خود بگريد و هم
270- -44 بـحـار جـديـد ص 285 نـقـل از عـيـون الاخـبـار و امـالى صـدوق و ريـانخال معتصم عباسياست ، و محتوى روايت را با توجه به راوى حديث و شخص ريان بايد درن
271- -تـاريـخ طـبـرى ، و مـقـتـل ابـوبكر خوارزمى جز دوم ص 39، و ملهوف سيد بنطاووس كه با زيادايت آ
272- -گـويـنـد ايـن شـعـر از بـشـيـربـن حـذلم مـحـافـظاهل بيت از شام به مدينه است كه قبل از ورود به شهر مدينه به دستور امام چهارم در مسجدپـيـغـمـبـر سـرود و بـديـن وسـيـله مـردم مـديـنـه را از آمـدناهل بيت آگ
273- -مـرحـوم مـجـلسـى در مـجـلد 101 بـحـار الانـوار چـاپ جـديـد ص 347 آنـرانـقـل كـرده و ذيـل آن دعـالى اللهـم انـت مـتـعـالى المـكـان كـه آخـريـن دعاى آنبـزرگـوار در روز عـاشـورا بـوده از دو كـتـاب مـصـبـاح واقبال نقل مى كند و شايسته است اين دعا هم خوا
274- -اسـتـهلال مصدر استهل به معناى بنلد كردن صدا به نماياندن چيزى است ، وبـه اوليـن صـداى نـوزاد هـم گـفـه مـى شـود، و در اينجا كنايه از اين است كه شهادت آنبزرگوار از روز اول به قلم تقدير رف
275- - 43 جديد ص 261 276- -در 43 بـحـار جـديـد ص 291 آمـده كـه صـاحـب مـنـاقـب گـويـد: هـمـهاهـل قـبـله (يعنى مسلمانان از هر فرقه و مسلك ) بر اين سخنان پيغمبر صلى اللّ ه عليه وآله و سلّم اجم
277- -43 ص 269 نـقـل از كـامـل الريـارات ابـن قـولويـه قـمـى . و جـمله برفـرض مـحـال در عـبـارت فـوق ترجمه جمله و لو كانت است كه درروايت بصورت لو امتناعيه آ
278- -43 بحار جديد ص 289 نقل از مناقب و اعلام الورى و كشف الغمة از كتاب حليةالاولياابونعيم
279- -43 بـحـار ص 269 نـقـل از مـنـاقـب از سـنـن ابـن مـاجـه ، و ص 270نقل از كامل الزيارة و اعلام الورى و ارش
280- -مرحوم مولف در توضيح جمله اين ابناء الحسين اشاره به فرزندان بلاواسـطـه ـ عـلى اكـر و على اصر ـ و شهادت آن دو را ذكر مى كند بعد به سخنان در متن مىپـردازد كـه مـنـظـور از (ابـنـاء) هـمـان امـامـانـنـد كـه ازنسل او مى باشند، و جملات بعدى دعا هم آنرا تاءى
281- -به تفاسير مجمع البيان و برهان و قمى و درالمنثور سيوطى مراجعه شود. 282- -24 جديد ص 12 نقل از معانى الاخبار و تفسير صافى
283- -24 جديد ص 3 نقل از مناقب . 284- -اشاره است بآنچه در زيارت وارث مى گدئى اشهد انك نورا فى الاصلابالشامخة و الارحام المطهرة . 285- -اوست كه خورشيد را درخشنده و ماه را نورانى نمود. سوره يونس آيه 5. 286- -24 جديد ص 75 نقل از امالى طوسى . 287- -23چـاپ جـديـد ص 99 نـقـل از عـلل الشـرايـع . وايـضـا تـحـفالعقول ص 485. 288- -مضمونى از زيارت جامعه كبير است . 289- -26 بحار جديد ص 105 نقل از بصائر الدرجات . و سدير بن حكيم صيفرىاز اصحاب صادقين عليهما السلام است و مدتى هم در زند
290- -26 جديد ص 169 نقل از بصائر الدرجات . و بدين مضمون روايت ديگرى درهم
291- -26 بحار جديد ص 578 نقل از اختصاص و بصائر
292- -26 بحار جديد ص 178 نقل از مح
293- -26 بحار جديد باواب علومهم . 294- -در ذيل آن علت اختصاص اين لقب بآن بزرگوار را بيان كرديم . 295- -ابـن حـجر صاحب كتاب صواعق المحرقه نامش شهاب الدين احمد بن محمد ميثمىمـصـرى مـتـوفـاى 973 ه . ق است . و قاضى نورالدين بن شريق حسنى مرعشى شوشترىمعاصر شيخ بهائى كتابى بنام صوارم المهرقة بر رد كتاب او نوشته . 296- -جامع الصغير سيوطى به نقل از شعب الايم
297- -سـوره 10 آيـه 78، سـوره 21 آيـه 53 و 54، سوره 26 آيه 74، سوره 31آيه 21، سوره 34
298- - البـتـه ايـن تـفـسـيـر تاويلا موردى از موارد آيه را بيان مى كند هم چنانكه اين مضمون راتفسير صافى از تفسير قمى و عياشى هم ن
299- -صـفـح 378 كـمـال الدين چاپ مكتبة الصدوق باب 36 ما روى عن ابى جعفرالثانى عليه السلام فى النص على القائم عليه السلام و غ
300- -كجلد 75 چاپ جديد ص 323 نقل از كافى . 301- -52 جديد ص 113 نقل از غيبت طوسى . 302- -از جمله : آل عمران آيه 95، و نساء
303- -76 جديد ص 67.
|
|
|
|
|
|
|
|