بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 10, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     1 - عرفان اسلامي جلد دهم
     10 - عرفان اسلامي جلد دهم
     11 - عرفان اسلامي جلد دهم
     12 - عرفان اسلامي جلد دهم
     13 - عرفان اسلامي جلد دهم
     14 - عرفان اسلامي جلد دهم
     2 - عرفان اسلامي جلد دهم
     3 - عرفان اسلامي جلد10
     4 - عرفان اسلامي جلد دهم
     5 - عرفان اسلامي جلد دهم
     6 - عرفان اسلامي جلد دهم
     7 - عرفان اسلامي جلد دهم
     8 - عرفان اسلامي جلد دهم
     9 - عرفان اسلامي جلد دهم
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد دهم
 

 

 
 

نامه تكان دهنده

عبدالله قطب در بيان عذاب حرمان و هجران از حق كه معلول گناه و معصيت بخصوص معاصى قلب مخصوصاً برنامه زشت ريا است در نامه اى به دوستش مى نوسد :

اما بعد : سزد كه آدمى ضعيف كه تاب گزيدن مورچه ندارد از عذاب خداى و گزيدن حيات و عقارب دوزخ و شكنجه و داغ آن جهان خود را نگاه دارد كه عذاب حقّ است ، وسطوت و بطش او از مجرمان مصروف نيست .

و اگر آدمى انديشد كه خداى كريم و رحيم است ، كجا بنده را چنين عذاب كند ؟ بايد بينديشد كه آنچه حال خداى با بنده مجرم كرده كه او را محلّ معصيت آفريدگار خويش و به جفا و نافرمان بردارى قيوم سماوات مبتلا كرده است از ابتلاء به عذاب كمتر نيست ، بلكه نزد ارباب همم و اهل معرفت ، اين زيادت است ، چنان چه اگر يكى از ايشان را مخيّر سازند ميان عذاب و ابتلاء به معصيت ، عذاب را دوست تر دارد از ابتلاء به معصيت ، كه بندگان حق شناس معصيت را براى آنكه معصيت است دشمن دارند با قطع نظر از آن كه سبب عذاب مى شود و يا نمى شود ، چنانچه رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) كه در شأن صهيب فرمود :

نِعْمَ الْعَبْدُ صُهَيْبٌ لَوْ لَمْ يَخَفِ اللهَ لَمْ يَعْصِهِ .

نيكو بنده است صهيب ، برفرض اگر نمى ترسيد باز معصيت خدا را نمى كرد .

وبنده مستبصر داند كه اگر و العياذ بالله به عذاب جاويد مبتلا شوند اين اهون است از آن كه به نافرمانى و عقوق و جفا در كار آفريدگار تبارك اسمه موصوف گردند ، چون خداى عزّوجلّ اين خذلان به بنده پسنديد كه او به چنين موصوف گردد كه نافرمانى خدا است ، چه عجب اگر او را به عذاب مبتلا گرداند كه اهون از آن است نزد مستبصر حق شناس .

و چون درآخرت جلال و بزرگوارى خداى بر مجرمان ظاهر شود چناچه آن را انكار نتوانند كرد و بينند كه چنان نافرمانى و سوء معامله با چه كسى كرده ، بينشى كه از آن تعامى « چشم پوشى » ميسر نباشد و از زشتى كردار خود آگاه شوند آگاهى اى كه تجاهل با آن نتوان ورزيد ، ايشان را حالتى روى نمايد از خجالت كه عذاب آتش با شدّت و حدّت كه آنرا است اهون از آن باشد ، و اگر ايشان را به عذاب آتش مشغول كنند و آن خجالت ايشان را فراموش شود ، يا ساعتى از آن ذاهل و غافل گردند گوئى برايشان منتى توان نهاد ، و واى بر كسى و بدا به حال او كه عذاب آتش با آنچه اوست اهون الحالين او باشد . . .

در آتشم بيفكن و نام گنه مبر *** كآتش به گرمى عرق انفال نيست

آرى براى اهل بينش حرمان و هجران از او سخت ترين عذاب ، و محروميت از قرب و وصال بدترين شكنجه است .

عارف معارف الهى شمس مغربى مى فرمايد :

كو جذبه اى كه آن بستاند مرا زمن *** كو جرعه اى كه تا كندم فارغ از زمن
كو باده اى كه تا بخورم بيخبر شوم *** از خويشتن كه سخت ملولم زخويشتن
كوآن عزيز مصر ملاحت كه تا دهد *** يك دم خلاص يوسف جان را زحبس تن
كو ساقيئى مويّد باقى كه در ازل *** بودى مدام نقل و ميم زان لب و دهن
در حالتى چنين كه منم دردمند عشق *** درمان درد من نبود غير درد من
اى ساقيئى كه مستى ارباب دل زتست *** از روى مرحمت نظر بر دلم فكن
چشمت به يك كرشمه تواند خلاص داد *** چون من هزار خسته درون را ازاين فتن
نشكن دل شكسته ى ماراكه بيش ازاين *** اوخود شكسته است از آن زلف پر شكن
درحلق جان مغربى انداز زلف خود *** او را بدست خويش برآر از چَه بدن

غزالى در باب مهلكات « كيمياى سعادت » بر اساس آيات و روايات درباره ى ريا مى گويد :

بدان كه ريا كردن به طاعت هاى حق تعالى از كبائر است و به شرك نزديك است ، و هيچ بيمارى بر دل پارسايان غالب تر از اين نيست كه چون عبادتى كنند ، خواهند كه مردمان از آن خبر يابند و برجمله ايشان را پارسا اعتقاد كنند ، و چون مقصود از عبادت اعتقاد مردمان بود ، خود عيادت نبود ، كه پرستيدن خلق بود ، و اگر آن نيز مقصود باشد اند عبادت خويش و حق تعالى همى گويد :

( فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً )(13) .

و هركه بديدار حق تعالى اميد دارد گو اندر عبادت حق تعالى هيچ شركت ميفكن .

و خداى تعالى همى مى گويد :

( فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ *الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ *الَّذِينَ هُمْ يُرَآءُونَ *وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ )(14) .

واى بر كسانى كه ايشان را نماز با شهوت و ريا كنند .

يكى پرسيد از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) كه رستگارى چيست ؟ گفت :

اندر آن كه طاعت خداى تعالى كنى و رياى مردمان نكنى و گفت : روز قيامت يكى را بياورند و گويند چه اطاعت دارى ؟ گويد جان خود اندر راه حق تعالى فدا كرده ام تا اندر غزا مرابكشتند ،گويند دروغ گوئى براى آن كردى تا گويند فلان مرد مردانه است ، بگيريد و وى رابه دوزخ بريد .

ديگرى را بياورند و گويند چه اطاعت دارى ؟ گويد هر چه داشتم بصدقه بدادم ، گويد دروغ گوئى براى آن بكردى تا بگويند فلان مرد سخى است ، بگيريد وى را به دوزخ بريد .

و رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) گفت : از امّت خويش از هيچ چيز چنان نترسم كه از شرك كهين ، گفتند آن چيست يا رسول الله ؟

گفت : ريا .

و گفت : روز قيامت حق تعالى گويد با مرائيان ، نزديك آن كسانى شويد كه عبادت براى ايشان كرديد و جزاء خود طلب كنيد .

و گفت : به حق تعالى پناه كنيم از جُبُّ الحزن يعنى غار اندوه ، گفتند يا رسول خدا جبّ الحزن چيست ؟ گفت واديى است اندر دوزخ ساخته براى قراء مرائى و گفت : حقّ عزّوجلّ همى گويد : هر كه عبادتى كرد و ديگرى را با من شركت داد من از شريك بى نيازم جمله بدان همباز دادم .

رسول  (صلى الله عليه وآله وسلم) گفت :خداى نپذيرد كردارى كه اندر وى يك ذره ريا بود معاذ همى گريست ،عمر گفت :چرا همى گريى ؟ گفت از رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم اندك ريا شرك است ، و گفت مرائى را روز قيامت ندا كنند و آواز دهند يا مرائى يا نابكار يا غدّار كردارت ضايع شد و مزدت باطل شد برو و مزد از آنكس طلب كن كه كار براى وى كردى .

شداد بن اوس گويد كه رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) را ديدم كه همى گريست گفتم يا رسول الله چرا همى گريى ؟ گفت :همى ترسم كه امت من شرك آورند نه آن كه بت پرستند يا ماه و آفتاب ليكن عبادت بر او به ريا كنند .

و گفت : اندر ظلّ عرض آن روز كه هيچ ظلّ نباشد جز آن مردى نخواهد بودن كه بدست راست صدقه بداد و خواست كه از دست چپ پنهان دارد .

حديثى عجيب در عبادت خالصانه

رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) گفت :

چون حق تعالى زمين را بيافريد بلرزيد كوه را بيافريد تا وى را فروگرفت ملايك گفتند هيچ چيز نيافريد حق تعالى قوى تر از كوه .

پس آهن رابيافريد نا كوه راببريد ، گفتند : آهن قوى تر است ، آتش را بيافريد تا آهن را بگداخت ،پس آب را بيافريد تا آتش را بكشت ، پس باد را بفرمود تا آب را برجاى بداشت پس ملايك خلاف كردند و گفتند :بپرسيم از حق تعالى كه چيست از آفريده هاى بو كه هيچ چيز از آن قوى تر نيست ، گفت :آدمى كه صدقه بدهد بدست راست كه دست چپ وى خبر ندارد ، هيچ آفريده ى قوى تر از وى نيست و نيافريده ام .

روايتى مهم در عبادت ناخالص

معاذ همى گويد كه رسول (صلى الله عليه وآله وسلم)گفت :

كه حقّ عزّوجلّ هفت فرشته پيش از آفريدن آسمانها بيافريد ، پس از آن آسمانها بيافريد و هر يك را كرد موكّل بر آسمانى و دربانى آن آسمان به وى داد .

چون فرشتگان زمين كه كردار خلق نويسند و آنان حفظه اند عمل بنده كه از بامداد تا شب كرده باشد رفع كنند تا آسمان اول برند و بر طاعت وى ثناء بسيار گويند و چندان عبادت كرده باشد كه نور وى چون نور آفتاب بود آن فرشته كه موكل بود بر آسمان اول گويد اين طاعت ببريد و بر روى وى باز زنيد كه من نگهبان اهل غيبتم مرا حق تعالى فرموده است كه هر كه غيبت كند مگذار كه عمل وى بر تو بگذرد .

پس عمل ديگر رفع كنند كه غيبت نكرده باشد تا به آسمان دوم آن فرشته گويد ببرند و بر روى وى باز زنيد كه اين براى دنيا كرده است و اندر مجالس بر مردمان فخر كرده است و مرا فرموده اند كه عمل وى را منع كنم .

پس عمل ديگرى رفع كنند كه اندر وى صدقه باشد و روزه و نماز و حفظه عجب بمانده باشند از نور روى و چون به آسمان سيم رسد آن فرشته گويد كه من موكلّم بر كبر كه من عمل متكبران را منع كنم و وى بر مردمان تكبر كردى .

پس عمل ديگرى رفع كنند با به آسمان چهارم آن فرشته گويد :كه من موكل عُجبم و عمل وى بر عجب نبودى نگذارم كه عمل وى از من بگذرد .

پس عمل ديگرى رفع كنند و آن عمل چون عروسى بود كه به شوهر تسليم خواهند كرد تا به آسمان پنجم برند آن فرشته گويد كه آن عمل بر روى وى باز زنيد و برگردن وى نهيد كه من موكّل حسدم هر كه در علم و عمل بدرجه ى وى رسيدى او را حسد كردى !!

پس عمل ديگرى دفع كنند و هيچ منع نبود تا به آسمان ششم آن فرشته گويد : كه اين عمل ببريد و بر روى وى باز زنيد كه وى بر هيچ كس كه وى را بلائى و رنجى رسيدى رحمت نكردى بلكه شادى كردى و من فرشته رحيتم مرا فرموده اند تا عمل بى رحم منع كنم .

پس عمل ديگرى رفع كنند كه نور وى چون نور آفتاب بود و بانگ آن در آسمانها افتاده باشد و هيچ كس منع نتواند كرد چون به آسمان هفتم رسد آن فرشته گويد اين عمل بر روى وى باز زنيد كه وى بدين عمل خداى را نخواست بلكه مقصود وى حشمت بود نزديك علما و نام و بانگ بوده اند شهرها و هر چه چنين بود ريا باشد و خداى تعالى عمل مرائى نپذيرد .

پس عمل ديگرى رفع كنند و از آسمان هفتم بر گذرانند و اندر وى همه ى خُلق نيكو بود و ذكر و تسبيح وهمه ى فرشتگان آسمان گواهى دهند كه اين عمل پاك است و به اخلاص است حق تعالى گويد : شما نگهبان عمليد و من نگاهبان دل ،وى اين عمل را نه براى من كرده است و اندر دل نيّت ديگرى داشت ، لعنت من كه خدايم بر وى باد ، فرشتگان همه لعنت گويند وگويند لعنت تو و لعنت ما بر وى باد آسمانها گويند لعنت ما بر وى باد و هفت آسمان و هر چه اندر هفت آسمان است بر وى لعنت كنند و امثال اين اندر ريا بسيار است .

انسان با دقت در روايات و معارف الهى به اين نكته متوجه مى شود كه ريا عمل بسيار پليد و آتش سوزنده و سختى است كه هم چون آتش جهنم تمام زحمات انسان را مى سوزاند و از آدمى چيزى باقى نمى گذارد .

نقل مى كنند كه علامه بحرالعلوم بيست و پنج سال خنده نكرد و شاگردان آن بزرگوار در همه حال وى را مغموم و مهموم ميديدند ، پس از بيست و پنج سال تبسّمى بر لبان مباركشان نقش بست ، يكى از شاگردان كه محرم سرّ بود از سبب آن تبسّم پس از بيست وپنج سال پرسيد ;آن جناب جواب داد بيست وپنج سال براى ريشه كردن ريا از خانه قلب در تلاش بودم تا امروز بتوفيق خدا و به كمك عنايت و رحمت او متوجه شدم كه ريشه ى اين رذيلت از قلبم كنده شده ، بدين سبب از شدّت خوشحالى خنديدم .

راستى وقتى وجود انسان از آلودگى هاى ظاهر و پنهان پاك مى شود ، چه دنياى عجيبى براى آدمى پيدا مى شود ، و چه لذت روحى و معنوى كه قابل مقايسه با هيچ لّذتى نيست به انسان دست ميدهد ، درآن وقت است كه انسان جز او نمى بيند و جز او نمى خواهد و جز او نمى گويد و از غير حضرت او لذت نمى برد .

ديده اى وام كنم از توبه رويت نگرم *** زان كه شايسته ديدار تو نبودنظرم
چون ترا هر نفسى جلوه بحسنى دگر است *** هر نفس زان نگران در تو به چشمى دگرم
توئى از منظر چشمم نگران برزخ خويش *** كه توئى مردمك ديده و نور بصرم
هر كه بى رسم و اثر گشت بكويش پى برد *** من بى رسم و اثر ناشده پى مى نبرم
تا ز من هست اثر از تو نيابم اثرى *** كاشكى در دو جهان هيچ نبودى اثرم
نتوانم به سركوى تو كردن پرواز *** تا ز اقبال تو حاصل نبود بال و پرم
بوى جانبخش تو همراه نسيم سحر است *** زان سبب مرده ى انفاس نسيم سحرم
يار هنگام سحر بر دل ما كرد گذر *** گفت چون جلوه كنان بر دل تو مى گذرم
مغربى آينه دل زغبار دو جهان *** پاك بزداى كه پيوسته در او مى نگرم
يُقالُ لِلْمُرائى عِنْدَ الْميزانِ : خُذْ ثَوابَكَ وَثَوابَ عَمَلِكَ مِمَّنْ اَشْرَكْتَهُ مَعى فَانْظُرْ مَنْ تَعْبُدُ ، وَمَنْ تَدْعو ، وَمَنْ تَرْجو وَمَنْ تَخافُ .وَاعْلَمْ اَنَّكَ لا تَقْدِرُ عَلى اِخْفاءِ شَىْء مِنْ باطِنِكَ عَلَيْكَ وَتَصيرُ مَخْدوعًا بِنَفْسِكَ .

قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ : ( يُخادِعُونَ اللهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ )(15) .

امام صادق (عليه السلام) در دنباله ى روايت مى فرمايد : روز قيامت به پاى ميزان اعمال به رياكار مى گويند :اجر و ثواب و مزد عملت را از آن كس بخواه كه وى را با من در عملت شريك كردى .

پس اى بنده حق دقت كن كه چه كسى را عبادت مى كنى ،و كه را مى خوانى ،و به كه اميد دارى و از كه مى ترسى ؟

تو قدرت پوشيده داشتن باطنت را بر خود ندارى ،از فريب نفس امّاره خلاصى براى تو نيست و تو گول خور نفسى ،گمانت اين است كه مى توانى چيرى را از حضرت او پنهان دارى و به آن جناب كه آگاه بر ظاهر و باطن تمام هستى است فريب آورى ،خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد :

منافقان و دورويان با خداى و مؤمنان خدعه كنند نمدانند كه جز با خود خدعه نمى كنند ، و به اين معنا شعور ندارند .

وَاَكْثَرُ ما يَقَعُ الرّياءُ فِى الْبَصَرِ ، وَالاَْكْلِ ، وَالْكَلامِ ، وَالْمَشْىِ ، وَالْمُجالَسَةِ ، وَاللِّباسِ ، وَالضَّحْكِ ، وَالصَّلاةِ ، وَالْحَجِّ ، وَالْجَهادِ ، وَقِراءَةِ الْقُرْانِ ، وَسائِرِ الْعِباداتِ الظّاهِرَةِ .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند ريا اكثراً در اين امور راه پيدا مى كند :

1 ـ چشم

2 ـ خوردن

3 ـ حرف زدن

4 ـ راه رفتن

5 ـ مجالست

6 ـ لباس

7 ـ خنده

8 ـ نماز

9 ـ حج

10 ـ جهاد

11 ـ قرائت قرآن و ساير عبادات ظاهره

رياى چشم مانند نظر به عجز و انكسار و نگاه با حالت از روى سالوسى كه مردم از طريق اينگونه نگاه بر خوبى باطن آدمى حكم كنند و يا بگويند فلانى كم خواب است و از اولياء خداست و داراى حالات معنوى و ملكوتى است .

رياى در اكل و خوردن مانند اين كه انسان در برابر مردم كمتر از حد معمول خودش بخورد تا مردمان بگويند آدم كم خورى است ، خوشا بحال او كه بر شكم مسلّط است و از اين راه به كسب نور معرفت مشغول است .

سعدى در گلستان مى گويد ، عابدى مهمان امير شهر شد ، چون از مهمانى برگشت به فرزندش گفت : سفره ى غذا بياور كه گرسنه ام . گفت پدر مگر در خانه ى امير غذا نخوردى گفت چرا ولى به اندازه نخوردم گفت پدر به قضاى تمام عباداتت اقدام كن كه در مجلس كم خوردى تا بگويند كم خور است ، و زياد عبادت كردى تا بگويند عابد است و تو در اين مسير جز زيان و خسارت سودى نبرده اى !

رياى در كلام اين است كه سخن كم گوئى و سخن نيكوگوئى و سخن با حالت از خدا و انبياء گوئى تا بگويند خوشا بحالش كه عجب مى فهمد و چه زبان پاكى دارد كه جز سخن حق بر آن جارى نمى شود !

رياى در راه رفتن به اين معناست كه آهسته قدم بردارى و سر بزيراندازى و مواظب حركات بدن باشى تا بگويند مشى او مشى اوليا و حركاتش حركات عباد خداست .

رياى مجالست به اين است كه در يك جلسه در برابر بينندگان بخود فرو روى و از حرف زدن با اين و آن بپرهيزى و از سخن گفتن مردمان با هم روى درهم كشى يعنى من از اين مجالست و رفاقت و نشست و برخاست بيزارم تا همه برتو حسرت خورند و بر تو غبطه برند واز تو پيش ديگران تعريف كنند .

رياى در لباس اين است كهنه بپوشى و لباس خشن برتن كنى و خود را سخت به زحمت اندازى تا بگويند خوشا به حالش كه عجب زاهدى است و در بندگى چه موجود موفقى است .

رياى در خنده اين است كه خنده ات تلخ باشد و يا خنده تمسخر به اهل دنيا و اهل غفلت باشد تا بگويند عجب آدم متوجه و بيدارى است كه حتى خنده هايش با حساب است .

رياى در نماز و حج وجهاد و قرائت قرآن وساير عبادات ظاهره هم معلوم است و نيازى به شرح وتوضيح و تفصيل و بيان ندارد .

راستى كه رياكار آدم بدبخت و تيره روز و سياه نامه اى است ، كه عمرى را در مشقت و زحمت است و كمترين سود و حاصلى از آنهمه زحمت نصيب او نيست ، ولى آنان كه براى خدا كار مى كنند داراى برگ برنده اند و در روز قيامت از بهره ابدى و منفعت هميشگى برخوردارند .

يكى از دوستان اهل علمم نقل مى كرد ، در شهر مقدس مشهد مسجدى بنا شد و در آن مسجد نماز و جلسات مذهبى بر پاگشت ، ولى مسجد از فرش لازم و وسائل مورد نياز جلسات خالى بود ، در يك نيمه شب كه تمام مردم محل خواب بودند ، و خادم مسجد در آن شب در مسجد نبود ، شخصى مى آيد و تمام مسجد را بهترين فرش زينت كرده و به اندازه نياز چهارصد نفر وسائل در آن مسجد مى گذارد و مى رود و عاقبت هم بر كسى معلوم نگشت كه اين عمل خير كار كدام خيّر خالص و بنده ى مخلص بوده ؟!

يار اگر آشنا شود چه شود *** بخت اگر يار ما شود چه شود
گر زخم خانه ى مى وصلش *** جرعه اى قسم ما شود چه شود
گر دل خسته ى مرا اى جان *** غمزه ات غم زدا شود چه شود
نفسى گر برآورم با تو *** تا دل از غصه وا شود چه شود
در ره چون تو غم گسارى اگر *** دل وجانم فدا شود چه شود
مرغ روحم كه طاير قدس است *** زين نفس گر رها شود چه شود
چون حجاب من از منست اگر *** اين من از من جدا شود چه شود
اين سبو بشكند در اين دريا *** بحر بى منتها شود چه شود
فيض از هر دو كون بيگانه *** با تو گر آشنا شود چه شود
وَمَنْ اَخْلَصَ للهِِ باطِنَهُ وَخَشَعَ لَهُ بِقَلْبِهِ وَرَأى نَفْسَهُ مُقَصِّرًا بَعْدَ بَذْلِ كُلِّ مَجْهود وَجَدَ الشُّكْرَ عَلَيْهِ حاصِلاً فَيَكونُ مِمَّنْ يُرْجى لَهُ الْخَلاصُ مِنَ الرِّياءِ وَالنِّفاقِ اِذَا اسْتَقامَ عَلى ذلِكَ فى كُلِّ حال .

امام (عليه السلام) درپايان روايت مى فرمايند : هركس باطن خويش را براى حضرت حق خالص كند و با قدم خشوع بسوى آنجناب حركت كند و بعد از انجام تمام عبادات بدنى و مالى و اخلاقى ،خود مقصّر در پيشگاه آنحضرت بداند ، از جاده ى شكر نعمت ها تجاوز نكرده و بايد گفت براى وى اميد نجات از ريا و نفاق هست ، اگر اين واقعيت را ادامه دهد و بر اين احوالات الهيه در هر حال استقامت ورزد .

روايات باب ريا

از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) از معناى آيه ( فَمَنْ كانَ يَرْجُو لِقاءَ رَبِّهِ )(16) پرسيدند فرمود : انسان عملى را انجام ميدهد نيت و قصرش وجه الله نيست بلكه براى اين است كه مردم از او تعريف كنند و در بين مردم پاك و خوب جلوه نمايد ، علاقه مند است مردم از وضع او آگاه گردند ، اين انسان همان است كه به عبادت پروردگارش شرك ورزيده .

علاء بن فضيل مى گويد از حضرت صادق (عليه السلام) تفسير آيه فمن كان يرجو را پرسيدم فرمودند كسى كه نماز بگذارد يا روزه بگيرد ،يا بنده اى را آزاد كند يا حج بجا آورد و قصدش تعريف مردم باشد ،مشرك در عمل شده اما اين شرك اگر به دايره توبه كشيده شود قابل آمرزش و عفو حق است .

قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) :

ان النار واهلها يعجون من اهل الرياء فقيل : يا رسول الله وكيف تعج النار ؟ قال : من حر النار التى يعذبون بها .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : آتش و اهل آن از اهل ريا بفرياد مى آيند ، عرضه داشتند فرياد آتش چگونه است فرمود حرارت و داغى آن كه مردم به آن معذّبند .

قال الصادق (عليه السلام) :

امام ششم حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد : بنده اى را روز قيامت مى آورند كه داراى نماز است ، عرضه مى دارد اى پروردگارم براى رضاى تو نماز خواندم ، به او گفته مى شود نه تو نماز خواندى براى اينكه مردم بگويند فلان كس چه نماز نيكوئى دارد .

امير المؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد براى رياكار چهار علامت است :

1 ـ چون تنها باشد از عبادت كسل و سست است .

2 ـ چون در جمع باشد در عبادت بانشاط است .

3 ـ اگر از او تعريف كنند بر عملش مى افزايد .

4 ـ اگر در معرض تعريف قرار نگيرد از عملش كم مى كند .

به اين نكته هم بايد توجه داشت كه گاهى انسان عمل خير و كارى مثبتى انجام مى دهد و جز رضاى حق قصدى از آن عمل ندارد ، ولى وقتى مردم از عملش باخبر مى شوند در قلبش شادى و سرور مى ريزد ، اين برنامه بنا بر روايات از مسئله ى ريا استثنا شده است چرا كه خوشحالى بعد از عمل طبيعى هر قلبى است .

زواره از حضرت باقر (عليه السلام) پرسيد ، مردى كار خيرى مى كند ، ديگران از آن كار آگاه مى شوند ، بر اثر آگاهى مردم آن مرد خوشحالى مى شود ، اين چه معنائى است ، حضرت فرمود مانعى ندارد ، هر كسى علاقه مند است دربين مردم به خير و خوبى شناخته شود ، وقتى اصل عمل براى خدا باشد و انسان بقصد مردم يا چهره كردن انجام نداده باشد بى مانع است .

به رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) گفتند : مردى عمل خيرى انجام مى دهد و مردم وى را به آن خير مى ستايند ، حضرت فرمودند اين خير گوئى مردم بشارت دنيائى اوست ، بشارت آخرتش دراين آيه شريفه است :

( بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ )(17) .

راوى مى گويد : به امام صادق (عليه السلام) عرضه داشتم مردى وارد نماز مى شود نمازش را عالى و نيكو بجا مى آورد و قصدش اين است كه ديگران را به چنين نمارى وادار كند اين چه نمازى است ؟ فرمود از ريا خارج است و اين يك نوع هدايت مردم به سوى خير است .

خدايا در اين ساعت كه روز دوازدهم فروردين ماه هزار و سيصد و شصت و شش شمسى و مساوى با نهمين سالروز جمهورى اسلامى است روزى كه نود و نه درصد از ملّت انقلابى ايران به برقرارى حكومت الهى در اين سرزمين رأى دادند به پيشگاه مقدس تو عرضه ميدارم :

دل من آينه توست مصّفا دارش *** از پى عكس رخ خويش مهيّا دارش
رخ زيباى تو را آئينه اى مى بايد *** از براى رخ زيباى تو زيبا دارش
حيف باشد كه براى نقش من و مادروى *** از پى نقش توئى نقش من و ما دارش
حلوت خاص پر از شورش غوغا خوش نيست *** خالى از ولوله و شورش و غوغا دارش
چو تماشاى رخ خويش در او خواهى كرد *** پاك از بهر نظرگاه و تماشا دارش
چون كه چوگان سر زلف ترا گوى بود *** دائماً گوى صفت بى سر و بى پا دارش
گاه مشتاق تر ازديده ى وامق سازش *** گاه معشوق تر از چهره ى عذرا دارش
گرچه ساحل بود از موج مدارش خالى *** ورچه درياست پر از لؤلؤ لالا دارش
مغربى مفرد و يكتا دلارام مدام *** مظهر اوست دلت مفرد و يكتا دارش

باب پنجاه و يكم

در مذمّت حسد است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : اَلْحاسِدُ يَضُرُّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ اَنْ يَضُرَّ بِالْمَحْسودِ كَاِبْليسَ اَوْرَثَ بِحَسَدِهِ لِنَفْسِهِ اللَّعْنَةَ وَلاِدَمَ (عليه السلام) الاِْجْتِباءَ وَالْهُدى وَالرَّفْعَ اِلى مَحَلِّ حَقائِقِ الْعَهْدِ وَالاِْصْطِفاءِ .

فَكُنْ مَحْسودًا وَلا تَكُنْ حاسِدًا ، فَاِنَّ ميزانَ الْحاسِدِ اَبَدًا ضَعيفٌ بِثِقْلِ ميزانِ الْمَحْسودِ وَالرِّزْقُ مَقْسومٌ .

فَماذا يَنْفَعُ الْحَسَدُ الْحاسِدَ وَماذا يُضِرُّ الْمَحْسودَ الْحَسَدُ ؟ اَلْحَسَدُ اَصْلُهُ مِنْ عَمَى الْقَلْبِ وَجُحودِ فَضْلِ اللهِ وَهُما جَناجانِ لِلْكُفْرِ .

وَبِالْحَسَدِ وَقَعَ ابْنُ آدَمَ فى حَسْرَةِ الاَْبَدِ وَهَلَكَ بِذلِكَ مَهْلَكًا لا يَنْجو مِنْهُ اَبَدًا .

وَلا تَوْبَةَ لِلْحاسِدِ لاَِنَّهُ مُصِرٌّ عَلَيْهِ مُعْتَقِدٌ بِهِ ، مَطْبوعٌ فيهِ يَبْدُو بِلا مُعارِض لَهُ وَلا سَبَب . وَالطَّبْعُ لا يَتَغَيَّرُ عَنِ الاَْصْلِ وَاِنْ عولِجَ .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

اَلْحاسِدُ يَضُرُّ بِنَفْسِهِ قَبْلَ اَنْ يَضُرَّ بِالْمَحْسودِ كَاِبْليسَ اَوْرَثَ بِحَسَدِهِ لِنَفْسِهِ اللَّعْنَةَ وَلاِدَمَ (عليه السلام) الاِْجْتِباءَ وَالْهُدى وَالرَّفْعَ اِلى مَحَلِّ حَقائِقِ الْعَهْدِ وَالاِْصْطِفاءِ .

امام صادق (عليه السلام) دراين بخش همانند بخش قبل به يكى ديگر از رذائل اخلاقى كه ريشه در وجود ابليس دارد و شاخه اى از شجره زقوم جهنم است يعنى حسد اشاره مى كنند .

بعضى مردم كم ظرفيت و پست چشم ندارند علم و يا مال و يا جاه و يا شهرت به حق ،و يا جمال و جلال الهى كسى را ببينند ،و مى كوشند با وسائل مختلف و خدعه و حيله و مكرر و دغل كارى ، آنچه نعمت از عنايت حضرت حق به اشخاص داده شده سلب كنند ، و حتى حاضرند جان اشخاص را در اين زمينه از بين ببرند !

حسد گناه بسيار بزرگى است واين گناه موّلد گناه غيبت ، تهمت ، قتل ، غارت و از بين بردن عرض و آبروى مردم است ،ولى حسود بايد بداند در اين راه تمام ضربه ها و زيانها و خسارت ها متوجّه خود اوست و محسود از حسد او زيان حقيقى نمى بيند ، بلكه توليد بلا بوسيله ى حسد براى محسود ثواب الهى و ترفيع درجه ومقام دارد .

محققين از علماى ربانى شيعه ، امثال علامه مجلسى رضوان الله تعالى عليه حسد را برابر با آيات و روايات نوعى اعتراض به حضرت حق مى دانند ، واين اعتراض را متوجه حكمت و عدل خداست نوعى كفر بحساب مى آورند .

امام صادق (عليه السلام) درابتداى روايت مى فرمايد :

ضرر حسد در مرحله ى اول به محسود ميرسد ،و اگر متوجه محسود شود آن ضرر براى او نردبان ترقى است ، همانند حسد ابليس به حضرت آدم ،كه آن حسد براى ابليس لعنت دائمى ببار آورد و براى آدم اجتباء و هدايت و رفعت به حقائق عهد و نبوّت ببار آورد .

فَكُنْ مَحْسودًا وَلا تَكُنْ حاسِدًا ، فَاِنَّ ميزانَ الْحاسِدِ اَبَدًا ضَعيفٌ بِثِقْلِ ميزانِ الْمَحْسودِ وَالرِّزْقُ مَقْسومٌ .

فَماذا يَنْفَعُ الْحَسَدُ الْحاسِدَ وَماذا يُضِرُّ الْمَحْسودَ الْحَسَدُ ؟ اَلْحَسَدُ اَصْلُهُ مِنْ عَمَى الْقَلْبِ وَجُحودِ فَضْلِ اللهِ وَهُما جَناجانِ لِلْكُفْرِ .

وَبِالْحَسَدِ وَقَعَ ابْنُ آدَمَ فى حَسْرَةِ الاَْبَدِ وَهَلَكَ بِذلِكَ مَهْلَكًا لا يَنْجو مِنْهُ اَبَدًا .

محسود ديگران باشى بى مانع است ، تمام عيب و نقص دراين است كه دچار حسد باشى ، ميزان محسود در پيشگاه حق سنگين و كفّه ى حسد سبك و بى ارزش است ، آنچه از طرف حضرت حق از امور مادى و يا معنوى بايد به افراد عنايت شود عنايت مى شود و حسد حاسد نمى تواند مانع لطف و مرحمت حضرت دوست باشد .

حسد چه نفعى به حاسد ميدهد و كدام ضرّر را متوجه ى محسود مى نمايد ، اصل حسد از بى معرفتى و كوردلى وانكار عنايت خداست ،وبايد به اين معنا توجه داشت كه كوردلى وانكار فضل حق دوبال كفرند .

به سبب حسد فرزند آدم دچار حسرت ابدى شد به چاهى از هلاكت افتاد كه تا ابد نجاتى برايش نيست .

وَلا تَوْبَةَ لِلْحاسِدِ لاَِنَّهُ مُصِرٌّ عَلَيْهِ مُعْتَقِدٌ بِهِ ، مَطْبوعٌ فيهِ يَبْدُو بِلا مُعارِض لَهُ وَلا سَبَب . وَالطَّبْعُ لا يَتَغَيَّرُ عَنِ الاَْصْلِ وَاِنْ عولِجَ 

حسود براثر اصرارش به حسد و اعتقادش به اين حالت ابليسى واين كه بر اثر تداوم دادن به اين رذيلت جبلى و طبيعت او شده ، وايمانى كه معارض آن باشد كسب و تغيير اين وضع براى او مشكل است و اگر در مقام علاج برآيد گاهى ريشه كن نمى شود ،اكثراً موفق به توبه نمى گردد .

البته اگر عشق توبه داشته باشد مى تواند توبه كند ولى حركت دراين مسير براى او كارى طاقت فرسا و سخت است ، ولى در عين سختى و مشقتش نبايد از رحمت حضرت حق نااميد بود ، كه نوميدى از رحمت عين كفر است .

اين كه حضرت مى فرمايند براى حسود توبه نيست معنايش نفى كلّى مسئله نيست بلكه به اين معناست كه اين گناه آنقدر بزرگ و عظيم و سنگين است كه بدست آوردن توفيق توبه نسبت به اين گناه كار مشكل و سختى است .

قرآن مجيد تمام مردم را به شدت از حسد نهى مى كند در يك آيه ميفرمايد :

( أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُم مُلْكاً عَظِيماً )(18) .

برفضلى كه خداوند مهربان مسلمانان را از آن برخوردار كرد حسد مىورزند ؟ البته ما به آل ابراهيم « محمد و آل محمد وشيعيان آنان » كتاب و حكمت فرستاديم و به آنان ملك عظيم مادى و معنوى عنايت دوست .

الهى ما را از حسد مصون بدار ، و از شرّ حسودان پليد ما را امان بده ، كه ما را جز حضرت تو تكيه گاهى نيست .

بارالها راستان را در حريمت بارده *** جان آگاهى كرامت كن دل بيدار ده
روح پاكى را كه شد آلوده ى لوث گنه *** باده ى ناب طهور از جام استغفار ده
واصلان را محوكن اندر جمال خويشتن *** سالكان را جان هشيار و دل بيدار ده
يك نظر كن در جهان آب و گل از روى لطف *** دوستان را گُل برافشان دشمنان راخار ده
اهل گِل را روز روز از زور و زر معمور دار *** اهل دل را در دل شب ناله هاى زار ده
در دل بى سيرتان آتش بر افروز از جحيم *** نيكوان را جان خرم چهره ى گلنار ده
آن يكى رادر وصالت چون ارغوان *** وان ديگر را درفراقت ديده ى خونبار ده
دوستان را ده لواى عزّ و تاج افتخار *** دشمنان را ژنده ى ذلّ و لباس عار ده
هر كسى را هرچه خواهد دلش آماده كن *** عاشقان را بار ده افسردگان را كار ده
فيض را چون ره نمودى سوى خود از روى لطف *** مرحمت فرما زعشقش مركب رهوار ده

حسودان نسبت به امت اسلام مانند دولتهاى شرقى وغربى زمان ما آنقدر رذل و پستند ، و آنچنان دچار حالات كثيف ابليسى هستند ، كه مى كوشند و مى خواهند مسلمانان از اسلام دست برداشته و همانند آنان كافر جهنمى شوند در اين زمينه به خبر حضرت حق از قلب حسودان بخصوص يهود ونصارى توجه كنيد :

( وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللهَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ )(19) .

بسيارى از اهل كتاب آرزو و ميل آن دارند كه شما را از ايمانتان به كفر برگردانند ، به سبب حسدى كه بر شما دارند ، آنهم بعد از اينكه حق بر آنان آشكار شده ، اگر از آنها ستمى بر شما رسيد در گذريد و مدارا كنيد تا هنگامى كه فرمان خدا به جهاد برسد كه البته خداوند بر همه چيز قادر و تواناست .

( قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ *مِن شَرِّ مَا خَلَقَ *وَمِن شَرِّ غَاسِق إِذَا وَقَبَ *وَمِن شَرِّ النَّفَاثَاتِ فِي الْعُقَدِ *وَمِن شَرِّ حَاسِد إِذَا حَسَدَ )(20) .

حسد در روايات

اميرالمؤمنين على (عليه السلام) بنا به نقل « غرر الحكم » مسائل پرارزشى درباره حسد عنوان مى كند كه توجه به آن مسائل راه علاج اين درد خطرناك است .

اَلْحَسَدُ مَرَضٌ لا يُؤْسى .

حسد مرض سخت علاجى است .

اَلْحَسَدُ دَأْبُ السُّفَّلِ وَاَعْداءِ الدُّوَلِ .

حسد اخلاق اهل سفله و مردم پست و دشمنان نعمت هاست .

اَلْحَسَدُ مِقْنَصَةُ اِبْليسَ الْكُبْرى .

حسد بزرگترين مركز شكار دشمنى چون ابليس است .

اَلْحَسَدُ حَبْسُ الرّوحِ .

حسد باعث جلوگيرى روح از پرواز بسوى ملكات اخلاقى و حسنات الهى است.

اَلْحَسَدُ شَرُّ الاَْمْراضِ .

حسد زيانبارترين مرض است .

اَلْحَسَدُ عَيْبٌ فاضِحٌ وَشَجىً فادِحٌ ، لا يَشْفى صاحِبَهُ اِلاّ بُلوغُ اَمَلِهِ فيمَنْ يَحْسُدُهُ .

حسد عيب رسواكننده و اندوهى سنگين است ، صاحبش راحت نمى شود مگر آرزويش كه آرزوى ابليسى است در حقّ محسودش برآورده شود !

ثَمَرَةُ الْحَسَدِ شِقاءُ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ .

ميوه حسد ، بدبختى دنيا و آخرت است .

اَلْحاسِدُ يَفْرَحُ بِالشَّرِّ وَيَغْتَمُّ بِالسُّرورِ .

حسود با ديدن رنج مردم خوشحال و با مشاهده سرور مردم ناراحت مى گردد .

خداوند بزرگ به موسى بن عمران نصيحت مى كند ، كه در حقيقت به تمام عبادش موعظه مى نمايد :

بر آنچه از فضلم به مردم داده ام حسد مبر ، و چشم طمع و تعجب به آنچه در دست مردم است مدوز ، در اين زمينه ها دنباله رو نفس مباش ، كه حسود بر نعمت من خشمناك است ، و بر قسمت من مانع ، قسمتى كه به اراده ام بين بندگانم تقسيم كرده ام .

قالَ الْباقِرُ (عليه السلام) :

اِنَّ الْحَسَدَ لَيَأْكُلُ الاْيمانِ كَما تَأْكُلُ النّارُ الْحَطَبَ .

امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : حسد ايمان را مى خورد ، چنانچه آتش هيزم را مى خورد .

قالَ الصّادِقُ (صلى الله عليه وآله وسلم) :

آفَةُ الدّينِ الْحَسَدُ وَالْعُجْبُ وَالْفَخْرُ .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : آفت دين سه چيز است :

1 ـ حسد

2 ـ خودبينى

3 ـ فخرفروشى به ديگران .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

يَقولُ اِبْليسُ لِجُنودِهِ : اَلْقوا بَيْنَهُمُ الْحَسَدَ وَالْبَغْىَ فَاِنَّهُما يَعْدِلانِ الشِّرْكَ .

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : ابليس به لشگرش مى گويد بين مردم حسد و تجاوز از حدود الهى بيندازيد كه اين دو صفت هم سنگ شرك است .

امام مجتبى مى فرمايد از سه خصلت بپرهيزيد :

1 ـ حرص

2 ـ كبر

3 ـ حسد

بخاطر حرص بود كه آدم از بهشت رانده شده ، بخاطر كبر بود كه ابليس ملعون و رجيم شد ، بخاطر حسد بود كه قابيل برادر بى گناهش هابيل را گشت .

انسان وقتى حضرت را مالكى حكيم و خدائى عادل ، و پروردگارى عالم و كريم بداند ، و معتقد باشد كه حضرت او در عنايات و فضلش مصلحت عبادش را لحاظ مى كند ، و علاوه توجه داشته باشد كه هر نعمت مادى به انسان داده مى شود ، زوال پذير است ، در قلبش براى حسد جائى نمى ماند .

حسد ناشى از ضعف ايمان ، ضعف شخصيت ، حقد و كينه ، رذالت و پستى ، و به قول حضرت صادق ناشى از كوردلى و انكار عنايت خداست ، و چون بر قلب كسى سايه بياندازد او را بهر گناهى و جنايتى وادار مى كند و گاهى جنايتى كه تا ابد قابل جبران نيست ، به حديث عجيب زير در اين زمينه عنايت كنيد .

هشام بن حكم مى گويد از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدم ، مردم زمان على (عليه السلام)پس از مرگ پيامبر تا شهادت مولا آيا آن جناب را به عنوان اعمل و اقضى و اعدل و احكم ، و اشجع و اعبد و ازهد نمى شناختند ؟

امام ششم فرمود چرا ، وجود مقدس حضرت مولا در كمالات معنوى و الهى براى تمام مردمان زمان از سقيفه تا نهروان بطور كامل شناخته شده بود ، هشام مى گويد به امام صادق (عليه السلام) عرضه داشتم پس چرا اين همه بلا و مصيبت كه در حقيقت مصيبت و بلا براى اسلام و مردم تاريخ تا روز قيامت بود به سر آن حضرت آوردند ، حضرت فقط و فقط در پاسخ من گفتند : حسد(21) ! ! !

باب پنجاه و دوّم

در نكوهش طمع است

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : بَلَغَنى اَنَّهُ سُئِلَ كَعْبُ الاَْحْبارِ : ما الاَْصْلَحُ فِى الدّينِ وَمَا الاَْفْسَدُ ؟ فَقالَ : اَلاَْصْلَحُ الْوَرَعُ ، وَالاَْفْسَدُ الطَّمَعُ . فَقالَ لَهُ السّائِلُ : صَدَقْتَ يا كَعْبُ الاَْحْبارِ .

وَالطَّمَعُ خَمْرُ الشَّيْطاِن يَسْتَقى بِيَدِهِ لِخَواصِّهِ ، فَمَنْ سَكَرَ مِنْهُ لا يَصْحو اِلاّ فى اَليم عَذابِ اللهِ وِمُجاوَرَةِ ساقيهِ .

وَلَوْ لَمْ يَكُنْ فى الطَّمَعِ سَخَطٌ اِلاّ مُشاراةُ الدّينِ بِالدُّنْيا لَكانَ عَظيمًا .

قالَ اللهُ تَعالى : ( أُولئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلاَلَةَ بِالْهُدَى وَالْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ )(22) .

وَقالَ اَميرُالْمُؤْمِنينَ (عليه السلام) : تَفَضَّلْ عَلى مَنْ شِئْتَ فَاَنْتَ اَميرُهُ ، وَاسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَاَنْتَ نَظيرُهُ ، وَافْتَقِرْ اِلى مَنْ شِئْتَ فَاَنْتَ اَسيرُهُ .

وَالطّامِعُ فِى الْخَلْقِ مَنْزوعٌ عَنْهُ الاْيمانُ وَهُوَ لايَشْعُرُ ، لاَِنَّ الاْيمانَ يَحْجُزُ بَيْنَ الْعَبْدِ وَبَيْنَ الطَّمَعِ فِى الْخَلْقِ فَيَقولُ : يا صاحِبى خزائِنُ اللهِ مَمْلُوَّةٌ مِنَ الْكِراماتِ وَهُوَ لا يُضَيِّعُ اَجْرَ مَنْ اَحْسَنَ عَمَلاً ، وَما فِى اَيْدِى النّاسِ فَاِنَّهُ مَشوبٌ بِالْعِلَلِ ، وَيَرُدُّهُ اِلَى التَّوَكُّلِ وَالْقَناعَةِ وَقَصْرِ الاَْمَلِ وَلُزومِ الطّاعَةِ وَالْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ ، فَاِنْ فَعَلَ ذلِكَ لَزِمَهُ وَاِنْ لَمْ يَفْعَلْ ذلِكَ تَرَكَهُ مَعَ شُؤُمِ الطَّمَعِ وَفارَقَهُ .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) :

بَلَغَنى اَنَّهُ سُئِلَ كَعْبُ الاَْحْبارِ : ما الاَْصْلَحُ فِى الدّينِ وَمَا الاَْفْسَدُ ؟ فَقالَ : اَلاَْصْلَحُ الْوَرَعُ ، وَالاَْفْسَدُ الطَّمَعُ . فَقالَ لَهُ السّائِلُ : صَدَقْتَ يا كَعْبُ الاَْحْبارِ .

امام صادق (عليه السلام) در اين فصل نيز به يكى از رذائل اخلاقى و صفات ابليسى كه مخرّب دنيا و آخرت آدمى است اشاره مى فرمايند و آن طمع و حرص و آزمندى است كه در مقابل صفت ملكوتى قناعت است .

امام در ابتداى روايت جمله اى را كه از كعب الاحبار عالم يهودى نقل مى كنند ، گرچه كعب الاحبار از نظر اسلامى مورد اطمينان و وثوق نيست و از اعتبار بهره ندارد ، اما نقل قول اينگونه اشخاص در حاليكه قول حق و سخن صحيح باشد در روايات ما سابقه زياد دارد .

بيشترين روايات كتاب با عظمت « احقاق الحق » ، و كتاب جهانى « الغدير » و كتاب بسيار مهم « عبقات الانوار » ، از قول مخالفين است و همه بزرگان دين جهت اثبات حق بر آن روايت كه از مهم ترين روايات اسلامى در باب ولايت است تكيه دارند ، بنابراين نقل يك جمله صحيح از كعب الاحبار زيانى به اعتبار روايت مورد شرح نمى رساند .

امام ششم حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايند :

از كعب الاحبار پرسيدند ، در قوانين دين جهت نجات دنيا و آخرت كدامش اصلح و فاسدترين برنامه در جهت خرابى دنيا و آخرت چيست ؟

پاسخ داد اصلح ترين برنامه جهت نجات پاكدامنى و فاسدترين برنامه كه مولّد خرابى دين و دنيا و آخرت است طمع مى باشد ، پرسش كننده گفت راست گفتى .

آنان كه نظر طمع به روى نامحرمان بازنمى كنند ، و به همسر قانونى و حلال خود قانع هستند ، و بهمين خاطر از خطر شهوات محفوظند پاكدامن و اهل ورعند ، و در سايه ورع و پاكدامنى تأمين كننده خير دنيا و آخرت خويش هستند .

آنان كه نظر طمع به زنان نامحرم و به اموال مردم و به حقوق جامعه دارند ، و نمى توانند بخاطر طمع جلوى اميال و غرائز و شهوات خود را بگيرند ، به هر گناهى اعم از گناهان غريزى و مالى و خانوادگى و اجتماعى دچار مى شوند ، و بر اثر طمع تيشه به ريشه سعادت دنيا و آخرت خود مى زنند .

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation