بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب حکومت جهانی مهدی, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST - فهرست مطالب
     h01 -
     h02 -
     h03 -
     h04 -
     h05 -
     h06 -
     h07 -
     h08 -
     h09 -
     h10 -
     h11 -
     h12 -
     h13 -
 

 

 
 

 

 

                   مى شوند;

   43 . اموال زياد در غير راه خدا صرف مى كنند امّا در راه خـدا

                   از كمى مضايقه دارند;

   44 . افرادى پيدا مى شوند كه اگر يك روز گناه كبيره اى انجام
                   ندهند غمگينند;

   45 . حكومت به دست زنان مى افتد;

   46 . نسيمهـا به سود منافقـان مىوزد و هيچ جريانى به سود

                   افراد با ايمان نيست;

   47 . دادرسان بر خلاف فرمان خدا قضاوت مى كنند;

   48 . بر فـراز منابر دعوت به تقـوا مى شود ولى دعـوت كننـده
                   خود به آن عمل نمى كند;

   49 . مردم نسبت به وقت نماز بى اعتنا مى شوند;

   50 . حتّى كمك به نيازمندان با توصيه و پارتى بـازى صورت

                   مى گيرد، نه براى خدا;

 

   ... در چنين زمانى مراقب خويش باش و از خدا تقاضاى نجات و رهايى از اين وضع ناهنجار كن! (كه فرج نزديك است!)

* * *

[ 169 ]

   همانطور كه گفتيم آنچه در بالا ذكر كرديم خلاصه اى از يك حديث طولانى است كه انگشت روى مفاسدى كه در آستانه انقلاب بزرگ فراگير مى شود گذارده.

   اين مفاسد رنگارنگ را مى توان به سه گروه تقسيم كرد:

   1ـ مفاسد مربوط به مسائل حقوقى و حكومتها مانند گسترش ستم; پيروزى حاميان باطل; عدم آزادى بيان و عمل; تا آنجا كه افراد با ايمان گاهى تنها در دل مى توانند از ظلم و ظالم ابراز تنفّر كنند; همچنين صرف سرمايه هاى عظيم در مصارف بيهوده يا زيانبار و ويرانگر; توسعه رشوه خوارى; به مزايده گذاردن پستها و منصبها; گرايش مردم ضعيف و فاقد فرهنگ سازنده به هر قدرتى كه پيروز گردد (هر كس كه باشد); همچنين صرف ثروتها در طريق جنگها و مسابقات تسليحاتى ويرانگر و اهتمام به اين مسائل حتّى بيشتر از عمران و آبادى (تا آنجا كه هزينه هاى جنگى بر هزينه هاى عمرانى پيشى خواهد گرفت).

   و نيز هر سال راههاى تازه اى براى فساد و ظلم و استثمار و استعمار ابداع مى گردد; و كمتر كسى در برابر ناهنجاريهاى اجتماعى احساس مسؤوليّت مى كند و حتّى به يكديگر توصيه مى كنند كه در برابر اين مسائل بى تفاوت باشند.

   2ـ بخشى ديگرى از اين مفاسد مربوط به مسائل اخلاقى است; مانند: گسترش تملّق و چاپلوسى; چشم و هم چشمى ها; تن دادن مردان به كارهاى بسيار پست (همانند ارتزاق از طريق خود فروشى همسر!) همچنين گسترش شراب و قمار و انواع سرگرميهاى ناسالم; گفتار

[ 170 ]

بدون عمل; ريا كارى و ظاهر سازى و پارتى بازى حتّى در كمك به نيازمندان; ارزيابى شخصيّت افراد به حجم ثروتشان و مانند اينها.

   3ـ قسمت ديگرى از اين مفاسد به جنبه هاى صرفاً مذهبى ارتباط دارد مانند تحميل خواسته هاى هوس آلود خويش بر قرآن و تفسير به رأى; و جهت گيريهاى شخصى و مادّى در مسائل مذهبى; ازدحام افراد آلوده و گناهكار در مساجد; اهمّيّت فوق العاده به تزيين مساجد و خالى شدن آنها از محتوا، كوچك شمردن نماز و عدم توجّه به آن و مانند اينها.

* * *

   اگر خوب دقّت كنيم مى بينيم بسيارى از اين مفاسد بزرگ در مجتمعات كنونى جنبه عينى به خود گرفته است و انتظار بقيّه نيز مى رود; پس ما چه چيز براى فراهم ساختن زمينه آن انقلاب بزرگ كم داريم؟

   پاسخ اين سؤال همان است كه سابقاً هم به آن اشاره شد; ما آگاهى كم داريم; و به تعبير ديگر، واكنشى سازنده و انقلابى در برابر اين گونه مفاسد.

   به هر حال، ظهور اين نشانه ها به تنهايى شرط تحقّق يافتن آن انقلاب بزرگ نيست; بلكه مقدّمه اى است براى بيدار ساختن انديشه ها; شلاّقهائى است براى بيدارى ارواح خفته و خواب آلود; وزمينه اى است براى فراهم شدن آمادگيهاى اجتماعى و روانى.

   جهانيان خواه ناخواه مجبور به تجزيه و تحليل ريشه هاى اين ناهنجاريها و همچنين نتايج و عواقب آنها خواهند شد و اين يك

[ 171 ]

خودآگاهى عمومى را پايه گذارى مى كند و در پرتو آن يقين مى كنند كه ادامه وضع كنونى امكان پذير نيست; بلكه انقلابى بايد كرد.

   انقلابى در تمام زمينه ها براى بنيانگذارى يك نظام عادلانه الهى و مردمى.

* * *

   ذكر اين نيز نكته كاملا ضرورى است كه لزومى ندارد كه اين مفاسد در تمام نقاط جهان آشكار گردد; و اگر محيطهاى كوچكى پاك باشند اين شرط حاصل نباشد; بلكه معيار چهره نوعى مردم جهان است خواه در شرق باشد يا غرب; و به تعبير ديگر، اين حكم مانند بسيارى از احكام بر اساس روش غالب است.

 

 

2 دجّال (مرد پر تزوير و حيله گر!)

 

   هنگامى كه سخن از «دجّال» به ميان مى آيد، معمولا طبق يك سابقه ذهنى عاميانه، فقط ذهنها متوجّه شخص معيّن يك چشمى مى شود كه با جثّه افسانه اى و مركب افسانه اى تر، با برنامه اى مخصوص به خود پيش از آن انقلاب بزرگ مهدى ظهور خواهد كرد.

   ولى همانگونه كه از ريشه لغت دجّال از يك سو(1) و از منابع حديث از سوى ديگر استفاده مى شود، دجّال منحصر به يك فرد نيست بلكه عنوانى است كلّى براى افراد پر تزوير و حيله گر; و پر مكر و فريب و حقّه باز كه براى كشيدن توده هاى مردم به دنبال خود از هر وسيله اى


1ـ دجّال از ماده دجل (بر وزن درد) به معنى دروغگويى و حقّه بازى است.

[ 172 ]

استفاده مى كنند، و بر سر راه هر انقلاب سازنده اى كه در ابعاد مختلف صورت مى گيرد ظاهر مى شوند.

   در حديث معروفى كه از صحيح «ترمذى» نقل شده مى خوانيم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

   «انه لم يكن نبى بعد نوح الا انذر قومه الدجال و انى انذر كموه(1); هر پيامبرى بعد از نوح قوم خود را از فتنه دجال بر
حذر داشت، من نيز شما را بر حذر مى دارم!»

 

   مسلّماً انبياى پيشين به مردم عصر خود نسبت به فتنه دجّالى كه در آخر زمان آشكار مى شود و هزاران سال با آنها فاصله دارد هشدار نمى دادند.

   بخصوص كه در پايان حديث مى خوانيم:

 

«فوصفه لنا رسول اللّه فقال لعله سيدركه بعض من رآنى او سمع كلامى; سپس پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) صفات او را براى ما بيان كرد
و گفت شايد پاره اى از آنها كه مرا ديده اند يا سخن مرا شنيده اند عصر او را درك كنند!»

 

   باحتمال قوى ذيل حديث اشاره به طاغيان و فريبكاران خطرناكى همچون بنى اميّه و افرادى همانند معاويه است كه در لباس «خال المؤمنين» و عنوان «كاتب وحى» به مكر و فريب و تزوير و بيرون راندن مردم از صراط مستقيم به سوى آداب و سنن جاهلى، و زنده


1ـ صحيح ترمذى، باب ما جاء فى الدّجال، ص 42.

[ 173 ]

كردن نظام طبقاتى و حكومت استبدادى و خودكامه، و روى كار آوردن ناصالحان چاپلوس، و جنايتكاران بيباك، و كنار زدن صلحا و فضلا و مردان لايق، پرداختند.

   و نيز در حديث ديگرى در همان كتاب مى خوانيم:

   پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در مورد دجّال فرمود:

 

«ما من نبى الاوقد انذر قومه و لكن ساقول فيه قولا لم يقله نبى لقومه تعلمون انه اعور...; هيچ پيامبرى نبود مگر

اين كه قوم خود را از فتنه دجّال بر حذر داشت، ولى من جمله اى درباره او مى گويم كه هيچ پيامبرى به قوم خود نگفته، من مى گويم او يك چشمى است!»

 

   تكيه روى زمان «نوح» در بعضى از اين احاديث، شايد به خاطر اشاره به دورترين زمان باشد; يا عدم وجود دجّالها در زمانهاى پيش از نوح به سبب اين باشد كه نخستين آئين و شريعت را نوح آورد، و يا به خاطر عدم نفوذ حيله ها و تزويرها در جوامع انسانى پيشين بوده است.

   به هر حال، توصيف دجّال به مرد «يك چشمى» تفسيرى دارد كه بزودى به آن مى پردازيم.

   جالب توجّه اين كه در پاره اى از احاديث آمده است كه پيش از ظهور مهدى(عليه السلام) 30 دجال ظهور خواهد كرد!(1)

   حتّى در اناجيل نيز اشاره به ظهور دجّال شده است.


1ـ سنن ابى داوود.

[ 174 ]

   در رساله دوّم يوحنا (باب 1، جمله 6 و 7) مى خوانيم:

   «شنيده ايد كه دجّال مى آيد الحال هم دجّالان بسيار ظاهر شده اند.»

   و اين عبارت نيز تعدّد دجّالها را تاكيد مى كند.

   در حديث ديگرى مى خوانيم:

 

«قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) لا تقوم السّاعة حتى يخرج نحو من ستّين كذّاباً كلّهم يقولون انا نبى(1)!; پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
رستاخيز بر پا نمى شود مگر آن كه شصت نفر دروغگو ظهور خواهند كرد كه همه ادّعاى نبوّت مى كنند!»

 

   گرچه در اين روايت عنوان دجّال به ميان نيامده، ولى اجمالاً از آن بر مى آيد كه مدّعيان دروغين و فريبكار در آخر زمان محدود به يك يا چند نفر نخواهد بود.

* * *

   به هر حال، آنچه را نمى توان در آن ترديد كرد اين است كه هنگام فراهم شدن زمينه هاى انقلاب، در هر جامعه اى كه باشد، افراد فريبكارى كه در واقع پاسدار نظامهاى فاسد و فرسوده اند براى نگاهدارى وضع موجود، و بهره بردارى از زمينه هاى فكرى و اجتماعى مردم به نفع اهداف نادرست خود، دست به تزوير و حيله گرى مى زنند، و حتّى شعارهاى انقلابى مى دهند، و اين يكى از بزرگترين موانع راه اصلاح و انقلاب راستين است.


1ـ بحارالانوار، ج 52، ص 209.

[ 175 ]

   اينها دجّالانى هستند كه همه پيامبران، امّت خويش را از آنها بر حذر داشتند و نسبت به نقشه هاى فريبنده آنها هشدار دادند.

   منتها پيش از ظهور مهدى و آن انقلاب عظيم و وسيع و راستين، هر قدر زمينه هاى فكرى و روانى و اجتماعى در سطح جهانى آماده تر مى گردد، فعّاليّت اين دجّالان كه يكى از بعد از ديگرى ظهور مى كنند افزايش مى يابد; تا در پيشرفت زمينه هاى انقلابى وقفه ايجاد نمايند و به هزار حيله و فن براى منحرف ساختن افكار دست زنند.

   البتّه هيچ مانعى ندارد كه يك دجّال بزرگ در رأس همه آنها باشد. و امّا نشانه هايى كه در بعضى از روايات براى او ذكر شده بى شباهت به تعبيرات سمبوليك و اشاره و كنايه نيست; مثلا، از روايتى كه مرحوم علاّمه مجلسى در بحار الانوار از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل كرده چنين استفاده مى شود كه او داراى صفات زير است:

   1ـ او يك چشم بيشتر ندارد كه در ميان پيشانى اش همچون ستاره صبح مى درخشد! امّا همين چشم خون آلود است، گويى با خون تركيب شده!

   2ـ او الاغ (مركب) سفيد تندروى دارد كه هر گام او يك ميل است و بسرعت زمين را طى مى كند!

   3ـ او دعوى خدائى مى كند و هنگامى كه دوستان خود را به گرد خويش مى خواند صداى او را تمام جهانيان مى شنوند!

   4ـ او در درياها فرو مى رود و خورشيد با او حركت مى كند، در پيش روى او كوهى از دود و پشت سرش كوه سفيدى قرار دارد كه مردم آن

[ 176 ]

را موادّ غذايى مى بينند.

   5ـ به هنگام ظهور او مردم گرفتار قحطى و كمبود موادّ غذايى هستند...(1)

* * *

   شك نيست كه ما مجاز نيستيم به هر مفهومى از مفاهيم مذهبى كه در قرآن يا منابع حديث وارد شده شكل سمبولك بدهيم، چه اينكه اين كار همان تفسير به رأى است كه در اسلام بشدّت ممنوع شده و عقل و منطق هم آن را مردود مى شمرد، ولى با اين حال جمود بر مفهوم نخستين الفاظ در آنجا كه قرائن عقلى يا نقلى در كار است آن هم صحيح نيست و موجب دور افتادن از مقصود و مفهوم اصلى سخن است.

   و اتّفاقاً درباره حوادث آخر زمان نيز اين گونه مفاهيم كنائى بى سابقه نيست; از جمله مى خوانيم كه «خورشيد از مغرب طلوع مى كند.»(2)

   و اين يكى از پيچيده ترين مسائل مربوط به اين قسمت است كه ظاهراً با علم روز سازگار نيست; زيرا طلوع آفتاب از مغرب مفهومش تغيير مسير گردش كره زمين است; اگر اين موضوع ناگهان صورت گيرد همه آب درياها و تمامى ساختمانها و موجودات سطح كره زمين


1ـ اقتباس از حديث صعصعة بن صوحان (بحار الانوار، ج 52، ص 192.)
2ـ بحارالانوار، ج 52، ص 194.

[ 177 ]

به خارج پرتاب مى گردد و همه چيز به هم مى ريزد، و اثرى از زندگى باقى نخواهد ماند، و اگر تدريجاً صورت گيرد طول شب و روز بقدرى زياد مى شود كه از يك ماه و دو ماه هم خواهد گذشت و باز نظام كائنات در زمين به هم خواهد ريخت!

   ولى در ذيل حديث بالا كه پيرامون نشانه هاى دجّال است تفسير جالبى براى اين موضوع ديده مى شود كه نشان مى دهد اين تعبير جنبه كنايه دارد.

   چرا كه راوى حديث «نزال بن سبره» از «صعصعة بن صوحان» مى پرسد اين كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) در پايان سخنش پيرامون دجّال و مانند آن فرمود:

   «از حوادثى كه بعد از آن رخ مى دهد از من نپرسيد...» منظورش چه بود؟

   صعصعه در پاسخ مى گويد:

«انّ الّذى يصلّى خلفه عيسى بن مريم هو الثّانى عشر من العترة التّاسع من ولد الحسين بن على، و هوالشّمس الطّالعة من مغربها(1); آن كس كه حضرت مسيح پشت سر او نماز
گزارد دوازدهمين نفر از خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)و نهمين نفر از فرزندان حسين بن على(عليه السلام) است، و او است خورشيدى كه از غروبگاه خود طلوع خواهد كرد!»


1ـ بحارالانوار، ج 52، ص 195.

[ 178 ]

   بنابراين تعجّبى ندارد كه دجّالى كه با صفات بالا مشخص شده نيز جنبه سمبوليك داشته باشد.

   حتماً مى پرسيد چگونه مى توان آن را تفسير كرد؟

   در پاسخ اين سؤال مى گويم بعيد نيست دجّال با آن صفاتى كه گفته شد اشاره به فريبكاران و رهبران مادّى ستمگر در دنياى ماشينى باشد; زيرا:

   اولا، آنها يك چشم دارند و آن چشم اقتصاد و زندگى مادّى است; آنها فقط به يك (بعد) مى نگرند و آن بعد منافع مادّى ملّت خويش است; و به هزار گونه نيرنگ و تزوير و سياستهاى استعمارى براى رسيدن به اين هدف متوسّل مى شوند; آنها دجّالانى هستند فريبكار كه چشم معنوى و انسانى را از دست داده اند.

   امّا همين يك چشم مادّى آنها بسيار خيره كننده و پرفروغ است در صنايع به پيروزيهاى درخشانى نائل شده اند، و از اقطار زمين نيز گذشته اند.

   ثانياً، مركبهايى در اختيار دارند كه بسيار تند و سريع السّير است و كره زمين را در مدّت كوتاهى دور مى زند با سرعتهايى حتّى مافوق سرعت صوت!

   ثالثاً، آنها عملا مدّعى الوهيّتند و مقدّرات مردم جهان را به دست خويش مى دانند و با تمام ضعف و ناتوانى كه دارند، پياده شدن در كره ماه را دليل تسخير فضا! و مهار كردن پاره اى از نيروهاى طبيعت را نشانه تسخير طبيعت، در حالى كه يك زمين لرزه مختصر، يك طوفان

[ 179 ]

كم قدرت، يك سلّول سرطانى، همه كاسه و كوزه هاى آنها را در هم مى شكند; در عين ضعف همچون فرعون دعوى خدايى دارند.

   رابعاً، با زير دريائيهاى مجهّز به زير درياها مى روند، وسائل سريع السّيرشان با مسير شمس حركت مى كند (بلكه گاهى از مسير آن نيز جلو مى افتد). در پيش روى كارخانه هاى عظيمش، كوهى از دود، و به دنبال سرش كوهى از فرآورده هاى صنعتى و موادّ غذايى (كه مردم آن را موادّ غذايى سالم فكر مى كنند در حالى كه ارزش غذايى چندانى ندارند و غالباً خوراكهاى ناسالمى هستند) مشاهده مى شود.

   خامساً، مردم به عللى ـ از قبيل خشكسالى و يا استثمار و استعمار و تبعيضات مختلف و سرمايه گذاريهاى كمرشكن در مورد تسليحات و هزينه طاقتفرساى جنگها، و ويرانيهاى حاصل از آن كه همگى معلول زندگى يك بعدى مادّى است ـ گرفتار كمبود مواد غذايى مى شوند و مخصوصاً گروهى از گرسنگى مى ميرند و از ميان مى روند، و دجّال كه عامل اصلى اين نابسامانيهاست از اين وضع بهره بردارى كرده به عنوان كمك به گرسنگان و محرومان جامعه براى تحكيم پايه هاى استعمار خود كوشش و تلاش مى كند.

   در پاره اى از روايات نيز نقل شده كه هر موئى از مركب عجيب دجّال سازِ مخصوص و نواى تازه اى سر مى دهد كه انطباق آن بر اينهمه وسايل سرگرم كننده ناسالم دنياى ماشينى يك بعدى كه در تمام خانه ها و لانه و شهر و بيابان و ساحل دريايش نفوذ كرده كاملا قابل تصوّر است.

[ 180 ]

   به هر صورت، مهم آن است كه عناصر انقلابى يعنى سربازان راستين مصلح بزرگ مهدى موعود(عليه السلام) همچون بسيارى از مردم ساده لوح و ظاهر بين، فريب دجّال صفتان را نخورند و براى پياده كردن طرح انقلابى خود بر اساس ايمان و حق و عدالت از هيچ فرصتى غفلت نكنند.

   البتّه آنچه در بالا گفتيم يك تفسير احتمالى براى دجّال بود كه قرائن مختلفى آن را تأييد مى كند. ولى قبول يا عدم قبول اين تفسير به اصل موضوع صدمه نمى زند كه مسأله دجّال، با اين صفات جنبه كنايه دارد نه اين كه انسانى باشد با چنان مركب و چنان صفات و مزايا!

 

 

3 ظهور سفيانى

 

   ظهور «سفيانى» همانند ظهور «دجّال» نيز در بسيارى از منابع حديث شيعه و اهل تسنّن به عنوان يكى از نشانه هاى ظهور مصلح بزرگ جهانى، و يا به عنوان يكى از حوادث آخر زمان، آمده است.(1)

   گرچه از بعضى روايات بر مى آيد كه «سفيانى» شخص معيّنى از آل ابوسفيان و فرزندان او است; ولى از پاره اى ديگر استفاده مى شود كه سفيانى منحصر به يك فرد نبوده بلكه اشاره به صفات و برنامه هاى مشخّصى است كه در طول تاريخ افراد زيادى مظهر آن بوده اند.


1ـ به كتاب بحارالانوار، ج 53، صفحات 182 ـ 190 ـ 192 ـ 206 ـ 208 و 209 و كتابهاى ديگر مراجعه شود.

[ 181 ]

   از جمله در روايتى از امام على بن الحسين(عليه السلام) نقل شده:

 

«امر السّفيانى حتم من اللّه ولايكون قائم الاّ بسفيانى(1);
ظهور سفيانى از مسائل حتمى و مسلّم است: و در برابر هر قيام كننده اى يك سفيانى وجود دارد!»

 

   از اين حديث بخوبى روشن مى شود كه سفيانى جنبه «توصيفى» دارد نه «شخصى» و اوصاف او همان برنامه ها و ويژگيهاى او است و نيز استفاده مى شود كه در برابر هر مرد انقلابى و مصلح راستين يك (يا چند) سفيانى قد علم خواهد كرد.

   در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم:

 

«انا و آل ابى سفيان اهل بيتين تعادينا فى اللّه: قلنا صدق اللّه وقالوا كذب اللّه: قاتل ابوسفيان رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) و قاتل معاوية على بن ابى طالب(عليه السلام) و قاتل يزيد بن معاوية الحسين بن على(عليه السلام) و السّفيانى يقاتل القائم(2); ما و خاندان

ابوسفيان دو خاندانيم كه در مورد برنامه هاى الهى با هم مخالفت داريم: ما گفته هاى پروردگار را تصديق كرده ايم و آنها تكذيب كردند. ابوسفيان با رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) مبارزه كرد; و معاويه با على بن ابيطالب(عليه السلام); و يزيد با حسين بن على(عليه السلام); و سفيانى با امام قائم مبارزه خواهد كرد.»


1ـ بحار، ج 52، ص 182.
2ـ بحارالانوار، ج 52، ص 190.

[ 182 ]

   در بحث گذشته نقش دجّالها را در مقابل انقلابهاى سازنده شناختيم، اكنون بايد با نقشه هاى شيطانى سفيانى آشنا شويم; زيرا براى تحقّق بخشيدن به مفهوم انتظار راستين شناخت همه «طرفداران» و «مخالفان» طرح اصلاح جهانى نهايت لزوم را دارد.

   ابوسفيان كه سر سلسله سفيانى ها بود مشخّصات زير را داشت:

   1ـ سرمايه دارى بود كه از طريق غارتگرى و غصب حقوق دگران و ربا خوارى و مانند آن به نوايى رسيده بود.

   2ـ قدرتمندى بود كه از طرق شيطانى كسب نفوذ و قدرت نموده، نقش رهبرى احزاب جاهلى را در مكّه و اطراف آن برعهده داشت; و همه شخصيّتش در اين دو خلاصه مى شد.

   پيش از ظهور اسلام براى خود رياست و حكومتى قابل ملاحظه داشت، امّا پس از ظهور اسلام همه اركان قدرتش متزلزل گرديد، چرا كه اسلام دشمن سرسخت همانها بود كه قدرت شيطانى ابوسفيانها بر آن قرار داشت; و جاى تعجّب نيست كه او دشمن شماره يك اسلام شد.

   3ـ او مظهر نظام ظالمانه جامعه طبقاتى مكّه به شمار مى رفت و حمايت بى دريغش از بت و بت پرستى نيز به همين خاطر بود; زيرا بتها بهترين وسيله براى «نفاق افكندن و حكومت كردن» و «تحميق و تخدير توده هاى به زنجير كشده» و در نتيجه تحكيم پايه هاى قدرت ابوسفيانها بودند.

   مخالفت سرسختانه او با اسلام ـ چنان كه گفتيم ـ به همين دليل بود

[ 183 ]

كه اسلام تمام پايه هايى را كه شخصيّت جهنمى او بر آن قرار داشت ويران مى كرد; لذا از هيچگونه تلاش و كوشش براى خفه كردن انقلاب اسلام فرو گذار نكرد. امّا سرانجام در جريان فتح مكّه آخرين سنگر قدرتش فرو ريخت و براى هميشه به كنار رفت و گوشه نشين شد; هر چند دست از تحريكات پنهانى برنداشت.

   او تمام اين صفات را ـ از طريق تربيت و توارث ـ به فرزندش معاويه و از او به نوه اش يزيد منتقل ساخت، و آن دو نيز برنامه هاى پدر را ـ منتها در شكل ديگر ـ تعقيب كردند هر چند سرانجام با ناكامى مواجه گشتند.

   ابوسفيان يك مرد بتمام معنى ارتجاعى بود كه از جنبش انقلابى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)سخت بيمناك بود; چرا كه اسلام طرحى همه جانبه براى دگرگون ساختن آن جامعه عقب افتاده، و به تمام معنى فاسد داشت; طرحى كه با اجراى آن محلّى براى زالوهائى همچون ابوسفيان و دار و دسته اش باقى نمى ماند.

   و از اين جا مى توانيم درك كنيم چرا فرزندان و اعقاب او كوشش داشتند رشته هاى اسلام را پاره كنند و مردم را به آئينهاى جاهلى باز گردانند، هر چند در زير چرخهاى آن سرانجام خرد شدند; ولى به هر حال، ضربه هاى سنگينى بر پيشرفت اسلام و مسلمين وارد ساختند.

   از اصل سخن دور نشويم، در احاديث گذشته خوانديم كه پيدا شدن ابوسفيان با اين مشخّصات بر سر راه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از ويژگيهاى انقلاب اسلامى نبود، در برابر هر قائم و مصلحى، ابوسفيانى با مشخّصاتِ

[ 184 ]

سرمايه دار غارتگر، قدرتمند و ظالم، ارتجاعى و مروّج خرافات، وجود داشته، و دارد كه مى كوشد، تلاشهاى انقلابى قائم و مصلح را خنثى كند; در راه او سنگ بيندازد و حدّاقل تاريخ انقلابش را به عقب بكشاند.

   در برابر قيام مصلح بزرگ جهانى «مهدى» نيز «سفيانى» يا سفيانيها قرار خواهند داشت كه با قدرت جهنّمى شان سعى دارند در مسير انقلاب راستين مهدى وقفه ايجاد كنند; زمان را به عقب برگردانند يا لااقل متوقّف سازند; از بيدارى و برچيده شدن نظامهاى ظالمانه طبقاتى به نفع استثمار كنندگان جلوگيرى كنند.

   تفاوتى كه «سفيانى» با «دجّال» دارد شايد بيشتر در اين است كه دجّال از طريق حيله و تزوير و فريب، برنامه هاى شيطانى خود را پياده مى كند، امّا سفيانى از طريق استفاده از قدرت تخريبى وسيع خود اين كار را انجام مى دهد; همانگونه كه در اخبار آمده است كه او نقاط آبادى از روى زمين را زير پرچم خود قرار خواهد داد.(1) كه نظير آن را در حكومت ابوسفيان و معاويه و يزيد در تاريخ خوانده ايم.

   هيچ مانعى ندارد كه سفيانى آخر زمان كه در برابر مصلح بزرگ جهانى «مهدى» قيام مى كند از نواده هاى ابوسفيان باشد و شجره نامه و نسبش به او منتهى گردد، همانطور كه در اخبار آمده است; ولى مهمتر از مسأله نسب اين است كه برنامه هاى او و صفات و مشخّصات و تلاشها


1ـ بحارالانوار، ج 52، ص 26.

[ 185 ]

و كوششهايش همه مانند ابوسفيان است و روشى همسان او دارد.

   اين «سفيانى» مانند همه ابوسفيانها و همه سفيانيهاى ديگر، سرانجام در برابر جنبش انقلاب جهانى مهدى(عليه السلام) به زانو در خواهد آمد و تلاشها و كوششها و نقشه هايش نقش بر آب خواهد شد.

   از همه مهمتر آن است كه بايد مردم «دجّالها» و «سفيانيها» را بشناسانند. اين سفيانيها گذشته از نشانه هايى كه قبلا گفتيم نشانه ديگرى نيز دارند كه نمونه اش در تاريخ اسلام بروشنى ديده مى شود، و آن اين كه: صلحا و شايستگان را از صحنه اجتماع كنار مى زنند و افراد ناصالح و مطرود را به جاى آنها قرار مى دهند.

   «بيت المال» را ـ چنانكه در حكومت دودمان ابوسفيان آمده ـ ميان حواشى و طرفداران خود تقسيم مى كنند; طرفدار انواع تبعيضها، تحميق ها و پراكندگيها هستند و با اين مشخّصات مى توان آنها را شناخت و شناساند.

   «دجّالها» صفوف ضدّ انقلابى مرموز را تشكيل مى دهند، و «سفيانيها» صفوف ضدّ انقلابى آشكارا، و هر دو، در واقع يك موضع دارند در دو چهره مختلف، و تا صفوف آنها در هم شكسته نشود تضمينى براى «پيشرفت» و «بقاى» انقلاب نيست.

 

[ 186 ]

 

[ 187 ]

 

 

 

 

 

 

ويژگيهاى عقيده شيعه

پيرامون مهدى

و

پرسشهايى كه از اين عقيده برخاسته

 

[ 188 ]

 

 

[ 189 ]

ويژگيهاى عقيده شيعه...    

 

 

 

 

 

 

مهدى دوازدهمين جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)

 

   آنچه تا كنون پيرامون «مصلح بزرگ جهانى» و «برنامه هاى انقلابى مهدى» در اين كتاب مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته، قسمتى صرفاً در يك شكل كلّى عقلى، و بخش ديگرى در يك شكل كلّى اسلامى بوده است; ولى اعتقاد شيعه كه از مكتب اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) تغذيه مى شود، و يژگيهايى دارد كه در اين فصل مورد بررسى قرار مى گيرد; اين ويژگيها عبارتند از:

   1ـ عقيده شيعه بر اين است كه مهدى دوازدهمين جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) است; نامش «محمّد» و كنيه اش «ابوالقاسم» و لقبش «مهدى» و «صاحب الزّمان» و «قائم» مى باشد.

   2ـ «مهدى» هم اكنون زنده است و چون تولّدش به سال 255 هجرى بوده هم اكنون بيش از هزار سال از عمر او مى گذرد.

   3ـ «مهدى» در عين اين كه در حال حيات است از نظرها پنهان مى باشد; يعنى، با اين كه از يك زندگى طبيعى برخوردار است، ولى

[ 190 ]

بطور ناشناس در همين جهان زندگى دارد.

   امّا بقيه فرق اسلامى ـ جز معدودى ـ عقيده دارند كه او در آخر زمان متولّد مى گردد هرچند از دودمان پيامبر است; بنابراين، عمرى با اين غيبت طولانى براى او قائل نيستند; البتّه افراد كمى از اهل تسنّن نيز او را فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى دانند.

   به هر حال، عقيده ويژه شيعه سه سؤال مهم را بر مى انگيزد:

 

سؤال اول

   سؤال معروف «طول عمر» است كه از قديم مطرح بوده است كه چگونه ممكن است انسانى اينهمه عمر كند; در حالى كه هيچ گاه نديده ايم سنّ انسانها از يكصد الى يكصد و ده بيست سال تجاوز كند! اين عمر طولانى با توجّه به حدّاكثر عمرهايى كه در اطراف خود مى بينيم چگونه سازگار است؟

 

سؤال دوم

   درباره فلسفه اين غيبت طولانى است كه چرا امام و رهبر جامعه اسلامى اينهمه مدّت در پرده غيبت بماند، سرّ اين كار چيست؟

 

سؤال سوم

   كه ارتباط نزديكى با سؤال دوم دارد ـ هر چند از آن جدا است ـ پيرامون فايده وجود امام(عليه السلام) در دوران غيبت است; هنگامى كه پيشوا با پيروان خود ارتباط نداشته باشد و مردم جهان نتوانند او را ببينند و از رهبريهاى او بهره گيرند، چه نقشى مى توان براى او تصوّر كرد؟ و به

[ 191 ]

تعبير ديگر، زندگى او در اين دوران يك زندگى خصوصى و شخصى است نه اجتماعى و در مقام رهبرى!

* * *

   در اين جا لازم است نخست به مدارك شيعه در زمينه اين اعتقادات سه گانه بپردازيم.

   سپس ببينيم سؤالات سه گانه فوق را چگونه مى توان پاسخ داد.