در همين جا سخن خود را با اين اميد به پايان مى رسانيم كه : با انديشه در زندگىانسانهاى پاك و متقى و هم چنين زندگى انسانهاى گمراه و شقى خويشتن را از آلودگىهاى و گناهان مبرا سازيم و خود را به خلق و خوى الهى مزين گردانيم و لحظه اى ازمراقبت دشمن ديرينه خويش غفلت ننمائيم ، بلكه بر سرگذشت غافلان از ياد خدا نظرافكنيم و با درس گرفتن از آموزشگاه زندگى راه ذاكران الهى را در زير دست عنايت حقپيش گيريم . ان شاء الله . در اينجا توجه شما را به داستانى جالب وقابل دقت از مثنوى جلب مى كنم : مى گويد مردى درشت و خوش سخنت خار ريشه دارى را در راه عبور مردم كاشت ، مردم كه ازآن راه عبور و مرور داشتند او را سرزنش كردند كه آن خار را كه كاشته اى بركن ، اواعتنائى نداشت ، هر لحظه ريشه خار، در روئيدن و قدرت گرفتن بود، پاى مردم رامجروح و خونين مى كرد، لباسهاى اشخاص را مى دريد و پاهاى برهنه بينوايان رازخمى مى ساخت حاكم از كردار آن مرد پليد مطلع گشت و او را احضار كرد و گفت : برو آنخار را كه كاشته اى بركن ! آن مرد پليد جواب داد: باشد آنرا خواهم كند، او مدتى فردافردا مى كرد، و با گذشت زمان خار ريشه دار مى شد، حاكم از تخلف او و فردا فرداگفتنش بر آشفت و گفت : برو آن دستورى را كه دادمعمل كن ! باز آن مرد پليد گفت : چند روز به من مهلت بده قاضى گفت عجله كن ! و هر چهزودتر خار را بركن و در انجام اين كار مسامحه مكن ، چون هر چنه تو فردا فردا كنى وزمان را مى گذرانى ، آن درخت خار ريشه دارتر و محكمتر گشته و تو كه مى خواهى آن رابكنى پيرتر و ناتوان تر مى گردى . ريشه خار در حال نيرو گرفتن است دولى تو رو به سستى و كاستى هستى ، خارى را كهكاشته اى ريشه آن روز بروز آبدارتر و نيرومندتر مى شود ولى تو هر روز بيچارهتر و خشك تر مى شود؛ بالاخره آن خار رو به جوانى مى رود و تو رو به پيرى ، زودباش و فرصت را از دست مده ! اى انسان بينوا! هر يكى از عادات پليد و زشت خود را همانند خار بدان كه بارها به پاىخودت و ديگران خليده است ، تو بارها از كردار زشت پشيمان گشته و از عادات تبهكارانهخود خسته شده اى اكنون مگر بى حس شده اى كه زشتى گناه و پليدى را احساس نمى كنى ؟ آنگاه مى گويد: اگر خسته شدن و رنجيدن ساير مردم از اخلاق ناپسند خودت غفلت دارى، حداقل از شكنجه اى كه خود از خارهاى درونى ات مى برى نمى توانى غفلت بورزى ،درست توجه كن ! ميدانى تو در چه وضعى قرار گرفته اى ؟ تو با اين اوصاف زشت وپليدى مايه عذاب خود وشكنجه ها يا تبرى بردار و مردانه ريشه خارهاى درونى ات رابكن و مانند على ابن ابيطالب (عليه السلام ) با گرايش واقعى به خدا، قدرت ربانىبدست آورده و در خيبر از جاى بكن و اگر نمى توانى ، مانند ابوبكر و عمر راه ديگر راانتخاب كن ، يا خارى را كه در درون تو ريشه دوانيده به گلبنىوصل كن . آتش درونت را به نور الهى متصل كن ؟ باشد كه آن نور اين آتش خانمانسوز را خاموشكند، و اين خار جراحت بار را به گلبن مبدل سازد. تو همانند دوزخ و آن نور الهى مانند آن مومن است كه مى تواند آتش دوزخ را خاموش كند،پيغمبر ما محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده است : هنگامى كه مومن ازمقابل جهنم عبور مى كند، جهنم با عجز و لابه مى گويد: يا مومن فان نورك اطفاءنارى اى مومن نور تو آتش مرا خاموش كرده است چون تنها با ضد است كه مى توان ضد ديگر را از بين برد، لذا هلاك و نابودى آتش بانور مومن كه ضد آن است خواهد بود، آتش معلول قهر و غضب الهى و نورمعلول فضل و رحمت اوست . حال اگر مى خواهى شر آتش را از خويش دفع كنى ، آب رحمت الهى را بر آن آتش بپاش !ميدانى چشمه ساز اين آب كه آتش را خاموش مى كند كجاست ؟ روح پاك مومن است . نفس اماره ، تو از آب حيات معنوى مردان الهى گريزان است . آن آتش است و اين آب استاحساس و انديشه كسى كه نفس حيوانى را به آتش كشيده است ، حس و درك مرد ربانى است، كه مى تواند آن شعله ها را نيست و نابود سازد. برگرديم به اصل موضوعى ؟ مطرح كرده بوديم كه در هنگام پيرى مركب لنگ است ومنزل بس دور و بار گران بر دوش و راه پر از چاه در چنين راهى با آن بار گران ، كجمرو؛ راه اصلى را پيدا كن ؛ شصتمين سال عمرت كه فرا رسيد در حقيقت مرگ دام خود راپيش پاى تو گسترده است ! مانند آن ماهى چالاك باش كه از دام جسته خود را به مردن زدهو صياد را اغفال كرد تا او را به دريا انداخت . بى نوا آن ماهى سوم كه مغرور بود واحتياط را از دست داده گرفتار دام صياد شد و به زندگى خود پايان بخشيد، اگر از دامنجات پيدا نكنى ، قوانين الهى تو را مانند آن ماهى در دام افتاده ، در تابه آتشين بريانخواهد كرد. ساليان عمرت رو به پايان است ؛ فصل كشت و كار تمام شد؛ اندوخته خود را در نظربياور؛ بيدار شو؛ عبرت گير؛ قيام كن ؛ از خدا كمك بطلب ؛ سپس بكوش كه به نتيجهخواهى رسيد. اى انسان را هرو، آگاه باش ، وقت گذشته ، آفتاب عمرت رو به غروب است ، اين دو روزديگر كه از فرصت زندگانى باقى مانده است ، بيكار مباش ، همين امروز بلكه همين ساعتباقيمانده هاى دانه هاى وجود را در مزرعه زندگى لرزانت بپاش ، جود و احساس خداى ماآنها را خواهد رويانيد، همين چند لحظه عمر را درياب ! باشد كه بتوانى به عمرى ابدىو پايدار نائل شوى ، بيا با اين چراغى كه آخرين شعله هاى خود را به پيرامون خود مىپاشد، فتيله و روغنى برسان ، ديگر موقع فردا فردا گفتن گذشته است ، مگر فردا،بگو امروز، تا شايد ايام كشت را از دست ندهى . بنابراين بايد گناه را به هيچ وجه كوچك نشماريم و دردم آن را با ياد خدا و نزديكى بامقربان خدا، در صحنه دل خويش محو و نابود گردانيم . 3 - توصيه شيطان به ترك مستحبات و فعل مكروهات : اين يكى ديگر از راههائى است كه شيطان از طريق آن بهدل انسان مومن وارد شده و ايجاد وسوسه مى نمايد.حال آنكه يكى از راههاى مهم قرب انسان به پروردگار، انجامنوافل و مستحبات است و ترك مكروهات اگر چه اين امور بر انسان واجب نيستند، ولىانسانى كه بخواهد بنده خدا باشد و جز در راه او قدم بر ندارد،فعل و ترك اين امور را بر خود واجب مى داند، تاجائى كه اگر نماز مستحبى اش را ادانكرد، قضاى آن را بجا مى آورد، و اگر مكروهى را مرتكب شد مى نالد و شب ها را بيدارمى ماند تا جبران آن نمايد، لذا شيطان هم از اين راه كه اين امور بر انسان واجب نيستندوارد شده و بدينوسيله ايجاد وسوسه مى كند و به آدمى مى گويد خداوند همانها را كهبر تو واجب كرده از تو مى خواهد، لزومى ندارد تو خودت را به زحمت بيندازى ، مثلانصف شب در هواى سربلند شوى ، وضو بگيرى و نماز شب بخوانى ، يا فلان مكروه راترك كنى و بدينوسيله براى خود ايجاد درد سر و زحمت كنى ، تو برو محرمات را ترككن ، لزومى ندارد تو خواسته هاى مجاز را فراموش كنى و بگوئى مكروه است ؛ تو فقطموظف هستى از حرامها و غير مجازها اجتناب ورزى ! دامهاى خطرناك : ببينيد شيطان چه دامهاى خطرناكى را مى گستراند و با چه لباس و زبانى وارد مى شودتا كم كم چراغ پر فروغ ايمان و ذكر الله را در درون او خاموش مى كند، تاسرانجام نه حرامى بشناسد و نه حلالى ؛ او مى كوشد تا كم كم استحكام وجدان مذهبى ومعنوى انسانها را ضعيف گردان تا ديگر نتوانند در برابر گناهان عكس العملى از خودنشان دهند. واكنش انسان متقى : انسان متقى براى خود برنامه ريزى مى كند وجهت حفظ واجباتشپاسدارانى بر مى گمارد و خود را براى بدست آوردن آنها مقيد مى گرداند، آنپاسداران ، مستحبات و نوافل هستند، او به خود مى گويد كه اگر من مستحبات را ترككنم و به وادى نسيان بسپارد، كم كم در انجام واجباتكسل و سست مى شوم و آنها را براى اسقاط وظيفه بجا مى آورد ترك آن مقدمه ايست براىترك واجبات و ترك اين امور كه با سختى ها همراه نيست ، ترك واجبات را راحت مى كند.اگر مكروهى را انجام دادم و بر اين كار اصرار ورزيدم ، اين مقدمه اى خواهد بود براىانجام دادن افعال حرام ؛ انجام مكروهات كه براحتى صورت مى گيرد و گناه هم شمردهنمى شود؛ اما انجام محرمات را كه عذابها و ظلمت هابدنبال دارد ساده مى گرداند. يادم نمى رود هنگامى كه در مراسم نماز جماعت جمع از رزمندگان شجاع اسلام حضوريافته بودم و اين مثال را براى آنان بيان مى كردم : كه مستحبات براى واجبات حكمپاسدارى و محافظ را دارند، يا حكم سيمهاى خاردار را دارند كه براى حفاظت باغها ومزارع و... به كار مى برند اگر كسى قصد از بين بردن شخصى را يا ورود به مكانىرا داشته باشد، ابتداء به سراغ محافظين مى رود كه اگر توانست به نحوى آنان را ازبين ببرد يا غافل سازد، آنگاه به مقصد اصلى خود مى پردازد. همچنين انجام مكروهات و صغائر حكم دانه هايى را دارند كه در پيش دامها ريخته شده تااينكه مرغها و پرندگان بدينوسيله با برداشتن دانهاول به سراغ دانه دوم بروند و كم كم كه طمع ، چشم آنان را كور گردانيد و دام را ازياد بردند در آن مى افتند انسان هم ، چشم آن را كور گردانيد و دام را از ياد بردند در آنمى افتند انسان هم ، چنين است با انجام مكروه اول به سراغ مكروه دوم مى رود و كم كمانجام دادن گناهان كوچك را اهميت نمى دهد و برجراءتش در انجام دادن گناهان كبيره نيزافزوده مى شود تا اينكه گرفتار دام شهوت مى گردد و اسير شيطان ؛ چونميل به بى نهايت در همه انسانها نهفته است لذا اگر جلوىاميال كاذب آدمى ، دانه ريختهه شود او را به سوى خود مى كشاند و آدمى هم به نوبهخود مى طلبد در حاليكه سير نمى شود. اما انسان سالك مقامات عالى و معنوى روح خويش را مرتب تقويت مى كند ولحظه اى ازذكر خدا غافل نمى شود و چون غافل نيست هرگز اسير نمى شود؛ همانگونه كهمرغ تا غافل نيست در دام نمى افتد؛ انسان هم وقتى از حدود الهى خارج شد به دام مىافتد. انسان ذاكر چون هميشه بيدار و متوجه است هرگز از شيطان ضربه نمى پذيرد؛ زيراعناصر عالى روحانى او قوى و مستحكم هستند، لذا هر ضربه اى كه به آنها وارد شود بانوعى عكس العمل شديد رو برو مى شود. انسان مومن همانند زمين سفت و با صلابتى است كه اگر توپچه اى را بر آن فرود آورند،با استحكام شديد آن روبرو مى شود. و به عقب بر مى گردد، البته اين مسئله به مقدارفشار و شدتى كه براى فرود آوردن توپ وارد مى آيد بستگى دارد، پس در اين جرياندو مسئله وجود دارد. اول سفت و محكم بودن زمين . دوم فشار وارد بر توپ . انسان مومن ، سفت و با صلابت است ، عزيز است وقتى شيطان تيرى به طرف او پرتاپمى كند، از خود عكس العملى نشان داده آن را بر مى گرداند؛حال ، چقدر تير كوچك يا بزرگ باشد مسئله اى نيست ؛ او محكم و نفوذناپذير است ؛ دربرابر كوچكترين حمله دشمن ، بزرگترين واكنش را از خود نشان مى دهد؛ تا مبادا دشمنبراى نفوذ در او اميدى داشته باشد اگر مكروهى را انجام داد، مى نالد، متضوع ومتوسل مى شود. زودتر براى نماز شب بيدار مى شود تا با خشت زرين لااله الاالله ديوارتقواى خويش را رفيع تر و محكمتر گرداندرسول خدا به عنوان صاحب خلق عظيم و متمم مكارم اخلاق مى فرمايد: انه ليعان على قلبى حتى استغفر فى يوم ماءته مرة (158) . اين پيامبر اسلام است كه به عنوان مظهر و اسوه اخلاق پسنديده چنينعمل مى كند كه روزى هفتاد بار استغفار مى كند، تادل خود را از آن چيزى كه براى ما آينه است پاك كند، آن چيزى كه براى ما گرد و غباراست ، جرات رفتن به سراغ پيامبر را ندارد. براى مثال : انسان مومن ومتقى مانند يك ديوار سفيد است كه اگر دست كثيفى روى آنگذاشته شود فورا جاى آن پديدار مى گردد به صورت لكه اى بر ديوار سفيد جلوهمى كند. روح انسان متقى هم پاك و سفيد است ؛ اذا اگر كوچكترين رذيله اى به آن برسدفورا اثرش را نشان مى دهد و او هم براى رفع آن لكه اقدام به عبادت و انابت مى كندتا قلبش را پاك گرداند. اما ديوارى كه قير ريگ و دود آلود است يا انسانى كه درتعميرگاه كار مى كند و لباس كارش سياه و روغن آلوده است ، اگر دست كثيفى به آنبرخورد كند، اثرش مشخص نمى شود. او هم به فكر پاك كردن آن نمى باشد، بلكهكثافت روى كثافت قرار مى گيرد و اثر خود را نشان نمى دهد. برخلاف لباس پاك وسفيد كه اگر كوچكترين لكه اى بر آن بنشيند، فورا آن را پاك يا عوض مى كند، مثلاانسانى كه معتاد است ، سيگارى است ، نسبت به دود حساسيتى ندارد، اما آنكه سيگارى نيستچون خود را به دود آلوده نكرده است ، نسبت به كمترين دود سيگار از خود حساسيت نشان مىدهد. حال ، مثل انسان گناهكار با انسان متقى چنين است كه انسان گناهكار قسى القلب ، ديگربه گناه عادت كرده ، روحش سياه گشته است و ديگر اثر گناه مشخص نيست . اما انسانمتقى روحى پاك دارد و فورا لكه هاى گناه را پاك مى كند. مولوى همين معنى را با تمثيلى زيبا در مثنوى آورده است : و در پايان توجه شما را به گوشه اى از حالات يك انسان متقى جلب مى كنيم : استادمطهرى به مناسبتى درباره مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى چنين مى گويند: پاكانيك عمل مكروه كه انجام مى دهند روحشان مضطرب مى شود و مرتب پشت سر هم توبه واستغفار مى كنند، يك مرد بسيار بسيار بزرگ از نظر معنويت كه منسال گذشته هم در ماه مبارك رمضان از اين استاد بزرگ خود ياد كردم ، مرحوم حاج ميرزاعلى آقاى شيرازى اصفهانى (رضوان الله عليه ) است ، كه يكى از بزرگتريناهل معنايى است كه من در عمر خود ديده ام . يك شب ايشان در قم ميهمان ما بودند و ما هم به تبع ايشان بهمنزل يكى از فضلاى قم دعوت شديم ، بعضى ازاهل ذوق و ادب و شعر نيز در آنجا بودند. در آن شب فهميدم كه اين مرد چقدراهل شعر و ادب است ، و چقدر بهترين شعرها را در عربى و فارسى مى شناسد! ديگرانشعرهايى مى خواندند خيلى عادى ، شعرهاى سعدى ، حافظ و... ايشان هم مى خواند و مىگفت اين شعر از آن شعر بهتر است ، اين شعرها را خواندن كه گناه نيست ، اما در شب ،شعر خواندن مكروه است ، خدا مى داند وقتى آمديم بيرون اين آدم بشدت مى لرزيد، گفت مناينقدر تصميم مى گيرم كه شب شعر نخوانم . آخرش جلوى خودم را نمى توانم بگيرم هى استغفرالله ربى و اتوب اليه مى گفت ،مثل كسى كه معصيت بسيار بزرگى مرتكب شده است ؛ العياذ بالله اگر ما شراب خوردهبوديم ، اينقدر مضطرب نمى شديم ، كه اين مرد بواسطه يكعمل مكروه مضطرب شده بود. اين جور اشخاص چون محبوب خدا هستند از ناحيه خدا يك مجازاتهائى دارند كه ما و شماارزش و لياقت آن جور مجازاتها را نداريم ، هر شب اين مرد اقلا از دو ساعت به طلوع صبحمانده بيدار بود، و من معنى شب زنده دارى را آنجا فهميدم معنى شب مردان خدا روز جهانافروز است را آنجا فهميدم ، معنى عبادت و خودشناسى را آنجا فهميدم ، آن شب اينمرد وقتى بيدار شد كه اذان صبح بود، خدا مجازاتش كرده بود، تا بيدار شد، ما را بيداركرد و گفت فلانى ! اثر شعرهاى ديشب بود! روحى كه چنين ايمان مستحكمى دارد، يك چنين ضربه كوچكى هم كه بر آن وارد مى شود،يعنى يك چنين حمله كوچكى هم كه از مقامات دانى او، بر مقامات عاليه اش وارد مى شود، آنمقامات عاليه عكس العمل نشان مى دهند، ناراحتى نشان مى دهند، حتى مجازات نشان مى دهند،حتى مجازات نشان مى دهند، كه ببين بى مجازات نمى ماند، آدمى كه در شب هى شعربخواند دوساعت وقت خودش را صرف شعر خواندن بكند، لايق دوساعت مناجات كردن باخداى متعال نيست .(160) خدايا به همه توفيق معرفت و شناخت نفس عنايت فرما و قلب ما رامنزل خود گردان آمين يارب العالمين
|