|
|
|
|
|
|
در تـايـيـد اين مطلب گفتگوى يزدى بن معاويه با حضرت سجاد عليه السلام و جواب آنبـزرگـوار بـه اوسـت كـه در تـواريـخ و مـقـاتل آمده (259) ونيز در مجلد چهارم تفسيربـرهـان صـفـحـه 128 كـه از تـفـسـيـر قـمى نقل مى كند: چون على بن الحسن عليهماالسلام را با اسيران وارد شام كردند، و در مجلس يزيد آوردند، يزيد اين آيه را خواند و مـا اصـاب مـن مـصـيبة فبما كسبت ايديكم ـ شورى آيه 30 ـ آن مصيبتى كه به شما مىرسـد بـه خـاطر اعمالى است كه به دست خود انجام داده ايد آن حضرت در جوابشفـرمـود ايـن آيـه دربـاره مـا نـيـسـت و شـامـل ما نمى شود(260) بلكه درباره ما اين آيهشـريـفـه اسـت كـه مـى فـرمايد: ما اصاب من مصيبة فى الارض و لا فى انفسكم الا فىكـتـاب مـن قـبل ان نبراها ان ذلك على الله يسير ـ حديد آيه 32 ـ هيچ مصيبتى نه در زمين(از آفـات زمـيـنـى و آسـمـانـى و قـحـطـى و گـرانـىوامـثـال آن ) و نـه در نفس هاى خود شما (از بيماريو مجروحى و مردن و ناراحتى هاى ديگر)به شمانمى رسد مگر آكه قبل از اكه آنرا حتمى و عملى گردانيم در كتابى نوشته شده وايـن امـر بـراى خـدا آسـان اسـت و مـا در مـجـلداول كـتـاب آثـار الاعـمـال ايـن مـطـلب را با دليل و برهان بيان كرديم كه ابتلاى انبياء واولياى خدا سبب رسيدن به درجات عاليه و فوز به مقامات رفيعه است .(261) اذ كانت الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين تـرجـمـه : چـون زمين ملك خداست و هر كس از بندگان (خاص ) خود راكـه مـورد مـشـيـت او قـرار گـيـرد وارث آن مـى گـردانـد و عـاقـبـت (و پايان ) براى متقين وپرهيزكاران است ) شرح : البته انبياء واولياء خدا مى دانستند كه تسلط جابرين و ظالمين در اين عالممـوقـت اسـت و پايدار نيست چنانكه امام باقر عليه السلام هنگامى كه او را به دستو رهشامبـن عـبـدالمـلك خـليـفـه امـوى بـه دمـشـق آورده بـودنـد در مـجلس هشام براى حاضرين بيانفرمود.(262) راوى گـويـد: مـوقـعى كه حضرت باقر عليه السلام را به شام آوردند و او را در مجلسهشام حاضر گردانيدند هشام ساكت شد، و حاضرين مجلس ـ طبق دستور قبلى ـ هر يك سخنانبـيهوده اى نسبت به آن بزرگوار گفتند و او را سرزنش مى كردند، پس از شنيدن سخنانآنـهـا حـضـرت از جـاى برخاست وايستاد و گفت : اى مردم قصد و نظر شما چيست ؟ و چه مىخـواهـيد در صورتى كه ببركت وجد ما خاندان در ابتدا خدا شما را هدايت كرد، پايانتان راهم به وسيله وجود ما ختم مى كند، پس اگر اين سلطنت و قدرت براى شما بى دوام و موقتاسـت ، بـراى مـا مـدت دار و بـادوام و بـعـد از حـكـومـت مـا حـكـومـتـى نـيـسـت ، چـون مـا هـستيماهل آن عاقبتى كه خدا مى فرمايد: والعاقبة للمتقين .(263) پس انسان عاقل نبايد از قدرت و سلطنت چند روزه كافران و منافقان فريب خورد، كه خداىتـعـالى مـى فـرمـايـد: لا يـغـرنـك تـقـلب الذيـن كـفـروا فـى البـلاد مـتـاعقـليـل ثـم مـاويـهـم جـهـنـم و بـئس المـهـاد ـ آل عمرا آيه 197 ـ راوى گويد نامهاى خدمتحـضـرت عـسـكـرى عـليـه السـلام نـوشـتـم و سـئوال كـردم كـه بـراى مـانـقـل شده كه رسول خدا بهره اى از دنيا جز خمس نداست ؟ جواب آمد دنيا و آنچه در آناست مال رسول خدا است . و از امـام بـاقـر عـليـه السـلام روايـت شـده اسـت كـه :رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله و سـلم فـرمـود: خـدا آدم را آفـريـد و تـمـام دنيارتـيـول و خـالصـه بـه او بـخـشـيـد، پـس آنـچـه را كـه بـراى آدم بـود بـهرسـول خـدا عـطـا شـده و آنـچـه را كـه بـراى رسـول خـدا اسـت پـس از او بـراى امـامـان ازآل محمد است .(264) در تـفـسـيـر بـرهـان مجلد اول ص 362 در ذيل اين آيه مباركه ان الارض الله يورثها منيـشـاء من عباده و العاقبة للمتقين ـ اعراف آيه 128 ـ از ابوجعفر روايت شده كه فرمود:در كـتـابـى كـه بـه خـط على عليه السلام بود، در تفسير اين آيه يافتيم كه فرمود: منواهل بيتم آنهائى هستيم كه زمين را وارثيم و ما هستيم پرهزكاران .(265) روايـت ديـگرى نيز در ذيل اين آيه مباركه آمده است كه ابن عباس گفت : پيغمبر اكرم صلىالله عـليـه و آله و سـلم فـرمـود: زمـيـن براى من جمع شد( پستى و بلندى آن از ميانرفت ) آنگاه من همه شرق و غرب آن را ديدم ، و به زودى آنچه را كه از زمين براى من جمعشـد و بـه مـن ارائه داده و بـرايـم نـمـايـان گـرديـد و مـن آنـرا ديـدم ، امـت من بدان سلطنتيابند.(266) و مـويـد ايـن گـونـه روايـات حـديـثـى اسـت كـه فـريـقـيـن ـ عـامـه و خـاصـه ـ آنـرانـقـل كـرده اند و به حد تواتر رسيده كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: لو لم يـبـق مـن الدنـيـا الا يـوم واحـد لطـول الله ذلك اليـوم حـتـى يـبـعـث الله رجـلا مـناهـل بـيـتـى يـملا الارض قسطا و عدلا كما ملت ظلما و جورا(267) اگر باقى نماند ازدنـيـا مـگـر يـك روز البـتـه خـداونـد آن روز را طـولانـى كـنـد تـا بـرانگيزاند مردى را ازاهل بيت من كه قسط و عدالت را در تمام زمين بگستر همچنانكه ظلم و جور آنرا فرا گرفتهباشد. و سبحان ربنا ان كان وعد ربنا لمفعولا ترجمه : و پروردگار ما از هر نقص و آلايشى منزه وپاك است و وعدههاى او قطعى و محقق الوقوع است شـرح : البته همچنانكه در آيه 5 سوره فاطر مى فرمايد: يا ايها الناس ان وعدالله حق وعده خداوند حق است و قطعى و تخلف پذير نيست ، و از جمله وعده هايش اين استكه مى فرمايد وعدالله الذين آمنوا منكم و عملو الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كمااستخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبد لنهم من بعد خوفهمامـنـا ـ نور آيه 55 ـ (خداوند به كسانى كه از شما ايمان آورده اند و كارهاى شايستهانجام داده اند وعده داد كه آنها را در زمين جانشين ديگران كند همچنانكه اسلاف آنها را جانشينكـرد و آن ديـنـى را كـه بـرايـشـان پـسـنـديـده اسـتـفـرار دهـد و تـرسـشـان رابـه امـنـيـتمـبـدل سازد. و خداوند در قرآن بعضى از آنانرا كه صلاحيت خلافت را داشتد و به اين مقامفـائز شـدنـد بـيـان مـى فـرمـايـد از جـمـله : 1ـ فـقـد آتـيـنـاآل ابـراهـيم الكتاب و الحكمة و آتيناه ملكا عظيما ـ نساء آيه 54 ـ پس به راستىبه آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملك و سلطنت بزرگى عطا كرديم . 2ـ يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض ص آيه 26 ـ (اى داود ما تو را در زمين خليفهقرار داديم ). 3ـ آيـه 55 سـوره نـور كـه بـطـور كلى و عمومى بيان مى كند و مى فرمايد: و عد اللهالذيـن آمنوا منكم و عملو الصالحات ليستخلفنهم فى الارض (خداوند به آنانكه ايمانآوردنـد و كـارهـاى شـايـسـتـه انجام دادن از شما وعده داده كه آنانرا در زمين جانشين ديگرانگرداند). البـتـه ايـن آيـه بـه صـورت عـام اسـت و مـصداق كامل آن در روايات آمده از جمله در تفسيرصـافـى نـقل از كتاب كافى در توضيح اين آيه مباركه راوى از امام صادق عليه السلاممى پرسد؟ حضرت مى فرمايد اينان همان امامان و اوصياء پيغمبرند البتهدر ايـن بـاب روايـات زيـادى وارده شـده كـه مـراد از وعـد الله الذيـن آمنوا پيغمبر واهـل بـيـت اويـنـد كـه آيـه مـتـضـمـن بـشـارت بـه اسـتـخـلاف ايـشـان اسـت و از مـصـاديـقكامل آن است . و اين روايات بر مصداق كامل اين آيه تطبيق شده و بشارتشان به استخلافو تـمـكـن و قـدرتـشـان در روى زمـيـن و بـرطـرف شـدن خـوف از آنـان نـيـز. و تـحـقـيـقكامل آن هنگام قيام حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مى باشد. و ايـضـا تـفـسـيـر صـافـى از تـفـسـيـر عـيـاشـى روايـاتـى از امـام سـجـاد عـليـه السلامنـقـل مى كند كهچوناين آيه را قرائت كرد فرمود: ((به خدا سوگند كه اين كار به وسيلهشـيعيان ما اهل بيت به دست مردى از ما انجام مى گيرد كه او مهدى اين امت است ، و همان كسىاستك ه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اگر از عمر دنيا باقى نماند مگريـك روز البـتـه خـدا آنـروز را طـولانـى مـى گـردانـد تـا شـخـصـى ازاهـل بـيـت مـن كـه هـمـنـام مـن اسـت آنـرا بـه دسـت گـيـرد و زمـيـن را از قـسـط ودل پر نمايد همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد. البـتـه هـر كـس كـه بـه ديـده انـصـاف در ايـن آيـه بـنـگـرد بـرايـش يـقـيـنحـاصـل مـى شـود كـه چـون تـاكـنـون مـصـداق آيـه بـه طـوركامل تحقق نيافته ، و از طرفى هم خدا وعده فرموده و وعده خدا هم حق است پس مسلما در آيندهمحقق خواهد شد.
و دولتنا فى آخر الدهر يظهر |
و هر گروهى در انتظار دولتى هستند و دولت ما در آخر زمان ظاهر مى شود). و لن يخلف الله وعده و هو العزيز الحكيم تـرجـمـه : خـدا هـرگـز خـلف وعـده نـمى كند و اوست قادر و توانا ودرستكار و در هر كارى او را كمال اقتدار و علم و حكمت است ) شـرح : خداوند در آيه 47 سوره ابراهيم مى فرمايد: فلا تحسبن الله مخلف وعدهرسـله ان الله عـزيـز ذو انـتـقـام مـپـنـداريـد كه خدا از وعده خويش به پيغمبرانشتخلف كند البته خدا نيرومند وانتقام گيراست ). و در سـوره حـج آيـه 47 مى فرمايد: و يستعجلونك بالعذاب و لن يخلف الله وعده (و نزول عذاب را از تو بشارت مى خواهند در صورتى كه خدا هرگز از وعده خود تخلفنمى كند . و بـه دلائل عـقـليـه ونـقـليـه قـطـعـيـه ثـابـت شـده كـه خـداونـدمـتـعـال داراى صـفـات جـلاليـه و كـمـاليـه اسـت و از نـقـائص ورذائل پـاك و مـنـزه اسـت ، و خـلف وعـده هـم كـه جـهـت آن يـاجـهـل و نـادانـى اسـت و يـا عـجـز و نـاتـوانـى ، و يـا پـسـتـى فـطـرت و بـيـهودگى و ازرذائل و صفات ذميمه است خداومن متعال از همه اين نقائص منزه است و هو العزيز الحكلم و اوست غالب و قادر، حكيم و درستكار، پس محال است خلف وعده كند. فعلى الاطائب من اهل بيت محمد و على صلى الله عليهما و آلهما فليبك الباكون تـرجـمـه : پـس ـ شـايـسـتـه اسـت ـ و بـايـد بـر پـاكـاناهـل بـيـت مـحـمـد و عـلى ـ كـه رحـمـت خـدا بـرايـشـان وآل ايشان باد ـ گريه كنندگان گريه كنند ) شـرح : به موجب روايات عديده از طريق خاصه و عامه كه بسيارى از آنها در كفايةالخـصـام نـقـل شـده كـه خـلقـت اشيا به بركت وجود آنان عليهم السلام بود، و ايشان علتغـائى خـلقـت مـخـلوقـات حقند و اگر مقصود حق تعالى وجود آنان نبود مخلوقى را خلق نمىكرد. و بـا آنـكـه خـداونـد بـه طـهـارت آنان عليهم السلام خبر داد انما يريد الله ليذهب عنكالرجـس اهـل البـيـت و يـطـهـر كـم تـطـهيرا ـ احزاب آيه 33 ـ و به مودت و محبت آنان همتـوصيه شده كه فرمود: قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ـ شورىآيـه 23 ـ و بـا آن همه سفارشاتى كه نبى اكرم درباره آنان فرمود، بنگريد، سرانجاممـنـافـقـان امـت بـا آنـان چـه كـردن كـه حضرت على بن الحسن عليهما السلام در خطبه خودقـبـل از ورود به شهر مدينه براى مردم مدينه كه در آنجا ازدحام كرده بودند مى فرمايد:ابـو عـبـدالله الحـسـيـن كشته شد، و زن و فرزندانش هم اسير شدند و سر او را برنـيزه در بلاد بگرداندند، اين مصيبتى است كه مانند آن هيچ مصيبتى نيست . آى مردم كدام يكاز شـمـا اسـت كـه پـس از شـهـادت او شـادى نـمايد، و كدام دلى است كه براى او نسوزد وانـدوهگين نشود، و كدام چشمى است كه سرشگ اشگ خود را در مصيبت او نگهدارد و از ريزشاشـك چـشـم خـود جـلوگـيـرى كند. تا آنكه فرمود: اى مردم كدام قلبى است كهاز شهادت اوشـكـسـتـه نـشـود، و كـدام دلى اسـت كـه بـراى او دلسـوزى نـكـند و ناله سر ندهد، و كدامگـوشـى اسـت كـه داسـتـان ايـن شـكـاف و ويرانى و رخنه اى كه در عالم اسلام پديد آمدهبشنود و كر نشود. اى مـردم مـا رانده شدگان و پراكندگان و آوارگان دور از خانه و وطنيم و با ما مانند مردمتـرك و ديـلم رفـتـار شـد، در صـورتـيـكـه نـه گـنـاهـى مـرتـكـب شـده بـوديـم ، و نـهعمل ناپسند و خلافى از ما سرزده بود، و نه بدعت ناروائى در اسلام پديد آورده بوديم ،مـا ايـنـگـونـه مـصـيـبـت و حـادثه را در گذشتگان نشنيديم ، و اين جنايتى است كه تاكنونسابقه نداشته .(268) بـا تـوجـه بـه فـضـائل و مـنـاقـب آن بـزرگـواران ، و مصائب وارده بر ايشان شايسده وسـزاوار اسـت كسانى كه به آنان ايمان دارند و علاقمندند در مصائبشان بگريند. در مجلددهـم بـحار ص 163 از حضرت رضا عليه السلام روايت شده كه فرمود: هر كس كهمـصـائب ما را يد آورد و خود بگريد و بگرياند چشم او گريان نشود در آن روز كه چشمهاگريان است ، و در درجات بهشتى با ما باشد.(269) در روايت ديگر حضرت رضا عليه السلام به زيان بن شبيب فرمود: اگر خواستىبـراى مـصـيـبـتـى گـريـه كـنـى پـس گريه كن براى حسين بن على عليهما السلام كه اوراهـمـانـنـد گـوسـفـنـد سـر بـرديـدنـد و هـيـجـده نـفـر ازاهـل بـيـت او را كـه هـمـانـند ايشان در روى زمين نبودند با او شهيد كردند و در آخرفـرمـود: اگـر بـخواهى كه در درجات بهشت با ما باشى به حزن و اندوه ما محزونشو و به فرح و شادمانى ما شادمان باش ، و پيوسته به ولايت و علاقمندى نسبت به ماملازم باش ـ كه بر فرض محال ـ اگر كسى سنگ (جمادى ) را دوست بدار و بدان علاقمندباشد خدا او را روز قيامت با همان سنگ محشور گرداند.(270) فليندب النادبون ترجمه : پس ندبه كنندگان ندبه كنند شـرح : نـدبـه كـه هـمـان نـوحـه سـرائى اسـت كـه عـبـارت از ذكـر و يـادآورىاعـمـال و اخلاق و صفات پسنديده كسى است كه از دست رفته ، و ماتم گرفتن براى او ودورى از اوست و در اصطلاح فارسى همان زبان گرفتن است ، چنانكه حضرت زينب سلامالله عـليـهـا پـس از شهادت برادر عزيزش هنگاميكه چشمش به بدن پاره پاره او و ديگرشـهـيـدان افـتاد ندبه سر داد، و از حميد بن مسلم ازدى وقايع نگار حادثه كربلا در سپاهكـوفـيـان ـ نـقـل شـده كـه گفت : از چيزهائى كه فراموش نمى كنم گفتار زينب دخترفـاطـمـه سـلام الله عـليـهـا اسـت وقـتـى كـه از كـنـار جـسـد بـرادرش گذشت واو را با آنحـال بـروى خـاك افـتـاده ديـد نـاله اش بـلنـد شد و گفت يا محمداه يا محمداه صلى عليكمـلائكـه السـمـاء ايـن حسين است كه به خون آغشته و اعضايش قطعه قطعه شده است يامحمداه ـ اى واى محمد ـ و خترانت اسير و فرزندانت شهيد شدند، و باد صبا خاكهاى بيابانرا بـر آن بـدنـهـا مـى پـراكـنـد راوى ـ حميد بن مسلم ـ گويد: به خدا قسم ـ چنانندبه كرد ـ كه دشمن و دوست را به گريه آورد.(271) و لمثلهم فلتذرف الدموع تـرجـمـه : و بـراى مـانند ايشان شايسته و سزاوار است كه سرشكاشك از ديدگان جارى شود شرح : كلمه ذرف بمعناى جارى شدن اشك چشم است و ليضرخ الصارخون و يضج الضاجون و يعج العاجون تـرجـمـه : و بـايـد نـاله كـنـنـده گان ناله كنند و شيون كننده گانشيون كنند و فرياد كننده گان فريا زنند ) شـرح : هـر چـنـد در مـعـانـى ايـن الفـاظ و كـلمـات در زبـان عـربـى خـصـوصياتىملحوظباشد، ولى در ترجمه فارسى آن مترادف و به يك معنا در مى آيند، و منظور آنست كهشـايـسـتـه آنـان نـاله و زارى و ضـجـه و شـيـون ازدل بركشيدن است . اين الحسن و اين الحسين تـرجمه : حسن و حسين ـ فرزندان على ـ عليهم السلام ـ كجايند و چهشدند) شرح : اما الحسن فشهيد فوق الجنازة قد شكت اكفانه بالسهام و حسن آنشهيديكه كه بالاى جنازه (تابوت ) كفنش از تيرهاى دشمن سوراخ گشت . ولادت ايـن بـزرگـوار در شـب پـانـزدهـم مـاه مـبـارك رمـضـان و بـنـا بـهقـول مـشـهـور سـال سـوم هـجـرى در مـديـنـه مـنـوره واقـع شـد و بـهسال پنجاهم هجرى به سن چهل و هفت سالگى مسموم و ازاين عالم رحلت فرمود . و اما الحسين وقتيل بالعراء قد رفع فوق القناة راسه . امـا حـسـين آن شهيدى كه كشته او در بيابان كربلا كه پس از شهادت سرش بالاىنيزه رفت .
والراس منه على القناة يدار |
بدن شريفش در سرزمين كربلا آغشته به خون رها شده ، و سرش بر نيزه نصب (ودر بلاد) گردانده شد).(272) تـولد ايـن بـزرگـوار هـم بـنـا بـه قـول مـشـهـور سـوم مـاه شـعـبـان بـهسـال چـهـارم هـجـرى در مـديـنـه مـنـوره واقـع شـد، و شـهـادتـش هـم روز دهـم مـاه مـحـرمسـال شـصـت و يـك هـجـرى بـه سـن پـنـجـاه و شـش سـالگـى بـعـد اززوال ظهر وقت عصر اتفاق افتاد. شـيـخ طـوسـى در مـصـبـاح المـهـجـد، و سـيـد بـن طـاووس دراقـبـال (273) روايـت كـرده انـد كـه فرمانى از ناحيه مقدسه به قاسم بن علاء همدانىوكـيـل حـضـرت امام حسن عسكرى عليه السلام بيرون آمد كه مولاى ما امام حسين عليه السلامروز پنج شنبه سوم ماه شعبان متولد شده و در آن روزى چيزى نخور و روزه بدار و اين دعارا بـخـوان : اللهـم انـى اسـالك بـحـق المـولود فـى هـذا اليـوم المـوعـود بـشـهـادتـهقـبـل استهلاله و ولادته بار الها از تو مى خواهم بحق كسى كه در اين روز متولد شدهكه پيش از استهلال (274) و ولادتش وعده شهادتش داده شده ...). دربـاره فـضـائل و مـنـاقـب ايـن دو بـزرگـوار روايـات زيـادى از خـاصـه و عـامـه ازرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه در حد تواتر و اجماع فريقين است ، ومـرحـوم مـجـلسـى در مـجـلد دهـم بـحـار الانـوار(275) بـابـى را بـهفـضـائل ومـنـاقـب آن دو بـزرگـوار اخـتـصـاص داده اسـت واز جـمـله ايـنفضائل كه اجماع فريقين است : 1ـ دوسـتـى و مـحبت نسبت به آنان است كه فرمود: من احب الحسن و الحسين فقد احبنى ، و منابغضهما فقد ابغضنى البته اين مضمون به عبارات مختلفه در موارد متعدده است . 2ـ اظـهـار عـلاقـمندى رسول خدا و بوسيدنشان و چه بسا آندو را مى طلبيد و در آغوش مىكشيد و به زانوى خود مى نشانيد و مى بوئيد و مى بوسيد. 3ـ خـطـاب ابـوالريـحـانـتين به پدرشان على عليه السلام مى كرد و او رابـديـن لقـب كـه پـدر دو ريـحـانـه اسـت مـلقب ساخته بود و مى فرمود: الولد الصالحريحانة ، و ريحانتاى الحسن و الحسين . 4ـ جـمـله مـعـروف و مـشـهـورى اسـت كـه مـى فـرمـود: الحـسـن والحـسـيـن سـيـدا شـبـاباهل الجنة . 5ـ جمله الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا . (276) و در مـجـلد دهـم بـحـار ص 75(277) از ابـى ذرغـفـارىنـقـل شـده كـه گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را ديدم و درحالى كهحسين عليه السلام را مى بوسيد مى گفت : كسى كه حسن و حسين و ذريه آنان را (روىخلوص نيست و خالى از غل و غش ) دوست بدارد آتش (جهنم ) صورت او را نسوزاند اگر چهبر فررض محال گناهانش بقدر تل ريگى باشد مگر اينكه گناهى باشد كه آن گناه اورا از ايمان خارج كند. و در خـصوص فرزندش حضرت حسن عليه السلام فرمود: اين فرزند سرورى استكه اميد است خداوند عز و جل بوسيله او ميان دو گروه از مسلمانان صلح ايجاد كند .(278) و در خصوص فرزند ديگرش حضرت حسين عليه السلام فرمود: حسين منى و انا من حسين.(279) و اين ابناء الحسين ترجمه : و كجايند فرزندان حسين ؟ و چه شدند؟ شـرح : مـنـظـور از جـمـله ابـنـاء الحـسـيـن هـمـان نـه نـفـر امامان برحقند كه از اولاد ونسل اويند(280)، و همه آنان از اوصياء و حجج الهى هستند كه هشت نفر از ايشان بوسيلهزهـر و شـكـنـجـه شـهـيـد شـدنـد، و نـهـمـى آنـان حـضـرت ولى عـصـر ـعجل الله تعالى فرجه الشريف ـ است كه فعلا از نظر مردم غائب است . صالح بعد صالح و صادق بعد صادق ترجمه : كه هر يك صالحى پس از صالح ديگر و صادقى بعد ازصادق ديگر هستند شـرح : صـالح يـعـنـى شـايـسـتـه ولايـق ، و به كسى گفت كه مى شود كه در اثرمـجـاهـدت و كـوشـش در راه حـق و پيروى فرمانهاى الهى صلاح و شايستگى مقام انسانيت وكمال آنرا پيدا كند. و در تفسير اين آيه مباركه و صالح المومنين ــتـحـريـم آيـه 4ـ از طـريـق خـاصـه وعـامـه نـقـل شـده (281) كـه چـون ايـن آيـهنـازل شـد رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله و سـلم دست على عليه السلام را گرفت وفرمود: اين است صالح مؤ منين . و اوليـاى خـدا وائمـه اطـهـار از مـصـاديق كامل آيه و صفاتشان همانند جدشان على بن ابىطالب عليهم السلام است لانهم نور واحد. و البته بايد زمامداران و پيشوايان مومنينبدين صفت متصف باشند. كـلمـه صـادق از صـدق بـه مـعـنـى راسـتـى اسـت . وشـايـسـتـه كـسـى اسـت كـه دراعـمـال و گـفتارش صادق باشد نه فقط در گفتار تنها، گر چه كسى كه در گفته هايشصـادق وارسـتـگـو بـاشـد در اعـمـالش نـيـز چـنـيـن اسـت زيـرا صـداقـت درعمل و سخن از اثرات درونى انسان و پاكى ضمير اوست . در تـفـسـيـر مـجمع البيان ذيل آيه مباركه كونوا مع الصادقين توبه آيه 119 ـ ازابـن عـبـاس نـقـل شـده گـويـد كـونوا مع على و اصحابه ، و از حضرت باقر عليهالسـلام روايـت شـده كـه فـرمـود: يـعـنـى كـونـوا مـعآل مـحـمـد و تـفـسـر صـافـى از كـتاب كافى از حضرت رضا عليه السلام روايتكردهفـرمـود: الصـادقـون : الائمـة يـعـنـى مـصـداق اتـم واكمل صادقون امامانند. اين السبيل بعد السبيل ترجمه : كجا است آن راه حق هر يك پس از ديگرى شـرح : چـون بـراى هـر مـقـصـدى از مـقـاصـد،وسـائل و مـقـدمـاتـى لازم اسـت كـه آدمـى بـدون تـهـيـه آنوسـائل و انـجـام آن مـقـدمـات بـدان مـقـصـد نـرسد، كه از آنها به طريق و وسيله تعبير مىشـونـد. مـثـلا طـريـق نـائل شـدن بـه مـقـامـات عـلمـىتحصيل است ، و يا طريق به دست آوردن ثروت ، كسب و كار و فعاليت است ، و يا راه مداواو مـعالجه و رسيدن به صحت و سلامتى ، نوشيدن دارو و پرهيز ارز چيزهاى مضر است كهبدون انجام آن كسى به مقصد و هدف خود نمى رسد. پـسـر بـراى فـوز و نـيـل به سعادت دنيا و آخرت نيز راهى براى آن انتخاب شده كه آناطـاعـت و پـيـروى از پـيـغـمـبـر و اوصياى اوست عليهم السلام چنانكه قبلا گفتيم در عنوانفـكـانـوا هـم السـبيل اليك المسلك الى رضوانك و ايشانند راه تقرب به حق و طريقاعظم نيل به سعادت . در تـفـسـيـر صـافـى ذيـل آيـه مـباركه قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا ومناتـبـعـنى ـ يوسف آيه 108 ـ بگو اين است راه من كه از روى بصيرت به سوىخـدا مـى خـوانـم مـن و هـر كـه مـرا پـيـروى كـرده اسـت از كـتـاب كـافـىنـقـل كـرده كـه امـام مـحـمـد بـاقـر عـليـه السـلام فـرمـود: ايـن آيـه در شـانرسـول خـدا و امـيـر المـومـنـيـن و اوصـيـاى بـعـد ازآنـان اسـت صـلوات الله عـليـهـماجمعين . در تـفـسـيـر بـرهـان اسـت كـه فـرمـود: مـقـصـود ازسـبـيـل عـلى عـليـه السـلام اسـت ، و كـسـى جـز بـه ولايـت او بـه آنـچـه پـيـش خـدا اسـتنائل نمى شود. در مـجـلد هفتم بحار الانوار(282) از جابر بن يزيد جعفى روايت شده كه تفسير اين آيهمـبـاركـه و لئن قـتـلتـم فـى سـبـيـل الله او مـتـم ـآل عـمـران آيـه 157 ـ اگـر در راه خدا كشته شويد يا بميريد) را از امام محمد باقر عليهالسـلام پـرسـيـدم ؟ فـرمـود: آيـا مـى دانـى سـبـيـل الله على و ذريه اوست و كسى كه به خاطر ولايت و مودت او كشته شود، در راهخدا كشته شده ، و كسى كه با حال ولايت و مودت او بميرد، در راه خدا مرده است . اين الخيرة بعد الخيرة ترجمه : كجا است آن برگزيده بعد از برگزيده ديگر شـرح : خـيـرة بـر وزن عـنبه به معناى مختار و برگزيده است . در دعاىافتتاح است كه و محمد خيرتك من خلقك . و در زيارت مى گوئيم : السلام عليك ياخيزة الله و ابن خيرته سلام بر تو اى برگزيده خدا و پسر برگزيده خدا. اگـر كـسـى در آيـاتـى كـه در شـان ايـن بـزرگـواران آمـده اسـت ـ از آيه مباهله 61 سورهآل عـمران ، و آيه تطهير 33 سوره احزاب ، و آيه مودت 23 سوره شورى كمى دقت نمايدخـواهـد دانـستكه آن بزرگواران از اخلاق و صفات رذيله و ناپسند پاك و منزه بودند و ازاين نظر برگزيده از خلقند. در مـجـلد 7 بـحـار الانـوار ص 82(283) نـقـل شـده كـه امـام مجتبى عليه السلام فرمود:هـر آن آيـه كـه دركـتـاب خـداى عـز و جـل الابـرار دارد بـه خـدا قـسـم مـصـداقكـامـل آن مـحـقق نشده مگر به وچود على بن ابى طالب و فاطمه و من و حسين براى اينكه ماهـستيم كه از طرف پدرانمان و مادرانمان از ابرار و نيكو كارانيم (284)، و به واسطهطـاعـت و فـرمـانبرى از حضرت احديت و دورى از دنيا و علاقه و دوستى او دلهالمان پاك وبـرتـرى يافته و خدا را در تمام تكاليف و فرائضش اطاعت كرده ايم ، و به يگانگى اوايمان داريم ، و رسالت رسولش را تصديق نموديم . و اين است معنى برگزيدهشده . ابن الشموس الطالعة ، اين الاقمار المنيرة ، اين الانجم الزاهرة تـرجـمـه : كـجـا رفـتـنـد خـورشـيـدهاى تابان و ماههاى فروزان ، وستارگان درخشان شـرح : بـراى روشـن شـدن ايـن حـقيقت و معلوم بودن اين اوصاف در ائمه معصومين ورهبران حقيقت ، محتاج به ذكر يك مقدمه و ناگزير از بيان آن هستيم . بـدانـكه يكى از بزرگترين نعمت هاى الهى در اين عالم دنيا براى موجودات به خصوصمـوجـودات ذى حـيـات نـور خـورشـيـد و مـاه و سـتـارگـان اسـت كـه فـرمـود هـو الذىجـعـل الشـمـس ضـيـاء و القـمر نورا.(285) و بالحس و الوجدان معلوم و محقق است كهاگـر ايـن نـور و روشـنائى نبود و اين زمين در ظلمت و تاركى بود هيچ فردى از افراد ذىحيات وجود نداشت و قادر بر انجام امور زندگانى و حيات خود نبود. و هـمـچـنـيـن اگـر انـوار مـضـيـئه الهـيـه نـبـود ظـلمـت ضـلالت و تـاريـكـىجـهـل و ناانى عالم را فرا گرفتهت بود، و احدى قدرت بر تامين سعادت زندگى خود دردنـيـا و آخـرت نـداشـت . و هـمـانـطـورى كـه راه نـمـاى راه بـيـابـانجـهـل و ضـلالت بـه وسـيـله انـوار طـيـبـه الهـيـه اسـت كـه در تـفـسـيـر آيـه 16 سـورهنـحل مى فرمايد: و علامات و بالنجم هم يهتدون و علامتهائى و به وسيله ستارگاندرخشنده هدايت مى شوند، در تفسير برهان راوى از حضرت رضا عليه السلام از بيان اينآيـه مـبـاركـه سـئوال كـرد؟ حـضـرت فرمود: ((مائيم علامت ها و نشانه ها، و ستاره درخشندهرسول خدا است . در مـجـلد 7 بحار الانوار ص 107(286) از جابر انصارى روايت شده كه روزى پيغمبرخـدا صـلى الله عـليـه و آله و سـلم پـس از نماز صبح كمه ما با او خوانديم ، روى به ماكـرد و شـروع بـه صـحـبـت نـمـود و گـفـت : اى مـردم كسى كه خورشيد را از دست دادو خورشيد غروب كرد) بايد متمسك به ماه شود (و از نور ماه استفاده كند)، و كسى ماهرا هم از دست داد و ماه ناپديد شد) بايد از دو ستاره فرقدان (دو ستاره روشن قطبى) اسـتـفاده كند. جابر گويد من و ابو ايوب انصارى از جا برخاستيم وانس بن مالك هم باما بود گفتيم : يا رسول الله شمس كيست ؟ گـفـت مـن هـسـتـم ، و در تـوضـيـح آن فـرمـود خـداونـدمـتـعـال ما را كه آفريد، همچون ستاره درخشنده آسمان قرار داد كه چون ستاره اى غروب كدستاره ديگر طلوع نمايد. پس چون من به منزله خورشيدم وقتى كه از ميان شما بروم . بايستى شما از ماه بهره مندشويد. گفتيم پس ماه كيست ؟ فرمود: برادرم و وصى و ياور و ادا كننده دينم ، و پدر اولادم، و جـانـشـين من از ميان اهل بيتم على است . گفتيم پس فرقدان كيانند، فرمود: حسن و حسين ،سـپـس گـفـت ايـنـهـا و فـاطـمـه كـه سـتـاره درخـشـنـده زهـرا اسـت عـتـرتواهـل بـيـت مـنـنـد، ايـنـهـا با قرآنند و از هم جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر بر من واردگردند. اين اعلام الدين و قواعد العلم تـرجـمـه : كـجـايـنـد نـشـانـه هـا و راهـنـمايان ) دين و اساس واركانهاى علم و دانش شـرح : اعـلام جـمـع عـلم و عـلامـات جـمع علامة به معناىنشانه راه است همانند كوه كه راه بيابان به وسيله آن ظاهر و نمايان شود، از اين نظر همسـالار هـر قـوم ، و رهـبـر و پـيـشـوا را علم خوانند. و منظور از اعلام الدين همان ائمهمـعصومين عليهم السلام هستند كه به بركت وجودشان راههاى هدايت از بيابانهاى ضلالتمـعـلوم و هـويـدا مـى شـود و بـه مـتـابـعـت و پـيـروى ازافعال و اقوال آنان راه نجات و سعادت پيموده مى شود. در مـجـلد 7 بحار الانوار ص 21(287) اما حسن عسكرى عليه السلام به اسحاق بن علىنيشابورى نوشت : و بر شما حج و عمره و بر پاداشتن نماز، و دادن زكات ، و روزه، و ولايـت را واجـب كـرد، و براى شما درى قرار داد تا شما به وسيله آن ، درهاى واجبات ووظـايـف را بروى خود بگشائيد. و اگر محمد (خاتم انبياء) صلى الله عليه و آله و سلم واوصـيـاى نـسـل او نبودند شما همانند چهار پايان حيران و سرگردان بوديد و تكليفى ازتكاليف خود را نمى دانستيد. و البته به بركت وجود ايشان ما را ذلت و خوارى بيرون آورد، و مشقت و گرفتارى را ازمـا بـرطرف ساخت ، و از لبه پرتگاه مهلكه نجات داد. همچنانكه در قرآن كريم آمده است و كـنـتـم عـلى شـفـا حـفـرة مـن النـار فـانـقـذ كـم مـنـهـا ـآل عمران آيه 103 ـ (و شما در كنار گودال آتش بوديد كه شما را از آن نجات داد). كـلمـه قـواعـد جـمـع قـاعده به معناى پايه واساس است ، و دراصـطـلاح اهـل عـلم عـبـارت از يـك امـر كـلى اسـت كـه شـامل تمام افراد و مصاديق آن گردد،مـثـل كـل انـسـان حـيـوان يـا كـل نـاطـق انـسـان كـهشـامـل حـال هـمه افراد انسان مى شود. و جمله قواعد العلم اشاره به اين نكته است كهاوليـاى خـدا و ائمـه اطـهـار عـليـهم السلام پايه هاى علم و دانشند، و در زيارت و رواياتتعبير از آن به خزنه و خزان شده است يعنى گنجينه داران علم . در زيـارت جامعه درباره اوصياء و ائمه اطهار مى گوئى .. و عيبة علمه و خزنة علمه(288) آمده (سلام بر آنان كه صندوق و گنجينه دار علم الهى هستند. سـدير گويد: به امام جعفر صادق عليه السلام گفتم : فدايت شوم شما چه مقامى داريد؟فرمود: ((ما گنجينه داران علم الهى و بيان كننده وحى رساى خدا هستيم بآنچه زير آسمانو روى زمين است .(289) در مـجـلد 7 بـحـار ص 316(290) از امـام پـنـجـم عـليـه السـلام روايـت شـده كـهفـرمـود:عـلى عـالم ايـن امـت اسـت و چـون عـلم هـمقـابـل نـقـل وانـتـقـال است پس هر كدامشان قبل از اينكه از دنيا برود از علم خود به ديگرىتعلم مى دهد. عـمـا سـاباطى گويد: من از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا امام علم غيب هم مى داند؟فـرمـود: خـيـر، ولى اگـر بـخـواهـد چـيـزى را بـدانـد بـايـد از طـرف خـدا بـه او اعـلامشود.(291) ثـمـالى گـويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: زمين پابرجا نمىمـانـد مـگـر آنـكـه بـايـد در روى زمـيـن عـالمـى بـاشـد كـه حـق را ازبـاطـل بـداند و آنرا تميز دهد.(292) و اگر كسى بخواهد از مراتب و چگونگىعـلم اوصـيـاء اطـلاع بـيـشـتـرى پـيـدا كـنـد بـايـد بـه كـتـب حـديـث و روايت و به مجلد هفتمبحارالانوار ص 279 مراجعه كند.(293) اين بقية الله التى لا تخلو من العترة الطاهرة تـرجـمـه : كجا است حضرت بقية الله كه عالم خالى از عترت طاهره(كه هادى امت است ) نخواهد بود شرح : بدانكه براى حضرت حجت ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ القابى استكـه در كـتـاب نـجم الثاقب ـ حاج ميرزا حسين نورى اعلى الله مقامه ـ ذكر شده ، كه از جملهالقـاب آنـجـنـاب بـقـيـة الله اسـت . در كـتـاب غـيـبـتفضل بن شاذان از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: موقعى كه حضرت قيامكند تكيه به ديوار كعبه نمايد، و حدود سيصد و سيزده نفر در ابتدا گرد او جمع شوند.و اول سخنى كه گويد و بدان تكلم كند اين آيه مباركه است بقية الله خير لكم ان كنتممـؤ مـنين ـ هود آيه 85 ـ چيزى كه خدا براى شما باقى مى گذارد بهتر است اگر مؤ منبـاشـيـد. بـعـد مـى فـرمايد: منم بقية الله و حجت خدا و خليفه او بر شما. ولذا هر كس كهخواهد به او سلام كند مى گويد: السلام عليك يا بقية الله فى ارضيه . در كتاب نجم الثاقب از تفسير فرات بن ابراهيم روايت كرده كه مردى خدمت حضرت صادقعليه السلام رسيد و گفت : آيا به حضرت قائم عليه السلام بامرة المومنين سلام كنيم وبـه او بـگـوئيـم السـلام عليك يا امير المومنين ؟ جواب داد خير، اين نامى است كه خداامـيـر المـومـنين را به آن ناميده و كسى نه پيش از او و نه پس از او به اين نام ناميده نمىشود مگر آنكه (به حقيقت ) كافر باشد. راوى پرسيد: پس چگونه سلام كنيم ؟ امام جوابداد بگوئيد: السلام عليك يا بقية الله آنگاه حضرت آن آيه را تلاوت كرد. فـائه ـ هـر يـك از حـجـج الهى لقب خاصى داشتد، چون آدم صفوة الله و نوح نجى الله وابراهيم خليل الله و موسى كليم الله و عيسى روح الله و محمد حبيب الله . و ما در شرح زيارت وارث وجه مناسبت هر يك از اين القاب را به انبياء بيان نموده ايم . وهـمـچـنـيـن هـر يـك از امـامـان مـا مـلقـب بـه لقـب خـاصـى مـى بـاشـنـد، ولى لقـب امـيرالمـومـنـيـن اخـتصاص به حضرت على بن ابى طالب داردـ چنانكه سابقا گذشت .(294) و لقب بقية الله هم اختصاص به حضرت ولى عصر دارد. البـته اطلاق كلمة بقيه بر باقيمانده هر چيزى است مثلا اگر كسى داراى اولاد باشد و ازآنان جز يكى باقى نمانده باشد، او را باقيمانده اولاد او گويند. چون خداوند را حجت هاىبـسـيـارى بـوده كـه وسـيـله و رابـطه بين او و مخلوق بودند كه اگر حجت ديگرى باشداطـلاق كـلمـه بـقـيـه بـر حـجـت قـبـلى نـمـى شـود و از ايـن نـظـر اسـت كه لقب بقيهالله اختصاص به حضرت ولى عصر عليه السلام دارد. و بـه مـوجـب روايـات بـسـيـارى از فـريـقـيـن عـامـه و خـاصـه حضرت ولى عصر از ذريهرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و اولاد اوست ، و كتاب الهدى تاليفمـرحـم حـاج سـيـد صـدر الديـن عـامـلى ـ رحـمة الله عليه ـ كه اواخر عمرشان در قم بودندرواياتى از طريق علماى عامه نقل كرده كه المهدى من العشرة الطاهرة از جمله اين روايتابـن حـجـر در صـواعـق المحرقة صفحه 98 است گويد ابونعيم اين حديث را تخريج كرده(295) كـه رسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله و سـلم فـرمـود: ليـبـعثن الله رجلا منعـتـرتـى ـ يـمـلا الارض عـدلا خـدا مـردى ازاهل بيت مرا برمى انگيزد ـ و زمين را از عدل پر مى كند. و در كـتـاب يـنـابـيـع المـودة از ام سـلمـه نـقـل شـده كـه گـفـت شـنـيـدم ازرسـول خـدا صـلى الله عـليـه و آله و سـلم كـه مـى فـرمـود: المـهـدى مـن عترتى من اولادفاطمة مهدى از عترت من از فرزندان فاطمه است . در كتاب كفاية الخصام باب 456 حدود يكصد و شصت و پنج حديث از طريث ق عامه در امامتاثنى عشر نقل مى كند كه حضرت امير المومنين و يازده نفر از فرزندانش مى باشند و آخرايشان قائم منتظر مهدى است ، و از روزى كه پدر بزرگوارش وفات يافته تا آنگاه كهخـداى تـعـالى او را ظـاهـر گرداند صاحب اين عصر و زمان است كه پس از مدتها غيبت ظاهرشود و در زمين عدل و داد بگسترد همچنانكه از ظلم و جور لبريز شده باشد. و مـا در ايـنـجـا بـه ذكـر يـك حـديـث آن اكـتـفـا مـى كنيم : موفق بن احمد خوارزمى معرف بهاخـطـب خـوارزم كـه يـكى از بزرگان و دانشمندان علماى جمهور است در كتابمـنـاقـب خـود از سـليـم بـن قـيـس هـلالى از سـلمـان فـارسـى روايـت كـرده كـه روزى بـررسول خدا وارد شدم ، و حسين عليه السلام بر ران حضرتش نشسته بود و آن حضرت مياندو چـشـم او را بـوسه ميداد و لبهاى خود را بر لبهاى او مى نهاد و مى فرمود تو سيد وپسر سيد و پدر ساداتى ، و تو امام و پسر امام و برادر امام ، و پدر امامانى ، و تو حجتو برادر حجت و پدر نه تن حجتى كه از صلب تو مى باشند، و نهمين از آنان قائم ايشاناسـت . صـاحـب كـفـاية الخصام پس از ذكر روايت گويد: روايات از طريق عامه در اين بابزيـاد اسـت ، و مـا بـه هـمـيـن قـدر اكـتـفـا كـرديـم زيـرا كـه زيـاده ار ايـن بـاعـثطول كتاب مى شود. تنبيه ـ جاى بسى تعجب است كه علماى عامه چگونه اين اخبار را كه از اخبار صحاح خود مىدانند در اثبات امامت ائمه اثنى عشرية على و يازده فرزندش عليهم السلام روايت مى كنندولى بـه آنـهـا عـمـل نـمـى كـنـنـد يـعـرفـون نـعـمـت الله ثـم يـنـكـرونـهـا ـنحل آيه 83 ـ (نعمت خدا را مى شناسند باز آن را منكر مى شوند). در تـفـسـيـر صافى از تفسير قمى از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:بـه خـدا سـوگـنـد مـائيـم آن نـعـمتى كه خداوند به بندگانش انعام فرموده ، و بهوسيله ما پيروز و كامياب است كسى كه پيروزى خواهد. درباره عامه ميتوان گفت جهت انكار و عمل نكردن به اين احاديثشان چند امر است : 1ـ حـب و شـدت عـلاقـه آنـان بـه دنـيـا و حفظ مال و مقام و رياست است . كه آنان را به اينزنـدگـى مـغـرور ساخته همچنانكه خداوند در آيات متعدد قرآن مجيد مى فرمايد و عزتهمالحيوة الدنيا كه زندگانى دنيا آنان را مغرور نموده و پيرو خواسته هاى نفسانى خودهـسـتـنـد و از ارشـاد و هـدايـت ديـگـران كـه بـرخـلافمـيـل نـفـسـانـى آنـان باشد اعراض مى كنند و به دشمنى و ستيزگى بر مى خيزند كلماجـاءهـم رسـول بـمـا لا تـهـوى انـفسهم فريقا كذبوا و فريقا يقتلون ـ مائده آيه 70 ـهـر وقـت رسـولى حـكـمـى و دستورى كه مخالف با هواى نفسشان بود آورد عده اى راتكذيب كردند و عده اى را به قتل رساندند. و ايـن مـحبت و شدت علاقه به زندگى دنيا سرآمد انحرافات و گناهان است كه گفته اندپـيـغـمـبـر اكرم فرمود: حب الدنيا راس كل خطيبة (296) و لذا طلحه و زبير پس ازبـيـعـت بـا امـيـر المـومـنـيـن عـليـه السـلام چـون مـيـل نـفـسـانـى آنـان تـامـيـن نـشـد و بـهآمال و آرزوى نفسانى خود نائل نشدند نقض بيعت كردند و در مقام تكذيب برآمدند و آن جنگخـونـيـن جـمـل را بـر پـا كـردنـد. و بـا ديـگـران بـراىمال و مقام و رياست خود مردان حق و خيرخواه را كشتند و حجت هاى الهى را از ميان بردند. 2ـ عـلت ديـگـر از عـمـل نكردن به آن روايات خودبينى و تكبر و حسادت نسبت به ديگراناسـت كـه از اطـاعـت و پـيروى از آنان سر باز مى زنند چناكه فرمود: ام يحسدون الناسعـلى مـا آتـا هـم الله مـن فضله ـ نساء آيه 54ـ آيا حسد مى ورزند بر مردم ، كهچون خدا آنان را از فضل خود برخوردار نموده . تـفـسير صافى از كتاب كافى و عياشى و غير آندو از ائمه معصومين عليهم السلام روايتكرده كه فرمودند: مائيم كه به واسطه نعمت امامتى كه خداوند بما عنايت فرمود مورد حسدواقع شده ايم . 3ـ جـهـت ديـگر تقليد كوركورانه از پدران واجداد، به نام سنت نياكان و پيروى كردن ازگـذشـتـگـان اسـت كـه عـمـده همين است و در آيات قرآن كريم از اين نوع تقليد سخت مذمت ونـكـوهـش شـده از جـمـله سـوره بـقـره آيـه 170 مـى فـرمـايـد: و اذاقـيـل لهـم اتـبـعـوا مـا انـزل الله قـالوا بل نتبع ما الفينا عليه آباءنا او لوكان آباوهم لايـعـقـلون شـيـئنـا و لا يـهـتـدون (و هـنـگـامـى كـه بـه آنـان گـفـتـه شـود از آنـچـه خـدانازل فرموده پيروى كنيد گويند ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم پيروى مى كنيم، آيـا اگـر چـه پدرانشان چيزى نفهمند و هدايت نشوند (باز هم از آنان پيروى مى كنند). وآيـه ديـگـر سـوره مـائده 104 مـى فـرمـايـد: و اذاقـيـل لهـم تـعـالوا الى مـا انزل الله و الى الرسول قالوا حسبنا ما وجدنا عليه آباءنا، اولوكان آباوهم لا يعلمون شيئا و لا يهتدون و چون به آنان گفته شود بيائيد بهآنـچـه را كـه خـدا بـه پـيـغـمـبـر نـازل كرده (بگرويد و متابعت كنيد) گويند آنچه را كهپدرانمان را بر آن يافتيم ما را كافى است ، آيا اگر چه پدرانشان چيزى ندانند و هدايت(هم ) نشوند. و آيات ديگر.(297) حـاصـل آنـكـه انـسـان بـايـد مـتـابـعـت عـقـل و بـرهـان نـمـايـد، و حـسـن ظـن بـهاعـمـال پدران و نياكان گذشته باعث تقليد كور كورانه او نگردد و سبب بدبختى وى رافراهم نسازد. و در اين مقام لازم است كه به اين نكته توجه شود. بـايـد دانـسـت كـه اثـبـات وجـود امـام زمـان حـضـرت ولى عـصـرعـجـل الله تـعـالى فـرجـه الشـريف ـ و ظهورش براى اصلاح امور جامعه بشر و تاسيسمـوجـبـات سـعـادت دنـيا و آخرت آنان پس از اثبات وحدانيت خدا و صفات جلاليه و جماليهاوسـت و انـسـان بـايـد يـقـيـن پـيـدا كـنـد و مـعـتـقـد بـاشـد كـه خـداونـدمـتـعـال عـالم و قـادر و رؤ وف اسـت و هـر چـه را كـه اراده كـنـد واقع مى شود، و بر خلافعدل و لطف خود امرى را انجام نمى دهد. و هـمـچـنـيـن بـعـد از اثـبـات نبوت و خاتميت رسول اكرم است و اينكه آنچه گويد از طرفخـداونـد است وما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى ـ نجم آيه 4ـ از پيش خودچيزى نمى گويد و آنچه مى گويد جز وحى كه به وى مى شود نمى باشد. و هـمـچـنـين بعد از اثبات معاد و عقيده بآن است كه معتقد باشد: انسان به مردن فانى نمىشـود و سـرانـجـام بـه نـتـيـجـه اعـمـال خـود مـى رسـد و خـودمسئول اعمال دنيائى خود است ، آن وقت در امامت بحث مى شود كه خداى عالم و قادر و مهربانمـحـال اسـت بشر را به حال خود حيران و سرگردان واگذارد و مرجع و پيشوائى از طرفخـود بـراى آنـان مـعـيـن نـكـنـد و لطـف خـدا مـنـقـطـع گـردد و اگـر كـسـى درطول عمر حضرت ولى عصر ترديد داشته باشد بايد با او از قدرت و لطف الهى صحبتكـرد و چـون بـدان مـعـتـقـد بـاشـد و اعـتـراف كـنـد لازمـه لطـف خـداونـدجل و عز موجب است كه عمر آن بزرگوار را هم طولانى نمايد. اين المعد لقطع دابر الظلمة تـرجـمـه : كـجـا اسـت آنـكـسـى كـه بـراى بـركـندن ريشه ظالمان وستمگران مهيا و آماده گرديده شـرح : بـدانـكـه آن جـنـاب را وظـائفـى است كه پس از بعثت و ظهورش انجام مى دهداول آنـكـه بـه مـوجـب اخـبـار وارده از طـرق عـامـه و خـاصـه ، بـه بـركـت ظـهـور اوعـدل و داد در جـهـان گـسـتـرده خـواهـد شـد و كـسـى نـتـوانـد بـه جـان ومال و عرض ديگران تعدى و تجاوز نمايد، و اين گونه عدالت ميان جامعه بشر محقق نشودمـگـر آنـكه عالم از لوث وجود ظالم و ستمكار پاك گردد به خصوص آن قدرتمندان جهانكه از سطوت و قدرت خود سوء استفاده مى كنند. در كـتـاب ينابيع المودة ص 435 روايتى نقل شده كه قسمتى از آن روايت چنين است وبه بركت وجود او خداوند مشارق و مغارب زمين را در اختيار اصحاب و ياران او قرار مى دهدو دين حق را ظاهر و آشكار مى سازد تا آنكه اثرى از ظلم و بدعت ديده نشود. و گـسترش اين عدالت تا بدرجه اى رسد كه شخص از دشمن خود در امان باشد. در كتابيـنـابـيـع المـودة ص 423 بـه وسـيـله ابـن عـبـاس نـقـل شـده كـه گويد: صاحب آئين و ملتى باقى نمى ماند مگر اينكه به اسلام روىآورد و مسلمان شود و در آرامش بسر برد) بطورى كه گوسفند از گرگ ، و گاور ازشـيـر درنـده ، و انسان از مار گزنده در امان باشد حتى موش هم چرمى را نجود، و اين امنيتدر زمان قيام حضرت قائم ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ صورت خواهد گرفت . و درص 448 همان كتاب آمده است كه گويد: و ميزان عدالت را ميان مردم رواج دهد بطورىكه كسى به كسى ظلم و ستم نكند. در تـفـسـيـر بـرهـان ذيـل ايـن آيـه مـبـاركـه فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم ابوابكـل شـى حـتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذنا هم بغتة فاذاهم مبلسون ـ انعام آيه 44 ـ (پسوقـتـى آنـچه را كه به آنها تذكر داده شده بود از عذاب الهى ، از ياد بردند، درهاى همهچـيـز از لذائذ مـادى دنـيـايى را) برويشان گشوديم و چون بدان سرگرم و شادمانشـدنـد بناگاه آنان را به چنگ قدرت اندر گرفتيم ، آنگاه بود كه سخت در حزن و اندوهدرافـتـادنـد) از ابـوحـمـزه نـقـل كـرده كـه گفت : تفسير اين آيه را از امام محمد باقر عليهالسـلام پرسيدم فرمود: اما قول خداى تعالى كه مى فرمايد: فلما نسوا ما ذكروابـه يـعـنـى وقـتـى كـه ولايـت على عليه السلام را از ياد بردند و فراموش كردند درصـورتـى كـه مـامور بدان بودند فتحنا عليهم يعنى دولت و سلطنت به ايشان دادهشد و دستشان در امور دنيا باز گرديد. اما قوله : حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهـم بـغـتـة .. يـعـنـى در زمـان قـيـام قـائم چـنـان مـقـهـور و مـغـلوب شـونـدمـثـل ايـنـكـه هـرگـز بـراى آنـهـا در دنـيـا قـدرت و سـلطـنـتـى نـبـوده و ايـن اسـتقـول خـداونـد كـه فـرمـود: بـغـتـة و هـم مـبلسون . آنگاه در دنباله آن اين آيه آمده استفـقـطـع دابـر القـوم الذيـن طـلمـوا پـس بـريـده شـد دنـبـاله گروهى كه ظلمكردند.(298) اين المنتظر لاقامة الامت و العوج تـرجـمـه : كـجـا اسـت آنـكـس كـه مـنـتـظـريـم اخـتـلاف و عـيـب و كـجىاهل عالم را اصلاح و به راستى و درستى باز گرداند شـرح : كـلمـه مـنـتـظـر ـ بـفـتـح ظـاء ـ اسـممـفعول از باب افتعال بمعناى انتظار كشيده شده است كه ديگران در انتظار او به سر مىبـرنـد. در كتاب نجم الثاقب صفحه 47 از كمال الدين (299) از حضرت امام محمد تقىعليه السلام نقل شده كه فرمود: بعد از حضرت امام حسن عسكرى عليهالسـلام پـسـر او قـائم بـه حـق اسـت كـه مـنـتـظـر اسـت ، راوىسـئوال مى كند چرا او را منتظر ناميدند؟ فرمود: براى آنكه او را غيبتى است طولانى و مدتزمان آن به طول خواهد كشيد و مردم اصلاح طلب خروج و ظهور او را در انتظارند. شرح : البته در بيان و توضيح اين نوع انتظار كه عموم بشر و به خصوص مردماصلاح طلب بدان دل بسته اند ابتدا بايد به اين نكته توجه داشت كه اختلاف بين افرادجـامـعـه از حـيـث غـنى و ثروت و فقر و تنگدستى تا حدى از لوازم زندگى اجتماعى بشراسـت و بـايـد هـم بـاشد، زيرا اگر همه افراد جامعه بشر غنى و بى نياز باشند هرگزآنـان بـه كـارهـاى مـهـم اجـتـمـاعـى و اقـتـصـادى و سـيـاسـى جـامـعـهمـخـتـل خـواهد شد. پس از اين نظر لازم است كه در امور معالش زندگى تفاوتى ميان افرادبـشر باشد تا چرخ زندگانى اجتماعى بشر به گردش درآيد همچنانكه در نوع فكر واستعداد هم مختلفند. خداوند متعال در سوره زخرف آيه 32 مى فرمايد: اهم يقسمون رحمةربـك نـحـن قـسـمـنـا بـيـنهم معيشتهم فى الحيوة الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجاتليـتـخـذ بـعـضـهـم بـعـضا سخريا و رحمة ربك خير مما يجمعون (مگر اينان مقسم رحمتپـرودرگار تواند اين مانيم كه معيشت آنها را در زندگى دنيا تقسيم مى كنيم و بعضى رادرجـاتـى بـالاتر از بعض ديگر قرار مى دهيم تا بعضى بعض ديگر را رام و مسخر خودكـنـنـد و رحـمـت پروردگارت از آنچه جمع مى كنند بهتر است ). و بر ثروتمندان است كهرعـايـت حـال زيردستان و فقرا و درماندگان را بنمايند كه خدا مى فرمايد: والذين فىاموالهم حق معلوم . للسائل و المحروم ـ معارج آيه 24 و 25 ـ آنانكه در اموالشانسـهـمـى را بـراى فقرا معين كنند) و بدان كه دراموال اغنيا و توانگران حقى براى فقرا وبيچارگان مفروض است . امـا ايـن تـفـاوت بين ثروتمندان و فقرا وبيچارگان كه دسته اى ساكن قصرهاى عالى وبـنـاهـاى مـتـنـوع و مـجـلل و گـروهـى در گـوشـه زاغـه هـا وگـودال هـا منزل كنند، آن عده متنعم به انواع نعمت ها از خوراك و پوشاك و و و، و اين جماعتبـا هـزاران زحـمـت و مـشـقـت تـنـا قـرصـه نـانـى آنـهـم آغشته به خون ، و آن دسته بروىفـرشـهـاى ابـريـشـمـى و تـخت هاى زرين آرميده ، و اين جمعيت بروى زمين نمناك و بسترىژوليـده ، و آن ثـروتمندان براى تفريح و مسافرت از هواپيما و ماشين هاى لوكس آخرينسـيستم بهره مند، و اما اين بيچارگان پياده و پاى برهنه با هزاران رنج و مشقت مسافت راطى مى كنند، آنان آنطور و اينان اينطور روزگار بگذارند. آيـا اين حد از اختلاف در طبقات جامعه رواست . آيا اين اختلاف بين اغنيا و فقرا به عدوات ودشـمـنـى مـبـدل نـخواهد شد آيا اغنيا و ثروتمندان ميتوانند مقدارى از ثروت و اندوخته خودصـرف نـظـر كنند و آنرا به فقرا بدهند و آنانرا از فقر و تنگدستى نجات دهند، و اغنياقـوانـيـن و دستورات الهى را در حق تهى دستان اجرا نمايند. البته رفع اين حد از اختلافبه بركت ظهور حضرت ولى عصر عليه السلام و اجراى قوانين و دستورات اسلامى خواهدشد. و اين يكى از سنت هاى سنيه اوست . در كـتـاب المـهـدى از مـسـنـد احـمـد بـن حـنـبـل از فـقـهـاى اربـعـهاهل سنت ) از ابوسعيد خدرى نقل شده كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:مـن شـمـا را بـوجـود مهدى بشارت مى دهم ـ تا آنكه فرمود ـ ساكنان آسمان و زمين ازوجـود او خـشـنـود و راضـى مـى شـونـد، و مـال را بـه صـورت صحيح قسمت مى كند، مردىپـرسـيـد مـعـنـى صـحـيـح چـيـسـت ؟ ـ فـرمـود: بـه انـدازه نـيـاز مـيان مردم تقسيم مى كند ودل امـت مـحـمـد صـلى الله عـليـه و آله و سـلم را بـى نـيـاز مـى سازد و عدلش را ميان آنانتوسعه ميدهد. و ايـضـا در مـسـنـد احـمـد از نـبـى اكـرم صـلى الله عـليـه و آله و سـلمنـقـل شـده كـه فـرمـود: سـاعـت موعود محقق نمى شود تا اينكه زمنى از ظلم و جور پرشـود، آنـگـاه از ذريـه و عـتـرت مـن كـسـى خـروج مـى كـنـد و بـيـرون مـى آيـد و زمـين را ازعدل و داد پر مى كند. در فـتـوحـات مكيه در وصف مهدى آل محمد صلوات الله عليهم ) چنين آمده است : يقسمالمـال بـالسـويـة ، و يـعـدل فـى الرعـيـة و يـفـصـل فـى القـضـيـة ....الخ كـهمـال را بى تفاوت و باندازه تقسيم مى كند و ميان ملت و رعيت به عدالت رفتار مى كند، ودر دعوى و مرافعه ، به حق داورى مى نمايد ـ الخ . اين المرتجى لازالة الجور و العدوان تـرجمه : كجا است آن يگانه كسى كه براى برانداختن اساس ظلم وعدوان مورد اميد و نظر (خلايق ) است شـرح : بـدانـكه از وظائف مهم آن حضرت برانداختن ظلم و تعدى و تجاوز بشر بهحـقـوق يـكـديـگـر اسـت . كـتـاب يـنـابـيع المودة از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه گويد:پـيـغـمـبـر خـدا صـلى الله عـليه و آله و سلم تذكر داد كه بلا و مصيبتى به اين امتخـواهـد رسـيـد بـه طورى كه كسى پناهگاهى نمى يابد كه از ظلم و ستم بدان پناه آورد،آنـگـاه خـداونـد مـردى از عـتـرت واهـل بـيـت مـن بـرانـگـيـزد و بـه بـركـت او زمـيـن را ازعدل و داد پر مى كند همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد. البته سبب و جهت عمده رفع ظلم نسبت بيكديگر عقيده به قيامت و محاسبه روز جزا است ، كهاگر چنين اعتقادى در قلوب مردم ايجاد شود و شخص بآن ايمان پيدا كند نيت ظلم نمى كند وظلم از چنين كسى سر نمى زند. در كتاب بحار الانوار جزء چهارم از مجلد 15 ص 206(300) آمده است كه امام ششم عليهالسـلام فـرمود: ((كسى كه صبح كند و قصد ظلم به كسى را نداشته باشد خدواندگـنـاه آن روز او را مورد مغفرت قرار مى دهد در صورتى كه خونى را (بناحق ) نريزد يامـال يـتيمى را نخوردالبته ذكر اين دو معصيت كه يكى بدنى و ديگرى مالى استاز باب مثال است و مراد تمام گناهان و حقوق الناس مى باشد خواه بدنى باشد يا مالى .
|
|
|
|
|
|
|
|