بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستانهای صاحبدلان, محمدمحمدى اشتهاردى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     SAHEB001 -
     SAHEB002 -
     SAHEB003 -
     SAHEB004 -
     SAHEB005 -
     SAHEB006 -
     SAHEB007 -
     SAHEB008 -
     SAHEB009 -
     SAHEB010 -
     SAHEB011 -
     SAHEB012 -
     SAHEB013 -
     SAHEB014 -
     SAHEB015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

194 - مهربانى پيامبر (صلى الله عليه وآله )

روزى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) با مسلمانان نماز جماعت مى خواندند، در صف جماعت ،پشت سر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) يك نفر عطسه كرد و شخص ديگرى در نماز بهاو تهنيت گفت .
بعد از نماز، مسلمانان به آن شخص ، اعتراض كردند كه چرا د رنماز حرف مى زنى ،چرا؟...و چرا؟...
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) متوجه شد و آن شخص را به حضور طلبيد و نزد خودنشاند و با كمال مهربانى به او فرمود: يا اخ العرب الصلوة : الدعاء و الذكرو القرآن اى برادر عرب ! نماز مجموعه اى از دعا و ذكر و قرآن است حرف خارج اگر بزنى نمازت باطل مى شود، از اين پس ‍ مطلب را بدان )(258)
اين روش پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در جذب مردم بود، درحالى كه ديگران حمله مىكردند و فرياد اعتراض سر مى دادند، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) باكمال مهر و عطوفت با او برخورد كرد، آيا اين روش ‍ بهتر نيست ؟!
در حالى كه در جامعه ما آنقدر بى محبت زياد شده كه حتى پشت ماشينها اين جمله زياد ديدهمى شد: محبت ، كجايى ؟.


195 - فن فراموش كردن ناگواريها

اساجانسون زنى است كه در 16 سالگى با مارتين جانسون ازدواجكرد، همراه شوهرش كه به جهانگردى مشغول بودند، هواپيمايشان سقوط كرد، شوهرشمرد، و پزشكان درباره اساجانسون كه مجروح و كوفته شده بود، نظر دادندكه هرگز از بستر بيمارى بر نخواهد خاست ، اما آنها اين زن شجاع را نشناخته بودند،زيرا سه ماه بعد روى صندلى چرخدار مخصوص بيماران نشسته ، و براى مردم ،سخنرانى مى كرد، او بيش از صد سخنرانى روى همين صندلى براى مردم نمود، وقتىعلتش را پرسيدند در پاسخ گفت : من اين كار را براى اين انجام مى دهم كه وقت براىغصه و تشويش نداشته باشم ، اگر شما نگران هستيد، به خاطر داشته باشيد كهر.ك استاد سابق پزشكى دانشگاه هاروارد مى گويد:
من در شغل پزشكى خود با خوشوقتى مشاهده كرده ام كه بسيارى از مبتلايان بهعوارض روحى و ناشى از ترديد، با اشتغال به كار معالجه شده اند. (259)


196 - بهترين دارو براى اعصاب

يكى از دانشمندان خارجى ه .ل .ف همسر عزيزش را هنگامى مشاهده كرد كه آتشگرفته بود، هر چه كوشش براى خاموش نمودن آتش نمود، بجايى نرسيد و همسرشجان سپرد.
او تا مدتى از يادآورى وضع دلخراش همسرش ناراحت بود به طورى كه سلامت خود را ازدست داد، اما او مجبور بود براى سه بچه قد و نيم قدش ‍ علاوه بر پدر، مادرى مهربانباشد، رسيدگى به وضع آنها بقدرى او را سرگرم كرده بود كه توانست سلامتگذشته خود را بازيابد.
آرى پر كردن وقت و سرگرمى ، و اشتغال به كار (در حداعتدال ) اين چنين معجزه آسا است .
همه دكتران روانشناس مى گويند: كار و سرگرمى بهترين دارويى است كه براىبيمارى اعصاب تاكنون شناخته شده است .
تنيسون كه با مرگ دوست عزيزش ، دچار ناراحتى اعصاب شده بود، گويد:من بايد خود را در كار فراموش كنم و گرنه كمرم زير بار ياس و نااميدى درهم خواهدشكست (260)


197 - آجر پاره !!

جوانى مى خواست ازدواج كند، با خاله اش مشورت كرد، خاله اش گفت : نزديك در حمامزنانه برو، دخترهايى كه از حمام بيرون مى آيند ببين هر كدام را كه پسنديدى يك ريگىبه طرف او بينداز، او مى فهمد و بقيه كارها درست مى شود.
جوان بجاى ريگ ، يك تكه آجرى برداشته و آمد كنار حمام ، و زنها و دخترهايى كه از حمامبيرون مى آيد او را كه ديد پسنديد، در حالى كه بلند و با صداى غليظ اين شعر را مىخواند، آجر پاره را به طرف آن زن پرت كرد، آن شعر اين بود:

سر درياى سر مداست على
جانشين محمد على است
آجر پاره به آن زن خورد و جيغ و داد او بلند شد، بعد معلوم شد كه او همان خاله اش استكه با او مشورت كرده بود!!
اين هم سزاى خاله اش بود كه در مشورت خود تيك چنين راهنمايى غلطى نكند، تا آجر پارهبخورد، و اين فكاهى هم براى شما كه از خستگى بيرون آييد.

198 - پاسخ كوبنده به رضا خان

مرحوم آيت الله شهيد حسن مدرسپاه رضوان الله تعالى عليه ) از طرف علماى نجفبرگزيده شد و در سال 1289 شمسى از اصفهان به تهران آمدت ، در دوره دوم مجلسشوراى ملى شركت كرد، بعد هم در دوره هاى سوم و چهارم و پنجم و ششم مجلس شوراىملى وكيل مردم شد.
در دوره پنجم و ششم اوج ديكتاتورى ، رضاخان رييس قزاقها بود، و مدرس ‍ باكمال قاطعيت در برابر رضاخان ايستادگى مى كرد.
سيد حسن مدرس ، اولين بار در اصفهان هدف ترور واقع شد ولى از اين حادثه جان سالمبدر برد.
دومين بار توسط رضاخان قزاق در تهران ترور شد، مدرس مى گويد:اول طلوع آفتاب جهت تدريس به مدرسه سپهسالار مى رفتم ، در همين لحظه تقريبا دهنفر مرا احاطه كردند، و در حقيقت مرا تير باران كردند، از تيرهاى زيادى كه انداختند،چهار عدد كارى شد، سه عدد كنار هم زير بغل ناحيه چپ اصابت كرد، حقيقتا تير اندازماهرى بودند كه قلبم را هدف قرار داده بودند، ولى مشيت خدا، اثر تير آنها را خنثىكرد، يك عدد هم به آرنج دست راستم خورد.
مدرس پس از اين حادثه در بيمارستان بسترى شد، رضاخان كه مى خواست خود را دور ازاين توطئه وانمود كند، تلگرافى به مدرس براى احوالپرسى به بيمارستان كرد.مدرس در پاسخ تلگراف چنين نوشت : به كورى چشم دشمنان ، مدرس نمرده است (261)
بفرموده امام خمينى : مدرس در منزل ساده خود نشسته بود و قليانش را درست مى كرد،فرمانرواى آن زمان ! بر او وارد شد، مدرس به او گفت : آب قليان را تو بريز! وزغالش را من درست مى كنم .
اين سخن مدرس براى آن بود كه غرور فرمانروا را بشكند تا او طمع نكند و در نتيجه ازمدرس امتياز بگيرد
.


199 - گناه بزرگ استمناء

شخصى از امام صادق (عليه السلام ) در مورد گناه استمناء (مالش آلت تناسلى و بيرونآمدن نطفه ) سوال كرد، فرمود: گناه بزرگى است كه خداوند در قرآنش از آن نهىفرموده است ، واگر من بدانم كسى چنين كارى مى كند با او هم غذا نمى شوم .
سوال كننده پرسيد: اين فرزند رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) آنچه در قرآن در اينمورد آمده بيان فرماييد:
امام فرمود: در قرآن مى خوانيم :
فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون (262)
پس كسانى كه در غير از موارد ازدواج و مالكيت كنيز، شهوترانى كنند، چنين افرادمتجاوز هستند.
استمناء تحت جمله وراء ذلك است .
آن شخص پرسيد: گناه زنا بزرگتر است يا گناه استمناء؟
امام فرمود: استمناء گناه بزرگى است ، بعضى گويند فلان گناه از گناه ديگرىكوچكتر است ولى گناهان ، همه در نزد خدا بزرگند زيرا نافرمانى خدا مى باشند وخداوند دوست ندارد بندگانى را كه نافرمانى مى كنند، و خداوند ما را از استمناءنهى كرده ، زيرا استمناء از كار شيطان است .
و خداوند در قرآن مى فرمايد:
لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين .
(263)پيروى از شيطان نكنيد چرا كه قطعا او دشمن آشكار شما است .
ان الشيطان لكم عدو فاتخدوه عدوا (264)
قطعا شيطان دشمن شما است ، پس او را دشمن خود بگيريد
، و بدانيد كه شيطان ،طرفداران خود را دعوت به سوى خود مى كند تا آنها را به دوزخ در ميان آتش سوزانبكشاند (265)
مردى را نزد على (عليه السلام ) آوردند كه استمناء كرده بود، على (عليه السلام ) بهدست او (آنقدر) زد كه سرخ شد، سپس از بيت المالوسائل ازدواج او را فراهم ساخت (266)


200 - خروج از مرز ايمان و اسلام

عبدالرحيم قيصر گويد: عبدالملك بن اعين براى امام صادق (عليه السلام ) نامه نوشت ودر آن نامه از آن حضرت پرسيد: ايمان چيست ؟
امام در پاسخ فرمود: ايمان ، اقرار و اعتراف (به خدا و عقايد) است تا اينكه فرمود:اسلام ، بنده اى گناه كبيره كرد و يا گناه كوچكى كه خداوند از آن نهى كرده انجام داد، اواز مرز ايمان خارج مى شود، و نام مؤ من از او ساقط مى گردد ولى مرتبه اسلام را دارااست .
پس اگر او توبه و استغفار كرد، به مرتبه ايمان باز مى گردد. و گناه ، انسان را بهكفر وارد نمى كند، و آنچه كه انسان را كافر مى كند، انكار واستحلال است كه (مثلا) به فلان چيز حلال بگويد حرام است و به عكس به چيزى حرامبگويد حلال است ، و معتقد به اين انكار و استحلال باشد، در انى صورت از مرز اسلام(نيز) خارج خواهد شد و در نتيجه از مرز اسلام و ايمان بيرون آمده و در كفر، وارد شده است
(267)
خدا را شكر كه توفيق عنايت فرمود، اين كتاب پندآموز به پايان رسيد، اميدآنكه گامى در راه پيشبرد انقلاب فرهنگى بوده و اثر بخش باشد.
الحمد الله رب العالمين
(پايان )


داستانهاى صاحبدلان جلد دوم

بسمه تعالى
كتاب حاضر مشتمل بر داستانهايى است كه بيشتر آنها را خاندان وحى و رسالت (عليهمالسلام ) مى باشد، اين دفتر بعد از بررسى و اديت و اعراب گذارى وغيره ، آن را طبع ودر اختيار علاقه مندان قرار مى دهد. اميد است كه مورد بهره بردارى قرار بگيرد.
دفتر انتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم


وصيت اميرمؤ منان على (عليه السلام ) به امام حسن (عليه السلام ):

واعرض عليه اخبار الماضين ، و ذكره بما اصاب من كان قبلك من الاولين ، وسرفى ديارهم ، فانظر فيما فعلوا و عما انتقلوا، واين حلوا و نزلوا... و كانك عنقليل قد صرت كاحدهم .
يعنى : سرگذشت پيشينيان را بر خاطرت عرضه بدار، و آنچهقبل از توبه پيشينيان رسيده ، بياد آور، و در خانه ها و آثار و نشانه هاى آنها گردش كن، بنگر كه چه كردند و از كجا منتقل شدند و به كجا آمدند و در كجا فرود آمدند؟... گوياپس از اندك مدتى تو هم يكى از آنها خواهى بود.
نهج البلاغه نامه 31.
بسم الله الرحمن الرحيم


مقدمه

نظر به اينكه اين كتاب در راه پاكسازى از انحراف و گناهان ، نوشته شده ، و هدف ازان ، دورى از هر گونه آلودگى و سپس بهسازى وتكامل ، و از طرفى نظر به اينكه بزرگترين موانعتكامل ، گناهان است ، و تا نفس از نواهى ، مبرا نشود،دل آدمى آينه نور الهى نگردد، در اين مقدمه در اين رابطه به يك حديثى كه با آياتقرآن آميخته است و سپس توضيحى درباره گناهان اكتفا مى كنيم :
قبل از نقل حديث لازم است كه بدانيم : گناهان بر دو گونه اند
1 - گناهان كبيره (بزرگ ) 2 - گناهان صغيره (كوچك ).
در قرآن در آيه 31 سوره نساء مى خوانيم :
ان تجتنبوا كبائر تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما:
اگر از گناهان كبيره اى كه از آن نهى شده ايد، اجتناب كنيد، گناهان كوچك شما را مىپوشانيم و در جايگاه خوبى شما وارد مى سازيم
يعنى پرهيز از گناهان بزرگ ، يك نوع حالت تقوى در انسان پديد مى آورد كه آثارگناهان كوچك را از وجود او مى شويد، و ضمنا اين خود اثر سازنده اى براى تركگناهان كوچك نيز دارد.
و در سوره نجم بجاى سيئه تعبير به لمم شده آنجا كه در آيه 32 اينسوره مى خوانيم :
الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش الا اللمم ان ربك واسع المغفرة هو اعلم اذاانشاكم من الارض ...
نيكوكاران ، كسانى هستند كه از گناهان بزرگ و زشتيها پرهيز مى كنند، جز گناهانكوچك و كم اهميت ، بى گمان آمرزش پروردگار تو وسيع است ، او آگاهتر به شما استوقتى كه شمارا از زمين آفريد....
اينك با توجه به دو آيه فوق به حديث ذيل توجه كنيد:
حضرت عبدالعظيم (عليه السلام ) از امام جواد (عليه السلام ) و او از حضرت رضا (عليهالسلام ) و او از امام موسى بن جعفر (عليه السلام )نقل مى كند كه : عمرو بن عبيد بصرى (يكى از دانشمندان معروف بصره ) بهحضور امام صادق (عليه السلام ) آمد، و پس از سلام و احوالپرسى ، در كنار آن حضرتنشست ، و اين آيه (32 سوره نجم ) را خواند: الذين يجتنبون كبائر الاثم .
نيكوكاران كسانى هستند كه از گناهان بزرگ دورى مى كنند و همينجا توقف كرد وديگر دنبال آيه را نخواند.
امام صادق (عليه السلام ) به او فرمود: چرا توقف كردى ؟ او عرض كرد: دوست دارمگناهان كبيره (بزرگ ) را در كتاب خدا (قرآن ) بدانم .
امام صادق (عليه السلام ) نوزده گناه كبيره به ترتيبذيل براى او شمرد.
1 - شرك به خدا
فرمود: اى عمرو! بزرگترين گناهان كبيره ، شريك قرار دادن براى خدا است ، چنانكهخداوند (در سوره نساء آيه 48) مى فرمايد: ان الله لا يغفر ان يشرك به و يغفرمادون ذلك لمن يشاء و من يشرك بالله فقد افترى اثما عظيما خداوند هرگزشرك را نمى بخشد، و پايين تر از آن ، هر كس را بخواهد (و شايستگى داشته باشد) مىبخشد، و آن كس كه براى خدا شريكى قائل گردد، گناه بزرگى مرتكب شده است .
و نيز (در سوره مائده آيه 72) مى فرمايد: انه من يشرك بالله فقد حرم اللهعليه الجنة بى گمان كسى كه شريك براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت رابر او حرام گرداند.
2 - نااميدى از رحمت خدا
چنانكه خداوند (در سوره يوسف آيه 87) مى فرمايد: و لا تياسوا من روح الله انهلايياس من روح الله الا القوم الكافرون : و از رحمت خدا مايوس نشويد، كه ازرحمت خدا جز قوم كافر مايوس نمى شود.
3 - امن از مكر خدا
چنانكه خداوند (در سوره اعراف آيه 99) مى فرمايد: و لاياءمن مكرالله الاالقومالخاسرون و از مكر (و كيفر پنهانى ) خدا جز زيانكاران ، ايمن نخواهند بود
4 - عقوق (و ناراضى بودن ) پدر و مادر
چرا كه خداوند ناراضى كننده پدر و مادر را جبار شقى ناميده و (در سوره مريمآيه 33) از زبان حضرت عيسى (عليه السلام ) مى فرمايد او گفت : و برابوالدتى و لم يجعلنى جبارا شقيا و مرا خداوند، نسبت به مادرم نيكوكار قرار داد وجبار (خودكام ) وشقى (بدبخت ) قرار نداد
5 - قتل نفس بدون حق
چنانكه خداوند (در سوره نساء آيه 93)مى فرمايد: و منيقتل مؤ منا متعمدا فجزاؤ ه جهنم خالدا فيها كسى كه مؤ منى را از روى عمد بكشد،كيفر او خلود و ماندن هميشگى در دوزخ است .
6 - نسبت ناروا دادن به زنان پاكدامن
چنانكه خداوند (در سوره نور آيه 23) مى فرمايد: ان الدين يرمون المحصناتالغافلات المؤ منات لعنوا فى الدنيا و الاخرة و لهم عذاب عظيم
بى گمان آنان كه نسبت زنا، به زنان شوهر دار وغافل (دور از ناپاكى دامن )و مؤ من مى دهند، در دنيا و آخرت لعنت شوند، و آنان را عذابىبزرگ باشد.
7 - خوردن مال يتيم
چنانكه خداوند (در سوره نساء آيه 10) مى فرمايد: ان الدين ياءكلوناموال اليتامى ظلما انما ياءكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا: كسانى كهاموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، تنها آتش مى خورند و بزودى در آتشسوزانى مى سوزند.
8 - فرار از جنگ با دشمن
چنانكه خداوند در (سوره انفال آيه 16) مى فرمايد: و من يولهم يومئذ دبره الامتحرفا لقتال او متحيزا الى فئة فقد باء بغضب من الله و هركس در آن هنگام(نبرد با كافران ) به آن ها پشت كند - مگر در صورتى كه هدفش كناره گيرى از ميدانبراى حمله مجدد و يا پيوستن بگروهى (از مجاهدان ) بوده باشد - (چنين كسى ) گرفتارغضب پروردگار خواهد شد.
9- رباخوارى
چنانكه خداوند (در سوره بقره آيه 275) مى فرمايد: الذين ياءكلون الربا لايقومونالا كما يقوم الذين يتخبطه الشيطان من المس : آنان كه ربا مى خورند، برنخيزندمگر اينكه شيطان آنان را با دست زدن ديوانه كرده باشد و نيز (در سوره بقره آيه279) مى فرمايد: فان لم تفعلو فاذنوا بحرب من الله و رسوله : و اگر(ربا خوارى را ترك ) نكرديد پس ‍ بدانيد كه درحال جنگ با خدا و پيامبرش هستيد. 10 - زنا
چنانكه خداوند در (سوره فرقان آيه 68) مى فرمايد: ولايزنون و منيفعل ذلك حق يلق اثاما بندگان خدا كسانى هستند كه زنا نكنند و هركس ‍ چنين كند كيفربيند.
11 - سحر و جادو
چنانكه خداوند (در سوره بقره آيه 102) مى فرمايد: و لقد علموا لمن اشتراه مالهفى الاخرة من خلاق : مسلما مى دانستند، هر كسى خريدار اين گونه متاعسحر باشد بهره اى در آخرت نخواهد داشت .
12 - سوگند دروغ عمدى
چنانكه خداوند (در سوره آل عمران آيه 77) مى فرمايد: ان الذين يشترون بعهدالله و ايمانهم ثمنا قليلا اولئك لا خلاق لهم فى الاخرة و لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهميوم القيامة و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم
كسانى كه پيمان الهى و سوگندهاى خود را (بنام مقدس او) با بهاى كمى معامله مىكنند، بهره اى در آخرت نخواهند داشت و خداوند با آنها سخن نمى گويد، و به آنان درقيامت نمى نگرد، و آنها را (از گناه ) پاك نمى كند و عذاب دردناكى براى آنها است .
13 - غلول و خيانت
چنانكه خداوند (در سوره آلعمران آيه 161) مى فرمايد: و من يغلل ياتبماغل يوم القيامة ثم توقى كل نفس ما كسب و هم لايظلمون
هر كس خيانت كند در روز رستاخيز آنچه را در آن خيانت كرده ، با خود (به صحنهمحشر) مى آورد، سپس به هر كس آنچه تحصيل كرده داده مى شود، و به آنها ستم نخواهدشد.
14 - منع و ندادن زكات واجب
چنانكه خداوند (در سوره توبه آيه 35) مى فرمايد: يوم يحمى عليها فى نارجهنم فتكوى بها جبارههم و جنوبهم و ظهورهم ....

در آن روز قيامت آنها (زكات ندادگان ) را در آتش جهنم گرم و سوزان وارد كرده و باآن صورتها و پهلوها و پشتهايشان داغ مى كنند..
15 - گواهى ناحق و كتمان شهادت
چنانكه خداوند (در سوره بقره آيه 283) مى فرمايد:
و لا تكتموا الشهادة و من يكتمها فانه اثم قلبه و الله بما تعملون عليم .
و گواهى (به حق ) را كتمان نكنيد و هر كس آن را كتمان كند، قلبش گناهكار است وخداوند به آن چه انجام مى دهيد دانا است .
16 - شرابخوارى
چنانكه خداوند (در سوره مائده آيه 90) شرابخوارى را در رديف بت پرستى قرار دادهاست و مى فرمايد: انما الخمر و الميسر و الانصاب والازلام رجس منعمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون .
بى گمان شراب و قمار و بتها و ازلام (كه يكنوع بخت آزمايى بوده ) پليدند و ازعمل شيطانند، از آنها دورى كنيد تا رستگار شويد.
17 - ترك عمدى نماز
چنانكه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: من ترك الصلوة متعمدا فقد برى منذمة الله و ذمة رسوله .
كسى كه عمدا نماز را ترك كند، از تعهد و بيت با خدا و رسولش ، بيرون رفته است.
18 و 19 - پيمان شكنى و قطع رحم
چنانكه خداوند (در سوره مؤ من آيه 52) مى فرمايد:
يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار.
در روز قيامت روزى است كه ، عذر خواهى ستمكاران سود ندهد و آنانرا لعنت باشد و براىآن ها است سراى بد آخرت (با توجه به اين كه ظالمان در آيه مذكورشامل پيمانشكنان و قطع كنندگان رحم خواهد شد چرا كه كلمه ظلم عموميت دارد، و امام در اينحديث ، اين آيه را در مورد پيمان شكنى و قطع رحم كه دو مصداق ظلم است بيان نموده ).
عمرو بن عبيد پس از شنيدن اين مطالب در حالى كه سخت تحت تاثير قرار گرفته بودو بلند و بلند گريه مى كرد، از حضور امام صادق (عليه السلام ) بيرون آمد و مى گفت: هلك من قال برايه و نازعكم فى الفضل و العلم به هلاكت رسيدآنكس كه از راى خود پيروى كرد و با شما (امامان ) درفضائل و علم ، ستيز و دشمنى نمود (268)
يك بررسى كوتاه درباره گناهان كوچك
ضمنا بايد توجه داشت : گرچه گناه هر چند كوچك باشد، چون نافرمانى خدا استبزرگ است ، ولى بر اساس آيات و روايات ، گناهان ، دو گونه اند 1 - كبيره (بزرگ) 2 - صغيره (كوچك ) چنانكه آيه 31 سوره نساء و آيه 32 سوره نجم كه قبلا به ذكرهر دو آيه پرداختيم ) بر اين دو مطلب دلالت دارند.
و در آيه 49 سوره كهف مى خوانيم : مردم گنهكار در روز قيامت هنگام ديدن نامهعمل خود گويند:
يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لايغادر صغيرة و لا كبيرة الااحصاها

اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچعمل كوچك و بزرگى نيست مگر اين كه آنرا شماره كرده است .
اين آيه بطور آشكار، گناهان را بر دو قسم كبيره و صغيره تقسيم نموده است ، وطبق روايات اهلبيت (عليهم السلام ) معيار، در شناخت گناهان بزرگ از كوچك اين است كه هرگناهى كه خداوند براى آن ، هشدار عذاب داده و يا تاكيد شديد بر نهى آن نموده ، و يادليلى بر كبيره بودن آن روايات به ما رسيده است ، گناه كبيره است و گرنه گناهصغيره مى باشد (269)
اكنون مى گوييم گناهان بزرگ ، ضربات سخت بر پيكره اخلاق انسان وارد مى سازد،همچون مار و عقربى كه پيكر انسان را بگزند، آنها نيز به پيكر اخلاق انسان گزندوارد مى كنند، ولى ضربه هاى گناهان كوچك بر اخلاق انسان كمتر است ، اما بالاخرهضربه خود را وارد خواهد كرد.
حال اگر همين گناهان كوچك ، تكرار شد بى آنكه پس از آن توبه باشد به گناهبزرگ تبديل مى گردد (270) چنانكه : امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: لاصغيرة مع الاصرار: با تكرار گناه ، ديگر، صغيره نيست يعنى تكرار موجببزرگ شدن گناه خواهد شد (271) در وصيت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به يكىاز اصحاب به نام ابن مسعود آمده : لا تحقرن ذنبا و لا تصغرنه هرگز هيچگناهى را حقير و كوچك مشمار (272)
و در آن داستان معروف ، آمده كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) همراه اصحاب در سفر، به بيابانى رسيدند، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به آنها فرمود:هيزم جمع كنيد (براى پختن غدا) يكى از اصحاب گفت : در اين بيابان خشك ، هيزمى نيست ،حضرت فرمود: هركدام آنچه مقدورتان است ، جمع كنيد، اصحاب و خود آنحضرت ، بهجستجوى هيزم پرداختند و سر انجام هيزم زيادى جمع شد، پيامبر (صلى الله عليه وآله )فرمود: گناهان اين چنين ، جمع مى شوند سپس فرمود: ايا كم و المحقراتمن الذنوب فان لكل شى ء طالبا الا وان طالبها يكتب ما قدموا و آثارهموكل شى ء احصيناه فى امام مبين .
: بپرهيزيد از گناهان كوچك ، زيرا هر چيزى خواهان دارد، ولى خواهان اين گناهان ،آنچه را از آنها به پيش فرستاده شود، مى نويسد (چنانكه در سوره يس آيه 12 آمده )و كل شى ء احصيناه فى امام مبين : و هر چيز را به شماره در آورديم در (كتاب )مقتداى آشكار.
(273)
بايد توجه داشت كه امور ديگرى نيز موجب تبديل گناه كوچك به بزرگ مى شود مانند:1 - كوچك شمردن گناه 2 - انجام دادن گناه از روى طغيان 3 - مغرور به گناه بودن بهگونه اى كه عدم مجازات سريع الهى را دليل بر رضايت خدا از خويش بدانيم 4 -خوشحال شدن به گناه 5 - گناه كوچك از مردان بزرگ مانند علماى بزرگ كه درموقعيتى هستند كه گناه كوچك آنها، موجب آثار شوم نسبت به مردم مى باشد و...
در اينجا اين مطلب را با فرازى از وصيت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به ابوذرغفارى پايان مى بريم : ابوذر گويد: پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: شخصبا ايمان نسبت به گناه آنچنان ترسان است گوئى زير سنگ بزرگى است و هر لحظهاحتمال سقوط آن بر سرش مى رود، و شخص كافر نسبت به گناه آنچنان بى تفاوت استكه گويى پشه اى كنار بينى او رد مى شود (274)
اين سخن و مثال ، معيار انسان با ايمان كافر را بدست مى دهد.
نتيجه اينكه : پايه نخستين اخلاق انسانى ، تهذيب نفس و پاكسازى وجود، از آلودگيهاىگناه است ، خواه گناه بزرگ باشد يا كوچك ، و تكرار گناه كوچك ، قلب را سياه و تيرهمى كند، و اگر از حد بگذرد، آنار مسخ كرده و چون حيوان درنده بلكه پست تر از آن درمى آورد (چنانكه اين مطلب در آيه 179 سوره اعراف آمده است ) .
و به گفته علماى اخلاق ، نخست بايد تخليه (خالى كردن درون گناه ) باشد،سپس تخليه (آراستن نفس به كارهاى نيك ) و پس از آن تحليه (تجلى وشكوفايى روح انسانى )، و با پيمودن اين سه مرحله ، انسان در راه صافتكامل قرار مى گيرد.
اين كتاب جلد دوم داستان صاحبدلان است ، گر چه بعضى از داستانهاى آن ازصاحبدلان نيست ، ولى نتيجه آن درسهايى مى آموزد كه در مسير صاحبدلى است ، اميد آنكهدر پرتو اين مواعظ و اندرزها، دل پاك و آراسته و شكوفا و پويا پيدا كنيم .
قم - محمد محمدى اشتهاردى
زمستان 1364 شمسى .


1 - يار قهرمان و مخلص

سهل خراسانى به حضور امام صادق (عليه السلام ) آمد و از روى اعتراض ‍ گفت : باحق خلافت و رهبرى با شماست چرا نشسته اى و قيام نمى كنى ؟
با توجه به اينكه صد هزار شيعه شمشيرزن دارى ؟
.
امام صادق (عليه السلام ) براى امتحان او، دستور داد تنورى را پر از آتش ‍ كنند آن گاهبه او فرمود: داخل تنور برو و در آن بنشين .
مرد خراسانى عرض كرد: اى آقاى من مرا به آتش ، عذاب نكن ، از من بگذر خداوند ازتو بگذرد.
در اين هنگام هارون مكى آن مؤ من وارسته و راستين وارد شد در حاليك كه كفشهايشدر دستش بود، امام (عليه السلام ) به او فرمود: كفشهايت را كنار بگذار و در تنور آتشبنشين ، او كفشهايش را كنار گذاشت و در آتش ‍ تنور نشست .
امام با آن خراسانى درباره اوضاع خراسان ، صحبت مى كرد و سخنانى فرمود كهگويى خود در خراسان از نزديك ، اوضاع را بررسى كرده است ، سپس به او فرمود:برخيز و به تنور آتش بنگر. سهل خراسانى برخاست و به تنور نگاه كرد و ديدهارون مكى در ميان آتش نشسته است !
فرمود: چند نفر در خراسان مثل اين مرد (هارون مكى ) داريد؟ او عرض ‍ كرد: سوگند بهخدا حتى يك نفر مرد نداريم امام فرمود: انا لانخرج فى زمان لا تجد فيهخمسة معاضدين لنا نحن اعلم بالوقت ما قيام به شمشير نمى كنيم در زمانىكه در آن پنج يار باوفا و مخلص براى خود نيابيم ، ما به وقت قيام ، آگاه هستيم !(275)


2 - سخن قيصر روم درباره پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله )

وقتى كه آوازه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله ) در همه جا پخش شد به گوشهرقل (بروزن درخت ) قيصر و پادشاه روم رسيد، مردى از طايفه غسان را مخفيانهبراى جستجو و بررسى نزديك از پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به مدينه فرستاد، وبه او گفت : در مورد سه موضوع بخصوص توجه كن : 1 - ببين او بر وى چه چيزنشسته است 2 - در طرف راست او چه كسى نشسته است 3 - اگر توانستى مهر نبوت را دراو بنگر.
مرد غسانى به مدينه آمده و به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) رسيد و ديد روىزمين نشسته ، و در طرف راست او على بن ابيطالب (عليه السلام ) نشسته است ، و در موردسومين علامت فراموش كرد تحقيق كند، پيامبر (صلى الله عليه وآله ) به او فرمود:بيا جلو و بنگر به آن چيزى كه صاحب تو، تو را به آن دستور داده است ، او جلو وبه مهر نبوت نگاه كرد، آنگاه به روم برگشت و جريان را بههرقل خبر داد، هرقل گفت : اين پيامبر (همانست ) كه حضرت عيسى (عليه السلام )بشارت به آمدن او داده است ، و او سوار بر شتر مى شود، از او پيروى كنيد و آنچه مىگويد تصديق نماييد (276)


3 - كاردان صاحبدلان

چهار نفر از چهار منطقه مختلف (فارس ، ترك ، عرب ، روم ) در سفر، همراه هم شدند،توشه راهشان تمام شد و در فشار و خطر قرار گرفتند، رهگذرى به آنها رسيد، و ازحال آنها آگاه شد، پولى به آنها داد، تا با آن توشه سفر خود را تهيه كنند تا بهمقصد برسند.
هر چهار نفر ميل داشتند كه با آن پول ، انگور بخرند، ولى چون زبان همديگر را نمىفهميدند كاشان به نزاع و سر و صدا افتاد، زيرا فارس مى گفت : بايد با اينپول انگور خريد، ترك مى گفت بايد اوزم خريد، رومى مى گفت بايداستافيل خريد، عرب مى گفت بايد عنب خريد.

در تنازع مشب بر هم مى زدند
كه ز سر نامها غافل بدند
مشت بر هم مى زدند از ابلهى
پر بدند از جهل ، وازدانش تهى
صاحبدلى كه زبان همه آنها را مى دانست ، نزديك آمده و با هر يك به زبان خودش صحبتكرد و گفت : كه من با اين پول انگور مى خرم ،پول را به من بدهيد.
همه راضى شدند، پول را به او دادند، او رفت و انگور خريد و آورد و جلو آنها گذارد، ودر نتيجه همه به شيرينى انگور رسيدند، و تلخى نزاعشان نيزتبديل به شيرينى دوستى گرديد (277)
به اين ترتيب به نقش يك عالم كاردان پى مى بريم ، كه چگونه با پنجه علم مىتواند گرهها را بگشايد و نابسامانيها را سامان بخشد، در صورتى كه صاحبدلان(متدين ) باشد.
آنكس كه بداند و بداند كه بداند
اسب طرب خويش به گردون بجهاند
آنكس كه نداند و بداند كه نداند
او خويشتن از سنگ جهالت برهاند
آنكس كه نداند و نداند كه نداند
در جهل مركب ابدالدهر بماند
آنكس كه بداند و نداند كه بداند
بيدار كنش زود كه تا خفته نماند.

4 - اتحاد و برادرى بين مسلمانان

معاوية بن وهب گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم : ما با مسلمانان دررفت و آمديم ، ولى آنها شيعه نيستند، با آن ها چگونه رفتار كنيم ؟
امام در پاسخ فرمود:
به امامان خود بنگريد و همانند آنها با آن رفتار نماييد، سوگند به خدا، امامان شمااز بيماران آنها عيادت مى كنند و جنازه آنها را تشييع مى نمايند، نزد قاضى بر حق آنها(له يا عليه ) گواهى مى دهند و به امانت آنها خيانت نمى نمايند (278)


5 - آنهم كار حرام بنام نهى از منكر

نقل مى كنند: در زمان زعامت مرجع تقليد آيت الله آقا نجفى (كه در زمان حكومت ناصرالدينشاه ، در اصفهان مى زيست ) يك روز عده اى روحانى نما در حالى كه نفس مى زدند و يكدايره شكسته و يك تنبك شكسته در دست داشتند بهمنزل آيت الله آقا نجفى آمدند، ايشان پرسيد: چه خبر است ؟ از كجا مى آييد؟ اينها چيست كهدر دست داريد؟
در پاسخ گفتند: در مدرسه بوديم كه به ما اطلاع دادند در چندين خانه آن مدرسه ، مجلسعروسى است و در آنجا دايره و تنبك مى زدند، از پشت با مدرسه ، روى بامها رفتيم تابه آن خانه رسيديم ، داخل آن خانه شديم و مردم را زديم و دايره و دمبك آنها را شكستيم .
يكى از آنها جلو آمد و گفت : من خودم رفتم جلو، سيلى محكمى به گوش ‍ عروس زدم .
مرحوم آيت الله آقا نجفى فرمود: عجبا به راستى نهى از منكر همين است كه شما كرديد؟!،شما چندين منكر (و كار بد) را بنام نهى از منكر مرتكب شديد: 1 - مجلس عروسىبوده (كه شادى محدود اشكال ندارد) 2 - شما حق تجسس نداشتيد 3 - شما حق نداشتيد كه ازپشت بامهاى مردم عبور نماييد 4 - چه كسى به شما اجازه زد و خورد داده است ؟....بنابراين كار شما نه تنها واجب و مستحب نبوده بلكه چند كار حرام انجام داده ايد! (279)


6 - معنى رحمت بودن (اختلاف امت !)

عبدالمومن انصارى گويد: به امام صادق (عليه السلام ) عرض كردم ، قومى روايت مىكنند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: اختلاف امتى رحمة اختلافامت من ، رحمت است (آيا اين روايت درست است ؟)
امام صادق (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: راست مى گويند.
عرض كردم : اگر اختلاف امت ، رحمت باشد، پس اتفاق و اجتماع آنها عذاب است ؟!
فرمود: آن گونه كه تو و آنها تصور مى كنيد نيست ، بلكه منظور از سخن پيامبر (صلىالله عليه وآله ) همان سخن خداوند در قرآن (سوره توبه آيه 122) مى باشد كه مىفرمايد:
فلولا نفر من كل فرقة منهم ، طائفة ليتفقهوا فى الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوااليهم لعلهم يحذرون چرا از هر گروهى ، طايفه اى از آنان كوچ نمى كند،تا در دين (و معارف اسلامى ) آگاهى پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود،آنها را انذار نمايند (تا از مخالفت پروردگار) بترسند، و خوددارى كنند.
خداوند به مسلمانان فرمان داده كه به حضوررسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كوچ كنند و معارف اسلام را از آن حضرت بياموزند وسپس به سوى قوم خود بازگردند، و آن معارف را به آنها ياد دهند، منظور اختلافرفت و آمد مسلمانان از بلاد خود نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و نواب آنحضرت براى ياد گرفتن دين است ، نه اختلاف در دين .
سپس دوباره با تاكيد فرمود: جز اين نيست كه دين ، يكى است (280)


7 - جنگ با مسلمانان منحرف

يحيى بن اكثم مدتى قاضى بود و بعد بخاطر انحراف جنسى ،معزول شد، و مامون عباسى (هفتمين خليفه عباسى ) او را نديم و مشاور نزديك خود كرد، وىدر پستهاى مهمى بود تا در عصر خلافت متوكل درسال 242 در ربذه (نزديك مدينه ) از دنيا رفت (281)
موسى بن محمد بن رضا (عليه السلام ) برادر امام هادى (عليه السلام ) معروف بهموسى مبرقع (كه مرقد شريفش در قم ) است ، گويد: يحيى بن اكثم ار در دارالعامه (كه شايد بيرونى خليفه باشد) ملاقات كردم ، سوالاتى از من كرد، كه من جوابآنها را از برادرم امام دهم حضرت هادى (عليه السلام ) بپرسم ، (اين سوالات 13سوال است ) يكى از سوالات (سوال دوازدهم ) اين بود:
چرا على (عليه السلام ) در جنگ صفين (كه با سپاه معاويه بود) همه لشكريان دشمن رامى كشت ، خواه مهاجم باشد يا فرارى ، يا زخمى ، ولى در جنگجمل با فرارى و مجروح كارى نداشت و اعلام داشت كه هر كه به خانه اش برود ياسلاحش را بيفكند، ايمن است ، اين تفاوت روشن در اين دو جنگ چه علت داشت ؟
امام هادى (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: راز اين اختلاف اين است كه : سپاهجمل ، فرمانده و رهبرشان (طلحه و زبير) كشته شده بودند و ديگر (پايگاه ) و جمعيتىنداشتند كه به آن باز گردند (و آشوب را از سر بگيرند) و همه به خانه هايشان مىرفتند و راضى بودند كه كسى به آنها كارى نداشته باشد و قهرا بفكر جمع آورىلشكر و ترميم پايگاه نبودند.
اما در جنگ صفين ، فراريان يا مجروحين آنها، به پايگاه مجهز بر مى گشتند و رهبر وفرماندهى (يعنى معاويه ) داشتند، كه اسلحه برايشان فراهم مى كرد و جوايز به آنهامى داد، بيماران را عيادت و مجروحين آنها را مداوا مى نمود و آنها را بار ديگر آماده براىحمله به سپاه على (عليه السلام ) مى كرد و على (عليه السلام ) وظيفه رادر جهاد باگويندگان لا اله الا الله خوب مى دانست ، حق را بر ايشان شرح مى داد، و هر كه نمىپذيرفت شمشير به رويش ‍ مى كشيد جز آنكه توبه كند (282) بنابراين بين اين دوجنگ ، تفاوت بسيار است .
به اين ترتيب امام هادى (عليه السلام ) به اينسوال - كه اكنون نيز گاهى از حلقوم بعضى بيرون مى آيد كه مگر مى شود با مسلمانانجنگيد - پاسخ مستدل داد.


8 - حسرت سلمان هنگام مرگ

حضرت سلمان هنگام مرگ ، حسرت مى كشيد و اظهار ناراحتى مى كرد، از اوسوال شد: براى چه حسرت مى برى و تاسف مى خورى ؟
سلمان گفت : حسرت و اندوهم به خاطر از دست دادن دنيا نيست ، بلكه از اين جهت است كهرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) با ما پيمان بست كه در دنيا به اندازه يك مسافر، زادو توشه برداريم ، ترس ان دارم كه بيش از آن از دنيا برداشته باشم سپس اشاره بهاطراف خود كرد، و در اطرافش در ان خانه خشت و گلى او چيزى جز يك شمشير و يك نيام(غلاف شمشير) و يك متكا يا فرش ساده بيشتر نبود(283)


9 - سخن هارون هنگام مرگ

هارون رشيد پنجمين خليفه عباسى و قاتل امام كاظم (عليه السلام ) بود كهبسال 193 ه .ق شب شنبه سوم جمادى الاخرى در طوس از دنيا رفت ، مورخين مى نويسند:وقتى كه او در بستر مرگ قرار گرفت ، و لحظه به لحظه بر شدت بيماريش مىافزود، يك پزشك حاذق از اهالى طوس كه به زبان فارسى سخن مى گفت به بالين اوآوردند، او آب بدن هارون را گرفت و آزمايش كرد و سپس گفت : كه هارون وصيتهاى خود رابكند.
هارون كه از زندگى مايوس شده بود، و از طرفى مرگ او شايع شده بود، سوار برالاغى شد و در حاليكه پاهايش در اختيار او نبود، تا بهمحل دفنش ‍ رسيد، و چند كفن خواست و از ميان آنها، آنچه بهتر بود برگزيد و سپس ‍دستور داد قبرش را كندند، و به قبرش نگاه كرد و اين دو آيه را خواند: ما اغنىعنى ماليه - هلك عنى سلطانيه ملك ومال من ، مرا بى نياز نكرد و فرمانروايى من تباه گشت (سوره حاقه آيه 28 و 29)و در همان روز از دنيا رفت (284)
اين بود سرانجام دنياى كسى كه امپراطور جهان اسلام بود، و شمشيرش (بهاصطلاحضرت به عرش مى رسيد، و از طاغوتهاى برجسته روزگار بشمار مى آمد.


10 - نامه كوتاه و پر معنى از يك بانو

روزى هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) براى رد كردن حقوق افراد به صاحبانش ورد مظالم عباد، بر مسند نشست ، و اعلام شد همه افراد براى دادخواهى نزد هارون آيند.
در آن روز بانويى نزد هارون آمد و نامه اى را به هارون داد، هارون نامه را گشود و ديددر آن نوشته است .
اتم الله امرك ، بما اتاك وزادك رفعة فلقد عدلت فقسطت
خداوند امور تو را كامل كرد، و ترا به آنچه عنايت فرمودخوشحال نمود، و بر مقامت افزود، و عدالت و سپس قسط نمودى
ظاهر اين عبارت ، تعريف ستودن هارون بود، ولى وقتى كه هارون اين عبارت كوتاه راخواند، دريافت كه آن بانوى اديب ، او را سرزنش و موعظه مى نمايد، از اين رو بهحاضران گفت : آيا مى دانيد منظور اين بانو از اين نامه چيست ؟
گفتند: منظور او چيست ؟
هارون گفت : امام اينكه اين بانو نوشته اتم الله امرك خدا امر تو را تمام وكمال كند منظورش قول شاعر است كه گويد:

اذا تم امرا دنى نقصه
توقع زوالا اذا قيل تم
يعنى : هنگامى كه امور كامل شد، نقص آن نزديك شود و در اين صورت وقتى گفته شدتمام گرديد، در انتظار نابودى آن باش .
اما اينكه نوشته است و فرحك بما اتاك : و تو را به آنچه خداوند دادهخوشحال نمود از (آيه 44 سوره انعام ) قرآن گرفته كه خداوند مى فرمايد: حتى اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون تا آنكه چون(ستمگران بر اثر وفور نعمتهاى اليه ) شاد وغافل شدند، ناگهان آنها را گرفتيم (و مرگ بسراغشان آمد) و اميدشان قطعگرديد.
اما اينكه اين بانو نوشته وزادك رفعة : خدا بر مقام تو بيفزود ازقول شاعر، گرفته كه گويد:
ما طار طير و ارتفع
لا كما طار وقع
هيچ پرنده اى در پروازش ، اوج نگرفت مگر اينكه همانگونه كه به بالا رفت ، و بهپايين آمد (فوراه چون بلند شود سرنگون شود)
و اما اينكه نوشته : لقد عدلت فقسطت عدالت و قسط ورزيدى
اين جمله را از آيه (15 سوره جن ) گرفته كه خداوند مى فرمايد: و اما القاسطونفكانوا لجهنم حطبا و اما آنانكهعدول از حق مى كنند، هيزم دوزخ باشند.
حاضران از درك هارون ، تعجب كردند، سپس هارون ناگزير آن بانو را خواست ، و ازحال و نياز او پرسيد، و مشكل زندگى او را برطرف ساخت ، (285)

next page

fehrest page

back page