بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگی در پرتو اخلاق (ذکر الله ), شهید سید عبدالمحمد تقوى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     StartFrm -
     199-5001 -
     199-5002 -
     199-5003 -
     199-5004 -
     199-5005 -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     Fehrest -
 

 

 
 

 

next page زندگى در پرتو اخلاق (ذكر الله ) از شهيد سيد عبد المحمد تقوى

back page

خاتمه
پس اى عزيزان ، وقت آن رسيده كه ماهم به خود آييم و خود را به خدا بسپاريم ، عاشق اوباشيم و از معشوق ما، كه معشوق جان عاشق است و عاشق زنده به معشوق .
عاشق محتاج است و مشتاق ؛ و معشوق غنى است ، و مشتاق ، غنى است ازكل شى ء و مشتاق است به كمال يافتن عاشق ...

گشوده بودن درهاى توبه به روى ما، خود دليلى است بر اشتياق معشوق به عاشق .بدان و آگاه باش ، كه انسان بدون عشق و ذكر خدا مرده است ، مرده اى كه تن او تابوتاوست ، انسان غافل از ذكر حق ، مرده است ؛ زيرا الذكر حياة النفوس .
حيات در پرتو ذكر خداست ، خوديابى در پرتو ذكر اوست و بس ‍ و خود باختن واز خود بيگانه شدن در اثر غفلت از ذكر اوست . آرى اين ذكر خداست كه روح ذاكر راتسخير مى كند و اين روح مسخر شده ذكر خداست كه جهان مسخر اوست . باذن الله ، با دوآب و تمام كائنات بفرمان در مى آيند. به مرده رمان مى دهد، جان مى گيرد تبه جاندار امرمى كند، جان مى دهد، از درخت مى خواهد، از جا كنده مى شود، به ماه اشاره مى كند، دو شقهمى شود حركتى مى كند، درب از قلعه خيبر مى كند... اذان مى گويد در و ديوار وجود با اوهم صدا مى شود و بت و بت پرست هر دو به او مى گويند بت فرو مى ريزد و بت پرست، حق پرست مى گردد.
و اينك مى بينيم كه نوجوانان مادر صحنه هاى جنگ و جهاد، در زير بارش گلوله هاىآتش در دل شب با صداى دلنواز و نازنينشان ذكر مى گويند و پرده هاى ظلمت را مىشكافند و ظالم را ذليل و اسير مى كنند. صداى آنها بر غرش توپها و تانكها و انفجاربمبها استيلا مى يابد و گوش دشمن را كر مى كند و نورچهره آنها، چشمان دشمن را كورمى گرداند.
آرى اينها همان كبوتران عاشقى هستند كه از دام طبيعت رهيده اند و آزادانه بر بام عشق فرونشسته اند. اينها همان روحهاى تسخير شده ذكر خدايند كه مرگ ندارند و پندار مرگ درمورد آنها، در درگاه حق ، از امور ناپسند است .
چرا كه اينها زنده به عشقند و زنده به عشق هرگز نمى ميرد؛ زيرا كه آب حيات ، از حياتبخش يافته است .
اى برادر بيا تا غبار از دل بزدائيم ، همان دلى كه ذكر از آن مى تراود، همان دلى كهمهمانسراى الهى است ، عرش الله است ، حرم الله و رضوان الله است ، هر چه كه ما ايندل را پاك تر كنيم ، جلوه دوست در آن نمايانتر مى شود:
دل سراى توست از آلودگى پاكش مى دارم آرى آنكس كهدل به خدا داده است و جز به ذكر خدا اشغال نورزيده است (86) . او ديگر دستشدست خدا؛ و چشمش چشم خدا و سخنش ذكر خدا مى شود...(87) .
ذكر خدا، در دلهايش حيات ، در گوشهايشان گوش و در چشمهايشان چشم است . پسدلهايشان آينه تمام نماى حسن منيع او و گوشهايشان شنونده ذكر او از در و ديوار وجود،و چشمهايشان بيننده او با هر چيز و قبل از هر چيز و بعد از هر چيز، مى شود.

گفت او را من زبان و چشم تو من حواس و من رضا و خشم تو

گوش دل مؤ من است سامع صوت خداى گر چه بظاهر همى ملك پرازهاى و هوست

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: اتقوا فراسة المومن فانه ينظربنورالله (88) .
از فراست مومن بترسيد؛ زيرا او بانور خداوند مى نگرد.
آرى اين مومن است كه در درون جسم صغير، عالم اكبر را مى بيند، و در مو، پيچش مو را و درقطره ، دريا را و ذره ، خورشيد را مى بيند. - چرا كه نبيند؟
پس بايد، من و توهم عزت خود را بيابيم و بهاى خود را بدانيم ودل خود را از گناه بزداييم ان شاء الله تعالى .
در همين جا جلد اول را به پايان مى بريم و اميد بر آن داريم كه ضمن دعاى خير شما بهحول وقوه حق تعالى ، توفيق نشر بقيه جلدها را بيابيم انشاء الله .
والحمدلله رب العالمين - والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
ذكر خدا در هنگام خيال گناه
اين قسمت از بحث ما در مورد يكى از اقسام ذكر قلبى مى باشد، و آن ياد خدا در هنگامى كهدشمن ديرينه بشر بادامهاى متفاوت و خطرناكش به سوى او هجوم آورده باشد.
اين بحث را به حول وقوه پروردگار از ديدگاه قرآن و روايات ، مورد بررسى قرار مىدهيم ، شايد تذكرى باشد براى همه ما.
واما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذبالله انه سميع عليم . ان الذين اتقوا اذا مسهمطائف من الشيطان تذكروا فاذاهم مبصرون (89) .
و چون از جانب شيطان وسواسى به تو رسيد، به خدا پناه جوى كه او شنوا و داناست. كسانى كه تقوا پيشه كردند چون با پندارى شيطانى برخورد كنند، خدا را ياد كنند ودر دم به بصيرت آيند.
در اين آيات كه سر آغاز بحث ما مى باشد، مطالب زيادى نهفته است :
1 - مداخله شيطان براى خراب كردن و فاسد نمودن كارها
2 - راه مقابله با آن : يعنى استعاذه
3 - معرفى اهل تقوى
4 - ذكر خدا براى دفع شيطان و وسوسه هايش
5 - بينايى و بصيرت اهل تقوى
مداخله شيطان : شيطان سعى و تلاشش بر اين است كه در هر كارى مداخله كرده و باتحريك و وسوسه هايش كارها را خراب و فاسد كرده و هم چنيناهل عمل را از فعاليت باز مى دارد، لذا در هر مكانى و لباسى قرار مى گيرد تا انسانهاىشاكر و طرف بادامى مخصوص و مناسب براى ربودندل انسان مهيا مى سازد تا در سرزمين دل انسانى رسوخ كند و آنجا را مسخر خود گردند.قرآن در اين زمينه مى فرمايد:
قال فبما اغويتنى لاءقعدن لهم صراطك المستقيم . ثم لاتينهم من بين ايديهم ومن خلفهموعن ايمانهم وعن شمائلهم ولا تجداكثرهم شاكرين (90) .
شيطان گفت : براى اين ضلالتى كه مرا نصيب داده اى ، در راه راست تو، بر سرراهآنان كمين مى نشينم ، آنگاه از پيش روى و از پشت سر و از سمت راست و چپشان به آنان مىتازم و بيشترشان را سپاسگزار نخواهى يافت .
آرى شيطان بنابر حسادت ديرينه اش ، كمر بر اغواى بشر بسته است و بر سرراهراست پروردگار كه تنها راه رسيدن به خدا و راهكمال و سعادت بشر است كمين كرده است تا آنان را كه بر اين راه اند با وسوسه ها وحمله هاى همه جانبه اش از راه بدر كند. و از هر طرف بر آدمى مى تازد. از پيش رو (يعنىآن حوادث خوش و ناخوشى كه پيش رو دارد،) و هم از پشت سر (يعنى اولاد و اعقابش ) و هماز سمت راست (يعنى از راه دين و امور دينى اش ) و هم از سمت چپ (يعنى از راه گناه و معصيت) به انسان حمله ور مى شود تا او را از شكر و ذكر پروردگار باز دارد.
حال چگونه بايد مقابل شيطان به مبارزه برخاست و او را از خود دفع كرد؟ در جواب اينسوال چند راه به ما ارائه داده شده است :
1 - استعاذه به خدا؛
2 - ذكر خدا؛
3 - شناخت و بينائى ؛
4 - توكل به خدا؛
5 - اخلاص كه اينها از ويژگيهاى اهل تقوا مى باشند و مايه يارى خدا پيرامون آنها بحثمى كنيم .
راه اول ، استعاذه
هر زمانى كه انسان گرفتار مشكلى مى شود يا خطرى براى او پيش مى آيد، براى نجاتخويش ، به كوشش و تلاش برخاسته و بدنبال پناهگاهى مى گردد تا خود را به آنپناه دهد و بدينوسيله از خطر محفوظ بماند. مثلا وقتى فقير مى شود و احتياج بهپول پيدا مى كند، به شخص پولدارى پناه مى برد تا او را كمك رساند. و وقتى كهكسى به او حمله مى كند، قدرتمندى را مى خواند تا او را يارى كند وامثال ذلك .
حال ، دشمنى كه هر لحظه در كمين انسان است تا او را از راه راست منحرف و او را اغواسازد، چگونه بايد با او مقابله كرد؟ در اين حمله و خطر بايد به كى پناه برد؟ پناهگاهآدمى در اين حمله كيست ؟
پناهگاه آدمى خداست ، قوى ترين پناهگاه فريادرس آدمى ، تنها فريادرس ‍ عالم ، خداست. اوست كه اگر آدمى به او پناه برد و او را صدا زد، نجات مى يابد و الا سقوط خواهدكرد.
در اين حمله جز خدا فريادرسى نيست و كارساز نخواهد بود، لذا مى بينيم كه در آغاز وانجام هر امرى تاءكيد شده است كه به خدا پناه ببريد، همان پناهگاه امن و امان و اگر مىخواهى قرآن را كه ذكر خداست بخوانى ، به خدا پناه ببر.
فاذا قراءت القرآن ، فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم (91) .
اگر مى خواهى از خانه خارج شوى يا به آنداخل گردى از شر شيطان به خدا پناه ببر، در ورود و خروج از مسجد به خدا پناه ببر،در عبادت خدا و هر كار ديگر به خدا پناه ببر.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم .
آيات قرآن
آيه اول : فاذا قراءت القران فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم .
و چون خواهى تلاوت قرآن كنى از شيطان مطرود، به خدا پناه جوى .
آرى بايد آن وقت كه مى خواهيم قرآن بخوانيم ،دل خويش را از همه چيز، جز خدا پاك كنيم . بايد ارتباط خود را با همه چيز الا خدا قطعكنيم . و چون در انجام اين امر مهم ، خطر زياد است و از همه خطرناكتر مواظبت شيطان است ،بايد به خدا پناه برد تا آن هنگام كه بخواندن قرآن مشغوليم ، خداوندمتعال ما را از اغواى شيطان پناه دهد.
زيرا قرآن براى انسان ذكر و شفا است . لذا شيطان براى ايجاد جدايى بين انسان و قرآنكه جدايى بين درد است و درمان ، جدايى بين نقص است وكمال ، جدايى بين ماءموم است و امام و... قد علم مى كند و مشغله ها پيش . مى كشد تا انسانبا گرفتار شدن به آنها از خواندن قرآن بازماند و ديگر كلام خدا را بر زبان نياورد.
و وقتى كه بين انسان و قرآن فاصله ايجاد شد، ديگر نمى تواند موفق شود گناه قلباو را تاريك مى كند و سرانجام از خضوع در برابر خداوند و آيات او باز مى دارد.
اين فاصله همان حجاب بين نابينا و بينايى ، چون انسان بدون قرآن نابينا است ، اگربين او و قرآن فاصله افتاد بهمان اندازه از بينائى و بصيرت فاصله مى گيرد؛ زيراكه قرآن كتاب نور و بصيرت و هدايت است .
قد جاءكم من الله نور وكتاب مبين (92) .
و همانا از جانب خدا براى هدايت شما نورى عظيم و كتابى به حقانيت آشكار آمد.
قد جائكم بصائر من ربكم (93) - هذا بصائر من ربكم وهدى ورحمة لقوم
يومنون .

آشنائى با قرآن سبب پيمودن راه سعادت و سلامت است ، راه نجات از دنياى كفر و شرك والحاد است ، راه نجات از ظلمت و تاريكى هاست . آنكس كه با قرآن است پيرو و موفق خواهدبود. قرآن نور است و نور روشنگر است ، لذا قرآن روشنگر و بيانگر است . هر كس درپرتو چنين نورى هدايت شود از خطرها مصون مى ماند.
يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ويخرجهم من الظلمات الى النور باذنه ويهديهم الى صراط مستقيم (94)
خدا به وسيله آن كتاب هر كس را كه در پى خشنودى او راههاى سلامت را بپويد، هدايتمى كند؛ وايشان را از تاريكى هاى جهل و گناه بيرون مى آورد و به عالم نورداخل مى كند به راه راستشان هدايت مى كند.
لذا شيطان نمى گذارد انسان در اين راه نور گام بردارد و در پرتو هدايتهاى اين نوربه مقصد برسد؛ مى خواهد انسان هميشه در تاريكى ها بماند و او را فرمان برد.
پس بياييد به خدا پناه ببريم كه مبادا شيطان بين ما و برنامه سعادت ما، بين ما و راهامام ما، بين ما و درمان ما جدايى اندازد.
وننزل من القران ماهو شفاء ورحمة للمومنين (95) .
و ما فرو فرستاديم از قرآن آنچه را كه مايه شفاء و رحمت است .
چون شيطان نمى خواهد انسان به خدا نزديك شوند، لذا هنگامى كه انسان مى خواهد ازدردها به درمان ها رود، از ظلمت ها به نور و از بعد به قرب رو آورد، بيشتر وسوسه مىكند و حضور خود را قوى تر مى كند تا بتواند بيشتر دردل او رخنه كند و آدمى را در دردهاى اعتقادى و عملى اش باقى نگه دارد.
يااءيهاالناس قد جائتكم موعظة من ربكم وشفاء لما فى الصدور وهدى ورحمة للمومنين(96) .
اى مردم كتابى كه همه پند و اندرز و شفاى دلها و هدايت و رحمت است براى مومنينازجانب پروردگار براى شما آمده است .
شيطان نمى گذارد انسان با خواندن قرآن دردهاىدل و فكرش را در ميان بخشد؛ زيرا كه قرآن سخن خداست با خلقش ، و تنها برطرفكننده بيماريهاى علمى و عملى است ، نه تنها درمان است بلكه شفاست ، يعنى هر آنكس كهبا او ماءنوس شد. سلامت و مصونيت مى يابد و گرنه در دردها مى پيچد و مى ميرد -مردنى زودتر از اجل .
بنابراين ، بايد براى ممارست جسمى و روحى با قرآن ، ظاهرى طاهر و درونى پاكداشته باشيم ، كه لايمسه الا المطهرون .(97)
پس بكوشيم كه از قرآن جدا نگرديم ، زيرا بدوناتصال و انس با قرآن از ما چيزى جز سبعيت و حيوانيت باقى نمى ماند. ما اگر با قرآنبوديم و از اغواء شيطان به دور مانديم ، ديگر نه در عقيده مردد خواهيم بود و نه درعمل كسل و سست خواهيم شد. بلكه قلبى پاك و آرام و فكرى زنده و عالى خواهيم داشت .
قرآن برنامه سعادت زندگى دو جهانى ماست و بدون آن كور و كر ولال و حتى مرده خواهيم بود، و بدين خاطر است كه شيطان نمى خواهد انسان با قرآنماءنوس باشد؛ تا اينكه نه راه را بشناسد و نه مقصد را بيابد و به طور كلى از خدادور بماند پس
فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم
آيه دوم : واما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله انه سميع عليم (98) .
چون از شيطان وسواسى به تو رسيد به خدا پناه جوى كه وى شنوا وداناست .
شيطان مى كوشد كه انسان را از انجام تكاليفش باز دارد و او را مطيع خود سازد تا جائىكه ديگر پيروى شيطان را وظيفه خود بداند. لذا در معنى نزغ گفته اند: به معناى كمىتكان دادن است ، و همچنين معانى ديگر، مانند: دو بهم زنى ، فتنه انگيزى ، اخلالگرىفاسد كردن و امثال ذلك . و نزغ الشيطان . را گفته اند يعنى : وسوسه هاى شيطانى .پس شيطان با وسوسه هايش حول قلب انسان مى چرخد تا او را تكان دهد و از قله رفيعفضيلت پايين اندازد. او را تكان مى دهد تا از راهى كه تيزتر از شمشير و باريكتر ازموست بيندازد. او را تكان مى دهد تا بلغزد و از ادامه راه بازماند و بين او وكمال لايقش ‍ فاصله افتد، او را از انجام وظايف دينى اش باز مى دارد و به گناه وا مىدارد و در دلش وسوسه مى اندازد تا آن را به تصرف خود در آورد و از جاى بكند.
بنابراين ، بايد با استعاذه به خدا و يارى جستن از او خود را از شر شيطان محفوظبداريم كه خدا شنوا و داناست ، او سخن را دل را مى شنود و به آنچه پنهان است ، آگاهاست ، انه سميع عليم
آيه سوم : وقل رب اعوذبك من همزات الشياطين واءعوذبك رب ان يحضرون (99).
وبگو خدايا از وسوسه و فريب شيطان به تو پناه مى آورم و همچنين به تو پناه مىبره - پروردگارا - از اينكه شياطين در مجلسم حاضر شوند.
انسان براى نزديكى به خدا با موانع زيادى برخورد مى كند و از يك طرف بايد بهخود شيطانى اش جواب نه ، بدهد و بر ممنوعيت هاى دينى صبر ورزد و از طرفى برسختى هاى راه صبر كند و با تحمل آنها راه ادامه دهد.
زيرا اگر كسانى از ادامه راه ماندند، به خاطر همين دو علت بود:
1 - سختى راه
2 - گناه و عدم صبر بر ممنوعيتهاى دينى .
لذا شيطان هم با وسوسه هاى خود مى كوشد كه انسان اين راه را طى نكند و در آن مسيرگام بر ندارد و هم سختى ها و شدائد را در ديدگاه انسان ناگوار و قهرآميز جلوه گر مىسازد يالذائذ دنيوى را در نظر او زيبا و گوارا جلوه مى دهد تا بدين وسيله او را بر زمينبكوبد و از حركت به سوى خدا باز دارد.
بايد به خدا پناه برد، چون دورى از خدا قابلتحمل نيست اگر چه آتش ‍ دوزخ قابل تحمل باشد، بايد از حضور شيطان در نزد خويش ودر منزل خويش به خدا پناه برد چرا كه حضور شيطان برابر است با خروجعقل و ادب و اگر اين حضور تحقق يابد:

قدسيان گويند الفرار والفرار گوشه گيرد عقل و گريد زارزار

پس بياييد تا با هم حال خويش را چون فيض كاشانى بيان دايم :

جان ندارد جز تو كس يا مستغاث مى ربايد دل زمن هر دم بتى محو خود كن فيض را تابى رخت خسته را فرياد رس يا مستغاث هم توگيرش باز پس يا مستغاث برنيارد يك نفس يا مستغاث

بايد هميشه در پناه خدا و در حضور او باشيم و جايى براى حضور شيطان باقىنگذاريم و دل به خدا بنديم تا خانه و ماءواى او باشد و لاغير؛ كه اگر چنين نشد، بتخانه اى بيش نيست .
حال به همين آيات بسنده خواهيم كرد و مساءله اى را كه مربوط به اين آيات است ، مطرحمى كنيم :
استعاذه قلبى : منظور از استعاذه اى كه در اين آيات مطرح شدت خداوند سبحان ، پيامبروامت را بدان امر فرمود. استعاذه زبان نيست بلكه استعاذهدل است . منظور از استعاذه ، گفتن اعوذ بالله من الشيطان الرجيم تنهانيست . شمااگر توجه كرده باشيد، در آيات گذشته (1 و 2) خداوند نفرمودند. بگو، پناه برخدا بلكه فرمود: فاستعذ، از خدا پناه بخواهيد. اين خواستن ، تقاضاىدل است ، نه گفتن زبان ، اين حال و وظيفه قلب است نه جنباندن زبن ، قلبا بايد گفت :اعوذ بالله ... نه لفظا، گاهى قلب مسخر شيطان است و انسان مى گويد: اعوذ بالله...، يا مى گويد لعنت بر شيطان ، اين تعويذ و لعن را خود شيطان مى گويد، وقتى كهدل مال او باشد، زبانم هم در اختيار اوست .


تا زهر بد زبانت كوتاه نيست بلكه آن نزد صاحب عرفان گاه گوئى اعوذ و گه لاحول سوى خويشت دو اسبه مى راند طرفه حالى كه دزد بيگانه همچو او مى كند فغان و نفير يك اعوذت اعوذ بالله نيست نيست الا اعوذ بالشيطان ليك فعلت بود مكذب قول برزبانت اعوذ مى راند شد همراه صاحب خانه در بدر كوبكو كه دزد بگير

بايد با زبان دل گفت ، اعوذ بالله ... و حال بايدحال استعاذه باشد نه قال ، كه اگر چنين نبود ودل مسخر ياد خدا نبود، آن زبان گوينده زبان شيطان خواهد بود. خداوند مى فرمايد:
ومن يعش عن ذكرالرحمن ، نقيض له شيطانا، فهوله قرين ، وانهم ليصدونهم عنالسبيل ويحسبون انهم مهتدون ، حتى اذا جاءنا قال ياليت بينى وبينك بعدالمشرقين ، فبئسالقرين (100)
و هر كس از ياد خداى رحمان خود را به كورى بزند، شيطانى برايش ‍ مقدر مى كنيم تاهمواره قرينش باشد، و شيطانها اين گونه افراد را از راه حق جلوگيرى نمايد و منصرفمى كنند، و آن وقت است كه خيال مى كرد باطل بوده و به قرين خود مى گويد: اى كاشبين من و تو به مقدار فاصله بين مغرب و مشرق دورى مى بود و من همنشين تو نمى شدم ،كه چه بد همنشينى هستى .
آرى آنان كه خود را از ياد خدا به كورى زدند و از ذكر الله منصرف مى شوند، خداوند دركنار قلب آنان شيطانى را مقدر و مقرر مى سازد، و وقتى شيطان قرين اين شكورغافل از ياد خدا شد، ديگر با زبان او حرف مى زند. اگر خواست كارى بكند با اعضاء وجوارح او انجام مى دهد، با چشم او نگاه مى كند، با گوش او مى شنود و...امثال ذلك .
اين انسان كه از ديدن ذكر حق كور شده است ، وقتى مى گويد من چنين و چنان مى كنم ، منچنين مى بينم ، هر چه بخواهم مى كنم ، مى بينم ، مى شنوم ... اين من ، من شيطان است كهدارد به زبان او حرف مى زند، وقتى شيطان در جان آدمى خانه كرد، ديگر او را بهاستخدام خود در مى آورد. تا نقشه هايش را به وسيله او و اعضايش عملى سازد
آن دلى كه شيطان در آن جاى گرفت ، ديگر نمى تواند حق بين باشد، بلكه شيطان بيناست ، او ديگر نمى تواند حق بگويد، چونكه باباطل قرين است . اگر اين همنشينى دل ادامه يابد، ديگر خود شيطان مى شود و قرينديگران مى گردد و جامعه را به فساد مى كشد.

عاقبت آن همنشينى و وداد خود شود آن روح ديوى و چه ديو خود شود شيطان ، چه شيطان اى امان فخر از شاگرديش شيطان كند همچو آن هيزم كه شد از قرب نار روح هم چون گشت باشيطان قرين هم بود خود مصدر كفر و نفاق نيست شيطان را به او كارى دگر او به عصيان گر چه شيطان دركمند ديو، دست از امر و نهى اش بازداشت چون ورا اماره مكار ديد باخبر باش اى رفيق هوشيار هان وهان زين خادمان غافل مباش مى شود منجر به وصل واتحاد هم زمكرش جمله ديوان درغريو گشته شيطان طفل ابجد خوان آن مشكل شيطان همه آسان كند آتش سوزنده با دودو شرار مى شود انجام شيطان لعين هرفسادى را هم از وى اشتقاق خود بود شيطان و از شيطان بتر در فساد، او گرچه اهريمن به بند
هم فساد كار او با او گذاشت جان او از امرو نهى اش آرميد تانيايد دست دشمن در حصار غافل از اين هادمان دل مباش

اينگونه افراد ديگر افسار امور خويش را به شيطان سپرده و او را عهده دار امور خودگردانيده و شيطان هم آنها را به نفس اماره شان مى سپارد.
شيطان مهمترين كارى كه درباره اين افراد انجام مى دهد، اين است كه نمى گذارد آنان راهبروند ليصدون عن سبيل الله آنان را درگل فرو مى نشاند تا از حركت به سوى عالم اعلى و مقامات معنوى باز دارد و چنانشان مىكند كه خيال كنند راه درست همانست كه مى روند.
يكى از دوستان ما نقل مى كرد كه در محلشان دزدى بود كه هر وقت مى خواست براى دزدىاز خانه خارج شود مى گفت : خدايا به اميد تو! عجبا! اين زبان ، زبان شيطان است و اميد،اميد به شيطان است نه اميد به خدا براى معصيت خدا، بانام خدا مى خواهد خارج شود!
آن مرد شقى پليد، كه على را در مسجد خدا و محراب خدا، بانام خدا شهيد كرد در حقيقت ولىخدا را با نام خدا به شهادت رساند!! اينان سرانجام در روزى كه از دنيا مى روند، مىبينند كه افكار باطلى داشتند، در حاليكه آن را حق مى پنداشتند برايشان كشف مى شودكه عمرى را به بيراهه رفته بودند، بيراهه اى كه خم آن به جهنم است و خداوند در اينزمينه مى فرمايد:
قل هل ننبئكم بالاءخسرين اعمالا، الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا وهم يحسبون انهميحسنون صنعا(101) .
بگو آيا مى خواهيد بشما خبر دهيم از كسانى كه در اعمالشان از هر كس ‍ ديگر بىبهره ترند؟ كسانى هستند كه در دنيا هر چه مى كردند بيراهه بود و مى پنداشتند كهكار خوبى مى كنند.
اينان در روز قيامت در مى يابند كه چه بد قرينى داشته اند و آنگاه از او بيزارى مىجويند، روزى كه بيزارى از آن سودى ندارد، قرين خويش را مخاطب قرار داده به او مىگويد: اى كاش فاصله بين ما و شما به اندازه فاصله بين مشرق و مغرب مى بود.
پس بيائيم ، قلب خويش را مسخر ياد خدا كنيم و ذكر او را قريندل قرار دهيم و ديدگان خويش را از حجاب به دور آوريم و بذكر حق بينا گردانيم و باشور و حالى خدا پسندانه به خدا پناه ببريم ، فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم.

تا كه دل باياد حق باشد قرين مى نيايد ره در آنجا آن لعين

و عملا استعاذه بخدا را پيشه خود قرار دهيم زيرا كه خداوندمتعال درون و حال را بنگرد نه برون وقال را.
...ولكن يؤ اخذكم بما كسبت قلوبكم (102) .
خدا شما را در مورد دست آوردهاى دلهايتان مواخذه مى كند.
و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد:
ان الله لاينظرالى صوركم واموالكم ولكن ينظر الى قلوبكم واءعمالكم (103) .
خداوند به صورتها و دارائى هاى شما نگاه نمى كند، لكن به قلوب واعمال شما نگاه مى كند.
راه دوم - ذكر الله
دومين راه براى دفع شيطان و وسوسه هايش و همچنين صبر بر انجام ندادن گناه و عصياناز فرمان حق ؛ ذكر خداست .
ذكر خدا عامل استقامت در مبارزه با دشمن درون و برون است و همعامل موفقيت و پيروزى بر دشمنان و سبب رشد و سعادت آدمى مى باشد، قرآن ذكررا به عنوان يكى از ويژگى هاى اهل تقوى معرفى مى كند:
ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذاهم مبصرون (104)
كسانى كه پرهيز كارى را پيشه كردند چون با پندار شيطانى برخورد كنند، خدا راياد كنند و در دم به بصيرت آيند.
تقوى پيشه گان : چه كسانى مى توانند در برخورد با وسوسه هاى شيطانى ، پيروزو غالب آيند؟ آنانكه خدا را ذكر مى كنند، ذاكران خدا چه كسانى اند؟ تقوى پيشه گان ؛آنانكه اهل تقوايند و مى توانند با ياد خدا، دشمن را از خود دور كنند.
تقوى :
تقوى يعنى صيانت ذات از مداخله شيطان ، يعنى خود را حفظ كردن . تقوى يعنى آننيروئى معنويى كه انسان را از انجام گناه باز مى دارد، آن نيرويى كه انسان دراثرحمايتش از گناه دورى جسته و از خدا مى ترسد و در عينحال عاشقانه به سوى او گام بر مى دارد، تقوى يعنى نيروئى كه انسان را مالك خودمى كند و به انسان ارزش مى بخشد و از ضد ارزشها پاك مى كند تقوى يعنىعمل به واجبات الهى و ترك محرمات الهى ؛ يعنىعمل به آنچه كه خدا امر فرموده و ترك آنچه كه خدا نهى فرموده است . ما در اينجا قصدبحث مفصلى پيرامون تقوى را نداريم ، بلكه تنها مختصرى در اين مورد از ديدگاه نهجالبلاغه بحث مى كنيم :
امام على (عليه السلام ) مى فرمايند: الا وان الخطاياخيل شمس حمل عليها اهلها وخلعت لجمها فتقحمت بهم فى النار الا وان التقوىمطاياذلل حمل عليها اهلها واعطوا ازمتها فاوردتهم الجنة (105) .
آگاه باشيد كه همانا خطاها و گناهان ، مانند اسبهاى سركش و لجام گسيخته اى هستندكه لجام از سر آنها بيرون آورده شده و اختيار از كف سوار بيرون رفته باشد و عاقبت ،اسبها سواران خود را در آتش اندازند. و آگاه باشيد كه تقوى مانند مركب هاى رهوار ومطيع و رامى هستند كه مهارشان در دست سوار است و آن مركبها با آرامش سواران خود را بهسوى بهشت مى برند.
آرى ، انسانهاى باتقوى نسبت به دايره وجود خويش مديريت لايقى كسب كرده اند و بروجود خويش حاكم گشته اند، و بر نفس اماره سركش خود ولايت و ربوبيت يافته اند؛ زيراكه به دهن اسب سركش نفس اماره ، لجام زده اند، چنانكه پيشواى متقيان على (عليه السلام )فرمودند:
فاخذ امرؤ من نفسه لنفسه واخذ من حى لميت ومن فان لباق ومن ذاهب لدائم ، امروخاف اللهوهو معمر الى اجله ومنظور الى عمله . امرؤ لجم نفسه بلجامها وزمها بزمامها فامسكها بلجامهاعن معاصى الله وقادها بزمامها الى طاعة الله (106) .
مردانى كه از خود براى خود و از زندگى براى مرگ و از فنا براى هستى و بقا، و ازرونده و گذارنده براى پاينده و باقى ، بهره گرفته اند و مايه فراهم آورده اند تا درآخرت آنها را بكار آيند. مردانى كه از خدا ترسيدند در حاليكه تا رسيدن مرگ آنها رافرصت داده اند و تا انجام عمل آنها را مهلت داده اند. آنها مردانى اند كه نفس سركش خود رالجام زده و مهار آنرا در اختيار دارند، پس نفس سركش را بوسيله لجام كردنش از آنچه كهخداوند نهى فرموده باز داشته و مهار آنرا بسوى طاعت و فرمانبرى از خداوند مىكشند.
ببينيد اميرالمومنين على (عليه السلام ) در اين جملات درربار شان مردانى را معرفى مىكند كه :
اهل تقوى يند كه مى توانند خود را از گناه حفظ كنند و شيطان را با ياد خدا فرارى دهند،آنان با تقواى الهى نفس خويش را مهار كرده و بر سر آن افسار انداخته اند و آن افساررا بدست خويشتن خويش گرفته اند تا با وسوسه هاى شيطانى به هر سمتى سوق دادهنشوند، بلكه تنها به يك سمت حركت كنند؛ آن هم الى طاعة الله .
انسان با تقوى افسار نفس خويش را بدست گرفته و تمايلات نفسانى خويش را مسخرخود گردانيده و اختيار قواى نفسانى اش را به عهده گرفته و بر آنان غالب و قاهرگرديده است . انسان باتقوى لجام نفس خويش را در دست دادن و آن را در مسير خاصىحركت مى دهد. اساسا هر چيزى را كه افسار مى كنند براى آن است كه در اختيار باشد، اسبرا دهنه به دهانش ‍ مى كنند تا در اختيار سوار قرار گيرد و هر سمت كه سوار مى خواهدحركت كند.
لجام نفس انسان مومن در اختيار اوست ، آن را تنها در مسير خدا حركت مى دهد. و اين زمامدارىنفس ، انسان را از گمراهى و بيراهه رفتن حفظ مى كند و از معصيت باز مى دارد، بار ديگرسخن حضرت امير را بخوانيم :
...لجم نفسه بلجامها وزمها بزمامها فامسكها بلجامها عن معاصى الله وقادها بزمامها الىطاعة الله (107) .
و در خطبه ديگر على (عليه السلام ) مى فرمايد: عبادالله ان تقوى الله حمت اولياءالله محارمه والزمت قلوبهم مخافته حتى اسهرت لياليهم واءظماءت هواجرهم فاخذواالراحة النصب والرى بالظماء واستقربوا الاجلفبادروالعمل ، وكذبوا الامل فلاحظوا الاجل (108) .
بندگان خدا همانا تقواى الهى ، اولياى خدا را در حمايت خود، از تجاوز به حريممنهيات الهى باز داشته است و ترس از خدا را ملازم دلهاى آمام على قرار داده است ، تا آنجاكه شبهايشان را بى خواب (بواسطه عبادت ) و روزهايشان را بى آب (به سبب روزه )گردانيده است ، پس آسايش (آخرت ) را به رنج (دنيا) و سيراب شدن (در آن روز) را بهتشنگى (امروز) تبديل نمودند و مرگ را نزديك دانسته و به انجامعمل نيكو شتافتند و آرزوها را دروغ پنداشته و بسر رسيدن عمر را در نظر گرفتند.
پس ، آنانكه اهل تقواى الهى اند، به گرد معاصى نگردند و لحظه اى از خوف خداغافل نباشند، و بدينوسيله لحظه اى دلشان به خواب نمى رود، اگر چه چشم بر روىهم نهند، خواب را به بيدارى و راحتى را به رنجمبدل كردند تا بدينوسيله گوهرجان خويش را پخته گردانند و نفس خود را بهكمال رسانند، از خوردنيها و نوشيدنيها لب بسته اند تا در روز موعود الهى افطارنمايند و لحظه به لحظه مرگ را مشاهده كرده و لحظه اى دست از كوشش باز نمى دارند وخود را مهياى رفتن مى كنند؛ لذا از عمر گذراى خود بزرگترين بهره هاى جاودانه را برمى گيرند.
تقوى حصارى بلند و غير قابل نفوذ:
واعلموا عبادالله ان التقوى دارحصن عزيز والفجور حصنذليل ، لايمنع اهله ولايحرز من لجاء اليه ، الا وبالتقوى تقطع حمة الخطايا وباليقينتدرك الغايد القصوى (109)
بندگان خدا بدانيد كه تقوى و پرهيزگارى حصار و باروئى بلند و غيرقابل نفوذ است ، و بى تقوائى و گناه حصار و باروئى پست است كه مانع و حافظ نمىكند. همانا بانيروى تقوى ، نيش گزنده خطاكاريها بريده مى شود و با يقين ،سرانجامى بلند مرتبه بدست مى آيد.
تقوى ديواريست باصلابت ، ديواريست باعزت كه چيزى در آن نفوذ نمى يابد، پسبيائيد تا به اين حصن حصين وارد شويم و خود را از گزند خطاكاريها مصون بداريم .
تقوى كليد هدايت و رهائى :
حضرت على (عليه السلام ) مى فرمايند: فان تقوى الله مفتاح سداد و ذخيره معاد وعتق منكل ملكة ونجاة من كل هلكة ، بها ينجح الطالب وينجوا الهاربوتنال الرغائب (110) .
همانا تقوى كليد هدايت و رستگارى و ذخيره روز قيامت و سبب آزادى از هر بندگى ورهائى از هر تباهى است ، باتقوى ، حاجت در خواست كننده روا مى گردد و گريزان نجاتمى يابد و عطاها و بخششهاى بسيار دريافت مى شود.
تقوى انسان را از بردگى هوا و هوس آزاد مى كند، انسان را از زندان ، ماده و طبيعت رهائىمى بخشد و بطور كلى مى توان گفت از مملوكيت بيرون مى آورد و براى او مالكى جز خداباقى نمى گذارد. تقوى انسان را از قيد هر رقيتى آزادى مى بخشد، - آن هم آزادى معنوى ،آزاديى كه نهايت عبوديت است . تقوى انسان را از بردگىپول و مقام و راحت طلبى و... آزاد مى سازد و محفوظ مى دارد. تقوى منجى انسان است ؛ وانسان را از هر پرتگاهى (چه فكرى و چه عملى ) نجات مى دهد، او را از ورطه هلاكت بهميدان صلابت و سلامت مى آورد، ونجاة من كل هلكة .
تقوى نور است رهائى بخش و حفظ كننده ، هم آزاد مى كند و هم آزاد شده را حفظ مى نمايد،بدان شرط كه او هم تقوى را حفظ نمايد، همچنانكه تقوى او را پاسدارى مى كند.
تقوى مهار رفتار است :
اوصيكم عبادالله بتقوى الله فانهاالزمام والقوام ، فتمسكوا بوثائقها واعتصموابحقائقها، تؤ ل بكم الى اكنان الدعة واوطان السعةومعاقل الحرزومنازل العز...(111)
اى بندگان خدا، شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم ، زيرا تقوى مهار است (كهدارنده را به سعادت مى رساند) و به ستونى مى ماند (كه نظم كارها را نگاه مى دارد)،پس به بندهاى استوار آن بياويزيد و به حقائق آن دست اندازيد تا شما را به مواضعآسايش و آسودگى و سرزمينهاى گسترده و حصارهاى محفوظ و منزلهاى ارجمندبرساند....
و در جاى ديگر مى فرمايد: فاعتصموا بتقوى الله فان لها حبلا وثيقا عروته ومعقلامنيعا ذروته (112) .
پس به تقواى الهى چنگ زنيد كه همانا ريسمانى است با رشته هاى محكم و پناهگاهىاست با ديوار بلند.
و در وصيتش به امام حسن مجتبى (عليه السلام ) مى فرمايد: فانى اءوصيك بتقوى الله-اى بنى - و لزوم امره و عماره قلبك بذكره ، والاعتصام بحبله ، واى سبب اوثق من سبب بينكوبين الله ان انت اخذت به (113) .
پس اى پسرم تو را تقواى الهى و ملازمت فرمان او و آباد نمودندل خود را به ذكر او و چنگ زدن به ريسمان او سفارش مى كنم . و كدام سبب و رشته اى ازسبب و رشته بين تو و خدا استوارتر مى باشد اگر به آن دست اندازى ؟.
پس بيائيد، تا تقواى الهى را پيشه خود سازيم و بدينوسيله خود را از حضيض ذلت بهاوج عزت برسانيم . بيائيد تا به حبل الهى ؟ رشته اى محكمتر از آن نيست ، اعتصامجوئيم ، و خود را از فرش به عرش الهى برسانيم بيائيد تا به ريسمانى كه يك سرآن بدست خدا است كه فوق دستهاست ، چنگ بزنيم و به لقاء اونائل آئيم . بيائيد تا با وارد شدن به حصن و مرز تقوى ، خود را مهالك و بدبختى هامصون و محفوظ بداريم بيائيد ريسمان خدا را رها نكنيم كه هيچ ريسمانى و ارتباطىقويتر از ريسمان خدا و ارتباط با خدا نيست .
همه رابطه ها زوال پذيرند؛ الا رابطه با خدا، كه ارتباط با مبداء قدرت است . بيائيدتا بدينوسيله اخذ ارتباط كنيم و به اصل خويشوصل گرديم .
اكنون اين قسمت از حبث را كه پيرامون تقوى وتقوى پيشه گان بود با خطبه اى از على(عليه السلام ) كه در قبرستان كوفه ايراد فرمودند به پايان مى رسانيم .
قبرستان خاموش : يااهلالديارالموحشة والمحال المقفرة والقبور المظلمة ،يااهل التربة يا اهل ابغربة يا اله الوحدة يا اهل الوحشة ، انتم لنا فرط سابق ، ونحن تبعلاحق ، اما الدور فقد سكنت واما الازواج فقدنكحت واماالاموال فقد قسمت ، هذا خبر ما عندنا، فما خبرما عندكم ؟.
ثم التفت الى اصحابه فقال : اما لواذن لهم فى الكلام ، لاخبروكم ان خيرالزاد،التقوى (114) .
حضرت امير (عليه السلام ) هنگامى كه از صفين بازگشت و به گورستان كوفه رسيد وچنين فرمودند:
اى ساكنان خانه هاى ترسناك و جاهاى ناآباد و بى كس و قبرهاى تاريك ، اى خاكنشينان ، اى دور ماندگان از وطن ،اى اهالى تنهائى ، اى اهالى وحشت ، شما پيشرو مائيدكه جلو رفته ايد و ما پيران شمائيم كه به شما ملحق مى گرديم ، به شما بگويم كهخانه هايتان را ديگران ساكن شدند و زنهاى شما را ديگران گرفتند، مالهاى شما راقسمت كردند، اين گزارش ‍ چيزى است كه نزد ماست ، پس گزارش آنچه كه نزد شماستچيست ...؟.
آنگاه حضرت به سوى يارانش نظر افكند و فرمودند: به خدا قسم اگر به آنها اجازهسخن گفتن داده مى شد به ما مى گفتد كه : ان خيرالزاد التقوى .
بهترين توشه و زاد براى سفر آخرت ، تقوى است .
و چه خوب فرموده است استاد شهيد مرتضى مطهرى رضوان الله عليه :

next page زندگى در پرتو اخلاق (ذكر الله ) از شهيد سيد عبد المحمد تقوى

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation